(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنج شنبه 13 خرداد 1389- شماره 19661

تبيين ابعاد شخصيت حضرت امام(ره) در گفت وگو با دكتر موسي نجفي
امام(ره) با ترسيم عالمي قدسي بنياد تمدن مدرن را به چالش كشيد
مطالعه انتقادي ساز و كارهاي نظري «گذار از تفكر امام خميني»(ره) بي راهه ها
نگاهي به شاخصه هاي مكتب سياسي امام خميني(ره) سياست به رنگ آسمان
عصر خميني
گزيده اي از پيام رهبر معظم انقلاب اسلامي به مناسبت اولين سالگرد ارتحال امام (ره)



تبيين ابعاد شخصيت حضرت امام(ره) در گفت وگو با دكتر موسي نجفي
امام(ره) با ترسيم عالمي قدسي بنياد تمدن مدرن را به چالش كشيد

مردي تاريخ ساز كه با حركت عظيمش چنين بنايي رفيع را پي افكند، آن چنان نظرها را به خويش معطوف ساخت كه سال هاست در فهم ابعاد و لايه هاي شخصيتي وي بسياري خيره و درمانده اند.
به راستي منشأ و خاستگاه اين حركت عظيم حضرت امام(ره) چيست؟ ماهيت رفتاري ايشان تا تحقق عيني انقلاب اسلامي چگونه قابل واكاوي است؟ شناخت امام امت از لايه هاي معرفتي و هستي شناختي تمدن مدرن، با چه شاخصه اي قابل فهم است؟ نظرگاه ايشان در مواجهه با نگاه هاي شرق شناسانه را چگونه مي توان تحليل كرد؟ و در نهايت عالم جديدي كه ايشان ترسيم و تاسيس نمودند در كدام افق و ساحت برپا شده است؟
اين پرسش ها و ده ها سؤال ديگر، بهانه اي شد تا در سالروز رحلت اين معمار كبير انقلاب با دكتر موسي نجفي استاد فلسفه سياسي دانشگاه به گفت وگو بنشينيم تا از اين رهگذر شايد بتوان جرعه اي از اين درياي معرفت را به كف آورد.
كيهان: جناب آقاي نجفي، از اينكه فرصتي براي گفت وگو را در اختيار ما گذاشتيد تا از اين رهگذر در شناخت ابعاد شخصيتي و انديشه اي حضرت امام(ره)، قدمي پيش تر نهيم؛ كمال تشكر را دارم. به عنوان شروع بحث ترجيح مي دهم اين سؤال را مطرح كنم كه به نظر شما حضرت امام را به عنوان معمار بناي انقلاب، بايد اساساً يك فقيه، فيلسوف، عارف و يا سياستمدار دانست؟ به تعبير ديگر كدام يك از علومي كه حضرت امام در آنها تبحر داشت در عملكرد ايشان تبلور بيشتري يافته است؟
¤ در اينكه امام داراي كليه علوم اسلامي هستند، شكي نيست. ايشان هم فقه مي دانند، هم كلام، هم فلسفه و هم... به عبارت ديگر ايشان به طور جامع داراي علوم اسلامي هستند و در اين موضوع هم اختلافي نيست. اما مسئله اصلي اين است كه كدام يك از اين علوم در سياست امام نقش پررنگ تري داشته است؟ طبيعتاً وقتي از ولايت فقيه صحبت مي شود، نقش شريعت و فقه در ادامه جامعه پررنگ تر است، منتها اينكه ماهيت اين فقه امام چيست؟ پرسشي است كه در ادامه بحث طرح خواهد شد. نكته اينجاست كه اين فقه، از فقه رايج حوزه ها بالاتر و عميق تر است و به تعبير امروزين نوعي تبلور فقه سياسي در آراء ايشان قابل مشاهده است.
موضوع مهم تر و در گام بعدي، توجه به اين نكته است كه امام يك عالم برجسته اسلامي است و اين علوم اسلامي در وجودش تجميع يافته است. البته بايد دقت داشت كه اين علوم، ناسوتي نيست بلكه علومي قدسي و الهي است كه منشأش وحي است. فهم اين مسئله باعث طرح يكي از جدي ترين تحليل ها در خصوص شخصيت و افكار امام خواهد شد.
به نظر من اين علوم قدسي كه در وجود حضرت امام تبلور يافته، منشأ حركت امام و در ادامه منجر به انقلاب اسلامي شد. علت محوري اين اتفاق هم آن است كه فضاي عالم و زمانه اي كه امام در آن مي زيسته، كاملا متضاد با عالم دروني اين فقيه برجسته ديني است و دوراني است كه غرب تمام شئون جامعه را تحت سيطره خودش قرار داده به طوري كه بارزترين شاخصه گفتمان مدرن كه همان سكولاريسم است را به طور وسيعي گسترش داده است.
اين در حالي است كه امام جانش و وجودش تبلور يافته از علوم اسلامي است و در مقابل جهان، جهاني ناسوتي و زميني است. به علاوه اينكه اين جهان غيرديني هم در تضاد با رشد دين در اجتماع است. لذا آنچه كه در جان امام مستقر شده با آنچه در بيرون است، دقيقاً در تضاد قرار داشت؛ از همين رو اين دين شناس برجسته وقتي شروع به حركت مي كند، در جهت دگرگوني اين جهان گام برداشته و در نهايت تحقق عيني اين علوم قدسي در وجود امام به يك انقلاب بزرگ مي انجامد.
لذا بايد توجه داشت كه حركت انقلابي امام، تبلور عملي و برآيند علومي قدسي است كه در وجود ايشان تجميع يافته و هرچه مي گذرد اين بناي رفيع از شكل اجمال به تفصيل مي رسد. البته در ميان اين علوم الهي، چون فقه با امور اجرايي و قوانين سروكار دارد و با زندگي مردم درآميخته، لذا جايگاه پرظهورتري را براي خويش رقم زده است.
كيهان: با التفات به اين حركت عظيم امام(ره)، گروهي بر اين باورند كه ايشان در ابتداي حركت و مبارزه خويش، نوعي سازش و رويكردي اصلاحي را مدنظر داشتند و پس از گذشت مدتي ديدگاه انقلابي در افكار حضرت امام(ره) شكل گرفت. به اين معني كه در بازشناسي رفتار و انديشه ايشان، به نوعي سير تطور قائل هستند. آيا شما هم چنين رويكردي را در حوزه مي پذيريد؟
¤ تقسيم بندي و كاربرد مفاهيم «اصلاح» و «انقلاب»، اساسا بر پايه فلسفه سياسي غرب است، روشنفكران ما اصلاح را در مقابل رفرم (reform) قرار دادند و در نتيجه انقلاب را يك حركت راديكال تر قلمداد كردند كه البته يك قدم پيش تر از اصلاح تصور مي شود. در حالي كه در فرهنگ ديني، اصلاح از انقلاب معتبرتر است. اما اين اصلاح به معناي رفرم نيست. شهيد مطهري هم نهضت هاي صدساله اسلامي را به طور كلي اصلاحي مي دانند. به علاوه اينكه در فرهنگ اسلامي، بزرگترين انقلابي عالم كه حضرت مهدي(عج) هستند، مصلح ناميده مي شود. منتها اين مفاهيم در سال هاي اخير، توسط روشنفكران به يك فضاي غربي برده شد و اصلاح شد رفرم و انقلاب يك قدم تندتر از آن معنا شد؛ در حالي كه اين طور نيست و اصلاح ريشه اي تر است.
با اين مبنا بايد گفت كه حركت امام از ابتدا تا انتها اصلاحي بود اما نه اصلاح به معناي غربي آن. براي بررسي سير تفكر حضرت امام البته بايد از كتاب كشف الاسرار ايشان شروع كرد.
همان طور كه مي دانيد بر كتاب اسرار هزار ساله حكمي زاده، چندين نقد نوشته شد؛ اما كشف الاسرار امام در اين ميان بارويكردي متفاوت نوشته شد كه البته باعث بروز و نمود بيشتر آن هم شد.
امام در اين اثر، يك عالمي را درگير يك عالم ديگري كرد. يعني با پي بردن به كنه اين مباني در كتاب اسرار هزار ساله، به نقد دروني عالم وجودي اين كتاب بر پايه عالم قدسي مي پردازد.
از همين رو بايد اشاره شود كه اسرار هزار ساله، نتيجه هجوم عالم غرب به هويت ما و كشف الاسرار پاسخ عالم اسلام به اين هجوم است، اما در كشف الاسرار، هم اين عالم را درك كرده و هم پاسخ يك عالم قدسي را ضمن ترسيم آن بيان مي كند و مطالب ايشان صرف نقد مطالب كتاب و يا انتقادات جزيي به آن نيست.
ما خيلي وقت ها مي بينيم برخي از افراد در تقابل با جريان هاي ديگر و نقد آنها ورود مي كنند و البته خوب هم وارد مي شوند؛ اما آن زمينه ها و رنگ هاي پشت را نمي بينند و فقط تهاجم را نگاه مي كنند، پس زمينه ها و ريشه ها را نمي توانند درك كنند، در نتيجه پاسخي هم كه مي دهند، پاسخي جوهري و ذاتي نيست.
اما به نظر من پاسخ امام در كشف الاسرار يك پاسخ جوهري و همچنين اصلاحي است آن هم به معناي اصلاح در عالم ديني. البته روش حضرت امام در بيان اين مباني، با عنايت به فضاي جامعه و ميزان درك عمومي است. امام در جهت خنثي كردن تهاجم عالم غرب و ايجاد يك عالم جديد به شكل تدريجي حركت مي كردند، اما شكل اين بيان تدريجي به اين معنا نيست كه ايشان از يك رفرم و حالت سازش به حركتي راديكال رسيده باشند.
كيهان: نسبت ميان شرق و غرب را در انديشه امام چگونه ارزيابي مي كنيد؟ اين دركي كه امام از مباني كتاب اسرار هزارساله داشتند و پاسخي كه از پايگاه عالم قدسي به آن دادند در نقد بنيادين تمدن غرب چه نقشي داشت؟ دورنما و افق نگاه ايشان چه بود؟
¤امام كتاب كشف الاسرار را در فضاي بعد از شهريور 1320 نوشته اند، در اين فضا شرق به معني تفكرات، ماركسيستي و كمونيستي و غرب به معني تفكرات ليبراليستي و سرمايه داري است؛ اين تقسيم بندي نظام دو قطبي عالم است. البته امام اصلا اين را قبول ندارد. در افكار ايشان شرق و غرب يك ريشه دارد؛ هر دو تبلور بعد ناسوتي و تبلور سكولاريسم در جهان هستند. در صورتي كه آن شرقي كه امام در برابر غرب مي ديد، شرق به معناي جغرافيايي نيست. شرق عالمي است كه غرب نباشد. لذا تفكرات ماركسيستي و كمونيستي را هم جزيي از غرب به حساب مي آورد. امام بر اين باور بود كه اين دو فقط در منافع و بينش اقتصادي با هم تفاوت دارند. اما در اينكه هر دوي اينها قطع ارتباط با عالم قدسي و جهان ملكوتي دارند، مشترك اند. از طرف ديگر امام عالمي را تصور مي كند كه به طور كلي جدا از آن جهان مدرن است و به عبارت ديگر «عالم غيرغربي» است حال اسمش را مي توان شرق يا هر چيز ديگر گذاشت...
كيهان: البته بحث در اينجا مفهومي است و روي لفظ آن چنان تأكيدي نداريم اما با توجه به همان مفهوم «عالم غيرغربي» و تلاشي كه امام در ترسيم و تأسيس آن داشتند؛ به نظر شما آيا ايشان در اين رهگذر با مفاهيمي كه تحت عنوان «شرق شناسي» مطرح است، مواجه بوده و در مقابله با آن اقدامي صورت داده اند؟
¤شرق شناسي غير از خود شرق است. شرق شناسي نوعي روش و به معناي دقيق تر نوعي جهان بيني است كه حاصل كار فكري غربيان در شناخت شرق است. غرب با اصول شرق شناسي به مطالعه شرق پرداخته و در اين راستا تمدن خود را داراي حيات و در مقابل تمدن هاي غير خود را فاقد حيات و پويايي قلمداد مي كنند. آنها با اين ديدگاه، در اجزاء اين پيكر بي جان تصرف كرده و بر اين اجزاء صورتي غربي و آن چنان كه خويش مي پسندند، حمل مي كنند. در نتيجه شرق شناس مي گويد من شرق را با جهان بيني و روش خودم مي شناسم.
