(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


چهارشنبه 22  آذر  1391 - شماره 20379

علماي شيعه و ترويج استقلال اقتصادي
دكتر موسي نجفي
علي(ع) شاخص حق و باطل است

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir


علماي شيعه و ترويج استقلال اقتصادي

دكتر موسي نجفي

اعلاميه هاي تاريخي علماي شيعه در تأييد و ترويج استقلال اقتصادي
به دنبال انتشار اساسنامه و پا گرفتن تشكيلات اوليه شركت و دائر شدن شعبات، علماي طراز اول شيعه، ازعتبات عاليات و ايران براي بسط خودكفايي به ترويج اين اساس مي پردازند. در اين مورد در اسناد مي خوانيم كه:
سواد دستخط آيهً الله آقاي سيد محمد كاظم حجهً الاسلام يزدي مقيم نجف اشرف
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدالله علي ما انعم و له الشكر و صلي الله علي سيدنا محمد و آله و سلم
فوايد و منافع و عوايد اين انتظام، كمال وضوح دارد. حسن اين نظم از بيان مستغني است شايسته و مناسب و به موقع و محل است كه عموم مؤمنين و كافه متدينين از هر صنف و هر نوع هر يك به قدر مقدور و به وجه ميسور در تشييد اساس و ترويج اين امر مهم اهتمام تمام و بذل جهد و صرف همت نمايند.
و مهما امكن از البسه و اقمشه خارجه متحرز باشند بلكه سزاوار اين است كه در ساير جهات حركات و سكنات و كيفيات لباس و طعام و شراب و گفتار و كردار از وضع و طرز كفار خود را بر حذر و بركنار دارند.
قال الصادق صلوات الله عليه اوحي الله تعالي الي نبي من انبيائه قل للمؤمنين لا تلبسوا لباس اعدائي و لا تطعموا مطاعم اعدائي و لا تسلكوا مسالك اعدائي فتكونوا اعدائي كما هم اعدائي1 ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم.
حرره الا حقر محمد كاظم الطباطبائي.2
سواد تعليقه حجهً الاسلام آيهً الله حاجي ميرزا محمد حسين
بسم الله الرحمن الرحيم
تعاونوا علي البر و التقوي3 فان الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون. فعلي هذا بسيار شايسته است كه عموم روساي ملت و دولت در ترويج اين شركت خيريه اسلاميه بذل جهد نمايند. البته بسيار كار بموقع است. الراجي عفو ربه الجليل نجل المرحوم ميرزا خليل قدس سره.4
سواد دستخط جناب آيهً الله شربياني مقيم نجف
بسم الله الرحمن الرحيم
امري كه مصالح دينيه و دنيويه و رفاهت حال عموم مسلمين و آبادي ممالك محروسه ايران و زيادتي آبروي ملت اسلاميه و ترقي دولت قاهره عليه در آن باشد بهتر از اين شركت نافعه اسلاميه به نظر نمي آيد. معلوم است تكليف متمكنين در ترويج اين مقصد و تشويق اهل اين مطلب و امداد آنها به مال و جان زياده از ديگران است. سيما اعليحضرت اقدس ذات شاهنشاهانه ايدالله تعالي ملكه و سلطانه كه منظور نظر مبارك ايشان، دائماً آسايش رعيت و آبادي مملكت است البته اقدام تام و اصدار احكام در انجام آن امور عظام و اكرام و انعام در حق متصدعين آنها بلكه تلبس نفس نفيسشان به اين البسه كه شركت تشويقات است، خواهند فرمود زيرا كه الناس علي دين ملوكهم و السلام علي اخواننا المومنين.
من الاحقر الجاني محمد الغروي الشربياني.5
سواد تعليقه آيت الله ملا محمد حسن مامقاني مقيم نجف
بسم الله الرحمن الرحيم
بحمدالله تعالي فراهم شدن اسباب تداول منسوجات اسلاميه و سد ابواب حوائج مسلمين از ممالك خارجه از نعم عظيمه اين عصر با بركت است. چه قدر شايسته است كه عموم مسلمين با كمال شوق و اتحاد كلمه در رواج آن و هجر منسوجات ممالك خارجه كه سبب اختلال امور كافه مسلمين شده جد و جهد نموده اسلام را رونقي تازه داده و با اتفاق كلمه اسلاميه مسلمين را آسوده نمايند.
