(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 18 مرداد 1389- شماره 19712

نگاهي به تجمل گرايي و توقعات بيكران در دنياي مدرن
 زياده طلبي محروميت پذيري خود خواسته -بخش نخست



نگاهي به تجمل گرايي و توقعات بيكران در دنياي مدرن
زياده طلبي محروميت پذيري خود خواسته -بخش نخست

حسن آقايي
ويلايش در يك شهرك بس بزرگ با خيابان بندي هاي عريض و طويل و سرشار از درختان و گل و سكوت جان پرور در يك منطقه شمال به سبك مهاراجه هاي هندي با بديع ترين امكانات ساخته شده است. بهترين لوازم زندگي از كشورهاي همجوار مهيا شده است. ماشين چندصد ميليوني زير پاي اوست... تماشاي اين ويلا، مرا ياد آن شخص مي اندازد كه همواره دغدغه پرداخت قسط ماشين 7-6 ميليوني اش را دارد. از سركار كه بيرون مي آيد، گاه در مسير مسافري هم سوار مي كند تا لااقل پول بنزينش تأمين شود. اما هم آن مالك ميلياردي و هم اين حقوق بگير چند صدهزار توماني كه با آنها همصحبت شده ام هر دو تقريباً يك نظر مشترك دارند؛ ثروتمند مي گويد: «حوصله روبه راهي ندارم. همه چيز تكراري است.» و حقوق بگير ساده هم مي گويد: «از پس توقع اهل و عيال برنمي آيم. ماشينم خريدم، حالا مي گويند عوض كنم مدل بالاتر بگيرم. بي انصاف ها! تا ديروز مي گفتند چرا ماشين نداريم حالا... زندگي خيلي بي مزه شده است...»
جداي از توقعات بي پايان زندگي خانوادگي و كار و خريدهاي روزمره، اگر توان و فرصت دو سه روزه سفر هم دست بدهد، مسأله جاده ها و تنوع هزاران ماشين، محل مناسب اسكان و با نرخ متعادل و منصفانه دغدغه ديگر خانواده هاست. حتي توي شهر هم در ازدحام انواع ماشين براي گردش يا خريد سور و سات منزل اگر بخواهيم بيرون برويم، جاي پارك در هيچ كوچه پس كوچه اي پيدا نمي شود. كنار خيابان هم ترمز نكرده، مأمور قبض نشان مي دهد. سال هاي پيش حوصله مان كه سر مي رفت به جاده هاي اطراف تهران مي زديم، همه چيز خوب و دلخواه و «من چقدر خوشحالم!» بود. حالا برج است و پاساژ... حالا هيچ چيز با هيچ چيز همخواني ندارد... در سفر اجاره يك اتاق در هر گوشه شمال دست كم شبي 60-50هزار تومان و هتل از پيش رزرو كرده بالاي 250هزارتومان است و كنار پياده رو چادر زدن، مشكلات ويژه خود را دارد. كمپ كجاست؟ چه ايمني اي دارد، توي جنگل و شب هراسناك و... بهتر است توقعات را كم كنيم در خانه بنشينيم و گل بگوييم و... اگر به بهانه سينما رفتن با بليت 3-2 هزار «توماني» حداقل «20»هزار تومان بايد پياده شد، پس ماندن به از رفتن است، باز البته اگر بساط توقعات پهن نشود!
من چرا ماشين آخرين مدل ندارم!؟
«فلان كس ماشين آخرين مدل دارد من نوعي چنين ماشيني ندارم. اين قياس يعني توقعات زياد و اين چشم و هم چشمي آسودگي روان اين قبيل آدم ها را به هم مي ريزد.»
اين نظر «محمد اقدامي» شغل آزاد در تعريف و توصيف زياده خواهي از نوع بيكران آن است. او ادامه مي دهد: «كسي كه وسع مالي و درآمدش كم مي باشد و مجبور مي شود دنبال كار دوم و سوم برود، ديگر آسايش فكري نخواهد داشت. كساني هم كه بيكارند و سرگشته امرار معاش خود هستند چنين وضعي خواهند داشت. بسياري- شايد- از چنين افرادي توقع شان اشتغال است تا بعد چه انتظاري در بخش هاي ديگر زندگاني داشته باشند.»
مقايسه دارا و كم دار
و به هم ريختگي افكار
يك شهروند بازنشسته يكي از نهادها، با بيان اين جمله سؤالي كه توقعات اعمال شده به برخي از مردم ناشي از شرايط جامعه است يا خواست خودشان؟ با اشاره به اين كه جامعه در مراحلي براي ما ايجاد توقعات و حتي چشم و هم چشمي مي كند، مي گويد: «مثلاً فردي در جهت تأمين رفاه خود، انتظارات بي جا از جامعه دارد.»
