(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


يكشنبه 3 مرداد 1389- شماره 19700

ملت بيدارتر مي شود
جاسوس ها از آينده خبر ندارند
جاسوس هاي روسي و اطلاعات استراتژيك
پنج شنبه شب خونين و انتقام جويي «سيا»
نگاهي به كتاب؛ «روحانيت تهديدها و فرصت ها» لبه تيغ



ملت بيدارتر مي شود

عاطفه صادقي دره بيدي
ماجراي رسوايي اخلاقي بيل كلينتون رئيس جمهور اسبق آمريكا و رابطه نامشروع وي با مونيكا لوينسكي در اواخر دهه 1990 باعث بروز جنجال هاي رسانه اي گسترده در آمريكا و استيضاح كلينتون شد، درست درگير و دار اين جنجال، خبري در رسانه هاي جهان، اين خبر را از رونق انداخت: حمله نظامي آمريكا به افغانستان و اشغال اين كشور توسط آمريكا.
آمريكا نشان داده است كه در عرصه تخريب رسانه اي به هيچ وجه رحم ندارد و از هر دستاويزي براي زير سوال نرفتن و اثبات ابر قدرتي اش بهره مي برد حتي اگر آن دستاويز جان انسان هاي بي گناه باشد.
طي ماه هاي اخير دستگيري عبدالمالك ريگي تروريست شروري كه امنيت را در استان سيستان و بلوچستان ايران به بازي گرفته بود از يك طرف و آزادي شهرام اميري از تله آدم ربايي آمريكايي ها توسط نهادهاي امنيتي و اطلاعاتي جمهوري اسلامي ايران از طرف ديگر، ضربه سنگين و بزرگي به حيثيت آمريكا در رسانه هاي جهان وارد كرد و همين ضربه، بهانه را براي انتقام جويي آمريكا مهيا ساخت.
طي چند روز گذشته حادثه دلخراش تروريستي در مسجد جامع زاهدان و به خاك و خون كشيدن مردم در هنگام تلاوت دعا و همزمان با ايام اعياد شعبانيه نشان داد سرنخ ماجرا از كجا آب مي خورد.
شايد تنها دستاورد اين حادثه تروريستي براي استكبار جهاني تحت الشعاع قراردادن رسوايي رسانه ايش در ماجراي بازگشت شهرام اميري و دستگيري ريگي باشد ولي اين حادثه براي ملتي كه باور و استراتژي اش شهادت است به هيچ وجه يك شكست نيست.
اين روزها زياد اين جمله امام راحل(ره) مرور مي شود: «بكشيد ما را، ملت ما بيدارتر مي شود»
حل تمامي ابهامات پرونده شهرام اميري در ميان مردم، بيداري ملت ايران، نزديكي بيشتر اقوام و طوايف مختلف فارسي و بلوچ، وحدت در مقابل دشمن بيروني و... كمترين دستاوردهاي حادثه تروريستي مسجد زاهدان است.
بازهم ملت ايران، برنده است، ملتي كه شهادت برايش افتخار است.
سال گذشته در حادثه تروريستي اي كه منجر به شهادت شهيد شوشتري و بسياري از روساي قبايل مختلف در استان سيستان و بلوچستان شد يكي از روساي طوايف بلوچ در مصاحبه با شبكه خبر سيما براي محكوميت اين حادثه، سخناني گفت كه هرگز از يادم نخواهد رفت، ايشان با لهجه شيرين بلوچي گفت: «آدمي زاد بالاخره هلاك مي شود پس چه بهتر كه شهيد شود قبل از هلاك شدن ما را از چه مي ترسانند؟!»
وقتي هلاكت سهم همه ماست، شهادت براي ما البته يك موهبت و افتخار است. مردم سيستان و بلوچستان با صبر، ايمان و متانت خويش وفاداريشان را به نظام ثابت كرده اند. بنابراين نهادهاي امنيتي و انتظامي بايد تمام تلاش خويش را براي احقاق حق خون اين شهداي بي گناه به كار گيرند.
آنچه مسلم است اين است كه برقراري امنيت در اين استان در وهله اول براي مردم مرزنشين آن، كه ارتزاق و معاششان از طريق مرز است حائز اهميت و حياتي و بنابراين چنين اقداماتي از نظر آنان محكوم و مطرود است.
يك روي تشييع باشكوه شهداي اين حادثه در شهر زاهدان توسط مردم محكوميت اين قبيل حوادث توسط اقشار و اقوام و گروه هاي مختلف مردم است و روي ديگر سكه مطالبه همگاني براي برخورد با اين قبيل ناامني ها در اين استان است.
مطالبه اي كه با توجه به حوادث پيش آمده كنوني به مطالبه اي ملي تبديل شده است اگرچه آمريكا و استكبار جهاني را خوش نيايد و چون هميشه، براي پوشاندن ضعف هاي خويش و ابراز دشمني با نظام و مردم در مسير آن مانع تراشي كنند.

