(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


سه شنبه 7  آذر  1391 - شماره 20366

بازگشت عياران
اين خيريه مجازي است اما واقعا همت را براي اهل دل زنده كرده است                      نسخه PDF
خشت اول
سبك سوم
يادداشت 3
رسيده ها
ويتامينه
بوي بارون
اين...نت


بازگشت عياران

 اين خيريه مجازي است اما واقعا همت را براي اهل دل زنده كرده است

خيال نكنيد كه داستان جوانمردي همين چيزي است كه به اسم سريال ويژه شب ها از شبكه اول به خورد ما مي دهند، نه خير! جوانمردي اصولا با بوق و كرنا فاصله زيادي دارد و اگر كسي يا جمعي را ديديد كه از اين رهگذر خودي نشان دادند، بدانيد داستان چيز ديگري است و قضيه خيلي متفاوت است با آنچه در ذهن داريد. قاعده اين است كه جوانمردان مردان و زنان در سايه اند، كسي نه آنها را مي شناسد و نه آنها خود را به ديگران نشان مي دهند. واژه جوانمرد نزديكي خاصي با واژه گمنام دارد و شايد اصلي ترين اصل جوانمردي گمنامي باشد؛ آن هم نه از اين تريپ هاي جوانان تابلو و تابلودار سريال «راستش را بگو» نه خير؛ گمنامي از نوع ناشناسي. اول جوانمرد عالم تا روز ضربت خوردن و ديرشدن نوبت هاي مراجعه به خانه فقرا، ناشناخته بود آن هم در اوج قدرت! دفتر و تابلو و كارت عضويت و همايش و ميتينگ هم نداشت. حالا هم يك عده هم نسلي و دغدغه مند دور هم جمع شده اند تا همان رسم جوانمردي را زنده كنند و نگذارند چراغ اين مكتب عاشقي در لابه لاي دود و دم شهر نشيني غرب زده و منفعت طلب خودمحور، خاموش شود. كمي با آنها و سبك كاري شان آشنا شويم اگرچه آنها تنها نيستند و در اين شهر، جوانمردان زيادي، چراغ خانه هاي بهت زده و نگران را روشن مي كنند.
تحريريه نسل سوم
¤ما چه كاره ايم؟
«خيريه همت با 2 اولويت تهيه جهيزيه و كمك هاي درماني براي خانواده هاي نيازمند تاسيس شده است و البته اگه كار خير ديگري هم پيش آمد با همفكري دوستان بررسي مي كنيم و ان شاءالله اقدام . « اين سرلوحه سايت «خيريه همت» است. خيريه اي كه اغلب بچه هاي رسانه آنها را مي شناسند و كافي است يك سرچ ساده در گوگل انجام دهيد تا لينك اخبار آنها را در همه سايت هاي چپ و راست مشاهده كنيد. چون براي اهل رسانه شناس هستند، راحت تر هم كار مي كنند و راحت تر هم تعداد مشتريان خود را بالا مي برند چرا كه اساس پذيرش يك جمعيت خيريه، «اعتماد» مخاطب و يا اعتماد رسانه ها براي تبليغ و يا انتشار مشكلات عنوان شده است. در همين سايت بچه هاي خيريه همت تذكر داده شده كه :« ميزان كمك ها اصلا مهم نيست و مهم ترين موضوع «مشاركت» است .»
انجمن خيريه همت جوانان داراي هيئت موسس و بازرس و اعضاي مشخص است و از تاريخ 14 شهريور 1390 كار خود را آغاز كرده و پس از طي مراحل مقدماتي در اداره كل ثبت شركتها و مالكيت صنعتي و ارسال نامه درخواست ثبت مجوز به پليس امنيت ناجا و تاييد سوابق موسسين، مجوز خيريه از نيروي انتظامي با شماره 11808 اخذ كرده و همچنين اين موسسه غيرتجاري به نام انجمن خيريه همت جوانان در اداره كل ثبت شركت ها و مالكيت صنعتي به شماره 29900 و با شناسه ملي 10320813296 در تاريخ 28مرداد 1391 ثبت شده است.
¤شيوه كار عياران مجازي
شايد وقتي اين خيريه راه اندازي شد كسي باور نمي كرد كه بشود از اين درياي متلاطم اينترنت و فضاي مجازي كه معجوني بي مانند است از مرواريد و گنج در كنار لجن و سنگ ريزه و...صياداني را شناسايي كرد كه بي منت هر زمان طلب كني، تور محبت و كرامت خود را مي اندازند و به اندازه دل شان، مرواريد مهر صيد مي كنند. شيوه كار اين عياران فضاي مجازي هم شيوه جالبي است، آن ها سفره دلشان را خيلي ساده براي همه پهن مي كنند و مي نويسند كه عياران در سايه به گوش باشيد براي جراحي دختر بيمار اين خانواده 5 ميليون تومان پول لازم است؛ بسم الله...