(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


سه شنبه 7  آذر  1391 - شماره 20366

طراحي لباس ها و معماري شهرها چقدر منطقي و عقلاني است؟ ( بخش دوم)
تكه دوزي مدل هاي ايراني روي سبك زندگي




طراحي لباس ها و معماري شهرها چقدر منطقي و عقلاني است؟ ( بخش دوم)

تكه دوزي مدل هاي ايراني روي سبك زندگي

كافي است كه به بته جقه ترمه هاي ايراني و پارچه هاي قلمكار و... چشم بدوزي تا خيالت فارغ از روزمرگي هاي نفس گير فرصت پرواز در ميان اين نقش و نگارهاي بديع را پيدا كند. هزار بيت شعر دلفريب زندگي لابه لاي اين نقش ها نهفته است. هزار سبك بي نظير زيبايي و هزار فرصت هنري و شغلي اگر براي پوشش مان كه بخشي از هويت ماست، خواهان برنامه ريزي هاي منسجم و حساب شده اي باشيم.
دومين شاخه هنري اصيل و قدمت دار كه مي تواند به دليل ماندگاري اش يكي از اصلي ترين معرف هاي هويت اقوام و ملت هاي مختلف باشد، معماري است. در اين شاخه نيز ايرانيان را مي توان بنيان گذار سبك هاي بديع معماري جهان به حساب آورد. تاريخچه معماري را در ايران 6 هزار سال و تاريخچه پارچه و لباس را حدودا 3 هزار سال تخمين زده اند.
اين قدمت گرانمايه مي تواند اساس جرياني نو در زندگي امروز ما و حتي ساير مللي كه ناگزيرند به دليل نداشتن چنين پيشينه اي مقلد سبك هاي ايراني باشند، قرار گيرد. چگونه است كه ما خود را فراموش كرده ايم و در جايگاه مقلداني كوركورانه نشسته ايم؟!
امروز در ايران 50 هزار دانشجوي معماري، شهرسازي و علوم وابسته به محيط زيست داريم، چنين رقمي بسيار اميدواركننده است كه به پشتوانه فكرهاي جوان، آگاه و نوظهور بتوانيم گره گشاي فروبستگي هاي فعلي باشيم. مطمئنا چنين معدن انديشه اي نه تنها مي تواند گره گشاي مشكلات معماري در داخل كشور باشد، بلكه معماري ايراني بايد بتواند سري توي سرها درآورده و به الگويي جهاني بدل شود.
مشكل اساسي اينجاست كه سيستم هاي مديريت ساخت و ساز و كارفرمايي نسبتا ضعيف مانده و از فناوري هاي جديد خبري نيست. همچنين كارگرهاي ماهر و تكنيسين هاي خبره علم ساخت و ساز و معماري هم نداريم. اغلب روستاييان و افغاني ها هستند كه كار ساخت بناها را انجام مي دهند، كه در اين زمينه هيچ نوع تبحر ويژه اي ندارند. به همين دليل هر چقدر هم كه فكر والا باشد، امكان ساخت آن فناوري مطرح است و ضمنا بايد به پرورش تكنيسين هاي كاردان و زبده در اين حوزه روي بياوريم.
تقويت صميمت اعضا و صرفه جويي انرژي در خانه
سبك شناسي معماري ايراني به شش دوره تقسيم بندي مي شود. دوره هاي پارسي، پارتي قبل از اسلام و به ترتيب سبك خراساني، رازي، آذري و اصفهاني بعد از ورود اسلام به ايران شكل گرفتند.
شيوه اصفهاني دربرگيرنده دوره هاي صفويه، افشاريه، زنديه و قاجار است. اين شيوه كمي پيش از روي كار آمدن صفويان از زمان قره قويونلوها آغاز شد و در پايان روزگار محمدشاه قاجار دوره نخست آن به پايان رسيد.
