(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 20 اردیبهشت 1391 - شماره 20204 

جدايي «اصغرفرهادي» از «ملت ايران» 9
ايرانيان در منازلشان يخچال هم دارند!؟
رهبر معظم انقلاب : امام حتي يك دروغ مصلحتي نگفت
شرح مزجي يكي از بيانات محوري مقام معظم رهبري درسال 1373 با استفاده از ديگر بيانات معظم له

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




جدايي «اصغرفرهادي» از «ملت ايران» 9
ايرانيان در منازلشان يخچال هم دارند!؟

مهدي توسليان
پرسش اين است كه چه كسي دائم بر طبل جنگ و تهديد و خشونت مي كوبد و مرتب گزينه هاي خود را يكي پس از ديگري روي ميز مي چيند و حتي ازبيان تهديد حمله با سلاح اتمي ابا نمي كند؟ ايران يا امريكا؟ آقاي فرهادي يا از بار معنايي «تبادل» بي اطلاعند و يا اينكه عامدانه آن را به كار برده اند. ايران بر اساس منطق الهي خود از هر گونه جنگ و كينه توزي و خشونت بيزار است و به تاسي از قرآن كريم ، صلح عادلانه را برهر جنگ ويرانگرانه اي ترجيح مي دهد ولي براساس خرد و تكليف الهي ، تهديدات قداره بندان و متجاوزان را هرگز تحمل نخواهد كرد.
دوم-».....نام كشورشان ايران از دريچه با شكوه فرهنگ به زبان مي ايد.»
ممكن است آقاي فرهادي بفرمايند كدام بخش از فيلمشان منعكس كننده فرهنگ شكوهمند ايران است؟ خانه پر تنش و تشنج و سمساري گونه نادر و سيمين؟ دروغ هاي مكرر و زنجيره اي راضيه خانم؟ اماكن كثيف و شلوغ و آزاردهنده خيابان و بيمارستان و دادگاه ؟ فقر و بيكاري وخودزني هاي جنون آميز جناب حجت ؟ طلاق و فروپاشي خانواده ها ؟ جوانان بزهكار گرفتار آمده درغل و زنجير؟سيستم قضايي فلج و ناكارآمد؟ پايان تلخ و مبهم داستان فيلم؟ البته ممكن است هواداران جناب فرهادي بفرمايند ، چه شكوهي بالاتر از اينكه پري چهرگان هاليوود براي اولين بار اينچنين طنازانه نماينده ملتي را چون نگين در ميان گيرند و با ذكرknock on wood براي سلامتي ايشان دعا كنند . و چه افتخاري بالاتر از اينكه سران كشورهاي اروپايي و آمريكايي كه براي ملتهاي جهان سوم كمترين حقوق و احترامي قائل نيستند و جز خودشان را آدم به حساب نمي آورند اينچنين مردي از سرزمين پارس (!) را تحويل گرفته و او را تحسين كنند. و چه افتخاري بالاتر از اينكه ...بگذريم!
قاعده بر اين است كه همزمان با دعوت از كارگردان براي دريافت جايزه ، طلايي ترين صحنه فيلم او ، در معرض تماشاي حضار قرار گيرد.مديران هاليوود الحق كم لطفي نكرده و براي نشان دادن فرهنگ غني و كهن ايران ، متمدنانه ترين پلان فيلم جدايي... را به نمايش در آوردند. يعني آن قسمت از فيلم را كه حجت ، شوهر راضيه ، وحشيانه خودزني مي كند و با دو دست خود ديوانه وار بر فرق و سر و صورت خويش مي كوبد! فرهنگ ازاين شكوهمندتر؟! البته از فوايد اكران فيلم جدايي ... در كشورهاي خارجي آن بود كه برخي از شهروندان اسرائيلي و اروپايي پس از تماشاي فيلم ، اظهارداشتند كه تازه فهميده اند كه ايرانيان در منازلشان يخچال هم دارند !
