(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


يكشنبه 3 مرداد 1389- شماره 19700

خورشيد امامت
دعاي هميشگي عصر غيبت
جهاني شدن و جهاني سازي اسلامي
ولايت مهدوي و مشروعيت دولت ديني
انتظارات امام زمان(عج) از گروه هاي اجتماعي



خورشيد امامت

قال الامام المهدي(عج): اما وجه الانتفاع بي في غيبتي فكالانتفاع بالشمس اذا غيبها عن الابصار السحاب.
امام مهدي (عج) فرمود: چگونگي بهره مندي از وجود من در دوران غيبتم، همچون بهره اي است كه از خورشيد مي برند. آن گاه كه ابر آن را از ديد گان نهان مي كند.(1)
ــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج 52، ص 92

 



دعاي هميشگي عصر غيبت

زراره نقل كرده است: امام صادق(ع) فرمود: براي قائم (عج) قبل از آنكه خروج و قيام كند، غيبت است... او «منتظر»ي است كه مردم، «(در طول زمان غيبت) در وجود او شك مي كنند (بعضي گويند هنوز متولد نشده و بعضي گويند از دنيا رفته و...)».
عرض كردم: فدايت شوم هرگاه اين زمان (غيبت كبري) را درك نمودم، چه كاري انجام دهم. حضرت فرمود: وقتي اين زمان را درك كردي، ملتزم باش كه اين دعا را همواره بخواني (با توجه به معني آن) «خدايا خودت را به من بشناسان، زيرا اگر خود را به من نشناساني، رسول تو را نشناخته ام، خدايا رسول خود را به من بشناسان، زيرا اگر رسول خود را به من نشناساني، پيامبرت را نشناخته ام، خدايا پيامبرت را به من بشناسان، زيرا اگر پيامبرت را به من نشناساني، حجت تو را نشناخته ام، خدايا حجت خود را به من بشناسان، زيرا اگر حجت خود را به من نشناساني، از دين خود گمراه خواهم شد. به اين ترتيب روشن مي شود كه اسلام از توحيد شروع شده و با شناخت رسول خدا(ص) و حجت الهي، آميخته مي گردد.(1)
ـــــــــــــــــ
1- احتجاج طبرسي، ج 2، ص .322

 



جهاني شدن و جهاني سازي اسلامي

پرسش:
جهاني شدن و جهاني سازي كه اسلام معرفي مي كند با آنچه كه غربي ها به تصوير كشيده و در صدد تحقق آن هستند چه تفاوت هاي اساسي و بنياديني دارد؟
پاسخ:
به طور كلي جهاني شدن و جهاني سازي اسلامي تفاوت هاي ماهوي و بنيادين با جهاني شدن و جهاني سازي غربي دارد. و آنچه را كه اسلام تصوير مي كند از امتيازات و ويژگي هاي خاصي برخوردار است كه در اينجا به اهم آنها اشاره مي كنيم:
1- حكومت واحد جهاني اسلامي، تحت رهبري افراد صالح و وارسته و شخصيت هاي برجسته ديني كه معصوم از گناه و خطا و يا تالي تلو معصومند اداره مي شود و قانون خدا و ارزش هاي الهي در آن جامعه حاكم است. در حالي كه حكومت واحد جهاني غربي تحت نظر و اشراف قدرتمندان، زورمداران و ستمگران اداره خواهد شد، و حاكميت ارزش ها و قوانين الهي ناديده گرفته مي شود.
2- از ديدگاه اسلام، محور تمامي امور در جامعه، خداو قوانين الهي است، ولي در جهاني شدن و جهاني سازي غرب، محور فعاليت هاي اجتماعي، قوانين موضوعه بشري است، كه آن هم به تعبير «منتسكيو» هيچ گاه بدون در نظر گرفتن منافع قانون گذاران به تصويب نخواهد رسيد.
3- حكومت واحد جهاني حضرت مهدي (عج) ولايي و الهي است و مشروعيت خود را از خدا دارد كه از ناحيه مردم نيز مورد پذيرش قرار مي گيرد. در حالي كه جهاني سازي غربي و حكومت واحد جهاني آن مشروعيتش را از ناحيه مردم مي داند، آن هم با هزاران مكر و حيله و فريب كاري كه معمولا در گرفتن آراي مردم به كار گرفته مي شود.
4- حكومت واحد جهاني حضرت مهدي(عج) بر مبناي حاكميت عقل و تقويت معنويت انسان شكل مي گيرد، زيرا عقل انسان ها در عصر ظهور به كمال رسيده و با از بين رفتن ظلم و ستم معنويت گرايي انسان به حد اعلي مي رسد. در حالي كه حكومت جهاني غربي بر مبناي فرهنگ مادي، هواهاي نفساني و تمايلات حيواني شكل گرفته و معنويت و عرفان حقيقي در آن هيچ جايگاهي نخواهد داشت.
از امام باقر(ع) روايت شده كه فرمود: هنگامي كه قائم ما قيام كند دستش را بر سر مردم مي گذارد و عقول آنها را كامل و افكارشان را پرورش داده و تكميل مي كند.» (بحارالانوار، ج52، ص328)
5- در حكومت واحد جهاني حضرت مهدي(عج) به خاطر تكاملي كه در دانش و عقل بشر پيدا مي شود، تمامي ظرفيت هاي اقتصادي طبيعت كشف مي شود و سرمايه به حد وفور در اختيار مردم قرار مي گيرد و سيستم توزيع عادلانه نيز درست و به موقع عمل مي كند و از تبعيض ها و اختلافات طبقاتي و ظلم و ستم و فقر و فساد تهي مي گردد. در حالي كه جهاني شدن غربي، هيچ گاه نمي تواند چنين تصويري از آينده را به بشريت ارائه دهد.
6- جهاني سازي غربي در حقيقت باعث تسلط غربي ها (اروپايي و آمريكايي)ها در عرصه هاي فرهنگي، سياسي و اقتصادي جهان شده و به دنبال خود ناامني ها و رفتارهاي خصمانه و تقابل فرهنگ ها و تمدن ها را به همراه دارد. در حالي كه اساس و برنامه اصلي حضرت مهدي(عج) گسترش و برقراري صلح و امنيت و آسايش و ريشه كني ظلم و ستم و جنگ و خون ريزي و همگرايي فرهنگ ها و تمدن ها در جهان است همان گونه كه قرآن كريم مي فرمايد: ترس مردم به امنيت و آسايش مبدل خواهد شد. (نور-55)