عليرضا مالمير، عضو بسيج جامعه مهندسين تهران بزرگ درباره دوره دوم اين شيوه توضيح مي دهد: «دوره دوم آن زمان پسرفت اين شيوه است كه درواقع از زمان افشاريان آغاز و در زمان زنديان دنبال شد. ولي پسرفت كامل از زمان محمد شاه قاجار آغاز و در دگرگوني هاي معماري تهران و شهرهاي نزديك به آن آشكار بود. از آن پس ديگر شيوه اي جانشين شيوه اصفهاني نشد. با اين كه تلاش شد اين رشته پيوسته در معماري ايران پاره نشود، اما ديگر معماري آن سير و روند تكاملي پيشين را پي نگرفت.»
اين كارشناس معماري در مورد برتري هاي سازه هاي سنتي ايران مي گويد: «منزل و سازه هاي سنتي در ايران قديم، داراي بار فرهنگي، هنري و ويژگي هاي منحصر به فرد روانشناختي است كه معماري مدرن امروزي در بسياري از موارد از آن بي بهره مانده است. اصول حاكم بر ساخت خانه در اكثر موارد بر پايه افزايش صميميت و حفظ حرمت هاي شخصي اهالي بوده و مواردي از قبيل شرايط اقليمي، جغرافيايي، مذهبي و نيز راحتي افراد خانواده در همه ساخت و سازها در نظر مي آمد.
موارد اصلي كه براي ساخت يك خانه لحاظ مي شد، شامل جهت يابي بود، مثل اين نكته كه بادهاي مضر از كدام سو مي وزند و يا اين كه آفتاب بيشتر از كدام جهت مي تابد؟»
مالمير بخش هاي مختلف فضاي مسكوني در معماري ايراني را شامل اين موارد مي داند: «ورودي، هشتي خانه (يا همان لابي امروزي)، سر درخانه، اندروني، حوض خانه، شاه نشين (قسمت شمالي اندروني كه چون ارتفاع سقف دو برابر ساير اتاق ها بود خنكاي خاصي داشت)، گوشواره (دو اتاقي كه در دو پهلوي شاه نشين قرار مي گرفتند)، زيرزمين و مطبخ.»
نكات مثبت معماري سنتي ايران
مردم واري، پرهيز از بيهودگي، نيارش، خودبسندگي و درونگرايي 5 فاكتور مثبت و اصلي معماري ايراني محسوب مي شود.
مالمير كارشناس معماري درباره فاكتور مردم واري توضيح مي دهد: «رعايت تناسب ميان اندام هاي ساختماني با اندام هاي انسان و توجه به نيازهاي او در كار ساختمان سازي است كه نياز يك خانواده را برآورده كند. اجزايي چون در و پنجره، تاقچه و نيز پستويي كه براي انبار رختخواب به كار مي رفته نيز اندازه هايي مناسب داشتند»
در پي اين گفته مالمير به ياد مي آورم آپارتمان هاي امروزي را كه بعضا حتي به وجود يك كمد ديواري جادار پايبند نبوده و براي سودآوري بيشتر و ادعاي افزودن به متراژ اتاق ها صرفا يك چهار ديواري را علم كرده اند!
وي در مورد فاكتور پرهيز از بيهودگي مي گويد: «در معماري ايران» تلاش مي شد كار بيهوده در ساختمان سازي نكنند از اسراف پرهيز مي كردند كه اين اصل هم پيش از اسلام و هم پس از آن مراعات مي شده است. براي مثال اگر در كشورهاي ديگر هنرهاي وابسته به معماري مانند نگارگري و سنگ تراشي آذين به شمار مي آمدند، در كشور ما هرگز چنين نبوده است. گره سازي با گچ، كاشي، خشت و آجر بيشتر بخشي از كار بنيادي ساختمان است.»