امام مسلماً متوجه اين نكته بودند كه اينها مي خواهند ما را براساس مباني غربي به خودمان بشناسانند. از همين رو اصالتا يكي از مباحث جوهري حركت امام كسب هويت براي ملت ما بود.
در اصل امام حركتش در تقابل با اين نگاه شرق شناسانه قرار داشت. كه ما را مي خواهند به خودمان بشناسانند البته به نحو زبون و تحقيرآميز. حركت امام اساسا در مقابله با اين روند است با اين استدلال كه آن چيزي كه مي خواهند به شما بشناسانند، شما نيستيد؛ شما يك «من» متعالي و برتر داريد كه اگر به اين هويت برگرديد، سرافرازي، عزت و پيروزي تان محقق خواهد شد.
از همين رو امام در عالمي كه با ايدئولوژي ها و مكتب هاي غيرالهي خود توانسته حاكميتي نسبي بر جهان به دست آورد، عالمي جديد را با معيارهاي الهي و قدسي ترسيم مي كند و كل اين تمدن مدرن را به چالش مي كشد.
كيهان: روند تقابل و نقد تمدن غرب از سوي حضرت امام را در چند ساحت و مقطع مي توان ديد؟ به اين معنا كه آيا در بازنگري رفتار و عمل سياسي- اجتماعي حضرت امام مي توان مقاطع و ساحت هايي را كه ناظر بر اجمال و تفصيل در اين روند باشد، مشاهده كرد؟
¤ تمدن غرب از آن رو كه مي خواهد همه گير و جهاني باشد، ابتدا به ساكن خود را درپوشش دوست جلوه مي دهد. امام در قدم اول چهره استعماري اين غرب را نشان داد و دست چدني زير اين دستكش مخملي را برملا كرد.
روند مبارزاتي امام البته به اينجا ختم نشد و تاكيد ايشان صرفا بر كاپيتولاسيون و... نبود، بلكه اينها شاخ و برگ هاي يك درخت تنومندتري است. امام مي دانست اين درخت تنومند تا قطع نشود، بريدن اين شاخ و برگ ها تاثيري ندارد.
امام حركت خود را از مقطع مقابله با استعمار شروع كرد و همين عامل هم باعث جذب بسياري از جريان هاي ملي و حتي غيرديني به نهضت حضرت امام گرديد. اما بديهي است كه اقدام ايشان خيلي عميق تر از اينها بود. به همين علت زماني كه نظام شاهنشاهي برچيده مي شود امام به سمت ترسيم طرح موردنظر خويش مي رود و دراين هنگام طبيعتا گروههاي ماركسيستي، ملي و سكولار آرام آرام جدا مي شدند.
كيهان: با توجه به نهضت حضرت امام(ره) و مقابله جدي ايشان با تمدن غرب، پرسش اين است كه آيا ايشان درترسيم عالم جديد، توجهي به بهره گيري از برخي دستاوردهاي عالم غرب هم داشته اند؟ به بيان ديگر آيا حضرت امام(ره) قائل به نفي كامل غرب مدرن بودند يا اخذ برخي اجزاء مدرنيته با تصرف در آنها را نيز در ترسيم و تجهيز عالم قدسي جايز مي دانستند؟
¤ ما يك تجربه قبل از حركت امام داريم و آن هم مشروطيت است و دراين ميان تفكر «مشروطه مشروعه» مطرح شد. آيا آنها توانستند مشروطه را مشروعه كنند؟ خير، بلكه عكس آن اتفاق افتاد و شريعت منضم به تفكر مشروطه شد؛ حاكميت استعماري پهلوي هم نتيجه همين مسير غلط بود.
بايد گفت كه انقلاب اسلامي هم اصالتا مقابله با همين انضمام غلط بود. يعني بايد مفاهيم دموكراتيك و پارلمانتاريستي درحاشيه مفاهيم ديني قرار مي گرفت، نه اينكه آن گزاره هاي غربي، جاي مفاهيم ديني را تعيين كنند. در انقلاب اسلامي اين مخروط به شكل اول خود برگشت و اسلام در رأس اين هرم قرارگرفت.
حال در اين ميان مفهوم «جمهوريت» يكي از همين مباحث است كه در انقلاب اسلامي جايگاه آن تعيين شد. امام با اخذ مفهوم جمهوريت از عالم مدرن وتصرف در آن، اين قالب نظام سياسي را در حاشيه دين به ابزاري براي نظام مطلوب خويش تبديل كرد.
حضرت امام(ره) به عالم جديد نظر دارد و از اين عالم بيگانه نيست، اما اينكه عالم جديد را به طور كامل بپذيرد به طوري كه مفاهيم ديني دراين ميان حل شود را قبول ندارد. به بيان ديگر امام با عالم جديد مواجه مي شود اما تسليم مناسبات اين عالم نيست بلكه با تصرف در اين جهان مدرن مفاهيمي را كه قابل استفاده است دريافت كرده و به اسلام منضم مي كند.
كيهان: با اين وجود آيا جمهوريت تصرف يافته، با جمهوري مدرن متفاوت است؟
¤ طبيعي است كه متفاوت است. البته در جاهايي از نظر شكلي ممكن است شباهت هايي ديده شود، مثل همين تفكيك قواي منتسكيو و... اما اين مفاهيم در يك سلسله و زنجيره اي از گزاره هاي ديني قابل بازيابي هستند نه جداي از آن.
كيهان: ايستادگي و مخالفت امام با عبارت هايي همچون «جمهوري دموكراتيك اسلامي» را چگونه مي توان تبيين كرد؟
¤ امام معتقد بود كه تاكيد مضاعف بر عبارت «دموكراتيك» نشانگر آن است كه اسلام به ذاته فاقد آزادي هاي مشروع است و اين را بايد از جاي ديگر قرض بگيرد. لذا با جعل اين اصطلاح به مخالفت پرداخت.
به هر ترتيب بايد پذيرفت كه ما در دوران جديد زندگي مي كنيم. بشر هم دستاوردهاي جديدي در زمينه اداره جامعه دارد؛ چه لزومي دارد ما اين دستاوردها را منكر شويم و يا بخواهيم از آن عبور كنيم. اگر بتوانيم از جهان بيني اين پيشرفت هاي بشري گذر كنيم و جهان بيني خود را به آن دهيم، هيچ اشكالي ندارد كه از اين دستاوردهابهره بگيريم.
كيهان: نگاه حضرت امام(ره) به مقوله هاي تمدني و حركت ايشان در راستاي تمدن سازي را چگونه ارزيابي مي كنيد؟ به اين معني كه شاخصه هاي حركت تمدن ساز در برآيند عمل و انديشه امام چگونه قابل بازشناسي است؟
¤ اگر امام نگاه تمدن ساز نداشت، نظام ديني او در چنگ تمدن غرب گرفتار مي شد. نگاه تمدن ساز به اين معني است كه وقتي مي خواهيم وضعيت موجود را نقد كنيم، بايد نظام مطلوب را در ذهن داشته باشيم.
شيعه به خاطر نظريه مهدويت، چنين ايده و آرمان مهمي را داراست. لذا هميشه نظام هاي موجود را با محك مهدويت و پايان تاريخ خودش كه عدالت مطلق و محض است، نقد مي كند و امام هم به طور جدي به اين امر نظر داشتند و اين باور باعث مي شود كه شيعه هميشه حركت رو به جلو و رشد داشته باشد.
اساساً فلسفه سياسي تشيع در رابطه با نظام سياسي، تفاوتي جدي با تسنن دارد كه همين امر يكي از مهمترين عوامل اين اختلاف است. در تسنن اين فلسفه سياسي به شكل يك دايره بسته است لذا در ابن خلدون هم مي بينيم كه فلسفه تاريخش بسته است، ولي در تشيع به خاطر عنايت به مهدويت در پايان تاريخ، اين فلسفه سياسي باز و تكاملي است. لذا جمهوري اسلامي نسبت به مشروطيت و مشروطيت نسبت به صفويه از يك سطح بالاتري برخوردار است، يعني اين قالب ها هرچه جلوتر رفته، ظرفيت بيشتري را نشان داده و اين به خاطر ذات فلسفه سياسي شيعه است.
كيهان: تصور مي كنم جنابعالي در آثارتان حركت حضرت امام(ره) را به عنوان «انديشه تعالي» نام گذاري كرده ايد و اين انديشه را در نقد انديشه ترقي مي دانيد، در اين خصوص براي ما بيشتر توضيح دهيد.
¤ انديشه ترقي يك انديشه خطي و افقي در فلسفه تاريخ است و ليبراليسم به چنين انديشه اي اهتمام دارد، اما انديشه امام انديشه تعالي است يعني مانند انديشه ترقي،جهان را تك بعدي نمي بيند. ترقي در انديشه غربي برمي گردد به برداشتي كه آنها از ساحت وجودي انسان دارند و اين انسان غربي يك هويت تك بعدي دارد، در حالي كه انديشه تعالي در مقابل، انسان را ذو ابعاد مي داند. از همين رو انديشه امام و تمدن و نظامي كه بنا مي كند يك تمدن متعالي و داراي ابعاد است و اين هم برمي گردد به كمال مطلوبي كه فرهنگ تشيع به آن باور دارد و آن هم جامعه اي متعالي است كه يك انسان كامل برپا خواهد كرد و همين خصيصه باعث مي شود كه طبق بيان پيشين امام هم نقاد وضع موجود باشد و هم وضعيت مطلوب را در افق خود داشته باشد.
كيهان: در پايان به عنوان جمع بندي بحث اگر نكته اي مورد نظر شما هست، طرح فرماييد.
¤ به نظر مي رسد برخي از افكار و انديشه هاي حضرت امام(ره) در اين دهه چهارم انقلاب بيشتر در حال خودنمايي است؛ قبل از اين به خاطر جنگ ومشكلات داخلي اول انقلاب، خيلي مشهود نبود اما الان كه اينها ديگر مسئله اصلي جامعه نيست و گردوغبارها خوابيده، آن بنايي كه امام ساخته بود، خودش را بيشتر نشان داد و مشهود شد كه اين بنا بسيار عظيم تر از آن چيزي است كه تصور مي شود و بسيار عميق تر از تأسيس يك نظام سياسي در مقابل نظامي ديگر بود.
لذا چالش هاي قدرت هاي بزرگ با اين نگاه هم، هر آنچه كه عظمت اين بنا نمود بيشتري مي يابد، جدي تر مي شود و مسائلي مثل موضوع هسته اي و امثال آن هم در حاشيه همين موضوع است چرا كه غرب با اين بنا مشكل دارد، نه با ابزار اين نظام. از همين رو مي توان اين گونه نتيجه گرفت كه هرچه شكوه اين بنا خودش را بيشتر نشان مي دهد، سراسر وجود غرب را بيش از پيش به لرزه درآورده و حقارت و سستي اين عالم مدرن را بيشتر برملا مي كند.

 



مطالعه انتقادي ساز و كارهاي نظري «گذار از تفكر امام خميني»(ره) بي راهه ها

مهدي جمشيدي
هويت انقلاب اسلامي ايران در درجه نخست و بيش از هر امر ديگري، پيوند يافته با شخصيت و تفكر امام خميني(ره) است.
امام خميني در مقام رهبر خيزش انقلابي مردم ايران در دوران قبل از وقوع انقلاب، و همچنين رهبر حكومت ديني برآمده از اين انقلاب، تأثيري بس عميق و انكارناپذير بر جامعه معاصر ايران و بلكه جامعه جهاني نهاد. اين پيوند و اتصال آن چنان است كه چنانچه كسي قصد شناخت ايدئولوژي و ماهيت انقلاب اسلامي را داشته باشد، ناگزير بايد تفكر امام خميني را مطالعه كند. با اين حال، پس از رحلت ايشان، برخي «جريان هاي سياسي و معرفتي دگرانديش» برآن شدند كه از تفكر امام و يا حداقل بخش هاي عمده اي از آن، گذار كنند. اما روشن است كه آن ها نمي توانستند زبان به صراحت بگشايند و نيات باطني خويش را آشكار سازند؛ چراكه مردم ايران آن چنان ارزش و منزلت والايي براي امام قائل بودند كه نمي توانستند «گذار از تفكر امام خميني» را برتابند و از راه و خط امام خميني، اعراض كنند. از اين رو، جريان هاي سياسي و معرفتي دگرانديش، در عين حال كه نقاب «دفاع از امام خميني» را بر چهره زدند، اما تلاش كردند تا از آن بخش از ارزش ها و آرمان هاي امام كه با اهداف و هنجارهاي دگرانديشانه آن ها تصادم و تعارض دارد، گذار نمايند و جامعه را نيز در امتداد اين گذار قرار دهند.
