(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 14 بهمن 1389- شماره 19855

خاورميانه؛ بمب ساعتي
گفت وگو با فرزند آيت الله العمري



خاورميانه؛ بمب ساعتي

ترجمه و تأليف:
سيدعمار موسوي
«باراك اوباما» رئيس جمهور آمريكا در مصاحبه ژانويه 2010 خود با مجله تايم، تصريح كرد كه مديريت سياست هاي مربوط به تنش اسرائيل و فلسطين «بسيار مشكل است». هر چند رئيس جمهور آمريكا فقط به اين نمونه اشاره كرده، اما بديهي است كه مشكلات سياست خارجي آمريكا در خاورميانه، محدود به مسئله فلسطين نبوده و مديريت مسائل مربوط به كل اين منطقه براي كاخ سفيد «بسيار مشكل است». بلكه نگاهي به رفتار آمريكا در قبال ايران و سوريه نيز حكايت از يك ناتواني محسوس در سياست خارجي واشنگتن دارد. در ايران، عراق، اسرائيل، لبنان و سوريه حل هيچ مسئله اي براي سياستگزاران آمريكايي ساده نبوده است. اگر بخواهيم با اوباما به صراحت سخن بگوييم، بايد به اين حقيقت اشاره كنيم كه او در زماني به كاخ سفيد راه يافته است كه كل منطقه خاورميانه در حال وارد شدن به يك دوره جديد است. در واقع، اوباما در حال درك نتايج سه واقعه مهم و دوران ساز است كه طي بيش از 20سال گذشته در اين منطقه رخ داده است.
اين كه اين حوادث سه گانه در ابتداي دوران رياست جمهوري اوباما به اوج خود رسيده اند، ناشي از بدشانسي اوست. اما حقيقت آن است كه تعادل استراتژيك در منطقه خاورميانه از قبل در حال دگرگون شدن بود. تغيير در فازهاي گوناگون از جمله سياست و اقتصاد از سال ها پيش شروع شده بود. نتايج اين تغييرات نيز آن است كه هم پيمانان سنتي آمريكا در جنوب اين منطقه- براي مثال عربستان و مصر- در آينده از قدرت و تأثيرگذاري كمتري برخوردار خواهند بود؛ و در مقابل، محور شمالي خاورميانه- كه شامل تركيه و ايران، قطر، سوريه و شايد عراق و لبنان است- در دوره جديد «محور نفوذ» خاورميانه هستند.
چالش هاي شديد بر سر آينده منطقه- كه از هم اكنون آغاز شده- و نيز بر سر نقش اسلام در موازنه قوا، نقش آمريكا در مسائل خاورميانه را كمرنگ تر از پيش كرده و از تأثيرگذاري واشنگتن خواهد كاست. پرسش اينجاست كه آيا آمريكا خواهد توانست خود را با شرايط جديد تطبيق دهد يا خير؟ يا به عبارت دقيق تر، آمريكايي كه سرگرم تجزيه و تحليل سياست داخلي اسرائيل و نيز روابط دوجانبه خود با تل آويو است، آيا اساساً توان درك تغييرات رخ داده را خواهد داشت؟ آيا واشنگتن خود را با اين تغييرات هماهنگ مي كند يا همچنان بر پايه ساختارهاي دولت- ملت دهه 1920 به خاورميانه مي نگرد؟
دوره جديد آغاز مي شود
آخرين مداخله غرب در خاورميانه كه طي سال هاي 1821 تا 1922 رخ داد، خلأ قدرتي ايجاد كرد كه سرانجام از سوي دو قدرت استعماري فرانسه و انگليس پر شد. اما رهبران و جريان هاي اسلامگرا، هر چه در ويژگي هاي دور جديد بيشتر عميق شده و حوادث پيش-رو را تحليل و بررسي مي كنند، تكرار چنين تجربه اي را غيرمحتمل مي بينند. آنچه اينها از تحليل خود نتيجه مي گيرند، كاهش نقش و تأثير غرب در منطقه است كه كاهش نيروهاي نظامي آمريكا و هم پيمانانش در عراق و افغانستان نيز، به اين روند شتاب خواهد بخشيد. بنابراين، براي نخستين بار طي چند قرن اخير، هيچ قدرتي خارج از خاورميانه توان پر كردن خلأ قدرت به وجود آمده را نخواهد داشت. كشورهاي چون چين و روسيه نيز در اين منطقه مداخله نخواهند كرد. هر چند بدون ترديد روابط تجاري، تكنولوژيك و سرمايه-گذاري كشورهاي خاروميانه با شرق ادامه خواهد يافت. چين و روسيه قطعا نقش خود را ايفا خواهند كرد، اما به عنوان «همكار» نه به مانند يك قدرت برتر.
بنابراين، احتمال اين وجود دارد كه دوره جديد با چالش بر سر «افزايش نفوذ» آغاز شود. برخلاف دهه 1920 اما اين «نفوذ»، ميان قدرت هاي برتر دست به دست نخواهد شد، بلكه اين بازيگران داخلي خاورميانه خواهند بود كه آينده قلب استراتژيك جهان را در دست خواهند گرفت. فشارهاي اجتماعي و اقتصادي سال هاي آتي، واكنش هاي جديدي را خواهد طلبيد. توانايي دولت ها و جريان هاي اسلامگرا در واكنش به اين فشارها آزمون هايي است كه پيش روي بازيگران منطقه اي است.