نيارش به معناي دانش ايستايي، فن ساختمان و مصالح شناسي است. اين كارشناس معتقد است كه معماران قديم از روي تجربه به اندازه هايي براي پوشش ها، دهانه ها و جرزها دست يافته بودند كه همه بر پايه نيارش به دست آمده بود. درواقع آنها مي دانستند كه چه نوع مصالح و موادي را براي كجا به چه ميزاني و چه موقع استفاده كنند؟ خودبسندگي به اين معناست كه معماران قديم براي ساختمايه (مصالح)، مواد مورد نيازشان را از نزديكترين جاها به دست مي آوردند و چنان ساختمان بنا مي كردند كه نيازمند به مصالح جاهاي ديگر نبوده و خودبسنده باشند. به اين گونه كار ساخت با شتاب بيشتري انجام مي شد و ساختمان با طبيعت پيرامون خود سازگارتر درمي آمد و هنگام نوسازي آن نيز هميشه مصالح در دسترس بوده است.
مالمير در مورد فاكتور درونگرايي توضيح مي دهد: «يكي از باورهاي مردم ايران ارزش نهادن به زندگي شخصي و حرمت آن و نيز عزت نفس ايرانيان بوده كه اين امر به گونه اي معماري ايران را درونگرا ساخته است. معماران ايراني با ساماندهي اندام هاي ساختمان درگرداگرد يك يا چند ميانسرا ساختمان را از فضاي بيرون جدا مي كردند و تنها يك هشتي اين دو را به هم پيوند مي داد. در واقع خانه هاي درونگرا در اقليم گرم و خشك همچون بهشتي در دل كوير هستند. فضاي درونگرا مانند آغوش گرم بسته است و از هر سو رو به درون دارد.
سردر اين خانه ها داراي دو سكو بود و درها داراي دو كوبه جدا ويژه مردان و زنان تقسيم مي شد. دو دالان يكي از بخش بيروني و ديگري از بخش اندروني خانه به هشتي راه داشتند. اندروني جايگاه زندگي خانواده بود و مهمانان به آن راه نداشتند. بيروني ويژه مهمانان بود كه جداگانه پذيرايي و گاهي مهمانان در بالاخانه كه به اندروني نزديك بود پذيراني مي شدند.»
وي در تكميل صحبت هايش و با مقايسه فاكتورهاي معماري ايراني و معماري وارداتي مي گويد: «سبك طراحي فضاهاي مسكوني در حال حاضر مويد موارد ذكر شده در بالا نيست به طوري كه نه فضاهاي داخل يك خانه با هم در تناسب هستند و نه با اندام و فيزيولوژي انسان سنخيت دارند. در واقع درونگرايي كه يكي از اصول اوليه طراحي منازل مسكوني در ايران قديم بوده در هيچ كدام از فضاهاي مسكوني فعلي رعايت نمي شود. براي مثال سبك آشپزخانه اپن كه داراي مبناي كاملا وارداتي و بيگانه با فرهنگ ايراني است و ادغام سرويس هاي بهداشتي و حمام با يكديگر و همچنين همجواري اين محيط با اتاق خواب خود مويد اين مطلب است.
در صورتي كه هم در اصول معماري ايراني و هم طبق روايات معتبر فقهي فضاي سرويس بهداشتي بايد در پوشيده ترين نقطه منزل تعبيه شود.»
هر بانوي ايراني يك طراح لباس
ليلا رنجبر 33 ساله خانه دار يكي از بازديدكنندگان نمايشگاه مدل هاي مانتو واقع در تالار وحدت در حالي كه با دقت به مدل هاي ارائه شده چشم دوخته، برايمان مي گويد: «روي مدل ها خوب دقت مي كنم و از هر مدل بخشي را الگو برمي دارم. مثلا سر آستين يك مدل را در ذهن با يقه مدل ديگري تطبيق مي دهم. بعدها بخواهم مانتويي بدوزم طرح ذهني ام را به خياط خواهم گفت.»
از رنجبر مي پرسم: «خودت خياطي بلد نيستي؟» وي پاسخ مي دهد: «نه، متأسفانه. اما اگر كسي خياطي بلد باشد، هم بخش اعظم هزينه پوشاك خانواده كاسته مي شود و هم مي تواند در صورت داشتن ذهن خلاق طراح مدل هاي جديدي لااقل براي خودش باشد. خياطي يكي از هنرهاي اصيل زنان ايراني بوده كه امروزه بي رنگ شده و به حاشيه رفته است. ما در حال حاضر به مصرف كننده بودن صرف در پوشاك عادت كرده ايم.»
