(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 2 آذر 1388- شماره 19519
 

جاي خالي نظارت!
سيدحميد شريفي آل هاشم: طراحي روي جلد مورد توجه جدي قرار مي گيرد
از دريا نمي گيرم كنار
عرفان در ادبيات -بخش دوم
رسانه هاي ديداري و ارتباط فرهنگي با جوانان
عضو هيئت مديره انجمن قلم ايران: قهر فرهنگي، دردي را دوا نمي كند
مجموعه «حيات پاكان» منتشر مي شود
ارسال 75 هزار جلد كتاب به زندان هاي سراسر كشور
قصه هاي مرزبان نامه در تركمنستان منتشر شد
نان، خربزه و آب



جاي خالي نظارت!

پژمان كريمي
روز شنبه 23 آبان، در صفحه ادب وهنر، مطلبي چاپ شد باعنوان «تجليل از مهره انگليس»!
در اين مطلب، با برشمردن خدمات ابراهيم گلستان- قصه نويس و فيلم ساز- به دربار پهلوي و دولت استعمارگر انگليس، گنجاندن بخش تجليل از وي در دهمين دوره جايزه ادبي نويسندگان و منتقدان مطبوعات، حركتي ضدفرهنگي توصيف شده بود!
پس ازچاپ مطلب ياد شده، در تماس با كيهان، دو واكنش صورت گرفت. تعدادي از تماس گيرندگان بر آن بودند كه بايد حرمت افراد پاس داشته شود و تنها وجه حرفه اي آنان درنظر آيد. اينان افزودند كه تجليل از گلستان، تنها تجليل از شخصيت فرهنگي اوست و عملكرد سياسي و اجتماعي وي ربطي به وجه فرهنگي نامبرده ندارد!
در برابر چنين آرايي، برخي نيز با سپاس از اطلاع رساني كيهان، چهره سازي از عناصر معلوم الحال و كارگزاران دستگاه هاي استكبار خارجي و استبداد داخلي را اقدامي مشكوك در جهت تقابل با انديشه ديني وفرهنگ ملي ارزيابي نمودند و خواستار دخالت نهادهاي نظارتي، در اين موارد شدند!
بديهي است كه هر اثر هنري، بخشي يا كليتي از انديشه، آرمان ها و اهداف ذهني آفريننده اش را به نمايش مي گذارد! به عبارتي انديشه حاكم بر يك اثر يا بستر مفهوم يك محصول هنري، جداي از انديشه صاحب آن اثر و محصول، قابل تلقي نيست! چطور ممكن است، شاعري، قطعه اي بسرايد كه در تارو پود و كالبد آن باور خود را بازنتابانده باشد و مفهومي از خويشتن و هويت و افق نگاه خود را به اذهان مخاطب متبادر نسازد؟!
حال، اگر انديشه شاعر يا هنرمندان ديگر، پرتو و آينه اي از انديشه متعالي و الهي باشد، اثر وي متعالي و الهي و اگر انديشه صاحب اثر، منبعث يا مشحون از «نفسانيت» و ضداخلاق و فرهنگ جامعه باشد، اثر او نيز «دون» و تجلي ضدارزش ها ارزيابي مي شود هرچند ازحيث ساختار مستحكم و قابل اعتنا به شمار آيد!
از اين روست كه هيچ گاه نمي توان- ساده انديشانه- اثر يك هنرمند را از شخصيت و هويت و باورهاي وي جدا دانست يا به ديگر سخن، نمي توان تمايزي ميان اثر هنري و آفريننده آن قائل شد.
هنرمندي كه در اثر هنري اش، آموزه هاي الهي و سيره اوصيا و اولياءالله را به سخره مي گيرد، به راستي مي تواند باورمند و پايبند به دين الهي باشد و تنها در قاب اثرش، معاند با دين آشكار شود؟!
به حتم پاسخ منفي است! زيرا كه به گفته منطقيون جمع نقيضين محال است! از طرف ديگر، هنرمندي كه با اثر خلاقه خود پا در ميدان عناد با ارزش هاي الهي و مردمي گذاشته است و تلاش مي كند با ابزار هنر، جامعه را به سوي دين گريزي و عناد با ارزش هاي متعالي و تهي شدن بنيادهاي ارجمند فرهنگي براند، چه جايگاهي مي تواند در نزد مردم و باورمندان به فرهنگ جامعه داشته باشد؟!
