(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


يكشنبه 3 مرداد 1389- شماره 19700

نگاهي به فيلم «چهل سالگي» اثر عليرضا رئيسيان اقتباس را تعريف كنيد و شكل آنرا بكشيد
آسيب شناسي سينماي جوان آفت هاي نهال سينماي ايران - بخش اول
به ياد محمد باقر آشتياني غريبه اي در ميان ما
قيام موعود به روايت سينما
موج جديد فيلم هاي رفع توقيفي
توليد بازي رايانه اي رويين تن از شاهنامه



نگاهي به فيلم «چهل سالگي» اثر عليرضا رئيسيان اقتباس را تعريف كنيد و شكل آنرا بكشيد

محمدرضامحقق
اقتباس در عالم سينما به عنوان يك امر رايج و متبادر شناخته نمي شود . هرچند اقتباس هاي متعددي چه عالمانه و مشهود و چه ناشيانه و پنهاني ، چه درست و بجا و شاهكار و چه نافرم و بدتركيب و بي ارزش تاكنون به انجام رسيده است. اقتباس پلي ميان سينما و ادبيات است و در اين ميانه اين سينماست كه دست نياز به سوي ادبيات دراز مي كند و از منبع سرشار ادب و كلمه بهره مي گيرد.
اقتباس هم به سينما سود مي رساند و هم در عين حال اين نكته را يادآوري مي كند كه سينما علاوه بر مضايق و معايب ديگر، از محدود كردن ذهن پر جولان مخاطب در تصويرگري شخصيت ها و مكان ها و... تا تعيين هزار و يك چارچوب بصري ديگر براي او، از جهت مضمون و ايده و فكر و بن مايه داستاني هم فقير است و راهي جز دست درازي به وادي ادبيات داستاني ندارد.
اين البته چيزي از ارزش هاي سينما كم نمي كند. چراكه همگي جزء ويژگي هاي ذاتي آنست. و در كنار آن انبوهي از زيبايي هاي بصري و فرمي و نيز محمل هايي براي آفرينش خلاق در آن به صورتي بديع و برجسته وجود دارد كه در هيج جاي ديگري نيست.
اقتباس اما لوازمي دارد و راهكارهايي و رهيافت هايي.اينكه داستان به بصريت سينما و بصيرت سازنده اثر مي آيد يا نه و اينكه مغز وقايع و شكل و شمايل روي دادن و روايتگري شان قابليت سينماورزي دارد يا خير؟ و از همه اين ها گذشته آيا حس داستان با احساس ، بينش و قدرت و سواد بصري سازنده فيلم همخواني و ترادفي دارد يا نه؟
همه اين ها در امر اقتباس سينمايي از يك داستان مهم و بسيار خطير و با ريسك بالاست.
نمونه اقتباس هاي خوب و بد كه منجر به آثاري ارزشمند و گاه شاهكار و نيز فيلم هايي سنبل يا بي ربط شده اند در تاريخ سينما قابل رديابي است.
«چهل سالگي آغاز ميانسالي است. خيلي ها در اين دوره ياد گذشته مي كنند و عشق هاي قديمي شان را به ياد مي آورند و قصه هايشان را مرور مي كنند و شايد براي بچه هايشان بخوانند، روزي پادشاهي در ميان مردم چشمش به دختر جواني افتاد و عاشق او شد. پادشاه تا دختر را به قصرش آورد، دختر بيمار شد. هيچ كدام از طبيب هاي شهر نتوانستند بيماري دختر را تشخيص دهند. پادشاه دست به دعا برداشت و در خواب طبيب پيري را ديد ...»
اين جملات به عنوان «خلاصه داستان» فيلم چهل سالگي آمده است. البته كشف ربط ميان اين جمله ها و فيلم «چهل سالگي» كار چندان آساني نيست و معلوم هم نيست تا كي بايد در حسرت يك خلاصه داستان درست و استاندارد از يك فيلم ايراني بمانيم و تماماً مدل هاي متنوعي از حرف هاي بي ربط و عجيب و غريب را ذيل عنوان «خلاصه داستان» نخوانيم!
«چهل ساگي» چند مشكل عمده دارد. اولين آن ها، نقطه ثقل و شاخصه اصلي فيلم است و مايه آن كه همان «اقتباس» باشد و ظاهراً در فيلم ، خوب از آب در نيامده است. حتي اگر فرض بگيريم كه «چهل سالگي» از نظر ساختار داستاني خوب است و اين موضوع تم و مضمون را توانسته در وادي ادبيات و در سايه كلمات، به درستي براي مخاطب عرضه كند، اين پيوند در فيلم نيست و اين اتفاق هم مي تواند مربوط به ماده خام داستاني باشد . به اين معنا كه
علي رغم جلوه مناسب و جذاب اين مضمون در عالم ادبيات داستاني كشمكش سينمايي نداشته باشد و همين جلوه در عالم تصوير چيز قابل دفاعي از كار در نيايد و اين مربوط به ذات داستان و شكل و شمايل آن است و به عبارت ديگر قالب بياني، مي تواند ادبيات داستاني باشد و سينما نه.
حالت ديگري كه براي اين بحث متصور است، اينكه در عين وجود ماده خام و مضمون و موضوعي ادبي و در عين حال سينمايي، كارگردان نتوانسته باشد اين پيوند را ميان واژه و تصوير پديد آورد و امكان ترجمان درست داستان به سينما را نيافته باشد.
بنابر هر يك از اين مفروضات، مقصر فيلمساز است كه نتوانسته ماده خام اثرش را درست تشخيص دهد - طبق فرض اول - و يا اينكه نتوانسته آن را درست تعبيه و ترجمه و در قالب تصوير بيان كند - طبق فرض دوم -.
«چهل سالگي» اثر كشداري از آب در آمده ؛ نوعي لختي و سستي و بي حوصلگي در كليت كار ديده مي شود و بازيگران در ميزانسي بي حال و بد ريتم صرفاً بر ساختن «تصوير»ي همت كرده اند كه
مي شد همان را خيلي بهتر و جذاب تر در همان قالب درست اش - شايد - يعني ادبيات داستاني پي گرفت و به آن رسيد.
«چهل سالگي» داستان مقطعي است از دو برهه زماني در پيوند با يك درام ناكام عاشقانه كه با بعضي از شگردهاي روايي و تصويري فضايي مبهم و منبعث از عشق، عدالت و تنش هاي ميان كاراكترهاي داستاني را فراهم آورده است.اين بيان داستاني به صورت همزمان گويا و جوياي نوعي از بيان تصويري است كه خاصيت هاي تقطيع زباني را در پيوند با آن نوع از شگردهاي روايي، نهايتاً منتج به فضاسازي خاصي با ريسك بالا مي كند.