اين جهش به سمت موازنه جديد قوا در نتيجه سه رخداد تاريخي در 20 سال گذشته است: فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، حمله آمريكا به عراق درسال 1991 و مضمحل شدن دكترين بن گورين در اسرائيل در سال .1992 اين دكترين، كه به نام اولين نخست وزير اسرائيل يعني «ديويد بن گوريون» مشهور شد، براين مبنا استوار شده بود كه صلح اسرائيل با همسايگان عرب خود ممكن نيست چرا كه اعراب هيچ وقت موجوديت اسرائيل را به رسميت نخواهند شناخت. در نتيجه، بن گوريون معتقد بود اسرائيل چاره اي جز نزديك كردن خود به همسايگان غيرعرب خود يعني اتيوپي، ايران، تركيه و لبنان ندارد. اما پس از پايان جنگ سرد، شكست عراق در جنگ خليج فارس، شرايط سياسي داخلي اسرائيل نيز تغيير كرد و مسير جديدي پيش روي منطقه قرار گرفت.
فروپاشي شوروي و شكست عراق، موانع سنتي پيش روي گسترش نفوذ ايران را از ميان برد. هم عراق و هم شوروي، موفقيت هاي سياسي ايران را محدود كرده بودند، اما اين موانع ناگهان برچيده شدند. مهم تر از اينها، شكست عراق، تبديل شدن ايران به يك قدرت برتر منطقه اي را تضمين كرد. حقيقت آن است كه قدرت اقتصادي يا توان هسته اي ايران نيست كه باعث افزايش نفوذ ايران در منطقه شده، بلكه به اذعان مقامات اسرائيلي، زرادخانه سنتي تسليحاتي ايران- كه با قدرت هم پيمانان منطقه اي اش يعني سوريه، حماس و حزب الله تركيب شده- سال ها پيش روند برهم زدن موازنه قدرت در منطقه را شروع كرده بود. اين تركيب نظامي، قدرت اسرائيل را به طرز محسوسي محدود كرده است.
تركيه براي 44 سال «بال هاي» سازمان پيمان آتلانتيك شمالي به شمار مي رفته است. اين وظيفه البته با طرز تفكر نخبگان حاكم بر تركيه در آن سال ها سازگار بود. اما پايان جنگ سرد باعث شد تركيه به عنوان يك قدرت استراتژيك جديد ظهور كند. از اواخر دهه 90، نخبگان سكولار و ميليتاريست ترك همواره از سوي احزاب اسلامگرا به چالش كشيده شده اند.
«احمد داوداوغلو» معمار مواضع جديد تركيه و وزير خارجه كنوني اين كشور، در كتابي كه سال 2000 با عنوان «عمق استراتژيك» منتشر كرد، اين موضع را به صراحت بيان داشت كه تركيه به هيچ وجه نيازي ندارد به عنوان بال هاي ناتو عمل كند. او استدلال كرد كه آنكارا بايد براي بازيابي موقعيت خود به عنوان كشوري در مركز ديگر كشورها، آزاد باشد. خلاصه اينكه تركيه درحال دور شدن از وابستگي سياسي به آمريكا بود و با تلاش براي عضويت در اتحاديه اروپا، مي خواست به عنوان يك بازيگر محوري در روابط آسيا، اروپا و خاورميانه ظاهر شود.
ظهور ايران و تركيه در اين ميان باعث شده است پاي سوريه نيز به عنوان يك بازيگر كليدي به معادلات منطقه اي باز شود. از ديگر سو، اتحاد دمشق با تهران و بيروت باعث شده كه لبنان ديگر به عنوان يك منبع صدور تهديد به سوريه عمل نكند. براي نمونه، ايران درسال 2005 پس از ترور رفيق حريري در كنار سوريه ايستاد و مانع وارد شدن فشار سياسي به دمشق شد.
اين محور شمالي خاورميانه، اشتراك نظرهايي دارند كه اتحاد آنها را بيش از پيش ممكن ساخته است. نخست، پيش بيني همه آنها اين بود كه آمريكا در حمله به عراق شكست خواهد خورد و در نتيجه، بي ثباتي گسترده اي را در جهان اسلام دامن خواهد زد. دوم، اين تحليل آنها درست بود كه جنگ عراق جمعيت كرد كشورهاي همسايه را تحريك خواهد كرد. و سرانجام، هر سه معتقد بودند كه تنش اسرائيل و فلسطين بدون مشاركت بازيگراني چون حماس و نيز ايران و سوريه حل شدني نيست. حقيقت آن است كه محور سوريه، ايران و تركيه، معادلات خاورميانه را بهتر از آمريكا و هم پيمانانش درك كرده اند.
موضوع دومي كه بايد مورد توجه اروپا و آمريكا قرار گيرد، سرعت فزاينده همكاري تجاري در محور شمالي است. تنها در عرض يك ماه درسال 2009، «رجب طيب اردوغان» نخست وزير تركيه به همراه 9 وزير و گروهي از تجار ترك به عراق رفته و بيش از 48 موافقتنامه در زمينه هاي گوناگون با بغداد امضا كردند. مدتي پس از امضاي اين قراردادها، «وليدالمعلم» وزير خارجه سوريه نيز 40 قرارداد مشابه با طرف عراقي خود به امضا رساند كه مهم ترين آنها حذف رواديد از مناسبات طرفين بود تا مردم دو كشور آزادانه از مرزهاي هم عبور كنند. پس از آن، دمشق و بيروت نيز به اقدام مشابهي دست زدند. فوريه 2010 ايران و سوريه نيز قراردادهاي تجاري بسياري به امضا رسانده و رواديد ميان دو كشور را لغو كردند.