 



جاسوس ها از آينده خبر ندارند
جاسوس هاي روسي و اطلاعات استراتژيك

مترجم : محمد جعفري
نويسنده: جرج فريدمن
دولت آمريكا پس از دستگيري يك گروه از جاسوسان روسي آنها را با چهار تن از افرادي كه به جرم جاسوسي توسط دولت روسيه دستگير شده بودند مبادله كرد. گزارش رسانه ها از اين موضوع به سه گروه زير تقسيم مي شود:
- بازگشت جنگ سرد
- با توجه به خاتمه جنگ سرد، اينگونه علميات جاسوسي به اصطلاح از مد افتاده سوال برانگيز است
- حلقه جاسوسي روس بدون هدف درنشست هاي علمي به تحقيق و تفحص مي پرداختند و به شيوه ايي منسوخ و نامناسب در جلسات علني شركت مي كردند.
گفته مي شود كه دنياي امروز جهاني و به هم وابسته است. با اين توصيف براي يك كشور ضروري است كه سه چيز را درباره تمام كشورهايي كه با آنها تعامل مي كند بداند.
ابتدا لازم است كه بداند كشورهاي ديگر چه توانايي هايي دارند. دانستن اين توانايي ها، چه به لحاظ نظامي، اقتصادي و يا سياسي، اقدامات احتمالي آنها را محدود و از گرفتن تصميمات اشتباه در قبال تصورات اشتباه جلوگيري مي كند. ثانيا بايد بداند كه كشورهاي ديگر قصد انجام چه كاري را دارند. بسيار مهم است كه اين نوع پيش بيني براي آينده نزديك صورت بگيرد خصوصا اگر مقاصد و توانايي هاي كشور مقابل با هم همخواني داشته باشد. ثالثا بايد از اتفاقاتي كه در كشورهاي ديگر رخ خواهد داد و خود آنها نيز از آن غافل هستند را بداند.
به همان ميزان كه يك كشور قدرتمند است، بايد بداند كه چه مي كند. آمريكا ابرقدرت دنيا است و لذا طبيعي است كه تمام كشورها بر روي اعمال آن توجه ويژه اي دارند. دانستن اينكه آمريكا چه كاري خواهد كرد و تغيير دادن سياست نسبت به آن مي تواند كشورها را از سختي و حتي فاجعه ها نجات دهد. البته اين نياز مختص به آمريكا نمي شود. هر كشوري در دنيا ليستي از ملت هايي را در دست دارد كه با آنها تعامل مي كند و هميشه مراقب آنها است. اين كشورهاي مي توانند دشمن، دوست و يا آشنا باشند. غير ممكن است كه در دنيا كشوري مراقب كشور ديگر، شركتي مراقب شركت ديگر و حتي انساني مراقب انسان ديگر نباشد و لذا جاي تعجب نيست كه روسي ها مي خواستند بدانند چه در آمريكا مي گذرد.
تحليل عمليات جاسوسي روس
ما اين مسئله را بررسي مي كنيم كه آيا جاسوسان روسي آماتور بودند. در سالهاي 1920 و 1930 شوروي يك مدل بي نظير از سيستم جاسوسي را ارائه كرد. آنها تنها مقامات دولتي را بكار مي گرفتند و اسناد را مي دزديدند. چيزي كه آنها در آن مهارت داشتند اين بود كه اشخاص غير قابل شناسايي را در موقعيت هاي كليدي قرار مي دادند. مسئولين كشف استعداد در شوروي در نشست هاي جناح چپ شركت مي كردند تا خدمه خود را گلچين كنند. افراد انتخاب شده عموما جوان و با سابقه اي عاري از نقص بودند كه تنها ارتباط محدودي با جناح چپ داشتند. آنها بر اساس ايدئولوژي انتخاب مي شدند و به ندرت عواملي چون پول، جنسيت و رشوه دخيل مي شد. مجددا مي گويم كه آنها به هيچ وجه با كمونيسم و يا افرادي كه جزو حزب نيستند اما از آن جانبداري مي كنند ارتباط داشتند. آنها براي كار در اداره اطلاعات كشورهاي خود، وزارتخانه هاي دفاع و خارج و غيره تقاضا مي دادند. با توجه به خانواده و سوابق تحصيلي بكار گرفته مي شدند. سپس براي 20 الي 30 سال در جايي مشغول شده و درجه آنها صعود مي كرد، و گاهي نيز براي پيش بردن حرفه خود با اطلاعات ا ندكي از جانب شوروي ياري مي شدند.
شوروي هاي متوجه شدند كه يك كارمند استخدامي مي تواند عامل اطلاعاتي دو جانبه نيز باشد. اما دزديدن اطلاعات بطور موقت و تنها در صورت نياز، از آنجايي كه منبع چنين اطلاعاتي هميشه نا معلوم و دشوار بود، مي توانست خطرناك باشد. استخدام افرادي كه هنوز مأمور نبودند، ايجاد ارتباطات مادي و روانشناختي در طي سالهاي طولاني مديريت و فراهم كردن شرايط براي رشد و تبديل آنها به مقامات ارشد اطلاعاتي و وزارتي باعث مي شد كه زمان كافي براي امتحان كردن وفاداري و موقعيت آنها بدست بيايد. شوروي ها نه تنها از اين طريق اطلاعات قابل اعتماد كسب كردند بلكه توانستند توانايي تأثير در تصميم گيري كشورهاي ديگر را نيز بدست بياورند. استخدام يك مرد جوان در سال 1930، گماشتن او در OSS و سپس در CIA و پس از آن نيز ترفيع او به درجات بالاي اين سازمان به شوروي اطلاعات و كنترل مي بخشيد.
