(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 26 آبان 1390- شماره 20075

هدف اصول اخلاقي بهائيت چيست؟
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
ضديت اسلام با ايدئولوژي سلطنت

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




هدف اصول اخلاقي بهائيت چيست؟

وي اولاً طريقه ي حصول اتحاد عالم را كه بر اساس تعاليم شيعي (مهدويت) و مطابق طبع انسان ها و واقعيات عيني، راهي خشن و رويارويي هاي بزرگ و همراه با خونريزي فروان در پيش دارد و به پيدايش دولتي جهاني با ديني جهاني مي انجامد، به راهي پلوراليستيك و كثرت انديشانه و پذيرش واقعيت موجود و همزيستي گرگ هاي استعمارگر مستكبر و ستمديدگان پابرهنه ي مستضعف، كه او از آن ها نام نمي برد، تقليل مي دهد و جنگ هاي برخاسته از اشتهاي سيري ناپذير استعمارگران را به دروغ، به بغضاء و دشمني مذهبي نسبت مي دهد نه به ذات لا مذهب و ملحد و شيطاني آن ها. ثانياً تعريف جديد و كاملاً متفاوت با مفهوم جنايتكارانه و بي دين بابيان تروريست، از بابي هاي بهائي ارائه مي نمايد تا مردم با تماشاي پوست لطيف و خط و خال زيباي آن مارهاي درون آستين اروپائيان، از سمّ مهلك هويت ضد اسلامي و سكولار آن ها غافل شوند و همزيستي مسالمت آميز و ادغام اجتماعي -فرهنگي و سياسي-اقتصادي با آن ها را بپذيرند.
ميرزا سپس با تعريف نحوه ي دستگيري خودش در تهران، «در آن ايام (كه بر اثر ترور نافرجام شاه) امور منقلب و نار غضب مشتعل» بود، مي گويد كه:«در ايّام و ليالي در سجن مذكور در اعمال و احوال و حركات حزب بابي تفكر مي نموديم كه مع علوّ و سموّ و ادراك آن حزب، آيا چه شده كه از ايشان چنين عملي ظاهر (شده)؟ يعني جسارت و حركت آن حزب نسبت به ذات شاهانه! و بعد اين مظلوم اراده نمود كه بعد از خروج از سجن، به تمام همّت در تهذيب آن نفوس قيام نمايد...و چون مظلوم از سجن خارج (شد)...به عراق عرب توجه نموديم و بعد از ورود، به اعانت الهي...جميع عباد را مخصوص (به ويژه) اين حزب را به مواعظ حكيمانه و نصايح مشفقانه نصيحت نموديم و از فساد و نزاع و جدال و محاربه منع كرديم تا آنكه از فضل الهي، غفلت و ناداني به ب رّ و دانايي بدل گشت و س لاح به اصلاح...اين مظلوم عمل نموده آنچه را كه نزد عقلاء و مظاهر عدل و انصاف محبوب و مقبول بوده...يوصيكم المظلوم بالأمانه والدّ يانه ...»282
وي مي گويد كه ما بندگان و كنيزان(!) خدا را به عصمت و تقوا فرمان مي دهم و زيانم از زندانم و بلايم از آنچه كه از طاغوت ها به من وارد شد نيست، بلكه از عمل كساني است كه خودشان را به من منسوب كرده و مرتكب اعمالي مي شوند كه قلب و قلمم از آن نوحه مي كند(!؟) كساني كه در زمين فساد مي كنند و در اموال مردم تصرّف مي نمايند و بدون اجازه وارد خانه ها مي شوند، من از آن ها بيزارم... (ظاهراً خطاب به بهائيان) اي بزرگان زمين! به سوي رضاي خدا بشتابيد و در اظهار امر مبرم و متين او حق جهاد را به جا آوريد. ما جهاد در راه خدا را به سپاهيان حكمت و بيان و اخلاق و اعمال (نيكو) تقدير كرديم...