 



آسيب شناسي سينماي جوان آفت هاي نهال سينماي ايران - بخش اول

داوود مراديان
وقتي از فيلم كوتاه و مستند صحبت به ميان مي آيد، نام انجمن سينماي جوان و مركز گسترش سينماي مستند و تجربي نيز به عنوان متوليان اين حوزه مطرح مي شود؛ دو نهادي كه با پول بيت المال مسلمين اداره مي گردند، اما خروجي آنها در اين چند سال تقريبا هيچ نقشي در بسط و گسترش سينمايي چه مستند و چه كوتاه (به عنوان پايه سينماي بلند در كشور ما) با شاخصه ها و تعاريف ديني و انقلابي و متناسب با جامعه ايراني نداشته است. به همين دليل بنا را بر اين گذاشتم تا به ديدن چندين فيلم كوتاه و مستند ايراني در دو سال گذشته بنشينم و نيز از نزديك با بعضي از فيلمسازان شهرستاني چه درگير با انجمن سينماي جوان و چه غيرمرتبط با آنها صحبت كنم. آنچه مي خوانيد ماحصل ديدن بيش از 80فيلم از جشنواره نهال دو سال قبل و بيش از ده فيلم از فيلم هاي مطرح كوتاه دو سال گذشته و نيز سينماي داخلي و همچنين فيلم هاي روي اينترنت است. البته صرف اين وقت و اين بررسي ها بيشتر وظيفه مسئولين و مشاورين جوان مسئولين فرهنگي و معاونت سينمايي است و اين بررسي اجمالي از سوي ما، صرفا از اين روست كه خود نگارنده در حوزه سينماي مستند و كوتاه فعال است و براي شناخت ذائقه جشنواره هاي داخلي و خارجي با چنين موضوعي درگير شدم.
در آغاز اگر بخواهم پس از اين مقدمه، موضوع را بسط دهم بايستي سوالي را مطرح كنم كه علت اصلي اين بررسي است:
چرا در حوزه سينماي انقلاب و آرمان هاي آن، دانش آموختگان دانشگاه هنر، سوره، انجمن سينماي جوان و نيز محصولات مركز گسترش، حضور چشم گيري ندارند و از هر سو كه به اين مراكز نگاه مي شود جهت قبله شان به سوي لندن و واشنگتن است؟
اين يك ادعا نيست و آن قدر شواهد و قرائن وجود دارد كه با يك بررسي اجمالي نيز مي توان صحت آن را تائيد كرد و صرف وجود يكي دو استثنا نمي توان قاعده را نديده گرفت.
نهال سينماي ايران
برعكس تصور مسئولين كه به جشنواره هايي چون دفاع مقدس و فجر مي نگرند، بنده معتقدم اگر نگوئيم مهمترين، بايد بپذيريم كه از مهمترين جشنواره هاي كشور ما جشنواره نهال است. جشنواره اي كه ظاهرا هر ساله در پشت درهاي بسته دانشگاه هنر اتفاق مي افتد و مجموعه ايست از فيلم هاي فوق آماتور و آماتوري كه توسط دانشجويان اين دانشگاه ساخته مي شود.
جشنواره نهال حتي براي خود مسئولين دانشگاه نيز ظاهراً از آن جهت كه فيلم هاي مطرح در آن از نظر كيفي بسيار نازل هستند، موضوعي با بود و نبود علي السويه است. ولي براي آسيب شناسي وضعيت سينماي ايران، پايه و قدم اول همين جشنواره است. بنده نزديك به 80 فيلم شركت كرده در آن را ديده ام كه اگر اشتباه نكنم مربوط به سال88 و قبل از آن است و گويا در جشنواره جديد، بعضي نهادهاي مذهبي با قراردادن فيلترهاي گزينشي صرفا امكان نمايش بعضي فيلمها را محدودتر كرده اند و اين يعني تزريق مسكن به بدني كه آبستن سرطان است!
فيلترينگ و عدم اجازه نمايش و نيز عدم اجازه شركت فيلم ها در جشنواره ها صرفا نقش تزريق مسكن است و اين سؤال را پاسخ نمي دهد كه: اصلا اين فيلم ها چرا توليد مي شود؟