در فاصله كمتر از يك نيمروز، خبر در همه رسانه هاي سايبر منتشر و در وبلاگ ها و شبكه هاي اجتماعي لينك داده مي شود و به فاصله چند ساعت تا نهايت دو روز، مبلغ درخواست شده، مهيا و به حساب خيريه واريز مي شود. بعد هم در همين مدت، اعلام مي شود كه مشكل خانواده مذكور، حل شد و...به عبارتي بعد از جمع آوري مبلغ و اهدا به فرد يا افراد مورد نظر، سايت همت از طريق همان گزارش منتشر شده اوليه به مخاطبان و عياران اعلام مي كند كه «پرونده بسته شد». يك نمونه از كار را باهم بخوانيم:
¤اين گزارش تيتر ندارد، «درد» دارد. اين پرونده بسته شد
بياييد در محرم حسيني بار ديگر، «زنجير»از پاي گرفتاري باز كنيم؛ «سينه» دردمندي را از غم پاك كنيم؛ «اشكي» از چهره اي پاك كنيم و آن وقت با افتخار بگوييم: السلام عليك يا اباعبدالله الحسين
اين نوشته گوشه اي از رنج هاي خانم مريم.ب است.
اپيزود اول: سال 81 آغاز دوره جديدي از ابتلا براي وي است. دچار سوختگي شديد مي شود كه بعد از يك سال مداوا به طور نسبي درمان مي شود.
اپيزود دوم: سال 85 به علت ابتلا به سرطان رحم، جراحي سنگيني انجام مي دهد و پس از آن هم، تحت شيمي درماني و راديوتراپي (برق) قرار مي گيرد كه هزينه هاي زيادي را به ايشان تحميل مي كند.
اپيزود سوم: چند ماه بعد در همان سال به دليل بيماري ديابت و عوارض بيماري گذشته و داروهاي مصرف شده و همچنين پديدآمدن عفونت بر اساس نظر پزشكان 2 انگشت پاي ايشان را قطع مي كنند.
اپيزود چهارم: از سال 88 بعلت بيماري اعصاب قادر به راه رفتن عادي نبوده و با كمك دو عصا و افراد خانواده به سختي راه مي رود.
اپيزود پنجم: سال 89 دچار خونريزي روده مي شود كه پس از حدود 2 ماه درمان اين بيماري كنترل مي شود.
اپيزود ششم: اواخر سال 90 به علت مشكلات قلبي در بيمارستان قلب و عروق تهران براي مداوا بستري شده و آنژيوگرافي مي شود.
اپيزود هفتم: از ارديبهشت سال 91به دليل نوعي بيماري عصبي شبيه ام.اس كه هنوز به طور كامل تشخيص داده نشده است، از ناحيه لگن به پايين «فلج» شده و قادر به راه رفتن و يا ايستادن تحت هيچ شرايطي نيست. متاسفانه حتي كنترل ادرار هم ندارد و مجبورند ايشان را پوشك كنند و با ويلچر جابه جايش مي كنند. زمين گير شدن مادر به شدت خانواده را دچار مشكل كرده و به همين علت ايشان را مدتي در بيمارستان خاتم الأنبيا بستري كردند و به علت عميق بودن درمان و همچنين هزينه هاي فوق العاده سنگين، به بيمارستان امام خميني منتقل مي شود.
پزشكان براي درمان ايشان تعدادي آمپول آي وي آي جي تجويز كردند و همچنين فيزيوتراپي مداوم و طولاني كه مجموع هزينه هاي آن بسيار سنگين است.
آيا مي دانيد...؟
به طور مثال هر 5 ميلي گرم آي.وي.آي.جي با بيمه تامين اجتماعي حدود 150 هزار تومان است.حال حساب كنيد وقتي قرار باشد ايشان ماهانه بين 125ميلي گرم تا 200 ميلي گرم از اين آمپول را تزريق كند. بخاطر شرايط اين خانم مجبورند فيزيوتراپي را در خانه انجام دهند. به همين دليل هزينه هاي اين كار بسيار بالا رفته و بيمه تنها چهل هزار تومان از يك ميليون تومان هزينه آن را پرداخت كرده است.
درباره خانواده
- پدر خانواده كه كارگر ساده اي بوده حدودهفت سال پيش سكته مغزي كرده و خانه نشين شده است.
- اين خانم 4پسر دارد. يكي كارگر نانوايي است(كه ازدواج كرده و 2 بچه دارد)+برادر ديگر پادوي يك مغازه لباس فروشي است برادر ديگر دركارگاه ساخت سوله كار مي كند پسر آخر كه ترم آخر روانشناسي است.
- همه كارها و هزينه هاي فوق العاده سنگين درمان مادر را برادرها با سختي تهيه مي كنند. كارهاي شخصي مادر را هم بيشتر پسر كوچك تر انجام مي دهد چون توان اقتصادي براي گرفتن پرستار ندارند...
تذكر مهم: سقف پيش بيني شده 12ميليون تومان است.