براي كسي كه در زمين پس از اصلاحش فساد مي كند، فخري نيست...كسي را در ميان خود سبّ و دشنام ندهيد، ما براي اتحاد و اتفاق همه ي كساني كه روي زمينند، آمده ايم...اگر كسي شما را دشنام داد يا در راه خدا زياني به شما رسيد، صبر و توكل كنيد...شما از نزاع و جدال منع شده ايد... بر حذر باشيد از اين كه خون ها را بريزيد، شمشير زبان را از غلاف بيان درآوريد، چون با آن شهرهاي دل ها گشوده مي شود. ما حكم قتل را در ميان شما برداشتيم!...اي قوم! در زمين فساد و خونريزي نكنيد و اموال مردم را به باطل نخوريد...شمائيد حروفات (؟!) كلمات و كلمات كتاب و شما نهال هائي هستيد كه از دست عنايت در ارض رحمت ك شته شده ايد و از امطار كرم نموّ نموده ايد. شما را از عاصفات شرك و قاصفات كفر حفظ فرمود(!!؟) و به ايادي شفقت تربيت نمود. حال وقت اثمار و اوراق است و اثمار سدره ي انساني، اعمال طيّبه و اخلاق مرضيّه بوده و هست. اين اثمار را از غافلين منع منمائيد...يا حزب الله!283 جهد نمائيد شايد قلوب احزاب مختلفه ي عالم به آب بردباري و شفقت شما از ضغينه و بغضاء پاك و پاكيزه شود...از براي هر امري ناصري لازم و جنود منصوره در اين ظهور، اعمال و اخلاق پسنديده است...»284
كاملاً واضح است كه تفاوت اخلاق حسنه و معاشرت نيكويي كه وي بهائيان را به آن دعوت كرده، با اخلاق اسلامي، اولاً اينست كه بسيار مبهم و كلّي و عمدتاً منحصر به محبت و مهرباني در سخن و رفتار با مردم است و جزئيات نظامواره تعاليم عاليه ي اخلاقي در اسلام مثل مبارزه با حسد و كينه و حرص و طمع و رياء و كبر و غرور و عجب و ده ها صفت رذيله و تلاش براي كسب فضايل و مكارم اخلاقي در توصيه هاي وي به چشم نمي خورد؛
ثانياً مبتني بر يك جهان بيني و نظامواره ي عقيدتي (به خصوص ايمان به غيب) نيست و به ذكر عناوين كلّي «تقوي الله» و «خشيه الله» به مثابه ي ريشه ي تربيت اخلاقي و پيدايش اخلاق حسنه اكتفا كرده است285 و با توجه به اين كه خود را ظهور الله خوانده و از واژه هاي مربوط به معاد، تعاريف باطني دنيوي ارائه نموده و عملاً معاد و همان تناسخ و كرماي (كرمه) هندو-بودايي است، لذا آن دو عنوان هم خنثي و غير قابل تحقق گرديده است؛
ثالثاً هدف اخلاق حسنه اي كه به آن دعوت كرده، ظاهراً گرايش دادن مردم به بهائيت يا در نهايت، حصول صلح و همزيستي مسالمت آميز و اتفاق و اتحاد جهانيان (هرچند بر محور كلمه ي كفر!) است. در حالي كه هدف اخلاق اسلامي، ارتقاي هستي آدميان و حصول عبوديت خالص و رهائي از »خود« و پيوستن و قرب به خدا و در نهايت، حصول سعادت اخروي (پس از مرگ) مي باشد و بيش از آن كه به نفع حزب و گروه و مردم معطوف باشد، به تكامل افراد انسان معطوف است و البته نفع افراد متكامل (مثل امام خميني،رض.) حاصل از تعاليم اخلاقي اسلام براي مردم زمان خودشان و پس از خودشان و تكامل نسبي عامه ي انسان ها بسيار عميق تر و فراگيرتر از اثرگذاري با محبت و مهرباني جهت جذب قلوب به آئين خويش است. يعني در تعليمات اخلاقي بهائيت، هيچ هدفي براي ارتقاي وجودي خود اشخاص بهائي قابل تصوّر نيست.