آيا مي توان حكم داد در صورت استحكام ساختار اثر هنري يا به عبارت روشن تر و متداول تر؛ در صورت حرفه اي بودن هنرمند، شخصيت و اثر وي بايد به دور از «محتوا» و تنها ناظر به ساختار، هدف ارزشيابي و ستايش قرار گيرد؟!
اگر اهل هنري، دست به جنايتي زد، صرف اينكه او در قله خلاقيت و بر سرير قدرت تكيه داده، مي توان از جرم اش چشم پوشيد و تنها با استناد به وجوه هنري، او را سزاوار تحسين و تكريم معرفي نمود؟!
بپذيريم كه هيچ عقل سليمي و هيچ فرد دلداده به اخلاقيات، پاسخ مثبتي به پرسش هاي بالا نمي دهد! نه در جامعه ديني (=اسلامي) ما كه در جوامع ديگر نيز خردمندان، هنرمند متعارض با ارزش هاي اخلاقي را بر نمي تابند! به طور مثال، چندي پيش يكي از فيلم سازان مشهور غربي، به دليل اينكه در سه دهه گذشته، به نوجواني تعرض جنسي نموده بود، بازداشت شد.
روشن است كه اسلام به ما اجازه تحقيق و تفحص در حريم خصوصي ديگران را نمي دهد و افشاي عيوب و اسرار سايرين نيز در دايره منعيات قرار دارد. اما فردي كه به فساد اخلاقي و سياسي مشهور شده است، هنرمندي كه بي مهابا و آشكارا به پيكار با ارزش هاي متعالي برخاسته است، نمي تواند ادعا كند در مسير حريم خصوصي اش قدم برداشته و برمي دارد. جرم او، يك جرم اجتماعي است! جرمي است كه سزاوار مجازات است!
فردي مانند «گلستان» سال ها در خدمت رژيمي بوده است كه نه تنها خود به چپاول ثروت هاي كشورمان دست يازيد بلكه دست طمع بيگانگان و اربابان خارجي اش را به غارت داشته هاي اين سرزمين آزاد گذاشت؛ رژيمي كه به جنگ اسلام رفت و براي بقاي خود فجايعي چون جمعه سياه را آفريد و همه توان كشور را براي ژاندارمي امپرياليسم آمريكا به كار گرفت.
گلستان كسي بود كه از رهگذر خوش خدمتي هايش به انگليس و وابستگان پهلوي دوم، بالاترين امتيازها مانند اجاره 99 ساله بخش بزرگي از تهران را به دست آورد.
وي به حدي به بيگانگان انگليسي وابسته بود كه برخي از همقطارانش آشكارا وي را جاسوس لندن توصيف مي كردند.
بنابراين چگونه مي توان جنايت هاي گلستان را (جاسوسي و خيانت به ايرانيان، خدمت به رژيم طاغوت، چپاول ثروت ملي و...)
امور خصوصي و شخصي تلقي كرد؛ شخصيت واقعي وي را از شخصيت هنري اش جدا توصيف نمود و درنهايت به «تجليل» و «چهره سازي» از او همت گمارد؟! آيا مسخره نيست؟ آيا اين اتفاق خيانت به مردم ايران، فرهنگ ايراني به شمار نمي آيد؟ آيا اين كار تأييد اهانت به ارزش هاي الهي در قالب هنر نيست؟ آيا پاسداشت ادبيات ناب و اصيل ايران، يعني حرمت و تكريم عناصر ضد ايران و ضددين؛ ديني كه با ادبيات ايرانيان پيوندي عميق و ديرينه دارد؟!
از اين روست كه مطلب انتقادي «تجليل از مهره انگليس» را اقدامي كاملا حرفه اي، انساني و در مسير پاسداشت ارزش هاي ديني و ملي قلمداد مي كنيم. ضمن اينكه مانند برخي از خوانندگان مطلب، نهادهاي نظارتي را به بررسي حركت هايي تأسف برانگيز و ساده لوحانه همچون «گنجاندن مراسم تجليل از گلستان» در آئين دهمين دوره جايزه ادبي ]جمعي از[ نويسندگان و منتقدين مطبوعات، فرامي خوانيم! بي شك درحالي كه در صحنه ادبيات ايران، هنرمندان و صاحبان قلم و انديشه با كفايت، فراوان و متعهدي به چشم مي آيند، «چهره و الگوسازي» از عناصري معلوم الحال، خدمت به خائنان دين و ايران و جفايي نابخشودني نسبت به هنرمندان اصيل و مردمي است.