چنين عملياتي دهه ها به طول مي انجاميد و مربيان شوروي تمام دوره خدمت خود را در راه مديريت و كنترل يك شغل و يك هدف و يك خدمت صرف مي كردند. چهار مرحله وجود داشت:
- تعيين نامزدهاي احتمالي
- ارزيابي و بكارگيري آنها
- گماشتن آنها و مديريت رشد آنها در سازمان
- و بهره برداري از آنها
به همان ميزان كه مرحله سوم طول مي كشيد، مرحله چهارم بازدهي بهتر و موثرتري داشت.
نمي توان براحتي از طريق گزارشات خبري به هدف روس در آمريكا پي برد اما ما دو چيز را درباره روسي ها مي دانيم: آنها احمق نيستند و بسيار صبورند. اگر قرار باشد كه حدس بزنيم، كه البته درحال همين كار هستيم، اين تيمي كه دستگير شدند، تيم استعداد يابي بودند. آنها براي حضور در نشست متخصصان و متفكران و علاقه ايي به شنيدن اسناد نداشتند بلكه در جستجوي خدمه براي خود بودند. اين افراد 20 الي 30 ساله درحال گذراندن دوره انترني و انجام شغل هاي غير تخصصي بودند و پيشينه خانوادگي و آكادميكي آنها استخدام در مناطق طبقه بندي شده دولت آمريكا را آسان مي كرد تا بتوانند در مدت 20 الي 30 سال اطلاعات و كنترل را براي مسكو به ارمغان آورند.
به عقيده ما رسانه ها دو هدف و مأموريت مسكو را با هم آميخته اند.
اهداف دوقلو و چالش جاسوسي
يكي از عاملان روسي بنام دان هسفيلد (Don Haeathfield)، در طي پنج جلسه متوالي سعي كرد تا به يكي از كارمندان آژانس استراتفور (STRATFOR) نزديك شود. در انتها معلوم شد كه هدف به هيچ وجه استخدام نبود، بلكه هدف عامل روسي اين بود كه از كارمند استراتفور براي امتحان كردن نرم افزار جديدي كه مي گفت شركتش آن را ساخته بود، استفاده كند. ما بدگمان هستيم كه اگر چنين چيزي انجام گرفته بود، سرورهاي ما براي مسكو اطلاعات مي فرستاد. در آن زمان نمي دانستيم كه او كيست. (لذا قضيه را به FBI گزارش كرديم اما اين عاملان همه جا بودند و ما مانند يك نفر بوديم در ميان بسياري.)
بنابراين واضح است كه اين گروه شامل يك مرد بود كه از فروش نرم افزار بعنوان پوشش استفاده مي كرد ، و يا همانطور كه ما مظنون هستيم اين راهي بود براي نفوذ در رايانه ها. اين گروه همچنين شامل يك گروه استعداد يابي نيز است. ما حدس مي زنيم كه »آن چپمن« (يكي از جاسوساس هاي روس كه اخيراً دستگير شد) با اين هدف آورده شده بود تا بخشي از گروه كشف استعداد يعني، مرحله بكارگيري، ايفاي نقش كند. هيچ كس در استراتفور شانس ديدار او را نداشته است.
هر يك از فازهاي (مراحل) وظايف اين كارگزاران نيازمند چند چيز بود، مقدار زيادي زمان، صبر و از همه مهم تر استتار. مأمورين بايد خود را همرنگ كنند (در اين مورد خوب عمل نكردند). روسي ها هميشه در اين مورد برتري زيادي را از آمريكا داشته اند. بعنوان مثال يك آرايش نيرويي طولاني مدت روسي شما را به آمريكا مي برد. اگر آمريكايي ها قصد چنين كاري را داشتند مجبور بودند افراد را راضي كنند تا روسي را در حد بومي ياد گرفته و سپس 20 الي 30 سال از زندگي خود را در روسيه بگذرانند. بعضي ها راضي مي شدند اما تعداد آنها هيچگاه به روسي هايي نمي رسد كه آماده گذراندن زندگي خود در آمريكا و يا اروپاي غربي بودند.
آمريكا براي اينكار آژانس اطلاعات تكنيكي را جايگزين كرده است. بنابراين مهمترين آژانس جمع آوري اطلاعات آمريكا CIA نيست بلكه آژانس امنيت ملي (NSA) است. تمركز اصلي NSA بر روي اين امور است: قطع كردن روابط، نفوذ به شبكه هاي كامپيوتري، به رمز درآوردن و از اين قبيل. (ما فرض مي كنيم كه آنها در اين كار موفق هستند.) بنابراين درحالي كه روسي ها در بدنبال كنترل شغل يك نيرو از طريق بازنشستگي هستند، NSA بدنبال دستيابي به هرچيزي است كه بصورت الكترونيكي ضبط شده است. در اينجا هدف درك توانايي ها و مقاصد است. به همان ميزان كه هدف از توانايي هاي NSA غافل است، اين آژانس بهتر عمل مي كند. اين استراتژي اطلاعات سريع تر و بهتري را از گماشتن مأمور و عامل در اختيار قرار مي دهد.
