(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 8 خرداد 1389- شماره 19656

12 ارگان دولتي مسئول ساماندهي متكديان!
ضرورت بررسي معضل اجتماعي تكدي گري



12 ارگان دولتي مسئول ساماندهي متكديان!
ضرورت بررسي معضل اجتماعي تكدي گري

صديقه توانا

بخش نخست

«مسافرم و در اين شهر غريب هستم»، «كيف پولم را زده اند، كرايه راه ندارم، لطفا به من كمك كنيد»، «بچه ام مريضه و توي بيمارستان بستري است شوهرم هم مرده و مستأجرم، براي رضاي خدا كمكم كنيد»، «كليه هايم عفونت كرده و دياليزي هستم، با مادر مريضم در گوشه اي از خرابه هاي شهر روزگار مي گذرانيم، هيچ سرپناهي نداريم، الهي پول دوا و دكتر ندهيد، به ما كمك كنيد»، «تو را به خدا يك بسته دستمال كاغذي با فال حافظ بخريد»...
اين مطالب تنها بخشي از به اصطلاح نيازهاي متكديان مدرن است كه ديگر به خود زحمت نمي دهند در روز براي صد و يا هزاران نفر تعريف كنند تا مبادا خسته شوند، بلكه آن را روي تكه اي كاغذ و يا مقوا مي نويسند و جلوي پايشان مي گذارند و روي صورت خود را هم مي پوشانند تا مثلا شرم و خجالتشان را از نگاه پرسشگرانه مردم در هياهوي خاموش شهر بپوشانند.
ديگر حكايت عليل و ذليل و بدبخت و بيچاره بودن براي متكديان كهنه و قديمي شده است! متكدي ديگر فقط آن فرد دست و پا كج، انگشت سوخته و صورت آبله چكان نيست، چون اين شيوه ديگر در جريحه دار كردن احساسات مردم تا حدودي از درجه اعتبار ساقط شده است! امروزه تكدي گري شيوه هاي مدرن و شيك تري به خود گرفته و متكديان باكلاس شده اند و دست نيازشان را به گونه اي جديدتر به سوي مردم دراز مي كنند، آنها با ظاهري آراسته زنگ در خانه ها را مي زنند و طلب كمك مي كنند و يا محترمانه شما را به گوشه اي خلوت مي برند و در گوشتان قصه نيازشان را بازگو مي كنند و در اين بين نرخ گدايي هم بالاتر رفته است.
هر چند شايد تكدي گري موضوعي تكراري و كهنه شده باشد، اما همچنان در گوشه و كنار شهر، در سر چهارراه ها، معابر و پياده روها شاهد حضور متكدياني هستيم كه علاوه بر زشت نمودن چهره شهر، آسيب هاي اجتماعي زيادي به خود و جامعه وارد مي سازند و به انواع مختلف با سوءاستفاده از احساسات مردم به گدايي در سطح شهر مي پردازند و اين موضوع دقت نظر و توجه بيشتر مسئولان ذيربط را در برخورد و ساماندهي با اين معضل و پديده زشت و ناهنجار اجتماعي مي طلبد، و به آسيب شناسي هاي جدي تري نياز دارد.
تكدي گري، معضل اجتماعي
جامعه شناسان معتقدند، در چندين سال اخير يكي از معضلات شهرهاي بزرگ خصوصا تهران معضل تكدي گري يا گدايي يا به نوعي درآمدزايي نادرست متكديان و افراد بيكار، كودكان بي خانمان و زنان بي سرپرست در سطح شهر مي باشد. افرادي كه از راه گل فروشي، دود كردن اسپند يا پاك كردن شيشه هاي خودروها، جلوي ماشين ها را مي گيرند و علاوه بر اختلال در عبور و مرور، چهره شهرها را نيز زشت كرده و شخصيت اجتماعي شهر را تنزل مي دهند.
