(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 18 بهمن 1388- شماره 19579
 

فاسد و افسد
جريان ليبرال و انقلاب اسلامي از نفاق تا عناد
 
داستان اشرف و راجي
مردم كاپيتولاسيون را لغو كردند



فاسد و افسد

شما ببينيد اينهايي كه در رأس كار آمده بودند، چه كساني بودند و چه فكر و ذهنيتي داشتند؛ غالباً فاسد بودند؛ بخصوص اين نسل جديدشان كه ديگر هيچ چيز نداشتند؛ حتي از نسل هويدا هم بدتر بودند! من هويدا را مثال مي زنم كه از بدترينهاست؛ يعني او از فاسدترين رجال ايران بود؛ در عين حال نسل هويدا بر نسل راجي- نويسنده كتاب «خدمتگزار تخت طاووس»- شرف داشت! اگر شما اين كتاب را خوانده باشيد، مي توانيد بفهميد كه اين نسل، چه نسلي بوده است؛ اينها مي خواستند جاي هويدا بيايند. حالا نمي شود گفت صد رحمت به هويدا؛ اما نسبت به آن نسل، واقعاً باز هويدا! هويدايي كه نسبت به رجال ايران، بلاترديد جزو فاسدترين ها بود؛ اما بالاخره ته دل او و امثال او، ته مانده و رسوبي از آن قديم- حالا اسمش مليت بود، وطن دوستي بود، آب و خاك بود- وجود داشت؛ ولي نسل جديدشان كه نمونه اش همين راجي است، واقعاً اينها چه بودند؟!
1370/11/28

 



جريان ليبرال و انقلاب اسلامي از نفاق تا عناد
گفت گو با مجتبي سلطاني

محمد صرفي
مجتبي سلطاني، محقق تاريخ انقلاب اسلامي و نويسنده كتاب «خط سازش» به عنوان اولين اثر مستند پژوهشي درباره نهضت آزادي پس از انقلاب اسلامي است. آنچه مي خوانيد گفت و گو با سلطاني درباره نسبت جريان ليبرال با انقلاب اسلامي و نوع برخورد اين جريان با ماجراهاي پس از انقلاب و نحوه مواجهه آنان با حركت اصيل مردم است.
¤ ليبراليسم از نوع اسلامي يا شايد به تعبير امام جريان «اسلام آمريكايي»چگونه بعد از انقلاب وارد سيستم قدرت شد و حتي در قالب دولت موقت، قدرت اجرايي را هم در دست گرفت؟
- شايد بهتر باشد سئوال شما را اينطور تغيير داد كه، چه عواملي باعث شد تا بعضي از افراد و گروه ها برخلاف امواج اصلي انقلاب اسلامي جهت گيري ها و جريانات ديگري را در فضاي انقلاب نفوذ دادند و توانستند به گونه اي با پوشش انقلابي خود را به جامعه عرضه كنند و ماهيت واقعي خود را پنهان سازند تا در نتيجه بسياري از مردم و گروهي از مسئولان كشور را دچار اشتباه كنند؟ وقايع سالهاي اول انقلاب از منظرهاي مختلفي تبيين و تحليل مي شوند كه يك ديدگاه ومنظر رايج اين است كه جرياني با عنوان و هويت ليبراليسم متمسك به مذهب توانست با بهره گيري از شرايط پس از انقلاب و در نتيجه يك چالش فكري و سياسي، ظهور و غلبه پيدا كند. اما واقعيت اين است كه اين يك نوع تحليل و برداشت ناظران بعد از وقوع است و همه ابعاد ماجرا را نشان نمي دهد. مي توان گفت چنين تعبيري ناشي از تبيين و داوري بعدي براي ماجرايي است كه قبلاً اتفاق افتاده است نه اينكه در زمان وقوع و از اول اين چنين بوده و در زمان خود هم اينگونه فهم مي شده است. يا دقيق تر اين كه يك پديده اي در «گذشته» رخ داده و براي تبيين بعدي اين پديده و نامگذاري آن، اين نوع نگاه پسيني شكل گرفته است. البته اين «گذشته» براي سال 59 و 60، گذشته اي نزديك بوده و براي ما گذشته دوري است كه به سه دهه قبل تعلق دارد.
¤ يعني شما معتقديد كه ما در ابتداي پيروزي انقلاب جرياني به عنوان ليبرال مذهبي نداشتيم و بعدها براي توضيح ماهيت فكري افرادي كه در دولت موقت انقلاب حضور داشتند آنها را ليبرال اسلامي ناميده ايم؟
- بله دقيقاً. چون اينطور نبود كه در اوايل انقلاب اسلامي ساير جريانهاي رقيب يا مخالف بتوانند برخلاف موج اصلي انقلاب و مغاير با اراده اصلي مردم يعني اسلام ناب ، ظهور و بروز متمايزي داشته باشند. در واقع نمي توان گفت كه يك جرياني صريحاً به نام التقاط، يا يك جرياني آشكارا با عنوان ليبراليسم(چه مذهبي و چه سكولار) و يا مثلاً جريان ديگري با اعتراف به گرايشات متحجرانه، حضور داشتند كه بخواهند در مقابل بدنه اصلي غالب مردم، صف آرايي كنند و فرصت ظهور و بروز پيدا كنند. به تعبير روشن تر عظمت و قدرت انقلاب اسلامي و فراگيري انديشه ها و آرمانهاي حضرت امام و اقبال اكثريت قريب به اتفاق مردم نسبت اين انديشه ها و آرمانها، به قدري زياد بود كه ساير جريانها نيز مستحيل در امواج انقلاب اسلامي شده بودند. يعني مقارن با پيروزي انقلاب اسلامي حتي گروههاي چپ ماركسيست كه به لحاظ اعتقادي، مسلمان و ديندار محسوب نمي شدند هم مسابقه گذاشته بودند كه خود را بخشي از هويت انقلاب اسلامي معرفي كنند. يعني در آن دوران هر جريان و گروهي براي بقا و كسب مشروعيت، خود را به جريان انقلاب اسلامي پيوند مي زد، نه اينكه بگويند يك جريان توسط امام خميني رهبري مي شود و ما هم مستقلاً و جدا از آن جريانهاي خود را داريم و كار خود را مي كنيم. در واقع انقلاب اسلامي اقيانوسي بود كه همه جريانات را در برگرفته بود و ساير جريانات فرعي و ناخالص نيز به گونه اي در جريان بيكران انقلاب اسلامي مستحيل شده بودند. علاوه بر آن كه عللي مانند انسجام ايماني و اعتقادي اكثريت مردم، جذابيت ذاتي انقلاب، جذبه معنوي و ابهت امام، و بهت زدگي اوليه در قبال پيروزي سريع انقلاب، از يكسو و از سوي ديگر انگيزه هايي نظير فرصت طلبي و نفاق و نفوذ نيز وجود داشت، شايد بتوان گفت كه انقلاب اسلامي فرصتي براي همه جريان ها ايجاد كرده بود تا اين امكان را بيابند كه ناخالصي ها و اشكالات خود را بزدايند و واقعاً جزيي از پيكره انقلاب شوند. در هر حال پديده اي كه در عالم واقع رخ داد آن بود كه در عرصه اعلام و ادعا همه جريانها ظاهراً به انقلاب پيوسته بودند و خواسته يا ناخواسته عملاً هويت خود را در برابر هويت انقلاب اسلامي كنار گذاشته بودند.