پرسش از آقاي فرهادي اين است كه به نظر شما چند درصد از ملل جهان با مشاهده فيلم جنابعالي آرزوي داشتن كشوري با مشخصات بالا را خواهند داشت؟با توجه به بيداري اسلامي در منطقه و احتمال الگوگيري كشورها از نظام جمهوري اسلامي ، آيا بهتر از اين مي شد چهره ايران را تخريب و همسايگان مسلمان را از داشتن كشوري اينچنين آشفته و داغان پشيمان كرد؟ به اين جمله توجه كنيد:
«ما نمي خواهيم جهان عرب مثل همسايه اش ايران باشد. امريكا بايد فعاليت خود در منطقه را توسعه دهد.»
اشتباه نشود ! اين جملات متعلق به رئيس جمهور آمريكا يا يكي از نئومحافظه كاران دولت جناب بوش نيست، بلكه متعلق به همان عليا مخدره ، يعني خانم آنجلينا جولي است كه جناب فرهادي در مراسم ويژه با شعف و شور و غرور دست در دست او مي نهد و به خاطر ايستادن در كناراو در پوست خود نمي گنجد! از همين روست كه مقامات ارشد كاخ سفيد با اتكا به شناخت عميق ازحفره هاي موجود در شخصيت هنرمندان شرق بخوبي توانسته اند از طريق زبده ترين ديپلماتهاي به ظاهر هنري خود ، ضربات مؤثري بر كشورهاي هدف ، وارد آورند.خانم آنجلينا جولي يكي ازهمين ماموراني است كه به طور رسمي در شوراي روابط خارجي آمريكا عضويت داشته و در تمامي تصميم گيري هاي كلان آمريكا مانند حمله به كشورهاي مسلمان و يا ضعيف جهان نقشي عمده بر عهده دارد. شايد بهترين سند موجود آقاي فرهادي براي اثبات فرشته خويي اين خانم ، حضور به ظاهر بشردوستانه وي درميان كودكان يتيم و بي سرپرست افريقايي و آسيايي و يا اقدام نمادينش به پذيرفتن كودكان آواره به عنوان فرزندخوانده باشد . ولي بهتر است جناب فرهادي بدانند صاحب دست فرشته اي كه زنان و كودكان را در كشورهاي فقير و مناطق جنگ زده ، رياكارانه نوازش مي دهد ، همان هيولاي آدمي خواري است كه همراه با ديگر همپالگي هايش در اتاق هاي فكر پنتاگون مي نشيند و براي خاورميانه نقشه راه مي كشد.آقاي فرهادي اگر ادعاي ما را در باره اين شورا قبول ندارد بهتر است از زبان آقاي جي بروس كامپل ، روزنامه نگار و كهنه سرباز آمريكايي بشنود: « شوراي روابط خارجي آمريكا كرسي همه شياطين است.»
پاورقي

 



رهبر معظم انقلاب : امام حتي يك دروغ مصلحتي نگفت
شرح مزجي يكي از بيانات محوري مقام معظم رهبري درسال 1373 با استفاده از ديگر بيانات معظم له (4)

انقلاب الجزاير12 را بعد از بيست سال، خود من ديدم. سالي كه من به الجزاير رفتم، حدود نوزده سال از انقلاب گذشته بود. وضع آنها واقعاً عبرت انگيز است. انقلاب الجزاير، انقلاب اسلامي، انقلاب مساجد و انقلاب علماي دين بود. انقلاب، از مساجد، از مدارس ديني و از حوزه هاي علميه شروع شد -مثل انقلاب خود ما- ليكن حتي يك روز حكومت ديني در الجزاير به وجود نيامد! از همان اول فرانسوي ها توانستند هم فرهنگ و آداب خودشان، هم بي اعتقادي به دين را در الجزاير، كه تحت نفوذشان بود و مي رفت تا از يوغ استعمارشان خلاص شود، نفوذ دهند. در زمان رياست جمهوري من، يكي از بزرگان الجزاير به ديدنم آمد. با من كه صحبت مي كرد، به زبان عربي حرف مي زد. بعد مي خواست جمله اي بگويد، لغت عربي به يادش نيامد؛ با اينكه زبان خودش و سخن گوي دولت بود! يك كمي فكر كرد، يادش نيامد. برگشت و به زبان فرانسوي، از همراهش پرسيد اين لغت چه مي شود؛ او لغت عربي را به وي گفت؛ بعد او حرفش را با بنده ادامه داد. يعني آنها حتي زبان عربي را -نه دين را، بلكه زبان عربي و عربيّت را- كه ظاهراً خيلي برايش اهميت قائل بودند، نتوانستند در الجزاير حفظ كنند و نگه دارند و زنده كنند. در آنجا از اسلام، مطلقاً خبري نبود؛ از لحاظ وضع زندگي مادي و اقتصادي هم زير بد [بودند]. وضع آنها از لحاظ كشاورزي، از لحاظ اقتصادي -همه چيزشان- واقعاً زير بد بود. البته يك حكومت به ظاهر انقلابي داشتند و مواضع سياسي خوبي در دنيا مي گرفتند. الجزايري ها فقط در زمان «بوم دين»13 كه رئيس جمهور بود -وقتي انقلاب پيروز شد، بر سر كار آمد- مواضع انقلابي، به معناي موضع مستقلي در مقابل آمريكا و استكبار مي گرفتند و از مسأله فلسطين دفاع مي كردند. بعد از گذشت چند سال، همين هم عوض شد!
البته من وقتي به وضع آنها نگاه مي كنم -يادم است، خودم هم در يادداشت هاي روزانه اي كه گاهي مي نوشتم، چيزهايي را در همين زمينه نوشته ام. حالا كه ملاحظه مي كنم، خيلي عبرت انگيز است- حرف هايي را كه آن روز، الجزايري ها مي گفتند، براي اينكه دفاع خودشان از قضيه فلسطين را پس بگيرند و از قضيه فلسطين دفاع نكنند و به خصوص به آمريكا نزديك شوند، خيلي شبيه به حرف هايي است كه مرتب راديوهاي بيگانه در شرايط كنوني القاء مي كنند تا در ذهنيت مسؤولين كشور بيايد. نوع حرف ها همان حرف هايي است كه الآن هم وقتي آدم، راديو بي بي سي، راديو آمريكا و راديوي صهيونيستي را مي شنود، مي بيند كه آنها مي كوشند بلكه بتوانند همان گونه استدلال ها و همان حرف ها را، كه آن روز در زبان الجزايري ها بود، در زبان ما هم جاري كنند كه خوشبختانه نتوانسته اند و نخواهند توانست.
آنها حرف هاي راديوهاي بيگانه را قبول كرده بودند و بيست سال بعد از انقلاب، الجزاير ديگر انقلابي اسلامي و ديني نبود! ارزش هاي اخلاقي و معنوي، مطلقاً وجود نداشت؛ پيشرفت مادي هم نبود. شوروي ها اگر نتوانستند زندگي مردم را درست كنند، لااقل توانستند در مسابقه فضايي، كار برجسته اي نشان دهند. فرانسوي ها اگر نتوانستند آزادي و استقلال و اصول انقلابشان را تحقق ببخشند، لااقل توانستند فتوحات جهاني بكنند؛ اگرچه آن، مثبت نيست، اما از لحاظ مثلاً عنوان تاريخي مي گفتند كه ناپلئون از لحاظ فتوحات نظامي، شخص برجسته اي بود. كه او هم آخر كار، نابود شد؛ يعني در جنگ با روسيه به خاكستر نشست و به كلي از بين رفت.
ببينيد اين مهم است كه آن روز در دنيا مقابل انقلاب كبير فرانسه، به آن صورت قدرتي وجود نداشت و ارتباطات، آن طور نبود كه بخواهد بايستد و مقابله و مبارزه كند؛ ولي بعد كه فتوحات ناپلئون شروع شد، انگليس و ديگران با او مقابله كردند. البته صرّاف هاي انگليس، مخالف بودند، دوك هاي14 خود فرانسه يا آلمان يا فلان ملاكين عمده، مخالف بودند، اما قدرت سازمان يافته منسجم سياسي كه بنشيند طراحي كند و مبارزه سياسي و نظامي و تبليغاتي و رواني و همه را با هم بكند، اصلاً وجود نداشت.