 



ولايت مهدوي و مشروعيت دولت ديني

محمد حجت زاده
در مقاله حاضر نويسنده شاخصه هاي مشروعيت دولت ديني درانديشه شيعه را تشريح كرده و درباره جايگاه و اهميت نواب خاص و عام امام زمان (عج) سخن گفته است كه اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
مشروعيت سياسي عبارت است از تحليل عقلاني و عقلايي پذيرش دولت و قدرت قانوني از سوي ملت، از اين رو،مشروعيت سياسي را فلسفه توجيه اعمال قدرت از سوي دولت نسبت به ملت گفته اند.
به اين معنا كه فلسفه اي خاص لازم است تا جواز اعمال زور از سوي دولت ها را نسبت به ملت ها تبيين و توجيه كند. بنابر اين اگر چنين فلسفه اي وجود نداشته باشد، اعمال زور و قدرت نهادهاي دولتي، از مشروعيت سياسي خارج مي شود و درحكم خشونت درمي آيد و از سوي عقل و عقلا، به شدت رد مي شود.
هر دولتي نيازمند مشروعيت سياسي است. فلسفه اي كه اين مشروعيت سياسي را ايجاد و يا تقويت مي كند مي تواند اموري چون كارآمدي و ديگر امور مادي و دنيوي باشد و يا آن كه اموري معنوي چون رهبري كاريزماتيك آن را ايجاد كند.
بنابراين مشروعيت سياسي لزوما به معناي اين نيست كه نمي تواند با مشروعيت ديني از نظر مصداقي يگانه نباشد، زيرا مشروعيت ديني دولتي مي تواند به عنوان فلسفه سياسي پذيرش آن از سوي مردم تلقي شود و مشروعيت سياسي دولت ديني را سبب شود.
به اين معنا كه مشروعيت سياسي دولت ديني مي تواند برخاسته از مشروعيت ديني آن باشد بلكه مي توان گفت كه اصولا اين گونه است وگرنه دولت ديني پديد نمي آيد.
مشروعيت ديني، لازمه مشروعيت
دولت اسلامي
مشروعيت سياسي هر دولت چه ديني و چه غير ديني كاركردهاي مهمي درصحنه داخلي و خارجي ايفا مي كند؛ زيرا مشروعيت سياسي هر دولتي در داخل مي تواند موجبات مشروعيت سياسي دولت ها را در بيرون مرزها سبب شود و از سوي نهادهاي بين المللي و خردمندان جهان به عنوان يك دولت مشروع پذيرفته و منشأ شناسايي دولت و ملتي از سوي ديگر كشورها شود.
مشروعيت دولت اسلامي در انديشه سياسي شيعي، مبتني بر مشروعيت ديني است، هرچند كه امور ديگري چون كارآمدي و مانند آن مي تواند دربقا و استمرار مشروعيت سياسي نقش ايفا كند ولي تنها عامل مشروعيت سياسي در هنگام ايجاد و تحقق مشروعيت ديني آن است. از اين رو همه كساني كه دركشورهاي شيعي كوشيده اند تا نظام سياسي و دولتي را ايجاد كنند، نخستين گامي كه برداشتند، تبيين فلسفه و توجيه شرعي آن بوده است؛ زيرا بدون حضور چنين فلسفه و توجيه شرعي، هر حكومت و دولتي از سوي شيعيان به عنوان دولت طاغوت، باطل و نامشروع تلقي شده و فاقد مشروعيت سياسي مي شود. هرچند كه بتواند با كارآمدي، مشروعيت سياسي خود را به شكلي ناقص تثبيت كند ولي نمي تواند مشروعيت كامل خود را به دست آورد و همواره با بحران مشروعيت مواجه است و هر دم از سوي ملت ممكن است به كناري نهاده شود و هيچ گونه مشاركت واقعي سياسي از سوي مردم اعمال نشود.
به سخن ديگر، ملت ديني هرگز حاضر نمي شود با دولتي كه از مشروعيت ديني برخوردار نيست كنار بيايد و همكاري و مشاركت واقعي سياسي داشته باشد، بلكه تنها به اجبار و اكراه با دولت كنار مي آيد و هرگاه كوچك ترين ناكارآمدي از آن ببيند به مبارزه تا حد نابودي آن پيش مي رود.
اين مساله موجب شده تا كساني كه در انديشه دولت اسلامي دركشورهاي شيعي بودند، به فلسفه اي تمسك كنند كه اين مشروعيت را به گونه اي فراهم كند كه مشاركت حداكثري مردم را سبب شود. اين گونه است كه مباحث مشروعيت ديني براي اثبات مشروعيت سياسي دولت ديني در اولويت قرارگرفت.
از آن جايي كه شيعيان براي اين باورند كه امام زمان (عج) تنها حاكم و سلطان واقعي مردم است و تنها او بر مومنان و ملت ولايت دارد، توجه به موافقت حضرت مهدي (عج) با دولت هاي عصر غيبت به عنوان مهم ترين دغدغه سياسي در انديشه دولت شيعي درآمده است.
ولايت شرعي اولواالامر
در انديشه سياسي شيعي كه برگرفته از آموزه هاي قرآني است، ولايت تنها از آن خداست كه به نصب خاص به ديگراني چون پيامبران و معصومان (ع) داده شده است.
براين اساس، تنها كساني كه از آنان به نام اولواالامر ياد مي شود مجاز هستند تا نظام سياسي و اجتماعي را دركنار نظام فرهنگي و فكري در دست گيرند و بر مردم حكومت كنند.