جواب بسيار ساده است! فيلمسازان ما به آنچه مي سازند معتقدند و براي آن تربيت شده اند!
و جشنواره نهال بهترين سند براي اثبات اين ادعاست. جشنواره اي كه بدون حمايت و نظارت دولت ها برگزار مي شود و فيلم ها مستقيماً و تماماً، باورهاي كساني است كه قرار است طبق آموزش با پول بيت المال مسلمين آينده سينماي مسلمين را شكل دهند، اما...
عموم فيلم هاي آماتوري و فوق آماتوري يا حول اين مسايل و يا با سكانس هايي مربوط با اين مسايل ارائه شده است: 1- ارتباط نامشروع 2- فواحش 3- سيگار و اعتياد (چه دختر و چه پسر) 4- مشروبات الكلي 5- ارتباط آزاد جنسي
بديهي است كه اينها دغدغه نسلي است كه قرار است تحت آموزش فضايي به اسم دانشگاه رشد يابد و شكل گيرد و تبديل به سينماگر آينده شود. اما سؤال اين است؛ با توجه به اينكه بسياري از آنها از شهرستان هايي بعضا دور به دانشگاه مي آيند اين دغدغه ها ذاتي است يا عرضي؟
استراتژي استحاله
اين دغدغه ها در ابتدا عرضي است و تحميل فضاي روشنفكري و آميخته با تحقيري است كه در دانشگاه هاي ما و خصوصاً فضاهاي هنري، چه دانشگاه و چه آموزشگاه هاي هنري (خصوصاً آموزشگاه هاي آزاد سينمايي) نسبت به فرهنگ و سنت بومي انجام شده و باورهاي سكولار و روشنفكري به عنوان يك ارزش ترويج مي شود. اين فرايند اين گونه ترويج مي شود:
1- بزرگ جلوه دادن و بت ساختن از اشخاص مطرح سينماي روشنفكري، براي تازه واردان به حوزه سينما و در نتيجه مرعوب ساختن آنها و حقنه باورهاي روشنفكري به اذهان ايشان.
2- ايجاد نوعي فضا كه صحبت هاي مغلق و مبهم و بي سروته، فلسفي و روشنفكري جلوه كند وتوليدات و صحبت هاي بومي، نوعي بي سوادي و بي كلاسي فرض شود. در اين خصوص حتي مراجعه به وبلاگ هاي كساني كه در اينترنت خود را فيلم كوتاه ساز و سينماگر معرفي كرده اند مي تواند براي شناخت آسيب هاي اين قشر تازه وارد بسيار مناسب باشد. (يكي از جوانان سنندجي برايم طرحي آورده بود تا بودجه ساختش را تقبل و آنرا تهيه كنم و در عين ناباوري قصه اي كه ارائه مي كرد داستاني نخ نما و بي سر و ته از يك قصه عشقي تهرانيزه شده بود و با تعجب از حرف هاي من جلسه را ترك كرد كه از او خواستم طرحي درباره «كول برهاي» سنندجي بياورد. يعني بچه هايي كه با قاچاق سوخت تأمين معاش مي كنند! دو ماه بعد باز طرحي آورد با همان عشق هاي بي سر و ته و قصه هاي مبهم و به راستي اين همه بريدن از زاد و بوم در كارهاي نسل جديد نشان چيست؟ در اين خصوص قياسي مي كنم بين «روز هشتم» ساخته رضاپور و فيلم كوتاه «سياه چاله» در فيلم رضاپور يك ]لابد[ قرائتي فلسفي را مي بينيم با حضور المان هايي چون، زن، سگ، جاده، خشونت و... حقيقتا بعد سه بار ديدن متوجه داستان اين تجربه نشدم كه هم از حيث داستان و هم از ديدگاه تكنيكي در سطح بسيار نازلي است. اما در فيلم سياه چاله كه جوايز متعددي نيز برده است علاوه بر تكنيك بسيار خوب در ساخت، داستان بسيار ساده اي را نيز روايت مي كند؛ كارمند شيفت شب يك اداره از دستگاه فتوكپي يك لكه سياه خروجي مي گيرد كه متوجه مي شود اين لكه در واقع سوراخي است و مي تواند دست او را به پشت هر مانعي برساند. اول دستگاه خودپرداز نوشابه و بعد گاوصندوق اداره و... مقايسه اين دو فيلم و فيلم هاي غربي و داخلي عمق فاجعه موجود در گسست سينماگران جوان از فضاي بومي و ملموس را آشكارتر مي كند)
