(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


دوشنبه 29  آبان  1391 - شماره 20361

تحريم و اعتلاي هويت ايران (19)
هدف تشكيل حكومت اسلامي بود (2)

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir


تحريم و اعتلاي هويت ايران (19)

دكتر موسي نجفي
«كم مي شود كسي خويش را به گروهي مانند نمايد و از ايشان نشود.» حضرت علي(ع) »نان خود بر سفره مردم خوردن، به نعمت خويش منت از ديگري بودن، خانه همسايه سوختن، و چراغ اجانب برافروختن و جامه خويش دريدن و كلاه بيگانه دوختن نه كار عقلا است.» اين جملات مربوط مي شود به يكي از اعلاميه هاي تحريمي، كه از فاصله زماني يك قرن پيش، با ما محاوره مي كند. محاوره اي كه اگر خوب با آن ارتباط برقراركنيم، نه تنها با ميراث فكري گذشته خود عميق تر مرتبط شده ايم، بلكه توانسته ايم كلاف سردرگم و پيچيده سياست ملي امروز خود را با توجه به فحواي آن مشخص تر ارزيابي كنيم. اگر از چشم انداز تاريخي به موضوع اين پژوهش نگاه كنيم، تحريم را بايد در زمره رشته هاي نامرئي و عوامل ظريفي دانست كه بقا و حيات و هويت ايران را حفظ كرده و اعتلا بخشيده است. هرچند وقايع تاريخي مربوط به زماني است كه ما آن را گذشته مي ناميم؛ ولي انديشه آن هم انديشه تاريخي بدون ترديد حوزه خطابي فراتاريخي داشته، از زمان خود جدا شده و به دوره ما نزديك مي گردد.
اما اينكه گذشتگان ما در منطق تحريم كدامين تقابل ضروري را حس مي كردند كه مي گفتند: «اي ايرانيان والاتبار كه هميشه بزرگي و عظمتتان در اقوام ضرب المثل بوده بر ناموس آباو اجداد خود رحم آوريد و زياده بر اين خود را دستخوش مذلت اجانب نكنيد و مملكت خود را چون ممالك مفتوحه اروپاييان نسازيد.» را بايستي دقيق تر بررسي نمود. پيشينيان با اتخاذ سياست تحريم چه اهدافي را دنبال مي كردند؛ از چه چيز مي خواستند پاسداري كنند، و چه چيزي را نمي خواستند از دست بدهند، اينها پرسشهايي است كه پاسخ اوليه آن را مي بايستي در مسيري تاريخي دريافت. البته اگر انتظار داشته باشيم اين پرسش و پاسخ در قلمرو تاريخ محدود بماند و يا اينكه تصور كنيم شرايط طرح آن در ساير ابعاد مفقود است انتظار و تصور ما دور از واقعيت خواهد بود. به انديشه تحريم مي توان از زواياي گوناگون نگريست:
اول: از نقطه نظر تاريخي، راهي است به سوي يكي از اهرمهاي استقلال، كه به صورت مقاومت پنهان و آرام در بطن جامعه ي ايران جريان داشته است.
دوم: با ملاك تحريم مي توان، خطي را در ارزش گذاري تاريخي ترسيم نمود كه در دو سوي آن خادم و خائن معلوم، و خدمت و خيانت از هم قابل تشخيص باشد. ملاك مزبور از اين جهت مهم است كه، امروز در اثر كثرت نوشته هاي متناقض تاريخي، شناخت چهره هاي اصيل، همواره با شبهه و اختلاف همراه شده است؛ لذا ملاك تحريم مي تواند در اين راستا كمك مهمي باشد.
سوم: پيدا كردن قانونمنديهاي اجتماعي ـ سياسي در تحولات تاريخ يكي از مسائل مهمي است كه در فلسفه تاريخ، جامعه شناسي سياسي و علوم سياسي، نقشي به غايت مهم را ايفا مي نمايد. از اين نظر تحريم قانون خاص خودش را در تحولات اجتماعي اعمال كرده، و بررسي تحريم مدخلي خواهد بود به سوي شناخت يكي از علل فاعلي تحولات در جامعه ايران.
چهارم: با تأمل در مسئله تحريم، مي توان به بخشي از روحيات و خلقيات مردم ايران در ازمنه دشوار آگاهي يافت. در اين مقوله، تحريم تقابل خود را با روحيه تساهل، بي قيدي، خمودي و بي تفاوتي نسبت به حيات ملي و سرنوشت كشور نشان مي دهد.