اين كه وي توصيه كرده براي ضايع نشدن ستم هايي كه كشيده، بهائيان عفّت و امانتداري و دينداري پيشه و صلاح عالم را ملاحظه كنند نه هواي نفس را286، مشكلي را حل نمي كند. زيرا در تعاليم اخلاقي آسماني، هدف اصلي، ضايع نشدن زحمات پيامبرشان نيست، بلكه هدف، هدايت و سعادت و رفع منيّت اشخاص و حصول سعادتشان است. يعني نفع پيامبر، همان انجام وظايف و حصول رضاي خداست و نفع مردم نيز پيروي از خدا و رسولش و حصول رضاي خدا. هردو با هدف عبوديّت خالص براي خدا مي كوشند، نه اين كه پيامبري بخواهد مردمش را به مثابه ي رؤساي عالم تربيت كند، بلكه مردمش با مردم ديگر براي او فرقي ندارند جز بر اساس فزوني ايمان و تقوا. اما حسينعلي نوري به اتباع خود گوشزد كرده كه:«يا حزب المظلوم شمائيد رعاه عالم. اغنام را از ذئب نفس و هوي مقدس داريد و به طراز تقوي الله مزيّن نمائيد!...»287 در واقع تعاليم اخلاقي ناقص و خود بينانه ي وي نفع گرا و ابزاري است نه بر اساس تهيه ي مقدمات سعادت اخروي!
چنين شيوه اي در تعاليم اخلاقي است كه موجب مي شود پيروان در رفتار با مردم اديان ديگر به خصوص شيعيان، مهربان و پاك جلوه كنند و در نهان به بدترين ستم ها نسبت به خود و ديگران و فساد و هرزگي و تباهي هاي وحشتناك اخلاقي مبتلا و مرتكب شوند، چنان كه خاطرات بهائيان مسلمان شده از درون خانواده ي حسينعلي نوري تا رؤساء و مبلغان بهائيت تا عموم خانواده هاي بهائي بر اين تباهي اخلاقي و عملي گواهي مي دهند.
حسينعلي نوري همچون منافقان (به تعبير قرآن كريم) سوگند مي خورد كه جز اصلاح قصدي ندارد:«يا شيخ! قسم به آفتاب حقيقت كه از افق سماء سجن مشرق و لائح (يعني حقايقي كه وي در محل سكونتش در مي يافت!) اين مظلوم جز اصلاح قصدي نداشته يشهد بذلك كلّ عارف بصير و كلّ عالم خبير!»288
«در جميع احوال، عباد را به معروف امر نموديم و از منكر نهي. مالك وجود شاهد و گواه كه اين مظلوم از حقّ براي خلق طلبيده آنچه را كه سبب الفت و اتّحاد و مودّت و اتّفاق است...»289
وي تلاش براي اين اتحاد جهاني را بدون آن كه كفر و ظلم از جهان برداشته شود، اصلاح گري مي دانست! در حالي كه چنين تلاشي براي حفظ وضع ظالمانه و ملحدانه ي موجود جهان در قرن نوزده و حتي امروزه عين افساد در زمين است كه به تعبير قرآن كريم، امثال ميرزا فاقد شعور (باريك بيني) لازم براي درك فساد انگيزي خود هستند! گذشته از اين كه وي مروّج همه خدايي و اتّحاد و حلول و تناسخ و كفريّاتي از اين قبيل بود290 كه خود، بزرگ ترين افساد (عقيدتي) در زمين است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
282 . همان، ص ص18-16.
283 . »حزب الله« تعبيري قرآني است كه خداوند حكيم به مؤمنان صالح و مصلح و پرهيزكار و نيكوكار و بالاخصّ شيعيان اميرالمؤمنين عليه السلام، كه خدا از آن ها خشنود است و آن ها هم از خدا خشنودند، اطلاق فرموده و نشانه ها و ويژگي هايشان را نيز به تفصيل ذكر فرموده است. اصولاً كسي كه به وحدت وجود و همه خدايي و طهارت همه كس و همه چيز قائل باشد، نمي تواند از اين تعبير استفاده كند. از اين گذشته، بهائيان شريعت ستيز و فاسد و مفسد را حزب خدا خواندن، يك دروغ و استهزاء بيش نيست. مگر اين كه آن ها را حزب خداي عصر الحاد و ملحدان بدانيم!
284 . همان، صص20-18.
285 . ر-ك: همان، ص ص20و21.
286 . ر-ك: همان، ص22.
287 . ر-ك: همان، ص22.
288 . همان، ص28.
289 . همان، ص ص30-29.
290 . ر-ك: همان، ص ص43-31.