اين گذار «خزنده» و «پنهان»- كه مي توان آن را «امام زدايي» خواند- مبتني بر ساز و كارهاي نظري خاصي بود كه در اين يادداشت به برخي از آن ها مي پردازيم و از آن جا كه هم چنان اين ساز و كارها در خطابه ها و مناظرات و مباحثات به كار گرفته مي شود، آن ها را به نقد نيز كشيده و ابطال مي كنيم.
1-تفسير به رأي تفكر امام خميني
دگرانديشان غالباً با تعظيم و تكريم از امام خميني سخن مي گويند و گاه حتي تظاهر به خط امامي بودن نيز مي كنند، اما آن گاه كه به پاره هاي مهمي از تفكر امام خميني اشاره مي شود كه با سلوك سياسي و يا معرفتي آن ها متضاد است، بي درنگ دست به «تفسير به رأي» زده و تفسيري از تفكر امام خميني عرضه مي كنند كه همخوان و همسوي با سلوك و سيره آن هاست، حال آن كه تفكر امام خميني چنين نيست. در واقع، تفسير به رأي كردن تفكر امام، به وسيله اي براي توجيه كردن «فاصله گيري ها از راه راستين امام» تبديل شده است. به عنوان مثال، آن گاه كه به سخنان صريح و متعدد امام خميني درباره «الهي بودن خاستگاه مشروعيت ولايت فقيه» استناد مي شود، آن ها با تحريف و تقطيع سخنان امام، تفكر ايشان را به گونه اي تفسير مي كنند كه نتيجه آن «زميني بودن خاستگاه مشروعيت ولي فقيه» باشد.
ناگفته پيداست كه تفسير به رأي، عملي خيانت آميز و مذموم است و بايد از طريق استناد به جملات شفاف و روشن امام، پرده از سوگيري ها و اغراض دگرانديشان برداشت.
2-تاريخمند انگاري تفكر امام خميني
سازو كار ديگري كه به منظور گذار از تفكر امام خميني به كار گرفته شده، «تاريخمندانگاري تفكر امام» است؛ به اين معني كه تفكر و نظرات امام برآمده از اقتضائات و شرايط خاص سياسي و تاريخي دوره هايي است كه امام در آن قرار داشته است. به بيان ديگر، زمان و مكان بر تفكر امام خميني تأثير قطعي نهاده و اين تأثير موجب گرديده كه تفكر امام خميني، «مقيد» و «تعميم ناپذير» باشد. از اين رو، نمي توان براي هميشه بر نظرات امام پاي فشرد؛ چون كه شرايط و بسترها تغيير يافته و امروز، ديروز نيست.
در پاسخ به اين شبهه بايد گفت:
الف. آيا همه محتواي تفكر و نظرات امام، برآمده از مقتضيات خاص زمان و مكان است و يا اين كه بخش هاي فراخي از آن، برخاسته از «احكام و معارف لايتغير اسلام» است؟! حتي در فقه نيز كه به تعبير امام خميني مي بايد در آن، شرايط زمان و مكان را درنظر داشت، همه مضامين از زمان و مكان تأثير نمي پذيرند و به كلي، سيال و متغير نيستند. آيا مي توان پذيرفت كه «ظلم ستيزي» و «استكبارستيزي»، حكمي مقيد و زمان بند باشد؟! آيا مي توان پذيرفت كه «عدالت خواهي» و «محروم نوازي»، نظري برآمده از اقتضائات خاص دهه شصت است و امروز بايد آن را به فراموشي سپرد؟! آيا نظر امام مبني بر «حاكميت شريعت بر آزادي»، تفكري تاريخمند است؟! پرواضح است كه چنين نيست. بسياري از مضامين و درون مايه هاي تفكر امام، همان «احكام و تعاليم قطعي و تخلف ناپذير اسلام» است و گذر زمان نمي تواند توجيه معقولي براي گذار از آن ها باشد.
ب. آيا همه شرايط امروز در مقايسه با گذشته، تغيير يافته است و هيچ تشابهي و ثباتي در ميان نيست؟! و يا اين كه اين قضيه به صورت «موجبه جزئيه» صادق است؛ به اين معنا كه برخي از شرايط (نه همه آن ها) دگرگون شده و برخي ديگر ثابت مانده اند؟!
به عنوان مثال، آيا دولت آمريكا در دهه شصت، مظهر امپرياليسم و استكبار بود و امروز نيست؟! روشن است كه چنين نيست. نيات و انگيزه ها و اهداف دولتمردان امروز آمريكا با گذشته هيچ تفاوتي نكرده و آن ها هم چنان در امتداد گذشته قرار دارند.
ج. امام خميني، «وصيت نامه سياسي- الهي» خويش را به تعبير خودشان براي «آيندگان» نگاشته اند. آيا اين وصيت نامه را نيز مي توان تاريخمند دانست و از آن گذار كرد؟!
بنابراين، پندار «به موزه سپاري تفكر امام خميني» به اين بهانه كه دهه شصتي و تاريخمند بوده است، پنداري ناسنجيده و نارواست.
3- قرائت پذير انگاري تفكر امام خميني
برخي از دگرانديشان معتقدند كه مي توان از تفكر امام خميني، قرائت ها و برداشت هاي متعددي داشت؛ به گونه اي كه هيچ از اين قرائت ها و برداشت ها، برتر و بهتر از ديگري نيست، بلكه همه در عرض يكديگر هستند. از يك سو، امام خميني داراي شخصيت چند بعدي و تو درتو است و از سوي ديگر، هر فرد كه در جست وجوي فهم تفكر اوست، خود داراي پنداشته ها و مفروضات خاص است. از اين رو، نمي توان انتظار داشت كه كسي به حقيقت تفكر امام دست يابد و ايشان را آن گونه كه بود، دريابد.
اين سازوكار با يك معضل اساسي روبروست و آن اين است كه حداكثر درمورد «متشابهات تفكر امام خميني»- بر فرض وجود- مي توان چنين باوري داشت، اما درمورد «محكمات تفكر امام خميني»، اين سازوكار توان مقاومت ندارد. دست كم بخش عمده اي از تفكر امام خميني، «اصول» و «مسلمات» و «بينات» تفكر ايشان را تشكيل مي دهد كه قابل ترديد نيست و نمي توان هر قرائت و تلقي اي از آن داشت. به عنوان مثال، امام خميني مشخصات «اسلام ناب» را به روشني بيان و آن را از «اسلام آمريكايي» تفكيك كرده است. و يا اين كه آيا مي توان گفت امام خميني قائل به «ولايت مطلقه فقيه» نبوده است؟!
4- معصوم نبودن امام خميني
دگرانديشان اظهار داشته اند كه مگر امام خميني معصوم و مصون از خطا و اشتباه بوده است كه مي بايد تفكر او را به صورت مطلق پذيرفت؟! امام خميني نيز هم چون ديگران، فردي غيرمعصوم بوده و دليلي در دست نيست كه بپذيريم هر چه كه وي گفته، صواب و صحيح است. خلاصه اين كه تفكر امام خميني، نه وحي منزل است و نه قول امام معصوم. بنابراين، مي توان و بلكه مي بايد از تفكر او عبور كرد.
اين شبهه نيز باطل است؛ زيرا روشن است كه امام خميني معصوم نبود، اما:
الف. بر طبق روايات رسيده از امام معصوم(ع)، «اطاعت از نايب ايشان»- كه ولي فقيه است-، واجب شرعي است و رد كردن حكم او به معني رد كردن حكم امام معصوم است. بنابراين، حضرات معصومين در عين علم به اين كه نايبانشان- فقهاي عادل- معصوم نخواهند بود، آن ها را «لازم الاطاعه» معرفي كرده اند.
ب. براي رد كردن تفكر امام خميني، استناد به معصوم نبودن ايشان كافي نيست، چراكه عدم عصمت به معني «ناصواب بودن همه نظرات» فرد غيرمعصوم نيست، بلكه به معني «محتمل بودن وجود خطا» در تفكر اوست. بنابراين، بايد با «دليل و استدلال» ثابت كرد كه كدام بخش يا گزاره از تفكر امام خميني، صحيح و روا نيست؛ چراكه صرف ادعا، حقيقتي را ثابت نمي كند.

 



نگاهي به شاخصه هاي مكتب سياسي امام خميني(ره) سياست به رنگ آسمان

حسام الدين برومند
مقارن با اوضاع و احوالي كه مكتب ها و ايسم هاي مختلفي از غرب و شرق عالم جولان مي دادند و هر يك براساس جهان بيني و نقشه راه مادي و بشري خود شعار نجات و سعادت را براي انسان مطرح مي نمودند و به طور كلي دخالت دين و آموزه هاي ديني را در ساحت سياست، اجتماع و حكومت ناروا مي دانستند مدلي جديد از سياست و حكومت داري بر پايه جهان بيني توحيدي بر بشريت عرضه مي شود و در نيمه دوم قرن بيستم (1979م) با پيروزي انقلاب اسلامي ايران اين ايده و الگو در قالب نظام جمهوري اسلامي عملياتي گرديده و براي اولين بار حكومتي در قرون اخير عينيت يافت كه از منظر تئوريك و پراتيك مستقل از مكاتب غربي و شرقي نداي «نه شرقي و نه غربي» سر داد. اتفاق سترگي كه رخ داد اين بود كه عقبه اين حكومت نه تنها
ديگر انديشه هاي مكتب ليبراليسم يا سوسياليسم نبود بلكه بر پايه انديشه و ايدئولوژي اسلامي مباني سوسياليستي و ليبراليستي را به چالش جدي كشاند.
¤ سياست در پرتو مكتب خميني:
مكتب خميني برخلاف مكاتب ليبراليستي و سوسياليستي بر يك سلسله اصول، ارزش ها و باورهايي بنا شده كه اساس و فنداسيون آن اسلام است «اسلام تئوري پيروزي انسانيت بر حيوانيت، علم بر جهل، عدالت بر ظلم، مساوات بر تبعيض، فضيلت بر رذيلت، تقوا بر بي بندوباري و توحيد بر شرك است»1 از همين روي، پيدايش «مكتب خميني» به بي ديني و دور شدن انسان ها از حقايق و نظامات قطعي اين جهان برمي گردد؛ چه در محيط داخلي ايران پهلوي و چه در محيطي خارج از ايران. در محيط داخل ايران، نظام پادشاهي مستقر بود و در اين سيستم به طور ظاهري و نمايشي شاه و عمال حكومت سعي داشتند امور و مسايل ديني و اعتقادات مردم مسلمان خدشه دار نشود، در همين راستا دين و آموزه هاي اسلام صرفا در ويترين حكومت بود آن هم به جهت اينكه نمي شد اعتقادات مردم را انكاركرد و از طرف ديگر حضور علما و روحانيون نمي گذاشت تا به راحتي دين را از صحنه تصميم گيري كشور حذف كنند اما به هر حال واقعيت آن بود كه در پشت صحنه حكومت خبري از دين و آموزه هاي اسلام نبود و شاه كشور را براساس تعاليم و فرامين ديكته شده غربي اداره مي كرد. در محيط خارج هم وضع به همين منوال بود خبري از دين و دستورات پروردگار نبود، جوامع و كشورها- حتي كشورهاي مسلمان- براساس اصول سياست غرب يا شرق اداره مي شدند در چنين شرايطي نوعي جديد از حكومت داري و الگويي مستقل از مكاتب غرب و شرق توسط حضرت امام خميني(ره) مطرح شد و آن حكومت ديني بود و بر پايه همين تفكر قاطبه ملت دعوت امام خودشان را مبني بر تشكيل نظام جمهوري اسلامي لبيك گفتند و نظام شاهنشاهي و طاغوت را از صفحه روزگار محو كردند و بدين ترتيب نقطه عطفي در دنياي سياست به وجود آمد.