خلاصه آنكه، اتحاد سياسي محور شمالي درحال تسري به اتحاد اقتصادي است. يك مولفه مهم در رابطه با اين همكاري نيز خط لوله «ناباكو» است كه بخشي از آن گاز جمهوري آذربايجان را به اروپا مي رساند و احتمالا بخشي ديگر، گاز ميدان عظيم نفتي پارس جنوبي ايران را از طريق تركيه به اروپا منتقل مي كند.
موضوع ديگري كه بايد به آن توجه كرد اين است كه مردم خاورميانه روزبه روز با مذهب انس بيشتري مي گيرند و در اين ميان، جريان هاي اسلامگرا بيش از پيش مورد حمايت مردم قرار خواهند گرفت. اين درحالي است كه نخبگان حاكم در جهان عرب جز به انباشت ثروت شخصي خود نمي انديشند. كمتر كسي را در جوامع عرب مي توان يافت كه نگويد ساختارهاي حكومتي موجود فقط در خدمت قشر حاكم بوده، منافع آنها را تأمين مي كنند. و كمتر كسي بر اين باور است كه بدون تغيير راديكال مي توان به آينده اي بهتر انديشيد. حوادث تونس، يمن و مصر جلوه هايي از تلاش مردم جهان عرب براي دست زدن به اين تغييرات بنيادين است. درواقع، يك بمب ساعتي در منطقه خاورميانه وجود دارد كه به زودي منفجر شده و حوادثي چون حوادث سال هاي 1912 تا 1914 اروپا را رقم خواهد زد.
اين سه سطح تحليل ما يعني برهم خوردن موازنه قدرت، سياست هاي جديد اقتصادي و آينده جريان هاي اسلامي، شديدا درهم تنيده اند. غرب بايد در انتظار برهم خوردن موازنه قوا در خاورميانه به نفع محور شمالي (يعني ايران- تركيه- سوريه) باشد. اگر آمريكا نتوانسته و نمي تواند تغييرات مورد نظر خود را در خاورميانه به وجود آورد، بايد خود را تغيير داده و با شرايط جديد هماهنگ شود.
washingtonQuarterLy

 



گفت وگو با فرزند آيت الله العمري

اشاره:
آيت الله «محمدعلي العمري» رهبر شيعيان عربستان چهارم بهمن ماه پس از سال ها تلاش براي بسط مكتب
اهل بيت (ع) دارفاني را وداع گفت. به همين مناسبت پايگاه اطلاع رساني حج وابسته به بعثه مقام معظم رهبري مصاحبه اي را با يكي از فرزندان ايشان انجام داده كه ازنظر خوانندگان گرامي مي گذرد.
سرويس خارجي كيهان
¤ لطفا نخست توضيحاتي پيرامون اجداد و تاريخچه خانواده «عمري» ارائه بفرمائيد.
سخن گفتن از آيت الله «شيخ محمدعلي العمري» دلنشين و درعين حال دشوار است. خواست خدا اين بود كه ايشان از خانواده اي علمي به پاخيزند و به «عائله العمري» منتسب شوند. گفته شده است، سلسله العمري به «محمدبن سعيد العمري» نايب امام زمان عج الله فرجه الشريف و فرزندش «عثمان بن محمدبن سعيد العمري» برمي گردد كه البته سندي دراين زمينه وجود ندارد.
«العمري» يك خاندان شناخته شده شيعي است- البته درميان اهل سنت هم خانواده اي به نام العمري وجود دارد- اين سلسله شيعي به قبيله خزرج منتسب مي باشد. «خزرج» نيز يكي از دوقبيله مهم مدينه بوده است كه در هجرت پيامبر از مكه به مدينه با آغوش باز از ايشان استقبال كرد و مهاجران را در خانه هاي خويش پذيرفت.
مدينه نيز تنها شهري است كه نه با شمشير بلكه با قرآن فتح شد. قرآن درباره اين شهر مي فرمايد: «والذين تبوءوا الدار و الايمان من قبلهم يحبون من هاجر اليهم و لايجدون في صدورهم حاجه مما اوتوا و يوثرون علي انفسهم و لوكان بهم خصاصه و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون». اين آيه در مقام مدح انصار است. مراد از «الدار» مدينه و ايمان، همان اسلام و قرآن و رسالت پيامبر خدا است.
آري! نسب آيت الله العمري از چنين خانداني است. اين سلسله ادامه يافته و با تشيع و محبت اهل بيت آميخته است. تشيع در مدينه ريشه دار است، البته در برخي مقاطع تاريخي، شيعيان مدينه، در تنگنا قرار گرفته و كشته شده اند، اما با اين حال، توانستند اسلام اصيل را زنده نگه دارند و پرچم دار تفكر شيعي شوند.
