(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 29 بهمن 1388- شماره 19585
 

ترس نخبگان ؛ راه نفوذ تهاجم فرهنگي دشمن
تحريريه كيهان در تسخير ساواك خاطره دوازدهم؛ آن روز كه به تحريريه آمدند- 20

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




ترس نخبگان ؛ راه نفوذ تهاجم فرهنگي دشمن

برنامه امروز دشمن، تحقير شخصيت جوانان است 12/2/1380
راجع به نيازهاي جوانها زياد صحبت مي شود؛ من گفته ام، قبل از من هم گفته اند؛ اما مي دانيد از نظر من مهمترين نياز جوان چيست؟ نياز عمده جوان، هويت است؛ بايد هويت و هدف خودش را بشناسد؛ بايد بداند كيست و براي چه مي خواهد كار و تلاش كند. دشمن مي خواهد هويت جوان ايراني را از او بگيرد؛ اهداف را از بين ببرد؛ افقها را تيره كند؛ به او بگويد تو يك موجود حقير و محدود هستي؛ پيش من بيا تا تو را زير بال بگيرم. معلوم است؛ كشور ثروتمند ايران و منطقه بسيار مهم و راهبردي ما و تأثيرات فراواني كه اين ملت از همه سو مي تواند بگذارد، همه از طريق تحقير شخصيت جوان ها، در مشت دشمن مي آيد. امروز برنامه دشمن نسبت به شما جوانها اين است؛ خيلي بايد بيدار باشيد. اين حرفها را به شما نمي زنم تا معنايش اين باشد كه مسؤولان كشور در قبال نسل جوان مسؤوليتي ندارند؛ چرا، آن را قبلاً گفتم؛ آنها هم مسؤولند؛ مسؤوليت هاي آنها به جاي خود؛ اما شما هم مسؤوليد.
دشمن در تهاجم فرهنگي مقاومت شكني مي كند 4/7/1380
دشمن در تهاجم فرهنگي خود سعي مي كند مقاومت را در ميان مردم ما از حيثيت و اعتبار بيندازد؛ در واقع مقاومت شكني كند و سنگرها را از بين ببرد. مهمترين سنگر يك انسان، ايمان و انگيزه و عشق اوست؛ نبايد اجازه دهيد اين سنگر را در دلها فرو بريزند و از بين ببرند.
ترس نخبگان يكي از راههاي نفوذ تهاجم فرهنگي دشمن
19/10/1380
شما اگر اهل تاريخ باشيد، وقتي به تاريخ نگاه مي كنيد، مي بينيد هرجايي كه مسؤولان و رؤسا و كارگزاران و دست اندركاران اداره كشور از شجاعت برخوردار نبودند، آن جا يك پاي زندگي مردم لنگيد؛ اگر همه آنها دچار بي شجاعتي و ترس شدند، مردم بدبخت شدند. بسياري از تحليل هايي كه راديوهاي بيگانه درباره مسائل گوناگون در فضاي كشورها مي پراكنند، براي اين است كه نخبگان كشور را مرعوب كنند؛ آنها احساس كنند كه نمي توانند كاري بكنند و دستشان بسته است. نيروي عظيم مردم را نبينند؛ قدرت جغرافيايي و تواناييهاي فرهنگي خود را نبينند؛ همه اش چشمشان به دست دشمن و قدرت دشمن و موشك دشمن و اقتدار دشمن باشد؛ اين بي شجاعتي خيلي خطر بزرگي است.
ضعيف نشان دادن انقلاب، ترفند تبليغاتي است 14/3/1381
در سرتاسر دنيا مرتب تبليغ مي كنند كه انقلاب اسلامي رو به زوال و ضعف است؛ اين جزو تبليغات هميشگي دشمنان اين انقلاب و نظام است؛ عده اي ساده لوح هم ممكن است اين را باور كنند؛ اين تبليغات ممكن است بعضي دوستان را در سرتاسر دنيا دچار افسردگي و غم و دشمنان را خوشحال كند؛ اما اين يك پيشگويي تاريخي يا يك پيش بيني علمي نيست؛ اين يك ترفند تبليغاتي است. اگر انقلاب اسلامي، ضعيف و پير و ناتوان شده بود، چرا براي مقابله با آن ميلياردها خرج مي كنند؟! اگر انقلاب اسلامي از نفس افتاده بود، چرا امريكا با همه ساز و برگ سياسي و تبليغاتي خود به ميدان مبارزه با اين انقلاب مي آيد و روز به روز لحن خود را خشن تر مي كند؟ نخير، اين انقلاب، زنده و توفنده و رو به پيش است و حركت انقلاب و خطوط اساسي آن همچنان زنده است.