با ظهور و بروز نظام جمهوري اسلامي عملا يك مكتب سياسي در ميان مكاتب متعدد آن روزگار شكل گرفت و از همين رهگذر؛ شاخصه ها و مؤلفه هاي برجسته مكتب سياسي امام خميني(ره) بايد مورد كنكاش قرار بگيرد تا قدري ملموس تر مشخص شود در اين مكتب اداره امور انسان و جامعه به چه شكلي است و بر چه سبك و سياق و اصول و ارزش هايي استوار است. به اهم اين شاخصه ها گذري كوتاه خواهيم داشت:
1- آميختگي سياست و ديانت: در مكتب خميني برخلاف مكاتب سوسياليسم و كمونيسم برآمده از ماترياليسم و ليبراليسم برآمده از اومانيسم، سياست برپايه ديانت و دستورات اسلام ناب محمدي(ص) است. همچنانكه خود حضرت امام(ره) درباره سياست مي فرمايند «مگر سياست غير از اين است، يك مملكت داري به طرز صحيح و عاقلانه موافق با همه روابط و ضوابط كه در اسلام بوده است»2 چرا كه «اسلام دين سياست است، ديني است كه در احكام او، در مواقف او، سياست به وضوح ديده مي شود»3 و حتي «عبادت هاي اسلام اصولا توأم با سياست و تدبير جامعه است، مثلا نماز جماعت و اجتماع حج در عين معنويت و آثار اخلاقي و اعتقادي حائز آثار سياسي است»4 بنابراين اسلام برخلاف مكتب هاي غيرتوحيدي در تمام شئون فردي و اجتماعي و مادي و معنوي و فرهنگي و سياسي و نظامي و اقتصادي دخالت و نظارت دارد5. به تعبير صريح امام(ره) اسلام «براي انسان پيش از آنكه نطفه اش منعقد شود تا پس از آنكه به گور مي رود قانون وضع كرده است»6 به همين جهت در سراسر متون و نصوص اسلامي مسئله سياست اظهر من الشمس است و از پيشوايان دين به عنوان رهبران و زمامداران سياسي ياد شده است، همچنانكه در زيارت جامعه كبيره عبارت «وانتم ساسه العباد» مبين اين مطلب است. از جهت ديگر بايد پذيرفت جدايي ديانت از سياست خلاف عقلانيت است زيرا اگر دين به مسئله سياست و رهبري نينديشد و درباره آن دستورات و تكاليفي نداشته باشد ونظام و سيستمي را پيش بيني نكند خود را نفي كرده است و نه تنها ضمانت اجرا ندارد بلكه مانع اجرا نيز دارد زيرا سياسيون و قدرتمندان نمي توانند روش و برنامه دين را كه دعوت به حريت و عدالت و نفي طاغوت است را به منصه ظهور برسانند.
2-هدايت بشر به سوي صراط مستقيم: مكاتب غرب و شرق با شناخت و تلقي اي كه از انسان دارند تنها به دنبال پيشرفت و تكامل مادي هستند. براساس ديدگاه اين مكاتب، انسان خواسته ها و نيازهايي چون خواب، خوراك، پوشاك، لذت ها، دوري از آلام و دردها و مانند آن دارد به همين علت به موجب اين نيازها و به حكم عقل و اراده و مصلحت ها چهارچوبي را طراحي و مهندسي مي كنند و در قالب مكتبي ارائه مي نمايند اما در مكتب سياسي امام خميني(ره)، سياست و اداره امور فقط براي تكامل مادي محض نيست بلكه تكامل معنوي را دربرمي گيرد تا انسان به سوي صراط مستقيم هدايت شود. زيرا كه علت العلل همه تلاش ها و زحمت ها براي هدايت است و از همين روي، حضرت امام(ره) در وصيتنامه خود مي نگارند: «من تكليف خود را كه هدايت است ادا كردم» بنابراين نقش اصلي سياستمداران الهي هدايت و نوراني كردن جامعه است و قيام به قسط، حفظ آب، خاك، معدن و امثال آن فرع هدايت انسان است.7
به تعبير آن عبد صالح «آنها ]غربي ها و شرقي ها[ به كره مريخ هم بروند و به كهكشان ها راه يابند باز از سعادت و فضايل اخلاقي وتعالي رواني عاجزند وقادر نيستند مشكلات اجتماعي خود را حل كنند چون مشكلات اجتماعي و بدبختي هاي آنها محتاج راه حل هاي اعتقادي و اخلاقي است و كسب قدرت مادي يا ثروت و تسخير فضا از عهده حل آن برنمي آيد ثروت و قدرت مادي و تسخير فضا احتياج به ايمان و اعتقاد و اخلاق اسلامي دارد تا تكميل و متعادل شود و در خدمت انسان قرار گيرد نه اينكه بلاي جان انسان بشود»8
الحق و الانصاف تاريخ گواه است كه سياست فارغ از ديانت آنها بلاي جان شد؛ نمونه آشكار آن در همين سده گذشته و دو جنگ جهاني اول و دوم است، تنها در جنگ بين الملل دوم 53ميليون نفر كشته شدند، 02ميليون نفر از داشتن دست و پا محروم گرديدند، 71ميليون ليتر خون انسان بر زمين ريخت، 21ميليون نفر از ضايعه سقط جنين به خانواده بشر آسيب وارد گشت، چندين هزار دبيرستان، دانشگاه و آزمايشگاه منهدم شد و 390 هزار ميليارد گلوله در هوا منفجر شد.9
3-استقلال و عدم وابستگي به غرب و شرق:
در مكتب سياسي امام خميني سياست و اداره امور برپايه ديانت و دستورات «ما انزل الله» است چراكه دين در تمام امور داراي برنامه و عقيده است و همه اين امور و مسائل در قالبي به نام فقه تنظيم شده است. بنابراين سياست و اداره امور در مكتب امام خميني به فقه اسلامي وابستگي دارد نه به تئوري ها و تزهاي غربي و شرقي. به تعبير امام راحل عظيم الشأن: «حكومت در نظر مجتهد واقعي فلسفه عملي تمام فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است، حكومت نشان دهنده جنبه عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي، سياسي، نظامي و فرهنگي است. فقه تئوري واقعي كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است»01 و بر همين اساس ايشان تصريح مي كنند: «براي احتياج بشر از اول تا آخر هر مسئله اي پيش بيايد، مسايل مستحدثه- مسايلي كه بعدها پيش خواهد آمد كه حالا ما نمي دانيم- اين فقه از عهده جوابش برمي آيد»11 بنابراين مكتبي كه مجهز به فقه است و در تمام زوايا براي اداره انسان و اجتماع برنامه دارد- آن هم براساس منبع خطاناپذير (وحي)- ديگر جايي براي وابستگي نمي گذارد تا جائي كه خود متفكرين غربي نيز بر قابليت و توانايي فقه اذعان و اقرار دارند از باب نمونه مي توان به اجلاسيه دانشكده حقوق پاريس درباره فقه اسلامي در 1951 اشاره كرد كه در قطعنامه آن آمده است «بدون ترديد فقه اسلامي اين ارزش را دارد كه از منابع قانون گذاري جهان حاضر قرار بگيرد... فقه اسلامي مي تواند جوابگوي همه احتياجات زندگي جديد باشد»21 درنتيجه هر عقل سليمي درمي يابد كه بجاي وابستگي به غرب و شرق بايد درصدد تحقق فقه عملي اسلام باشيم، همانطور كه حضرت امام(ره) مي فرمايند: «ما بايد بدون توجه به غرب حيله گر و شرق متجاوز و فارغ از ديپلماسي حاكم بر جهان درصدد تحقق فقه عملي اسلام برآييم.»31
ضمن آنكه ايشان در وصيت نامه خود تاكيد مي كنند: «مايه بدبختي هاي مسلمانان حكومت هاي وابسته به شرق و غرب مي باشند.»
¤ نفي سلطه گري و سلطه پذيري:
از جمله شاخصه ها و اصول مكتب امام خميني درعرصه سياست عدم تسلط بيگانگان و كافران بر مؤمنان است. اين اصل مستند به آيه شريفه «ولن يجعل الله الكافرين علي المؤمنين سبيلا» است (نساء- 141) و در فقه تحت عنوان «قاعده نفي سبيل» مشهور است و مفهوم آن اين است كه هرمعامله و هر رابطه اي كه باعث شود غيرمسلمان بر مسلمان يا مسلمين تسلط پيداكنند باطل و حرام است. حضرت امام خميني(ره) دركتاب تحريرالوسيله بر اين اساس بسياري از روابط تجاري و سياسي را با كشورهاي استعمارگر رد مي كنند: «... اگر در روابط تجاري و غيرتجاري ترس تسلط سياسي و غيرسياسي اجانب بر اسلام و سرزمين هاي مسلمين باشد كه موجب استعمار آنها و استعمار كشورهايشان شود هرچند اين استعمار معنوي باشد بر تمامي مسلمانان واجب است از آن دوري كنند و اين روابط حرام است.»
همچنين معظم له در رد تصويب كاپيتولاسيون به اين اصل قرآني استناد كردند. 41 ازطرف ديگر آنچه ازاين اصل مستفاد مي گردد حركت، تلاش، پويايي و پيشرفت در امور است چرا كه اگر حركت، تلاش و بالتبع پيشرفتي صورت نگيرد، آن وقت درعصري كه موسوم به عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات است، در زمينه هاي علمي از كشورهاي غيرمسلمان عقب مي مانيم و اثر آن همان تسلط آنها برماست.
¤ نقش مردم در حكومت:
در مكتب سياسي حضرت امام(ره) ايده جمهوري اسلامي عملياتي شد و براين اساس حكومت شكل گرفت. يعني هرچند اساس، محتواي حكومت «اسلامي بودن» آن است ولي شكل و قالب حكومت «جمهوري» است و اين بخاطر تفكري است كه «امام» نسبت به نقش و جايگاه مردم در حكومت داشتند و اين ريشه دراسلام و تاريخ انبياء دارد، هرگاه پيامبران در تبليغ و دعوت خويش توفيقي نمي يافتند و مردم به آنها نمي گرويدند به هدف هاي ديگر خود نيز دست نمي يافتند چنانكه حضرت نوح و يا حضرت هود نتوانستند يك جامعه الهي تشكيل دهند اما زماني كه مردم با پيامبران همگام مي شدند و پاسخ دعوت آنان را لبيك مي گفتند آنگاه جامعه اي بر مبناي عدل و عدالت بنا مي گشت همچنانكه پيامبراعظم(ص) پس از بيعت عقبه (بيعتي كه پيغمبر در مكه با مسلمانان مدينه منعقد كردند) و هجرت به مدينه توانست با كمك مردم مدينه (انصار) و هجرت كنندگان از مكه (مهاجران) پايه هاي حكومت اسلامي را در مدينه استوار سازد. علي(ع) نيز به حضور و نقش مردم اشاره مي كند: «اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود و ياران حجت را بر من تمام نمي كردند... مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش مي ساختم. 51
امام خميني(ره) بارها در سخنان خود به نقش مردم اشاره مي كنند تا جايي كه خود را خدمتگزار مردم و مردم را ولي نعمت مي شمارند و جمله مشهور «ميزان، رأي ملت است» در آرشيو حافظه ملت ايران ماندگار است. و از همين روي است كه ملت نيز در سخت ترين شرايط از بحران ها و آشوب ها گرفته تا جنگ و خونريزي همواره حافظ نظام و مطيع دستورات رهبر خود بوده اند و در تصميم گيري هاي كشور موثر و تاثيرگذار بودند. ردپاي اين علاقه مندي مردم به نظام جمهوري اسلامي در تمامي انتخابات مشاهده مي شود كه همواره با مشاركت بالا آحاد ملت صورت گرفته است. سؤال اينجاست كه دركدامين كشورهاي به اصطلاح دموكراسي و مدعي حقوق بشر مردم اين چنين عاشقانه و از شدت علاقه در جامعه به ايفاي نقش مي پردازند؟ در كدامين جوامع مردم به شخص اول حكومت اين چنين عشق مي ورزند و حرف و كلام او را براي خود حجت مي دانند؟ در كدامين سرزمين و ملك و حكومتي ارتباط مردم و رئيس حكومت به قدري است كه جان ها بي تابي مي كند تا فداي رهبر شود؟ و...