تاكيد شيعيان بر عصمت اولواالامر از آن روست كه آنان بايد داراي شرايطي خاص باشند تا بتوان از آنان به طور مطلق پيروي و فرمان آنان را اجرا كرد. هريك از اين اولو واالامر كه مرتكب گناه و ظلم ولو به خود و در سطوح خرد و كوچك شود، از ولايت الهي ساقط و بيرون است. از اين رو اولواالامر را كساني دانسته اند كه از مقام عصمت برخوردارند تا آنان را از هرگونه خطا و اشتباه حفظ كند.
از روايت هاي تفسيري كه ذيل آيه 59 سوره نساء از سوي اهل سنت (البحر المحيط، ج3، ص 278 و ينابيع الموده، ص 116) و منابع شيعي (تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 497) نقل شده مي توان دريافت كه تنها امامان معصوم (ع) هستند كه مصداق اولواالامرند و از اين حق الهي براي ولايت و اعمال قدرت و حاكميت برامت برخوردار مي باشند.
بنابر اين با توجه به اين كه حق ولايت به طور طبيعي درعصر ما از آن امام زمان مهدي (عج) است مي توان نتيجه گرفت كه هر حكومت و دولتي بيرون از دايره ولايت و قدرت او، نامشروع و باطل است و از مشروعيت سياسي نيز بهره و نصيبي نمي برد.
به سخن ديگر، تنها صاحب الزمان (عج) است كه از مشروعيت ديني و شرعي براي حكومت و ولايت بر امت برخوردار است و هركسي ديگر درحكم دولت طاغوت و باطل مي باشد و ملت نمي تواند ولايت ايشان را بپذيرد و در امور سياسي با آنان مشاركت داشته باشد. هرگونه مشاركت سياسي با دولت طاغوت و نامشروع در حكم معاونت در ظلم بوده و گناه بزرگ شمرده مي شود و عقوبت و مجازات دنيوي و اخروي به دنبال دارد.
مشروعيت دولت شيعي در پرتو ولايت مهدوي
بنابراين تنها در يك صورت است كه دولت ديني در عصر غيبت از نظر فلسفه سياسي شيعي معتبر است و مشروعيت مي يابد و آن زماني است كه ولايت دولت ديني، از سوي امام زمان(عج) تأييد وامضا شده باشد.
در عصر غيبت صغرا و كبرا، دو شيوه براي نصب وجود داشته و دارد. يكي نصب خاص كه به عنوان نواب خاص ناميده مي شوند و ديگري نصب عام كه به عنوان نواب عام معرفي و شناخته مي شوند.
در زمان غيبت صغري، چهارتن از بزرگان شيعه وكيل و سفير نايب خاص امام زمان (ع) بودند كه خدمت آن حضرت مي رسيدند و وكالتشان به خصوص مورد تأييد بود و پاسخ هاي امام در حاشيه نامه هاي سؤالي، توسط آنان به دست مردم مي رسيد.
البته غير از اين چهار نفر، وكلاي ديگري هم از طرف امام (ع)، در بلاد مختلف بودند كه يا به وسيله همين چهار نفر امور مردم را به عرض امام زمان مي رساندند و از سوي امام در مورد آنان توقيعهايي صادر شده بود، و يا به گفته مرحوم آيت الله سيدمحسن امين، سفارت اين چهار نفر سفارت مطلق و عام بوده ولي ديگران در موارد خاصي سفارت داشتند، از قبيل «ابوالحسين محمدبن جعفر اسدي» و «احمدبن اسحاق اشعري» و «ابراهيم بن محمد همداني» و «احمدبن حمزه بن اليسع»
نواب اربعه به ترتيب عبارتند از:
1-جناب ابوعمرو عثمان بن سعيد عمري (به فتح عين و سكون ميم)
2-جناب ابوجعفر محمدبن عثمان بن سعيد عمري.
3-جناب ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي.
4-جناب ابوالحسن علي بن محمد سمري (بفتح سين و ميم).
به هرصورت با پايان گرفتن دوران «غيبت صغري» دوران «غيبت كبري» آغاز شد و هنوز ادامه دارد؛ در زمان غيبت صغري مردم مي توانستند پاسخ مسائل خود را از امام توسط نواب خاص دريافت كنند. ولي در اين زمان اين كار ممكن نيست و مردم بايد مسائل خود را به نواب عام آن بزرگوار عرضه كنند و پاسخ مسائل را از آنان بگيرند، زيرا نظر آنان به حكم تخصصي كه دارند و نيز به حكم رواياتي كه وارد شده حجت است. «مرحوم كشي» مي نويسد توقيعي از ناحيه امام (ع) صادر شد كه در آن فرموده اند: عذر و بهانه اي براي هيچيك از دوستان ما در تشكيك نسبت به آنچه ثقات ما از ما نقل مي كنند نيست، دانستند كه ما سرخود را به آنها واگذار كرديم و به آنان داديم.
و نيز «شيخ طوسي» و «مرحوم شيخ صدوق» و «شيخ طبرسي» از اسحاق بن عمار نقل كرده اند كه گفت: مولاي ما حضرت مهدي (ع) (در مورد وظيفه شيعه در زمان غيبت) فرموده است: «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواه حديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجه الله عليكم» در حوادث و پيشامدهايي كه واقع مي شود به روايت كنندگان حديث ما رجوع كنيد كه آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان هستم.
