هدف تشكيل حكومت اسلامي بود (2)
ائمه از لحظه وفات
رسول الله تا سال دويست وشصت، درصدد بودند كه حكومت الهي را در جامعه اسلامي به
وجود بياورند، اين، اصل مدّعا است. البته نمي توانيم بگوييم كه مي خواستند حكومت
اسلامي را در زمان خودشان ـ يعني هر امامي در زمان خودش ـ به وجود بياورند؛ آينده
هاي ميان مدت و بلند مدت و در مواردي هم نزديك مدت وجود داشت. مثلاً در زمان امام
مجتبي عليه السلام، به نظر ما تلاش براي ايجاد حكومت اسلامي، در آينده كوتاه مدت
بود. امام مجتبي در جواب به آن كساني ـ مسيّب بن نجبه و ديگران ـ كه مي گفتند چرا
شما سكوت كرديد مي فرمود: «و ن أدري لعلّه ف تنـه لكم و متاأ لي حين1 » و در زمان
امام سجاد به نظر بنده، براي آينده ميان مدت بود، كه حالا دراين باره شواهد و
مطالبي را كه هست، عرض خواهم كرد. در زمان امام باقرعليه الصلاه والسلام احتمال
زياد اين است كه براي آينده كوتاه مدت بود. از بعد از شهادت امام هشتم، به گمان
زياد، براي آينده بلند مدت بود. براي چه موقع؟ مختلف بود، اما هميشه بود. اين،
معناي مبارزه سياسي است.
همه كارهاي ائمه عليهم السلام، غير از آن كارهاي معنوي و روحي كه مربوط به اعلاي
نفس يك انسان و قرب او به خدا است ـ بينه و بين ربّه ـ يعني درس، حديث، علم، كلام،
محاجّه با خصوم علمي، با خصوم سياسي، تبعيد، حمايت از يك گروه و رد يك گروه، در اين
خط است. براي اين است كه حكومت اسلامي را تشكيل بدهند. اين، مدّعا است.28/4/1365
اصلاً ائمه عليهم السلام آيا يك زندگي سياسي داشتند يا نه؟ آيا زندگي ائمه عليهم
السلام فقط اين بود كه يك عده شاگرد، يك عده مريد، يك عده علاقه مند را دور خودشان
جمع كنند، احكام نماز و احكام زكات و احكام حج و اخلاقيات اسلامي و معارف و اصول
دين و عرفان و اين چيزها را به آنها بيان كنند و همين و بس؟! يا نه، غير از اين
چيزهايي كه گفته شد و روح آنچه كه گفته شد، يك چهارچوب ديگري در زندگي ائمه است كه
آن، همان زندگي سياسي ائمه عليهم السلام است؛ اين يك مطلب بسيار مهمي است كه بايد
روشن شود. البته در فرصت هاي كوتاه جاي بحث استدلالي و مشروح نيست. من رئوس مطالب
را عرض مي كنم براي اينكه آن كساني كه شوق دارند دنبال اين مسئله بروند، با اين
چهارچوب يك بار ديگر روايات را نگاه كنند و كتب تاريخ را ببينند، آن وقت معلوم مي
شود كه زندگي موسي بن جعفر يا ائمه ديگر ما عليهم السلام چه حقيقتي است كه امروز هم
همچنان مبهم و ناگفته و ناشناخته است. ائمه عليهم السلام بعد از آنكه احساس كردند،
در محيط امامت و محيط اهل بيت احساس شد كه هدف پيغمبر برآورده نشد، يعني «يزكّيه م
و يعلّ مهم الك تاب و الح كمه2» انجام نگرفت. بعد از آني كه ديدند كه تشكيل يك نظام
اسلامي، تشكيل يك دنياي اسلامي آن طوري كه پيغمبران خواسته بودند بعد از دوران صدر
اول، به كلي فراموش شد، جاي نبوت و امامت را سلطنت گرفت، كسري ها و قيصرها و قلدرها
و اسكندرها و ديگر نامداران ظالم و طاغي تاريخ در لباس جانشيني و خلافت با نام
سلسله بني اميه و بني عباس روي كار آمدند و قرآن به آن شكلي كه ارباب ملك و قدرت مي
خواستند تفسير شد و ذهن هاي مردم تحت تأثير عملكرد خائنانه آن عالماني كه سر در
آخور مطامع و محبت هاي مادي ارباب حكومت و ملك داشتند، قرار گرفت، بعد كه اينها را
ديدند يك نقشه كلي در زندگي ائمه به وجود آمد.
ايني كه مي گويم ائمه، يعني همه ائمه، از اميرالمؤمنين تا امام عسكري عليهم السلام.