همه اينها به سبب تحقق «مردمسالاري ديني» است بدين توضيح كه مردم در چهارچوب دين، سالارند، صاحب عزت و كرامتند، نه مردمسالاري بدون قيد و شرط و يله و رها از ارزش ها و باورهايي كه انسانيت انسان به آن وابسته است، در چنين مردمسالاري اي هرچند درنگاه اوليه از چنان رنگ و لعابي برخوردار است كه هرچشمي را كور مي كند اما سرمنزل و غايت آن استفاده ابزاري از مردم است، مردم وسيله اند براي آنكه احزاب به قدرت برسند و صاحبان قدرت به لطايف الحيل و با ترفندهاي رسانه اي افكار و عقايد را به سمت وسوي خود سوق مي دهند تا به خواسته ها و اميال شيطاني و در خوشبينانه ترين حالت خواسته ها و اميال مادي خود برسند و در اين ميان آن چيزي كه ذبح مي شود معنويت و طريق معرفت و تكامل واقعي بشر است.
جهان بيني توحيدي: هر مكتبي مبتني بر ايدئولوژي است و هر ايدئولوژي براساس جهان بيني شكل مي گيرد بنابراين وجود مكاتب مختلف بخاطر اين است كه ايدئولوژي ها مختلف است و دليل ايدئولوژي هاي مختلف به جهان بيني هاي مختلف برمي گردد. مكتب سياسي خميني(ره)، بر خلاف مكاتب غيرتوحيدي غرب و شرق براساس جهان بيني توحيدي شكل گرفته است. «جهان بيني توحيدي يعني جهان ماهيت از اويي (انالله) و به سوي اويي(و انااليه راجعون) دارد.»61 بنابراين توجه به مبدأ و معاد لازمه جهان بيني توحيدي است و اين امر در سراسر سخنان و نوشته هاي آن بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي به وضوح مشاهده مي شود بطوريكه در تمامي مسايل و امورات كشور هيچ گاه ايشان از ياد خدا و توكل بر او فاصله نگرفتند و برهمين اساس از مبارزه با قدرتمندان مستكبر ترسي نداشتند و تأكيد داشتند كه: «با اطمينان قلب حركت كنيد و مطمئن باشيد كه مركز قدرت كه خداي تعالي است نسبت به شما عنايت دارد، قدرت هاي ديگر پوشالي هستند، قدرت خداست كه باقي است... مطمئن باشيد از قدرت ها كاري ساخته نيست... شما جنود خدا هستيد و پيروزيد.»71
آري، تمام تكيه گاه خميني بر خداست و راز جهاني شدن انديشه او نيز همين است اين مرد الهي در تمام مراحل در اداره كشور از قدرت مطلق هستي كمك طلبيد و در همه جا فرياد خدا و توحيد سرداد، هنگاميكه انقلاب اسلامي پيروز شد گفت: راز اين پيروزي وحدت كلمه است و اين وحدت كلمه را خدا ايجاد كرد. در جنگ تحميلي نيز هنگاميكه خرمشهر آزاد شد فرمود: «خرمشهر را خدا آزاد كرد.» سخن او به همه اين بود كه عالم محضر خداست در محضر خدا معصيت نكنيد و در وصيت نامه اش نوشت: «با ياد خداي متعال به سوي خودشناسي و خودكفايي و استقلال- با همه ابعادش- به پيش برويد و بي ترديد دست خدا با شماست.»
7- اهتمام ويژه نسبت به محرومين و مظلومين:
در مكتب سياسي امام خميني(ره) از طرفي از جمله وظايف حكومت نجات مردم مظلوم و محروم و كمك و ياري رساندن به آنها است بنابراين حضرت امام(ره) اهتمام ويژه اي نسبت به اين مسئله داشتند. ايشان در اين خصوص بيان مي دارند: «ما وظيفه داريم مردم مظلوم و محروم را نجات دهيم، ما وظيفه داريم پشتيبان مظلومين و دشمن ظالم باشيم همين وظيفه است كه اميرالمؤمنين(ع) در وصيت معروف به 2فرزند بزرگوارش تذكر ميدهد و مي فرمايد: «كو نا للظالم خصما و للمظلوم عونا» 18 و از طرف ديگر آنكه نقش بسيار مهم و تأثيرگذاري براي محرومين درنظر گرفته شده است تا جائيكه حضرت امام(ره) در بيان نقش و جايگاه محرومين مي فرمايند: «محرومين به ما منت دارند كه ما را از اين قيدي كه ابرقدرت ها به دست و پاي ما بسته بودند نجات دادند، آنها بر كشور ما منت دارند كه اسلام عزيز را در اين كشور حاكم كردند...»19
8- قانون محوري: قانون محوري اساس سياست را در مكتب خميني(ره) شكل ميدهد، بنابراين اداره كشور براساس ديكتاتوري و رأي و نظر شخصي نيست، بلكه بر محوريت قانون است و البته مراد از قانون، فرمان و حكم و اراده خداوند است چراكه حاكميت منحصر به خداست و حكومت مشروعيتش را از خداوند دريافت مي كند و در مكتب امام(ره) كه حكومت، حكومت اسلام است بر محوريت حكومت قانون است. حضرت امام(ره) در اين زمينه اشاره دارند: «حكومت اسلام، حكومت قانون است... و قانون فرمان و حكم خدا است... همه افراد از رسول اكرم(ص) تا خلفاي آن حضرت و ساير افراد تابع قانون هستند.»20
از همين روي، در نظام جمهوري اسلامي ايران برخلاف بسياري از نظامات دنيا كه تنها تصويب پارلمان در مسئله اي قانون را شكل مي دهد، نهادي به نام شوراي نگهبان پيش بيني شده است تا مصوبات مجلس شوراي اسلامي (پارلمان) را ازنظر شرعي و لحاظ شدن فرمان و حكم خدا مورد مداقه قرار دهد به همين جهت مصوبه مجلس شوراي اسلامي هنگامي شكل قانون به خود مي گيرد و قانون تلقي مي شود كه به تأييد شوراي نگهبان برسد.
9- ولايت فقيه: بهترين شاخصه و ويژگي مكتب سياسي حضرت امام(ره) دكترين ولايت فقيه و عملياتي كردن اين دكترين در قالب نظام جمهوري اسلامي ايران است.
براساس اين دكترين، اداره و سرپرستي امور جامعه همانطور كه در زمان حضرت رسول اكرم(ص) و ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين برعهده آن بزرگواران بوده است در زمان غيبت به دست فقيه جامع الشرايط است، بنابراين اولين مطلبي كه مستفاد مي شود اين است كه هركسي نمي تواند در رأس هرم حكومت قرار بگيرد بلكه از آنجائيكه مشروعيت حكومت از آن خداست و از جانب خدا به پيامبران و امامان تفويض مي شود، در دوره غيبت نيز اين امر به فقيه جامع الشرايط تفويض شده است. حضرت امام(ره) با اشاره به اينكه ولايت فقيه از امور اعتباري عقلايي است و واقعيتي جز جعل ندارد مي فرمايند: «ولايت يعني حكومت و اداره كشور و اجراي قوانين شرع مقدس ]كه[ يك وظيفه سنگين و مهم است نه اينكه براي كسي شأن و مقام غيرعادي بوجود بياورد و او را از حد انسان عادي بالاتر ببرد.»21 البته ولي فقيه همان اختيارات رسول اكرم(ص) و ائمه اطهار (ع) را داراست.
در نظام جمهوري اسلامي كه ولايت فقيه ركن اساسي آن به شمار مي آيد، مجلسي به نام مجلس خبرگان طراحي و مهندسي شده است تا عهده دار مكانيزم عملي انتخاب فقيه جامع الشرايط باشد.
01- ايستادگي و مقاومت: از جمله شاخصه ها و نمادهاي بسيار واضح و آشكار در مكتب سياسي حضرت امام(ره) ايستادگي و مقاومت است چرا كه در اين مكتب هدف غايي، رضاي خداوند است، بنابراين براي رسيدن به اين هدف متعالي، مهمترين عامل ايستادگي و مقاومت - هرچند با دست خالي از امكانات- است و اين الگوي ايستادگي و مقاومت ريشه در ايستادگي و مقاومت انبياء و پيامبران و امامان دارد. حضرت امام(ره) در اين باره اظهار مي دارند «موسي شباني بيش نبود و سال ها شباني مي كرد، آنروز كه براي مبارزه با فرعون مأمور شد ياور و پشتيباني نداشت ولي بر اثر لياقت ذاتي و ايستادگي خود با يك عصا اساس حكومت فرعون را برچيد.»22 و يا در مورد پيامبر اعظم مي فرمايند: «پيغمبر اكرم(ص) وقتي كه به رسالت مبعوث شد و شروع به تبليغ كرد يك طفل 8ساله ويك زن 04 ساله به او ايمان آوردند جز اين دو نفر كسي را نداشت و همه مي دانند كه چقدر آن حضرت را اذيت كردند و كارشكني ها و مخالفت ها نمودند ليكن مأيوس نشد و نفرمود كسي ندارم ايستادگي كرد و با روحي و عزمي قوي از هيچ رسالت را به اينجا رسانيد.»32
حضرت امام(ره) نيز با توكل بر خدا و مدد از ائمه اطهار(ع) با دستي خالي از امكانات و هرگونه پشتيباني نهضت خود را آغاز كرد و براساس ايستادگي و مقاومت نظام 2500 ساله طاغوت را برانداخت.
11- عدالت اجتماعي: در مكتب حضرت امام(ره) عدالت و بخصوص عدالت اجتماعي از جايگاه بسيار ممتاز و مؤثري برخوردار است تا جائيكه ايشان مي فرمايند: «مبناي جمهوري اسلامي بر عدالت اجتماعي است.»42 و اشاره مي كنند كه نهضت انبياء بر مبناي عدالت اجتماعي بوده و تأكيد مي كنند: «پيغمبر اكرم(ص) تشكيل حكومت داد، مثل ساير حكومت هاي جهان، لكن با انگيزه بسط عدالت اجتماعي»52 و البته مقوله عدالت در مكتب امام(ره) متمايز از مكاتب غيرتوحيدي غرب و شرق است چرا كه در ليبراليسم و مكاتب غربي سرمايه داري، بهره مندي مطلق از امكانات موردنظر است و در سوسياليسم و مكاتب شرقي تساوي و برابري مطلق و مالكيت اشتراكي مطرح است؛ در حاليكه در مكتب امام(ره) چنين نيست. حضرت امام(ره) در وصيت نامه خود مي فرمايند: «اسلام نه با سرمايه داري ظالمانه و بي حساب و محروم كننده توده هاي تحت ستم و مظلوم موافق است و نه با رژيمي مانند رژيم كمونيسم و ماركسيسم لنينيسم كه با مالكيت فردي مخالف و قائل به اشتراك است؛ بلكه اسلام يك رژيم معتدل با شناخت مالكيت و احترام به آن به نحو محدود در پيدا شدن مالكيت و مصرف، كه اگر به حق به آن عمل شود، چرخ هاي اقتصاد سالم به راه مي افتد و عدالت اجتماعي كه لازمه يك رژيم سالم است تحقق مي يابد.»
21- وحدت كلمه: از ديگر شاخصه ها و ويژگي هاي برجسته در مكتب حضرت امام(ره) مسئله وحدت است بطوريكه ايشان در سخنان و رهنمودهاي خود بارها و بارها به اين مقوله مهم و اساسي تأكيد داشتند و از جمله استراتژي هاي مهم در برابر دشمنان را وحدت كلمه مي دانستند. از آغاز مبارزه تا پيروزي انقلاب اسلامي امام(ره) به مسئله وحدت پافشاري داشتند ايشان پس از پيروزي انقلاب اسلامي مي فرمايند: «رمز پيروزي شما ايمان و وحدت كلمه بود.» 26 بعد از تحقق نظام جمهوري اسلامي نيز در همه مشكلات، بحران ها و توطئه ها، باز ايشان نسبت به وحدت كلمه اصرار داشتند و تذكر هميشگي ايشان وحدت كلمه بود و ثمرات اين وحدت بين اقشار مختلف مردم و مسئولان باعث شد تا نظام جمهوري اسلامي در برابر همه مشكلات و سختي ها ايستادگي كند و نقشه هاي دشمنان را نقش برآب كند.
