(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 18 شهريور 1388- شماره 19458
 

شرحي از مراسم شعرخواني شاعران و فرهيختگان در حضور مقام معظم رهبري شاعرانگي در سراي دوست



شرحي از مراسم شعرخواني شاعران و فرهيختگان در حضور مقام معظم رهبري شاعرانگي در سراي دوست

بهروز ساقي
جماعت شعرا به دعوت حوزه هنري پس از اجتماع در محوطه حوزه با چند اتوبوس به طرف بيت رهبري حركت كردند. شاعران پس از بازرسي هاي معمول، وارد محوطه بيت شدند و در حياط صف نماز جماعت تشكيل دادند.
در حالي كه هنوز به اذان مغرب وقت باقي بود
مقام معظم رهبري به جمع شاعران پيوستند و با اداي احترام و سلام جمع، رو به آنها روي يك صندلي نشستند.
با اشاره چشم و لبخند با افراد داخل صفوف نماز خوش و بش مي كردند و با بعضي در صف اول هم جملاتي را رد و بدل مي كردند.
علاوه بر شاعر جماعت كه اكثر آنان را مي شناختم، دو كارشناس و استاد برجسته دانشگاه در رشته تاريخ يعني دكتر «موسي نجفي» و دكتر «موسي حقاني» نيز در صف نماز جماعت نشسته بودند. مدتي بعد، وزير جديد فرهنگ و ارشاد اسلامي كه مستقيم از مراسم معارفه اش توسط رئيس جمهور، مي آمد وارد جمع شد و به دست بوس آقا شتافت كه آقا نيز با چهره اي بسيار گشاده و با آغوش باز با ايشان روبوسي كردند.
از شاعران عده اي كه مسن بودند و مشكل نشستن روي زمين داشتند در صندلي هاي انتهاي سنگ فرش حياط به صف نماز جماعت مي پيوستند. از جمله استاد «مشفق كاشاني» و استاد «دست پيش» و ديگران. آقاي «حداد عادل» هم كه پاي ثابت اين نشست است وارد جمع شد.
هر چه به زمان اذان نزديكتر مي شديم بر تعداد حاضران در جمع افزوده مي شد و كم كم محوطه چمن حياط بيت نيز به صف نمازگزاران اختصاص يافت. چند تن از متصديان بيت كه ملبس به لباس روحانيت بودند بي سيم به دست و با جان و دل به پذيرايي از مهمانان و ترتيب امور مي پرداختند.
دكتر «محمدرضا تركي»، «صادق رحماني»، «عليرضا قزوه»، «اسماعيل اميني»، «عباس كلهر»، «عبدالرحيم سعيدي راد»، «سعيد بيابانكي» و... خوش و بش و حال و احوالي كرديم و همه در صفوف نماز متراكم شدند. با بلند شدن صداي اذان بلافاصله قامت سروگون آقا جلوي صف نمازگزاران به تجلي درآمد و تكبير و سكوتي معنوي و ملكوتي همراه با صداي متن قرائت بهشتي آقا عطر جنت را در فضا منتشر كرد. نماز كه تمام شد، همه براي صرف افطار به داخل ساختمان رو به رو رفتند. آب جوش و چايي، نان و پنير و خرما و سبزي و ته چين مرغ.
افطار كه تمام شد، عده اي براي اين كه جاي مناسب تري در محل برگزاري نشست بگيرند مي جنبيدند، شاعراني كه از قبل براي قرائت شعر مشخص شده بودند روي صندلي هايي كه اسامي آنان روي آنها نصب شده بود قرار مي گرفتند و تعداد زيادي نيز خارج از اين چارچوب پشت سر آنان متراكم نشسته بودند.
آقا وارد شدند، آقاي «طوسي» به قرائت قرآن پرداخت و به دست بوسي آقا رفت. پس از آن آقا با خوش آمد گويي به حضار خاطرنشان كردند كه در تعيين اسامي شاعران كه قرار است به قرائت شعر بپردازند نقشي نداشته اند و دوستان اين كار را كرده اند. شايد بيان اين مسئله بر مي گردد به اين كه در سال هاي گذشته مرتب يادداشت هاي درخواست فرصت براي خواندن شعر از چپ و راست گسيل مي شد و شايد حضوري هم اعتراض هايي از متصديان امور، خدمت ايشان شده باشد.
عليرضا قزوه مجري جلسه بود و چند بيتي در توصيف رمضان خواند:
«بي تو اي جان جهان جان و جهان را چه كنم؟
خود جهان مي گذرد ، ماندن جان را چه كنم ؟
صاحب حي علي سفره نوري بفرست
سحر از راه رسيدست اذان را چه كنم؟!»