آنها هيچ گاه به خواست خود از مدينه خارج نشدند، همچنان كه اهل بيت، از جمله امام رضا و امام موسي كاظم عليهما السلام به اختيار خود آنجا را ترك نكردند؛ زيرا مدينه، شهر جدشان بود و خدا اين شهر را براي پيامبرش برگزيد و خانه او و اهل بيتش قرار داد. شيعي و سني نقل كرده اند كه پيامبر هنگام خروج از مكه به سوي مدينه، فرمود: «اللهم انك اخرجتني من احب البقاع الي فانزلني احب البقاع اليك. اللهم اجعل في المدينه من البركه ضعفي ما في المكه في البركه.»
برخلاف بني اميه كه اين شهر را «خبيثه» ناميدند، پيامبر آن را «طيبه» ناميد. نقل شده است، مردي از مدينه به شام نزد وليدبن عبدالملك رفت. وليد پرسيد: «از كجا آمدي؟» مرد پاسخ داد: «از طيبه». ناراحت شد و گفت: «بگو خبيثه!»
مدينه شهري پاك شده و شأنش رفيع است و چه بسا شريف ترين مكان بر كره زمين باشد؛ زيرا «شرف المكان بشرف المكين» و پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله، از همه موجودات حتي از كعبه برتر و بالاتر است؛ زيرا حرمت مؤمن از حرمت كعبه بالاتر است. ديگر چه رسد به پيامبر صلي الله عليه و آله كه «سيدالكائنات» است.
آري! تشيع در مدينه آغاز شد و استمرار يافت، گرچه در برخي مقاطع فشارهايي بود كه در نتيجه آن، اهل بيت عليهم السلام به عراق و ايران پناهنده شدند، اما به هرحال تشيع و اتباع اهل بيت عليهم السلام درمدينه استمرار يافتند. شيعيان مدينه، فشارها و ظلم هاي سلاطين را تحمل كردند تا اين كه - الحمدلله- به امروز رسيده اند. خانواده عمري از جمله كساني هستند كه موفق شده اند، از شيعه حمايت كنند و راه آن را ادامه دهند. پدر آيت الله العمري، از علما و وكيل و نماينده آيت الله العظمي سيدابوالحسن اصفهاني در نجف بود. جد ايشان «الشيخ احمد العمري» نيز از علما بودند كه متأسفانه تاريخچه زيادي درباره ايشان در دست نيست.
به هرحال اين خانواده، عالم پرور و ريشه دار بوده است. جد من (الشيخ علي العمري) امام و رهبر شيعيان مدينه، «رئيس الطائفه» و پاسدار مذهب اهل بيت عليهم السلام بود و همانند ائمه اطهار عليهم السلام در كنار فعاليت هاي ديني و علمي، به كارهاي زراعي نيز مي پرداخت. به همين جهت، به اجدادم «النخيلين»؛ يعني «خرماداران» گفته مي شد. آنها به پرورش درختان خرما افتخار مي كردند؛ زيرا خرماداري و زراعت، پيشه پيامبران و اميرمؤمنان بوده است. حضرت امير عليه السلام در زمين هاي خالي، چاه هايي مي كند و از آن، آب به كلفتي گردن شتر استخراج و زمين را سيراب مي كرد. نخل هايي كه حضرت امير مي كاشت تا 200 كيلومتري مدينه امتداد داشت؛ تا منطقه اي كه از بس در آن چاه آب حفر شده بود و آب، به فراواني در آن جاري بود، «ينبع» ناميده مي شد.
¤ لطفا زمان دقيق تولد آيت الله عمري و تاريخچه اي مختصر از تحصيلات و فعاليت هاي ايشان درحوزه علميه براي ما ارائه دهيد.
آيت الله عمري در سال 1327 ق تولد يافت. از همان كودكي، ضمن كمك به كارهاي زراعي پدر بزرگوارش، در دامن ايشان با اخلاق اسلامي، عشق به اهل بيت و در خدمت به اهل علم تربيت شد تا اين كه پس از بروز نبوغ و استعدادش، سال 1349 به دستور پدر جهت تحصيل علوم ديني با كاروان حج به نجف اشرف عازم شد.
به اين ترتيب، در مجاورت حرم اميرمؤمنان عليه السلام رحل اقامت گزيد و تحت حمايت و نظارت آيت الله العظمي سيدابوالحسن اصفهاني به تحصيل پرداخت. از جمله اساتيد ايشان علمايي چون: سيد باقرالشخص، جواد مغنيه و خود سيدابوالحسن رضوان الله عليهم بودند.
پدرم يك بار در رؤيايي صادقه خود را در حال سفر به مدينه مي بينند كه اميرمؤمنان وي را به اسم خطاب مي كنند و مي پرسند: كجا مي روي؟ پاسخ مي دهد: مدينه! حضرت مي فرمايند: «زود برگرد كه در آنجا ناله ها برخواهد خاست و حوادثي عظيم در راه است». ايشان در نجف با جديتي بيشتر به درس و تحصيل ادامه مي دهند و وقتي از ارتحال پدرشان باخبر مي شوند، آيت الله سيد ابوالحسن برايشان در مدرسه «شربياني»، مجلس فاتحه برگزار مي كند.
پس از اين ماجرا، پدرم همراه با كاروان حج به مدينه بازگشت و مادرش را با خود به عراق برد. البته آن زمان، سطح زندگي و معيشت در عراق بسيار سخت بود.