با توجه به استقبال گسترده و فراوان مردم عزيز، مبلغ كمك اهدايي به اين خانواده علاوه بر سقف تعيين شده يعني 12 ميليون تومان به 14ميليون تومان افزايش يافت و اين پرونده بسته شد
در صورت عبور كمكها از سقف مورد نياز، در موارد خير بعدي صرف خواهد شد.
¤ عياران مي آيند
با انتشار اين گزارش، سيل كامنت ها سرازير مي شود. خيلي جالب است كه بدانيم اكثر آنها كه كمكي را واريز كردند، در كامنت هايشان از نام مخفف و يا مستعار استفاده مي كنند. كمك ها هم جالب توجه است، از 2 هزار تومان تا 400هزار تومان. يعني همان مثل قديمي قطره ها و دريا...بايد خودتان سهيم شويد تا بدانيد چه لذتي دارد، يك ده هزار توماني كمك به محروم و نيازمندي كه قرار نيست آبروي خود را براي نيازش به فروش بگذارد؛ قرار نيست چوب حراج بزند به عفت و عقيده اش...همه در سايه اند و تنها لبخند، مرز مشترك اين سايه ها، لبخند ياري كننده، لبخند مجري و واسط و لبخند آن عزيز هموطني كه يك آسمان عشق، ناگهان در دلش متولد مي شود...خيلي زود گره از كار بنده خدايي باز مي شود و حس عجيب و دوست داشتني تعاون در دل ها شكل مي گيرد. همين گزارشي كه در بالا خوانديد، اول آذر منتشر شده و در روز دوم آذر بعد از بازديد بالغ بر 25 هزار كاربر و كمك حدود 200نفر، پرونده اش بسته شد.
¤حساب و كتاب
خيلي از ما شايد به حق با نگاهي منتقدانه به چنين جريان هايي نگاه كنيم و خيلي راحت پولمان را به عنوان كمك و يا صدقه و يا با هر نيتي، از خودمان جدا نكنيم. بچه هاي همت علاوه بر اينكه در هر فصل يك گزارش مبسوط از فعاليت ماه هاي آن فصل با ريز هزينه ها، منتشر مي كنند، راه را براي پيگيري ديگران و اطمينان از رسيدن كمك ها به مقصد باز گذاشته اند. همه عياران و علاقه مندان كمك و يا درخواست كنندگان كمك مي توانند با مراجعه به سايت خيريه همت، يا از يك خانواده و يا فرد محروم و مشكل آنها خبر بدهند و بعد از كارشناسي تيم همت، ديگران هم از مشكل مورد نظر آگاه شوند. به عبارتي، خيريه همت، يك جاده دوطرفه است براي آنها كه مي خواهند كمك كنند، يا نيازمند كمك هستند. و البته گروهي كه از نياز خانواده يا فردي مطلع است و حالا مي خواهد آن را به اشتراك اهالي اين سقاخانه سخاوت بگذارد. اگر شما هم جزء هر كدام از اين گروه ها هستيد، بسم الله. باقيات الصالحات چيزي نيست كه بگذاريم براي وارث و بعد از مرگ، از همين الان هم مي شود، دل داد به دست حضرت حق و آباد كرد آن دنيايي را كه خيلي دستمان تنگ مي شود و كسي هم جز خود حضرتش فريادرس ما نخواهد شد.
¤ آنها تكثير مي شوند
اگر حوصله داشتيد بازهم سري به اينترنت بزنيد و سرچي كنيد درباره اين خيريه هاي مجازي. كم نيستند و خيلي زود به زود هم دارد تعدادشان زياد مي شود؛ همين عيد فطر امسال چند سايت خيريه ديگر متولد شد و اغلب هم با صداقت و شناسنامه معتبر وارد گود مي شوند؛ مثل همين خيريه همت كه نام همه اعضاي آن در سايت منتشر شده است. اما اين يك هشدار جدي است! چه شده است كه هم نسلان ما بعد از ماجراي اردوهاي جهادي، در اين حوزه فعال شده اند؟ آيا نه اين است كه مثل همان اردوهاي جهادي اينجا هم كم كاري نهادها، خون بچه ها را به جوش آورده و غيرتي شان كرده است؟ اگر دوستان مسئول به جاي خريد و فروش ارز و ساخت و ساز ملك و ايجاد شعبه هاي صوري و پهن كردن سفره هاي چرب و شيرين، واقعا به مستحق و مستصعف مي رسيدند آيا اصلا كسي به صرافت راه اندازي خيريه آنلاين مي افتاد؟ آيا اگر داستان پرغصه بيمه در كشور ما ختم به خير مي شد، اين قدر نيازمند اورژانسي در كشور وجود داشت؟ آيا اگر ما مردماني اين چنين عاشق و دلسوز و متعهد و تربيت شده در مكتب خاندان كرامت نداشتيم، مسئولان و نهادهاي موظف به ياري مردم مستمند، توان همدلي خالي با آنها را هم داشتند؟
 