رجاء واثق، امناي دول عليه از منافع عمومي ديني و ملكي آن غفلت نداشته باشند. ان شاالله تعالي در تقويت و اعانت در نشر اين امر مهم عظيم اهتمام تام خواهند فرمود. اين سنت سنيه را از فوايد عظيمه اين عصر خواهند شمرد و لله المستعان و منه التوفيق.
من الاقل محمد حسن المامقاني6
سواد خط حضرت شريعتمدار آيهً الله آقاي شريعت مقيم نجف
بسم الله الرحمن الرحيم
عمارت ديار و آبادي امصار بعد از معدلت سلاطين با اقتدا و امراء فرمان گذار، منوط به رواج تجارت است. و رونق ملك و دولت و ترقي صنايع اهل صنعت.
نان خود برسفره مردم خوردن، به نعمت خويش منت از ديگري بردن و خانه همسايه سوختن و چراغ اجانب برافروختن و جامه خويش دريدن و كلاه بيگانه دوختن نه كار عقلاء است. گفته اند ملك از خردمندان جمال گيرد و دين از پرهيزكاران كمال پذيرد و پس امري كه جامع خردمندي و پرهيزكاري و داراي ديانت و دنيا داراي كمال ملت و جمال دولت باشد البته اهتمام در او فرضيه همت بزرگان خواهد بود. سيما شاهنشاه جم اقتدار كه هميشه منظور انظار معدلت مدارشان ترويج ملت و آسايش رعيت و آبادي مملكت است، معلوم است تساهل و تسامح در ترويج اين مقصد را به هيچ گونه روا نخواهد داشت.
حرره الجاني ميرزا فتح الله شريعت الاصفهاني المدعو به شريعتمدار.
سواد خط آيهً الله ملاعبدالله مازندراني مقيم نجف
بسم الله الرحمن الرحيم
اولاً: تورع از شبهات، از مستحسنات عقليه و شرعيه است ثانياً: ترويج و همراهي و همدستي و يك جهتي نمودن در رواج اين شركت اسلاميه هر دو مقصد حاصل است. خداوند عالم تاييد و مدد و ياري نمايد كساني كه به قدرت مالي و لساني ترويج اين شركت الاسلاميه، اذا مهارب البريه مي نمايند.
حرره الاحقر عبدالله الجيلاني المازندراني.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سوره رعد، آيه 11.
2. روزنامه ثريا، سال دوم، شماره 13، سنه 1317.
3 . سوره مائده، آيه 2.
4. روزنامه ثريا، سال دوم، شماره 13، سنه 1317.
5. همان مأخذ.
6. همان.