در نتيجه بايد گفت اين موارد نمونه هايي از شاخصه ها و ويژگي هاي مكتب امام خميني است و همه اينها برگرفته از دين و آئين نجات بخش بشريت - اسلام- است و اساساً پيدايش مكتب خميني و همه اين مبارزات و فعاليت ها، تلاش ها و شهادت ها بخاطر اسلام بوده است؛ به اين اميد كه مقررات و قوانين اسلام، به عنوان آخرين و كاملترين دين كه بيانگر فرمان و حكم نهايي حضرت احديت است ساري و جاري شود و بشريت از چنگال مكاتب غيرمادي نجات يابد.
و كلام آخر آنكه آن رهبر فرزانه فرمودند: «ما مكلف هستيم كه اسلام را حفظ كنيم، اين تكليف از واجبات مهم است حتي از نماز و روزه واجب تر است، همين تكليف است كه ايجاب مي كند خون ها در انجام آن ريخته شود، از خون امام حسين(ع) كه بالاتر نبود براي اسلام ريخته شد و اين روي همان ارزشي است كه اسلام دارد.»72
ــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت ها:
1- مقدمه اي بر جهان بيني اسلامي- انسان و ايمان- شهيد مرتضي مطهري
2- صحيفه نور- ج 5- ص 109
3- همان- ج 8- ص 264
4- ولايت فقيه- امام خميني - ص 156- انتشارات آزادي
5- از وصيت نامه حضرت امام خميني(ره)
6- ولايت فقيه- امام خميني - ص 9
7- ادب فناي مقربان- آيت الله جوادي آملي- ج 1- ص 255- نشر اسراء
8- ولايت فقيه- امام خميني- ص 61 و 71
9- آينده در قلمرو اسلام- سيد قطب- ترجمه آيت الله خامنه اي- ص 54
01- صحيفه نور- ج 12- ص 89
11- همان- ج 02- ص 157
21- رساله نوين- مسايل سياسي و حقوقي- عبدالكريم بي آزار شيرازي- ص 135
31- صحيفه نور- ج 12- ص 100
41- به نقل از تفسير آفتاب- محمدرضا حكيمي- ص 160
51- نهج البلاغه- خطبه 3- ترجمه محمد دشتي- ص 94
61- جهان بيني توحيدي- شهيد مرتضي مطهري.
71- صحيفه نور- ج 91- ص 112
81- ولايت فقيه- چاپ سوم- 1374- تهران- ص 82
91- صحيفه امام- ج 71- 425
02- ولايت فقيه- امام خميني- ص 74
12- همان- ص 65
32 و 22- همان- ص 162 و 163
42- صحيفه امام- ج 9- ص 17
52- همان- ج 12- ص 392
62- همان- ج 8- ص 477
72- ولايت فقيه- امام خميني- ص 57

 



عصر خميني
گزيده اي از پيام رهبر معظم انقلاب اسلامي به مناسبت اولين سالگرد ارتحال امام (ره)

مصيبت فقدان امام
ايران، يكسر عزاخانه اي شد كه در هر شهر و روستايش، شيون
حسرت بار از يكايك خانه ها سرريز شد و كوي و ميدان و خيابان را پر كرد. هيچ كس نتوانست اين جرعه درد را خاموش فرو برد؛ از دلاوران ميدان هاي نبرد، تا مادران و پدراني كه غم شهادت جوانانشان نتوانسته بود گره عجز و اندوه بر جبينشان بيفكند، تا بزرگمردان عرصه علم و عرفان و سياست و تا يكايك آحاد اين ملت عظيم القدر، همه و همه در اين مصيبت عظما زار زار گريستند، يا صدا به فغان بلند كردند، يا بي صبرانه بر سروسينه زدند. مصيبت فقدان امام، همان به بزرگي امام بود و جز خدا و اوليايش كيست كه حد و مرز اين عظمت را بشناسد؟ آن جا كه دل هاي بزرگ بي تاب
مي شوند، آن جا كه انسان هاي بزرگ دست و پا گم
مي كنند، آن جا كه صحنه، از بي قراري ميليون ها و ميليون ها انسان پر است، كدام زبان و قلم انساني است كه بتواند نمايشگر و صحنه پرداز گردد؟ من كه خود قطره بي تابي در اقيانوس متلاطم آن روز- و آن روزها- بوده ام، چگونه خواهم توانست آن را شرح كنم؟!
جمهوري اسلامي، ميراث امام
جمهوري اسلامي كه با پيدايش خود، راه نويني در مقابله با زورگويان طراز اول عالم باز كرد و به ملت هاي مستضعف- مخصوصاً مسلمانان- اميدي تازه بخشيده و در مدت ده سال و اندي رهبري امام راحل عظيم، بارها قلدران زمان را عملاً تحقير كرده و دروغ شكست ناپذيري آنان را باطل ساخته است، بايد هم بيشترين اهتمام امت اسلام و ملت ستم كشيده ما را به خود جلب كند؛ همچنان كه آن پيشواي صالحان نيز هميشه بيشترين همت خود را به همين دو مسأله مي گماشت: پاسداري از جمهوري اسلامي و مراقبت از جهت گيري راست و درست آن. و آن فقيه عظيم القدر و اسلام شناس بي بديل، حفظ جمهوري اسلامي را برتر و با اهميت تر از هر واجبي مي دانست.
اعتباري افزونتر براي ايران
با رحلت امام خميني(ره)، طيف وسيع دشمنان اسلام كه در صفوف مقدّم معارضه با جمهوري اسلامي بودند، اين اميد را پنهان نكردند كه جمهوري اسلامي در غياب پديدآورنده و پروراننده خود، نيروي دفاع و رشد را از دست بدهد و چون كودك بي صاحبي، احساس ضعف و درماندگي كند، يا به كلي از پاي درآيد و يا به ناچار به زير دامان اين و آن پناه گيرد! در محاسبات تنگ نظرانه دشمنان كه همه بي استثنا اسير محاسبات صددرصد مادّي و از فهم روابط معنوي و بركات ايمان و تقوا بي نصيبند، نمي گنجيد كه معجزه الهي در طليعه قرن پانزدهم هجري- يعني حكومت صلاح و دين و حيات دوباره ارزش هاي اسلامي- آن قله ي مرتفعي باشد كه دست آلوده بندگان هوي و هوس به آن نرسد و ديپلماسي زر و زور از به دام افكندن آن عاجز بماند! درست در آن هنگام كه از حادثه ارتحال امام، نفس دنيا در سينه اش حبس شده و خواب از چشم دوست و دشمن در سطح جهان گرفته شده بود، ايران اسلامي نمايشي قهرمانانه داد و با عنايات خداوندي، سنگين ترين آزمون خود را به سرافرازي طي كرد و كشتي انقلاب از گردابي خطير، با آرامش و اطمينان عبور كرد. و اين خود آيت ديگري از شمول الطاف الهي بر ملتي شد كه قدم در راه خدا نهاده و به نصرت او قيام كرده است. دوستان، يعني
توده هاي مسلمان و مستضعفان بسياري از مناطق عالم، جاني و اميدي دوباره گرفتند و به پايه هاي نظام سلطه جهاني، ضربه اي دوباره- پس از ضربه آغاز پيروزي انقلاب- وارد آمد. يعني حادثه اي كه مي پنداشتند انقلاب را درهم خواهد پيچيد، به انقلاب اوج و حيات بخشيد و امام ما- آن برافروزنده مشعل انقلاب- با رحلت خود، يك بار ديگر شعله انقلاب را برافروخته كرد. «فرحمه اللّه حياً و ميّتاً و السّلام عليه يوم ولد و يوم قاد الامّه و يوم ارتحل و يوم يبعث حيّاً».
منجي دوران، پيرو نبي خاتم
امام ما براي حيات دوباره اسلام، درست همان راهي را پيمود كه رسول معظم صلّي اللّه عليه و اله و سلّم پيموده بود؛ يعني راه انقلاب را. در انقلاب، اصل بر حركت است؛ حركتي هدفدار، سنجيده، پيوسته، خستگي ناپذير و سرشار از ايمان و اخلاص. در انقلاب، به گفتن و نوشتن و تبيين اكتفا نمي شود؛ بلكه پيمودن و سنگر به سنگر پيش رفتن و خود را به هدف رساندن، اصل و محور قرار مي گيرد. گفتن و نوشتن هم در خدمت همين حركت در مي آيد و تا رسيدن به هدف- يعني حاكميت بخشيدن به دين خدا و متلاشي ساختن قدرت شيطاني طاغوت- ادامه مي يابد: «هو الّذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحقّ ليظهره علي الدّين كلّه ولو كره المشركون».
دشمنان
چه قدر ساده لوح و سطحي اند كساني كه گمان مي كنند دشمني امريكا و جبهه استكبار و دار و دسته وسيع صهيونيستي كه اكثر خبرگزاري ها و رسانه هاي خبري و تبليغي جهان را در اختيار دارند، ناشي از آن است كه جمهوري اسلامي، به موقع تلاش لازم را براي كسب دوستان انجام نداده و يا در مسائل جهاني دچار تندروي شده است. اين گمان، حاكي از عدم تعمق در حوادث و جريانات داخلي و جهاني و عدم بصيرت در دشمن شناسي است.ابرقدرت ها كه دشمنان سوگندخورده انقلاب اسلامي اند، هرگز علت دشمني خود با جمهوري اسلامي را به صراحت بيان نكرده اند و نخواهند كرد. اگر امريكا اعتراف كند كه انگيزه دشمني او با ايران، دشمني با اسلام است، يك ميليارد مسلمان جهان را در برابر خود قرار خواهد داد و اگر اعتراف كند كه انگيزه او از اين دشمني آن است كه ايران اسلامي خواسته است مستقل و آزاد و به دور از دخالت امريكا زندگي كند، همه آزادگان و آزادي خواهان عالم را در برابر خود قرار خواهد داد و اگر اعتراف كند كه دليل خصومت خباثت آميزش با ايران و مسدود كردن اموال ايران و توطئه دايمي اش نسبت به جمهوري اسلامي آن است كه انقلاب ايران، دست او را از منابع غني اين كشور قطع كرده و جلو ادامه غارت اقتصادي ملت را كه از سوي رژيم خائن پهلوي، سخاوتمندانه به امريكايي ها واگذار شده بود، گرفته است، همه ملت هاي مظلوم جهان و ستمديدگان غارت هاي استعماري، در كنار ملت ايران قرار گرفته و به مبارزه با امريكا خواهند پيوست.
بنابراين، بسيار طبيعي و بديهي است كه امريكا و ديگر دولت هاي جبهه استكبار و همه دار و دسته خبري و تبليغي و رسانه هاي
دست نشانده آنان ناگزير باشند كه تمام همّ خود را به تحريف حقايق ايران و انحراف افكار عمومي جهان مصروف بكنند، و گاه به نام حقوق بشر و گاه با تهمت نقض آزادي و گاه به دشنام ارتجاع و واپسگرايي و امثال آن، ملت شجاع و آگاه و آزاده ايران و نظام مترقي و انقلابي جمهوري اسلامي و مسئولان صالح و لايق آن را مورد اتهام قرار دهند و نفرت عمومي ملت ايران از سلطه گران مستكبر و خبيث، مخصوصاً شيطان بزرگ را بدين گونه تلافي كنند.
وصيت جاوداني
اكنون، يك سال پس از رحلت آن پدر دلسوز و مرشد و معلم آگاه و حكيم، اين جانب لازم مي دانم اساسي ترين معارف انقلاب را كه همه در شمار بينات مكتب انقلاب و برخاسته از اصول و احكام اسلام است،
يك بار ديگر به برادران و خواهران خود تذكر داده، همه ي ملت انقلابي و شجاعمان را به توجه و اهتمام روزافزون نسبت به آن ها دعوت كنم:
1)پيش از هر چيز، زنده داشتن ياد و راه و درس جاودانه امام خميني اعلي اللّه كلمه است، كه مشعل راه و ترسيم كننده خط اساسي حركت و تعيين كننده شاخص هاي اصلي و حياتي اين جاده مبارك و فرجام تابناك آن است. حيات و شخصيت خميني كبير، تجسم اسلام ناب محمّدي
صلّي اللّه عليه و اله و سلّم و تبلور انقلاب اسلامي بوده و او خود و سخنش و انگشت اشاره اش، خضر راه اين حركت الهي و روشنگر نقاط مبهم و برطرف كننده همه ترديدها بوده و همچنان خواهد بود. ملت ايران و از همه بيشتر مسؤولان كشور، بايد اين درس بزرگ را هرگز از ياد نبرند.