بعد، از شاعراني كه سال هاي گذشته حضور داشتند و جايشان خالي بود، ياد كرد. شاعراني چون مرحوم «اوستا»، «سپيده كاشاني»، «نصرالله مرداني»، «محمدعلي مرداني»، «قيصر امين پور»، استاد «بهجتي شفق»، «طاهره صفارزاده»، «حسن حسيني» و...!
طبق رسم همه ساله كه شعرخواني از مسن ترين پيش كسوتان آغاز مي شد، مجري اعلام كرد: بايد استاد «حميد سبزواري» شعرخواني را آغاز مي كردند كه هنوز نرسيده اند، بنابراين استاد «مشفق كاشاني» اولين كسي بود كه به شعرخواني پرداخت و شعري را كه در سفر مشهد مقدس سروده بود، قرائت كرد:
«رحمت حق مي تراود از خراسان شما
اين من و اين جان سرگردان به قربان شما»
نفر بعدي استاد «علي معلم» بود كه با شيوه و لحن خاص خود بحرطويل طولاني اش را آغاز كرد:
«دل اي دل.....
به دريا مي روي هشدار و دريا باش»
و....
شعري بسيار طولاني كه از صدر اسلام گرفته بود و مي آمد. 9-8 برگ بود . هنوز به كربلا رسيده بود كه داد همه را درآورد و حوصله ها حسابي سر رفته بود.
بااين كه شعر خوب و محكمي هم بود شايد به همين خاطر كه خيلي وقت جلسه را گرفت آقا فقط به يك «طيب الله انفاسكم» براي آن بسنده كردند.
سومين شاعر، استاد «سيدعلي موسوي گرمارودي» بود. قزوه اعلام كرد كه دو صفحه شعر سپيد مي خوانند كه استاد گرمارودي گفته او را تصحيح كرد و گفت شعر نيمايي است. در وصف امام رضا(ع) بود:
«مجلس علمي بياراييد
گفت با يغمائيان مأمون
و...»
بعد نوبت استاد« قادر طهماسبي» (فريد) رسيد كه عينكي دودي در آن وقت شب به چشم داشت و موهايش را هم از پشت بسته بود. چون چشمش نمي ديد از حفظ مي خواند. غزلي در باب اتفاقات پس از انتخابات خواند كه خيلي مورد تشويق آقا و حضار قرار گرفت.
«مژده اي دل كز سرشب صبح سربرمي زند
باز خورشيدي زخورشيد دگر سر مي زند»
...
زچشم بسته هلامهر خواب برداريد
به دفع فتنه قدم با شتاب برداريد
...
زچهره هاي منافق نقاب برداريد
... دار و طناب برداريد»
كه آقا به شوخي پس از اين مصرع فرمودند: تكليف معلوم شد ديگر! (خنده حضار). آقا ايشان را مورد تشويق قرار دادند و گفتند كه هميشه با شعرهاي پرمغز آقاي فريد مواجه بوده ايم.
«غلامرضا طريقي» به گمانم از تبريز بود كه مجري اعلام كرد از شاگردان مرحوم حسين منزوي هستند.
«هميشه برد خواه تو هميشه مات خواه من
... دوباره مي زني، سپيد تو سياه من
شعرش شطرنجي بود و تا من به خودم بيايم و يادداشتش كنم بازي را حسابي به حريف باخته بود.
آقا پرسيدند از مرحوم «منزوي» چيز جديدي چاپ شده؟ كه جواب داد همه آثارش چاپ شد
- مجموعه ديگري هم دارند؟
- يك مجموعه ديگر در دست چاپ است.
- خدا آقاي منزوي را رحمت كند.
«عبدالرحيم سعيدي راد»، شاعر خوزستاني الاصل تهران نشين از دفاع مقدس خواند:
«ديگر از شب ها نمي آيند، لحظه هاي از خدا سرشار
مردهاي كربلاي پنج، دردهاي كربلاي چار
بعد از آن مردان پولادين مانده بر دوشم سري سنگين
زير پايم شد زمين خالي آسمان شد بر سرم آوار»
شاعر بعدي جانباز «محمدحسين جعفريان » بود كه قبل از قرائت شعرش به گلايه از رسانه ها پرداخت و گفت اين روزها رسانه ها به مسائل جزئي فوتباليست ها و اين كه مثلاً همسر فلان فوتباليست چند قلو زائيد مي پردازند اما از مسائل مهم ارزشي جامعه غافلند، كه آقا فرمودند: حق باشماست و بنده هم تأييد مي كنم. اين شاعر سپس شعر سپيدي درباره انتقاد از نوع نگرش به ايثارگران و دردهاي آنان خواند كه بسيار مورد توجه و تمجيد مقام معظم رهبري قرار گرفت و ايشان فرمودند «بديد اين شعر را خوشنويسي كنند بفرستيد براي بنياد ايثارگران».
