(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 30 شهريور 1388- شماره 19467
 

ضرورت پاسداشت ارزش هاي دفاع مقدس در ايران اسلامي وارثان حقيقي انقلاب اسلامي - بخش نخست



ضرورت پاسداشت ارزش هاي دفاع مقدس در ايران اسلامي وارثان حقيقي انقلاب اسلامي - بخش نخست

گاليا توانگر
دوباره دفتر مهرباني ها و ايثارگري ها و «ما شدن» گشوده مي شود كه از ياد نبريم كه نبايد از ياد ببريم. آيا اين دفتر نوشته شده و تمام شده است و يا هنوز هم مي توان صفحاتي را نوشت و به مجموع اوراق پربارش اضافه كرد؟ آيا ضروري نيست كه صفحات گذشته را مرور كرده و از نو تكرار كنيم؟
چه بسيار افراد كه خيال مي كنند آدم هاي جنگ از جنس امروز نبوده و دست نيافتني و فرشته خصال بوده اند! چه اشتباه بزرگي ست كه بپذيريم آن صفحات طلايي توسط آدم هاي غيرزميني نوشته شد و ورق خورد و به پايان رسيد.
شايد شكل جهاد و ماهيت سنگرها تغيير كرده باشد، اما حقايق، اخلاق ايثارگري، خلوص نيت، از «من» گذشتن و به «ما» رسيدن، عشق و شيدايي، نه ماهيتش تغيير كرده و نه به پايان رسيده است. حقايق دفاع مقدس، حماسه بچه هاي خرمشهر، سوسنگرد، دوكوهه، سرپل ذهاب و... هنوز در ذهن تاريخ نفس مي كشد و حتي همين ايثارگري هاست كه به تاريخ آبرو مي بخشد. و تو اي نسل سومي و چهارمي انقلاب، پوتين هاي جهاد را به پا كن و اين بار هم حقيقت را خوب ببين و هم در مسير شكوفايي انقلاب به كاروان رزمندگان اسلام بپيوند.
به خاطر اين كه من هم مثل ديگران به نوشتن چند جمله بسنده كردم و در طول يكسال گذشته حتي يك بار هم احوال پرس او و خانواده اش نشدم، خودم را نمي بخشم! ديروز كه زنگ زدم تا به رسم هر سال شنونده صحبت هاي او براي گزارش دفاع مقدس باشم، صدايي از آن سوي خط گفت: «از اين جا رفته اند. هيچ شماره اي هم از آنها نداريم!» چيزي در دلم فرو ريخت. انگار كه درد نگاهي بزرگ بر گلويم چنگ انداخته باشد. منصور بيل محمدي جانباز 41 ساله ساكن كرج آخرين بار كه ديدمش زير ماسك اكسيژن بريده بريده گفت: «14 سالگي كه جبهه رفتم، براي امام(ره) و انقلاب بود، حالا هم اگر چه فراموش شده ايم، اما هنوز هم نه تنها داعيه سهم خواهي ندارم، بلكه احساس مي كنم بيشتر از اين ها بدهكار انقلاب هستم.» پسرش مي گفت: «كپسول اكسيژن كه تمام شود، من و مادرم سراسيمه به بنياد مي رويم، اگر همان روز داشته باشند، كپسول را تعويض مي كنند، وگرنه بايد با وخامت حال پدرم يك روز ديگر صبر كنيم.» وي در حالي كه بغض گلويش را فرو مي خورد، گفت: «نصف شب كه حالش وخيم مي شود، پدرم را كول مي كنم و تا پايين پله هاي منزل استيجاري مان انتقالش مي دهم. يك پتو جلوي در كوچه پهن مي كنيم و روي پتو دراز مي كشد و منتظر آژانس مي مانيم. بعضي وقت ها هم آژانسي ها كه از حال پدرم باخبرند، اصلا نمي آيند. مي گويند: «اگر در راه بميرد، گردن ماست!»
بيل محمدي كه جانباز شيميايي است، تازه اين سال ها عوارض شديدش را دچار شده و در گذشته علائم جانبازي اش خيلي مختصر بوده است. جانبازان شيميايي اكثرا با همين مشكل روبرو هستند. هر چند در گذشته عوارض به اين شدت دامن گيرشان نبوده، ولي هر سال كه مي گذرد، شدت صدمات بدني شان بيشتر مي شود و آنها با همان درصد اوليه جانبازي و يا اصلا بدون تأييد جانبازي روزگار مي گذرانند.