پنجم: تحريم، نحوه برخورد دوگانه ايرانيان را نسبت به مغرب زمين نشان مي دهد. اين برخورد دوگانه نيز از دو طرز تلقي نسبت به غرب سرچشمه مي گيرد. طرز تلقي اول را گروهي داشته اند كه خوش بينانه و گاه ساده لوحانه رفع تمام مصائب را در جعبه جادويي فرنگ مي ديدند و چنگ زدن بي چون و چرا نسبت به تمام مظاهر فكر و آداب غربي را تنها راه علاج مسائل مي دانستند. و اما تلقي دومي نيز از غرب در تاريخ ايران وجود دارد؛ اين تفكر در بسياري از نوشته هاي هواداران ديروزي و امروزي گروه اول، يا ناديده انگاشته شده و يا غير واقعي و تحريف آميز معرفي شده است؛ به صورتي كه ذهنيت تاريخي غالب، نه تنها با آن مأنوس نيست، بلكه به طور كلي با منطق آن بيگانه مي باشد. با در نظرگرفتن موارد مذكور، طرح مسئله تحريم مي تواند ما را به تفكر و تأمل گروه دوم نسبت به عواقب ورود غرب به ايران آشنا نمايد؛ انديشه اي كه واقع بينانه و نه خوش بينانه، آگاهانه و نه كوركورانه، و نه انتخاب گرانه به سراغ مفاهيم و مصاديق تمدن غرب رفته. آنچه را كه مضر به روحيات و حيات ملي خود مي داند نفي كرده، و آنچه را كه مفيد و ضروري تشخيص مي دهد مسئولانه گزينش مي كند.
ششم: با معلوم شدن جايگاه واقعي انديشه تحريم در تاريخ ايران، مي توان آن را با توجه به مقتضيات زمان در قالب و سطح نويني مطرح نمود. و مفهوم آن را در كنار ساير مفاهيم اقتصادي، سياسي و فرهنگي بازيابي نمود.
هفتم: ملاك انديشه تحريم را مي توان به طور معقول و نه متعصبانه، در قلمرو خانواده، رسوم، به كار نبردن واژه هاي فرنگي در تكلمات روزمره، نوشته ها، اسم گذاري سردر مغازه ها، خيابانها و توليدات حاضر و ناظر ديد.
هشتم: با طرح آگاهانه ملاكي به نام تحريم در جامعه، و با توجه به چشم انداز تاريخ آن، مي توان حضور و آميختگي افراطي جنبه هاي غيرضروري فرهنگ غرب را در جامعه، تعديلي منطقي داد و از انحطاط بخشهايي از جامعه ايمن گرديد.
با اين تمهيدات مي توان يك بار ديگر به سراغ اسناد دوره تحريم رفته و با تأملي دوباره اعلاميه هاي آن عصر را مرور نمود: «مهما امكن از البسه و اقمشه خارجه متحرز باشند بلكه سزاوار اين است كه در ساير جهات حركات و سكنات و كيفيات لباس و طعام و شراب و گفتار و كردار از وضع و طرز كفار خود را بر حذر و بركنار دارند.»
پاورقي

 


هدف تشكيل حكومت اسلامي بود (2)

ائمه از لحظه وفات رسول الله تا سال دويست وشصت، درصدد بودند كه حكومت الهي را در جامعه اسلامي به وجود بياورند، اين، اصل مدّعا است. البته نمي توانيم بگوييم كه مي خواستند حكومت اسلامي را در زمان خودشان ـ يعني هر امامي در زمان خودش ـ به وجود بياورند؛ آينده هاي ميان مدت و بلند مدت و در مواردي هم نزديك مدت وجود داشت. مثلاً در زمان امام مجتبي عليه السلام، به نظر ما تلاش براي ايجاد حكومت اسلامي، در آينده كوتاه مدت بود. امام مجتبي در جواب به آن كساني ـ مسيّب بن نجبه و ديگران ـ كه مي گفتند چرا شما سكوت كرديد مي فرمود: «و ن أدري لعلّه ف تنـه لكم و متاأ لي حين1 » و در زمان امام سجاد به نظر بنده، براي آينده ميان مدت بود، كه حالا دراين باره شواهد و مطالبي را كه هست، عرض خواهم كرد. در زمان امام باقرعليه الصلاه والسلام احتمال زياد اين است كه براي آينده كوتاه مدت بود. از بعد از شهادت امام هشتم، به گمان زياد، براي آينده بلند مدت بود. براي چه موقع؟ مختلف بود، اما هميشه بود. اين، معناي مبارزه سياسي است.