¤ با توجه به اينكه بر اساس اين تحليل همه جريانها به نفع جريان اصلي انقلاب اسلامي هويت خود را كنار گذاشته بودند، چطور شد كه بعضي از جريانها و بخصوص ليبرال ها ظهور و بروز پيدا كردند؟
- آنهايي كه ما به عنوان جريان ليبرال مي شناسيم، در زمان پيروزي انقلاب در اعلام مواضع، صحبت ها و رفتار ها كمترين تمايز يا فاصله اي با ياران حقيقي امام از خود بروز نمي دادند. دقت كنيد كه صحبت بر سر ظهور و بروز است نه باطن و حقيقت آنها. به عنوان مثال نهضت آزادي به عنوان نماد اصلي ليبراليسم در پوشش مذهب، بعد از منصوب شدن مهندس بازرگان به نخست وزيري اطلاعيه اي داده است، اين اطلاعيه را اگر الآن بدون امضا به هر كسي بدهيد و از او بخواهيد كه حدس بزند صادركننده اين اطلاعيه كيست، آن را منتسب به بسيج يا گروهي از افراد حزب اللهي مي كند. چون اين اطلاعيه با استناد به آيه شريفه اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم، فرمان امام به عنوان مرجعيت عالي شيعه را از حيث نيابت امام معصوم، مطاع مي داند و حتي جالب است كه در اين اطلاعيه هيچ صحبتي از رأي و انتخاب مردم و مشروعيت مردمي و.... نيست بلكه فقط تأكيد شده كه مرجعيت عالي شيعه نايب امام معصوم است. البته در سطح افكار عمومي نيز مشروعيت حكومت بازرگان با استناد به جايگاه ديني و شرعي امام خميني مطرح مي شد و اغلب مردم او را دولت نايب امام زمان (عج) مي خواندند و حمايت از وي را حمايت از اسلام و قرآن مي دانستند. نهضت آزادي و بازرگان نيز در آن زمان از معتقدين به اين اصول محسوب مي شدند. بنابراين ظهور اين جريان كه بعدها كاملاً روشن شد كه از ابتدا يك جريان التقاطي بوده است، در صدر انقلاب براي اكثر مردم به گونه ديگري بود. حتي نزد كساني كه از سوابق فكري و سياسي مهندس بازرگان و دوستانش اطلاع بيشتري و دقيق تري داشتند نيز دو نوع نگرش شكل گرفته بود، يكي اين كه وي و اغلب اعضاي نهضت آزادي عقايد خود را اصلاح كرده و با رهبر انقلاب بيعت كرده اند و به همين علت خطاها و انحرافات گذشته خود را پاك كرده بودند، و در مقابل هم گروهي كه خوشبين نبودند و از همان ابتدا مي گفتند كه اينان نفوذي اند و با اهداف انقلاب همراه نخواهند ماند، كه اين عده در اقليت بودند و در مشورت ها و تصميم سازي شوراي انقلاب نقش مؤثر نداشتند.
¤ برخورد امام چگونه بود؟
- شيوه رهبري و مشي مديريتي امام مبتني بر مشورت بود. انتخاب بازرگان به عنوان رييس دولت هم بنابر توصيه شوراي انقلاب و مجموعه مشاورين ايشان بود همانگونه كه امام بعدها صراحتا فرمودند بنده از اول هم شخصاً تمايل به انتخاب بازرگان نداشتند.
اكثر اعضاي شوراي انقلاب با درنظر گرفتن شرايط انقلاب و محدوديت كادر اجرايي و فقدان تجارب كافي نيروهاي انقلابي و نيز داشتن خوش بيني نسبت به نهضت آزادي و حتي برخي از اعضاي جبهه ملي، به اين نتيجه رسيده بودند كه با اظهار وفاداري اين نيروها به انقلاب و حركت در راه آرمانهاي انقلاب بايستي از توان و تجربه آنان در تأسيس نظام سياسي جديد استفاده كرد. در واقع اظهار اعتقاد آنان به رهبري و مشي امام را صادقانه ارزيابي مي كردند و آن را قبول كرده بودند و معتقد بودند اگر هم در گذشته انحراف و مشي خاصي داشته اند الان تحول پيدا كرده اند.
¤ يعني اين مشاورين براساس يك خوشبيني نظر به انتخاب دولت موقت دادند؟
- اين خوشبيني نه به مفهوم ساده انگاري بلكه حسن ظن بر اساس شواهد و قرائن واقعي بود. واقعيات و ظواهر امرهم همينطور نشان مي داد، البته در فضاي انقلاب و پيچيدگي ها و محذوريت ها، و محدوديت گزينه هاي ممكن و شناخته شده، امكان و مجال باريك بيني و تحقيق از باطن ادعاها نيز چندان ميسر نبود. اولويت در مبارزه نهايي با رژيم سلطنتي ايجاب مي كرد به دوستاني كه به آغوش انقلاب بازگشته بودند اعتماد شود. سطح توقع و انتظارات از افراد نيز در آن زمان چندان بالا و آرماني نبود و به طور نسبي ارزيابي مثبت شكل گرفته بود. يكي از علل انتخاب دولت موقت هم اين بود كه در نيروهاي انقلابي ناب و مؤمن، به ميزان كافي كادري كه توانايي اداره امور كشور را به ويژه در سطوح بالاي اجرايي، دارا باشند وجود نداشت و اگر هم بودند شناخته شده نبودند. هم قحط الرجال بود و هم جهل بالرجال. تربيت و آماده سازي كادر انقلاب و يا شناسايي توانمندي بالقوه آنان مستلزم مرور زمان و استقرار نظام جديد بود. در آن زمان كساني كه توانايي و تجربه اداره دولت را داشتند يا وابسته به رژيم سابق بودند يا افراد لاييك منتقد رژيم پهلوي بودند و يا ملي گراها و كساني كه در ملي شدن صنعت نفت نقش داشتند و برخي از آنان داراي گرايشات مذهبي بودند. در چنان شرايطي با اين دسته بندي، بهترين انتخاب ممكن اين بود كه براي كادر اوليه از نيروهايي استفاده شود كه نسبت به ساير گروهها، گرايشات فكري بهتري داشته باشند و مواضع مردم گرايانه و ميهن دوستانه قوي داشته باشند. يعني انتخاب اول انقلاب، انتخاب مطلوب بين خوب و خوبتر نبود، بلكه انتخاب مقدور بين نسبتاً خوب و بد بود.
¤ چرا امام از روحانيت استفاده نكرد؟
- بنا به تصريحات امام راحل (ره) ايشان از ابتدا قصد نداشتند روحانيت را وارد حيطه مسئوليت هاي اجرايي كنند. در نگاه امام اولويت وظايف و رسالت روحانيت، رهبري فكري و سياسي جامعه بود و در نظر داشتند كه روحانيت عمدتاً در امور قضايي، مجلس و امور فرهنگي بيشتر حضور داشته باشند و حتي المقدور تصدي ساير امور اجرايي را نپذيرد. بعدها هم امام بنا به ضرورت با حضور روحانيون در مناصب اجرايي موافقت نمودند، كما اينكه در تحولات دو دهه بعد از ارتحال حضرت امام و كمتر شدن ضرورت ها ميزان تصدي مناصب اجرايي توسط روحانيت به حداقل رسيده است. البته ناگفته نماند كه در ابتداي انقلاب، عدم تجربه كار اجرايي توسط روحانيون هم مزيد بر علت شد و در تشكيل دولت موقت از روحانيون استفاده نشد.
¤ ماهيت دولت موقت چطور مشخص شد و چگونه سران آن از صحنه كنار گذاشته شدند؟
- عدم پايبندي بازرگان و اكثر اعضاي دولت موقت به تعهدات فكري و شرعي خويش با رهبري انقلاب و مردم، و تلاش آنان براي ناديده گرفتن اصول و اهداف انقلاب اسلامي موجب شد تا تعارضات عملي دولت موقت با انقلاب آشكار شود و به ميزان افزايش اين تعارضات، به مرور و در بستر تحولات مختلف سياسي از صحنه اداره كشور كنار گذاشته شدند. اين افراد بعضاً دچار دوگانگي اعتقادي و رفتاري و نوعي چند شخصيتي سياسي بودند كه به مواضع و عملكرد متناقض مي انجاميد. گاهي
اسلام گرايي پيشه مي كردند و گاهي ليبرال منشي، و گاه نه به اصول اسلام تقيد داشتند و نه به مدعيات ليبراليسم و دموكراسي، و هنگامي كه مي كوشيدند اين دو را با هم مخلوط كنند، غالباً به سود ليبراليسم از اصول اسلامي عبور مي كردند .