پاورقي

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
ضديت اسلام با ايدئولوژي سلطنت

سوءاستفاده ي استكبار از هنر
ببينيد عزيزان من! سياست در دنياي امروز از هنر استفاده ناشايسته مي كند. اگر بگوييم نمي كند، دليل بي اطّلاعي است. نه فقط امروز استفاده مي كند، بلكه از سابق استفاده مي كرده است. چند روز پيش سندي از اسناد منتشر شده وزارت خارجه امريكا درباره جريان كودتاي 28 مرداد را ترجمه كرده و براي من آوردند. البته به هنگام وقوع اين حادثه، سنّ من زياد نبود - چهارده، پانزده سال داشتم - چيزهاي اندكي يادم هست؛ اما از زبانها بسيار شنيده ام و در آثار هم زياد خوانده ام؛ ولي به اين تفصيل هيچ جا وجود ندارد. آنهايي كه خودشان دست اندركار اين جريان بودند، اين اسناد را نوشتند و براي وزارت خارجه و سازمان سيا فرستادند. اين اسناد متعلّق به امريكاييهاست. البته عمليات، بين امريكاييها و انگليسيها مشترك بوده كه در اين گزارش كاملاً منعكس شده است. آن بخش مورد توجّه من اين است: «كيم روزولت» مي گويد وقتي ما به تهران آمديم، يك چمدان بزرگ پر از مقاله هايي كه نوشته شده بود و بايد ترجمه مي شد و در روزنامه ها به چاپ مي رسيد، و نيز كاريكاتورهايي را با خودمان آورديم! شما فكرش را بكنيد، دستگاه سي. آي. اي امريكا براي ساقط كردن حكومتي كه با آنها ناسازگار بود و منافع آنها را تأمين نمي كرد؛ حكومتي كه به آراء مردم متّكي بود - برخلاف همه حكومتهاي دوران پهلوي، اين يك حكومت ملي بود كه قانوني و با آراء مردم بر سر كار آمده بود - تحت عنوان اين كه ممكن است پشت پرده آهنين شوروي برود، از همه ابزارها - از جمله از ابزار هنر - عليه آن استفاده كرد. البته آن روز كاريكاتوريستي كه هم به درد اينها بخورد و هم بتواند مورد اعتمادشان قرار گيرد، لابد نبوده است؛ لذا با خودشان كاريكاتورهاي آماده را آورده بودند! در آن اسناد آمده است كه ما به بخش هنري سازمان سيا سفارش كرديم كه اين چيزها را تهيه كند! اتفاقاً دو، سه سال پيش نيز ايتالياييها كتابي نوشتند كه به فارسي هم ترجمه شده است؛ آن جا هم به وجود بخش هنري سازمان سيا و فعّاليتهاي گوناگونش اشاره شده است. سياست، اين گونه از هنر استفاده مي كند. شما در اين جا مي خواهيد چه كار كنيد؟ اگر همه ي سياستمداران و مستكبران و قلدران و صاحب اختياران دنيا مي آمدند در مقابل كتاب مقدّس خودشان قسم جلاله مي خوردند كه از هنر استفاده نكنند، مي شد آدم نسبتاً خيال راحتي پيدا كند و بگويد بسيار خوب، الحمدلله، هنر خلاص شد؛ اما آنها از هنر استفاده مي كنند. شما مي خواهيد چه كار كنيد؟ آيا شما مي خواهيد در مقابله با مطامعي كه آنها به وسيله هنر به آن مي رسند، از اين ابزار بهره نبريد؟ اين خردمندانه است؟ نه؛ اين خردمندانه نيست.