 



سيدحميد شريفي آل هاشم: طراحي روي جلد مورد توجه جدي قرار مي گيرد

در مهر ماه ، نخستين نمايشگاه «طراحي روي جلد كتاب» در نگارخانه چليپاي حوزه هنري برگزار شد. به اين بهانه، گفت وگوي كوتاهي كرديم با «حميد شريفي آل هاشم» دبير اين نمايشگاه كه در پي مي آيد:
¤¤¤
آقاي شريفي! اهداف برگزاري نمايشگاه طراحي روي جلد كتاب چه بود؟
چندي پيش، بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس، جشنواره ربع قرن كتاب دفاع مقدس را برپا كرد.
من توفيق داشتم مسئوليت بخش طراحي و گرافيك كتاب اين جشنواره را برعهده بگيريم. در اين بخش كه امور گرافيكي كتاب موضوعيت آن را تشكيل مي داد، آثاري از هنرمندان به دستمان رسيد كه براساس نوع آن آثار، به تقسيم بندي زمينه ها پرداختيم.
در نتيجه، زمينه هاي «طراحي روي جلد»، «تصويرسازي متن كتاب»، «صفحه آرايي كتاب»، «طراحي داستان هاي مصور» و «مديريت هنري»، مشخص شد.
چه تعداد اثر را هدف داوري قرار داديد؟
كميته داوران- به ترتيب حروف الفبا- «احمد آقاقلي زاده»، «پرويز اقبالي»، «مهدي حاجي محمدي»، «دكتر محمد خزاعي»، «سيدحميد شريفي»، «مجيد قادري»، «دكتر خشايار قاضي زاده»، «دكتر مصطفي گودرزي» و «علي وزيريان»، بيش از شش هزار اثر را بررسي و داوري كردند كه تعدادي از آثار، امتياز لازم را به دست آوردند برخي آثار هم واجد تقدير شناخته شدند. اما برگرديم به پرسش نخست شما! براساس تجربياتي كه در برگزاري جشنواره ربع قرن كتاب دفاع مقدس به دست آورديم، تصميم گرفتيم با همكاري دفتر جشنواره و بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس و دفتر هنرهاي تجسمي پايداري، در جهت معرفي آثار حوزه دفاع مقدس و ارزش گذاري به هنر طراحي روي جلد كتاب، بخشي از آثاري را كه به مرحله نهايي داوري جشنواره راه يافته بودند، در قالب نمايشگاهي در معرض نگاه هنرمندان و علاقه مندان هنر طراحي و عرصه كتاب قرار دهيم. در نتيجه 157 عنوان جلد كتاب را در نگارخانه چليپا عرضه نموديم كه خوشبختانه با استقبال عمومي مواجه شد و ان شاءالله در آينده اي نزديك اين نمايشگاه در مراكز استانها نيز داير مي شود. قصد داريم در كنار برگزاري نمايشگاه، نشست هاي تخصصي در حوزه طراحي روي جلد نيز به پا شود.
در گزينش آثار چه معيارهايي در نظر بود؟
ارتباط عناصر طرح روي جلد با مضمون كتاب، شاخص هاي جذابيت بصري و زبان شناختي، مباني فني، اعتنا به عناصر فرهنگ ملي و ديني كه ريشه در دل و ذهن و باور ملت ايران دارد، حركت به سوي نوآوري و دستيابي به زبان بديع تصويري، معيارهايي بود كه در داوري آثار بدان ها اعتناء جدي شد.
در واقع ما به محورهاي
به كارگيري درست ابزار و امكانات و تكنيك هاي تصويرسازي كه در اين دوران به دليل گرايش هاي خاص هنرمندان عرصه گرافيك و فضاي عمومي حاكم بر هنر تصويرسازي، موضوعيت دارد، توجه نشان داديم.
بررسي و قضاوت درباره آثار شركت كننده در جشنواره و نمايشگاه آيا چشم اندازي از آينده ي «طراحي روي جلد» پيش نظرتان قرار داده است؟
ما آثاري را هدف بررسي و قضاوت قرار داديم كه در ظرف زماني بزرگي يعني از مقطع سال 57 تا88 پديد آمده اند. نتيجه بررسي ها نشان مي دهد كه هنر و زمينه طراحي روي جلد، طي سال هاي گذشته تا به امروز دوران پرفراز و نشيبي را طي كرده است. متاسفانه طي سالهاي پيشين طراحي روي جلد، چه از ناحيه متوليان هنر، ناشران و برخي هنرمندان، جدي انگاشته نشده و در سايه بي مهري قرار گرفته است. با ورود فن آوري هاي روز هم طراحي روي جلد براي سفارش دهندگان سهل و ممتنع تر از پيش به نظر آيد.
به نظر من آنچه امروزه اهميت دارد بررسي كارشناسانه و مستمر «طراحي روي جلد» به منظور جدي انگاشته شدن، شناخت آسيبها، آفتها و نقاط قوت اين زمينه هنري است كه ما هم اينك به سوي آن حركت مي كنيم. اين امر بي شك رهگشاي هنرمندان و به ويژه هنرمندان جوان است.
گويا درآبان ماه در نگارخانه چليپا، نمايشگاه ديگري به پا شده بود؟
بله! پس از پايان زمان برگزاري نمايشگاه طراحي روي جلد كتاب، همزمان با دومين سالگرد درگذشت شاعر متعهد قيصر امين پور، آثار پوستر بيش از 10نفر از هنرمندان با موضوعيت آن شاعر فقيد، برپا شده كه هدف آن اشاعه انديشه و ارادت ورزي به مقام ادبي قيصر است. اين نمايشگاه با نزديك به 40 اثر از هنرمنداني چون مرتضي اسدي، سيدعبدالله حاجي سيدحسن، مهدي حاجي محمدي، ابوالفضل خسروي، محمد خزاعي، محمدرضا دوست محمدي، سيدحميد شريفي، محمدصابر شيخ رضايي، مصطفي گودرزي، مصطفي ندرلو و حسين يوزباشي تا پايان آبان برپا بود.