و اما انقلاب شوروي وقتي كه واقع شد، كمي از دشمنان خود روسيه هم كم شد؛ چون روسيه، دشمنان سنتي هم داشت. روسيه در جنگ بين الملل اول هم بود. يكي از دشمنان روسيه در همان جا آلمان بود. به مجرد اينكه انقلاب شوروي پيروز شد -عكس انقلاب ما كه وقتي پيروز شد، جنگ را به آن تحميل كردند- جنگش تمام شد! موقتاً شوروي -روسيه- از جنگ بين الملل اول كنار كشيد و جبهه به اصطلاح «متفقين » آن جنگ را كه در مقابل آلمان و ديگر «متحدين»15 بودند، تنها گذاشت؛ يعني جبهه شرقي را به كلي خالي كرد و ضربه هاي محكمي خورد. تقريباً حدود يك سال به همين شكل بود، بعد دوباره شوروي در اواخر جنگ، وارد جنگ شد و در منافع جنگ سهيم گرديد. بنابراين در آن زمان، آن هم دشمنان آنچناني نداشت. آنچه مهم است، اين است كه دشمنان انقلاب شوروي -كه دشمنان سياسي، يا دشمنان اقتصادي بودند- با آن محتواي خودش مبارزه كردند، اما با انقلاب ما، هم دشمنان انقلاب، يعني دشمناني كه از لحاظ سياسي ضربه مي ديدند، مثل كساني كه در ايران نفوذ داشتند؛ يا از لحاظ اقتصادي ضربه مي ديدند، مثل كساني كه از ايران، بهره مي بردند؛ چه داخلي ها، چه خارجي ها، دشمن شدند و هم دشمنان دين؛ يعني كساني كه در دنيا به خاطر اهداف بلندمدت، به خاطر ايده ها و تفكرها با اصل دين مخالف بودند. لذا شوروي با انقلاب ما تقريباً همان قدر دشمني كرد كه آمريكا! لااقل در جنگ اين طور بود. در حالي كه شوروي، سابقه حضور در ايران نداشت كه چيزي از دست داده باشد. به عكس، چون رقيبش رفته بود و دستگاه هاي استراق سمع آمريكايي ها در پشت مرز شوروي سابق، برچيده شده بود، بايد از ما ممنون مي شد و با ما همكاري و به ما كمك مي كرد؛ ولي نكردند؛ چرا؟ به خاطر اينكه آنها از دين ضربه مي خوردند. ايجاد يك حكومت ديني براي شوروي -به خصوص با همسايگي جمهوري هاي مسلمان نشين- همان قدر مقرون به زيان بود كه انقلاب براي آمريكا و از دست رفتن نفوذ كمپاني هاي آمريكايي و مستشاران آمريكايي ضرر داشت.