پاورقي
 


علي(ع) شاخص حق و باطل است

دوران خلافت
تمام اقطار اسلامي با اميرالمؤمنين بيعت كردند. تا آن روز هيچ بيعتي به عموميت بيعت با اميرالمؤمنين وجود نداشت، جز شام كه با اميرالمؤمنين بيعت نكردند. تمام اقطار اسلامي و بزرگان و صحابه بيعت كردند. يك تعداد معدودي كمتر از ده نفر فقط ماندند كه اميرالمؤمنين آنها را در يك مسجد حاضر ساخت و يكي يكي از اينها پرسيد كه شما چرا بيعت نكرديد. از جمله عبدالله بن عمر و سعدبن ابي وقاص. چند نفري بودند كه بيعت نكردند، اميرالمؤمنين از اينها پرسيد. هركدام يك عذري آوردند، يك حرفي زدند. بعضي باز بيعت كردند، بعضي هم بيعت نكردند ـ تعداد خيلي محدودي، انگشت شمار ـ حضرت هم آنها را رها كرد. ولي بقيه چهره هاي معروف همچون طلحه و زبير و ديگران و ديگران همه با اميرالمؤمنين بيعت كردند و قبل از آنكه آنها با اميرالمؤمنين بيعت كنند، حضرت فرمود:«و اعلموا» بدانيد، «أنّي ن أجبتكم» حالا كه شما اصرار مي كنيد من حكومت را به دست بگيرم، «رك بت ب كم1» اگر من پاسخ مثبت به شما دادم، مبادا خيال كنيد كه من ملاحظه چهره ها و شخصيت ها و استخوان هاي قديمي و آدم هاي نام ونشان دار خواهم كرد. مبادا خيال كنيد من از اين و آن تبعيت و تقليد خواهم كرد و روش ديگران را روش خودم قرار خواهم داد؛ ابداً. »و اعلموا أنّي ن أجبتكم رك بت ب كم ما أعلم« آن جوري كه خودم علم دارم و مي دانم و تشخيص دادم و از اسلام دانستم، شما را حركت خواهم داد و اداره خواهم كرد. اميرالمؤمنين با مردم اين اتمام حجت ها را هم كرد و خلافت را قبول كرد. اميرالمؤمنين مي توانست در آنجا هم به خاطر حفظ مصالح و ملاحظه جوانب قضيه و اين چيزها كوتاه بيايد و دل ها را به دست بياورد، اما اينجا هم با كمال قاطعيت بر اصول و ارزش هاي اسلامي پافشاري كرد، به طوري كه آن همه دشمن درمقابل علي صف كشيد و اميرالمؤمنين در يك اردوگاه با تجلّي كامل زر و زور و تزوير و در يك اردوگاه با چهره هاي موجّه، معتبر و معروف و در يك اردوگاه ديگر با عناصر مقدس مآب و علي الظاهر متعبّد، اما ناآگاه از حقيقت و روح اسلام و تعاليم اسلام و از شأن و مقام اميرالمؤمنين و اهل تشبّث2 به خشونت و قساوت و بداخلاقي، مواجه شد.
اميرالمؤمنين در سه اردوگاه با سه خطّ جداگانه ناكثين، قاسطين و مارقين جنگيد. هركدام از اين وقايع نشان دهنده همان روح توكل به خدا و ايثار و دور شدن از منيّت و خودخواهي در اميرالمؤمنين است و بالاخره در همين راه هم به شهادت رسيد كه درباره آن حضرت گفته اند: علي را عدلش به خاك و خون غلتاند. اگر اميرالمؤمنين مي خواست عدالت را رعايت نكند، ملاحظه كاري بكند، شأن و مقام و شخصيت خودش را بر مصالح دنياي اسلام ترجيح بدهد، موفق ترين و قدرتمندترين خلفا مي شد و هيچ معارضي هم پيدا نمي كرد. اما اميرالمؤمنين شاخص حق و باطل است. به خاطر همين است كه هركس دنبال حضرت علي است و ايشان را قبول دارد و مي خواهد كه مثل او عمل كند، حق است و هركس كه حضرت علي را قبول ندارد باطل است، به اين خاطر است كه اميرالمؤمنين لبّ وظيفه، بدون ذره اي دخالت دادن منيّت و احساسات شخصي و منافع شخصي و خود، در آن راهي كه انتخاب كرده، حركت كرده است. يك چنين شخصيتي است اميرالمؤمنين. لذا علي عليه السلام واقعاً ميزان الحق است. اين زندگي اميرالمؤمنين است، »و م ن النّاس من يشري نفسه ابت غاء مرضات الله« فقط در شهادت اين بزرگوار نبود، در لحظه مرگ نبود كه اميرالمؤمنين جانش را در راه خدا داد، [بلكه] در طول عمر، اميرالمؤمنين همواره جان خود را در راه خدا داد.8/2/1368
اميرالمؤمنين در اين مدت نشان داد كه اصول اسلامي و ارزش هاي اسلامي كه در دوران انزواي اسلام و در دوران كوچكي جامعه اسلامي به وجود آمده بود، در دوران رفاه و گسترش و اقتدار و پيشرفت و توسعه مادي جامعه اسلامي هم قابل پياده شدن است. اگر به اين نكته توجه كنيم، خيلي مهم است. اصول اسلامي، عدالت اسلامي، تكريم انسان، روحيه جهاد، سازندگي اسلامي، مباني اخلاقي و ارزشي اسلام در دوران پيغمبر با وحي الهي نازل شد و تا آن حدي كه ممكن بود، به وسيله پيغمبر در جامعه اسلامي اعمال شد؛ اما جامعه اسلامي زمان پيغمبر مگر چه بود؟ تا ده سال فقط يك مدينه بود؛ يك شهر كوچك چند هزار نفري. بعد هم كه مكه و طائف را فتح كردند؛ يك منطقه محدود با يك ثروت بسيار محدود، با فقر همه گير و امكانات بسيار كم در اختيارشان بود. ارزش هاي اسلامي در چنين محيطي پايه گذاري شد.