 



از دريا نمي گيرم كنار

حسين اسرافيلي
مي برم منزل به منزل چوب دار خويش را
تا كجا پايان دهم آغاز كار خويش را
در طريق عاشقي مردن نخستين منزل است
مي برد بر دوش خود منصور دار خويش را
بر نمي دارد نگاه ازمن جنون سينه سوز
مي شناسد چشم صيادم شكار خويش را
رونق روشن دلان با منت خورشيد نيست
مي كند روشن چراغم، شام تار خويش را
در دل طوفاني ام از موج خونين باك نيست
مي فشارد در بغل دريا كنار خويش را
موج پر جوشم من از دريا نمي گيرم كنار
مي نهم بر دوش طوفان كوله بار خويش را
بس كه مي پيچد به خود امواج اين گرداب سخت
ساحل از كف مي دهد اينجا قرار خويش را

 



عرفان در ادبيات -بخش دوم

طيبه شيخ زاده
عرفان به معناي اهمش در شرق و غرب هميشه وجود داشته است. اما علت اينكه مي گويند عرفان از شرق برخاسته و خصوصا يك قيافه شرقي به آن داده اند اين نيست كه فقط شرق گرايش عرفاني دارد، علت اين است كه چون تمدن در شرق آغاز شده و اينجا زاينده انديشه ها و فرهنگها و مذهبهاي بزرگ بوده خودبه خود عرفان هم بايد از اينجا شروع مي شده است.
عرفان در تمام جنبه هاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و... مشرق زمين نفوذ كرده است. زيرا «شرقي» انساني است كه بيشتر گرايش به فضيلت و كرامت دارد و همان است كه رگه هاي عرفاني در ادبيات مشرق زمين بيشتر به چشم مي خورد و ما با واژه ادبيات عرفاني در اين ديار بيشتر مأنوس هستيم. عرفان بيش از هزار سال است كه در مشرق زمين و در ممالك اسلامي و بالاخص در ايران رواج چشمگير داشته است و بسياري از حكما و شعرا و ادباي ايراني با اين طريقه آشنايي داشته اند. به ويژه اينكه تاريخ ادبي ايران از قرن پنجم هجري قمري با عرفان آميختگي خاصي پيدا كرده است. از آن به بعد كلام خيلي از شعراي ايران خواه آنان كه عملا در سلك عارفانه بوده اند و خواه آنها كه اصلاحات عرفاني را در شعر و ادب به كار برده اند، كمابيش رنگي از عرفان داشته است.
نام آشناي ادبيات عرفاني ايران «ابوالفضل رشيدالدين ميبدي» است با اثر «كشف الاسرار و عده الابرار» كه به سال 520 هجري قمري تاليف شده است .بايد گفت اين اثر از كتابهاي با ارزش فارسي و از تفاسير معتبر قرآن كريم به شمار مي آيد. اين كتاب جز جنبه ديني، ادبي و عرفاني، يكي از نوادر زبان فارسي است. دراين اثر تفسير آيات در سه نوبت صورت گرفته است. يك نوبت ترجمه است به پارسي، نوبت دوم تفسير است و نوبت سوم لطافت عرفاني و اشارات صوفيه و در جاي جاي آن به مناسبت، احاديث و قصص و امثال و نيز شعرهاي خوب به زبان عربي و فارسي تعبيه شده است. اين تفسير در ده مجلد در تهران طبع و مجال انتشار يافته است. اكنون حكاياتي از كتاب ياد شده را مي خوانيم.
پاداش جوان مردي
«فيض عياض مي گويد: مردي پارسا و نيك، درمي سيم برداشت و به بازار رفت تا طعامي بخرد. در بازار دو مرد را ديد كه با هم دعوا مي كنند و سخت مشغول مجادله و كشمكش هستند. به آنها گفت: اين خصومت شما از بهر چيست؟
آنان گفتند: از بهر يك درم سيم.
پس مرد پارسا آن يك درم را كه داشت به آنها داد تا ميانشان صلح افكند. به خانه آمد و قصه را به عيال خود گفت. عيال گفت: صواب كردي، نيكوكردي و موفق شدي. آنها درخانه چيزي نداشتند مگر اندكي ريسمان. زن، ريسمان به مرد داد تا به بازار رود و طعامي بخرد. مرد ريسمان به بازار برد و هيچ كس نخريد. بازگشت تا به خانه باز آيد، مردي را ديد كه ماهي مي فروخت و خريدار نداشت مثل ريسمان او. مرد به او گفت: اي خواجه! ماهي تو را نمي خرند و ريسمان من را هم نمي خرند، مي خواهي با هم معامله كنيم؟ پس ريسمان را به او داد و ماهي را گرفت و به خانه آورد، درخانه، شكم ماهي را بشكافتند و از قضا مرواريدي پرقيمت از شكم وي بيرون آمد. مرد مرواريد را به بازار جواهرفروشان برد و به صد هزار درهم بفروخت، به خانه آمد و پول را به زن داد، زن و مرد هردو خداي را شكر و سپاس گفتند و در عبادت و تواضع بيفزودند.