3- ايجاد نوعي حس اپوزوسيوني نسبت به دين، حكومت و سنت همراه با مطالعات سطحي پراكنده و ترويج فضاي ارتباطات كافه اي كه فرد را متوهم كرده و به وسيله اي جهت پيشبرد اهداف روشنفكري تبديل كند، چه پياده نظام و چه اگر روزي رشد كرد اثرگذار. (در جريان فتنه وقتي كار به روز تاريخي 9 دي رسيد، جمع حدودا بيست نفره اي از دانشجويان مخالف شريعت و نظام جلوي در دانشگاه هنر با چشماني گرد شده از فرط حيرت كه جايي براي نفرت باقي نگذاشته بود سيل جمعيت را نگاه مي كردند. آن لحظات صبر كردم تا واكنش آنها را ببينم اما تنها واكنش، حيرتي عميق ناشي از نشناختن خلق خدا بود. همان زمان اين سؤال براي بنده پيش آمد كه جريان روشنفكري و متوهم براي حفظ ته مانده وفادار چه خواهد كرد؟ و همان طور كه انتظار مي رفت استراتژي هميشگي تحقير مخالف اينجا نيز به كار بسته شد؛«سانديس خور»، «اتوبوسي آورده شده ها»، «چك 50 هزار تومني گرفته ها»، «بي سوادها و كارگرها»، «مهندسي شده ها» (!) مي توانيد در خرده فيلمي كه روي اينترنت تحت افشاگري يكي از سايت ها از فضاي دانشگاه ها منتشر شده بخشي از اين تاثيرگذاري را ببينيد.»
بنابراين پوچي، سطحي نگري، بيگانگي با فرهنگ و شريعت و غربگرايي چشم و گوش بسته (نه حتي غربزدگي) رفته رفته از عرض به ذات تبديل مي شود و اين اصلي است كه هم در دانشگاه هنر و هم در انجمن سينماي جوان جريان دارد. براي درك موضوع كافي است سري به مراكز سينماي جوان در شهرستان ها بزنيد و با دانش آموختگانش صحبت كنيد. براي بنده عجيب بود كه مي ديدم همان فرد مشهدي صادره از درگز (درهيچ يك از كارهايش دغدغه زادگاهش نيست و در وبلاگش پست هاي روشنفكري پراكنده و آميخته با توهم مي نويسد و اغتشاش را اختشاش قيد مي كند- به فاصله غ و خ روي كيبورد اگر دقت فرمائيد مسئله ميزان مطالعه روشن تر مي شود- اين فرد عينا همان كسي است كه در انجمن سينماي جوان بوشهر فيلم مي سازد و دغدغه بومي ندارد. با اين فرق كه شكلشان و پدر و مادرشان با هم فرق دارند!)
چگونه جريان روشنفكري به چنين موفقيت تحسين برانگيزي در تكثير ربات گونه نيروهايش دست يافته است؟
پاسخ اين سؤال در مديريت هوشمند و هدفمندي است كه در اين سي ساله در بستر جامعه رخ داده و اين جريان با حفظ مراكز فرهنگي به نحوي كه از پيشخوان مغازه هاي خيابان انقلاب تا موسسات آموزشي، توانسته است حيات نحس خويش را تداوم بخشد و درلحظات حساس از سوراخ موش ها بيرون آمده و انقلاب را بگزد. اين جريان به نظام مي قبولاند كه بايستي سخت افزار ترويج سينما را به همه شهرها گسيل كند اما نرم افزار را خودشان وارد اين فضا مي كنند. به مجلات و نحوه آموزشي كه داده مي شود اگر كمي دقت كنيد تصديق مي فرماييد.
ادامه دارد