آيت الله العمري در نجف با شرايطي سخت مواجه بوده اند و با شهريه اندكي كه داشتند، تنها مي توانستند، وسائل ضروري و نان تهيه كنند، اما با جديت، تحصيل و زندگي زاهدانه خود را ادامه دادند و در پي رفاه نبودند؛ زيرا خداوند نورانيت علم را در گرسنگي و غربت نهاده است، پس بايد هجرت كرد، سختي را تحمل و صبر پيشه كرد.
والد ما تك پسر بود و تنها يك خواهر داشت- كه او هم مرحوم شد- اما خداوند متعال به نسل ايشان بركت بخشيد، به طوري كه در حال حاضر ايشان چهار همسر و 29 فرزند دارند.
¤ انگيزه بازگشت آيت الله عمري به مدينه منوره چه بود؟
آيت الله العمري، پس از ارتحال پدرش، همچنان در نجف به تحصيل علم مشغول بودند، اما مردم مدينه به يك روحاني و عالم نياز داشتند. البته شاگردان آن مرحوم همچون: «شيخ حمزه عباسي»، «شيخ عباس حميدي» و «شيخ عبدالعزيز الساوي» در خدمت مردم بودند.
آيت الله سيد محمد طالقاني نيز از طرف آيت الله بروجردي دو سال به مدينه آمد و در خدمت شيعيان بود تا اينكه مرحوم شد. وقتي پس از ارتحال سيد ابوالحسن اصفهاني، مرجعيت نجف به آقاي حكيم رسيد، آيت الله حكيم، پدرم را مكلف كرد تا براي تولي امور شيعيان، به وطن باز گردد و در مدينه به مؤمنان خدمت كند.
در آن زمان، فشار بسياري روي شيعيان بود، به ويژه در زمان ترك ها كه شيعيان را از مدينه راندند و آنها پيش از جنگ جهاني دوم به ايران و عراق و تركيه و شام پناهنده شدند. در چنين شرايطي ايشان بسيار تلاش كردند تا شيعه، در مدينه محفوظ بماند. در حقيقت، زماني كه حكومت اراده كرده بود، مدينه را از شيعه خالي كند، شيخ العمري استقامت و با امامت و رهبري خود، شيعه را در اين شهر حفظ كرد.
سال 1389 كه آيت الله حكيم به مدينه مشرف و مهمان حكومت شد، در حسينيه محسنيه (نزديك مسجد بلال و حرم شريف) با شيخ العمري ملاقات كرد. اين حسينيه متأسفانه تخريب و به مكاني ديگر منتقل شد.
در حال حاضر، حسينيه به اين مزرعه منتقل شده است و- الحمدلله- ما كمي آزادي را احساس كرده ايم. از زمان حكومت «ملك عبدالله» آرامش و سكوني در امور شيعيان حاكم شده است. اميدواريم اين حالت ادامه يابد و شيعيان همچون ديگر هموطنان به حقوق خود برسند.
در گذشته، بيشتر شيعيان مدينه يا در مزارع كشاورزي مي كردند يا به كارهاي ابتدايي ديگري مانند: كارگري و فروش گوشت و غيره مي پرداختند، اما اكنون فرزندان شيعيان، تحصيلات عاليه، شغل دولتي يا معلمي و وضعيت اقتصادي و معيشتي بهتري دارند.
از نظر تركيب جمعيت نيز، در آن زمان، بيشتر ساكنان مدينه شيعيان بودند و غير از «سادات حسيني»، «جعافره» و «نخيليين» كسي در اين شهر نبود. تنها تعدادي كم از اهل سنت وجود داشتند كه از بقاياي حجاج بودند و جايگاه مهمي نداشتند، اما به مرور زمان، جمعيت آنها افزايش يافت و شيعيان نيز به اجبار از مدينه خارج شدند، به طوري كه امروز جمعيت برادران اهل سنت بيشتر از شيعيان است.
¤ فعاليت هاي آيت الله العمري در مدينه منوره به چه صورت بوده است؟
شيخ العمري با زحمات فراوان اين حوزه شيعي را در ميان فشارهاي بسيار حفظ كرد و در آن، احكام دين و معارف را آموزش و طلاب را پرورش داد و آنها را براي تبليغ به مناطق مختلف عربستان فرستاد، وي احكام، فقه و حديث تدريس مي كرد و به برگزاري مجلس عزاداري امام حسين عليه السلام و در ملاقات با مؤمنان در موسم حج و ديدار با شخصيت ها و علماي جهان اسلام اهتمام ويژه اي داشت.
در حقيقت، خودش را وقف خدمت به مؤمنان كرد. 80 سال به تبليغ معارف ديني پرداخت. از نظر فعاليت هاي اجتماعي نيز ايشان براي مردم جلسات مختلف معارفي برپا مي كردند و بر جنازه مؤمنان نماز مي گذاردند. صيغه عقد مي خواندند، در مناسبات شركت، اختلافات مردم را حل و امورشان را اصلاح مي كردند. دعوت مردم حتي فقرا را مي پذيرفتند، صندوق خيريه اي هم تشكيل داده بودند كه 500 خانوار را تحت پوشش مي گرفت و در سال، غير از مستمري، لباس عيد و هدايايي به آنها مي داد. تأمين مسكن ارزان براي شيعيان و رفع نيازهاي آنها از ديگر خدمات اجتماعي پدرم بوده است. در واقع شيخ عمري همه شيعيان را به چشم يك خانواده بزرگ مي ديدند و به كار آنها رسيدگي مي كردند.