 



رسانه هاي ديداري و ارتباط فرهنگي با جوانان

سعيد سماوي
«پردازش اطلاعات» در ذهن جوانان با سرعت و وسواس خاصي صورت مي گيرد. اين مسئله در وهله اول مقتضي سن جوانان و در مرحله بعد متغيري وابسته به تعلقات زماني و مكاني آنها است. با عنايت به اين قاعده كلي در مي يابيم كه نقش رسانه هاي ديداري و شنيداري در ايجاد ارتباط با ذهن جوانان، تأثيرگذاري بر آنان است. غرب با استفاده از همين تأثيرگذاري مفاهيم و اهداف خود را به نسلهاي پايين تر جامعه القا مي نمايد. در عصر ارتباطات نقش رسانه نسبت به قبل بسيار پررنگ تر گرديده است زيرا جوانان به صورت خواسته يا ناخواسته، خودآگاه يا ناخودآگاه در معرض تبادل افكار و اطلاعات قرارمي گيرند. اگر چه اين مسئله پروسه پردازش اطلاعات را در ذهن جوانان پيچيده تر مي سازد اما از سوي ديگر مي تواند مقدمه اي جهت تحقق پويايي ذهني و تحليلي افراد باشد.
اگر چه موضوع «نحوه تأثيرگذاري ضدفرهنگي غرب بر ذهن جوانان »بحث مفصلي مي طلبد اما در اين مجال وارد آن نمي شويم. آنچه شالوده اين نوشتار كوتاه را تشكيل مي دهد، نحوه برقراري ارتباط فرهنگي ميان رسانه ها و جوانان است. از بدو پيروزي انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام راحل (ره)، مفاهيم و ارزشهايي در حوزه هاي فرهنگي و سياسي كشورمان پررنگ شد. متعاقبا اين دغدغه نيز وجود داشت كه چگونه اين مفاهيم بايد به نسلهاي بعدي منتقل گردد. در اين خصوص رسانه هاي ديداري و شنيداري اهميت فوق العاده اي پيدا كردند. رسانه هايي كه مردم و متعاقباً جوانان حداقل بخشي از اوقات فراغت خود را پاي آنان سپري نموده و داده هاي اطلاعاتي را از طريق اين منابع دريافت مي كردند. البته دشمنان فرهنگي كشور نيز در اين برهه هاي حساس رسانه هاي ديداري خود را در راستاي تخريب فرهنگ اصيل اسلامي و ايراني تقويت نمودند و با الگوپردازي هاي مبتذل و تشويق به هجوگرايي، تلاش گسترده اي را براي جداسازي نسلهاي بعدي انقلاب از ارزشهاي اسلامي انجام دادند. غرب و تلويزيونها و راديوهاي بيگانه طي سه دهه اخير اين «هجوگرايي» را به شيوه هاي مستقيم و غيرمستقيم هدايت مي كردند و هنوز هم اين شيوه ها را ادامه مي دهند با اين حال اصالت و پويايي فرهنگ ديني سدي محكم در برابر فتنه هاي فرهنگي و رسانه اي غرب بوده است.
آنچه مسلم است اينكه؛ هجمه هاي رسانه اي غرب عليه نسل سوم انقلاب اسلامي و جوانان نقطه پاياني ندارد. تنها پادزهر و آنتي تزي كه مي تواند اين هجمه ها را خنثي نمايد «ايجاد ارتباط صحيح فرهنگي با جوانان» است. در اين ميان رسانه ملي مهم ترين نقش را بر عهده دارد. سؤال اصلي اينجاست كه اين ارتباط بايد چگونه ايجاد شود و چه معيارها و فاكتورهايي بايد در اين زمينه لحاظ گردد؟ در اين خصوص چند نكته كلي وجود دارد كه مرور آنها خالي از لطف نيست:
1- برخي سعي دارند اين گونه القاء كنند كه نشاط ذاتي جوانان مترادف با بي علاقگي آنها نسبت به مسائل فرهنگي بوده و جوان عملا دغدغه اي در خصوص مسائل فرهنگي خود ندارد! اين در حالي است كه فطرت پاك جوانان همواره پذيراي حقيقت و معرفت مي باشد و هيچ گاه فرهنگ را به عنوان يك حوزه انتزاعي و حاشيه اي نمي پندارد. از اين حيث رسانه ها بايد اين پيش فرض نادرست را در ايجاد ارتباط فرهنگي با جوانان كنار گذاشته و جوانان را آماده پذيرش الگوهاي فرهنگي بدانند.
2- «تغيير مباني فرهنگي» حد و غايت نهايي خيانت به فرهنگ اصيل ديني و ملي است. مباني و اصول فرهنگ اصيل و غني ما كاملا مشخص و تبيين شده مي باشد و نمي توان به بهانه هايي مانند «قابل درك شدن مباحث فرهنگي »اين اصول را تغيير داد. متأسفانه گاه به صورت خودآگاه و ناخودآگاه اين اصول دستخوش تحريف مي شود و جوانان نيز بر اثر ارتباط با اين اصول غيرواقعي الگوهاي ذهني صحيحي براي خود برنمي گزينند. رسانه ها بايد در اين خصوص بسيار هشيار باشند. زيرا الگوبرداري از فرهنگ تحريف شده نادرست و خطرناك بوده و چالشهاي زيادي را در زندگي فردي و اجتماعي جوانان به وجود مي آورد.
3- در عين اينكه بايد خطوط قرمز را در تعامل فرهنگي با جوانان مدنظر قرار داده و هيچ گاه از اصول و ثوابت فرهنگي خود عدول ننماييم، اما مي توان اين ثوابت را با ادبياتي جذاب ومخاطب پسند به نسل جديد ارائه نمود. اما متأسفانه در برخي سريالهاي تلويزيوني و فيلمهاي سينمايي شاهد به كارگيري ادبياتي هستيم كه با اصالت فرهنگي ما سنخيتي ندارد. به كارگيري ادبيات جذاب به معناي به كارگيري ادبيات سخيف نيست زيرا نتيجه اين ادبيات همان «هجوگرايي» مدنظر غرب است.
4- هنوز بسياري از ظرفيتهاي بالقوه كشورمان در خصوص ايجاد ارتباط رسانه اي و فرهنگي صحيح و مناسب با جوانان به صورت بالقوه در نيامده است. در اين خصوص استعدادها و ظرفيتهايي وجود دارد كه صدا و سيما و ساير نهادهاي فرهنگي ما بايد از آن استفاده كنند. به عنوان مثال در زمينه علوم ارتباطات استادان كارآمد، متدين و متعددي وجود دارند كه مي توانند با همياري و هم فكري يكديگر طرحهاي جامعي را در اين راستا تدوين نمايند.
5- ايجاد ارتباط فرهنگي با جوانان يك امر مقطعي نيست و از آن بايد با عنوان پروسه اي زمانبر ياد نمود. پروسه اي كه تحقق آن مي تواند راهگشاي ساير حوزه هاي ديگر باشد. از اين رو سرمايه گذاري بر ايجاد رابطه فرهنگي با جوان، مخصوصاً از طريق رسانه هاي ديداري و شنيداري به مثابه سرمايه گذاري بلندمدت و آينده داري است كه مي تواند جوانان كشور را از آفات فرهنگي موجود مصون نگاه دارد. گستردگي هجمه هاي تبليغاتي و ضدفرهنگي غرب عليه كشورهاي اسلامي، مخصوصاً جمهوري اسلامي ايران لزوم اين سرمايه گذاري مهم را چندين برابر مي سازد. در نهايت اينكه رسانه ملي بايد ضمن استفاده از امكانات و توانايي هاي موجود، سرمايه گذاري فرهنگي گسترده اي را در حوزه ايجاد ارتباط مؤثر با جوانان انجام دهد. اين سرمايه گذاري فرهنگي بايد به اندازه اي وسيع باشد كه در اين خصوص ساير نهادهاي دولتي و غيردولتي و دغدغه مندان انقلاب بتوانند مشاركت فعالي داشته باشند.