 



به ياد محمد باقر آشتياني غريبه اي در ميان ما

محمد باقر آشتياني ، از تهيه كنندگان و مديران توليد متعهد سينما و تلويزيون بود كه سه شنبه هفته گذشته از دنيا رفت.
وي مدتي مدير توليد سريال «يوسف پيامبر» بود و نزديك به سه سال نيز مديريت توليد مجموعه «مختارنامه» را به عهده داشت.
فرج الله سلحشور ، از دوستان نزديك مرحوم آشتياني بود كه در گفت و گو با خبرگزاري ها درباره او گفت : وي در سينماي ما غريبه بود ؛ افرادي چون او در سينماي ايران بسيار كم يافت مي شوند.
وي درباره آشنايي اش با آن مرحوم اظهار داشت : همكاري ما قبل از پروژه يوسف پيامبر به كاري به نام «مجاهدت هاي خاموش» برمي گردد كه او مدير توليد و من بازيگر بودم.
وي افزود: البته آشنايي ما مربوط به اين زمان ها نيست و به قبل تر از اينها بر مي گردد. من باقر آشتياني را از مسجد و محل و از قديم مي شناسم و او مسجدي و هيئتي بود. ما در سينما مثل باقر آشتياني نداريم و به اعتقاد من وي از انسان هايي بود كه مي توانست از نظر اخلاق، ايمان، ادب و سيره و سلوك در سينما الگو و نمونه باشد. من در بين مديران توليد ايران واقعا فردي مانند ايشان در اخلاق و ادب و احترام نمي شناسم.
سلحشور با بيان اينكه مرحوم آشتياني شبيه كساني كه در عرصه سينما و تلويزيون هستند، نبود، در اين زمينه عنوان كرد: هيچ كس باور نمي كرد كه در سينما چنين انسان هاي متخلق، مودب و صادقي وجود داشته باشند. سلحشور ادامه داد: آشتياني انساني متواضع، خالص و صالح بود و به نظر مي آمد در كليت سينما مانند غريبه اي بيگانه بود كه سنخيتي با سينماي ايران نداشت.

 