فعاليت هاي ايشان در مدينه متمركز بود، اما با ساير مراكز هم رابطه داشت و در استنباط احكام يا رؤيت هلال همكاري مي كرد، از بزرگترين علماي كشور از نظر علمي و سني بودند. ايشان آگاهي هاي خوبي از شهر مدينه و تاريخ آن داشتند، بقاياي تاريخي و گذشته مدينه را مي دانستند، مكان هاي قديمي را ديده بودند و از آرامگاه حضرت زهرا سلام الله عليها و حضرت محسن
عليه السلام در خانه ايشان اطلاعاتي دقيق داشتند و بيت الاحزان را (در جنوب شرقي بقيع) كه در 10 سالگي همراه مادرشان به آن وارد شدند، كاملاً به ياد داشتند.
¤ بسياري از زائران ايراني هنگام تشرف به مدينه منوره، علاقه مند هستند، تنها مسجد و حسينيه شيعيان را از نزديك ببينند، درباره اين باغ و حسينيه توضيحي بفرماييد!
همان طور كه گفتم، پدرم زماني كه در نجف زندگي مي كرد، با تنگناها و دشواري هاي بسيار مالي روبرو بود، اما پس از مدتي، خدا در زندگي اش گشايشي ايجاد كرد، طوري كه او توانست از راه خريد و فروش سنگ هاي زينتي (انگشتر) و چادر و روسري توسط قافله هاي حج، اندك سرمايه اي جمع كند و در مدينه مزرعه اي بخرد.
در اين مزرعه چاهي وجود دارد كه معروف است آن را رسول الله به يك پيرزني هديه كردند و دعا فرمودند كه خدا خيري كثير در آن قرار دهد. اين چاه، آبي پرخير و بركت دارد. شيخ العمري پس از خريد اين مزرعه، دوباره به نجف بازگشت و به مطالعه و تدريس و تحصيل ادامه داد.
بعدها اين مزرعه توسعه يافت، تا اندازه اي كه اكنون به 5/6 هكتار رسيده است. من خودم همراه ايشان در اين مزرعه كار مي كردم. پدرم تمام كارهاي مزرعه (تميز كردن جوي ها، جابه جايي سنگ ها، ديواركشي و رسيدگي به نخل ها...) را خودش انجام مي داد. امروز مزرعه با همه محصولاتش وقف كريم اهل بيت و پذيرايي از ميهمانان ايشان است.
البته مجالس پدر و جدم، نخست، بالاي ديوار بقيع، در سمت «باب السلام» برگزار مي شد، اما كم كم با فشارهايي كه وارد كردند، شيعه را از بقيع دور و حسينيه را تخريب كردند. بنابراين، مجالس منتقل شد اكنون در اين حسينيه جديد، هر روز از ميهماناني كه به ويژه در موسم حج و عمره و رمضان و رجب از عراق و هند و پاكستان و اروپا و آمريكا به اين جا مي آيند، پذيرايي مي شود. حقيقتاً امروز اين مزرعه و حسينيه مأواي شيعيان مدينه است.
اهل بيت عليهم السلام هم در همين منطقه سكونت داشته اند. مزرعه امام موسي كاظم عليه السلام، مشربه ام ابراهيم، نخل سلمان، بئرالغرس- چاهي كه پيامبر به اميرمؤمنان وصيت كردند كه ايشان را با آب آن غسل دهند. در نزديكي همين باغ قرار دارد.
¤ حال كه سخن به اين جا رسيده است، در مورد تاريخچه و شرايط كنوني شيعيان در ساير مناطق عربستان، به ويژه «احسا» و قطيف» توضيح بفرمائيد.
آن گونه كه در منابع تاريخي آمده است، تشيع از روزگار رسول خدا صلي الله عليه و آله در «احساء»، «قطيف» و «بحرين» حضور داشته است؛ زيرا در روزگار آن بزرگوار، برخي از صحابه دوستدار علي بن ابيطالب عليه السلام از جمله «ابان بن سعيد بن العاص» به اين مناطق رفتند و بذر تشيع را در آنجا افشاندند. بنابراين، تشيع و شيعه از آن روزگار تا امروز در اين منطقه استمرار يافته و پابرجا مانده است.
در روزگار گذشته، «احساء»، «قطيف» و «بحرين» يك منطقه به شمار مي رفتند كه تماماً بحرين خوانده مي شدند؛ به همين خاطر دولت هاي شيعي داشتند؛ مانند: دولت «العصفوريون» و دولت «العيونيون» كه شاعر معروف، مقرب بن العيوني از آنان بوده است. در دوران هاي بعد، «بحرين» به كشوري مستقل تبديل شد و «احساء» و «قطيف» به عربستان پيوستند. شيعيان در اين دو منطقه حضور دارند. البته در مدينه منوره هم هستند كه به نخاوله معروفند، اما شمارشان اندك است. گفتني است، شماري از شيعيان مدينه منوره، از اشراف آن شهر به شمار مي روند. در منطقه نجران (منطقه مرزي عربستان با يمن) نيز شيعيان اسماعيلي مذهب جود دارند. طبق آمار ارائه شده، شمار شيعيان اسماعيلي آن سامان، هشتصد هزار تا يك ميليون نفر مي باشند. برخي از روزنامه ها، شمار اسماعيلي هاي ساكن عربستان سعودي را نيز يك ميليون نفر اعلام كرده اند. اسماعيلي هاي عربستان، فقط بخشي از اسماعيلي ها هستند؛ زيرا اين جماعت سه دسته اند: اسماعيلي هاي «آغاخاني»، اسماعيلي هاي «داوودي» (بهره ها) و اسماعيلي هاي «سليماني» كه همان اسماعيلي هاي ساكن نجران هستند.