تنها راه مقابله دشمن با نظام اسلامي، تبليغات است 5/5/1381
شما ببينيد در فلسطين اشغالي بدترين جنايت ها و هولناك ترين كشتارها را عليه مردم مظلوم و مغضوب فلسطين انجام مي دهند؛ اما در افكار عمومي، فلسطيني را ظالم، و مهاجم و جلاد فلسطيني را مظلوم جلوه مي دهند! امروز از اين گونه تبليغات بهره مي برند. دشمنان عليه هر چيزي كه با سلطه طلبي و منافع نامشروع آنها تقابل داشته باشد، تبليغات مي كنند. در داخل كشور ما هم همين طور است. راهي كه اينها براي مقابله با اين ملت بزرگ و عظيم الشأن و اين نظام و كشور عزيز ما در پيش گرفته اند و تشخيص داده اند، همين تبليغات است. اينها مي دانند كه اگر در اين كشور مداخله نظامي بكنند، اين ملت آن چنان توي دهن آنها خواهد زد كه پشيمان بشوند. مي دانند كه محاصره اقتصادي و تلاشهاي اقتصادي هم كه تقريباً بيست وسه سال است عليه ما دارند اعمال مي كنند، اثر چنداني ندارد. محاصره اقتصادي موجب مي شود كه نيروهاي مؤمن و با اخلاص و پراستعداد داخل كشور، بيشتر به تحرك وادار شوند و تلاش كنند.
ابهام آفريني يكي از سياستهاي مبارزه با جمهوري اسلامي است
22/2/1382
ابهام آفريني يكي از سياستهاي اصلي كانونهاي مبارزه با جمهوري اسلامي است. ابهام آفريني و نقطه كور براي ذهن ها درست كردن، خودش يك سياست است.
تقابل نظري و اعتقادي دشمنان در كنار تخاصم عملي
22/2/1382
امريكا بعد از اين كه سالهايي را در مقابل جمهوري اسلامي و ملّت ايران، با اين روش عمل كرد، به اين نتيجه رسيد كه تقابل عملي كافي نيست و بايد در كنار آن، تقابل و تخاصم و مبارزه نظري را هم شروع كنند. معناي تقابل نظري چيست؟ يعني مبارزه با جمهوري اسلامي در صحنه اعتقاد، در زمينه فرهنگ و در زمينه مسائل اخلاقي. البته قبلاً هم يك مبارزه جدّي بود؛ منتها احساس كردند بايد نقطه ثقل اين باشد. فكر كردند با مبارزه اعتقادي مي توانند بخش عظيمي را فلج كنند و يك مانع را بردارند. فكر كردند با مبارزه در زمينه هاي اخلاقي، يك بخش ديگر از امكان و سلاحي را كه در اختيار جمهوري اسلامي است، بگيرند؛ يعني اين سياست امريكا شد.
فعاليتهاي دشمن در تهاجم اعتقادي به انقلاب اسلامي
22/2/1382
از همان سالهاي هفتاد و سه، هفتاد و چهار، هفتاد و پنج و هفتاد و شش روزبه روز اين تقابل شديدتر شد. رخنه افكني در مباني اعتقادي و ارزشي نظام در سطوح مختلف شروع شد. حتّي در خود انقلاب و حتّي در ريشه هاي عميق تر انقلاب مانند اسلام، عاشورا، تشيّع و جدا نبودن دين از سياست كه جزو مباني مسلّم فكري در نظر متصدّيان انقلاب و روشنفكران كشور و پيشروان اين حركت عظيم بود، شبهه افكني و ترديدافكني به شكل همه جانبه و عميق شروع شد. سمينارها تشكيل دادند، كنگره ها تشكيل دادند، نشريات تخصصي در اين زمينه در خارج از كشور به وجود آوردند و هرچه هم توانستند در داخل كشور از پايگاه هايي كه ممكن بود در اختيار آنها باشد و در اختيارشان بود، استفاده كردند. البته عدّه اي نمي فهميدند چه كار مي كنند، امّا عدّه اي هم مي فهميدند. عناصر داخلي، بعضي هم مي فهميدند كه چه كمك بزرگي به دشمن مي كنند. كمكي كه متأسّفانه تا امروز هم ادامه دارد و به عنوان شيوه اي كه دشمن آن را انتخاب كرده است، ادامه هم خواهد داشت.