در اين جريان، شيوع رفتار و گفتار پارادوكسيكال يا متناقض نما و در واقع متناقض، بر وجود عارضه مزمن و بدخيمي دلالت دارد كه از ديرزمان تاكنون علاج نشده است. به طوري كه در همان دوران صدر انقلاب مثلاً روزي در دفاع از ولايت فقيه آن را يكي از اصول اعتقادي خود معرفي مي كردند و چندي بعد همين اصول را آشكارا زير پا مي گذاشتند و يا در نفي آن موضعگيري مي كردند. و يا اينكه همزمان با اظهار مواضع دمكراتيك و دعوت به دموكراسي و آزادي، انحصارگرايي حزبي آشكار در دولت موقت و رفتارانحصار طلبانه سياسي براي سيطره باندي بر قدرت كه از همان فرداي پيروزي انقلاب شروع شد، تا آنجا پيش رفت كه حتي دوستان ديرين آنان در جبهه ملي را نيز به اعتراض كشاند. اين ويژگي چند
چهره گي و تناقض در آراء و مواضع از عللي بود كه سبب شد مردم چهره واقعي آنان را سريعتر بشناسند.
البته در اين ميان منافقين(مجاهدين خلق) نيز كه از سالهاي پيش از انقلاب با نهضت آزادي ارتباط تشكيلاتي داشتند فعاليت خود را گسترش دادند و از يكسو با تكيه بر ضعف ها و اشكالات بارز دولت موقت به جذب نيرو مي پرداختند و خود را آلترناتيو آنان معرفي
مي كردند و از سوي ديگر با بهره گيري از ارتباطات قديمي خود به طور پنهان در سطوح مختلف دستگاه هاي حساس دولتي نفوذ مي كردند. لازم به ذكر است كه بر اساس اسناد، نهضت آزادي خود را فرزند جبهه ملي و منافقين خود را فرزند نهضت آزادي مي دانستند. مؤسسان سازمان مجاهدين خلق از اعضاي نهضت آزادي بودند و پايه فكري سازمان بر كتابهاي بازرگان و ساير افراد نهضت قرار گرفت. مهندس بازرگان آثار كم اشتباه و پر اشتباه داشت و اتفاقاً آثار پر اشتباه وي زمينه ساز و رشد دهنده جريان التقاط در تفكر سازمان منافقين شد.
مجدداً لازم است تأكيد شود كه جريان ليبراليسم مذهبي متمسك به اسلام، در بدو انقلاب و در آغاز شكل گيري جمهوري اسلامي به گونه اي كه امروز مي شناسيم و اسناد و تحليل هاي معتبر فراواني در باره آن وجود دارد، شناخته شده نبود و در نزد بسياري از اهل سياست بيشتر به مثابه بخشي از جريان اصيل اسلامي شناخته مي شد.
¤ سرنوشت اين جريان پس از دولت موقت به كجا انجاميد؟
- بعد از سقوط بني صدر و پيوند علني وي با منافقين، نهضت آزادي نيز كه در قامت يك متحد سياسي فعال از آنها حمايت مي كرد و عملاً جزئي از ائتلاف نيروهاي مخالف امام با محوريت منافقين محسوب مي شد، در روند شتابان حذف از عرصه سياسي كشور افتاد. واقعيت آنست كه نهضت آزادي در شكل گيري و ظهور تروريسم منافقين در دهه شصت سهم و نقش مهم و مؤثري داشت. خشونت ورزي و جنايات منافقين در تحليل هاي بازرگان و نهضت آزادي تئوريزه مي شد و با همان شدت مواضع منافقين، نظام جمهوري اسلامي محكوم مي شد و با امام مقابله مي شد. تا آنجا كه در واقع شاخه سياسي منافقين در نهضت آزادي بازتوليد و تقويت مي شد و روح مواضع منافقين در بيانيه ها و مواضع نهضت آزادي و بازرگان بازنشر مي يافت. به همين علت هم مردم تا مدت ها در ادمه شعارهاي بعد از تكبير عليه بازرگان شعار مي دادند كه مدتي بعد به درخواست خطيب جمعه تهران آقاي هاشمي رفسنجاني اين شعارها قطع شد. اتخاذ مواضع همسو با رژيم بعثي صدام و منافقين و اسراييل و امريكا در قبال جنگ تحميلي، نيز پرده درخشان ديگر فعاليت تبليغي و سياسي نهضت آزادي در دهه اول انقلاب بود كه بارها در باره آن سخن گفته شده است. بنده هم در سال 1364 سلسله مقالاتي را در تبيين و تحليل و پاسخگويي به مواضع نهضت آزادي در قبال جنگ تحميلي را در روزنامه اطلاعات منتشر كردم. تفصيل اين مطالب و مباحث ديگر در باره تاريخ مواضع و عملكرد نهضت آزادي را در كتابي به نام خط سازش در سال 1367 منتشر كردم.
اما لازم به تأكيد است كه به رغم سقوط اين جريان در افكارعمومي و ناميده شدن آن به عنوان ستون پنجم رژيم متجاوز صدام، فرآيند پيرايش دستگاه هاي اجرايي از افراد مرتبط و يا متمايل به آنان به خوبي انجام نشد و رگه هاي قدرتمند نفوذي هاي نهضت آزادي در درون نظام به حيات خود ادامه داد. عده اي از اعضا و همراهان اين جريان در ساختار اجرايي باقي ماندند كه برخي واقعاً به علت آشكار شدن حقيقت مواضع و عملكرد سوء سران آن، از گذشته خويش توبه كردند، ولي برخي ديگر با تظاهر به جداكردن خط خود از نهضت آزادي ، مواضع حقيقي خويش را موقتاً پنهان كردند كه در زمان مناسب اهداف تشكيلاتي را پيگيري كنند. در دهه اول انقلاب با توجه به شرايط جنگ و حضور رهبري مقتدر امام، اين افراد مجال وجرأت بروز نداشتند. هرچند امروز مي توان اثبات نمود كه در برخي عملكرد هاي آن زمان نشانه هايي از تأثير اين جريان نفوذي وجود داشت مانند دراختيار قرار دادن برخي اطلاعات نظام به بيگانگان، يا اهمال در اجراي دستورات حضرت امام و حتي تحريف و نقض آنها و...
از سال 63 كه نمايندگان عضو و يا هوادار نهضت آزادي از مجلس اول هم بيرون رفتند، آخرين رشته هاي نازك پيوند رسمي آنان با نظام جمهوري اسلامي نيز كاملاً قطع شد . به مرور اين جريان در قالب اپوزيسيون برانداز نظام جمهوري اسلامي مبتني بر ولايت فقيه قرار گرفت اما براي حفظ خود در عرصه سياسي داخل كشور به وضعيت «دوگانه زيست» تبعي فرو رفت و با احتياط بسيار و به كمك رفتار چندشخصيتي كوشيد در فضاهاي خالي و مناسب درگيري هاي جناحي جايي پيدا كند و از زمينه هاي انحرافات جناحي تغذيه كند. براين اساس در نيمه دوم دهه اول انقلاب در مسير بستر سازي براي بازسازي و تولد مجدد تشكيلاتي حركت كرد. پس از رحلت امام در دولت بعد از امام به ميزان مساعد شدن شرايط ناشي از اتخاذ سياست هاي فرهنگي و اقتصادي ليبراليستي آرام آرام از نو امكان تولد يافت و در فضاي فرهنگي و اقتصادي آن دولت رشد كرد تا آنجا كه در جريان دوم خرداد به بلوغ خود رسيد. از آن پس بخشي از پشت صحنه دولت جديد مانند مطبوعات و جريانهاي اقتصادي و دانشگاهي توسط اعضا يا همفكران نهضت آزادي اداره مي شد. و بدين ترتيب عملاً وارد عرصه قدرت شدند و بسياري از آرزوهاي خود را در اين دوران يعني از سال 76 تا 83 محقق ديدند. تا آنجا كه در طول دوران 30 ساله پس از انقلاب خود را در اين مقطع موفق و كامروا مي ديدند. گويي مي خواستند انتقام تاريخي خود را از روحانيت و ولايت فقيه و نظام جمهوري اسلامي ايران بگيرند. به همين علت كوشيدند نقش تعيين كننده اي در تحولات بعد از خرداد 76 ايفا كنند و علاوه بر ايجاد اختلال در فضاي سياسي كشور و سوق دادن بخشي از حاكميت اجرايي به سمت ساختارشكني، بيش از پيش در ايجاد آشوب فرهنگي موثر بودند.