همه كارهاي ائمه عليهم السلام، غير از آن كارهاي معنوي و روحي كه مربوط به اعلاي نفس يك انسان و قرب او به خدا است ـ بينه و بين ربّه ـ يعني درس، حديث، علم، كلام، محاجّه با خصوم علمي، با خصوم سياسي، تبعيد، حمايت از يك گروه و رد يك گروه، در اين خط است. براي اين است كه حكومت اسلامي را تشكيل بدهند. اين، مدّعا است.28/4/1365
اصلاً ائمه عليهم السلام آيا يك زندگي سياسي داشتند يا نه؟ آيا زندگي ائمه عليهم السلام فقط اين بود كه يك عده شاگرد، يك عده مريد، يك عده علاقه مند را دور خودشان جمع كنند، احكام نماز و احكام زكات و احكام حج و اخلاقيات اسلامي و معارف و اصول دين و عرفان و اين چيزها را به آنها بيان كنند و همين و بس؟! يا نه، غير از اين چيزهايي كه گفته شد و روح آنچه كه گفته شد، يك چهارچوب ديگري در زندگي ائمه است كه آن، همان زندگي سياسي ائمه عليهم السلام است؛ اين يك مطلب بسيار مهمي است كه بايد روشن شود. البته در فرصت هاي كوتاه جاي بحث استدلالي و مشروح نيست. من رئوس مطالب را عرض مي كنم براي اينكه آن كساني كه شوق دارند دنبال اين مسئله بروند، با اين چهارچوب يك بار ديگر روايات را نگاه كنند و كتب تاريخ را ببينند، آن وقت معلوم مي شود كه زندگي موسي بن جعفر يا ائمه ديگر ما عليهم السلام چه حقيقتي است كه امروز هم همچنان مبهم و ناگفته و ناشناخته است. ائمه عليهم السلام بعد از آنكه احساس كردند، در محيط امامت و محيط اهل بيت احساس شد كه هدف پيغمبر برآورده نشد، يعني «يزكّيه م و يعلّ مهم الك تاب و الح كمه2» انجام نگرفت. بعد از آني كه ديدند كه تشكيل يك نظام اسلامي، تشكيل يك دنياي اسلامي آن طوري كه پيغمبران خواسته بودند بعد از دوران صدر اول، به كلي فراموش شد، جاي نبوت و امامت را سلطنت گرفت، كسري ها و قيصرها و قلدرها و اسكندرها و ديگر نامداران ظالم و طاغي تاريخ در لباس جانشيني و خلافت با نام سلسله بني اميه و بني عباس روي كار آمدند و قرآن به آن شكلي كه ارباب ملك و قدرت مي خواستند تفسير شد و ذهن هاي مردم تحت تأثير عملكرد خائنانه آن عالماني كه سر در آخور مطامع و محبت هاي مادي ارباب حكومت و ملك داشتند، قرار گرفت، بعد كه اينها را ديدند يك نقشه كلي در زندگي ائمه به وجود آمد.
ايني كه مي گويم ائمه، يعني همه ائمه، از اميرالمؤمنين تا امام عسكري عليهم السلام. بنده بارها گفتم زندگي ائمه عليهم السلام را كه 250 سال طول كشيده، زندگي يك انسان به حساب بياوريم، يك انسان 250ساله؛ از هم جدا نيستند «كلّهم نوأ واحد3». هركدام از اينها كه يك حرفي زدند، اين حرف درحقيقت از زبان آن ديگران هم هست. هركدام از اينها كه يك كاري انجام داده اند، اين درحقيقت كار آن ديگران هم هست. يك انساني كه 250 سال گويي عمر كرده است. تمام كارهاي ائمه در طول اين 250 سال كار يك انسان با يك هدف، با يك نيت، و با تاكتيك هاي مختلف است.