ببينيد پس ما دو نوع دشمن در داخل داشتيم. در انقلاب شوروي، سرمايه داران، زمين داران و خرده بورژوا ها16 با انقلاب مخالفت كردند، اما يك مشت روشنفكران بودند كه نان و آبي از رژيم گذشته شوروي عايدشان نمي شد، بعد هم با اين رژيم، كنار آمدند و اين رژيم هم زرنگي به خرج داد و جلب شان كرد. لذا مي بينيد روشنفكراني كه حتي در برهه اي ناراضي بودند، جزو رژيم جديد شوروي شدند و با آن همكاري كردند؛ برايش كتاب نوشتند! كتاب هايشان امروز هست. همان روشنفكران قبلي بودند، رمان نويس، شاعر، موسيقي دان و غيره، همه همكاري كردند. در ايران نه؛ كساني بودند كه از لحاظ آسيب ديدن از برخورداري هاي مادي، هيچ مشكلي با انقلاب نداشتند و تنها از لحاظ اينكه يك حكومت ديني بود و آنها از دين، لجشان مي گرفت و دين را قبول نداشتند، با انقلاب مقابل شدند. اين يكي از مسائل و حقايق قابل توجه است. چون انقلاب، مدعي و مروّج دين بود و مردم را به دين داري سوق مي داد و آنها تحت تأثير فرهنگ غربي يا تفكرات گوناگون -و به قول خودشان گرايش به ايدئولوژي ها و مكتب هاي گوناگون- با دين، ميانه اي نداشتند؛ آن را نمي پذيرفتند. از طرف ديگر، حكومت هايي بودند كه اصلاً انگيزه هاي استعماري نداشتند -نمي توانستند هم داشته باشند- اما به هر دليلي چه به دلايل سياسي، چه به دلايل عقيدتي، كه با دين مخالف بودند، با انقلاب اسلامي، مخالف شدند. لذا چنين صف آرايي هاي عظيمي در مقابل كشور ما شده است كه الآن هم ادامه دارد. اينها عوامل بيروني هستند كه همه روي تضعيف انقلاب كار كردند. شما خيال نكنيد اينها بيكار نشستند؛ اينها همه كار و تلاش كردند تا جنگي شروع شد و همه هم به دشمن ما در آن جنگ كمك كردند.
بنابراين وقتي كه ما مقايسه مي كنيم، مي بينيم انقلاب ما بعد از بيست سال، آسيب هاي گوناگون يك انقلاب بزرگ مثل انقلاب فرانسه، يك انقلاب پر سروصدا مثل انقلاب شوروي و يك انقلاب -به اصطلاح- اسلامي مثل انقلاب الجزاير را مطلقاً نداشته است و اين نشان دهنده بنيه اين انقلاب است.15/12/77
انقلاب ايران يك انقلاب هويّتاً اسلامي بود. انقلابي بود كه با انگيزه هاي اسلامي و با خط مشي اسلامي و با رهبري اسلامي و با شعارهاي اسلامي و بالاخره حتي با تاكتيك هاي اسلامي پيش رفت. در اين مبارزه، ما حتي از تاكتيك هاي ضداسلامي و غيراسلامي استفاده نكرديم. يعني رهبر ما حتي يك دروغ مصلحتي هم نگفت در طول مبارزه، و اين يك شيوه و يك منش اسلامي است. انقلابي هويّتاً اسلامي. چون اين انقلاب هويّتاً اسلامي است دشمن هايش در دنيا مشخص مي شوند. اين دشمن ها چه كساني هستند؟ اگر يك جنبش و يك انقلاب صرفاً ضد امپرياليستي17 باشد، غارت گران بين المللي با آن انقلاب مبارزه خواهند كرد، اما اگر نه فقط ضد غارت گري، بلكه ضد هرگونه سلطه جويي بيگانگان باشد؛ يعني سلطه فرهنگي، سلطه سياسي و سلطه اقتصادي، آن وقت نه فقط سياست هاي استعماري و استثماري با او مخالفت خواهند كرد، بلكه حتي فرهنگ ها و ايدئولوژي هاي سلطه طلب هم با آن جنبش مخالفت مي كنند و اين درست چيزي است كه براي جنبش اسلامي ايران پيش آمده و شما اين را مشاهده مي كنيد. ما در سطح بين المللي فقط با كارشكني غارت گران روبه رو نيستيم، بلكه حتي با فرهنگ هاي سلطه جو و با سياست هاي سلطه جو هم روبه رو هستيم. آنها هم كارشكني مي كنند؛ لذاست كه شما مي بينيد در طول دوران مبارزات ما، هيچ يك از قدرت هاي عالم، به معناي واقعي كلمه براي مبارزين ما و مبارزه ما، كف نزدند، از ما تجليل نكردند، ما را حتي جدي نگرفتند. با اينكه مي ديدند مستضعفين در اين مملكت مشغول مبارزه هستند، با مستكبّرين ساختند؛ حتي كساني كه ادعاي حمايت از مستضعفين را دارند. اين به دليل اسلامي بودن جنبش ماست.1/3/58
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14