 



عضو هيئت مديره انجمن قلم ايران: قهر فرهنگي، دردي را دوا نمي كند

عضو هيئت مديره انجمن قلم ايران تاكيدكرد : قهر فرهنگي دردي را دوا نمي كند و شايسته نيست كه نويسندگان و هنرمندان به گونه اي عمل كنند كه گويي تمايل دارند بيشتر ديده شوند و خاص باشند.
«رضا رسولي»، نويسنده و عضو هيئت مديره انجمن قلم ايران، در گفت وگو با ايرنا با اشاره به اقدام برخي از نويسندگان و هنرمندان در اعلام شركت نكردن در جشنواره هاي فرهنگي، افزود: جشنواره هاي فرهنگي- هنري، زمينه ساز رونق بيش از پيش هنر، ادبيات و فرهنگ است و بعيد است كه خالقان آثار هنري، به بي رونقي فرهنگ علاقمند باشند.
اين نويسنده هم چنين گفت: وقتي يك اثر ادبي منتشر مي شود، يا فيلمي ساخته مي شود و يا يك اثر تجسمي در نمايشگاهي به نمايش گذاشته مي شود، ديگر واگويه هاي شخصي آن هنرمند به حساب نمي آيد و در واقع اثري است براي ديده شدن و اين كه خالق آن اثر اعلام كند كه نمي خواهد در فلان جشنواره شركت كند يا اثرش را از رقابت در مسابقه اي بيرون بكشد، معنايش اين است كه به مخاطب عام اعتقاد ندارد و به گزينش مخاطبان علاقمند است.
رسولي با بيان اين كه اختلاف نظر ميان خالقان آثار فرهنگي - هنري با كارگزاران فرهنگي كشورها، در تمامي دوره ها، امري عادي و طبيعي است، گفت: واقعيت اين است كه تا زماني كه فرهنگ زنده است، تفاوت ديدگاه ها و اختلاف نظر بين خالقان آثار و مسئولين هنري - فرهنگي وجود دارد و در چرخه توليد، عرضه و تقاضا، گاهي اين اختلاف سليقه ها، ممكن است به مرحله گله گذاري برسد.
اما آن چه مهم است، اين است كه هنرمندان و نويسندگان به عنوان شاخصي از گروه نخبگان و يكي از برجسته ترين گروه هاي مرجع اجتماعي، بايد تلاش كنند تا با رفتار فرهنگي خود، زمينه ساز تقويت اتحاد ملي و انسجام فرهنگي باشند.
رسولي در پايان افزود: البته در اين ميان بديهي است كارگزاران و مسئولين فرهنگي بايد بدانند كه اساسا فلسفه وجودي آنها براي توسعه و رونق فضا و محصولات فرهنگي است و اساسا شأن آنها، جايگاه خدمت گزاري به فرهنگ و مخاطبان محصولات فرهنگي است.

 



مجموعه «حيات پاكان» منتشر مي شود

مجموعه پنج جلدي »حيات پاكان« تأليف مهدي محدثي، براي نخستين بار از سوي مؤسسه« بوستان كتاب »منتشر مي شود.
اين مجموعه دربرگيرنده فرازهايي از سيره چهارده معصوم(ع) است كه به شكل داستان براي نوجوانان تدوين شده است.
داستان هايي از زندگي پيامبر(ص)، ائمه معصومين(ع) عناوين اصلي فصل ها و بخش هاي گوناگون اين كتاب را تشكيل مي دهند.

 



ارسال 75 هزار جلد كتاب به زندان هاي سراسر كشور

معاونت امور فرهنگي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با همكاري سازمان امور زندان هاي كشور، به مناسبت هفته كتاب 75 هزار جلد كتاب به زندان هاي سراسر كشور ارسال كرده است.
به گزارش روابط عمومي هفدهمين دوره هفته كتاب جمهوري اسلامي ، طرح ارسال كتاب به زندان هاي سراسر كشور امسال براي اولين بار، با هدف توسعه كتاب و كتابخواني و پر كردن اوقات فراغت زندانيان و به كارگيري كتاب در سازندگي و زندگي آنها در 260 زندان سراسر كشور با سقف اعتبار 2 ميليارد و 80 ميليون ريال و 10 زندان استان تهران با سقف اعتبار يك ميليارد و 750 ميليون ريال اجرا مي شود.

 



قصه هاي مرزبان نامه در تركمنستان منتشر شد

رايزن فرهنگي سفارت جمهوري اسلامي ايران در عشق آباد اقدام به ترجمه كتاب قصه هاي مرزبان نامه كرده كه آن را رضا شيرازي به رشته تحرير در آورده است.
به گزارش فارس ، اين كتاب 123 صفحه اي توسط شاهمراد چاريف به تركمني ترجمه و توسط انتشارات بين المللي الهدي چاپ و در بين محققان، استادان و دانشجويان زبان فارسي توزيع گرديد كه مورد استقبال آنها قرار گرفت.