بعد نوبت به جوانترها رسيد. «مهدي مظاهري» شعر خود را اين گونه آغاز كرد:
«وقت وداع ديده به رويش دچارتر
من بيقرار بودم و او بيقرارتر
نام تو را به كوه اگر كنده ام خطاست
عشقي و بركتيبه دل ماندگارتر»
«هاشم كلوني» از شيراز كه همسرش خانم« نكويي» هم از شاعران است شعر سپيدي خواند. اين زن و شوهر علاقه عجيبي به سپيدگويي دارند:
«سلام آقاي مهربان زيارتنامه ها
پيامبر نخلستان هاي مدينه...»
دكتر «كافي» هم كه همسر او نيز شاعر است شعري در وصف حضرت رسول(ص) خواند:
«هديه كوثري بود زهرا(س)
مزد پيغمبري بود زهرا»(س)
آقا فرمودند: خيلي خوب. وزن خوب بود.
مجري گفت بعد از ايشان به سراغ خانم ها مي رويم كه هميشه مقدم ترند و خانم ها با هم يك صدا گفتند: «مؤخر مي شوند»!
شاعر بعدي «شرافت» بود كه غزلي با رديف نور خواند:
«اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور!»
آئينه اي آئينه اي سر تا به پا نور
آقا خيلي تعريف كردند: خيلي خوب هم لفظ خوب بود، هم تركيب بندي و... نورعلي نور بود. بعد هم به شوخي فرمودند: «نورپردازيش هم خوب بود» (خنده حضار)
به خانم «سيمين دخت وحيدي» گفتند شعر بخواند. قزوه يادآور شد براي اين كه وقتش را به ديگران ندهد از جهرم شاعر ديگري را دعوت نكرديم. و با اين حال او باز مي خواست وقتش را به ديگران بدهد.
آقا به شوخي گفتند: «در بين شعرا نمونه ندارند چون هيچ شاعري وقتش را به ديگري نمي دهد.»
شاعره بعدي خانم «كبري موسوي» بود:
«سلام ساده سلام مرا جواب بده»
بعد گفت «با بيتي از همسرم آغاز كردم» كه همه زدند زير خنده!
بعد غزلي با نام «چشمهايت» خواند:
«زبانزد همه اند و ميان جان من اند
چو شمس تبريزي شور ناگهان من اند
تمام قونيه تا بلخ در پي ات بودم
تويي كه چشمه چشمانت اصفهان من اند»
شاعره بعدي خانم «صديقه عظيم نيا» (فرزند شهيد) از ابرقوي يزد بود كه غزلي براي حضرت رسول(ص) خواند:
«طاق كسري به حرف آمد و گفت
آمدي عرش را تكان بدهي
شب شبيه تراوش مهتاب
راه و بيراهه را نشان بدهي»
مجري شاعر بعدي را دكتر «مژگان عباسلو» معرفي كرد كه خودش توضيح داد:« البته من پزشك هستم و جسارت نمي كنم كه به من دكتر بگويند» دو شعر درباره زنان خواند:
«شبيه باد هميشه غريب و بي كفنند
چقدر خسته و تنها، چقدر مثل من اند!»
آقا در تمجيد از اين شعر گفتند: خيلي خوب بود. از جهت اين كه براي زن به انصاف گفته، بعضي گمان مي كنند بايد براي دفاع از زن حرف هاي فمينيستي زد در حالي كه بايد همين طور واقع بينانه حرف زد.
آخرين خانم شعرش را اين طور آغاز كرد:
«بين ديوار و در است و در ماه هلالي رو به پهلو
نازنين از درد مي پيچد به خود پهلو به پهلو»
آقا فرمودند: آفرين شعر خوبي بود و رديف خوبي هم انتخاب كرديد.
وقتي نوبت به «ولي الله كلامي» شاعر ترك زبان اهل زنجان رسيد گفت: ما شاعران اهل بيت با شعرهاي استاد «انساني» زندگي مي كنيم و خواست كه نوبتش را به ايشان بدهد كه مجري گفت ايشان نيز در ليست شعرخوانان قرار دارند.
كلامي شعري تركي خواند:
گوزليم منده تانيش همدمه بنزير سن سن
صولت اهل بني آدمه بنزير سن سن
مجري گفت نام «ميرشكاك» ما را ياد «احمد عزيزي» هم مي اندازد برايشان دعا كنيم. آقا گفتند «شنيدم ايشان بهترند؟» استاد محبت كه همشهري احمد عزيزي است توضيحاتي به ايشان داد. آقا گفتند« اميدوارم بتواند زودتر حرف بزند كه در بهبود حالش مؤثر است».