مرحوم طبرسي نيز دركتاب احتجاج از امام صادق (ع) نقل كرده كه ضمن حديثي فرموده اند: «و اما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفاً لهواه مطيعاً لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه» هر يك از فقهاء كه مراقب نفسش و نگهبان دينش و مخالف هوي و هوسش و مطيع فرمان مولايش (يعني ائمه (ع)) باشد، بر عامه مردم لازم است كه از او تقليد كنند.
بدين ترتيب امور مسلمين در زمان غيبت كبري در دست ولي فقيه قرار گرفت كه با نظر او بايد انجام و جريان يابد، گرچه منصب فتوي و قضاوت و حكم براي فقهاء از پيش توسط ائمه معصومين (ع) جعل شده بود ولي رسميت مرجعيت و زعامت فقهاء اسلام از اين تاريخ پديد آمد و تا ظهور آن حضرت ادامه خواهد داشت.
سرپيچي از ولايت امام زمان (عج)
چنان كه گفته شد از آن جايي كه امكان نصب مستقيم دولتمردان از سوي صاحب الزمان (عج) در عصر غيبت وجود ندارد، مي بايست به نصب غير مستقيم و به شكل كلي بسنده كرد. نصب كلي با بيان شرايط و مواصفاتي است كه از سوي امام (ع) يا امامان پيشين انجام مي پذيرد.
با مراجعه به روايات بسيار معتبر مي توان دريافت كه چنين نصبي انجام پذيرفته است و در طول تاريخ، شيعيان ضمانت پذيرش اعمال خود از سوي خداوند را تنها تاييد مراجع شيعي دانسته اند. از اين رو در همه امور زندگي خويش به مراجع تقليد شيعي مراجعه كرده و اعمال خويش را چنان كه آنان تبيين كرده اند، انجام مي دهند و مي كوشند تا سر سوزني بر خلاف تكاليف و وظايف تبيين شده از سوي مراجع تقليد انجام ندهند.
با اين تصور مي توان دريافت كه مراجع شيعي از نظر شيعيان از اين ولايت برخوردارند تا شخصي را به امري فرمان داده و يا از آن باز دارند.
نقشي كه نواب اربعه در زمان غيبت صغرا داشتند همان ولايتي بود كه از سوي امام به آنان داده شده بود. اكنون اين نقش به نواب عام رسيده است و آنان نيز همان نقش را در اين زمان دارا هستند. بنابراين مشروعيت نظام سياسي در انديشه شيعي تنها از اين طريق ثابت و اثبات مي شود و تنها اين گروه از مشروعيت واقعي برخوردار مي باشند.
براين اساس هرگونه مشاركت واقعي سياسي زماني براي امت شدني است كه مراجع شيعي با شرايط پيش گفته، مسئوليت نظام سياسي و دولت را در دست گيرند وگرنه هرگونه همكاري و مساعدت، در حكم مشاركت در گناه و كمك به طاغوت است و شخص، مجرم و گناهكار به شمار مي آيد.
بنابراين اگر كسي بر باور شيعي است و هر هنگامي كه دولت شيعي با توجه به آموزه هاي اسلامي و شيعي ايجاد شود و شخص با آن به مخالفت برخيزد و مشاركت فعال در عرصه سياسي و اجتماعي نداشته باشد، مجرم و گناه كار شناخته مي شود، زيرا ترك همكاري و مشاركت با دولت اسلامي مشروع، به معناي مخالفت با ولايت صاحب زمان(عج) است.
عده اي از مردم مشاركت فعالي در عرصه سياسي و اجتماعي از خود نشان نمي دهند و حتي گوشه گيري و برخورد انفعالي را عين ولايت مداري نسبت به صاحب زمان(عج) مي دانند؛ ولي اگر به خوبي دقت شود دانسته مي شود كه اين برخوردهاي انفعالي و يا غيرفعال به معناي سرپيچي از ولايت امام زمان(عج) است.
اگر بخواهيم اين شيوه عمل افراد به ظاهر ولايت مدار را تحليل و تبيين كنيم و مثالي از آن در گزارش هاي قرآني ارائه دهيم مي توان آن را مانند سركشي ابليس از انجام سجده نسبت به حضرت آدم(ع) دانست؛ زيرا برخي در تحليل عدم سجده ابليس گفته اند كه وي تنها به خدا سجده مي كرد و هرگونه سجده به غير را كفر و شرك مي دانست. بايد گفت عدم اطاعت از فرمان خدا عين نافرماني است. اگر خداوند فرمان مي دهد به جاي اين كه به خدا سجده شود به سوي خانه خدا و يا بر خاك سجده شود، اين سجده كردن بر خاك و به سوي خانه خدا، عين اطاعت و سجده واقعي است.
بنابراين اطاعت از فرمان عام و خاص امام زمان(عج) به اين است كه شخص از دولت مشروع با ولايت مراجع جامع الشرايط تقليد اطاعت كند و ولايت آن را بپذيرد و مخالفت با دولت مشروع اسلامي به معناي مخالفت با ولايت مهدوي(عج) است.