مي گفت كه يك پهلوان
بايد تو صحنه باشد!
در عرفان يك اصلي داريم به عنوان مرگ ارادي! جايي كه سالك از خودش مي گذرد. چشمش را به جهان مي بندد و همه چيزش خدا مي شود. دكتر شريعتي مي گويد: «برايت دعا مي كنم تا خدا از تو بگيرد هر آن چه خدا را از تو مي گيرد.» سعيد طوقاني در 12 سالگي يك پهلوان باستاني كار بود. همه كشور اسمش را شنيده بودند. اگر چه ساكن تهران بوده، ولي عكسش را در شهرهاي دزفول و انديمشك به در و ديوار مغازه ها زده بودند. شهرت سايه به سايه اش قدم مي زد. اما به ناگاه در اين نوجوان 12 ساله همه خواسته ها و خواستن ها درهم شكست و يك شبه به مقام نخواستن رسيد. چگونه مي شود كه تحولي شگرف يك نوجوان 12 ساله را به مرحله گذشتن از همه چيز حتي ايثار جان خود مي رساند؟
مهدي طوقاني سي ساله دانشجوي رشته عرفان در مقطع كارشناسي ارشد و برادر شهيد مي گويد: «وقتي يك نوجوان به سن بلوغ مي رسد، مي خواهد غرورش را شكل بدهد و اثبات كند كه من هستم. اما سعيد وقتي با اشتياق وصف ناپذيري به جبهه رفت، حتي حاضر نبود به همرزمانش بگويد من بسيجي هستم. در مورد رتبه ها و مقام ورزشي اش و آن چه كه بود، هيچ نمي گفت، فقط عمل مي كرد. سعيد ورزش را به پشت جبهه برد. با چند تن از بچه هاي گردان ميثم در دو كوهه كه دغدغه ورزش داشتند، يك زمين خاكي به عنوان گود دست و پا كردند و براي بالا بردن روحيه رزمندگان تمرينات ورزش باستاني را همان جا انجام مي دادند.»
برادر شهيد در پاسخ به اين سؤال كه چطور يك نوجوان 12 ساله به اين سطح از درك حقيقت رسيد؟ مي گويد: «سعيد ورزشكار سرشناسي بود. نشريه تاج سابق عكسش را به صورت تمام رنگي روي جلد كار كرده بود. سال 57 وقتي درگيري هاي انقلاب به اوج مي رسد، او هم به نشانه اعتراض از ورزش كناره گرفت. تا اين كه در سال 58 بعد از پيروزي انقلاب با يك گروه از ورزشكاران به ديدار امام(ره) رفت. عكسي هم با امام(ره) داشت كه به صورت معصومانه اي روبروي مرشدش دوزانو نشسته بود. اين عكس را خيلي دوست داشت. بعد از ديدار نزديك با امام(ره) سعيد ديگر آن سعيد گذشته نبود. خيلي بزرگ شد! اثر يك نگاه با دل او چه كرد؟!»
وي ادامه مي دهد: «سعيد مي توانست بماند، مدال و كاپ بگيرد، شهرتش را افزايش دهد، اما مثل شهيد فهميده كه همسن هم بودند، با دستكاري شناسنامه اش روانه جبهه شد. اگر بود، واقعا آينده روشني داشت. الان همه همسن و سالان و هم باشگاهي هايش براي خودشان كاره اي شده اند، اما سعيد بعد از ديدن امام(ره) زميني نبود!»
برادر شهيد طوقاني ابياتي را كه توسط استاد رحيم چهره خند سروده شده اين گونه زمزمه مي كند:
«روزي كه درياي عشق سركش و طوفانيه/ پهلوون قصه مون سعيد طوقانيه
ورزش زورخونه اي يه ورزش رزميه/ اين كه مي گن يا علي يه ارزش رزميه
مي گفت كه يه پهلوون بايد تو صحنه باشه/ ميون خون و آتيش دشمن فتنه باشه
به ما چه كه خيلي آ كنار گود مي مونن/ از تموم غزل ها الفرارو مي خونن
به ما چه كه خيلي آ كنار گود نشستن/ همه پهلوونا تو گود جبهه هستن»
هوشيار باشيد و دشمن شناسي كنيد
در اين برهه زماني كه برخي افراد قدرت طلب در پي بازي هاي قدرت سعي دارند به آرزوهاي اصحاب استكبار لبخند زده و با ناديده گرفتن آرمان و هدف انقلاب براي خودشان اسباب قدرت را فراهم سازند، بيش از هر زمان ديگري لازم است كه جوانان متعهد و انقلابي به پشتوانه تاريخ طلايي دفاع مقدس و حقيقت زيستن رادمرداني كه جز به آزادي و آباداني كشور نمي انديشيدند، به ساختن فرداي بهتر و تحقق چشم انداز بيست ساله كشور همت گمارند.