فرضيه اطلاعات!
در انتها، هم مدل هاي روسي و هم آمريكايي - البته اكثر مدلها - بر اساس اين فرضيه ا ساسي شكل مي گيرند كه هر چه شخص داراي رتبه بالاتري باشد، او و كاركنانش علم بيشتري را خواهند داشت. به بيان خيلي روشن تر چنين فرض مي شود، چيزي كه يك فرد ارشد مي گويد، مي نويسد و يا حتي فكر مي كند، مهم ترين چيزها را درباره كشور مورد نظر فاش مي كند. بنابراين كنترل مقامات ارشد يك دولت و يا گوش كردن به مكالمات تلفني و يا خواندن نامه هاي الكترونيكي اش به معني سهيم شدن در اطلاعاتي است كه مربوط به اقدامات آينده آن كشور است - بنابراين به يك شخص توانايي دادن خبر از آينده مي دهد.
اجازه بدهيد دو مورد را مد نظر قرار دهيم: ايران در سال 1979 و شوروي از سال 1989 تا 1991. سقوط شاه ايران و فروپاشي امپراطوري شوروي از اهميت ويژه اي براي آمريكا برخوردار بود. فرض كنيد كه آمريكا هر چيزي كه مقامات ارشد شاه و كاركنانش مي دانستند، مي نوشتند و يا مي گفتند را در دوره اي كه به انقلاب ايران منتهي شد، مي دانست. يا فرض كنيد كه نخست وزير شاه و يا يكي از اعضاي كميته اجرايي حذب كمونيسم (politburo ) اتحاديه شوروي، يك جاسوس كهنه كار و طولاني مدت بود.
هيچ يك از اين سناريوها تفاوتي را در طريقه رويداد اتفاقات ايجاد
نمي كردند. اين بدان دليل است كه در پايان رهبر ارشد مربوطه نمي دانست اتفاقات چگونه قرار است رخ بدهند. تا حدي به اين دليل كه آنها باور
نمي كردند و قبول نداشتند اما بيشتر به اين خاطر بود كه آنها حقايق را
نمي دانستند و حقايقي را نيز كه در دست داشتند تفسير نكردند. در اين نقاط حساس تاريخ، نفوذهايي كه حالا يا از تكنيك هاي روسي و يا از تكنيك هاي آمريكايي صورت گرفته بود، نتوانست نسبت به تغييرات آينده هشدار بدهد. اين نقصان بدين خاطر بود كه فرضيه مطمئن عمليات جاسوسي غلط بود. افرادي كه مورد هدف جاسوسي واقع شدند و نفوذ به درون آنها براحتي صورت گرفت از قابليت ها خود غافل ماندند و بنابراين مقاصد آنها در اين مورد كه چه بايد بكنند نامربوط و در واقع گمراه كننده بود.
ما بايد در گفتن اين موضوع محتاط عمل كنيم چرا كه نمونه هاي فراواني وجود دارد كه در آن اهداف آژانس هاي جاسوسي اطلاعات ذي قيمتي را دارند و تصميمات آنها در واقع نماينده چيزي است كه اتفاق خواهد افتاد. اما اگر ما پيش بيني تغييرات سيستماتيك را بعنوان يكي از مهمترين مقوله هاي اطلاعاتي در نظر بگيريم، آنگاه اينها مواردي خواهند بود كه اهداف اطلاعاتي كمتر و آخر از همه خواهند دانست. ژاپني ها مي دانستند كه قصد دارند به بندر پرل هاربر حمله كنند و داشتن اطلاعات درباره اين واقعيت بسيار مهم بود. اما سقوط بريتانيا در سنگاپور چيزي بود كه بريتانيا از آن خبر نداشت بنابراين هيچ راهي وجود نداشت كه آن اطلاعات را پيش از بريتانيا بدست آورد.
ما با سه كلاس جاسوسي شروع كرديم: توانايي ها، مقاصد و چيزي كه در واقع اتفاق خواهد ا فتاد. مورد نخست يك اقدام هدفمند است كه مي توان گاهي آن را بطور مستقيم ديد اما اغلب از طريق اطلاعاتي بدست مي آيد كه در دست شخصي در كشور مورد نظر است. محتويات اين اطلاعات مهم ترين مسئله نيست بلكه مهم ترين مسئله درستي و دقت آن است. در مقابل، مقاصد نشان دهنده برنامه هايي است كه در ذهن تصميم گيرندگان قرار دارد. تاريخ پر است از مقاصدي كه هرگز اجرايي نشدند و يا اينكه وقتي اجرا شدند نتايجي كاملا متفاوت نسبت به انتظارات تصميم گيرندگان در بر داشتند. از ديدگاه ما مهم ترين جنبه اين مقوله پتانسيلي است كه در نتايج غير قابل انتظار خوابيده. بعنوان مثال جرج دبليو بوش قصد نداشت كه در منجلاب جنگ با عراق گير كند. چيزي كه در سر داشت با چيزي كه رخ داد دو نقطه كاملا جدا از هم هستند چرا كه ديد او از توانايي هاي آمريكايي و عراقي با واقعيت همخوان نبودند.