بيانات در ديدار اصحاب فرهنگ و هنر ـ 1/5/80
ايدئولوژي سلطنت و ضدّيت اسلام با آن
اهميت ايراني نظام اسلامي به خاطر اين است كه نظام سياسي مستقر ّ پايدار ريشه داري است كه به دست خود مردم به وجود آمده است. يك نظام تحميل شده بر مردم نيست؛ ضد ّ ايدئولوژي سلطنت است. سلطنت يك ايدئولوژي دارد. ايدئولوژي سلطنت همان چيزي است كه شما در همه سلطنتهاي دنيا با انواع و اقسامش مشاهده مي كنيد؛ يعني استبداد، بهره منديهاي اختصاصي و زورگويي؛ آن جايي كه به زورگويي نياز داشته باشند. يك روز هم پيدا مي شود كه همين انوشيروان - كه سعي كردند اسم او را عادل بگذارند - به خاطر يك كينه ي شخصي از دوره جواني، در يك روز دهها هزار مزدكي را به قتل مي رساند! نقل مي كند كه در دوره جواني، پدرم - قباد- گفت به پاي مزدك بيفت (چون قباد، مريد مزدك بود)؛ هنوز بوي گند پاي مزدك در شامّه ي من هست و اكنون كه به سلطنت رسيده ام، انتقام مي گيرم؛ نه از خود مزدك، از دهها هزار مزدكي!
پادشاهان صفوي، مايه افتخار ما هستند - مي دانيد، ما براي پادشاهان صفوي ارزش و اعتباري قائليم؛ چون پيرو مكتب اهل بيت بودند و استقلال و تماميّت ارضي ايران را حفظ كردند - اما شما ببينيد همين شاه عباس كه يك چهره برجسته است، چقدر ظلم ناشي از خودكامگي محض كرده است. آن قدر از خويشاوندان خود را كشت و كور كرد كه بعضي اشخاص مجبور شدند برخي از شاهزاده هاي صفوي را به گوشه اي ببرند و گم و گور كنند تا شاه از وجود آنها مطّلع نباشد! مثلاً دستور داد چهار پسر امام قلي خان را سر ببرند و جلو او بگذارند؛ در صورتي كه امام قلي خان جزو افرادي بود كه به صفويه خيلي خدمت كرده بود؛ جزو خدّام قديمي صفويه و سرداران و سياستمداران صفويه بود؛ اما به خاطر وجود روح ديكتاتوري و استبداد در شاه، اين بلا سر او آمد. ظلم و جور، مخصوص محمّدرضا و رضاخان نبود. در ايدئولوژي سلطنت، ظلم و جور ناشي از استبداد، قدرت مطلقه و متعهّد نبودن به هيچ مسئوليتي و هيچ عهد الهي و مردمي وجود دارد. نظام اسلامي در مقابل ايدئولوژي سلطنت قيام كرد؛ در حالي كه كشور ما قرنهاي متوالي دچار اين حالت بود؛ چه قبل از اسلام، چه حتّي بعد از آمدن اسلام. اسلام در مدينه به معناي واقعي كلمه، متضمّن آزادي و - به تعبير امروز ما - مردم سالاري بود. در مدينه و زادگاه و پايگاه نبوّت، اين طور بود؛ اما در مناطق دوردستي كه فلان سردار اموي در خراسان يا اصفهان يا فارس مشغول حكومت بود، اين خبرها وجود نداشت؛ بلكه هر سرداري براي خود يك پادشاه مستبد بود و هر كاري مي توانست، مي كرد. البته ايمان مردم ايران به اسلام، به خاطر اين شخصيتها و اين سردارها نبود؛ به خاطر پيام اسلام بود، كه خود داستان و ماجراي ديگري دارد. از ايدئولوژي سلطنت كه استبداد يك ركن ذاتي آن است، از صد سال پيش به اين طرف، آفتهاي ديگري هم در كشور ما بروز كرد كه يكي از آنها وابستگي بود؛ ديگري فساد سلطنت و اطرافيان و درباريان بود؛ فساد جنسي، فساد اخلاقي و فسادهاي فراوان مالي.
اينها براي مردم، شاه و قدرت مطلقه بودند؛ اما در مقابل بيگانگان تسليم و مطيع: «اسد عليّ و في الحروب نعامه »! در مهم ترين مسائل، مطلبي به آنها ديكته مي شد؛ نه به وسيله يك رئيس جمهور، بلكه به وسيله سفير! سفير انگليس به دربار مراجعه مي كرد و مي گفت مصلحت شما اين است كه اين طور باشد؛ شاه هم مي فهميد «مصلحت شما اين است» يعني چه! در كنار وابستگي مطلق و مطيع بودن در مقابل بيگانگان، بي كفايتي هم الي ماشاءالله وجود داشت.
بيانات در ديدار جوانان استان اصفهان ـ 12/8/80
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14