گداهاي مدرن يا گدايي به شيوه نوين
در غروب روز جمعه در هوايي نسبتا گرم به مركز خريد مهران يا كوچه برلن مي روم، صداي سوت دلنشيني از ميان همهمه جمعيت به گوش مي رسد، آهنگ گل پامچال است. به دور و برم نگاهي مي اندازم، جوان رشيد و قدبلندي مقابلم ظاهر مي شود. كاغذي سفيد و بزرگ شبيه تخته وايت برد دور گردنش آويزان كرده است و با تيتر «ترانه ها و آهنگ هاي درخواستي» در دو ستون آهنگ هاي شاد و غمگين با صداي سوت توجه همه را به خود جلب مي كند، سلام مي كنم، صداي سوتش قطع مي شود، با مقدمه اي كوتاه سر صحبت را با او باز مي كنم، خودش را اميد و 36 ساله معرفي مي كند و در ادامه مي گويد: «اهل ساري هستم و چند سالي است كه مردم را به اين ترتيب سرگرم مي كنم.»
وقتي به او مي گويم شما كه جوان هستيد، پس چرا دنبال كار مناسب و معتبري نمي رويد، خنده اي تلخ بر لبانش نقش مي بندد و مي گويد: «قبلا در سينما آزادي و آفريقا نظافت چي بودم و آنجا كار مي كردم روزي 2 هزار تومان هم حقوق مي گرفتم اما الآن علاوه بر اينكه كارم را دوست دارم روزي 20 تا 25 هزار تومان كاسبم.»
وقتي به او مي گويم اين كار شما كه حرفه و شغل نيست، شما مي توانيد كار مناسبي در شهر خودتان يعني شمال پيدا كنيد اين طور پاسخم را مي دهد: «خانم شما سر گرسنه بر بالش نگذاشته ايد كه بفهميد ما چه مي گوييم زندگي و خرج خانه شوخي بردار نيست، من ورزشكارم و دوچرخه سواري مي كنم اما فقط سوت زدن را دوست دارم و اين كار را هم با تمرين زياد ياد گرفته ام!»
در ادامه مسير به همراه عكاس به چهارراه استانبول سري مي زنيم. مرد در خود چمبره زده است و دست ها را لاي زانوهاي خمانده اش فرو برده و چانه را به گودي سينه چسبانده است. روي تكه كارتوني با ماسكي بر دهان نشسته و پاهاي باندپيچي شده اش را دراز كرده و پاچه شلوارش را هم بالا زده تا زخم پاهايش دلت را ريش كند. اسمش را مي پرسم، بدون هيچ ممانعتي و با آه و ناله و صدايي از ته چاه درآمده مي گويد: «محمد».
مي پرسم، چند سال سن داري و اهل كجا هستي و براي چه گدايي مي كني؟ در پاسخ مي گويد: «37 سال سن دارم و اهل چابهار هستم. خانم پايم عفونت كرده و بيمار هستم، پول رفتن به شهرم را ندارم، ضمنا بايد براي عمل پول زيادي داشته باشم به خاطر همين پنج شنبه و جمعه ها به اينجا مي آيم تا مردم كمكي كنند چون من كه قادر به كار كردن نيستم.» وقتي به او مي گويم: «بقيه هفته را چكار مي كنيد»، اينطور مي گويد: «در خيابان وليعصر و ميدان ونك مي روم، آنجا مردم بيشتر كمك مي كنند.»
از او مي پرسم روزي چقدر درآمد داريد، مي گويد: «اي، روزي 10 تا 12 هزار تومان. بستگي دارد چه روزي باشد.» به او مي گويم مگر فرق مي كند؟ مي گويد: «بله مردم در روزهاي محرم، ماه رمضان و يا مراسم شادي بيشتر كمك مي كنند و پول مي دهند!»