سازمان هاي جاسوسي آمريكا و روس بر اساس منبع است. منبع ارزشمند است اما بايد آن را با كمي احتياط مصرف كرد، نه به اين خاطر كه آنها دروغ مي گويند، بلكه به اين خاطر كه مطمئن ترين منابع نيز امكان دارد اشتباه باشد، و گاهي نيز تمام دولت مي تواند اشتباه بكند. اگر هدف جاسوسي پيش بيني اتفاقات آينده است، و بر اساس منابع است، لذا مي توان چنين فرض كرد كه منابع مي دانند چه چيز قرار است رخ بدهد و چگونه. اما اغلب اينطور نيست.
سازمان هاي جاسوسي آمريكا و روس هر دو عقده منابع دارند. اين موضوع در نگاه نخست معقول و ضروري است. اما درباره منابع نبايد فراموش كنيم كه اغلب درست هستند اما نه هميشه. به عقيده ما هدف از كارهاي اطلاعاتي مشخص است: جمع آوري اطلاعات تا حد ممكن و از منابع موثق. اما در پايان مهم ترين سوال اين است كه آيا اين منبع موثق داراي هيچگونه سرنخي از اتفاقات آينده است يا خير.
توجه به منابع به دنياي جاسوسي اين قابليت را مي دهد كه در نظر افكار هدف محبوب واقع شود. گاهي اين موضوع از ارزش بالايي برخوردار مي شود. اما گاهي موثق ترين منابع از آينده بي خبرند. گاهي لازم است كه به گورباچف و بوش در برنامه ريزي براي آينده گوش كرد و دانست كه به نظر آنها چه اتفاقاتي در شرف وقوع است.
گاهي منابع ضروري هستند، گاهي گمراه كننده و گاهي به گونه اي هستند كه يك سازمان جاسوسي از اشتباه خود دفاع مي كند و آن را توجيه مي كند.
منبع: آژانس اطلاعاتي استراتفور

 



پنج شنبه شب خونين و انتقام جويي «سيا»

مهدي سعيدي
در حالي كه ايران اسلامي غرق در شادي بمناسبت اعياد مبارك ماه شعبان بود، خبر انفجار در مجلس جشن حسيني، همه عاشقان اباعبدالله را داغدار كرد. انفجار دو بمب با فاصله اي كم در مقابل مسجد بزرگ شيعيان در زاهدان توسط دو تروريست عضو گروهكي آمريكايي كه خود را به اشتباه »جند الله« مي نامند، قريب سي تن از نمازگزاران مظلوم اين مسجد را به شهادت رسانده و دهها تن ديگر را زخمي كرد.
ساعاتي بعد اسامي دو نفر به نام »عبدالباسط ريگي« معروف به اسلام جان و »محمد ريگي« معروف به جنيدجان به همراه عكسهايشان در فضاي اينترنت به عنوان عاملان اين اقدام تروريستي انتشار يافت كه هر دو در اين اقدام انتحاري به هلاكت رسيدند. توجه به چهره اين دو، بار ديگر نقش سه مولفه جهل، فقر و دشمن را در شكل گيري اينگونه حوادث برجسته مي سازد و اينكه چگونه جهالت و نفهمي و داشتن انديشه انحرافي، آنگاه كه با فشارهاي معيشتي همراه باشد، زمينه را براي سوء استفاده دشمنان زخم خورده اين خاك و بوم فراهم مي كند و از انسان موجودي خبيثي مي سازد كه به سادگي در نقش عمله استكبار، مردم بي گناه و معصومي را در مسجد امن الهي به خاك و خون كشيده و خود نيز به درك واصل مي شود.
در اين ميان كيست كه نداند در وراي نام دو عامل و گروهك حقيري كه معلوم نيست بعد از اعدام سركرده آن هنوز وجود خارجي داشته باشد يا خير، بايد به دنبال آمريني گشت كه دشمنان قسم خورده اسلام و نظام اسلامي بوده و تضعيف و ضربه زدن به جمهوري اسلامي را نشانه رفته اند.
بي شك در پس اين اقدام تروريستي اهدافي چون ايجاد اختلاف مذهبي بين شيعه و سني، ايجاد اختلاف بين كشورهاي منطقه، ناامن سازي مناطق مرزي، نهفته است، اما شايد شكستهاي متعدد دستگاههاي اطلاعاتي - امنيتي آمريكا و غرب از نظام اسلامي در ماههاي گذشته را بتوان به عنوان مهمترين عامل اين اقدام تروريستي نام برد.