¤ آشوب فرهنگي؟
- نهضت آزادي در ابتداي دهه 60 توجيه گر آشوبگري اجتماعي سياسي و زمينه ساز و مشوق و حتي محرك آشوبگري نظامي و تروريستي بود اما در دوران بعد از دوم خرداد علاوه بر تكرار اعمال سالهاي 59 و 60 ، آشوبگري فرهنگي گسترده اي را سامان داد به گونه اي كه در بسياري از جبهه بندي هاي فكري و فرهنگي در مقابل انقلاب، اين نهضت آزادي بود كه نقش مؤثر و ويژه اي داشت ولي در تحليل ها كمتر به آن پرداخته شده است .
¤ اين نقش بيشتر در كجا مشهود بود و در دوره كنوني چه وضعيتي دارد؟
ليبرالهاي مذهبي يا به عبارت بهتر التقاطي هاي ليبرال، پس از فروپاشي شوروي و توهم پيروزي مطلق جريان ليبرال دموكراسي در جهان، شرايط بين المللي را مطابق با آمال خود ارزيابي مي كردند. و چون شكل گيري اين جريان در ابتداي دهه چهل شمسي متأثر از به قدرت رسيدن دموكرات ها در آمريكا بود، روي كار آمدن مجدد حزب دموكرات پس از سالها هم از نظر اين جريان موقعيت خوبي تلقي گشت. بنابراين تصور مي شد كه زمينه مساعد ظهور و بروز بيشتر اين جريان فراهم گشته بود. چون در شرايط جهان تك قطبي تحت سيطره تفكر ليبرالي حمايت آمريكا از اين جريان در ايران شدت بيشتري
مي يافت. گسترش انتشار ترجمه آثار نويسندگان ليبرال و انتشار مطبوعات طرفدار ليبراليسم و فضاي آماده پذيرش اين ايدئولوژي در محيط هاي دانشگاهي كه حتي چپ هاي راديكال دگرديسي شده را نيز به صحنه آورده بود، به ظهور مجدد و تقويت اين جريان كمك كرد. به همين علت نهضت آزادي و مؤتلفين چپ و راست آن مجموعه تجارب و دستاوردهاي تشكيلاتي و ايدئولوژيك خود را به طور بسيار گسترده اي در دوره 8ساله بعد از دوم خرداد 76 به صحنه آوردند. استراتژي اين جريان بر اين تحليل نادرست استوار شده بود كه مردم در انتخابات دوم خرداد به راه امام و اصل ولايت فقيه نه گفتند. اين توهم و شرايط خارجي و داخلي سبب شد كه فرصت و جسارت پيدا كرده و دشمني هاي خود را از تريبون هاي مختلف و به روشهاي گوناگون، آشكارتر و شديدتر بازگو كردند. و در فتنه گري هاي مختلف از جمله 18 تير نقش اساسي داشتند كه البته با نفوذي كه در دولت دوم خرداد داشتند ، اهداف و ابعاد آن را مخفي نگاه داشتند.
بعد از انتخابات دوم شوراها اين توهم كه اقبال مردم به دوم خرداد ناشي از ادبار آنان به انقلاب اسلامي و امام است از بين رفت، چراكه برخلاف عقيده اين افراد بخش عمده آراي دوم خرداد به تصور ادامه راه امام بود. يعني همان زمان هم چنين تصور شده بود كه آن دولت مي خواهد راه امام را ادامه دهد و بخش عمده اي از اقبال عمومي نسبت به آن، در واكنش به وضعيت 8 سال قبلي بود به قصد اصلاح امور آن هم از طريق احياي راه امام. البته مردم بعدها دريافتند كه از رأي و اعتماد آنان سوءاستفاده شده و به جاي اصلاحات حقيقي و انقلابي، اصلاحات آمريكايي با صحنه گرداني ليبرالها كم كم در حال پيشروي است.
پس از شكست سياسي دولت حامي التقاطي هاي ليبرال و رويكرد مردم نسبت به مصداق حقيقي و درست راه امام، و تغيير سال 84 در عرصه حاكميت اجرايي كه مقدمات آن در انتخابات شوراها و مجلس هفتم شكل گرفته بود، يك زلزله و آتشفشان تحليلي و روحي در درون مجموعه جريانات مخالف نظام و از جمله ليبراليسم التقاطي رخ داد. آنها همه چيز را برباد رفته ديدند و به همين دليل مجدداً با همه توان خويش به ميدان آمدند. از جمله در فتنه اخير نيز ليبرالها از طراحان و گردانندگان پنهان و آشكار بسياري از امور بودند.
¤ تبيين شما از عملكرد جريان ليبراليسم التقاطي در سال هاي اخيرچيست؟
- با فروپاشي يكباره كاخ آرزوهاي اين جريان و شكست حاميان و متحدان آنان در انتخابات مجلس هفتم و به ويژه انتخابات رياست جمهوري نهم؛ ليبرالها دوباره در واكنش به اين شكست در مسير تخريب و انتقام گيري كور از انقلاب افتادند. ولي چون خودشان كمتر اهل خطر و ريسك هستند، همانطور كه در دهه 60 منافقين و جوانان را به خيابان ها بردند و خود را كنار كشيدند، سعي كردند مشابه سوءاستفاده از بدنه دانشجويي در جريان دوم خرداد اين بار هم از آنان و ساير جريانها استفاده كنند. به سمت تشويق ساير جريانها رفتند و با ارائه تحليل ها و فعاليت هاي تبليغي از طريق رسانه هاي بيگانه و مطبوعاتي هاي هوادار خود به سهم خويش كوشيده اند اين راهبرد را در مجموعه مخالفين دولت كنوني تقويت كنند كه در مقابل انتخاب و رويكرد مردم ايستادگي كنند وعقب نشيني نكنند. سعي كردند ارتباطات سنتي خود با امريكايي ها و اروپايي ها را فعال تر سازند و حمايت سياسي و رسانه اي آنان را از متحدين سياسي خويش افزون تر و مستحكم سازند.
ليبرال هاي التقاطي در هر زمينه اي كه امكان داشت ، البته طبق معمول با خطرپذيري كمتر، فعال تر شدند. از جمله با مصاحبه ها و اعلاميه ها عليه دولت جديد منتخب مردم كوشيدند به جنگ رواني دامن بزنند و به عنوان نمونه در بزرگنمايي مشكلات و تحقير پيشرفت هاي علمي و سياسي، و شايعه پردازي و بسياري از فعاليت هاي تخريبي در مطبوعات و جلسات محفلي حضور مؤثر داشتند.
ليبراليسم التقاطي در عرصه سياست مي كوشد حرفه اي عمل كند و از معدود جرياناتي است كه با در نظر گرفتن تجارب سياسي سران آن در دهه سي، از سابقه طولاني تاريخي بيش از نيم قرن برخوردار است. اين جريان نسبت به بسياري از جريانات، سابقه سياسي كاري بيشتري دارد و البته به گواه اسناد بهتر مي داند كه چطور از سازوكارهاي منفي و بد سياست استفاده كند. لذا در بين جريانات اپوزيسيون داخلي نوعي هژموني دارد. و در واقع مي توان گفت جريان هژمونيك و مسلط 12 سال اخير در مجموعه نيروهاي مقابل ولايت، همين جريان است. بخش مهمي از تيم تئوريك فتنه اخير و فتنه هاي بعد از دوم خرداد76 رسماً اين هژموني را پذيرفته بودند، همانگونه كه در قالب حلقه كيان با رفتاري نمادين و شبه آييني شانزده هفده سال پيش به ملاقات مهندس بازرگان رفتند و گفتند كه ما از سخناني كه قبلاً عليه تو زده ايم توبه مي كنيم، و فرقه وار به او اعلام بيعت و وفاداري كردند.