 



انتظارات امام زمان(عج) از گروه هاي اجتماعي

سيد جعفر رباني
امام زمان(عج) در دعاي «اللهم ارزقنا توفيق الطاعه (1) براي قشرهاي مختلف، دعاهايي فرموده كه در واقع انتظارات و توقعات آن حضرت را نشان مي دهد. اين دعا را مي توان به دو قسمت تقسيم كرد: در بخش نخست براي همگان و عموم مردم درخواست هايي از خداوند كرده و در قسمت دوم براي هر يك از قشرهاي جامعه به طور جداگانه دعا شده است.
در قسمت دوم، آن حضرت در واقع توقع و نگراني خود را از هر قشر نيز بيان فرموده است. مقصود در اين مقاله كه از فصلنامه كوثر شماره 47 انتخاب شده همين قسمت است كه در اينجا به بخشي از آنها اشاره مي كنيم.
¤¤¤
1- علما
«و تفضل علي علمائنا بالزهد و النصيحه » پروردگارا! به علماي ما، زهد و خيرخواهي براي جامعه عنايت فرما».
امام در اين قسمت از ثروت اندوزي و ترك نصيحت دانشمندان،اعلام نگراني مي كند.
در روايات به اين دو محور اشاراتي شده و اين دو ويژگي را ملاك براي عالمان بيان كرده اند. از امام صادق(ع) نقل است: اگر ديديد عالم، علاقه مند به دنياست، او را متهم سازيد؛ زيرا هر عاشقي به گرد معشوق خود مي چرخد. خداوند به داود(ع) وحي كرد: «بين من و خودت عالمي را كه فريفته دنيا شده واسطه قرار مده كه تو را از محبت من باز مي دارد. اينان، راهزنان بندگان من هستند. كمترين عقوبت من براي آنها، اين است كه حلاوت و شيريني عبادتم را از آنها مي گيرم.»(2)
در مورد آشكار كردن علم و بيان احكام الهي و خيرخواهي براي جامعه نيز امامان بزرگوار چنين فرموده اند:
«اذا ظهرت البدع فعلي العالم أن يظهر علمه فان لم يفعل سلب نورالايمان:(3) هرگاه بدعت ها آشكار گردد، عالم بايد علم خود را اظهار كند، وگرنه نور ايمان از او گرفته خواهد شد.»
اين نكته را اضافه مي كنيم كه قرآن وقتي ويژگي علماي اهل كتاب را برمي شمرد، به همين دنياطلبي و كتمان كردن حقايق به وسيله آنان اشاره مي فرمايد.
2- دانشجويان
«و علي المتعلمين بالجهد و الرغبه » پروردگارا! به دانشجويان و علم آموزان توفيق تلاش و تمايل به تحصيل علم عنايت فرما.»
دعا و توقع امام زمان(عج) از همه دانش پژوهان آن است كه در طلب علم، رغبت و تمايل نشان دهند و از هر گونه تنبلي و كسالت دوري كنند. امام صادق(ع) آن گاه كه جنود (لشكر) عقل و جهل را برمي شمرد، نشاط و شادابي را لشكر عقل و كسالت را لشكر جهل برمي شمرد(4) و به همين جهت در دعايي از كسالت و ناتواني به خدا پناه مي برد؛ «اللهم اني اعوذبك من الكسل و الهرم(5)
در كتاب هاي روايي هم باب مستقلي با عنوان «باب كراهه الكسل» ذكر شده و رواياتي در مذمت كسالت و تنبلي آورده اند.
امام كاظم(ع) مي فرمايد: پدرم خطاب به بعضي از فرزندانش چنين فرمود: «اياك و الكسل و الضجر فانهما يمنعانك من حظك من الدنيا و الاخره (6) از بي حوصلگي و كسالت به دورباش كه اين دو، مانع بهره مندي از دنيا و آخرت خواهند بود.»
امام علي(ع)مي فرمايد: «آن گاه كه اشياء با يكديگر جفت شدند، «كسالت» و «عجز» نيز با يكديگر ازدواج كردند و فرزندي به نام «فقر» به دنيا آمد.(7)
در وصاياي پيامبر(ص) به علي (ع) آمده است:
«يا علي! از دو خصلت بپرهيز: كسالت و بي حوصلگي! چرا كه در اين صورت، قدرت بر اداي حق نخواهي داشت و راحتي را از دست خواهي داد».(8)
امام صادق(ع) هم فرمود: «اياك و الضجر و الكسل انهما مفتاح سوء. انه من كسل لم يود حقا و من ضجر لم يصبر علي حق.(9) از بي حوصلگي و كسالت به دور باش كه اين دو، كليد هر بدي است؛ چرا كه كسالت مانع از اقدام به كارها و بي حوصلگي از بين برنده استقامت خواهد بود».
اميرالمومنان (ع) فرمود: «آفه النجح الكسل؛(01) آفت پيروزي و موفقيت، كسالت است». و نيز همان حضرت يكي از ويژگي هاي متقين را، حريص بودن بر علم مي داند (و حرصا في علم).(11)
3- جوانان
«و علي الشباب بالانابه و التوبه » پروردگارا! به جوانان ما توفيق بازگشت (به فرمانت) و توبه، عنايت فرما».
در روايات توجه خاصي به جوانان شده؛ چه اينكه جوان مورد عنايت خداوند است. امام صادق(ع) خطاب به برخي از يارانش فرمود: «اما علمت ان الله تعالي يكرم الشباب منكم؛(21) آيا نمي دانيد كه خداوند جوانان شما را گرامي مي دارد؟!»
جواني، زمان شكل گيري شخصيت است و بدين سبب امامان معصوم تاكيد بر انس جوانان با قرآن دارند. امام صادق(ع) مي فرمايد: «جوان مومني كه قرآن مي خواند، قرآن با گوشت و خون او آميخته مي شود و خداوند او را با ابرار قرار مي دهد».(31) روشن است كه چنين جواني، در روز قيامت، در برابر مشكلات آن روز ايمن خواهد بود. از سوي ديگر، جواني، زمان اوج قدرت است و از اين احساس، در بعضي روايات تعبير به مستي(41) و در بعضي ديگر تعبير به جنون(51) شده است. بدين علت، بايد جوان را در مسير عبادت و بندگي خداوند قرار داد. يكي از اقدامات لازم در اين جهت، مسئله ازدواج است. پيامبر(ص) خطاب به جوان ها چنين فرمود: «يا معشر الشباب من استطاع منكم الباه فليتزوج فانه اغض للبصر و احصن للفرج؛(61) اي جوان ها! هر كس از شما كه مي تواند، ازدواج كند؛ چرا كه ازدواج براي چشم ها پوشاننده تر و براي دامن، حفظ كننده تر است (و چشم را از نگاه به نامحرمان و دامن را از آلودگي باز مي دارد)».
در اين زمينه قرآن داستان پاكي و صدق حضرت يوسف(ع) را ذكر مي كند كه چگونه در اوج جواني، خود را از گناه وارهاند.
درباره طبيعت پاك جوانان همين بس كه امام صادق(ع) مي فرمايد: «عليك بالاحداث فانهم اسرع الي كل خير؛(71) جوان ها را دريابيد؛ چرا كه سرعت آنان به طرف خوبي و خير از ديگران بيشتر است».
4- بانوان
«و علي النساء بالحياء و العفه » پروردگارا! به زن ها حيا و عفت عنايت فرما».
نقش بي بديل بانوان آنگاه آشكار مي گردد كه تاريخ را ورق زنيم و نقش فاطمه زهرا(س) و حضرت زينب(س) را به دقت نگريسته، سپس پيروان هر يك از اين بزرگواران همچون همسر زهيربن قين در كربلا و ديگران را مورد توجه قرار دهيم. اما آنچه بر قدر و منزلت زنان مي افزايد، حيا و عفت آنان است. در روايتي امام صادق(ع) سرچشمه مكارم و بزرگواري ها را «حيا» معرفي مي كند و مي فرمايد: «المكارم عشر... و رأسهن الحياء».(81)
شايد به ندرت بتوان روايتي را پيدا كرد كه در مقام شمارش ارزش هاي اخلاقي، نامي از حيا به ميان نياورده باشد، بلكه هميشه امامان(ع) و رهبران ديني بر حيا تأكيد كرده اند؛ چرا كه با پيدايش حيا، بسياري از ارزش هاي اخلاقي زنده مي گردند و در مقابل، بي شرمي و بي حيايي به ويژه در زن ها مي تواند بسياري از ناهنجاري ها را در پي داشته باشد.