شكست سناريوي پيچيده كودتاي مخملي كه با هدايت و مديريت رسانه اي - امنيتي غرب و آمريكا دنبال مي شد، ضربه اي بزرگ بر پيكره اين دستگاههاي امنيتي بود. مراكز و دستگاههاي امنيتي غربي به سادگي توانسته بودند اين اقدامات را در كشورهاي مختلفي چون اوكراين، گرجستان و قرقيزستان با موفقيت به ثمر برسانند و اينبار با تجربه اي بيشتر كار را در جمهوري اسلامي تمام شده مي دانستند كه با نصرت الهي، وجود ملت بصيرت حاضر در صحنه، مديريت حكيم بزرگ انقلاب اسلامي و اقتدار دستگاههاي مختلف اطلاعاتي - امنيتي كشور اين فتنه مهار گرديد.
گام بعدي دستگيري غيرقابل پيش بيني و منحصر بفرد عبدالمالك ريگي و شگفتي همه كارشناسان امور اطلاعاتي - امنيتي بود كه ضربه سنگيني بر دستگاههاي امنيتي دشمنان محسوب مي شد، بخصوص كه اعترافات صريح ريگي به خوبي نشان داد كه اين گروهك شيطاني تحت مديريت كامل سازمانهاي اطلاعاتي آمريكا و ديگر همپيمانانش بوده و همه اقدامات خود را با هدايت و حمايت آنها صورت داده اند.
آخرين نمونه رسوايي هاي و شكست اطلاعاتي، لو رفتن ماجراي شهرام اميري بود كه آمريكايي ها گمان نمي كردند به اين شكل مجبور به آزادسازي وي شده و بار ديگر عجز و ناتواني سازمان پر ادعاي سيا براي جهانيان آشكار گردد.
اين شكستهاي مفتضحانه يك سال گذشته كافي بود تا دستگاههاي امنيتي آمريكايي ها، انتقام جويي را در دستور كار خود قرار دهند. در ظاهر امر يك اقدامي تروريستي كافي بود تا اينگونه جلوه داده شود كه ايران كشوري ناامن است كه دستگاههاي امنيتي آن توان مديريت اوضاع را نداشته و ضربه پذير بوده و آنقدر هم كه قدرتمند نشان مي دهند نيستند! غافل از اينكه چنين اقدام كوري كه مردم بيگناه كوچه و بازار را نشانه مي رود، نه تنها نشان از توانايي و اقتدار يك دستگاه امنيتي نيست، بلكه تنها انزجار افكار عمومي جهانيان از آمران و طراحان پشت پرده آن را به همراه خواهد داشت.
مبتني بر آموزه هاي ديني ما، مسجد معراج گاه مومن است، و چه خوب كه اين عروج در شب جمعه و در شام تولد اباالفضل العباس و در مجلس جشن اهل بيت(ع) صورت پذيرد و دست شقي ترين دشمنان اسلام نيز در كار باشد و چه زيباست با چهره خونين در محضر ارباب بي كفن حاضر شدن! بي شك ماه بني هاشم به استقبال اين شهدا آمده است!
با چهره خونين سوي حسين رفتن
زيبا بود اينسان معراج انساني

 



نگاهي به كتاب؛ «روحانيت تهديدها و فرصت ها» لبه تيغ

مهدي سلطاني
حدود سه سال پيش مقام معظم رهبري در ديدار با برخي از پژوهشگران و علماي حوزه، بر لزوم تحول در حوزه و آمادگي اين نهاد براي رويارويي با شرايط جديد و دنياي مدرن تأكيد كردند و لزوم اين تحول را چنان قابل تأمل دانستند كه در صورت عدم تحقق مي تواند به نابودي حوزه نيز بيانجامد.
ايشان در بخشي از سخنان خود فرمودند؛ «ببينيد آقايان و خواهران عزيز! تحول اجتناب ناپذير است. تحول، طبيعت و سنت آفرينش الهي است؛ اين را بارها من مطرح كرده ام، گفته ام. تحول رخ خواهد داد. خوب، حالا يك واحدي را، يك موجودي را فرض كنيم كه تن به تحول ندهد؛ از يكي از دو حال خارج نيست: يا خواهد مرد يا منزوي خواهد شد. يا در غوغاي اوضاع تحول يافته مجال زندگي پيدا نميكند، زيردست و پا له ميشود، از بين ميرود؛ يا اگر زنده بماند، منزوي خواهد شد.مثل همان انسان جنگلي كه در روزنامه امروز يا ديروز- اين يكي دو روزها- خوانديم؛ يك آدمي است چهل سال پيش، رفته در جنگل مازندران و يك ارتباط خيلي ضعيفي دارد با محيط بيرون خودش؛ منزوي ميشود. ميشود رفت، ميشود از تحول دوري گزيد، اما با انزوا. اگر حوزه بخواهد از تحول بگريزد، منزوي خواهد شد؛ اگر نميرد، اگر زنده بماند. البته مايه دين مانع مردن ميشود، اما منزوي خواهد شد؛ روزبه روز منزوي تر خواهد شد.(8/9/1386)
يكي از لوازم هر تغيير و تحولي، داشتن درك و شناخت از شرايط فعلي و شرايط مطلوب است و در اين راستا مي توان كتاب «درآمدي بر الزامات تحول در حوزه علميه؛ روحانيت؛ تهديدها و فرصت ها» را گامي هرچند كوتاه در اين مسير دانست و نبايد فراموش كرد كه قله هاي بلند با گام هاي كوتاه اما محكم فتح مي شوند.