خشت اول

اميرالمؤمنين عليه السلام اهل تقوا را داراي ارزش ها و فضايلي مي داند كه ديگر مردم آنها را ندارند و علت نداشتن فضايل نيز خود آنان هستند. اين طور نيست كه اراده خدا بر اين تعلق گرفته باشد كه گروهي از آن فضايل و ارزش ها محروم باشند و گروه ديگري كه اهل تقوا هستند، از جانب خدا از اين فضايل برخوردار باشند.
به نظر رسول خدا صلي الله عليه وآله انسان كاسب است. اين تعبير در فرمايش هاي پيغمبر صلي الله عليه وآله نسبت به امور معنوي آمده است، نه امور مادي. مي فرمايد: مردم كاسب معنويات هستند البته كاسباني هستند كه نسبت به كسب امور معنوي تنبلي و سستي مي كنند و شوق و ذوقي نشان نمي دهند. اين اشخاص با دست خود از فضايل و ارزش ها محروم مي شوند.
كساني نيز به اين ارزش ها رو مي كنند، سختي هاي مسير و به دست آوردنش را تحمل مي كنند. يكي از زيباترين آيات در اين زمينه اين آيه شريفه است:و أن لّيس ل ل نسان لّا ما سعي... آيه خيلي عجيبي است «ما سعي» را مربوط به خود انسان كرده است كه «ليس للانسان» نه «ليس للانسان الا من جانب الله» براي انسان نيست «الاّ ما سعي» مگر چيزي كه خودش كوشيده و با زحمت به دست آورده است.
اگر اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد: اين بزرگواران اهل فضايل و ارزش ها هستند؛ يعني كاسب با معرفت، با ذوق، با رغبت و با شوق. چه مطالعه كرده باشند، يا از راه گوش شنيده، به ارزش ها معرفت پيدا كرده و عاشق ارزش ها شدند، بعد كاسب ارزش ها شده اند و بعد نيز داراي ارزش ها شدند.
حضرت دو سه مورد از فضايل اهل تقوا را در روايتي بيان مي كنند، مي فرمايند: أنفسهم عفيفه... وجود آنان وجود با عفتي است.
اگر شهوتي در كار نباشد، عفتي در كار نخواهد بود. به جماد يا به مرده كه با عفت نمي گويند. عفت در مقابل زيان، ضرر و هجمه است؛ اهل عفت هميشه در برابر آلودگي ها و شهوات بوده اند. اين آلودگي ها، گناهان و شهوات، ويژه زمان ما نيست، قبلاً نيز بوده است. از ابتداي تاريخ حيات بوده است.
گناه قيمت و ارزش انسان را پايين مي آورد، به همين دليل پروردگار در قرآن از گناه به «اثم، فسق، عصيان و ذنب» تعبير كرده است. اين ها همه در قرآن كريم آمده است. «اثم» يعني كار و عملي كه قيمت انسان را نزد پروردگار پايين مي آورد و اگر تداوم پيدا كند، آن وقت هنگام مردن مي گويند: او نمي ارزد كه به او ارفاق كنيم.
¤
شخصي از وجود مبارك حضرت زين العابدين عليه السلام سؤال مي كند: تقوا را براي من معني كن.
چون سؤال كننده عرب بود و لباس عربي تنش بود، ايشان در جواب اين سؤال كننده پرسيدند: شما از بياباني پر از خار عبور كرده اي؟ گفت: بله. چون هر عربي در بيابان هاي عرب عبور داشته است. گفت: آيا پياده عبور كردي؟ گفت: بله. گفت: چگونه عبور كردي ؟
بياباني كه پر از خار است و تو نيز ناچار هستي كه عبور كني، چگونه عبور كردي؟ در جواب گفت: هم مواظب پيراهنم بودم كه به نوك اين خارها گير نكند تا پاره شود و هم مواظب ساق پايم بودم كه خار آن را زخمي نكند. گفت: تقوا نيز همين است؛ از زماني كه وارد تكليف مي شوي تا شب مرگ، مسير زندگي پر از خار گناه و معصيت است، فسق، فجور، شهوات حرام، تقوا يعني از لابلاي اين همه خار با مواظبتي خاص گذشتن كه به قلب، نفس، اخلاق و اعمالت زخم نخورد.
چاره اي نداري و بايد از اين جاده عبور كني. جاده نيز از زمان حضرت آدم عليه السلام خار پيدا كرده و كم كم خارستان شده است. بايد از اين جاده عبور كنيد. در هر زماني كه قرار بگيريد، زمانه پوشيده به فساد، گناه و معصيت است.
انبياي الهي عليهم السلام خيلي علاقه داشتند كه در هر زماني پاكسازي كاملي انجام گيرد، اما نشد. زيرا از هر ده نفر، يك نفر نيز به حرف انبيا عليهم السلام گوش نمي داد. در برنامه هاي گناه، فسق و فجور بودند و به حرف انبيا عليهم السلام گوش نمي دادند.
بالاخره اين افراد خارستان زندگي را تشكيل دادند. همه مجبور هستند كه از لابلاي اين خارها رد شوند كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله مي فرمايد: ممكن است اين خار در زندگي، پدر، مادر، همسر و فرزندان، دوستان، دولت يا مردم باشند. تقوا يعني سالم و همراه با مواظبت و مراقبت عبور كردن. مسأله تقوا خيلي عجيب است.
¤
« من يتّق اللّه يجعل لّه مخرجًا و يرزقه م ن حيث لا يحتس ب و من يتوكّل علي اللّه فهو حسبه»
اين آيه خيلي عجيبي است . اين آيه را لا اقل چهل روز در زندگي خود امتحان كنيد. پروردگار دارد وعده قطعي مي دهد: كسي كه تقوا را مراعات كند، من به خاطر تقوا، بن بست هايي كه براي او به وجود آمده است را باز مي كنم. گره هايي كه به زندگي او خورده باز مي كنم و مشكلاتي كه براي او پديد آمده ، برطرف مي كنم؛ درب روزي را از جايي كه خيال نمي كند به روي او باز مي كنم... مردي در بازار برده فروشان دنبال برده اي مي گشت. چند نفري را به او نشان دادند. نگاهي به چهره آن چند نفر مي كند و يكي از آنها را انتخاب مي كند. مي گويد: من اين غلام را بخرم ، اما مي خواهم با او كمي حرف بزنم. به برده مي گويد: چه مي پوشي؟ برده مي گويد: لباس پشمي. چه مي خوري؟ آبگوشت. چقدر كار مي كني؟ 10 ساعت. مرد گفت: نه، اين به درد من نمي خورد. به مغازه برده فروش ديگري مي رود ، آنجا نيز برده اي را مي بيند و مي پسندد و همين سؤالات را مي كند و او نيز جواب هايي مي دهد و او دوباره مي گويد: نه، اين نيز به درد من نمي خورد.
به سومين مغازه مي رود. برده اي را انتخاب مي كند. از او همين سؤال ها را مي كند. پاسخ مي دهد: هر چه مولاي من به من عنايت كند. مي گويد: من اين برده را مي خواهم!
... تقوا يعني خدايا! هر چه بگويي انجام مي دهم، روزي مرا آنچه مقرر كردي قبول دارم، اين حال شخص باتقواست...
حجت الاسلام والمسلمين حسين انصاريان
 