گدايي خانوادگي
با شيرعلي و عبدالغفور و مادرش كمي جلوتر هم صحبت مي شوم. بچه ها روي زمين داغ و آفتاب خورده خردادماه ولو شده اند و مشغول نقاشي با شابلون حيوانات و اشكال هندسي هستند. چهره سياه سوخته و لهجه آنها حكايت از جنوبي بودنشان مي كند.
از شيرعلي كه نسبت به بقيه بزرگتر به نظر مي آيد سؤال مي كنم اهل كجا هستيد و براي چه به تهران آمده ايد؟ مي گويد: «بچه شوشترم»، 12 سال سن دارم و براي كاسبي به اين جا آمده ايم.»
وقتي به او مي گويم تو بايد الآن در مدرسه و سر جلسه امتحان باشي، چنين مي گويد: «درس خواندن پول مي خواهد، پدرم مرده، مادرم هم كه آنجا نشسته مريض است و ما هيچ راهي جز دست فروشي و گدايي نداريم و الآن هم مي بيني مادرم عينك آفتابي مي فروشد. و روزي 20 تا 25 هزار تومان كاسبيم.»
وقتي از او سؤال مي كنم تو كه فقط با دوستانت كاسه گدايي به دست گرفته اي و مشغول بازي هستي پس چرا كار نمي كني، اين طور پاسخم را مي دهد: «از صبح تا ظهر خوب كار كردم الان ديگه حال ندارم. بايد بروم و ساندويچ و آب ميوه اي بخورم تا گلويم تازه شود.»
كنار ام كلثوم مي نشينم، كاسه اش را نزديك مي آورد، «مادر صدقه رفع بلاست. يه كمكي بكن، يا عينكي بخر، كبريت هم اگر لازم داري بخر، به خدا ثواب داره» بدون اينكه من چيزي بگويم، ادامه مي دهد: «اين بچه ها را كه مي بيني پدر ندارند، براي كار در شهر خودم هيچ جايي ندارم، مجبور شدم به تهران بيايم.»
وقتي به او مي گويم، خب حالا چرا گدايي و دست فروشي مي كنيد و چرا مجبور شديد به تهران بيائيد حداقل در شهر خودتان كه دوست و آشنا بيشتر داريد و بهتر به شما كمك مي كنند، گردني كج مي كند و چادر مشكي بورش را روي سر جابه جا مي نمايد و مي گويد: «كرايه خانه مان عقب افتاده بود و صاحب خانه جوابمان كرد، از شوشتر راهي اين شهر و آن شهر شدم و الان هم مجبورم شكم بچه هاي قد و نيم قدم را سير كنم حالا كرايه خانه و خرج خانه را يك جوري تهيه مي كنم و خدا كمك مي كند.»
بزهكاري در نوجواني
از او كه چروكهاي صورت و پينه هاي دستش عميق است اما نگاهش حكايت از عمري كوتاه از زندگي پررنجش دارد، سؤال مي كنم، پول كرايه خانه را چطور جور مي كنيد و چقدر كرايه مي دهيد، كه در پاسخم مي گويد: «در اطراف افسريه پشت يك انبار مكانيكي يك اتاق داريم و شبها در آنجا مي خوابيم. شبي 2هزار تومان كرايه مي دهيم.»
مريم 13ساله است و در يك كيوسك تلفن عمومي مشغول صحبت كردن است. جلو مي روم و به او مي گويم مي خواهم با تو صحبت كنم. از ترس خيلي سريع گوشي را قطع كرده و گره روسري قرمز حريرش را سفت تر مي كند و مي گويد: «به خدا من گدايي نمي كنم، مي بيني كه دستمال كاغذي مي فروشم!»