از آن روزي كه پيغمبر از دنيا رفت، بيست وپنج سال گذشته است. در اين بيست وپنج سال، وسعت كشور اسلامي صدها برابر شده؛ نه دو برابر و سه برابر و ده برابر. يعني آن روزي كه اميرالمؤمنين به حكومت رسيد، از آسياي ميانه تا شمال آفريقا ـ يعني مصر ـ در حيطه قدرت حكومت اسلام بود. از دو دولت بزرگ همسايه دولت اسلامي اول كار ـ يعني ايران و روم ـ يكي به كلي منهدم شده بود، كه حكومت ايران بود، و تمام سرزمين ايران آن روز در اختيار اسلام قرار گرفته بود. بخش عمده اي از سرزمين روم هم ـ كه شامات و فلسطين و موصل و بقيه جاها بود ـ در اختيار اسلام قرار گرفته بود. چنين رقعه3 وسيعي در اختيار اسلام بود؛ بنابراين ثروت زيادي به وجود آمده بود؛ ديگر فقر و كمبود و كم غذايي وجود نداشت؛ طلا رايج شده بود، پول زياد شده بود، ثروت هاي فراوان به وجود آمده بود. لذا كشور اسلامي ثروتمند شده بود. خيلي ها از رفاه بيش از اندازه لازم برخوردار شده بودند. اگر علي را از اين وسط حذف مي كرديم، ممكن بود تاريخ اين طور قضاوت كند كه اصول اسلامي و ارزش هاي نبوي خوب بود؛ اما در همان دوره مدينـه النبي، همان دوره كوچكي و فقر جامعه اسلامي. اما بعد از آنكه جامعه اسلامي بزرگ شد و با تمدن هاي گوناگون آميخته شد؛ از ايران و روم فرهنگ ها و تمدن هاي مختلف وارد زندگي مردم شدند و ملت هاي گوناگون، همه زير چتر جامعه اسلامي قرار گرفتند، ديگر آن اصول كافي نيست و نمي تواند كشور را اداره كند. اميرالمؤمنين در اين پنج سال با عمل و سيره و شيوه حكومت خود نشان داد كه نه، همان اصول درخشان صدر نبوت ـ همان توحيد، همان عدل، همان انصاف و مساوات، همان برابري بين انسان ها ـ با خليفه مقتدري مثل اميرالمؤمنين قابل اجراست. اين، چيزي است كه در تاريخ مانده است. هرچند بعد از اميرالمؤمنين اين روش ادامه داده نشد، اما ايشان نشان داد كه اگر حاكم اسلامي و مديران جامعه و مديران مسلمان تصميم داشته باشند، بنا داشته باشند و اعتقاد راسخ داشته باشند، مي توانند همان اصول را در دوران گسترش منطقه حكومت اسلامي و پديد آمدن شرايط گوناگون و جديد زندگي، باز هم اجرا كنند و مردم را از آن بهره مند نمايند. ..معلوم است؛ عدالت اجتماعي در يك جامعه ده، پانزده هزار نفري مدينه كجا، عدالت اجتماعي در يك جامعه چندين ده ميليوني و چندين صد ميليوني حكومت دوران اميرالمؤمنين كجا؟ و اميرالمؤمنين اين كارها را كرد.