رضا عيسي نيا در اين كتاب به دنبال پاسخگويي به اين سؤال است كه چه ميزان از كنش هاي روحانيت براساس آگاهي گفتماني، چه مقدار براساس آگاهي عملي و چه اندازه براساس ناخودآگاهي صورت گرفته و مي گيرد و تهديدها و فرصت هاي هر يك از سه سطح از آگاهي كه كنش متقابل بر آن اساس تحليل مي شود، چيست؟
برهمين اساس فصل اول كتاب به واكاوي هويت روحانيت اختصاص يافته است و ديدگاه هاي مختلف و متفاوت مرور شده است. در ادامه اين فصل تجربه تاريخي ارتباط روحانيون با ساختار قدرت در سه دوره تاريخي (صفويه، قاجار و پهلوي) به طور اجمال بررسي شده است.
فصل دوم كتاب كه بيشترين حجم را نيز به خود اختصاص داده، در سه گفتار به تهديدها و فرصت هاي پيش روي روحانيت مي پردازد. شاكله اصلي اين فصل را رسالت و نقش روحانيت در سه حوزه سياست، فرهنگ و اجتماع تشكيل مي دهد و فرصت ها و تهديدهاي پيش رو در اين حوزه ها را بررسي مي كند.
در يك ارزيابي اجمالي مي توان دو نقد نسبت به اين كتاب داشت. اول آنكه برخلاف عنوان كتاب، مبحث فرصت ها به صورت مستقل و روشن تبيين نشده است. گفتار دوم از فصل دوم كتاب به ويژگي هاي جامعه امن روحانيت انقلابي اختصاص دارد كه بيشتر آن را مي توان بايدها، آرمان ها و ارزش هاي يك جامعه امن دانست. اين درحالي است كه تهديدهاي پيش روي روحانيت مانند نگرش هاي سلبي به فقه سياسي، سكولاريسم، بي برنامگي فرهنگي، دنياطلبي و... در گفتار بعدي، تا حد زيادي به شكل مبسوط تشريح شده است.
اما نقد دوم را بايد به شيوه بيان و نوع قلم نگارنده مربوط دانست. همانطور كه در ابتداي كتاب نيز ذكر شده، اين كتاب حاصل يك كار پژوهشي است اما اين ويژگي منافاتي با ارائه يك كتاب روان، خوشخوان و جذاب ندارد. البته نبايد فراموش كرد اين ضعفي است كه قريب به اتفاق كتاب هاي جدي ما با آنها مواجه هستند و به همين علت دايره خوانندگان آنها از افراد محقق و خاص فراتر نمي رود.
درپايان دو برش منتخب از كتاب «درآمدي بر الزامات تحول در حوزه علميه؛ روحانيت؛ تهديدها و فرصت ها» را كه توسط نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي در 240 صفحه منتشر شده، مرور مي كنيم.
برش اول (ص77) به تجربه حضور محقق كركي درحكومت صفوي وبرش دوم (105) به يكي از ويژگي هاي جامعه امن سياسي اختصاص دارد.
محقق كركي
محقق كركي دوبار به دستگاه صفوي دعوت شد. درمرتبه نخست، با دعوت رسمي شاه اسماعيل به منظور ترويج مذهب تشيع به ايران آمد؛ ولي چون در طول حكومت با مشكلاتي روبه رو شد، ايران را به قصد نجف ترك كرد. حضور بعدي ايشان كه به دعوت شاه طهماسب صورت گرفت، با موفقيت همراه بود. دراين دوره به ايشان بسيار ارج نهاده شد تا جايي كه شاه طهماسب درفرمان خود (939ق)، از محقق كركي با عناويني مانند«مبين الحلال و الحرام» نائب الامام عليه السلام» و «متبوع اعاظم الولاه في الاوان» ياد كرده است. پادشاه براساس اين فرمان، اوامر و نواهي محقق كركي را در امور شرعي و نيز عزل و نصب متصديان امور شرعي و... نافذ دانست و به همه مأموران و واليان دستور داد كه اين «مجتهد الزماني» را تكريم كنند. محقق كركي درجلوگيري از فحشا و منكرات، ريشه كن كردن اعمال نامشروع، رواج دادن واجبات الهي، دقت در وقت اقامه نماز جمعه و جماعت، بيان احكام شرعي، دلجويي ازعالمان، ترويج اذان در شهرهاي ايران و همچنين قلع و قمع مفسدان و ستمگران، نظارت و كوشش هاي فراواني به عمل آورد. حضور جدي محقق كركي درحكومت صفويه چنان بود كه اكثر صاحب نظران و مورخان، نقش بسزاي ايشان را تأييد كرده اند؛ تا جايي كه گفته شده است كه بعد از مرگ شاه اسماعيل،ايشان در مقام نايب عام حضرت مهدي (عج) درهمه شئون اقتصادي و ديني دولت شيعي جديد، صاحب اختيار مطلق گرديد؛ به طوري كه شخص شاه طهماسب نيز نايب او شمرده مي شد.