سيدعلي حسني مدرس دانشگاه و دبير علمي گروه بسيج اساتيد وزارت آموزش و پرورش كه خود جانباز جنگ تحميلي است، خطاب به فرزندان اين مرزوبوم مي گويد: «اين حقير به عنوان يك جانباز به جا مانده از كاروان شهدا با شما سخن مي گويم. انقلاب شكوهمند اسلامي با كسب پيروزي بر ابرقدرت ها نگراني قدرت هاي توخالي و پوشالي امپرياليسم را از فراگير شدن اسلام عزيز تشديد كرد. به ويژه زماني كه فهميدند با ترور فيزيكي و سياسي، كودتاي نظامي، پرورش منافقان كوردل، هرگز نمي توانند سد راه انقلاب شوند. نهضت انقلاب اسلامي با شهادت شهداي موتلفه، 72 تن، شهيد رجايي، باهنر، شهداي محراب و جمعي از سرداران وفادار به اسلام و قرآن همت ها، باكري ها، چمران ها و... نه تنها افول نكرد، بلكه به اوج خود رسيد. سرانجام كشتي انقلاب بر پيكره اقيانوس جهان همچنان به پيش مي رود. آري، فرزندانم! اينك زمان آن رسيده كه از رفتار و آداب جوانمردان انقلاب تأثير و الگو بگيريد كه چگونه جوانان ما در مقابله با هجوم سياسي، نظامي و فرهنگي ابرقدرت ها، آنها را به سر تسليم فرود بياورند؟ عجب آن كه نوكر سرسپرده امپرياليسم جهاني يعني صدام فريب خورده ملحد نيز در مقابل رشادت هاي جواناني چون شما به زانو درآمد. اگرچه اكثر دلاورمردان دفاع مقدس شهيد شده اند و در بين ما نيستند و بعضا به قله رفيع ايثارگري و جانبازي نائل آمده اند، ولي در سخت ترين شرايط آهنگ عزم در عرصه سياسي، نظامي و مهمتر از همه فرهنگي را داشتند. سزاوار است كه شما جوانان عزيز نيز به عنوان پيش قراولان آينده ايران اسلامي دشمن شناسي كنيد. هم از افكار ايثارگران الگو بگيريد و هم شرايط فعلي را آسيب شناسي كنيد تا از منظر فرصت ها و تهديدها به راه هاي جديدي رسيده و با وحدت و يكپارچگي كشور را از آفت ها و تهاجمات حفظ كنيد.»
حسني با اشاره به اين كه تنها به وقت مناسبت ها از دفاع مقدس و مردان آن گفتن دل هر ايثارگري را به درد مي آورد، مي گويد: «بايد همه روزها روايتگر حقايق و ارزش هاي دفاع مقدس باشد. اين كه مسئولين دانشگاه ها 2 واحد درسي دفاع مقدس را به مجموع دروس اختياري دانشجويان اضافه كرده اند، خوب است، ولي تنها به چنين حركت هايي بسنده نكنيم.»
وي در ادامه مي گويد: «نقل است كه پيامبر(ص) از اصحاب پرسيد: اگر به شما بگويم پشت اين تپه ها دشمن به كمين نشسته، بي آنكه ديده باشيد، حرف مرا قبول مي كنيد؟ همه پاسخ دادند: آري. اما همين كه پيامبر(ص) از دنيا رفت، عده اي راه تفكرات التقاطي و كج روي ها را درپيش گرفتند. مسئولان بدانند روشنگري حقايق انقلاب نوعي شفاف سازي براي نسل جوان كشور است و اين يك امر ضروري است و نبايد به برخي روزهاي سال محدودش كنيم. ضمنا به جوانان آگاهي دهيم كه اطاعت از ولايت فقيه در جامعه اسلامي تنها ريسمان نجات و اتحاد است. بايد با عمل به فرامين مقام معظم رهبري و عشق به اسلام، در سايه هوشياري جوانان كشور را از چنگ استكبار محفوظ نگه داريم.»