قيام موعود به روايت سينما

درحالي كه سينماگران آمريكايي براي ترسيم آخرالزمان براساس باورهاي خود، سخت كوش و فعال هستند، فيلمسازان مسلمان و ازجمله كارگردان هاي ايراني، نسبت به نمايش باورهاي آخرالزماني تشيع كه به عنوان انتظار فرج امام زمان(عج) و قيام موعود شناخته مي شود، كار چندان قابل توجهي را صورت نبخشيده اند. سعيد مستغاثي، منتقد و مستندساز، در مقاله اي به بررسي اين مسئله پرداخته.
او در ابتداي اين نوشته آورده است: در كتب و اسناد منتشره آمده است كه بنابر اعتقاد صهيونيست ها، با آغاز هزاره جديد و عبور از برج حوت (ماهي) به برج حمل (سطل)، زمان اقدام براي فراهم آوردن زمينه هاي ظهور مسيح موعودشان فراهم آمده است. به عبارت ديگر آنان بر اين باورند كه جهان به آرماگدون و آخرالزمان موردنظر مسيحيان و يهوديان صهيونيست بسيار نزديك شده و حالا نوبت عمل فرا رسيده است. اگرچه صهيونيست ها، ديرزماني است كه عمل خويش را براي روز موعودشان به نام «آرماگدون»، شروع كرده اند.
اونجليست ها (مسيحيان صهيونيست) بر اين باورند كه مسيح(ع) دوباره ظهور مي كند و در آخرالزمان جنگ و ويراني بزرگي (آرماگدون) اتفاق خواهد افتاد و بعد از اين ويراني صلح دائمي تا هزار سال يعني تا قيامت برقرار خواهد شد.
براساس آمار، چهل درصد از آمريكاييان معتقد به آرماگدون هستند. «ريگان» يكي از رؤساي جمهور پيشين آمريكا درباره نبرد آرماگدون گفته است: «آرزو دارم كه خداوند به من عنايت كند تا زمينه نبرد آرماگدون را فراهم سازم تا بدان وسيله در اين نبرد شركت كنم و مشيت و خواست الهي را به اجرا بگذارم و باعث بازگشت دوباره مسيح(ع) بشوم.»
بوش پسر وقتي كه پدرش براي باردوم براي رياست جمهوري انتخاب نشد، گفت: «من از اشتباهات پدرم پند گرفتم. مهم ترين دليل اين بود كه هفتاد ميليون مسيحي صهيونيست از پدرم حمايت نكردند.» يادآوري مي شود كه جرج دبليو بوش و همسرش از اوانجيليست هاي معتقد هستند.
اونجيليست ها اعتقاد دارند پس از اينكه نبرد خير وشر آغاز شد، پيروز نهايي خير است و شيطان توسط مسيح به اسارت كشيده مي شود. در اين جنگ تنها كساني نجات پيدا مي كنند كه اونجيليست باشند. به طور دقيق مشخص نيست كه جنگي كه از آن به آرماگدون ياد مي شود كجاست، اما به گفته مسيحيان صهيونيست، ميليون ها نفر از دشمنان مسيح از عراق حركت خواهند كرد و از فرات خواهند گذشت و به سمت قدس خواهند رفت. در ميان راه نيروهاي مومن به مسيح، راه آنها را سد مي كنند و در آرماگدون به هم مي رسند و جنگ در مي گيرد. در تفسير جنگ آرماگدون هم مي گويند كه سپاه ايراني، قفقازي، سوداني، ليبيايي و... به عنوان سپاه شر از عراق حركت مي كنند. (توجه كنيد كه سال هاست بوش و دار و دسته اش، كشورهايي مانند ايران را «محور شرارت» خوانده اند!) طبق نظر مفسرين اونجليست، اين جنگ بايستي بين سال 2000 تا 2007 روي مي داده است!!
در بخش ديگري از اين مقاله نوشته شده: در سال هاي اخير و پس از آغاز هزاره سوم نيز تعداد زيادي از فيلم هايي كه توليد مي شوند يا باورهاي آخرالزماني صهيونيست ها را تبليغ مي كنند و يا مردم را از موعودي ديگر مي ترسانند. موعودي كه به اذن خداوند در مقابل تمامي جنگ و كشتار و خونريزي و به اصطلاح آرماگدون صهيونيست ها خواهد ايستاد. همچنانكه پيروان و شيعيان او ساليان سال است در انتظار ظهورش مقاومت و ايستادگي كرده اند.
در خبرها آمده بود كه جرج بوش، هيئتي را متشكل از متخصصان سازمان سيا، كارشناسان اسلامي در آمريكا و جامعه شناسان و دانشمندان مذاهب ديگر مأمور كرده تا درباره حضرت امام زمان(عج) و زمينه هاي ظهور ايشان تحقيق نمايند. اگر چه سال ها بود، خبرهايي از گوشه و كنار مي رسيد مبني بر اينكه سركردگان صهيونيسم، به خصوص در آمريكا و اسرائيل بودجه اي بالغ بر ميلياردها دلار اختصاص داده اند تا چگونگي ظهور حضرت مهدي(عج) را بررسي كرده و راه هاي جلوگيري از آن را جستجو نمايند، اما اين بار خبر فوق بر روي بسياري از خبرگزاري هاي معتبر و سايت هاي اينترنتي نقش بست تا خوش خيالي خيلي ها كه اينگونه خبرها را ناشي از همان فرضيه معروف «توهم توطئه» مي پنداشتند، پايان داده و با واقعيتي تكان دهنده مواجه شان گرداند كه به لحظه تصميم بسيار نزديك شده ايم.