يوسفعلي ميرشكاك گفت وقتم را به «سجاد عزيزي» مي دهم ولي آقا فرمود «شما پارسال هم نخوانديد ما دلمان مي خواهد از شما شعري بشنويم» كه ميرشكاك با گفتن اين كه آقا ما كوچك شما و خاك پاي شما هستيم غزلي كوتاه خواند:
بي حضورت بس كه در پس كوچه ها ماندم
....
مجري استاد «محمدجواد محبت» از كرمانشاه را به عنوان شاعر پيشكسوت و باباي شاعران انقلاب و دفاع مقدس معرفي كرد كه آقا به شوخي گفتند «بابا محبت» كه خنده حضار را در پي داشت.
«اي آينه گردان نگاه تو سحرگاه
با صبح تو همسايه و با ماه تو همراه»
چون استاد محبت در ابتدا گفته بود مي خواستم دو شعر بخوانم كه يكي را نمي خوانم تا همشهريم هم شعري بخواند، از آنجا كه شعرش كمي طولاني بود آقا گفتند: «هر دو شعر را خوانديد»! (خنده حضار)
شاعر بعدي «مرتضي اميري اسفندقه» بود كه بخشي از قصيده بلند خود را درباره حوادث انتخابات از حفظ خواند و تأكيد كرد كه مربوط به قبل از سخنراني رهبري در نماز جمعه است. (شايد به اين خاطر كه بدون موضع سروده بود و دو طرف فرض كرده بود و آنان را به خويشتن داري دعوت كرده بود.)
«ايران من بلات مهل بر سر آورند
مگذار در تو اجنبيان سر برآورند
...
ساكت نشسته اي وطن من سخن بگو
چيزي نمانده حرف برايت درآورند»
آقا خيلي اين قصيده را مورد تمجيد قرار دادند.
بعد استاد «علي انساني» شاعر و مداح اهل بيت(ع) پنج دقيقه فرصت خواست تا شعرش را بخواند:
«بگو مرثيه گو شاعرا قلم بردست
به ياد دست قلم بر بسوي دفتر دست»
اين بار «سعيد بيابانكي» شعر طنز خواند:
شكر ايزدي كه فناوري داريم
صنعت ذره پروري داريم
...
جاي شعر درست و درمان هم
تا بخواهي دري بري داريم
وقتي شاعر به اينجا رسيد آقا بلند و محكم دوبار گفتند: آفرين، آفرين! كه باعث خنده حضار شد.
شاعري از فسا هم سروده بود:
«بي تاب تر از جان پريشان بر تب
بي تاب تر از گردش هذيان بر لب
شاعر بعدي با نام «شاه زيدي» از اصفهان نيز خواند:
«شاعر شدم و نصيب من يك دل بود
گفتم بنويسم زشما مشكل بود
آخر چه نويسم از شما همچو مني
جايي كه ثناگوي شما دعبل بود»
حجت الاسلام «حسن زاده ليله كوهي» يكي از چند روحاني شاعر حاضر در جلسه بود كه قرعه به نامش افتاد كه گفت خودمان كه خسته شديم آقا را اذيت نكنيم.
آقا فرمودند: «خودتان بخوانيد خستگيتان درمي آد»! (خنده حضار)
وقتي مجري ختم جلسه را اعلام كرد آقا رو به آقاي «حداد عادل» گفتند:«يك غزل خوبي داشتيد شما بخوانيد»
آقاي حداد عادل گفت تقديم به جوانه ها:
«از راه مي رسند شتابان جوانه ها
با هركدامشان زجواني نشانه ها
بيم و اميد و عشق و تمنا و آرزو
خواب و خيال و خاطره ها و فسانه ها»
آقا از عبارت «در پاي جوانان بهانه ها» ايراد گرفتند كه بهانه چه ارتباطي به پا دارد؟!
آقاي حداد هم بلافاصله پذيرفتند كه «بايد عوضش كنم».
ساعت 23 شب را گذشته بود كه جلسه شعرخواني خاتمه يافت و در انتها مقام معظم رهبري بيانات كوتاهي را خطاب به حاضران ايراد كردند.
هنگام ترك بيت اين فراز از سخنان گوهربار حضرت آقا را در ذهنم مرور مي كنم:
«اهل فرهنگ و ادب گوشه اي از حركت عظيم و مستمر انقلاب اسلامي هستند كه بايد آنچه را به عنوان حقيقت مي فهمند با فصاحت و بلاغت، بيان كنند چراكه با شيوه سياستمداران نمي توان در عالم فرهنگ حركت كرد بلكه بايد با تبيين و رساندن حقايق، گره گشايي كرد».

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14