¤ چرا اين افراد به سراغ اين جريان و بازرگان رفتند؟
- قبل از جواب به اين سئوال ذكر اين نكته ضروري است كه ما نمي توانيم نقش مثبت مهندس بازرگان و كتابهايش را در محيط هاي دانشگاهي و مذهبيون پيش از انقلاب ناديده بگيريم. اما بايد بدانيم به رغم اينكه اشكالات و نوسانات و تناقض هايي در آثار قبل از انقلاب وي وجود داشته است، به عنوان يك فعال فكري سياسي و اجتماعي مؤثر بوده و در بعضي مقاطع گامهاي مثبتي برداشته و خدمات مهمي انجام داده است. آنچه كه امروزه و در مقام داوري گفته مي شود در واقع معطوف به فصل پاياني كار او و جمع بندي آن است. و الاّ در مقاطع مختلف يكسان و اينگونه نبوده است. كما اينكه بسياري از جريان هاي سياسي و اجتماعي در يك مقاطعي از حيات خويش آثار مثبتي را برجاي گذاشته اند. مشكل اصلي در باره بازرگان اينست كه وي با قرار گرفتن در كنار مخالفين نظام جمهوري اسلامي و مقابله با امام و آرمانهاي مردم، عملاً سابقه فعاليت هاي مفيد خود را تحت الشعاع قرار داد. البته ما در مقام داوري ديني و اخلاقي در باره زندگي خصوصي يك شخص نيستيم و صحبت از بازرگان به عنوان ايدئولوگ يك جريان و نماد يك گرايش سياسي است. اگر معدل كارنامه سياسي بازرگان منفي و مردود است به علت آنست كه زيان ها و آسيب هاي اين جريان به انقلاب و منافع ملي اين سرزمين، به مراتب بيش از منافع و مزاياي آن در گذشته بوده است.
به هنگام جمع بندي در باره هر جريان معاصر و فعال، بايستي به اين تعبير حكيمانه و جاودانه حضرت امام كه «ميزان، حال فعلي افراد است»، توجه كنيم. مي توان اينگونه بيان كرد كه جرياني كه به تعبير نادرست خودشان موسوم به ملي مذهبي است و در واقع مصداق «ليبراليسم التقاطي» است، در دوره هايي از حيات خود سوابق و خدمات مثبتي هم داشته است. زيرا نمي توان همه افراد و رخدادهاي مربوط به اين جريان را به يك چوب راند و تماماً منفي تصوير كرد، و بايد به وجود طيف متنوع افراد و افكار و رويدادهاي گوناگون در ذيل يك جريان توجه كرد. اين جريان، مانند برخي جريان هاي ديگر، دركنار آسيب ها و صدماتي كه وارد ساخته، از درون خود رويش هايي به سمت انقلاب و امام و مردم داشته است و داوري درباره كليت و يا معدل آن به معناي ناديده گرفتن خدمات بعضي از افراد آن، نيست. مثلاً برخي از افراد اين جريان، صادقانه امكانات و تلاش هاي زيادي را مصروف انقلاب كردند و در راه پيروزي انقلاب اسلامي و تأسيس نظام جمهوري اسلامي كوشيدند. البته بخشي ديگر هم به قصد نفوذ و اعتمادسازي و يا آينده نگري سياسي وحتي جاه طلبي شخصي اقداماتي كردند كه بعد ها باطن اعمال و انگيزه هاي آنان آشكار گشت.
¤ با توجه به اين نكات سئوال را دوباره مي پرسم كه چرا افراد و جرياناتي در دوره اخير به سراغ جريان ملي مذهبي و بازرگان رفتند؟
- البته مراسم توبه و اظهار ارادت و پذيرش سيادت فكري بازرگان و اتباع وي توسط فرقه كيان مدت ها قبل از دوم خرداد76 بود. در واقع براي زمينه سازي ماجراهاي بعد از دوم خرداد از سال ها پيش ودر كنج محافلي مانند مركز تحقيقات استراتژيك و حلقه كيان تغييرات و دگرديسي هاي لازم رخ داده بود و خزانه ليبراليسم التقاطي در اختيار آنان قرار گرفته بود. كساني كه بعد ها به هسته اصلي تيم تئوريك«فتنه هاي زنجيره اي» از خرداد 76 تا كنون، تبديل شده اند. آنها احساس بي ريشگي و بي هويتي داشتند واز ضعف اعتقادي و ناتواني در تحليل عميق، رنج مي بردند. بعضي از آنان خود قبلاً مأموران امنيتي كنترل و مقابله با ليبرالها و بازجويي از آنان بودند. بازجوياني كه به دليل ضعف ايمان و آگاهي به مرور مرعوب و مفتون متهمان خود شدند و در نهايت به حلقه مريدان متهمان سابق خويش پيوستند. راه حل كم داني وخلاء فكري خود را در گرويدن به ايدئولوژي ليراليستي شكل گرفته در دهه چهل مي جستند. ايدئولوگ هاي ليبراليسم التقاطي براي اينان جلوه اي از تئوري و پراتيك را به نمايش مي گذاشتند كه در زمانه كيا و بياي ليبرال دموكراسي امريكايي، كه در سيماي فروپاشي شوروي آينده محتوم چپ گرايي خويش را ديده بودند، روزنه اميد و نجاتي بود. آنان كه پس از دوم خرداد به ناگهان خود را در مرغزار قدرت يافتند و اين پيروزي را هم از بركت همان توبه و بازگشت به دامان ليبرال ها مي پنداشتند اصولاً اهل مطالعه عميق و پژوهش علمي نبودند و فراتر از ترجمه ها و مقالات ژورناليستي قادر به تحليل مستقل نبودند؛ آنها نيازمند حفظ كردن و تكرار بودند. حوصله چنداني نداشتند و با عجله مي خواستند تكليف همه چيز را روشن كنند و موانع در غلتيدن كامل در آغوش غرب و ليبرال دموكراسي را از سر راه خود بردارند. پس به بازسازي و تكرار تحليل هاي قديمي و ديدگاههاي ترجمه اي جريان ليبراليسم التقاطي عليه نظام ديني،امام،ولايت فقيه و آرمانهاي انقلاب اسلامي پرداختند. چون اغلب آنچه در فضاي سال هاي پر فتنه پس از دوم خرداد از زبان بسياري از مخالفان بيان مي شد، همان ميراث بدشگون ليبرالهاي زخم خورده از مردم و امام بود، به نوعي اين جريان فكر مي كرد پس از دوم خرداد پيروز شده است. منتها اين پيروزي، پيروزي كاذب بود و مبتني بر انتخاب واقعي و رويكرد اعتقادي مردم نبود. بلكه توهم پيروزي مبتني بر نفوذ و نفاق، و پنهان كردن باطن عقايد بود. حتي بعضي از افراد در همان طيف حاكمان دوم خرداد كه از گذشته با اين جريان درگيري داشتند، براي بهره برداري مقطعي در راه نيل به اهداف جناحي يا باندي خويش در مقابله با
ولايت فقيه، به پذيرش هژموني ايدئولوژيك ليبرال ها تن داده بودند.
¤ با گذر از اين موضوع يك نكته ي ديگري كه مطرح مي شود و برخي عناصر ملي مذهبي اين شبهه را پر و بال مي دهند اين است كه اين انقلاب، ماهيتي ناسيوناليستي داشت كه مذهبيون آمدند آن را به دست گرفتند و بر موج حركت مردم سوار شدند و حاكميت را در دست گرفتند، اين موضوع در دو ويژه نامه BBC در 25 و 30 سالگي انقلاب هم كاملا مشهود است، ارزيابي شما از اين ادعا چيست؟
- تلاش براي مصادره انقلاب از قبل از پيروزي انقلاب وجود داشت و بي بي سي اين دشمني را به تازگي شروع نكرده است و سابقه آن خيلي قديمي است. اين تحليلي هم كه بعضاً حتي توسط برخي از دوستان غافل انقلاب تكرار شده كه كه اين شبكه قبل از انقلاب به كمك انقلاب آمده است بر خلاف واقعيات تاريخي و اشتباه است، چراكه در آن زمان نيز در جهت انحراف انقلاب و جلوگيري از پيروزي انقلاب اسلامي تلاش مي كرد.