اينك در سالگرد ميلاد آن موعود الهي بار ديگر بايستي كارنامه خود را مرور كنيم كه هر يك از ما براي فراهم آوردن زمينه هاي ظهور حضرت (كه تكليف هر مسلمان شيعه است) چه كارهايي انجام داده است. درحالي كه چنانچه بخشي كوچك از آن را مشاهده كرديم، جبهه رقيب از هيچ كوششي فروگذار نكرده و نمي كند. اما نويسندگان و هنرمندان مسلمان در جهت شناساندن حضرت مهدي موعود(عج) به نسل امروز چه كرده اند؟ تا چه اندازه ايشان و اهداف و آرمان هايشان را به جوانان معرفي كرده اند؟ مگر نه اين است كه مهمترين وظيفه هر شيعه، شناخت و شناساندن امام زمان خويش است؟ به راستي درباره مهمترين موضوع شيعه، يعني قيام منجي عالم بشريت، حضرت حجت(عج) و شيوه و رسم و راه درست انتظار حضرت، به چه آثار سينمايي انديشيده شده است؟ درباره شرايط ظهور ايشان و علاماتي كه اين ظهور مبارك و خجسته در مقابل خواهد داشت، روايات و سخنان بسيار از ائمه اطهار(س) و شخصيت هاي بزرگ اسلامي نقل شده است. سينماي ايران تا چه اندازه به اين شورانگيزترين واقعه آينده بشريت، نگاه داشته است؟ اگر چه بسياري از فيلمسازان ما از منتظرين و معتقدين به حضرت به نظر مي آيند ولي معلوم نيست كه چرا براي بيان اعتقادات و باورهاي ديني و مذهبي خويش در آثارشان، مأخوذ به حيا هستند! گو اينكه برخي از آنها هم به اصطلاح مته به خشخاش گذاردن نظارت هاي دولتي را مانع اساسي براي طرح مسئله مي دانند و بعضي از همان فيلمسازان، از جهت گرفتار نشدن در پيچ و خم هاي مختلف هم كه شده، از خير فيلمنامه هاي درباره حضرت امام زمان(عج) و يا حتي طرح مقولات ديني در فيلم هايشان مي گذرند و به سراغ همان سوژه هاي دم دستي خود مي روند كه به قول معروف كمتر حساسيت برانگيز باشد.
اين در حالي است كه يكي از فيلمسازان همان مؤسسه اونجليستي «پرده اول» به نام «باتالي» كه چهل و يك ساله است توانسته به تازگي در امتحان كشيشي موفق شود. او عادت دارد هر روز سر كار انجيل بخواند. اين عادتي است كه به نظر خيلي از همكارانش كمي عجيب و غيرعادي است.
در عوض باتالي هم از بسياري آدم هاي هاليوودي متعجب است، چون اغلب آنها گروه هاي جوانان كليسايي را نمي شناسند در حالي كه بيش از نيمي از نوجوان ها و جوان هاي آمريكايي جزء اين گروه ها هستند. او حتي از كليساروها و معتقدان مسيحي هم شاكي است چون فكر مي كند كه آنها هم بايد بتوانند با نقاشي كردن يا نوشتن در خدمت اونجليسم باشند.
او مي گويد: «واقعا مزخرف است. ما ادعا مي كنيم كه به خدايي بزرگ و فوق العاده ايمان داريم اما حتي نمي توانيم درباره اعتقادمان يك صفحه مطلب بنويسيم، يا يك صحنه نقاشي كنيم. چرا ما مسيحي ها نبايد فيلمي مثل تك گويي هاي زنانگي ايو انسلر داشته باشيم.» تصميم جديد او اين است كه در نسخه اوليه فيلمنامه اش، آنقدر شخصيت هاي مسيحي بانمك، سه بعدي و جذاب بگنجاند كه نظر همه را جلب كند.
اين تصويري ولو ناقص و اجمالي است از آنچه كه در غرب معتقد به اونجليسم مي گذرد. مقاله مستغاثي به اين ترتيب پايان يافته است: مي توان از اين مجمل، حديث مفصل خواند و به دنبالش به مسئوليت شيعه بودن خود فكر كنيم. به نظر مي رسد بيش از همه بايستي به قيام حضرت مهدي موعود(عج) پرداخت. بايستي شرايط آن قيام و نشانه هاي ظهور و شخصيت اين منجي عالم بشريت را با زبان سينما و بر پرده عريض هنر هفتم، به دنيا شناساند تا بسياري از آزاديخواهان و فرهيختگان دنياكه هنوز با حضرت حجت(عج) و قيام و آرمان هاي ايشان آشنايي ندارند نسبت به وجود مبارك اين موعود تاريخ بشر آگاه شوند كه شايد انشاالله در ظهور آن حضرت تعجيل شود. ممكن است در اين راه آثار و فيلم هاي ناقصي هم ساخته شود كه قطعاً نتواند و نمي تواند ابعاد گسترده شخصيتي و ظهور حضرت حجت(ع) را بيان نمايد ولي بايستي ساخته شود در تعداد زياد و كميت بالا و البته با ساختار سينمايي استاندارد و جهاني كه قابليت اكران و نمايش در سطح بين المللي را دارا باشد.
اين گونه آثار در درجه نخست حداقل مي تواند در كشورهاي اسلامي و منطقه و بعد از آن در ساير ممالك مطرح شود. چرا با استفاده از علائق و سلائق جشنواره هاي خارجي اين گونه آثار را در مقابل ديدگان جهانيان قرار ندهيم؟ چرا با ساختارهاي به اصطلاح هنري اين كار را به انجام نرسانيم؟ به نظر مي آيد كه جدي تر بايستي به مقولات فوق انديشيد كه طرف مقابل با سرعت تمام به جلو مي تازد و ما مدعيان شيعه و پيروي امام زمان(عج) دست روي دست به تماشاي گل هاي آنها نشسته ايم كه پي درپي وارد دروازه خودي مي شود و گاها حتي برايشان دست هم مي زنيم!! يادمان باشد كه اين بار آنها شمشيرها را از رو بسته اند. اگر باور نمي كنيم يك بار ديگر كتاب «رمز داوينچي» را با دقت بخوانيم و بعد هم فيلمش را ببينيم، شايد كه تلنگري به وجدان اعتقادي مان بخورد!