 



نان، خربزه و آب

منصور ايماني ( صبا )
نمي دانم چرا، ولي مدتي است خودكارم زنگ زده و رنگ پس نمي دهد. شده عين تفنگ سرپر گيله مرد كه باروتش رطوبت مي گيرد و عمل نمي كند. پريشب پشت ميز عتيقه ام نشستم و گفتم چند سطر بنويسم و بفرستم روزنامه. اما هرقدركه به كله خودم و گلوي قلمم فشار آوردم، كلمه اي از فرق شكافته اش نچكيد كه نچكيد. شده بود عين سالهاي مدرسه كه ساعت انشاء، جانم را به خرخره ام مي رساند تا كلمه اول را پس بيندازد. عاجز مانده بودم و نمي دانستم با قولي كه به مسئول صفحه داده ام چه كنم؟! توي اين شش و بش به ياد اندرزهاي دايي خدا بيامرزم افتادم و به خود گفتم: اگر از اول حرف دايي جان را گوش كرده بودي و به جاي ميرزا بنويسي، دنبال كار ديگري مي رفتي، الآن از زور پيسي سرت جلوي اهل و عيال پايين نبود. نانت را با دست خودت به شاخ آهو بسته اي و آن وقت انتظار نداري نان سواره باشد و تو پياده؟! ديروز اگر نصيحتش را شنيده بودي، امروز روزگار كاسه چه كنم چه كنم به دستت نمي داد؟! دايي يك بار با اهل و عيالش - كه تعداد شان مثل لشكر خدا بيامرز پدرم زياد بود- به منزل ما آمده بودند. شب يلدا بود و همه مشغول خوردن شب چره بوديم كه دايي طبق معمول، حرف درس و مدرسه را پيش كشيد و از من پرسيد: «آقا صمد! وقتي بزرگ شدي، مي خواي چه كاره بشي؟» اگر اشتباه نكنم كلاس پنجم ابتدايي بودم و گاه گاه، شعر مي گفتم. از اين شعرهاي كودكانه بي قواره. سؤال دايي را كه شنيدم، بي معطلي گفتم: دايي جان مي خوام شاعر بشم. اين جواب كه از دهانم درآمد، خنده يك گروهان جوان و بچه طاق و جفت، توي اتاق تركيد و هندوانه شب چله، از بغل مادرم كه مشغول قاچ كردنش بود، افتاد كف اتاق. بنده خدا دايي جان جوابم را كه شنيد، با چشمهاي وق زده توي صورتم خيره شد و پرسيد: «گفتي شاعر؟! يعني مي خواي فردا با شاعري زندگي ات را بگرداني؟ تو با اين عقلت خوبه همان تزريقاتچي بشي!» تزريقاتچي شدن ما هم حكايتي دارد كه اگر همه ماجرايش را بخواهم بگويم، اين يك مثنوي هفتاد من خواهد شد. همين مقدار حكايت كنم كه سال اول دبستان بودم و همين دايي خدا بيامرزم، راجع به شغل آينده ام پرسيده بود كه مي خواهي چه كاره بشوي و من هم گفته بود. مي خوام آمپول زن بشم. چرايش بماند كه طولاني است، همين قدر بگويم كه اين موضوع، ريشه در بيماري مرحوم پدرم داشت. البته شغلي را كه كلاس اول ابتدايي انتخاب كرده بودم، پدر و مادرم را بالكل از من مأيوس كرده بود. آخر در آن روزگار همه مي خواستند كه بچه هايشان يا دكتر بشوند و يا مهندس. آن وقت با جوابي كه من به دايي ام داده بودم، طبيعي بود كه پدر و مادرم از آمپول زن شدن پسرشان احساس شرمندگي بكنند. اين بار كه دايي فهميد شغلم را عوض كرده ام و مي خواهم شاعر بشوم، او هم از من نااميد شد و در ادامه گفت: «دايي جان! حالا اگر نمي خواهي دكتر و مهندس بشي، لااقل دنبال يكي از اين شغلهاي كارمندي بيفت، تا كلاهت پس معركه نماند.» بعد از آن شب يلدا، دايي خدا بيامرزم هر وقت كه ما را مي ديد، سفارش شغل آينده ام را مي كرد و مخصوصاً مي گفت دنبال شعر و شاعري نگردم كه نان تويش نيست. به هر حال روزگار گذشت و دايي رفت و ما هم از بدشانسي، به جاي شغل شريف آمپول زني، رفتيم دنبال كارمندي و شاعر هم البته از آب درنيامديم. تا اين كه چند وقت پيش، يكي از آشنايان كه دنبال كار مي گشت، اتفاقي آمده بود پيشم. طرف شاعر بود و كتاب شعري هم داشت. مي گفت: «با شركتي كه كار مي كردم، اختلاف پيدا كرده ام و قصد دارم بروم ولايت گوشه اي بشينم و بنويسم» فكر كردم براي تمدد اعصاب مي خواهد مرخصي بگيرد و برود ولايت. وقتي پرسيدم، گفت: «نه مي خواهم به جاي اين كارهاي پردردسر، با نوشتن زندگي كنم. هم پاسخ دلم را با نوشتن داستان و گفتن شعر مي دهم، هم به آرامش مي رسم و هم زندگي ام را اداره مي كنم» شما خوانندگان عزيز مي دانيد كه من چه جوابي به اين شاعر داده ام. جوابم همان چيزي بود كه خوانديد؛ ماجراي من و دايي خدا بيامرزم، يعني ماجراي نان و خربزه و آب.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14