سبك سوم


پادشاهي كه يك كشور بزرگ را حكومت مي كرد، از زندگي خود راضي نبود؛ اما علت را نيز نمي دانست. روزي پادشاه در كاخ امپراتوري قدم مي زد. هنگامي كه از آشپزخانه عبور مي كرد، صداي ترانه اي را شنيد.به دنبال صدا، متوجه يك آشپز شد كه روي صورتش برق سعادت و شادي ديده مي شد.پادشاه بسيار تعجب كرد و از آشپز پرسيد: چرا اين قدر شاد هستي؟آشپز جواب داد: قربان، من فقط يك آشپز هستم، اما تلاش مي كنم تا همسر و بچه ام را شاد كنم. ما خانه اي حصيري تهيه كرده ايم و به اندازه كافي خوراك و پوشاك داريم. بدين سبب من راضي و خوشحال هستم... پس از شنيدن سخن آشپز، پادشاه با نخست وزير در اين مورد صحبت كرد. نخست وزير به پادشاه گفت: صقربان، اين آشپز هنوز عضو گروه 99 نيست!
اگر او به اين گروه نپيوندد، نشانگر آن است كه مرد خوشبيني است.
پادشاه با تعجب پرسيد: گروه 99 چيست؟
نخست وزير جواب داد: اگر مي خواهيد بدانيد كه گروه 99 چيست، بايد اين كار را انجام دهيد: يك كيسه با 99 سكه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذاريد.
به زودي خواهيد فهميد كه گروه 99 چيست!
پادشاه بر اساس حرف هاي نخست وزير فرمان داد يك كيسه با 99 سكه طلا را در مقابل در خانه آشپز قرار دهند. آشپز پس از انجام كارها به خانه باز گشت و در مقابل در كيسه را ديد. با تعجب كيسه را به اتاق برد و باز كرد. با ديدن سكه هاي طلايي ابتدا متعجب شد و سپس از شادي آشفته و شوريده گشت. آشپز سكه هاي طلايي را روي ميز گذاشت و آنها را شمرد. 99 سكه. آشپز فكر كرد اشتباهي رخ داده است. بارها طلاها را شمرد؛ ولي واقعاً 99 سكه بود! تعجب كرد كه چرا تنها 99 سكه است و 100 سكه نيست!
فكر كرد كه يك سكه ديگر كجاست و شروع به جست وجوي سكه صدم كرد. اتاق ها و حتي حياط را زير و رو كرد؛ اما خسته و نااميد به اين كار خاتمه داد! آشپز بسيار دل شكسته شد و تصميم گرفت از فردا بسيار تلاش كند تا يك سكه طلايي ديگر به دست آورد و ثروت خود را هر چه زودتر به يكصد سكه طلا برساند. تا ديروقت كار كرد. به همين دليل صبح روز بعد ديرتر از خواب بيدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد كرد كه چرا وي را بيدار نكرده اند! آشپز ديگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمي خواند. او فقط تا حد توان كار مي كرد!
پادشاه علت را از نخست وزير پرسيد. نخست وزير جواب داد: قربان، حالا اين آشپز رسماً به عضويت گروه 99 درآمد!
اعضاي گروه 99 چنين افرادي هستند: آنان زياد دارند اما ...راضي نيستند! خوشبختي ما در سه جمله است: تجربه از ديروز، استفاده از امروز، اميد به فردا... ولي ما با سه جمله ديگر زندگي مان را تباه مي كنيم: حسرت ديروز، اتلاف امروز، ترس از فردا.
 