در اين بار مؤلف كتاب دين و مذهب درعصر صفوي مي نويسد:
«نفوذ محقق كركي دردربار صفوي به حدي است كه در بار درحقيقت از وي دستور مي گرفت و درواقع عملاً سلطنت در دست وي بود، فرامين و دستورات شاهانه با تأييد وي رسميت مي يافت و حتي فرمان همايوني به كليه نقاط كشور رسيد كه بر تمامي مردم «امتثال امر شيخ» لازم مي باشد. زيرا كه نايب ولي عصر (ع) بوده و سلطنت حقه،حق اوست و شاه خود را يكي از عمال وي معرفي كرد.»
ادغام دين و سياست
روحانيت تشيع حكومت و سياست را امري دور از صلاحيت ذاتي خود نمي داند. آنان به صراحت مدعي و رقيب هر حكومتي بوده اند. از ديدگاه اين گروه از روحانيت، اصولاً در زمان پيامبر (ص) اين طور نبوده كه عده اي سياست مدار و عده اي روحاني باشند، بلكه جدايي مربوط به زمان هاي متأخر، و ساخته و پرداخته عده خاصي از دشمنان اسلام مي باشد. اين دسته از روحانيت، همواره به گروهي از روحانيت كه فريب چنين افرادي را خورده اند، نهيب زده اند كه استعمارگران با هدف چپاول وغارت ممالك اسلامي چنين تئوري ها و ملاك هاي از خود تحديد ساخته اي را به وجود آورده اند. در اين خصوص، مي توان از باب نمونه به آثار روحانيوني چون آيه الله كاشاني، آيه الله شهيد مدرس و به ويژه امام خميني (ره) اشاره كرد. شهيد مدرس به مناسبت بحث درباره علل عقب افتادگي كشورهاي اسلامي، مي گويند:
«يك وقتي در نجف آب قحط شد، بنده مسافرت كردم بروم اراضي بابل را تماشا كنم؛ ده پانزده روز رفتم. عتيقه جات آن را استخراج مي كردند. فكر مي كردم چرا ممالك اسلامي رو به ضعف رفته و ممالك غيراسلامي رو به ترقي؟ چندين روز فكر كردم بالاخره چنين فهميدم كه ممالك اسلامي، سياست و ديانت را از هم جدا كرده اند، ولي ممالك ديگر سياست شان عين ديانت شان يا جزو آن است...؛ لهذا در ممالك اسلامي اشخاصي كه متدين هستند دوري مي كنند از اشخاصي كه داخل در سياست هستند؛ آنها كه دوري كردند، ناچار همه نوع اشخاص رشته امور سياست را در دست گرفته، لهذا رو به عقب مي رود.»
بنابر اين مي توان نتيجه گرفت كه يكي از شاخصه هاي اساسي جامعه امن سياسي روحانيت انقلابي، باور به ادغام دين و سياست است. در رأس اين باورها، انديشه امام خميني (ره) است كه در پاسخ به آناني كه اسلام و دين را از سياست جدا مي دانند و آن را از جامعه امن سياسي روحانيت خارج مي كنند، مي گويند:
نسبت اجتماعيات قرآن به آيات عبادي آن از نسبت صد به يك هم بيشتر است. از يك دوره كتاب حديث كه حدود پنجاه كتاب است، سه چهار كتاب مربوط به عبادت است و مقداري هم مربوط به اخلاقيات و بقيه هم مربوط به اجتماعيات، اقتصاديات،حقوق، سياست و تدبير جامعه است.
امام خميني (ره) رواج انديشه جدايي دين از سياست و اينكه اسلام درباب حكومت و سياست چيزي ندارد، به سبب توطئه دشمنان اسلام و نيز اهمال كاري روحانيت دانسته و معتقدند:
«هم خارجي ها مقصرند، چون براي مطامع سياسي و اقتصادي خود چنين انديشه اي را ترويج نموده اند و هم روحانيت مقصر است و به واسطه اهمالي كه در حوزه هاي روحانيت شده آنها موفق به چنين كاري گشته اند.»
ايشان درجاي ديگر اظهار مي كنند:
«طرح مسئله جدا بودن سياست از روحانيت چيز تازه اي نيست. اين مسئله در زمان بني اميه طرح شد و در زمان بني عباس قوت گرفت. دراين زمان هاي اخير هم كه دست هاي بيگانه در ممالك باز شد، آنها هم به اين مسئله دامن زدند؛ به صورتي كه مع الاسف بعضي از اشخاص متدين و روحانيون متعهد هم باورشان آمده است كه مثلاً اگر يك ملايي در مسائل سياسي وارد شود به او ضربه مي خورد. اين يكي از نقشه هاي بزرگ استعمار است كه بعضي باور كردند.»
بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران بعد از ترسيم تاريخچه تفكرجدايي دين و سياست، در رد اين انديشه، چنين استدلال مي كند:
«در صدر اسلام از زمان رسول خدا تا آن وقتي كه انحراف در كار نبود، سياست و ديانت توأم بودند و رسول الله پايه سياست را در ديانت گذاشته بود و تشكيل حكومت داده بود؛ تشكيل مراكز سياست داده بود... سياستي كه در صدر اسلام بود يك سياست جهاني بود.»

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14