من چند مورد از اقدامات اميرالمؤمنين را ـ كه در بيانات آن بزرگوار منعكس است ـ در اينجا عرض مي كنم؛ هزاران مورد از اين قبيل، در زندگي اميرالمؤمنين وجود دارد. مردم آمدند اصرار و بيعت كردند؛ اما حضرت قبول نمي كرد. اصرار مردم زياد شد. همه، بزرگان، كوچكان، رؤسا و صحابه قديمي گفتند نه، فقط علي بن ابي طالب بايد باشد و غير از او كسي نمي تواند. آمدند و به اصرار حضرت را بردند. حضرت فرمود پس به مسجد برويم. حضرت روي منبر رفت و خطبه خواند و در اين سخنراني حرف خودش را بيان كرد. اميرالمؤمنين فرمود: «اموالي كه تا امروز افراد برگزيده و محترم ها بي جا و به ناحق تصرف كرده اند، هرجا من به اين اموال دست پيدا كنم، اينها را به بيت المال برمي گردانم». در طول اين چند سال، كساني توانسته بودند پول هايي را از بيت المال به نفع خودشان بردارند. فرمود من همه اينها را برمي گردانم؛ «لو وجدته قد تزوّ ج ب ه النّساء» حتي اگر ببينم م هر زن هايتان قرار داده ايد، يا »و مل ك ب ه الماء« براي حرم سراهاي خودتان كنيز خريده ايد، «لرددته4» به بيت المال برمي گردانم. مردم و بزرگان بدانند كه روش من اين است.
بعد از چند روز مخالفت ها شروع شد. البته مردم مستضعف و طبقه مظلوم جامعه از خدا مي خواهند چنين روشي به كار گرفته شود؛ ليكن متنفّذان و كساني كه خودشان مخاطب واقعي اين مطلب بودند، بديهي است كه ناراضي بودند. نشستند جلسه تشكيل دادند و گفتند اين چه كاري است كه علي مي خواهد انجام دهد. وليدبن عقبـه ـ همان كسي كه زمان عثمان استاندار كوفه بود ـ ازطرف آنها بلند شد پيش اميرالمؤمنين آمد و گفت يا علي! بيعت ما با تو شرط دارد؛ »نحن نبايعك اليوم علي أن تضع عنّا ما أصبناه م ن المال في أيّام عثمان5» شرط ما اين است كه به پول هايي كه ما به دست آورده ايم، دست نزني و به دستاوردهاي ما در دوران قبل از خودت كاري نداشته باشي. بعد از وليدبن عقبـه، طلحه و زبير آمدند. البته حساب وليدبن عقبـه از طلحه و زبير جداست. وليدبن عقبه در واقع جزو تازه مسلمان هاست؛ خانواده اش ضداسلام و ضدانقلاب بودند و با اسلام جنگيده بودند؛ بعد هم كه اسلام غالب شد، اواخر زمان پيغمبر، او هم مثل ديگران از بني اميه، اسلام آورد؛ اما طلحه و زبير جزو سابقين اسلام و جزو ياران نزديك پيغمبر بودند. طلحه و زبير هم ـ كه بزرگان آن روز اسلام و جزو بقاياي اصحاب پيغمبر بودند ـ خدمت اميرالمؤمنين آمدند و حرف هاي گله آميزي زدند؛ از جمله گفتند: »نّك جعلت حقّنا في القسم كحقّ غير نا« تو ما را با ديگران در تقسيم بيت المال يكسان كردي؛ «و سوّيت بيننا و بين من لا يماث لنا» ما را با كساني كه شبيه ما نيستند، در دادن اموال بيت المال يكي قرار دادي. اين چه وضعي است؟ چرا امتياز قائل نيستي؟ «من لا يماث لنا فيما أفاء الله تعالي ب أسياف نا و ر ماح نا6» با شمشير ما اينها به دست آمد؛ ما بوديم كه اسلام را پيش برديم؛ ما بوديم كه زحمت كشيديم و تلاش كرديم؛ حالا تو ما را با كساني كه تازه آمده اند و عجمي و جزو كشورهاي مفتوح هستند، يكسان قرار داده اي؟
جواب اميرالمؤمنين به وليدبن عقبه را من نديده ام ـ تاريخ ثبت نكرده است ـ اما جواب ديگران را داد. حضرت بالاي منبر رفت و جواب تندي داد. راجع به مسئله تقسيم مساوي بيت المال فرمود: «فنّ ذلك أمأ لم أحكم فيه باد ئ بدء» من كه بنيانگذار چنين روشي نيستم؛ «قد وجدت أنا و أنتما رسول الله يحكم ب ذل ك7» هم من و هم شما بوديم و ديديم پيغمبر اين طور عمل مي كرد. من كار تازه اي نكرده ام؛ همان كار پيغمبر را دارم دنبال مي كنم؛ مي خواهم همان ارزش ها و همان پايه هاي اعتقادي و عملي جامعه را در اين دوران مستقر كنم. و علي مستقر كرد و مي كرد؛ هزينه اش را هم اميرالمؤمنين پرداخت.