يادداشت 3

زنده باد! شاعر عزيزي كه هفته گذشته در جريان رونمايي از كتاب جديد مجيد قيصري «سه كاهن» درباره زندگي پيامبر(ص)، به صادق هدايت لعن فرستاد و پاي حرفش ايستاد. علي موسوي گرمارودي به صادق هدايت به خاطر يكي از كتاب هايش كه توهين هاي بدي به امام حسين(ع) داشته، لعن فرستاد و با وجود فشارها و اهانت هاي بدي كه در برخي محافل و فضاهاي مجازي به او شد، از اين موضع خود كوتاه نيامد؛ زنده باد كه اصلي ترين سرمايه هر ايراني را به بهاي طرفداران يك نويسنده و دشنام شنيدن و هتك حرمت، نفروخت. آقايان و خانم هاي خيلي خيلي شبه روشنفكر، امام حسين(ع) براي ما يعني همه چيز!
زنده باد مقاومت، مقاومت ملت مظلوم فلسطين و مردم بي پناه و عزيز غزه. مردمي كه سيلي تاريخي به اسرائيلي هاي افسارگسيخته زدند، طوري كه در تاريخ ثبت شد، بزرگ ترين ارتش منظم جهان(به اعتراف همه رسانه هاي غربي) در برابر يك ملت مظلوم و بي پناه، زانو زد. هشت روز چنان پاسخ دندان شكني به خونخواران تاريخ معاصر داد كه خواب شيرين از سرشان پريد. آنها كه هرگز فكر نمي كردند، امنيت تل آويو حتي براي دقيقه اي شكسته شود، انفجار اتوبوس در قلب شهرك هاي اشغالي شان را تجربه كردند، ترس و لرز موشك هاي ايراني را با گوشت و پوست خود حس كردند و آموختند كه اسلام با پرچم سرخ سيدالشهداء(ع) راهي براي شكست براي امت اسلامي نگذاشته و فرزندان مكتب كربلا، هرگز در برابر ظلم، سر تعظيم فرو نمي آورند. زنده باد دفاع جانانه و حمله شجاعانه شما.
مرده باد سازمان هاي دروغين مدعي حقوق بشر، سازمان هاي عريض و طويل بيانيه هاي آبكي و ميتينگ هاي پوشالي و شعاردادن هاي سياسي. مرده باد نمايندگاني كه در ساختمان سازمان ملل تنها دغدغه شان لبخند رضايت امريكا و انگليس و اسرائيل است و در برابر جان دادن دختر دوساله بر اثر شليك گلوله خمپاره و تكه تكه شدن طفل دوماهه به خاطر تركش موشك درندگان اسرائيلي، اگر همت كنند تنها جلسه اي برگزار مي كنند كه هيچ خروجي جز وقت كشي براي نسل كشي ندارد. ننگ اين نمايندگان بر پيشاني ملت هاي ميزبان چنين مردان و زناني است .
مرده باد سلطنت اميرنشينان پست و تن پروري كه رقص شمشير با خونخواران عالم را همراه با مستي جرعه جرعه شراب هفتاد ساله حصر فلسطين و مردمش چنان مزه كرده اند كه ديگر برايشان فرقي نمي كند هم نسلان و هم كيشان خود در سرزميني ديگر، قتل عام شوند و آنها سرخوشانه از چاه هاي نفت، بنوشند و فربه تر شوند. مرده باد دهان هايي كه با خون، سيراب مي شود و سيري ناپذير است در جنگ حق و باطل.
فرهاد كاوه
 