مريم آمره 27 ساله دوست رنجبر معتقد است كه هر خانم ايراني بالفعل مي تواند يك طراح لباس باشد. اين را مي توان از نوع نگاهشان و دقت در هنگام انتخاب لباس فهميد. حتي به جرأت مي توان گفت كه هر زن ايراني داراي بي شمار ايده بكر در زمينه مدل هاي پوشش است كه بايد از اين نظرات استقبال و استفاده كرد.
آمره مي گويد: «وقتي به بازار براي خريد لباس مي روم، چون اندكي از تميزي دوخت و برش سردرمي آورم، حالم گرفته مي شود كه چطور پارچه را بي دقت زير چرخ گذاشته اند و نامرتب درزها را دوخته اند. در حالي كه يك لباس بسته به نوع برش و دوختي كه دارد، شيك به نظرمي رسد.»
اين جوان با اين كه تصور مي كرده نمايشگاه بايد خيلي وسيع تر از اين ها باشد، مي گويد: «حداقل خوبي كارهاي ارائه شده اين است كه مدل ها بلندند، تنگ و اندامي نيستند و با ديدن طرح هاي سنتي روي لباس بيننده به اين نتيجه مي رسد كه پشت نقش ها و رنگ هاي لباس هدفي بوده است.»
لباسي بپوشيم كه بدانيم از كجا آمده؟
صديقه پاينده بازديد كننده ديگري در نمايشگاه مانتو مي گويد: «تنها چند مدل متفاوت در اين نمايشگاه نظرم را جلب كرد. بقيه مدل ها كپي همان مدل هايي بودند كه سال هاي قبل ارائه شده اند و در آنها نوآوري خاصي نديدم. براي مثال ساده ترين طراحي اين است كه يك مانتو با رنگ تيره بدوزيم و رويش را با خرده پارچه ها به حالت تكه دوزي نقوش سنتي تزيين كنيم. چشم بيننده به اين كارها عادت كرده و خواهان طرح هاي جديدتري است. الان بي شمار اين مدل ها پشت ويترين مانتوفروشي هاي سطح شهر ديده مي شود. اگرچه همين اندازه تحول هم به خودي خود خوب است، چرا كه چند سال پيش خبري از نقش هاي ايراني روي لباس هايمان نبود، ولي بايد در جهت ارتقاي طرح هاي كلاسيك ايراني با كاربري امروزي بكوشيم.»
وي ادامه مي دهد: «من يك بار در كارگاه رنگ آميزي پارچه كه توسط يك استاد اروپايي در دانشكده هنر برپا شده بود، شركت كردم. در آنجا از نزديك ديدم كه امروز در دنيا به جنس و چگونگي رنگ آميزي پارچه اهميت داده مي شود.
در سبك هاي جديد طراحي لباس، به اين مي انديشند كه رنگ آميزي پارچه تا چه حد بديع و خاص صورت گرفته؟ و در مرحله بعد خياط بايد با هنرش نقش آفريده شده بر پارچه را با برش هاي ايده آل در جاي مناسب لباس قرار دهد.
متاسفانه سبك مرسوم طراحي لباس ما اين شده كه چطور با افزودني هايي به پارچه و لباس جلب توجه كرده و بيننده را به اجبارهاي بصري بكشانيم. به لباس هاي مجلسي پشت ويترين ها بنگريد. مدل هاي اروپايي با تزيينات پولك، منجوق، سنگ هاي براق و آينه كاري ريز همراه شده اند.
در حالي كه بي شمار لباس و مدل مي توان براي مجالس ايراني از ميان پوشش هاي مرسوم قوميت هاي مختلف ايران استخراج كرد. چيزي به تن كنيم كه لااقل بتوانيم بگوييم از كجا آمده است؟»
گزارش روز
 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10