هزينه اين كار، وقوع سه جنگ بود. اميرالمؤمنين ايستاد. بديهي است كه اميرالمؤمنين حقّ خلافت را متعلق به خودش مي دانست؛ اما بعد از رحلت پيغمبر اين طور نشد؛ درمقابل چيزي كه حقّ خود مي دانست، بيست وپنج سال هيچ حركتي نكرد؛ اگر كساني هم خواستند حرفي بزنند، آنها را آرام نگه داشت. «نّك لقل ق الوض ين ترس ل في غير سدد؛ ودع عنك نهباً ص يح في حجرات ه8»؛ از اين مطالب اميرالمؤمنين دارد. اميرالمؤمنين درمقابل آن مسئله، بيست وپنج سال عكس العمل نشان نداد؛ اما درمقابل قضيه اي كه به ظاهر كمتر از آن قضيه به نظر مي رسد ـ مسئله عدالت اجتماعي، مسئله احياي اصول نبوي، دوباره بنا كردن بناي اسلامي مستحكمي كه پيغمبر گذاشته بود ـ اميرالمؤمنين سه جنگ را تحمل كرد؛ جنگ جمل، جنگ صفين، جنگ نهروان. ببينيد اين كار به نظر اميرالمؤمنين چقدر مهم بود. كار بزرگ اميرالمؤمنين اين است. اميرالمؤمنين در همين زمينه يك جمله ديگر دارد. بد نيست ما با معارف علوي يك خرده آشنا شويم. ايشان مي فرمايد: »لا تمنعنّكم ر عايـه- الحقّ ل أحد عن قامـه- الحقّ عليه 9»؛ يعني اگر كسي انسان مؤمني است، انسان مجاهد في سبيل الله است، زحمات زيادي داشته، جبهه بوده و كارهاي بزرگي كرده، رعايت حقّ او بر شما واجب است. اگر در جايي اين شخص تخطي و حقي را ضايع كرد، شما كه مدير و مسئول هستيد، نبايد آن حقّ واجب، مانع بشود از اينكه در موردي كه تخطي كرده، حق اجرا نشود. بنابراين مسائل را از هم جدا كنيد. اگر كسي آدم خوبي است، شخص باارزشي است، سابقه خوبي دارد و براي اسلام و كشور هم زحمت كشيده؛ خيلي خب، حقّ او مقبول و محفوظ و ما مخلص او هستيم؛ اما اگر تخطي كرد، رعايت آن حق نبايد موجب شود تخلفي كه انجام داده، ناديده گرفته بشود. اين، منطق اميرالمؤمنين است.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهج البلاغه / خطبه 92
2. (ش ب ث) چنگ زده به چيزي
3. (رق ع) تكه، قطعه
4. نهج البلاغه / خطبه 29
5. بحارالانوار / ج 32 / ص 19
6. بحارالانوار / ج 32 / ص 21
7. بحارالانوار / ج 32 / ص 22
8. نهج البلاغه / خطبه 162 ، «تو مردي پريشان و مضطربي كه نابجا پرسش مي كني ؛ واگذار داستان تاراج آن غارت گران را»
9. تصنيف غررالحكم و دررالكلم / ص 69
پاورقي
 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10