سرويس پخش جهاني بي بي سي ابتدا به عنوان بخشي از وزارت مستعمرات بريتانيا و بعداً وزارت خارجه انگلستان براي تحقق اهداف و منافع استعماري اين كشور شكل گرفته، پس طبيعي است كه بخش فارسي آن براي ايرانيان از ابتدا نقش تخريبي داشته است.
اين راديو براي جلب اعتماد مخاطبين ايراني برخي اخبار داخل كشور و در زمان حضور امام در پاريس هم بخش هايي گزينشي از صحبت هاي امام را اطلاع رساني مي كرد و در كنار آن بيشتر مي كوشيد افراد لاييك و غربگراي اپوزيسيون را بزرگنمايي كند و در قامت رهبران اصلي انقلاب معرفي نمايد. در تلاش براي مخدوش ساختن رهبري امام اين شبكه ايشان را به عنوان مرجعي در كنار ساير مراجع مطرح مي كرد و نقش آقاي شريعتمداري را به عنوان رهبري روشنفكر، برجسته مي نمود.
در واقع مجموعه فعاليتهاي بي بي سي در دوران انقلاب به صورت زيركانه و هدفدار به دنبال زير سئوال بردن ماهيت اسلامي انقلاب ، تقليل و تضعيف رهبري امام و رهبرتراشي از افراد لاييك بود، كه اين حركت را مي توان مهم ترين تلاش ناكام رسانه اي براي مصادره انقلاب محسوب كرد. در واقع حركت شبكه دولتي بي بي سي براي تحريف و تضعيف انقلاب اسلامي از هنگام قيام مردم قم در 19 دي 57 تا اكنون ادامه دارد ، هرچند سابقه اينگونه دشمني با ملت ايران به قيام 15خرداد و سالها پيش از آن در نهضت ملي كردن نفت و همكاري بي بي سي در كودتاي 28 مرداد، مي رسد.
البته پس از پيروزي انقلاب، گروه هاي كوچك و وابسته به قدرت هاي بيگانه در
تلاش هاي تبليغاتي خود هريك مدعي رهبري مردم و نقش اصلي خويش در سقوط رژيم شاه و پيروزي انقلاب شدند، كه هيچگاه كسي اين داعيه هاي فانتزي را جدي نمي گرفت. جالب اينكه در اين مورد علاوه بر نفي نقش اصلي امام و روحانيت، به شدت در مورد نقش و مشاركت ساير گروه هاي رقيب خود نيز حساسيت نشان مي دادند و هر گروهي خود را بر عرش اعلا مي رساند و صاحب و متولي انقلاب مي ناميد. البته گويا ناسيوناليست ها و ليبرال ها در اين زمينه ازخود پيگيري بيشتري نشان داده اند و حاضر نشده اند كمي كوتاه بيايند و هنوز خود را طلبكار مي دانند. به بيان ديگري مي توان به اين اشخاص و گروه ها گفت كه اگر شما كه مدعي رهبري انقلاب هستيد و معتقديد كه به زعم شما يك عده قليلي كه مردم آنها را قبول نداشتند، در دنيا جايگاه و حمايتي نداشتند، سابقه كار سياسي و تشكيلاتي هم نداشتند و ... ناگهان آمده اند و اين انقلاب را به نام روحانيت مصادره كردند، بنابراين تلويحاً اعتراف كرده ايد كه در واقع روحانيت توانسته افكار عمومي را جلب و اقناع كند و مردم را به مسيري مغاير مسير مطلوب شما و ابرقدرت ها بكشاند كه اين با منطق شما يعني انقلاب در انقلاب و اذعان به توانمندي رهبري روحانيت. هرچند كه در اظهارات و متون همين افراد موارد زيادي وجود دارد كه در مقاطعي بنا به اقتضاي شرايط و يا ناخواسته به برخي واقعيات انقلاب اسلامي و جايگاه بلامنازع رهبري امام و نقش روحانيت، تصريح كرده اند.
¤ بعضا گفته مي شود كه در انقلاب 57 مردم مي دانستند كه چه چيز را نمي خواهند ولي نمي دانستند كه خواهان چه چيزي هستند،نظرتان چيست؟
- واقعيات و اسناد موجود نشان مي دهد كه اكثريت مردم در سطوح مختلف فكري و به مراتب با اهداف و آرمان هاي انقلاب آشنا بودند و اين حرف نادرستي است كه گفته مي شود مردم ايران در انقلاب اسلامي سال 57 مي دانستند چه نمي خواهند ولي نمي دانستند كه چه مي خواهند.
به عنوان مثال «سياوش كسرايي» به عنوان يك شاعر ماركسيست، قبل از پيروزي انقلاب در سخنراني خود، با رويكرد مثبت دانشجويان را به مطالعه كتاب ولايت فقيه امام توصيه
مي كند و اين نمونه نشان مي دهد كه حتي فعالان سياسي و فرهنگي سكولار هم با اين كتاب آشنا بودند و برنامه امام براي تشكيل نظام اسلامي مبتني بر ولايت فقيه را مي دانستند.
شايد بتوان گفت كه اين كتاب ولايت فقيه امام خميني ، پر تيراژترين كتاب قبل و بعد از انقلاب است كه در اشكال و اندازه و نامهاي مستعار مثل نامه امام كاشف الغطا و حتي جلد سفيد منتشر شد و به دورترين روستا هاي كشور هم رسيد و اين غير از منابر و سخنراني ها و تكثير انبوه اعلاميه ها و نوارهاي امام بود. بنابراين اكثريت مردم، اهداف انقلاب اسلامي را به ميزان درك خود دريافت كرده بودند و در واقع همه اقشار مي دانستند كه امام خميني (ره) قصد دارد يك نظام اسلامي مبتني بر ولايت فقيه تاسيس كند و به همين دليل به آن پيوستند و توانستند انقلاب را به پيروزي برسانند.
مردم ايران راه امام را انتخاب كردند و تحت تاثير شعارهاي ساير جريان ها قرار نگرفتند. البته اين به معناي اين نيست كه همه مردم در سال 57 ايدئولوگ بودند و به تفصيل تصويري از آينده انقلاب در ذهن خويش داشتند، بلكه هركس در سطح خودش دلايلي قابل دفاع براي حمايت از انقلاب اسلامي امام داشت واين كافي بود و به مراتب بسيار بالاتر از سطح آگاهي انقلابيون در موارد مشابه تاريخي است.
¤ پس شما معتقد به نقش ساير گروهها در پيروزي انقلاب اسلامي نيستيد؟
- نه اينطور نيست كه سايرين نقش نداشتند، اما بايد تبيين كرد كه چه نقشي در چه سطحي و چقدر تأثير داشتند. شما مي بينيد كه حتي در داخل رژيم پهلوي هم تلاش هايي براي تضعيف شاه و رسيدن به قدرت وجود داشت. به عنوان مثال اولين رييس ساواك از ايران به قصد تغيير رژيم اقدام مي كند و بعد هم در اين راه كشته مي شود،و افراد زيادي به دليل ارتباط با او بازداشت شدند، اما آيا مي توان گفت كه او هم سهمي در انقلاب اسلامي داشت، به طور حتم اينطور نيست. زيرا هر نوع مبارزه با رژيم شاه ايجاد حق در وقوع انقلاب اسلامي نمي كند.
ليبرالهاي مذهبي خواستار نسخه بدل دموكراسي سكولاري بودند كه رژيم شاه آن را دنبال مي كرد. منتهي رژيم معتقد بود كه ملت ايران در مجاورت ابرقدرت ماركسيست شوروي ظرفيت پذيرش يكباره دموكراسي را ندارد و بايد قدم به قدم به سمت دموكراسي نوع انگليس و دانمارك و سوئد رفت. درحقيقت آرمانهاي بخش زيادي از اپوزيسيون ناسيوناليست و ليبرال با رژيم سلطنتي يكي بود و تفاوت فقط در زمان، نحوه اجرا و ايفاي نقش افرادي از خود ليبرالها بود.