 



موج جديد فيلم هاي رفع توقيفي

در حالي كه رفع توقيف چند فيلم با واكنش منفي مردم و شخصيت هاي دلسوز نظام مواجه شد، اخباري مبني بر آغاز موج جديدي از رفع توقيف فيلم هاي مسئله دار منتشر شده است.
از جمله اين كه رفع توقيف فيلم موهن «سنتوري» براي انتشار در شبكه نمايش خانگي كه قطعي شده است.
همچنين عليرضا سجادپور، مديركل اداره نظارت و ارزشيابي معاونت سينمايي وزارت ارشاد، در گفت وگويي با رجانيوز، از احتمال اكران فيلم هايي چون «صدسال به اين سال ها» و «آتشكار» خبرداد و در عين حال درباره وضعيت فيلم «زمهرير» توضيح داد: نسخه اصلاحي اين فيلم ارائه شده و در جلسات شورا مورد بررسي قرار خواهد گرفت. شورا به زودي نظر خود را درباره اين فيلم به تهيه كننده اعلام خواهد كرد.
به رغم تأثير منفي فيلم هاي رفع توقيفي برافكار عمومي و اعتراضات فراواني كه به اين فيلم ها شده، اصرار معاونت سينمايي براي اكران آن ها سؤال برانگيز است.

 



توليد بازي رايانه اي رويين تن از شاهنامه

توليد بازي هاي رايانه اي براساس فرهنگ بومي كشورمان و با توانايي متخصصان داخلي، يكي از اتفاقات مثبت سال هاي اخير در عرصه فرهنگي كشورمان است.
آخرين بازي توليد شده، «رويين تن» است كه با اقتباس از شخصيت رستم در شاهنامه توليد شده است.
بازي «رويين تن» كه داستان آن در فضاي اساطيري شاهنامه فردوسي روي مي دهد با حمايت و پشتيباني بنياد ملي بازي هاي رايانه اي و همكاري استوديو «رسانه افزارشريف» وارد بازار شد. بازي رويين تن قسمت دوم از بازي «عصر پهلوانان» است كه در سال گذشته به بازار عرضه شد و براي گروه سني بالاي 15سال طراحي شده است. در اين بازي نيز مبارزه «آتار و ويراجا» ادامه مي يابد كه اولي شاهزاده جوان و پسر پيشداد حاكم وقت زابل و «ويراجا» موجودي عجيب و خبيث است.
محور داستان اين بازي حول كشمكش و نبرد نيروهاي خير و شر براي رسيدن به راز رويين تني دور مي زند و هر يك از شخصيت ها تلاش مي كند تا با دست يابي به راز جاودانگي براي هميشه از هر نوع گزند و آسيبي درامان بماند.
اين بازي توسط استوديو رسانه افزار شريف و با حمايت بنياد ملي بازي هاي رايانه اي معاونت سينمايي ساخته شده است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14