در روايتي ديگر، امام صادق(ع) به نقل از رسول الله(ص) مي فرمايد: «خير نسائكم العفيفه الغلمه ؛(91) بهترين زنان شما، زنان با عفت و شوهردوست هستند».
در حديثي از امام باقر(ع) چنين مي خوانيم: «خداوند با حياست و اهل حيا را دوست مي دارد»(02) و در مورد ديگر، آمده است: «الحياء خير كله؛ (12) حيا همه اش خوبي است».
آنگاه كه بانوان جامه حيا و عفت را به درآوردند، تبديل به دام هاي شيطان مي گردند: «النساء حباله الشيطان».(22)
5- ثروتمندان
«و علي الأغنياء بالتواضع و السعه » پروردگارا! به ثروتمندان تواضع و توفيق احسان به ديگران عنايت فرما».
پيامد ثروت، تكبر و بخل است و اغنيا بايد متوجه باشند كه به خاطر فقرا، از نعمت هاي خداوند بهره مند شده اند؛ چنان كه امام موسي بن جعفر(ع) مي فرمايد: «خداوند مي فرمايد: من ثروتمندان را به خاطر احترامشان ثروتمند قرار ندادم و فقرا را به علت اهانت به آنها فقير نگرداندم، بلكه اين (فقر و ثروت) آزمايشي براي فقرا و ثروتمندان است و اگر فقرا نبودند، اغنيا مستحق بهشت نمي شدند». (32)
امام صادق (ع) نيز فرموده است: «ثروتمندان شيعيان ما، امين بر محتاجان هستند. پس رعايت حال آنان را بنمائيد. خداوند، شما را حفظ كند». (42)
ثروتمند بي درد، مرده متحرك است و بي جهت نيست كه در حديث وارد شده: نشستن با اغنيا، دل را مي ميراند. (52)
اسلام براي ريشه كني فقر، احكامي را هم براي اموال و ثروت ها وضع كرده است؛ از جمله زكات را واجب كرده كه حداقل وظيفه مسلمانان است و اگر اين منبع براي رفع نياز آنان كفايت نكند، خداوند منابع ديگري را قرار داده؛ مانند دادن صدقه به فقرا. اين، همان است كه خداوند مي فرمايد (والذين في اموالهم حق معلوم) (62) پس حق معلوم، غير از زكات است كه بر هر كسي بر حسب توانايي اش واجب و لازم است (72) امام رضا به نقل از امام صادق (ع) نقل مي فرمايند: «ولو خرج الناس زكوه أموالهم ما احتاج أحد (82) اگر زكات را كه حداقل واجب است، همه پرداخت كنند، فقيري باقي نخواهد ماند». نيز امام صادق (ع) مي فرمايد: «خداوند فقرا را شريك اموال اغنيا قرارداده پس ثروتمندان حق ندارند اموالشان را براي غير شركاي خود صرف كنند (92)
6- فقرا
«و علي الفقراء بالصبر والقناعه » پروردگارا! به فقرا صبر و قناعت عطا فرما».
امام صادق (ع) فرمود: «خداوند به پيامبران خود ده ويژگي عنايت كرد. پس در خود بنگريد، اگر آن ويژگي ها در شما هست، خدا را حمد كنيد و اگر در شما نيست، آن را از خداوند بخواهيد و از جمله آن ده خصلت، صبر و قناعت است». (03)
نيز امام صادق (ع) مي فرمايد: «پيروزي را طلب كردم و آن را در صبر يافتم، و بي نيازي را خواستم و آن را در قناعت يافتم». (13)
انسان در مسير زندگي، نياز به مركبي خستگي ناپذير و سلاحي برنده دارد كه از نگاه امام علي(ع) «صبر، مركبي است هميشه كارآمد و قناعت، شمشيري است بران».(23)
در پاره اي از روايات هم آمده است كه: قناعت گنج بي پايان است. لازمه صبر و قناعت دو چيز است: اول دست نيازيدن به مال حرام، و دوم چشم ندوختن به مال ديگران.