سقف خواسته هاي جبهه ملي و نهضت آزادي نيز رژيم مشروطه سلطنتي مانند انگليس، دانمارك و سوئد بود و حتي غالباً به رژيم جمهوري حتي فكر هم نمي كردند. مهندس بازرگان همانطور كه چند سال پس از پيروزي انقلاب مجدداً گفت، معتقد بود اگر در دوران انقلاب هم با رفرم از داخل رژيم شاه موافقت شده بود بهتر بود و اگر با ورود اپوزيسيون به انتخابات مجلس دوره شريف امامي تغييراتي در حكومت انجام مي گرفت نسبت به انقلاب مطلوبتر و كم هزينه تر بود.
جالب است كه بدانيد در اسناد جبهه ملي و نهضت آزادي چيزي به نام جمهوري خواهي مطرح نبوده و اين در حالي است كه امروز مدعي پيشگامي و توليت آن شده اند. همچنين ليبرالها اساساً هم به انقلاب معتقد نبودند و به دنبال تغييرات از طريق ر فرم پارلماني بودند. كما اينكه بازرگان بعدها گفت: سه سه بار غلط كرديم انقلاب كرديم. اما كسي نپرسيد كه مگر شما انقلاب كرديد؟!
آنچه در ايران اتفاق افتاد يك انقلاب اسلامي مردمي بود و همانطور كه در تصاوير و اسناد قيام پانزده خرداد درخواست مردم نسبت به تشكيل حكومت اسلامي وجود دارد، حقيقت اين است كه اين خواسته در سال 57 با اقبال عمومي و فراگير مواجه شد و به پيروزي رسيد. و كسي نمي تواند اين تحول انقلابي را به گروههايي مانند ماركسيستها و ليبرالها منتسب كند. در محافل پژوهشي خارجي نيز به اين واقعيت اذعان مي شود كه شبكه به هم پيوسته روحانيون و مساجد بود كه رهبري و هدايت امام را تا اعماق لايه هاي ملت ايران بسط داد و انقلاب را پيروز كرد. انقلاب اسلامي ايران به انقلاب اعلاميه و منبر و نوار كاست مشهور شد .
بنابراين مي توان گفت كه ساير گروهها مانند حزب توده، ليبرالها و ... در تحقق انقلاب اسلامي براي برقراري نظام اسلام ،هيچ يك نقش تعيين كننده اي نداشتند ولي مي توان گفت كه خيلي از گروهها در تضعيف حكومت شاه نقش داشتند. به همان شكل كه فردي مثل تيموربختيار هم در ضربه زدن به رژيم نقش داشت و حتي راديوهاي بلوك شرق در تضعيف شاه ايفاي نقش كردند،و يا اقدامات ايذايي مسلحانه گروه هاي چپ و التقاطي، ولي هيچ كدام قادر به تغيير حكومت نبودند. چراكه حكومت شاه از پايه هاي مستحكمي مانند سيستم بوروكراتيك مستحكم، ارتش قوي، حمايت كامل آمريكا و غرب ، تشكيلات سركوبگر و امنيتي قدرتمند و مخوف و ... برخوردار بود كه از طريق روش هاي متعارف و محدود به هيچ وجه
نمي شد آن را تغيير داد به جز با يك انقلاب گسترده مردمي. و هيچ ايدئولوژي و گروه سياسي نيز اعتبار و نفوذ و توان بسيج عموم مردم براي پذيرش رنج ها و هزينه هاي يك انقلاب را نداشت.
در مورد شبهه رهبري جريان انقلاب هم بايد گفت كه تثبيت و تعميق رهبري و مرجعيت امام در طول 15 سال شكل گرفت و يك شبه نبود. به عبارت ديگر يك رقابتي وجود داشت كه در يك سو گروههاي ماركسيست و ليبرال و التقاطي كه از پشتوانه ابرقدرت ها برخوردار بودند و حتي حمايت لجستيك مي شدند، و از سوي ديگر جريان اسلامي بود كه در نهايت فشار و سركوب قرار داشت به طوري كه حتي رساله احكام عمليه امام اگر در خانه كسي پيدا مي شد مستوجب شكنجه و زنداني هاي طولاني مي شد. و در اين رقابت نابرابر، مردم ايران چون پيام امام را پيام فطرت الهي خويش يافتند، سوسياليسم، سكولاريسم رژيم پهلوي و سكولاريسم ليبرالها و ساير جريان ها را نفي كردند و با تمام وجود آرمان ها و انديشه هاي امام را پذيرفتند و دراه تحقق آنها انقلاب كردند.

 



داستان اشرف و راجي

پرويز، پسر دكتر راجي، جوان زيبا و خوش تيپي بود كه مورد علاقه خاص هويدا قرارگرفت و هويدا او را رئيس دفترخود كرد. ذكر اين نكته هم ضروري است كه هويدا خود همجنس باز بود! و حتي راجي هم دركتاب خود-خدمتگزار تخت طاووس-به اين نكته اشاره مي كند. (وي دراين مورد مي نويسد:«امشب (25آذر 1355) شام ميهمان لرد «وايدن فلد» بودم، كه درمنزل او جمعي از دوستان انگليسي هم حضور داشتند.
خانم «ميلفورد- هاون» كه از ميهمانان بود، تعريف مي كرد: چند سال قبل در ضيافت شام سفارت ايران كه به افتخار ورود هويدا نخست وزير برپا بود. شركت داشتم و در او هويدا را مردي يافتم كه در او جاذبه چنداني براي جلب زنان ديده نمي شود. و بعد هم اضافه كرد:«به نظر من اينطور رسيد كه رفتار هويدا مي تواند بيشتر مورد توجه مردان قرار بگيرد!»
كه چون با گفتن اين حرف، حالت ناخوشايندي بر مجلس حكمفرما شد، من بلافاصله به جوابگويي برخاستم و گفتم:«گرچه هويدا مردي نيست كه چشمش به دنبال زنها باشد، ولي اطمينان دارم كه او انحراف ادعائي شما را ندارد.»
خانم «ميلفورد-هاون» پرسيد:«شما از كجا به اين موضوع پي برده ايد؟» و موقعي كه جواب دادم:«براي اينكه حدود 12سال زير دستش كار مي كردم». او بلافاصله آهي كشيد و من واقعا نفهميدم كه آيا توانسته ام او را متوجه طبيعي بودن هويدا بكنم يا نه؟»
از ويژگي هاي هويدا كه بگذريم. دراين ميان اشرف شديدا عاشق راجي شد و داستان رسوايي آنها نقل محافل و مجالس. به همين دليل راجي درسن كم (شايد سي و دو تا سي و پنج سالگي) مشاغل حساس داشت و اين اواخر سفير ايران در انگلستان شد و تا زمان دولت بختيار، درهمين پست بود.