ائمه عليهم السلام وقتي كه احساس كردند كه اسلام رو به غربت افتاد و جامعه اسلامي تشكيل نشد، چند هدف را اهداف اصولي خود قرار دادند. يكي «تبيين اسلام به شكل درست». اسلام ازنظر آن كساني كه در رأس قدرت در طول اين ساليان طولاني درازمدت قرار داشتند، يك چيز مزاحم بود. اسلام پيغمبر، اسلام قرآن، اسلام جنگ بدر و حنين، اسلام ضدتجمل پرستي، اسلام ضدتبعيض، اسلام طرف دار مستضعفان، اسلام كوبنده مستكبران به درد آن كساني نمي خورد كه مي خواستند با ماهيت فرعوني، لباس موسوي بپوشند، با ماهيت نمرودي، لباس ابراهيمي بپوشند؛ امكان نداشت. مجبور بودند اسلام را تحريف كنند، امكان نداشت كه اسلام را از دل مردم، از ذهن مردم يك باره دور كنند، چون مردم مؤمن بودند، مجبور بودند اسلام را از روح و محتوا و ماهيت خودش عوض كنند و خالي كنند.
عين همان كاري كه شما يادتان هست و شاهد بوديد در دوران رژيم گذشته نسبت به مظاهر اسلامي انجام مي گرفت. در رژيم گذشته با تظاهرات اسلامي مخالفت نمي شد، اما با معناي اسلام و با روح اسلام چرا، با جهاد اسلام چرا. با امر به معروف و نهي از منكر اسلام چرا، با بيان حقايق اسلامي چرا، اما با ظواهر اسلامي كه به گاو و گوسفند آنها صدمه اي نزند مخالفت نمي شد. اين حالت در دوران خلافت هاي اموي و عباسي هم وجود داشت، لذا براي اينكه اسلام را از روح و حقيقت خود خالي كنند، عده اي مزدور قلم به مزد و زبان به مزد داشتند. پول مي دادند حديث درست مي كردند، پول مي دادند منقبت4 براي آنها درست مي كردند، پول مي دادند كتاب براي آنها مي نوشتند. مي گويد وقتي سليمان بن عبدالملك از دنيا رفت، ما ديديم كتاب هاي فلان عالم بزرگ ـ كه اسمش را نمي آورم ـ بر حيوانات بار شد، بر استرها بار شد و از خزانه سليمان بن عبدالملك بيرون آمد. يعني اين كتاب نويس، اين محدث بزرگ، اين عالم معروفي كه اين همه نام او در كتاب هاي اسلامي وجود دارد، اين براي سليمان بن عبدالملك كتاب مي نوشت. خب، كتابي كه براي سليمان بن عبدالملك نوشته بشود شما توقع داريد در اين كتاب چيزي باشد كه سليمان بن عبدالملك را ناخوش بيايد؟ خب سليمان بن عبدالملكي كه ظلم مي كند، شراب مي خورد، با كفار مي سازد، مسلمين را زير فشار قرار مي دهد، بين مردم تبعيض قائل مي شود، فقرا را رويشان فشار مي آورد، اموال مردم را مي گيرد، اين چه جور اسلامي را مي پسندد؟ اين درد بزرگ جامعه اسلامي در طول قرن هاي اول بود، ائمه عليهم السلام اين را مي ديدند، احساس مي كردند كه ميراث ارزشمند پيغمبر، يعني احكام اسلامي كه بايد براي طول تاريخ بماند و انسان ها را در تمام ادوار تاريخ هدايت بكند، دستخوش تحريف شده. يكي از هدف هاي ائمه كه خيلي هم مهم بود، تبيين درست اسلام و تفسير حقيقي قرآن و افشاگري تحريف ها و تحريف كننده ها بود.
نگاه كنيد در كلمات ائمه عليهم السلام مي بينيد آنچه كه گفته شده، در موارد بسياري ناظر به آن چيزهايي است كه به نام اسلام، علما و فقها و محدثين وابسته به دستگاه هاي حكومت و دربارهاي سلطنتي گفته بودند، آنها را رد مي كردند و حقايق را بيان مي كردند؛ اين يك هدف اصلي و بزرگ براي ائمه كه تبيين احكام اسلامي بود، اين يك.