بر سر جانبازان منت نگذاريد!
علي نادري در باغ شاهي از اصفهان 42 سال دارد. وي علاوه بر جانباز شيميايي، جانباز قطع نخاع و ويلچرنشين نيز هست. وي 14 ساله بوده كه در كاروان رزمندگان اسلام روانه جبهه هاي جنگ تحميلي مي شود. الآن هم سنگربان انقلاب در عرصه ورزش قهرماني است.
قهرمان پارالمپيك 2004 و دارنده مدال طلاي دووميداني در رشته پرتاب مي گويد: «خيال نكنيد پشت پنجره آسايشگاه، غم پاهاي از دست داده ام را مي خورم، من تا آخرين لحظه براي به اهتزاز درآوردن پرچم ايران تلاش مي كنم. الآن هم تمرينات را به همراه اردوي تيم ملي دنبال مي كنم تا براي مسابقات آبان ماه هند آماده شوم.»
وي به گوشه اي از سختي هاي گذشته و امروز اشاره كرده و مي گويد:
«يك زماني آخر هر ماه مجبور بودم براي گرفتن حقوق به بانك مراجعه كنم. هنوز عابربانك ها راه اندازي نشده بودند. مردم روبروي بانك در صف انتظار بودند، من هم كه پاي در صف ايستادن نداشتم. آن قدر در گرماي هوا توي ماشين منتظر مي ماندم تا كارمند بانك حقوقم را مي آورد. يكبار كه كارمند بانك دير كرده بود، شروع به بوق زدن كردم. رئيس بانك با عصبانيت گفت: به ما چه كه جبهه رفته و جانباز است!»
در باغ شاهي پس از مكث كوتاهي مي گويد: «در كوچه و خيابان هم كه تردد مي كنيم، كمتر پيش مي آيد امكانات شهري با وضعيت معلولين و جانبازان همخواني داشته باشد. دوست جانبازم كه در والفجر 5 از ناحيه كتف تركش خورده بود، دستش را به كل از دست داد. قبل از جبهه نجاري مي كرد. پس از مجروحيت طي جراحي عصب دستش را به كل قطع كردند و در دستش ميله گذاشتند. با اين دست چه مي توانست بكند؟ چون ظاهر دستش سالم بود كمترين درصد جانبازي را گرفت و با كمك هاي اين و آن زندگي اش را مي گذراند. هرگز جانبازي را نديده ام كه به فكر سهم خواهي از انقلاب باشد، ما فقط حق زندگي داريم. اتفاقا به مردم و انقلاب بدهكاريم البته نبايد كسي سر جانبازان منت بگذارد.»
وي مي گويد: «ما در عشق سوختيم، لااقل شما وارثان عشق به انقلاب باشيد.»
شرمندگي از اين همه فراموشي
و خودخواهي!
فصل، فصل برخاستن است. مگر عده اي مدعي نيستند كه داستان دفاع مقدس را تا آخر خوانده اند. آقايان! مدعيان و وارثان ارزش ها چگونه است كه از ريشه هاي خود دور افتاديد و در فصلي كه بايد فصل به ثمر رساندن ميوه هاي ايثارگري و جانفشاني باشد، در پي بازي قدرت به فكر اثبات منيت خويش و به قدرت رسيدن فردي شديد؟ به خدا كه به بازي گرفتن نسل جوان بزرگترين گناه نابخشودني شما بود. سنگر سبز كه بايد مي رفت تا در به ثمر رساندن هزاران پروژه عمراني برخاسته از ذهن جوان ايراني طراوتي دوباره بگيرد، به يكباره سبزي اش در دعواهاي قدرت و لجبازي هاي بچه گانه معنا شد. چه دردناك بود كه حتي از وضعيت همسران شهيد نيز براي اثبات كارنامه به ظاهر درخشانتان سوءاستفاده كرديد و بر يك عمر صبورانه زيستن و زينب وار عمل كردنشان علامت سؤال گذاشتيد. شرمندگي از اين همه فراموشي و خودخواهي!
گزارش روز

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14