«شريفي» در ادامه نظرات خود و به عنوان نمونه، اظهار مي دارد: «يك فرد با 5-4 سر عايله در يك خانه 60 يا 40متري زندگي مي كند ولي نگاه مي كند همنوعش و همسايه اش يك خانه ويلايي دارد. اين مقايسه، ناخودآگاه روي فكر آن فرد با وسع اندك اقتصادي- مالي تأثير مي گذارد.» به زعم او، اين توقع را جامعه با پديده هاي ساختاري پيش مي آورد: «يا يك نفر وسيله نقليه چند ده ميليوني در اختيار دارد، خيلي ها اتومبيل 8-7ميليوني هم ندارند. الان بسياري از مردم حتي روي مدل خودرو هم حساس شده اند. اين هم يك نوع توقع كاملاً بي جا است كه به هر حال روح و فكر را برانگيخته مي كند.»
زياده طلبي، محروميت پذيري خودخواسته
«اما اين كه چرا كساني از آنچه امكانات در زندگي شان دارند قانع نيستند و لذت نمي برند، به نظر من به خاطر زياده خواهي است، راضي نبودن آن زماني است كه خود تصور كند امكانات اش با معاش و امورش مطابقت نمي كند يا اين كه برنامه هاي جامعه وضعي پيش آورده كه جايي براي تأمين خواسته هاي ضروري نمي گذارد.» او ادامه مي دهد: «فردي كه
500-400هزار تومان حقوق ماهانه دارد، برنامه ريزي مناسب مي كند كه چگونه متعادل خرج روزمره اش كند ولي امور در جامعه وضعي پيش مي آورد كه مثلاً براي نام نويسي فرزندش 150-100هزار تومان مي بايد بپردازد، يا فرزند دانشگاهي دارد كه بايد بيش از اين مبلغ براي هر نوبت درسي او بپردازد. اين قبيل هزينه هاي فرا روزمره و نداشتن قدرت پرداخت مخارج، به نوعي باعث مي شود توقعات نسبت به ميزان حقوق ماهانه اش، بالا برود. چنين موارد معضل جامعه يعني چيزهايي كه نمي توانيم داشته باشيم درحالي كه ضرورت حياتي هم وجود دارند، در عين حال نيز بايد گفته شود حسن نيت و سلايق مديريت ها در برنامه ريزي هاي مردمي تأثيرگذار مي باشند.»
توقعات زياد سلب آسايش و زيان جامعه
«عباسعلي مزيناني» مي گويد: «توقعات بيش از حد، نخست سبب عدم آسايش و امنيت رواني شخص مي شود. در مرحله بعد مردم متأسفانه با تجملات، زياده خواهي و چشم و هم چشمي باعث زيان رساندن به جامعه و نارضايتي پروردگار مي شوند.»
از اين معلم مي پرسم: به نظر شما اصولاً آرامش خاطر انسان در زندگي در چيست؟ مي گويد: «از نظر من اصل آسايش در جلب رضايت خدا، خدمت به مردم جامعه و بيشتر آسايش در اجابت اعمال عبادي است كه انگيزه آسودگي انسان مي شود...»
خوردن حسرت
موتورسيكلتش را كنار ديوار پياده رو خاموش و قفل مي كند. همكار عكاس آرام مي گويد با او صحبت كنم. نگاهش مي كنم، لبخندي بي صدا در چهره و انعكاس آن در چشمانش نوعي حس فروتني را تداعي مي كند كه درواقع، بازتاب آن مرد از شنود گفته همراه است. «جلو مي روم. حس غريبي از چيرگي نگاه ملايم اش مي تراود كه مي گويد: «من چيزي نمي دانم كه برايتان بگويم.»
«علي شيرازي» كه همين موتورسيكلت كهنه اش «پيك» درآمد و معاشش است، مي گويد: «واقعيت اين است كه مردم بعضاً ناسپاس به آنچه كه دارند، هستند. از آنچه كه داريم لذت نمي بريم. من به يك لقمه نان و پنير كه مي خورم به فكر زياده خواهي هستم كه نصيبم شود. اكتفا نمي كنم و لذت هم نمي برم. مردم دارند فست فوت مي خورند حسرت مي برند. اما يك موقع است كه دخل و خرج جور نيست، آن موقع مشغله فكري واقعي است: خرج يك ميليون ولي درآمد 700-600 هزار. خلأ بين دخل و خرج كه دائماً مشغله فكر آدم مي شود، ديگر اين زياده خواهي نيست».
تلويزيون توقعات مردم را بالا مي برد
اما يك طلافروش، با اين پيش گفت كه قبلا مردم بيشتر قانع به آنچه كه در اختيارشان بود، زندگي مي كردند اما به مرور يك عده همه كاره شدند و كساني هم امكانات شان به صفر رسيد، در زمان حال بر اين نظر است كه نمايش فيلم هاي تلويزيون با آن دكور و مبلمان هاي شيك و ميز و غذاهاي رنگين علت مؤثر در بالا بردن توقعات مردم و خانواده ها مي شود.