به او مي گويم اهل كجا هستي و براي چه اين كار را مي كني، تو با اين سن و سالت الان بايد در خانه پيش پدر و مادرت و مشغول درس خواندن باشي، كه در پاسخ اين طور مي گويد: «بچه مشهدم. پدرم مرده و مادرم با يك برادر و يك خواهر مشغول كار در خانه هستند من مجبورم در بيرون از خانه كار كنم. اما مدرسه مي روم. به كلاس قرآن هم مي روم ولي اول بايد روزي 5 تا 10 هزار تومان كار كنم تا شب بتوانم به خانه بروم، خدا بزرگه.»
وقتي از او سؤال مي كنم چند ساعت در روز كار مي كني، دستان كوچك اما كثيفش را دور لب آفتاب سوخته و آف شده اش مي كشد و سرش را به كيوسك آهني خنك مي چسباند و مي گويد: «از 6 صبح تا 5 بعدازظهر در خيابان جمهوري هستم و از 6 تا 10 شب هم در خيابان وليعصر.»
زمانيكه به او سفارش مي كنم بهتر است در خانه بماند و گدايي نكند، انگار حرفهاي مرا نشنيده و در پايان مي گويد: «خانم حالا يك دستمال با فال حافظ بخر!»
12 سازمان و ارگان مسئول
ساماندهي متكديان
محمدجواد روزبهاني مديرعامل سازمان رفاه و خدمات اجتماعي شهرداري تهران در گفت وگو با گزارشگر كيهان در پاسخ به اين سؤال كه چرا شهرداري كه متولي اصلي جمع آوري و ساماندهي متكديان مي باشد، اقدامي اساسي در اين خصوص انجام نمي دهد، مي گويد: «طبق قانون در بحث ساماندهي متكديان، مديريت شهري و شهرداري فقط در مورد جلوگيري از تكدي گري و هدايت آنها به سوي مشاغل آبرومند بايد فعاليت كند، در آخرين مصوبه
15/2/1378، 12 سازمان و ارگان دولتي مسئول جمع آوري و ساماندهي متكديان هستند و بايد در اين مورد اقدام نمايند اما سازماني كه فعلا مستقيماً دخالت دارد مديريت شهري شهرداري تهران با مشاركت نيروي انتظامي است.» از جمله اين 12سازمان، شهرداري، نيروي انتظامي، سازمان بهزيستي، وزارت كشور، وزارت رفاه، تأمين اجتماعي، دادگستري، وزارت كار، كميته امداد و... هستند.»
روزبهاني با اشاره به اينكه متكديان به گروههاي معلول، سالمند، جوان و نوجوانان، كودك و زنان بي سرپرست و گدايان حرفه اي تقسيم مي شوند، مي گويد: «در خصوص متكديان حرفه اي با عنايتي كه رئيس قوه قضائيه دارند بنا به درخواست شهرداري كادر ويژه اي براي اين موضوع مشغول فعاليت هستند و طبق قانون با آنها برخورد مي شود، اما در مورد متكديان ديگر كه اغلب سالمند، مجنون، معلول جسمي، زنان بي سرپرست و يا كودكان هستند هم تيم ويژه اي داريم كه بعد از جمع آوري و پذيرش آنها به مراكز نگهداري موقت منتقل مي شوند، اما متأسفانه بدليل اينكه ظرفيت لازم و كافي براي نگهداري اين افراد وجود ندارد، در اين زمينه با مشكل مواجه هستيم و علي رغم اينكه سازمان بهزيستي در زمينه نگهداري متكديان معلول و سالمند با ما همكاري خوبي دارد، اما باز هم مقدورات و امكانات در زمينه نگهداري متكديان كافي نيست، چون اغلب آنها شهرستاني هستند.»
مهندس روزبهاني در ادامه توضيحات خود مي گويد: «باتوجه به اينكه استانهاي مربوطه متكديان شهرستاني را پذيرش نمي كنند و تحت حمايت قرار نمي دهند با مشكلات عديده اي روبرو هستيم، اما در عين حال در شهرداري براي ساماندهي متكديان، مراكز اسكان موقت در نظر گرفته است و متكديان تا مدتي در اين مراكز اقامت دارند، اما هزينه نگه داري آنها بسيار بالاست و از عهده ما به تنهايي برنمي آيد.»