7- حاكمان
«و علي الأمراء بالعدل والشفقه » پروردگارا! به واليان، عدالت محوري و مهرورزي عنايت فرما.»
اميرمؤمنان(ع) فرمود: «خداوند شش گروه را به شش علت عذاب مي كند و از جمله حاكمان را به سبب ظلم معذب مي سازد.»(33)
در روايت ديگر چنين مي خوانيم: «ان شر البقاع دور الأمراء الذين لايقضون بالحق؛(43) بدترين مكان ها، خانه هاي حاكماني است كه به حق قضاوت نمي كنند.»
اگر حاكمان، عادل باشند، اطاعت مردم از آنان سبب عزت آنها خواهد گرديد وگرنه جز ذلت چيزي نصيب مردم نمي شود. امام سجاد(ع) فرمودند: «و طاعه ولاه العدل تمام العز؛(53) تمام عزت در اطاعت از واليان عادل است.»
اين سخن امام صادق(ع) نيز جالب است كه در توصيف عدل مي فرمايد: «عدالت از آبي كه نصيب شخصي تشنه شود، گواراتر است. چقدر عدالت، بزرگ است؛ هر چند كم باشد!»(63) و در حديث ديگر مي فرمايد: «عدل از عسل شيرين تر، از روغن نرم تر، و از مشك خوشبوتر است.»(73)
در زمينه ثمرات و آثار عدل- مخصوصا آن گاه كه عدالت از جانب حكومت باشد- حضرت صادق(ع) مي فرمايد: «ان الناس يستغنون اذا عدل بينهم و تنزل السماء رزقها و تخرج الأرض بركتها باذن الله تعالي؛(83) مردم هنگامي كه عدل در ميانشان اجرا شود، بي نياز مي گردند، و آسمان روزي (باران) خود را نازل مي كند و زمين بركات خود را خارج مي سازد، به اذن خداوند متعال».
در پايان از خداوند مي خواهيم تا خورشيد عدالت از پس پرده برون آيد و عدل حقيقي را در تمام ابعاد آن اجرا بفرمايد. ما نيز بايد ضمن آن كه اين دعا را در همه جا ترنم مي كنيم، بكوشيم كه به انتظارات حضرت مهدي(عج) پاسخ دهيم و به علاوه، پيام او را هم به همه قشرهاي جامعه برسانيم.
پي نوشت ها
1- اين دعا در چند كتاب معتبر وارد شده از جمله: البلد الامين، كفعمي، كشف الغمه ، ج1، ص 972؛ المصباح، كفعمي، ص 280،
2- الكافي ج1، ص 47، بحارالانوار، ج2، ص 801، علل الشرايع، شيخ صدوق، ج 2، ص 593،
3- وسائل الشيعه. ج 61، ص 172، بحارالانوار، ج 84، ص 225؛ علل الشرايع، ج1، ص .235
4- الكافي، ج1، ص 02.
5- همان، ج2، ص 585.
6- همان، ج 5، ص 58.
7- همان، ص 68.
8- وسائل الشيعه، ج 61، ص 32.
9- مستدرك الوسائل، ميرزاي نوري، ج 11، ص 771.
01- مستدرك الوسايل، ج31، ص 44؛ غررالحكم و دررالكلم ص 364
11- بحارالانوار، ج46، ص 5.31
12- الكافي، ج8، ص 33.
31- وسائل الشيعه، ج6، ص 771.
41- مستدرك الوسائل، ج11، ص 173.
51- من لايحضره الفقيه ، شيخ صدوق (م183)، ج4، ص773.
61- مستدرك الوسايل، ج41، ص .153
71- الكافي، ج8، ص39.
81- همان، ج2، ص 65.
91- همان، ج5، ص 423.
02- من لايحضره الفقيه، ج3، ص 605.
12- همان، ج4، ص .379
22- همان، ص 673.
42 و 23- الكافي، ج2، ص .265
25- همان، ص .641
26- ذاريات / 91.
27- الكافي، ج3، ص .498
28- همان، ص .507
29- همان، ص .556
30- الكافي، ج2، ص 65.
13- بحارالانوار، ج1، ص .158
32- همان، ج 86، ص 69.
33- الكافي، ج8، ص 361.
43- من لايحضره الفقيه، ج3، ص6.
35- الكافي، ج1، ص 02.
63- همان، ج2، ص .146
37- همان، ص 741.
83- همان، ج3، ص 865.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14