گسست ميان حاكميت و مردم، زمينه برتري نظامي است
22/2/1382
از طرفي، در داخل، به وسيله گسستن پيوند نظام با مردم، زمينه سازي مي كنند. اساس سياست آنها اين است كه بتوانند بين نظام جمهوري اسلامي و مردم، گسيختگي به وجود بياورند. بعد هم آماده سازي افكار عمومي در سطح عالم و در سطح بين المللي.
عواملي كه مردم را از نظام اسلامي جدا مي كند 22/2/1382
نقش فعاليت هاي تبليغاتي و تقابل نظري امريكا با جمهوري اسلامي، از نظر آنها چقدر نقش مهمي است. آنها به تبليغات و تقابل نظري احتياج دارند، به بي ايمان كردن مردم نسبت به مباني نظام احتياج دارند؛ همچنان كه به بي اعتقاد كردن مردم نسبت به فضائل اخلاقي و پايبندي هاي اخلاقي احتياج دارند. اينها چيزهايي است كه مردم را از نظام اسلامي جدا مي كند و پيوند مستحكم بين نظام و مردم را از هم مي گسلد؛ اينها به اين احتياج دارند. امروز دشمنان ما همه نيرويشان را روي اين گذاشته اند.
دشمن مي خواهد تصوير نادرستي از نظام به وجود بياورد
22/2/1382
نقش تبليغات مسموم و رسانه ها در تصويرسازي غلط از نظام اسلامي 22/2/1382
شرط موفقيت دشمن در چالشي كه با ملت ايران دارد، اين است كه اولاً احتياج شديد دارد به اين كه با وسايل تبليغاتي گوناگون، تصوير نادرستي از نظام جمهوري اسلامي به وجود بياورد. اين جا نقش تبليغات معلوم مي شود؛ نقش روزنامه، نقش كتاب، نقش تبليغات امواج راديويي و تلويزيوني كه در دنيا اين طور متوجه به ايران است و با زبان فارسي برنامه پخش مي كنند. معلوم مي شود كه نقش تبليغات چقدر براي اينها اهميت دارد. بايد عليه ايران به عنوان يك كشور استبدادي و مرتجع، تصويرسازي كنند و افكار را به عنوان افكار ضد تمدن معرفي نمايند! سعي مي كنند تصويرسازي اي كه از كشورهاي اسلامي و از جمله كشور ما مي كنند، چنين تصويرسازي اي باشد؛ هم در افكار عمومي دنيا و هم تا آن جايي كه بتوانند در افكار عمومي خود اين كشورها.
عواملي كه آمريكا براي موفقيت به آنها نيازمند است
22/2/1382
ترديدافكني در ارزش هاي اصولي، بزرگنمايي مشكلات و نفي موفقيت ها، از نيازهاي قطعي امريكاست. امريكا به اين عوامل و شرايط نياز دارد تا بتواند موفقيت خودش را در تقابل با جمهوري اسلامي تضمين كند. هر كس كه در اين زمينه ها به نفع امريكا كار كند، در واقع زمينه سازي و آماده سازي مي كند براي اين كه امريكا بتواند مقاصد خودش را، ولو با شيوه نظامي يا شبه نظامي، نسبت به ملت ايران انجام دهد. البته در بعضي جاها انسان مي بيند اين تصوّر و تصوير را خيلي پر و بال مي دهند كه امريكا را به عنوان يك قدرت در حال پيشرفت، در حال پيروزي و موفّق معرفي كنند و جبهه مقابل را جبهه اي در حال انفعال نشان دهند؛ اين صددرصد غلط است؛ كاملاً نادرست و غيرواقعي است. اين محصول كار تبليغاتي خود رسانه هاي امريكايي است؛ به هيچ وجه اين طور نيست.