رسيده ها

يكي از همراهان نسل سوم از روماني براي ما گزارشي ارسال كرده كه بخش هايي از آن را در ادامه مي خوانيد:
مراسم عزاداري تاسوعا و عاشوراي حسيني در بخارست روماني متفاوت از جاهاي ديگر است. اينجا از دسته جات در كوچه ها و خيابان ها خبري نيست، نصب پرچم هاي رنگارنگ مزين به نام مبارك امام حسين(ع) و شهداي كربلا و اهل بيت(ع) سر در خانه ها و ادارات خبري نيست، اينجا بوي غربت مي دهد! جوانان اينجا نمي توانند در تاسوعا و عاشورا توي كوچه و خيابان علم حسين(ع) و عباس(ع) به دست بگيرند. در غربت مراسم عزاداري برگزار مي شود. اينجا خانه دل هر شيعه حسينيه اي است كه روضه عزا براي سرور و سالار شهيدان برپا كرده است.
در ادارات و خانه ها از روضه امام(ع) خبري نيست، بلكه هر شيعه در اداره و بازار و محل كار و خانه خويش، در دل خود روضه خواني مي كند. حتي بر پايي مراسم در اطراف خانه هاي محل مسكوني ممنوع است و بايد محلي را براي عزاداري عمومي انتخاب كرد تا مورد تاييد و مجوز شهرداري باشد.
محرم امسال همانند سالهاي گذشته شيعيان ايران، لبنان، عراق و تركيه مقيم در بخارست روماني مراسم عزا داري امام حسين(ع) بر پا نمودند. هيئت مردمي عشاق الحسين روماني كه از شيعيان ايراني تشكيل شده، هرشب به مدت 4ساعت به عزاداري مي پردازند و عاشقانه خود را از فاصله هاي دور به اين محفل مي رسانند.
علاوه بر نماز جماعت و تلاوت يك صفحه از قرآن كريم همراه ترجمه، سخنراني، سينه زني، زيارت عاشورا، شام وپاسخگويي به شبهات و سوالات شرعي توسط حجت الاسلام سيد جوادنور موسوي از حوزه علميه قم جزو برنامه هاي اين هيئت است. ايرانيان مقيم روماني با حضور در هيئت مردمي عشاق الحسين بخارست با عشق و شور حال خاصي به عزاداري سرور و سالار شهيدان حسين ابن علي(ع) مي پردازند و جان هاي شيفته خود را در آتش عشق اباعبدالله آرام مي كنند و به عالم ثابت مي كنند كه هيچ مانع و محدوديتي نمي تواند، حسين(ع) را از شيعيان و آزادگان جهان جدا كند.
 