2)اين نهضت مردمي و انقلاب بي نظيري كه در منتهاي مبارزات پانزده ساله آن پديد آمد و حماسه عظيمي كه در عمر يازده ساله اين نظام به ظهور رسيد و شهادت نفوس طيبه و تحمل آن همه دشواري ها و شكنجه ها و مصيبت ها از سوي ملت مؤمن و مبارز ما، همه و همه به خاطر اسلام بود. اين ملت بزرگ و امام بزرگوارش، سعادت را در پيروي حقيقي از اسلام دانستند و حاكميت اسلام را وسيله ي نجات از سلطه ي شيطان ها و طاغوت ها و ستمگران ديدند و رضاي خدا را در پيگيري از حاكميت اسلام جستجو كردند. ملت هاي مسلمان و مخلصان دلسوز در سراسر جهان اسلام نيز به خاطر اسلام بوده و هست كه اين انقلاب و اين نظام را متعلق به خود دانسته و از آن حمايت و دفاع كردند و مي كنند. از اين رو، جمهوري اسلامي بزرگ ترين وظيفه اش آن است كه اسلام را در زندگي مردم تحقق بخشد و جامعه را به صورت يك جامعه نمونه اسلامي درآورد.
براي عملي شدن اين هدف- كه گام هاي اساسي و بلند آن، از آغاز پيروزي به وسيله همه دست اندركاران و با اشراف و اهتمام شديد امام رضوان اللّه عليه برداشته شده- بايد قواي سه گانه كشور هماهنگ و پيگير عمل كنند و حوزه هاي علميه و مراكز فرهنگي و پژوهشي اسلامي، به تلاش وسيع دست زنند و سرچشمه پايان ناپذير تفقه و اجتهاد آگاهانه و بصير را در خدمت عمق و گسترش معارف اسلامي به كار گيرند و دستگاه فكري و عملي نظام جمهوري اسلامي، با هم و در كنار هم، جامعه را در راه اسلامي شدن روزافزون و به سمت هدف هاي اسلامي پيش ببرند.
تمامي آحاد ملت مسلمان، در حفظ و حراست از احكام نوراني آن و سعي در گسترش و تعميق آن در جامعه، داراي وظيفه اي بزرگند. امر به معروف و نهي از منكر كه يكي از اركان اساسي اسلام و ضامن برپا داشتن همه فرايض اسلامي است، بايد در جامعه ما احيا شود و هر فردي از آحاد مردم، خود را در گسترش نيكي و صلاح و برچيده شدن زشتي و گمراهي و فساد، مسؤول احساس كند.
3)فوريترين هدف تشكيل نظام اسلامي، استقرار عدالت اجتماعي و قسط اسلامي است. قيام پيامبران خدا و نزول كتاب و ميزان الهي، براي همين بود كه مردم از فشار ظلم و تبعيض و تحميل نجات يافته، در سايه قسط و عدل زندگي كنند و در پرتو آن نظام عادلانه، به كمالات انساني نايل آيند. دعوت به نظام اسلامي، منهاي اعتقادي راسخ و عملي پيگير در راه عدالت اجتماعي، دعوتي ناقص، بلكه غلط و دروغ است و هر نظامي هرچند با آرايش اسلامي، اگر تأمين قسط و عدل و نجات ضعفا، و محرومين، در سرلوحه برنامه هاي آن نباشد، غيراسلامي و منافقانه است؛ و از همين جاست كه ادعاي سلاطين و حكامي كه با وجود داعيه مسلماني و شعار پيروي از قرآن، راه ديگر جباران را پيموده و فاصله فقير و غني را بيشتر كرده و خود در صف اغنيا قرار گرفته و از درد فقرا و پابرهنگان غافل مانده اند، چه در تاريخ و چه در زمان حاضر، همواره از سوي هوشمندان آشنا به معارف قرآن و اسلام، مردود دانسته شده است.
در نظام اسلامي بايد همه افراد جامعه، در برابر قانون و در استفاده از امكانات خداداد ميهن اسلامي، يكسان و در بهره مندي از مواهب حيات، متعادل باشند. هيچ صاحب قدرتي قادر به زورگويي نباشد و هيچ كس نتواند برخلاف قانون، ميل و اراده خود را به ديگران تحميل كند. طبقات محروم و پابرهنگان جامعه، مورد عنايت خاص حكومت باشند و رفع محروميت و دفاع از آنان در برابر قدرتمندان، وظيفه بزرگ دولت و دستگاه قضايي محسوب شود. هيچ كس به خاطر تمكن مالي، قدرت آن را نيابد كه در امور سياسي كشور و در مديريت جامعه دخالت و نفوذ كند و هيچ تدبير و حركتي در جامعه، به افزايش شكاف ميان فقرا و اغنيا نينجامد. پابرهنگان، حكومت اسلامي را پشتيبان و حامي خود حس كنند و برنامه هاي آن را در جهت رفاه و رفع محروميت خود بيابند.
4)وحدت كلمه، رمز پيروزي ملت ايران در مراحل مختلف بوده و امروزه نيز مهم ترين وسيله ملت ما براي مقابله با تحريك ها و
توطئه هاست. با توجه به سرگذشت دوران ده ساله و تأمل در حوادث آن، كه حاكي از آسيب ناپذيري جمهوري اسلامي در برابر انواع
توطئه هاي دشمنان داخلي و خارجي است، اهميت وحدت و يكپارچگي ملت و مسؤولان بيشتر آشكار مي شود.
رسانه هاي خبري بيگانه كه مظهر تمايلات و سياست ها و نيات خصمانه و اغراض خبيث سردمداران سياست هاي جهاني اند، بر روي هر كلمه و هر اشاره اي كه از آن، بوي اختلاف و دودستگي استشمام شود و يا بتوان چنين وانمود كرد، شديداً حساسيت نشان داده و با بزرگ كردن نكته هاي ريز و مطرح ساختن استنباط هاي دروغين از گفته ها و نوشته ها در ايران، به طور دايم در تلاشند كه شايد بتوانند تصويري مشوّش و آلوده به اختلافات و زد و خورد داخلي از ايران اسلامي- كه بحمداللّه برخوردار از وحدت و يكپارچگي كم نظيري است- به مردم ايران و جهان ارايه دهند و زمينه دو دستگي و نفاق را با اين وسوسه ها به وجود آورند. اين ها همه نشانه آن است كه امروزه دشمن از همه راه ها براي تضعيف جمهوري اسلامي عاجر مانده و بدخواهانه در كمين اختلافات داخلي و شكست وحدت عمومي نشسته است.
5) حفظ عزت و كرامت انقلابي جمهوري اسلامي و ملت ايران در مناسبات بين المللي يكي ديگر از نقاط اصلي است. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، تحولي ژرف در ارتباطات بين المللي از دو نظر به وجود آورد:
اول اين كه هيمنه دو ابرقدرت آن روز دنيا را در رابطه شان با دولت هاي ضعيف جهان، شكستي سخت داد و ابهتي را كه به مرور در چشم ملت ها و دولت ها به دست آورده بودند، به شدت تضعيف كرد.
دوم آن كه به ملت ها دلگرمي و شجاعت بخشيد و جرأت و گستاخي در مقابله با دولت هاي دست نشانده را به آنان تزريق كرد. گرچه اين تأثيرات عميق، به تدريج در جهان ظاهر شد و امروز پس از يازده سال، چهره سياسي عالم را دگرگون كرده است اما همه چشم هاي تيزبين، از همان آغاز تشخيص دادند كه با پيروزي اين انقلاب عظيم، عصر جديدي در مناسبات عالم پديد آمده است. اين عصر را بايد «عصر امام خميني» ناميد و ويژگي آن، عبارت است از بيداري و جرأت و اعتماد به نفس ملت ها در برابر زورگويي ابرقدرت ها و شكستن بت هاي قدرت ظالمانه و بالندگي نهال قدرت واقعي انسان ها و سر برآوردن ارزش هاي معنوي و الهي.
مسأله فلسطين، مسأله اول بين الملل اسلامي است. امروز كه مبارزات ملت فلسطين در زير پرچم اسلام، خواب از چشم دولت غاصب صهيونيست و حاميانش ربوده است، بزرگ ترين وظيفه ملت و دولت ما و همه ملت ها و دولت هاي مسلمان، حمايت از اين مبارزات است. غده سرطاني اسرائيل را تنها از طريق همين مبارزات مي توان ريشه كن ساخت و جهان اسلام را از خطرات مهلك آن نجات داد. سكوت و سازش خيانت آلود بسياري از دولت هاي عربي و حتّي تظاهر بعضي از آنان به بي تفاوتي و عدم حساسيت نسبت به سرنوشت فلسطين، كار را به جايي رسانده است كه دولت غاصب صهيونيست، پس از سال ها كتمان و حتّي انكار، اكنون دوباره داعيه اسرائيل بزرگ را علناً بر زبان مي آورد و با بي شرمي و وقاحت، نيت پليد غصب سرزمين هاي جديدي از ميهن اسلامي را تكرار مي كند.
6) تكيه بر مردم و حاكميت اراده و خواست و تشخيص آنان، ركن مهم ديگر است كه روز به روز بايد تحكيم و تقويت شود. مردم آزاده ما، با اراده قاطع خود كه از ايمان عميق آنان به اسلام ناشي مي شود، مبارزات را تا پيروزي ادامه داده و جمهوري اسلامي را به وجود آورده و با فداكاري و ايثاري بي نظير، از آن حراست نموده اند و از اين پس هم در همه حال، نظام اسلامي متكي به مردم و متعلق به مردم و در اختيار مردم خواهد بود. مجلس شوراي اسلامي كه در آزادي و استقلال رأي در جهان بي نظير است، مظهر اراده مردم و رئيس جمهور، وكيل و برگزيده مردم و مديران كشور، آحادي از مردمند و مردم داراي حق رأي و بيان و تصميم در كليه امور سياسي، اقتصادي و اجتماعي اند؛ و اين، يكي از بركات بزرگ اسلام و طرح منحصر به فردي است كه نظام هاي شرق و غرب، از ارائه آن ناتوان بوده اند و در هيچ يك از سيستم هاي حكومتي عالم، نمي توان نظير آن را يافت.
نظام اسلامي، هرگز نخواسته آزادي را كه پرچمدار آن اسلام و قرآن است، از مدعيان دروغگوي آزادي در نظام هاي غربي بياموزد. ما آزادي فساد و بي بندوباري و هرزگي و آزادي دروغ و تزوير و فريب و آزادي ظلم و استثمار و تجاوز به حقوق ملت ها را كه غرب پرچمدار و مرتكب آن بوده است، صريحاً و قاطعاً رد مي كنيم. ما آن آزادي را كه به سلمان رشدي مرتدّ نابه كار، اجازه ي اهانت به مقدسات يك ميليارد انسان را مي دهد، اما به مسلمانان انگليس حتّي حق شكايت از او را هم نمي دهد؛ به دولت امريكا حق تحريك و سردستگي اوباش مخالف با يك حكومت مردمي را مي دهد، اما به آن حكومت مردمي، حق مقابله با آن اوباش را نمي دهد؛ به سرمايه داران غارتگر، حق ورود نامشروع به كشورهاي ضعيف و چپاول هست و نيست آن ملت ها را مي دهد، و به آن ملت ها حق مبارزه با آنان را نمي دهد، مردود و منفور مي شماريم و آن را ننگ بشريت مي دانيم.
آزادي در منطق ما، آزادي اي است كه اسلام به ملت ها مي بخشد و آنان را به كوه استواري در برابر سلطه گران ظالم و غاصب تبديل مي كند؛ همان طور كه در مورد ملت ايران اتفاق افتاد و اين معجزه پديد آمد؛ و اين آزادي در كشور ما همواره هست و خواهد بود و همه آحاد ملت بايد آن را حفظ كنند. مسؤولان كشور بايد مانند هميشه، پاس حضور مردمي و تأثير تعيين كننده آن در استقلال كشور را بدارند و به طور روزافزون، مردم را به حضور و فعاليت در صحنه هاي سياسي و اقتصادي، فرهنگي و دفاعي و امنيتي تشويق نمايند.