«قطيف» شهري بسيار قديمي است كه بيشتر ساكنان آن (حدود 79%) را شيعيان تشكيل مي دهند. البته ساكنان برخي از روستاهاي قطيف مانند: «دارين»، «عينك»، «ام الساهك» و «الناديه» اهل سنت هستند، ما در كل «قطيف» منطقه اي شيعي به شمار مي رود. بر اساس آمار موجود، شمار شيعيان ساكن در قطيف به ششصد هزار تن مي رسد.
در منطقه احساء- چنان كه شيعيان آن سامان مي گويند- 56 تا 07 درصد جمعيت آن را شيعيان تشكيل مي دهند و تنها 03 تا 53 درصد ساكنانش سني مذهب هستند. البته اهل سنت احساء، اين آمار را نپذيرفته، جمعيت خود را بيشتر از اين تعداد مي دانند و دست كم به تعادل جمعيتي قايلند؛ يعني نصف، نصف. درگذشته، بيشتر ساكنان منطقه شرقي، يعني شهرهاي: قطيف، احساء الهفوف و روستاهاي آن، شيعه بودند، ولي پس از كشف نفت و به وجودآمدن شهرهاي جديدي مثل: «الجبيل»، «خبر»، «دمام» و «ظهران»، شهروندان از سراسر كشور عربستان به اين شهرها كوچ كردند و در آن مناطق سكونت گزيدند؛ زيرا فرصت هاي شغلي فراواني در عرصه صنايع، شركت ها و بازرگاني در اين شهرها فراهم آمده بود. از اين رو، برخي از مردم عربستان، از جنوب، شمال و نجد (مركز كشور) كوچ كردند و در شهرهاي نوپا ساكن شدند.
حال اگر سخن از منطقه شرقيه به ميان آيد، شيعيان اين سامان در اقليت قرار دارند. براساس برآوردها، آنان به سختي 53-04 درصد جمعيت را تشكيل مي دهند و به طور كلي، اكثريت در منطقه شرقي با اهل سنت است، اما در قطيف و احساء بيشتر جمعيت را شيعيان تشكيل مي دهند. شيعيان مناطق جديد يادشده در منطقه شرقي، («خفت»، «حفرالباطن» و جز آن) چنان كه به نظر مي رسد- نسبت به منطقه شرقي كمتر هستند. شيعيان مدينه منوره به 42-62 هزار تن مي رسند و البته بيشتر و كمتر نيز گفته اند.
¤ اوضاع فعاليت هاي ديني و حوزه هاي علميه تشيع در اين مناطق چگونه است؟
قبلاً در قطيف و احساء حوزه علميه وجود داشت و پيش از تمركز يافتن مرجعيت شيعي در نجف اشرف و سپس در قم، مراجع تقليد آن سامان، همگي اهل همان منطقه و بومي بودند. در احساء مراجعي بزرگ حضور داشتند و - چنان كه مي دانيد- «شيخ احمد زين الدين احسائي» و «ابن ابي جمهور احسائي» از آن جمله بودند. پس از آنان، شمار ديگري از عالمان، مانند: «شيخ لويمي» و بسياري ديگر از آن سرزمين برخاستند. عالماني همچون: «حبيب بن قرين»، «شيخ موسي اوخمسين» و تعدادي ديگر، جزو آخرين مراجع تقليد آن سامان به شمار مي رفتند.
در قطيف نيز حوزه علميه و مراجعي وجود داشتند، از جمله: شيخ ابراهيم قطيفي كه معاصر محقق كركي بود و ميان او و كركي مناقشه علمي رخ داد. پس از او نيز عالمان و فقيهاني به عنوان مرجع تقليد مردم در اين منطقه حضور داشتند كه «شيخ علي ابوالحسن الخنيزي»، «شيخ علي ابوعبدالكريم الخنيزي» و «سيدماجد العوامي» از آخرين افراد اين طبقه بودند. در سده چهاردهم هجري قمري، شمار عالمان و حوزه هاي علميه آن كاهش يافت، نقش دانش محدود شد كه تأثير شرايط سياسي را در اين مورد نبايد ناديده گرفت. در پي اين جريانات، شمار مردم اين منطقه هم كاهش پيدا كرد؛ زيرا آنها براي تقليد و فراگيري احكام ديني به مراجع خارج از محدوده جغرافيايي خود نياز پيدا كردند و برهمين اساس، به مراجع تقليد نجف اشرف و شهر مقدس قم روي آوردند. البته اين رويكرد به شيعيان مناطق ياد شده محدود نبود، بلكه شيعيان سراسر گيتي به اين دو محور؛ يعني نجف و قم روي آوردند و مرجع تقليدشان را در اين مراكز جست وجو كردند.