روش هاي مقابله با ملت ايران 22/2/1382
وقتي ملتي ايستاده است، وقتي جامعه اي اكثريتش در سنين كمتر از سي وپنج سالند - يعني يك قشر جوان وسيع دارد - و وقتي كه ملّت به ارزش هاي ديني پايبند است، آنها در محاسبات خودشان مي دانند كه نمي شود با چنين ملتي مقابله كرد و جنگيد. بله، مي شود هاي وهوي كرد و اگر آنها - يعني اين ملّت - ترسيدند، آن وقت از ترسشان استفاده كرد. مي شود آنها را تهديد كرد، مي شود كساني را در ميان آنها وادار به خيانت كرد. اگر آنها ترسيدند، اگر تهديد را پذيرفتند، اگر خيانت را پذيرفتند، اگر حاضر شدند تسليم شوند، آن وقت دشمن پيروز مي شود، آن وقت دشمن اميد پيدا مي كند؛ اما وقتي كه يك ملّت ايستاده است، جوانش ايستاده، مسؤولانش ايستاده اند و در مقابل تهديدها و ارعابها دچار ترس نمي شوند، دستپاچه نمي شوند، مسائل را غلط نمي فهمند، نشان مي دهند كه به عزّت خودشان پايبندند و براي عزّت كشور و ملتشان اهميت قائلند و آماده اند كشور خودشان را نگه دارند و از آن دفاع كنند
- كه در حضورهاي عمومي مردم اين حالت فهميده مي شود - دشمن حساب كار خودش را مي كند و مي داند كه پيروزي بر اين كشور، به آساني ممكن نيست.

 



تحريريه كيهان در تسخير ساواك خاطره دوازدهم؛ آن روز كه به تحريريه آمدند- 20

روزهاي گمشده- خاطرات احمد اللهياري
سال 1357 در آخرين روز زمامداري شريف امامي يا اولين روز نخست وزيري ارتشبد ازهاري، حوالي ساعت 7 صبح به روزنامه آمدم. اتومبيلم را در پاركينگ روزنامه (محل كنوني شركت تعاوني) پارك كردم. در مقابل درب ورودي و حياط مؤسسه چهارپنج ماشين سواري پژوي سفيد رنگ در حالي كه در كنار هر يك از آنها يك مرد قوي هيكل كراواتي و عينك به چشم ايستاده بود، جلب توجه مي كرد. سكوت نگهبان ها و حضور چند مرد غريبه لباس شخصي در كنار مأموران نگهباني، حكايت از وضعيت فوق العاده در روزنامه داشت.
از درب «كارت زني» كه وارد شدم، مثل هميشه و با صداي بلند سلام كردم و با چند نفر از نگهبان هاي قديمي كه سابقه دوستي داشتم، احوالپرسي و شوخي كردم، اما هيچكدام حرفي نزدند. چون اعضاي تحريريه كارت ورود و خروج نداشتند در محوطه ورودي مؤسسه ايستادم. در مسيرم به داخل سالن آگهي ها سرك كشيدم و با رئيس بخش آگهي هاي نقدي كه حاج آقا ناظري نام داشت، شوخي كردم و خطاب به مرحوم مقدم - برادر جلال مقدم كارگردان سينما - كه مسئول امور آژانس هاي توليد آگهي و از اعضاي سابق حزب توده بود، گفتم: «پرولتارياي جهان متفرق شويد» او لب هايش را گزيد و هيچ نگفت و در سرتاسر سالن بزرگ آگهي ها هم سكوت حاكم بود و حدود سي، چهل نفر كارمند اين قسمت، همگي مثل بچه هاي كلاس اول دبستان كه مدير يا ناظم سخت گير مدرسه به سر كلاسشان آمده باشد، ساكت و «صم و بكم» پشت ميز كار خود نشسته بودند و با اينكه طبق معمول اين ساعت، اوج كارشان بود، هيچ كاري نمي كردند. محسن انوشه كه هميشه با آمدن من بناي شوخي را مي گذاشت و با صداي بلند بفرما مي زد، ساكت از پشت شيشه اتاق خود به من نگاه مي كرد و مرحوم محمود پاينده لنگرودي كه هر روز صبح با ديدن من از دور، دستي تكان مي داد و با لهجه گيلاني مي گفت:
«تي قربان بشم. »
امروز چونان يك مجسمه مات و بي حركت بود. از اين قرائن و شواهد يقين كردم كه امروز وضع فوق العاده اي در روزنامه حاكم است. نگاهي به غريبه هايي كه در راهرو ايستاده بودند انداختم و با سرعت از پله ها بالا آمدم. بر روي پلكان و تونلي كه ساختمان اداري را به تحريريه وصل مي كند، به فاصله هر دوسه متر يك لباس شخصي كراوات زده غريبه ايستاده بود.