ويتامينه


محمدحسين جعفريان را تقريبا اهالي رسانه و اهل ادبيات خوب مي شناسند. هم روزنامه نگار است هم شاعر و هم نويسنده. سال ها در كشور همسايه زندگي كرده و خوب افغانستان و افغاني ها را مي شناسد و به همين دليل هم يك كتاب خواندني را در سوره مهر منتشر كرده تا هم اطلاعات خود را در اختيار همه بگذارد و هم طعم كاغذي خاطرات را حس كند. «در پايتخت فراموشي» حاشيه نويسي بر سفر مشترك محمدحسين جعفريان و بهروز افخمي به كابل و پنجشير است. از تهران تا كابل، كابل؛ چند ماه پس از خروج طالبان، سمينار آغاز مي شود، از كوهسنگي تا پارك زرنگار، سفر به پنجشير، بازگشت به كابل و حكايت آخرين روزها» عناوين فصل هاي اين كتاب خواندني هستند. جعفريان درباره اين كتاب مي گويد: «سعي كردم با به تصوير كشيدن كابل پس از آزادي از دست طالبان بر جذابيت آن بيفزايم و به همين خاطر ابايي ندارم كه بگويم «در پايتخت فراموشي» بخشي از تاريخ مستند معاصر افغانستان است.» اگر مي خواهيد هم سفرنامه بخوانيد و هم زبان افغاني ياد بگيريد و هم لحظه هاي جالبي را در خاطرتان ثبت كنيد، معطل نكنيد كه اين كتاب، خودش است!
بخشي از اين كتاب را در ادامه مي خوانيد:
«گاه يك خلبان براي چهار حزب در يك سال خدمت كرده بود. هر نيرويي كه فرودگاه را تصرف مي كرد، مجبور بود از او استفاده كند و او نيز مجبور بود تا در خدمت قواي پيروز باشد! البته در اين ميان گرايش هاي قومي نيز نقش عمده اي داشتند. نتيجه آن شده بود كه خلبان هاي همكار و همكلاس قديمي كه همه با هم و اغلب در شوروي سابق آموزش ديده بودند، اكنون بين قواي متخاصم داخلي تقسيم شده و هر يك به خدمت يكي از طرفين جنگ در آمده بودند. من خود شاهد يكي از اين اتفاقات محيرالعقول و فراموش نشدني بوده ام. يك بار با بالگردي كه يكي از خلبان هاي وابسته به مسعود خلبانش بود از تاجيكستان به سمت پايگاهي در شمال افغانستان پرواز مي كردم. وارد خاك افغانستان كه شديم، جت هاي طالبان به سراغمان آمدند. آن ها رد ما را گرفته بودند. همه به شدت ترسيده بوديم. در همين حين خلبان كار جالبي كرد. او كه كانال هاي بي سيمي معمول ارتش را در زمان كمونيست ها مي دانست، روي يكي از همان فركانس ها رفت. خلبان ميگ با عصبانيت پرسيد : هو پيلوت! [= هي خلبان!] گپي بزن! كي باشي؟ خوده [= خود را] معرفي كن. خلبان ما صداي خلبان ميگ را شناخت. او بعد از آن مخمصه تعريف كرد كه خلبان ميگ «زبير» يكي از همكلاس هاي دوره تخصصي خلباني او در مسكو و از دوستان و همكاران سابقش در ارتش بوده است. در اين حال خلبان ما با خنده و مسخره بازي چند فحش نثار خلبان ميگ كرد و آخر خودش را معرفي كرد:
ـ زبير! هو مرتكه! مه «گل ممد» استم! گل ممد تخاري!
و طرف هم او را به ياد آورد. آن ها هر دو با يك فكر مشترك روي يك فركانس قديمي آمده بودند. آخر كار صداي خلبان ميگ از بي سيم شنيده شد كه به خلبان بالگرد ما گفت:
ـ پادر نالت، خودت پت كو
[= لعنت بر پدرت، خودت را پنهان كن] ... دفع شو! [= گمشو]
باري، او به راه خود رفت و ما هم به راه خودمان. هيچ بعيد نبود دفعه بعد او و هواپيمايش در دام گل محمد تخاري بيفتند و اتفاقي مشابه رخ دهد. بله! بروز چنين مسائلي سبب شده بود كه جهان نتواند از سال هاي درگيري بي پايان در افغانستان چيزي بفهمد و آن را درست تحليل كند. بگذريم! ژنرال آصف دلاور هم بماند براي قسمت بعد!
وقتي اين ماجرا را براي بهروز افخمي نقل كردم، از شدت خنده ولو شده بود كف اتاق هتل و تا ساعت ها بعد هي يادش مي آمد و به قهقهه مي افتاد. آن قدر خنديد كه به سكسكه افتاد و دوا و درمان هم نتيجه نداد و تا دو روز بعد گرفتارش بود!
 


بوي بارون

اي ناگهان تر از همه اتفاق ها
پايان خوب قصه تلخ فراق ها
يكجا زشوق آمدنت باز مي شوند
درهاي نيمه باز تمام اتاق ها
يك لحظه بي حمايت تو اي ستون عشق
سر باز مي كنند تركها به طاق ها
بي دستگيري ات به كجا راه مي برم؟
در اين مسير پر شده از باتلاق ها
باز آ، بهار من ! كه به نوبت نشسته اند
در انتظار مرگ درختان اجاق ها
اي وارث شكوه اساطير ! جلوه كن
تا كم شود ابهت پر طمطراق ها
مهدي عابدي
 


اين...نت

شيعه پرنده اي است كه هيچ مانعي نمي تواند مانع پروازش شود ، پرنده اي ست كه دو بال دارد. يك بال سبز و يك بال سرخ. بال سبز اين پرنده همان مهدويت و عدالت خواهي اوست. چون شيعه در انتظار عدالت به سر مي برد؛ اميدوار است و انسان اميدوار هم شكست ناپذير است. بال سرخ شيعه هم، شهادت طلبي است كه ريشه در كربلا دارد و شيعه را فناناپذير كرده است.
¤
ما اگر خودمان را درست بكنيم، خدا كافي است، خدا هادي است.
¤
دقت كردين وقتي توي يه جمعي يكي ميگه: اون تلويزينو كمش كن!
سريع يكي ديگه از اونور ميگه: اصن خاموشش كن!
¤
در هوس ديدن شش گوشه دلم تاب ندارد/آقا! چه شود جمعه اين هفته بيابي ما را
¤
بر روي دفتر شعرم نوشته ام: نابرده رنج...گنج به من داده اي حسين(ع)
¤
زندگي تنها يادداشتي است كه چرك نويس ندارد، مراقب باش يا اشتباه نكني يا خيلي كم اشتباه كني!
¤
دل عجب موجود سخت جاني است...هزار بار تنگ مي شود، مي شكند، مي سوزد، مي ميرد و بازهم مي تپد...
¤
ديوار به ديوار همسايه دلت مي شوم
اما تو مثل بالاشهري ها، از همسايه ات بي خبري...
 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10