وي با اشاره به اينكه تنها براي تأمين كادر پزشكي و درمان آنها متحمل يك ميليارد تومان هزينه درماني شديم مي گويد: «همچنين در اواخر سال87 براي اسكان شبانه افراد بي خانمان و متكديان هم
«گرم خانه هايي» در سطح شهر تهران و مراكز اسكان ساماندهي اين افراد داير كرديم كه بعد از اذان مغرب تا صبح فردا در اختيار ما هستند و آنها را به صورت كامل تحت نظارت داريم و از نظر درمان و غذا نيازهاي اوليه آنها را هم تأمين مي كنيم تا در فصل گرما و سرما حداقل سرپناهي داشته باشند، اما در طول روز متأسفانه قادر به نگه داري دائمي آنها نيستم.»
مديرعامل سازمان رفاه و خدمات اجتماعي شهرداري در ادامه مي گويد: «در مراكز اسكان موقت متكديان، از افراد معتادي كه به دليل اعتياد به تكدي گري افتاده اند و از خانواده طرد شده اند، هم نگهداري مي كنيم و آنها را براي درمان به مراكزي كه با همكاري تشكلهاي غيردولتي داراي مجوز از سازمان بهزيستي تأسيس شده اند، معرفي مي كنيم.»
وي با اشاره به اينكه براي ساماندهي و جمع آوري كودكان متكدي، مددكاران وارد كار مي شوند و آنها را به مراكز ساماندهي كودكان سازمان بهزيستي تحويل مي دهند مي گويد: «باتوجه به اينكه عوامل متعددي موجب بروز تكدي گري در جامعه مي شود، لذا ساماندهي آنها نياز به يك برنامه بلندمدت دارد.»
دنبال علت باشيد
مهندس مرتضي طلايي رئيس كميسيون فرهنگي اجتماعي شوراي شهر تهران در گفت وگو با گزارشگر كيهان با اشاره به اينكه با ساختار و روشهاي موجود امكان حل اين گونه معضلات و آسيبهاي اجتماعي مثل تكدي گري وجود ندارد مي گويد: «باتوجه به اينكه 12 دستگاه در اين زمينه دخيل هستند و هركدام راه خود را مي روند، طبيعي است كه به يك نتيجه معقول و منطقي نخواهيم رسيد و هيچ دستگاهي پاسخگو نخواهد بود و لذا تا زمانيكه مسئوليتها بين دستگاههاي متعدد تقسيم و توزيع نشده است، نه تنها مشكل ساماندهي و جمع آوري متكديان حل نخواهد شد، بلكه به نوعي روش برخورد در آينده سخت تر و پيچيده تر مي شود، چون متكديان در تغيير روشها و مهارتهاي خود به صورت سازماندهي شده عمل مي كنند.»
وي با اشاره به اينكه براي برخورد با معلول در وهله اول بايد دنبال علتها بود، تصريح مي كند: «در ابتدا بايد ببينيم چرا تكدي گري بوجود مي آيد كه اين مسئله هم به فرهنگ عمومي جامعه برمي گردد و برخي افراد با سوءاستفاده از احساسات و عواطف مردم تن پرور و تنبل مي شوند و به تكدي گري روي مي آورند و دنبال كار راحت هستند، لذا جامعه و مردم بايد فرهنگ تكدي گري را منسوخ كنند و با آن به عنوان يك پديده زشت اجتماعي و غيرقانوني برخورد نمايند و دستگاههاي مسئول هم با تعيين يك دستگاه به عنوان متولي اصلي در صدد رفع اين معضل اجتماعي برآيند كه به نظرم بهترين گزينه براي اين امر وزارت رفاه و سازمان تأمين اجتماعي مي باشد.»

 

(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14