خب، خود همين كار، يك ماهيت سياسي دارد. يعني وقتي كه ما مي دانيم كه تحريف، با تحريك دستگاه سلطنت و خلافت انجام مي گيرد و قلم به مزدها و مزدورهاي علي الظاهر عال م، براي خاطر سلاطين و حكمرانان تحريف مي كنند، طبيعي است كه اگر كسي عليه آن تحريف ها اقدام بكند، يقيناً كاري برخلاف سياست آن حكام و سلاطين انجام داده. امروز كه در بعضي از كشورهاي اسلامي، بعضي از قلم به مزدها و نويسندگان مزدور و عالمان مأجور ازطرف دستگاه ها، كتاب مي نويسند تا ايجاد تفرقه بين مسلمان ها بكنند، يا چهره برادران مسلمان خودشان را زشت نشان بدهند، اگر در اين كشورها يك نويسنده آزادمنش پيدا بشود كه كتابي بنويسد و درباره وحدت اسلامي و درباره برادري بين جماعات اسلامي در آن قلم فرسايي كند، اين كار، يك كار سياسي است درحقيقت؛ ضد دستگاه هاي حاكم است. ائمه يكي از قلم هاي درشت فعاليت شان اين بود، احكام اسلامي را كه بيان مي كردند معنايش اين نبود كه احكام اسلامي در آن روز، در جامعه اسلامي گفته نمي شد. چرا، در هر گوشه و كناري از دنياي اسلام كساني بودند كه قرآن مي گفتند، حديث مي گفتند، از پيغمبر نقل مي كردند، هزاران حديث را بعضي از محدثين بلد بودند، مخصوص مكه و مدينه و كوفه و بغداد و اينها هم نبود، در تمام اقطار عالم اسلامي ـ شما نگاه كنيد به تاريخ ـ در خراسان، فلان جوان دانشمند چندين هزار حديث مثلاً تدوين مي كند. در طبرستان، فلان عالم بزرگ چندين هزار حديث از پيغمبر و از صحابه نقل مي كند. حديث وجود داشت، حكم اسلامي بيان مي شد، آنچه بيان نمي شد تفسير و تبيين درست اسلام در همه شؤون و امور جامعه اسلامي بود كه ائمه عليهم السلام مي خواستند جلو اين را بگيرند؛ اين يك كار، كه از كارهاي مهم ائمه عليهم السلام بود.
كار مهم ديگر تبيين مسئله «امامت» بود. امامت يعني زمامداري جامعه اسلامي. مسئله عمده اي كه براي مسلمان ها آن روز روشن نبود و عملاً و از لحاظ تئوري دچار تحريف شده بود، مسئله امامت بود. امامت جامعه اسلامي با كيست؟ كار به جايي رسيده بود كه كساني كه به اغلب احكام اسلامي عمل نمي كردند و بيشتر محرمات را علناً انجام مي دادند، ادعا مي كردند جانشين پيغمبرند و مي نشستند در مسند پيغمبر و خجالت هم نمي كشيدند. يعني اين جور هم نبود كه مردم ندانند، مردم مي ديدند كه يكي به نام خليفه، مست و لايعقل به محل نمازجمعه مي آيد و پيش نماز مردم مي شود و به او هم اقتدا مي كردند. مردم مي دانستند كه يزيدبن معاويه دچار بيماري هاي بزرگ اخلاقي و عامل به گناهان بزرگ است، درعين حال وقتي به ايشان گفته مي شد كه عليه يزيد قيام كنيد، مي گفتند ما با يزيد بيعت كرديم، نمي شود قيام كنيم. مسئله امامت براي مردم روشن نبود. مردم خيال مي كردند كه امام مسلمين و حاكم جامعه اسلامي مي تواند با اين گناهان، با اين خلاف ها، با اين ظلم ها، با اين اعمالي كه برخلاف صريح قرآن و اسلام هست آميخته و آلوده باشد، براي مردم مسئله مهمي نبود. اين يك مشكل بزرگي بود كه با توجه به اهميت مسئله حكومت در يك جامعه و تأثير حاكم در جهت گيري جامعه، بزرگ ترين خطر براي عالم اسلام است. لذا ائمه عليهم السلام لازم مي دانستند دو چيز را به مردم بگويند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سوره مباركه انبياء / آيه 111 ،«و نمي دانم، شايد آن براي شما آزمايشي و [مهلت ] برخورداري تا زماني [معين ] باشد . »
2. سوره مباركه آل عمران / آيه 164 ، « ... پاكشان كند و كتاب و حكمتشان بياموزد . »
3. عيون أخبارالرضاعليه السلام/ ترجمه غفاري و مستفيد/ ج 2/ ص417
4. (ن ق ب) آنچه مايه فخر و مباهات باشد .
پاورقي
 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10