بنده بارها گفتم زندگي ائمه عليهم السلام را كه 250 سال طول كشيده، زندگي يك انسان
به حساب بياوريم، يك انسان 250ساله؛ از هم جدا نيستند «كلّهم نوأ واحد3». هركدام از
اينها كه يك حرفي زدند، اين حرف درحقيقت از زبان آن ديگران هم هست. هركدام از اينها
كه يك كاري انجام داده اند، اين درحقيقت كار آن ديگران هم هست. يك انساني كه 250
سال گويي عمر كرده است. تمام كارهاي ائمه در طول اين 250 سال كار يك انسان با يك
هدف، با يك نيت، و با تاكتيك هاي مختلف است.
ائمه عليهم السلام وقتي كه احساس كردند كه اسلام رو به غربت افتاد و جامعه اسلامي
تشكيل نشد، چند هدف را اهداف اصولي خود قرار دادند. يكي «تبيين اسلام به شكل درست».
اسلام ازنظر آن كساني كه در رأس قدرت در طول اين ساليان طولاني درازمدت قرار
داشتند، يك چيز مزاحم بود. اسلام پيغمبر، اسلام قرآن، اسلام جنگ بدر و حنين، اسلام
ضدتجمل پرستي، اسلام ضدتبعيض، اسلام طرف دار مستضعفان، اسلام كوبنده مستكبران به
درد آن كساني نمي خورد كه مي خواستند با ماهيت فرعوني، لباس موسوي بپوشند، با ماهيت
نمرودي، لباس ابراهيمي بپوشند؛ امكان نداشت. مجبور بودند اسلام را تحريف كنند،
امكان نداشت كه اسلام را از دل مردم، از ذهن مردم يك باره دور كنند، چون مردم مؤمن
بودند، مجبور بودند اسلام را از روح و محتوا و ماهيت خودش عوض كنند و خالي كنند.
عين همان كاري كه شما يادتان هست و شاهد بوديد در دوران رژيم گذشته نسبت به مظاهر
اسلامي انجام مي گرفت. در رژيم گذشته با تظاهرات اسلامي مخالفت نمي شد، اما با
معناي اسلام و با روح اسلام چرا، با جهاد اسلام چرا. با امر به معروف و نهي از منكر
اسلام چرا، با بيان حقايق اسلامي چرا، اما با ظواهر اسلامي كه به گاو و گوسفند آنها
صدمه اي نزند مخالفت نمي شد. اين حالت در دوران خلافت هاي اموي و عباسي هم وجود
داشت، لذا براي اينكه اسلام را از روح و حقيقت خود خالي كنند، عده اي مزدور قلم به
مزد و زبان به مزد داشتند. پول مي دادند حديث درست مي كردند، پول مي دادند منقبت4
براي آنها درست مي كردند، پول مي دادند كتاب براي آنها مي نوشتند. مي گويد وقتي
سليمان بن عبدالملك از دنيا رفت، ما ديديم كتاب هاي فلان عالم بزرگ ـ كه اسمش را
نمي آورم ـ بر حيوانات بار شد، بر استرها بار شد و از خزانه سليمان بن عبدالملك
بيرون آمد. يعني اين كتاب نويس، اين محدث بزرگ، اين عالم معروفي كه اين همه نام او
در كتاب هاي اسلامي وجود دارد، اين براي سليمان بن عبدالملك كتاب مي نوشت. خب،
كتابي كه براي سليمان بن عبدالملك نوشته بشود شما توقع داريد در اين كتاب چيزي باشد
كه سليمان بن عبدالملك را ناخوش بيايد؟ خب سليمان بن عبدالملكي كه ظلم مي كند، شراب
مي خورد، با كفار مي سازد، مسلمين را زير فشار قرار مي دهد، بين مردم تبعيض قائل مي
شود، فقرا را رويشان فشار مي آورد، اموال مردم را مي گيرد، اين چه جور اسلامي را مي
پسندد؟ اين درد بزرگ جامعه اسلامي در طول قرن هاي اول بود، ائمه عليهم السلام اين
را مي ديدند، احساس مي كردند كه ميراث ارزشمند پيغمبر، يعني احكام اسلامي كه بايد
براي طول تاريخ بماند و انسان ها را در تمام ادوار تاريخ هدايت بكند، دستخوش تحريف
شده. يكي از هدف هاي ائمه كه خيلي هم مهم بود، تبيين درست اسلام و تفسير حقيقي قرآن
و افشاگري تحريف ها و تحريف كننده ها بود.
نگاه كنيد در كلمات ائمه عليهم السلام مي بينيد آنچه كه گفته شده، در موارد بسياري
ناظر به آن چيزهايي است كه به نام اسلام، علما و فقها و محدثين وابسته به دستگاه
هاي حكومت و دربارهاي سلطنتي گفته بودند، آنها را رد مي كردند و حقايق را بيان مي
كردند؛ اين يك هدف اصلي و بزرگ براي ائمه كه تبيين احكام اسلامي بود، اين يك.