«سيدحسن محمدي» در برابر چنين مواردي بر اين باور است كه مردم «چنانچه توقع شان را كم كنند به آرامش خاطر مي رسند و شاد زندگي مي كنند.»
او مي افزايد: «الان همه چيز داريم اما آسايش در زندگي نداريم. بنابراين بايد خودمان شيوه زندگي مان را درست كرده و به حق و توانايي خودمان قانع باشيم.»
او در بخش ديگري از بيان نظرات خود، پارتي بازي كردن براي تحقق توقعات را امري ناصحيح و بدآموزي مي خواند و در اين باره تعريف مي كند: «كسي را سال ها مي شناسم كه سال اول راهنمايي درس خواند و تا سن حدود 30 سالگي بيكار بود و دستش به كاري بند نبود تا آن يك نفر از اقوامش كه در سازماني به پست بالاي اداري مي رسد، او را به راحتي در همان سازمان مشغول كار مي كند. الان همسرش ماشين ماكسيما و خودش تويوتا كمري ژاپني زير پا دارند.» از اين تعريف نيز مي توان چنين نتيجه گرفت كه اين قبيل حمايت امري فراتر از توقعات فرد يا افرادي است كه فرضا توقع شان در سطح تامين امرار معاش متعارف خانوادگي و حفظ حيثيت اهل و عيال خود است.
يك شهروند مي گويد آرامش و لذت بردن هر شخص از امكانات خود دغدغه اي در جامعه شده است كه خيلي از مردم خود را محروم از چنين بهره بري مي كنند و منحصر به يك طبقه متوسط و يا كم درآمد نيست.
«فتحي» ادامه مي دهد: «آن كس كه همه چيز دارد از باغ و ويلا تا ماشين گران قيمت و درآمد كلان هم باز ابراز نارضايتي مي كند و لذت خالصانه و پيوسته از مايملك خود نمي برد.» وي علت را در خوب ندانستن اساس زندگي چنين افرادي مي خواند. او كه مي گويد هر يكي دو سال به ديدار خانوادگي فرزندش در يك كشور مي رود، اضافه مي كند: «اغلب خانواده هاي آن ديار با يك امكانات اوليه زندگاني شامل خانه مسكوني و يك اتومبيل، برنامه ريزي منظم در زندگي شان دارند. اسراف در اقتصاد معيشتي خود نمي كنند و به اصطلاح بي گدار به آب نمي زنند. بر همين اساس، آخر هفته راحت و با آرامش و آسايش به تفريح مي پردازند و اغلب مردم حداقل سالي يكبار به يك شهر كشور خود و يا كشور ديگر سفر مي كنند. آنان واقعا از آنچه دارند نهايت استفاده و لذت را مي برند.»
مشاهدات مردم، مبناي احتياجات
پاسخ يك استاد اقتصاد به پرسشم درخصوص آثار توقعات بيكران و چشم و هم چشمي شخص، خانواده و اقشار جامعه در آرامش روان و ذهن و لذت بردن استفاده از مالكيت هر آنچه در اختيار دارند، چنين است: «مي توان اضلاع مثلثي تصور نمود كه يك سويش نوع رفتار مردم، طرف ديگر الگوي مصرف و جانب سوم نهادهاي آموزشي است ضمن اين كه بر اين باورم كه ثروت اصلا نشان شادمان بودن انسان نيست.»
«دكتر رحمت الله نيكنام» در موارد مذكور توضيح مي دهد: «مردم براساس مشاهدات خود، احتياجات را تصور مي كنند. به عنوان مثال: وقتي همسايه يك اتومبيل گران قيمت جديد خريده است، برخي ها نمي خواهند از آن دارنده اتومبيل عقب باشند. در نتيجه تحت فشارهاي خانوادگي قصد خريد يك اتومبيل مشابه مزبور را مي كنند. اين رفتار تقليدگونه ممكن است با عقل هماهنگي نداشته باشد ولي از نظر آماري بسيار گسترده و فراوان است. بنابراين، بايد در مرحله اول به مردم آموزش داده شود كه در چارچوب امكانات خودشان تصميم بگيرند نه با توجه به رفتار همسايه ها، فاميل يا همكاران. اين آموزش يكي از وظايف اصلي نهادهاي آموزشي كشورمان است كه بودجه هنگفت سالانه دريافت مي كنند اما موفقيتي در اين مورد نداشته اند كه بر اين مبنا تا اينجاي قضيه، مشكل برمي گردد به چگونگي تعليم و تربيت.»
گزارش روز

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14