7) همكاري دولت و ملت و پيوند عاطفي و عقيدتي مردم با مسؤولان كشور، يكي از مظاهر اساسي حكومت مردمي است و تاكنون گره گشاي مسائل بسيار مهمي بوده است و بايد هميشه با همان قوّت و استحكام باقي بماند. امام بزرگوار ما رضوان اللّه عليه در دوره هاي مختلف و نسبت به دولت هاي همه دوران ده ساله، همواره مردم را توصيه به همكاري و كمك نموده اند و امروز كه دولت جمهوري اسلامي، با مديريت يكي از چهره هاي شاخص انقلاب و يكي از شاگردان و ياران ديرين امام امت، با مجموعه اي از كارهاي بزرگ براي پيشرفت كشور و رشد و توسعه ملي و دفاع از ارزش هاي انقلاب در سطح جهان رو به رو است، اين پيوند و صميميت، از هميشه بايد مستحكم تر باشد و بحمداللّه همين طور نيز هست.
8) سازندگي كشور و آبادسازي اين سرزمين پربركت و مستعد و جبران عقب ماندگي هاي تأسف باري كه در دوران حكومت طواغيت، بر اين ملت بااستعداد تحميل شده است، يكي از هدف هاي اصلي جمهوري اسلامي است. ملت ما در بهترين فرصت هاي تاريخي، يعني در دوراني كه جهان، تازه به جاده دانش و صنعت قدم نهاده بود و ايران مي توانست با بيداري و تحرك مناسب، سهم خود را در پيشرفت علمي و صنعتي بشريت ايفا كند و از نتايج آن بهره مند شود، در اسارت حكام ظالم و مستبد و بي خبر و وابسته، از قافله عقب ماند. پادشاهان پهلوي و قاجار، به جاي سازندگي كشور و زنده كردن استعدادهاي خدادادي بشري و طبيعي آن، ايران را به خارجيان سوداگر و چپاولگر فروختند و منابع را به غارت بيگانگان دادند و يا راكد و معطل گذاردند و استعدادهاي انساني را به هدر دادند و به جاي مصلحت ملت، مصالح دولت ها و كمپاني هاي خارجي را مقصد خود ساختند؛ به طوري كه خط آهن وقتي با صدسال تأخير به كشور ما وارد شد، در تعيين مسير آن، به جاي رعايت مصالح ملت و نيازهاي بازرگاني، مصلحت نظامي دشمنان در نظر گرفته شد.
سياست وابسته و سوء تدبير و ضعف نفس و استبداد در رژيم پهلوي و قاجار، در ظرف دويست سال، ايران را كه روزي به بركت اسلام پرچمدار دانش جهان بود، به ويرانه اي محتاج بيگانگان و تحت سلطه آنان بدل ساخت. روستاها متروك، شهرها مصرف زده، مزارع بي ثمر، صنعت مونتاژ و مغزها معطل شدند.
پس از پيروزي اسلام و تشكيل نظام مردمي و انقلابي جمهوري اسلامي، دشمنان خارجي به خوبي تشخيص دادند كه اين نظام انقلابي، با پشتوانه ي مردمي نيرومند خود و با اعتقاد راسخي كه به نيروي ملي و مردمي خود دارد، خواهد توانست كشور را در جاده ي رشد و پيشرفت مادّي بياندازد و عقب ماندگي ها را با برنامه ريزي جبران نمايد و دست بيگانگان سودجو و بد نيّت را براي هميشه كوتاه كند. لذا از هر وسيله اي براي جلوگيري از سازندگي كشور استفاده كردند كه يكي از آن ها، جنگ ويرانگري بود كه بر مردم ما تحميل نموده و موجب شدند كه همت مردم و مسؤولان، به جاي سازندگي و پيشرفت علمي و عملي، صرف دفاع از تماميت و استقلال كشور شود.
امروز كه آتش جنگ فرونشسته و برنامه سازندگي به وسيله دولت و مجلس تنظيم شده و نيروهاي مخلص، آستين همت بالا زده اند، بر همگان واجب است كه سازندگي كشور را بسيار جدي بدانند و موانع را از سر راه آن بردارند. امروز، آبروي اسلام در گرو آن است كه ايران اسلامي به كشوري آباد تبديل شود، كار و ابتكار در آن همه گير شود، زندگي مردم سر و سامان يابد، فقر و محروميت ريشه كن شود، توليد داخلي با نيازهاي مردم متعادل گردد، كشور در صنعت و كشاورزي به خودكفايي برسد، دشمن از طريق احتياجات زندگي مردم، راهي به اعمال فشار نداشته باشد و خلاصه دين در كنار معنويت، زندگي مادّي مردم را نيز سامان بخشد.
بعضي از رسانه هاي مغرض خارجي اصرار دارند وانمود كنند كه پايبندي به اصول انقلاب، به معناي دوري از رفاه عمومي و علاج نكردن مشكلات طبقات ضعيف و مستمند است. اين حرف از كساني صادر مي شود كه ده ها سال جوامع خود را در سايه سنگين تفكر كمونيستي، به راهي
بدبختي زا سوق داده اند. در حالي كه سران آن كشورها مانند كشورهاي سرمايه داري، غرق در زندگي اشرافي بودند، طبقات پايين جامعه در انواع سختي هاي مادّي و معنوي به سر مي بردند. در نظام اسلامي، رفع فقر و محروميت، در شمار هدفهاي طراز اول است و پايبندي به اصول انقلاب، بدون مجاهدت در راه نجات مستضعفان و محرومان، سخني بي معني و ادعايي پوچ است.
دولت و ملت، بايد سازندگي كشور را وظيفه اي انقلابي بدانند؛ با همكاري و با بسيج همه نيروها و استعدادها و مغزها و بازوها، ايران را چنان آباد و پيشرفته بسازند كه اميد را در دل ملت هاي مظلوم زنده كند و راه آسايش مادّي و تعالي معنوي را به آنان ارايه نمايد.
9) گسترش دانش و تحقيق و رشد علمي و شكوفايي استعدادهاي انساني و گسترش آگاهي و معرفت عمومي، يكي ديگر از نقاط اساسي انقلاب است. جامعه مطلوب اسلام، جامعه اي است كه در آن، گنجينه هاي فكر و ذهن انسان ها- كه گرانبهاترين ثروت ملي هر جامعه اي است- استخراج و
به كار گرفته شود؛ بي سوادي ريشه كن گردد؛ مدارس، در برگيرنده همه كودكان و نونهالان؛
دانشگاه ها و حوزه هاي علميه، پررونق؛ مراكز تحقيق، فعال و پيشرو؛ كتاب، همه جا و نزد همه كس رايج؛ مطبوعات، پرمغز و آگاهي بخش؛ دانشمندان و اساتيد، با نشاط و پرانگيزه؛ مبتكران و نوآوران و نويسندگان و هنرمندان، دلگرم و فيض بخش باشند.
آيا روشنفكرنماياني كه در سايه آزادي اسلامي، فرصت و امكان آن را يافته اند كه صفحاتي را به داعيه روشنفكري، از سخناني خوشايند بيگانگان مطرود پر و منتشر كنند، شهامت آن را دارند كه به صراحت اقرار كنند كه داغ و غصّه آنان، نه براي علم يا آزادي، بلكه به خاطر جمع شدن سفره ننگين فسق و فساد و كوتاه شدن دست مروّجان فرهنگ تباهگر غربي است؟ و دشمني آنان با نظام، نه به دليل وجود عيب و نقيصه اي در آن، بلكه به انگيزه بازگشت به همان دنياي شرم آوري است كه بيگانگان براي آنان به وجود آورده و از خود آنان در راه آن كمك گرفته بودند؟! از مسخ شدگان فرهنگ استعماري غرب، هيچ انتظاري نيست؛ اميد و انتظار از روشنفكران صادق و دلسوزي است كه تعالي و عزت و پيشرفت معنوي و مادّي ملت و كشور خود را مي جويند و سلطه بيگانه را در همه اشكالش مردود مي شمارند. شايسته است كه اينان نظام اسلامي را- كه مايه عزت ايران و حيات دوباره ملت است- قدر بدانند و مسئوليت خود را در آن بشناسند.
10) روحانيت، عنصر اصلي در مبارزات پانزده ساله منتهي به پيروزي انقلاب و سپس در تشكيل نظام مقدس اسلامي و برافراشتن پرچم اسلام در جهان و در مقاومت پرشور ملت ايران در برابر
تهاجم هاي گوناگون دشمنان و پيش از اين ها و در طول قرن هاي متمادي، عامل اصلي حفظ معارف اسلامي و ايمان عميق و صادقانه ملت ايران به مكتب حيات بخش اسلام و رشد تفكرات ديني در همه جا بوده است. حضور روحانيون متعهد و مبارز در مركز مبارزه با رژيم دست نشانده امريكا بود كه قشرهاي گوناگون مردم را به صحنه مبارزه كشانيد و مبارزه را شكل عمومي و مردمي بخشيد. در همه حوادث بزرگي كه ملت ايران يكپارچه در آن شركت جسته اند- مانند نهضت مشروطيت و قيام تنباكو- نيز حضور علماي دين در پيشاپيش صفوف، تنها عامل اين حضور عمومي بوده است. استعمارگران انگليسي، با درك همين حقيقت بود كه انهدام جامعه روحانيت را مقدمه لازم براي ادامه ي حضور استعماري خود در ايران دانستند و به وسيله عامل دست نشانده شان- رضاخان- در سال هاي 1313 به بعد، نقشه محو روحانيت را شروع كردند و در آن سال ها دست به فجايعي نسبت به علماي عالي مقام و حوزه هاي علميه زدند كه در تاريخ ايران، پيش از آن هرگز سابقه نداشت و متأسفانه شرح اين فجايع و ماجراي مقاومت مظلومانه علما و طلاب در آخرين سال هاي حكومت رضاخان قلدر، به طور كامل تدوين نشده و در معرض اطلاع مردم قرار نگرفته است و لازم است اطلاع شاهدان عيني- كه بحمداللّه هنوز تعداد آنان كم نيست- به وسيله ي افراد و مؤسسات مسؤول، با همتي مردانه گردآوري شود.
11) در اين مقال، لازم است بزرگداشت وفاداران فداكار نيز به عنوان يكي از نقاط عمده معارف انقلاب ذكر شود. مقصود از وفاداران انقلاب، آن هايند كه با نثار جان خود يا عزيزان خود يا سلامتي خود، پايه هاي انقلاب را استحكام بخشيدند و دست دشمنان را از كشور و نظام اسلامي كوتاه كردند: خانواده هاي مكرّم شهيدان، دليرمردان جانباز و اسير و مفقود و خانواده هاي بزرگوار آنان، رزمندگان نيروهاي مسلح و عناصر پاكباز بسيج كه عمر خود را در جبهه ها گذرانيده اند، جهادگراني كه نيروي خود را در دو جبهه جنگ و سازندگي صرف كردند... و همه كساني كه در اين امتحان الهي، با سختي ها و ابتلائات بزرگش دست و پنجه نرم كردند، بايد مورد تكريم و قدرشناسي هميشگي ملت باشند.
12) ختام سخن آن است كه دوران ده ساله حيات مبارك امام خميني رضوان اللّه تعالي عليه الگو و نمونه حيات جامعه ي انقلابي ماست و خطوط اصلي انقلاب، همان است كه امام ترسيم فرموده است. دشمنان خام طمع و كوردل كه گمان كردند با فقدان امام خميني، دوران جديد با مشخصاتي متمايز از دوران امام خميني قدّس سرّه آغاز شده است، سخت در اشتباهند. امام خميني، يك حقيقت هميشه زنده است. نام او پرچم اين انقلاب، و راه او راه اين انقلاب، و اهداف او اهداف اين انقلاب است. امت امام و شاگردان او كه از سرچشمه ي فياض آن موجود ملكوتي سيراب شده و عزت و كرامت اسلامي و انساني خود را در آن جسته اند، اكنون شاهد آنند كه ملت هاي ديگر، حتّي ملت هاي غيرمسلمان، نسخه ي تعاليم انقلابي آن قائد عظيم را مايه نجات خود دانسته و آزادي و عزت خويش را در آن يافته اند. امروز به بركت نهضت آن يگانه دوران، مسلمانان در همه جا بيدار شده اند و كاخ امپراتوري هاي سلطه ظالمانه، رو به ويراني نهاده است. ملت ها ارزش قيام ملي را دريافته و غلبه خون بر شمشير را تجربه مي كنند و همه در همه جا، چشم به ملت مقاوم و نستوه ايران دوخته اند.
دهم خرداد 1369 برابر با ششم ذي القعده 1410
علي الحسيني الخامنه اي

 

(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14