حسين فردوست در خاطرات خود ضمن اشاره به روابط «پرويز راجي» و اشرف پهلوي مي نويسد:
روزي اشرف تلفن زد و گفت:«براي يك ماه اين پرويز راجي را تعقيب مي كني، تلفنش را گوش مي كني، از زن هايي كه با آنها رابطه دارد مخصوصاً درحالتي كه كنارشان است، عكس برمي داري و همه را مرتباً به من مي دهي!» از اين مسئله شديداً جا خوردم. روشن بود كه اگر دستور اشرف اجرا شود، همه ساواك با خبر مي شوند. شرحي به محمدرضا نوشتم و توضيح دادم كه اگر اين درخواست اجرا شود، از اين عمليات حدود 300-200 نفر پرسنل مطلع مي شوند، يا مستقيماً درجريان قرار مي گيرند و يا گزارشات را مطالعه مي كنند. توضيح كاملي از همه ابعاد مسئله براي محمدرضا نوشتم: گزارش به رؤيت محمدرضا رسيد و به نزد من بازگشت با كمال حيرت ديدم در زير آن نوشته است:«انجام دهيد!» محمدرضا نه تنها اهميت نمي داد كه خواهرش چه مي كند بلكه اهميت نمي داد كه تمام كشور نيز از روابط خواهرش مطلع شوند. به هرحال، دستور اشرف اجرا شد. هر روز يك گزارش تايپ شده 300-200 برگي از اداره كل پنجم ساواك(كه بخش فني ساواك بود) به من ارائه مي شد. اين گزارش تلفن ها و رفت و آمدها و صحبت هاي شبانه روزي راجي بود. عكس ها نيز ضميمه آن بود و من همه را براي اشرف مي فرستادم .اين اسناد را اگر از بين نبرده باشند بايد موجود باشد، چون يك نسخه آن به دفتر «دفتر ويژه اطلاعات» ارسال مي شد كه بايد در بايگاني باشد و يك نسخه هم در اداره كل پنجم ساواك نگهداري مي شد.اين اسناد بسيار عجيب و شايد بي نظير است و شامل مكالمات تلفني راجي است. عجيب تر اين كه اشرف با وجودي كه مي دانست تلفن ها كنترل مي شود، به مكالمات خود با پرويز ادامه مي داد و هيچ اهميتي نمي داد كه پرسنل ساواك مطلع مي شوند، گويي اصلاً آنها جزء آدم نيستند! مثلاً ، اداره كل پنجم گزارش مي داد كه اشرف درساعت فلان زنگ زد و گفت:«عزيزم، قربانت بروم. ديشب از عشق تو خوابم نبرد» و صحبت هاي عجيب و غريبي كه قابل ذكر نيست و يا ساعت 4 صبح به راجي زنگ مي زد كه من دارم آنجا مي آيم! راجي خواب آلود جواب مي داد:«اي بابا! خسته ام. مي خواهم بخوابم». و اشرف مي گفت:«خواب بي خواب، آمدم مبادا از خانه بيرون بروي!» و سوار اتومبيلش مي شد و به سرعت خود را به خانه راجي مي رساند. عكاس ساواك هم از همه صحنه ها عكس مي گرفت و گزارشگر ساواك هم مي نوشت: «ساعت 4 صبح والاحضرت اشرف وارد شدند و ساعت فلان هم خارج شدند!» اين ماجرا مدتي ادامه داشت. هدف اشرف اين بود كه مطلع شود كه آيا راجي با زن ديگر هم ارتباط دارد يا نه؟ و اگر دارد آن زنها كه هستند و چه صحبت هايي مي كنند و عكس هايشان را ببيند.
اين اواخر كه راجي با فشار اشرف سفير ايران در لندن شد، ايشان هفته اي يك بار به لندن مي رفت و هدفش هم صرفاً ديدن راجي بود. راجي نيز در خاطراتش گاه اشارتي دارد كه به ژوان لپن، محلي كه ويلاي اشرف در جنوب فرانسه در آن واقع است، رفتم و البته به بقيه ماجرا اشاره نمي كند و يا مي نويسد كه به اتفاق اشرف به رامسر رفتم. كسي كه مطلع نباشد تصور مي كند كه اين ديدارها عادي است، ولي بنده كه مطلعم و مي دانم كه چه خبر است». (فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، انتشارات اطلاعات، جلد اول، صص 234- 233)
ماجراي اختلاف «اشرف» و «راجي»
اشرف پهلوي به دليل داشتن روحيه تنوع طلبي اش، پس از مدت كوتاهي معاشرت با مردان دلخواهش آنها را مطرود مي ساخت. در اين ميان «پرويز راجي» يك استثنا به حساب مي آمد؛ زيرا در ميهماني هاي اشرف، او را در برابر چشم ميهمانان به باد كتك مي گرفت و به او الفاظ ركيك و ناسزا مي گفت و جالب اينكه اشرف در برابر او كرنش نشان مي داد و حتي در ميهماني هاي نيمه خصوصي به پاي «پرويز راجي» مي افتاد و طلب عفو مي كرد:
«پس از مدتي، پرويز راجي در محفل اشرف پيدايش شد و اشرف يك دل نه، صد دل عاشق او شد. اشرف اينقدر خاطرخواه راجي شده بود كه او اغلب اوقات با معشوقه دلسوخته قهر مي كرد و اشرف نازش را به جان مي خريد، حتي جلوي مردم در كمال بي حيايي به پرويز راجي مي گفت: من مخلصتم، من نوكرتم، غلط كردم!
و راجي او را در حضور نزديكان اشرف كتك مي زد و اشرف از اين كار او نه تنها ناراحت نمي شد، بلكه لذت هم مي برد.» (معتضد، خسرو، اشرف در آيينه بدون زنگار، صص 732- 731)
و درست به دليل همين رابطه بيمارگونه بود كه «پرويز راجي» از مقام دبير اولي ناگهان به مقام سفارت در يكي از پايتخت هاي درجه اول دنيا يعني لندن رسيد و جالب تر از همه اينكه به جاي وزير امور خارجه وقت، اشرف او را به عنوان سفير ايران در انگلستان به طور رسمي به شاه معرفي كرد. اما راجي نمك خورد و نمكدان شكست و در مقام سفير ايران در لندن به دختري انگليسي دل باخت و همين مسأله موجبات خشم اشرف را پديد آورد:
«راجي در لندن با دختر يك شاعر معروف انگليسي آشنا مي شود و هر دو به هم دل مي بازند و اين دل باختگي موجب شد كه ديگر به اشرف كاري نداشته باشد و روي اين اصل، يك شب اشرف ناگهاني به لندن مي رود و بدون اطلاع قبلي وارد منزل راجي مي شود و چون دخترك را در آنجا مي بيند سيلي محكمي به گوش او مي زند.
راجي هم قهر مي كند و همراه دخترك از منزل خارج مي شود و تا مدتي رابطه خود را با اشرف قطع مي كند، اما در سفر بعدي مجلس آشتي كنان فراهم مي گردد و دو دلداده پير و جوان بار ديگر به هم مي رسند.» ( اشرف در آيينه بدون زنگار، ص 732)

 



مردم كاپيتولاسيون را لغو كردند

¤ حضرت امام در ديدار با روحانيون شهر اهواز گفتند: ادامه نهضت يك تكليف است
¤ در ملاقات وكلاي دادگستري با حضور امام، ايشان گفتند كه شاه بايد محاكمه شود.
¤ رئيس جمهور و وزراي خارجه و دفاع آمريكا، پس از پايان ماموريت ژنرال ها هايزر در ايران، جلسه اي با حضور وي تشكيل دادند.
¤ سخنگوي وزارت خارجه آمريكا گفت: ما از اجراي قانون اساسي پشتيباني مي كنيم. ما از راه ديپلماتيك با همه گروه ها، از جمله مهدي بازرگان، در تماس بوده ايم؛ اما پس از انتخاب وي به نخست وزيري، هيچگونه تماسي با وي برقرار نشده است.
¤ وزارت خارجه آمريكا اعلام كرد هنوز دولت بختيار را به رسميت مي شناسد. از طرفي سخنگوي كاخ سفيد گفت: بختيار بايد نظر اكثريت مردم را بپذيرد.
¤ پس از اعلام نخست وزيري مهندس بازرگان، بين آقايان يدالله سحابي، اميرعباس انتظام، بختيار، قره باغي رئيس ستاد ارتش و رئيس اداره دوم ارتش، ملاقاتي انجام شد. در اين ملاقات، آقاي سحابي و امير انتظام درصدد برمي آيند كه بختيار را راضي به استعفا نمايند. از طرفي بختيار براي قدرت نمايي، از قره باغي و مقدم خواست در حضور آنان حمايت مجدد خود را از بختيار اعلام كنند.
¤ يك تبعه آمريكا كه در اصفهان راننده اي را مضروب كرده بود، توسط محكمه شرعي مردم، پس از پرداخت ديه، آزاد شد. (طبق قانون كاپيتولاسيون،محاكم ايران حق محاكمه هيچيك از افراد تبعه آمريكا را ندارند. تشكيل اين دادگاه مردمي نشانه قوت يافتن روز افزون مردم مسلمان است.)

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14