خب، خود همين كار، يك ماهيت سياسي دارد. يعني وقتي كه ما مي دانيم كه تحريف، با
تحريك دستگاه سلطنت و خلافت انجام مي گيرد و قلم به مزدها و مزدورهاي علي الظاهر
عال م، براي خاطر سلاطين و حكمرانان تحريف مي كنند، طبيعي است كه اگر كسي عليه آن
تحريف ها اقدام بكند، يقيناً كاري برخلاف سياست آن حكام و سلاطين انجام داده. امروز
كه در بعضي از كشورهاي اسلامي، بعضي از قلم به مزدها و نويسندگان مزدور و عالمان
مأجور ازطرف دستگاه ها، كتاب مي نويسند تا ايجاد تفرقه بين مسلمان ها بكنند، يا
چهره برادران مسلمان خودشان را زشت نشان بدهند، اگر در اين كشورها يك نويسنده
آزادمنش پيدا بشود كه كتابي بنويسد و درباره وحدت اسلامي و درباره برادري بين
جماعات اسلامي در آن قلم فرسايي كند، اين كار، يك كار سياسي است درحقيقت؛ ضد دستگاه
هاي حاكم است. ائمه يكي از قلم هاي درشت فعاليت شان اين بود، احكام اسلامي را كه
بيان مي كردند معنايش اين نبود كه احكام اسلامي در آن روز، در جامعه اسلامي گفته
نمي شد. چرا، در هر گوشه و كناري از دنياي اسلام كساني بودند كه قرآن مي گفتند،
حديث مي گفتند، از پيغمبر نقل مي كردند، هزاران حديث را بعضي از محدثين بلد بودند،
مخصوص مكه و مدينه و كوفه و بغداد و اينها هم نبود، در تمام اقطار عالم اسلامي ـ
شما نگاه كنيد به تاريخ ـ در خراسان، فلان جوان دانشمند چندين هزار حديث مثلاً
تدوين مي كند. در طبرستان، فلان عالم بزرگ چندين هزار حديث از پيغمبر و از صحابه
نقل مي كند. حديث وجود داشت، حكم اسلامي بيان مي شد، آنچه بيان نمي شد تفسير و
تبيين درست اسلام در همه شؤون و امور جامعه اسلامي بود كه ائمه عليهم السلام مي
خواستند جلو اين را بگيرند؛ اين يك كار، كه از كارهاي مهم ائمه عليهم السلام بود.
كار مهم ديگر تبيين مسئله «امامت» بود. امامت يعني زمامداري جامعه اسلامي. مسئله
عمده اي كه براي مسلمان ها آن روز روشن نبود و عملاً و از لحاظ تئوري دچار تحريف
شده بود، مسئله امامت بود. امامت جامعه اسلامي با كيست؟ كار به جايي رسيده بود كه
كساني كه به اغلب احكام اسلامي عمل نمي كردند و بيشتر محرمات را علناً انجام مي
دادند، ادعا مي كردند جانشين پيغمبرند و مي نشستند در مسند پيغمبر و خجالت هم نمي
كشيدند. يعني اين جور هم نبود كه مردم ندانند، مردم مي ديدند كه يكي به نام خليفه،
مست و لايعقل به محل نمازجمعه مي آيد و پيش نماز مردم مي شود و به او هم اقتدا مي
كردند. مردم مي دانستند كه يزيدبن معاويه دچار بيماري هاي بزرگ اخلاقي و عامل به
گناهان بزرگ است، درعين حال وقتي به ايشان گفته مي شد كه عليه يزيد قيام كنيد، مي
گفتند ما با يزيد بيعت كرديم، نمي شود قيام كنيم. مسئله امامت براي مردم روشن نبود.
مردم خيال مي كردند كه امام مسلمين و حاكم جامعه اسلامي مي تواند با اين گناهان، با
اين خلاف ها، با اين ظلم ها، با اين اعمالي كه برخلاف صريح قرآن و اسلام هست آميخته
و آلوده باشد، براي مردم مسئله مهمي نبود. اين يك مشكل بزرگي بود كه با توجه به
اهميت مسئله حكومت در يك جامعه و تأثير حاكم در جهت گيري جامعه، بزرگ ترين خطر براي
عالم اسلام است. لذا ائمه عليهم السلام لازم مي دانستند دو چيز را به مردم بگويند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سوره مباركه انبياء / آيه 111 ،«و نمي دانم، شايد آن براي شما آزمايشي و [مهلت ]
برخورداري تا زماني [معين ] باشد . »
2. سوره مباركه آل عمران / آيه 164 ، « ... پاكشان كند و كتاب و حكمتشان بياموزد .
»
3. عيون أخبارالرضاعليه السلام/ ترجمه غفاري و مستفيد/ ج 2/ ص417
4. (ن ق ب) آنچه مايه فخر و مباهات باشد .
پاورقي
|