قطيف و احساء شهرها و روستاهاي فراواني دارد. بيشتر روستاهاي احساء شيعه نشين است و در برخي از روستاها برادران اهل سنت نيز حضور دارند، اما بيشتر ساكنان روستاهاي احساء شيعه هستند.
¤ آيا در عربستان مسجدي وجود دارد كه به شيعيان اختصاص داشته باشد؟
شيعيان از قديم در مناطق خود مساجدي مخصوص به خود داشته اند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و حتي چند سال پيش از اين رويداد، در منطقه، قانوني صادر شد كه براساس آن، شيعيان حق ساختن مسجد را ندارند. به بيان ديگر، از 53 سال قبل شيعيان را از ساختن مسجد بازداشتند. از اين رو، همان مساجد قديمي و حسينيه ها پابرجا و داير است كه البته مي توانند آنها را تعمير كنند.
¤ يعني در چند سال اخير مسجدي از مساجد شيعيان تخريب نشده است؟
خير، چنين اتفاقي رخ نداده است، بايد گفت بيش از 3-4 سال است كه در اثر تلاش هاي فراوان و گفت وگو و مذاكره با دولت عربستان سعودي و پس از تحولات اقليمي كه چهره نمود، دولت سعودي به شيعيان اجازه داد مساجدي جديد بسازند. در اين 3-4 سال شمار قابل توجهي مسجد بزرگ در قطيف و احساء ساخته شد. همچنين پس از كوشش هاي فراوان، امكان ساختن مسجد در شهر دمام فراهم و مساجدي در آنجا ساخته شد.
آري! در مناطق قطيف و احساء مساجد فراواني داريم، اما در مدينه منوره هنوز به شيعيان اجازه ساختن مسجد نمي دهند. در مناطق تازه ساخت نيز وضعيت به همين منوال است؛ به اين معنا كه در صورتي به شيعيان براي ساخت مسجد اجازه مي دهند كه فقط در منطقه خود مسجد بسازند، اما در مناطقي جديد كه شيعيان و اهل سنت باهم زندگي مي كنند، به آنها اجازه نمي دهند. به عنوان مثال، شيعيان منطقه «خبر» كه در كنار اهل سنت زندگي مي كنند، نمي توانند مسجد بسازند. از اين رو، شيعيان در خانه هاي بزرگ گرد آمده، نماز مي خوانند. اما در چهار ماه پيش، آنان را از اين كار هم بازداشته اند.
¤ آيا حساسيتي كه نسبت به مساجد شيعيان در عربستان ابراز مي شود، درمورد حسينيه ها نيز وجود دارد؟
بله، حتي بيشتر است. حسينيه هاي موجود، از سال ها پيش برجا مانده اند و ساختن حسينيه جديد در عربستان ممنوع است. اكنون با اجازه دولت عربستان، شيعيان مي توانند مسجد بسازند، اما ساختن حسينيه همچنان ممنوع است. البته گاهي دولت چشم پوشي مي كند. از اين رو، تحت عنوان «مجلس العائله» (مجمع خانواده) مكان هايي ساخته مي شود و در آنها فعاليت هاي ديني انجام و مجالس ]سوگواري[ برگزار مي شود.
¤ آيا آمار دقيقي از مساجد شيعيان عربستان در دست است؟
خير، در اين زمينه آمار دقيقي وجود ندارد، اما برآورد تقريبي، از وجود نزديك ششصد مسجد كوچك و بزرگ شيعيان در قطيف و احساء حكايت دارد و به نظر مي رسد كه شمار حسينيه ها از مساجد بيشتر باشد، به اين معنا كه آمار حسينيه ها در قطيف و احساء، در ابعاد گوناگون از هزار واحد كمتر نيست؛ زيرا در مواردي ديده مي شود كه در بخشي از يك خانه مسكوني، مراسم مذهبي و مناسبت هاي مربوط به اهل بيت عليهم السلام برگزار مي شود.
¤ آيا شيعيان عربستان سعودي همگي دوازده امامي هستند يا شيعيان زيدي و اسماعيلي هم در آنجا سكونت دارند؟
در نجران شيعيان اسماعيلي و نيز اندكي از شيعيان زيدي- كه اصالتاً از يمن هستند- وجود دارند كه برخي شان نيز تابعيت سعودي گرفته اند و نمود ندارند، اما كسي از شهروندان سعودي سراغ نداريم كه درعين زيدي مذهب بودن، كياني آشكار و روشن داشته باشد. در حقيقت، تعداد كمي از شيعيان سعودي، اسماعيلي و بيشتر آنان دوازده امامي هستند.
¤ آيا آنان (شيعيان غير دوازده امامي) نيز مسجد و عالماني دارند؟
اسماعيليه نجران مسجد و عالماني دارند و اكنون نيز در مناطق ديگر درحال ايجاد مراكزي براي خود هستند. روشن است كه اين مراكز عنوان مسجد ندارند، بلكه صرفاً مركز هستند. به عنوان نمونه، آنها در «قطيف»، «دمام» و «جبيل» مركز دارند، با اين توضيح كه زمين هايي با مساحت هاي بزرگ (مانند مزرعه يا باغ) مي خرند و در آن مصلا، سالن همايش و محل سخنراني مي سازند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14