از هاي وهوي و آمدورفت كارگران كه هر روز در ارتباط با چاپ مطالب و اخبار روز به تحريريه رفت وآمد مي كردند، خبري نبود. سكوت بر همه جا حاكم بود. نگاهي به غريبه هايي كه در راهرو ايستاده بودند، انداختم و تونل حدفاصل ساختمان اداري و تحريريه را پيمودم و از پله هايي كه به تحريريه مي رسيد بالا رفتم. در پله سوم يا چهارم، مرد تنومندي مرا مخاطب قرارداد و گفت:
«اسمت چيه؟»
من كه دليلي براي جواب دادن به او نمي ديدم، در پاسخ به او دروغ گفتم:
«حسين ذوين
كه ناگهان آن مرد كشيده اي محكم به گوش من نواخت و مرا زير رگبار مشت و لگد گرفت و با كلام زشتي گفت:
«گه خوردي، مادر. . . ! تو احمد اللهياري هستي!؟»
هيچ كس براي كمك به من نيامد. با زحمت و پس از نوش جان كردن چند مشت و لگد و با درد شديد در پهلو و شكم، خود را به تحريريه رساندم. سالن تحريريه هم همين وضع را داشت و بيش از بيست نفر مرد غريبه كراواتي خوش لباس و عينك دودي به چشم در گوشه و كنار ايستاده بودند اينجا هم گويي غبار مرگ پاشيده بودند. زيرا تمام بچه ها پشت ميزهايشان نشسته بودند، اما از هيچيك صدايي درنمي آمد. ديگر همه چيز را فهميدم اين آقايان مأموران ساواك بودند و تحريريه در تسخير آنها بود.
ميز كار من كنار ميز جلال سرفراز و جواد طالعي بود. با صدايي آرام سعي كردم چگونگي و علت ماجرا را از جلال يا جواد بپرسم، اما يكي از آنها (مردان كراواتي) مرا دعوت به سكوت كرد و با لحني بي ادبانه گفت: خفه!
چشم به اطراف تحريريه انداختم و مشاهده كردم كه دو شاخه تمام تلفن ها را درآورده اند. حدود يك ساعتي وضع به همين منوال بود. مردي كه معلوم بود سركرده اين افراد است، مرتباً در رفت وآمد بود، گاهي به تحريريه مي آمد و زماني به راهرو مي رفت و به نظر مي آمد تا درب مؤسسه مي رود و برمي گردد. تمام اعضاي تحريريه هاج وواج و غرق در سكوت ناظر اين بازي بودند. با خود فكر مي كرديم كه آنها منتظر رسيدن ماشين براي انتقال اعضاي تحريريه به زندان هستند. ميزنصرت الله نوحيان روبروي من بود، با حركت چشم و ابرو از او پرسيدم چه خبره و نوحيان بدون صدا گفت:
«بوي كودتا مي آيد.
امير طاهري سردبير وقت روزنامه از روز اعتصاب در زمان شريف امامي به روزنامه نمي آمد و اتاق شيشه اي سردبير خالي بود. مرد قوي هيكلي كه سرپرست اين گروه بود، در فاصله يك ساعت 2 بار به اتاق امير طاهري رفت و از تلفن مستقيم او با جايي تماس گرفت و حرف هايي زد. از آنجا كه شيشه هاي اتاق سردبير دوجداره بود، هيچ صدايي ازآن بيرون نمي آمد، حتي لب خواني هم ممكن نبود. زيرا او به سمت ديوار مي ايستاد و حرف مي زد.
حوالي ساعت 9 صبح پس از اينكه از اتاق شيشه اي امير طاهري بيرون آمد، با صداي بلند خطاب به همكارانش گفت:
«بچه ها بريم؟»
سپس خطاب به اعضاي تحريريه و با صداي بلند گفت:
«ببخشيد. »
با رفتن اين گروه همهمه در تحريريه آغاز شد. عده اي از جوان ها پيشنهاد اعتصاب كردند. كارگران و كارمندان به تحريريه آمدند. فضاي تحريريه انباشته از كارمندان شد. آنها آمده بودند تا علت اين هجوم را بدانند.
به انوشه كه پرسيد اين چه بازي بود؟
گفتم:
«ايجاد فضاي ترس!!»

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14