(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 30 شهريور 1388- شماره 19467
 

پلاك1: آسمان
نگاهي به كتاب «عريان تر از جنگ» وارونگي جنگ در داستان
ساخت «سمفوني مقاومت »پلي بر پيروزي است
بررسي مجموعه شعر «پيرتر از خود» سروده حميدرضا شكارسري فصل پيري



پلاك1: آسمان

هـ. الف. پندار
با هرچه چشم،
با هرچه شوق،
با هرچه عشق، پيش تو مي آيم،
تا از تو بشنوم،
معناي بي زوالي پرواز واري ات
اين سال ها، به آب و آتش زدم
كه باز،
ردي بيابم از تو و يادگاري ات.
اي كاش!
آن دست ها كه گرمي هر آشيانه بود،
اكنون
(به جستجوي دلم، پاسخي دهند.
اما چه حيف!
برخاك- هرچه خيره شدم
نقش پا نبود
شايد، در آسمان...

پلاك2: شناسنامه پاكان
در سنگرت
درخط خاكريز،
-جايي كه عشق، واژه پايا
- جايي كه نور، معني بارش
هرنقطه، سجده گاه تمام ستاره هاست
¤
اينجا- اگرچه در شب مهتابي-
حال و هواي تازه گرديدن،
كم، از حضور نيست.
دل
مضطرب
گرفته تر از لحظه هاي پيش،
هرسو، خطر
ولي
جان، در به روي عزم بلندي گشوده است
¤¤
جويندگان ناب ترين گوهر زمين،
با هر قدم- مصمم-
با حجمي از نگاه
جوينده نشاني منزلگه تواند
- بي شك، خدا مدد كند آنها را-
تا...
بي هيچ گم شدن،
پيدا كنند
برق پلاكت را
¤¤¤
در بي نشانه ها،
دركوچه هاي خاكي بن بست،
دستي، شناسنامه پاكان را،
تقديم جاوداني دنيا كرد

 



نگاهي به كتاب «عريان تر از جنگ» وارونگي جنگ در داستان

محمدمحمودي نورآبادي
تصوركن، همين ديروز .... نه فردا... شايد هم پس فردا؛ بالاخره يكي از همين روزهاي پاياني شهريور. همه مقامات بلندپايه كشور همسايه، وسط بيابان هاي نزديك مرز، كنار يك تانك T72 - البته نوع تانكش كه فرقي نمي كند، دور قاعد اعظم خود حلقه زده اند. حسين پادشاه اردن رفته است داخل تانك. از اين پيرمرد هم يك چنين كارهايي برمي آيد. مخصوصا كه هفته قبل در كشور خودش با هيئت آمريكايي ملاقات كرده است. او با فشار يك دكمه، اولين گلوله را از تانك به سمت يكي از پاسگاههاي مرزي ايران شليك مي كند. بعد از تانك بيرون مي آيد. با صدام دست مي دهد و شروع جنگ را تبريك مي گويد و به اين ترتيب ناقوس جنگ نواخته مي شود...¤
آري، يكي از همين روزها آن اتفاق افتاد و بعد دشمن قدار با هرآن چه كه در توان داشت، به ميدان آمد. شهرها و روستاهاي مرزي يكي پس از ديگري در زير چكمه سربازان شهريار بغداد، اشغال شد و ويراني ها و نابساماني هاي بي شماري به بار آمد. دراين سر ماجرا هم بايد چاره اي انديشيده مي شد. صدام به اربابان خود قول داده بود تا در بدبينانه ترين وضعيت، تكليف جنگ را در كمتر از يك ماه مشخص كند. ملت ايران هم به صحنه آمدند تا از دين و وطن و آبروي خود دفاع كنند. و بدين ترتيب روند جنگ مطابق ميل صدام پيش نرفت. ادامه پيداكرد و هشت سال طول كشيد...
با پايان يافتن هر جنگي، اديبان، مورخان و هنرمندان به ميدان مي آيند تا از آن چه كه بر نسل حاضر در دوره جنگ گذشته، براي نسل هاي بعدي چيزي به يادگار بگذارند. امري كه در خصوص جنگ هشت ساله هم اتفاق مي افتاد. روندي شكل گرفت و اكنون هم به حيات خود ادامه مي دهد. گو اين كه با پايان جنگ، جدال اين قوم تازه شروع مي شد. اما هنوز نهال هاي اين باغ تنومند نشده بود كه تقريبا در اواخر دهه 70 با روي كارآمدن متوليان و مجرياني كه عنايت چنداني به طرح واژه هايي نظير دفاع مقدس، ايثار و شهادت طلبي و... نداشتند، ايده اي تحت عنوان مقابله با تئوريزه كردن خشونت، از جانب برخي از صاحب منصبان سياسي- فرهنگي مطرح شد كه اين عقايد در بين نويسندگان و هنرمندان (پير) از قبل طرفداراني داشت و بعد هم با فراهم شدن چنين بستري، علاقمندان به اين نظريات قلم فرسايي هاي فراواني كردند. نوك حمله متوجه نويسندگان و هنرمندان دفاع مقدس هم نشانه رفت. به سخت ترين وجه ممكن بمباران شدند تا ديگر عناويني مثل دفاع مقدس را بر زبان و قلم نياورند. حتي وطن فروش، مداح حكومت و... هم معرفي شدند. بانيان و رهبران اين عقايد، مبنايشان بر اين بود كه به زعم خود فتيله آن چه را كه خشونت مي ناميدند، پايين كشيده؛ بلكه بتوانند مردم را از كوچه آزادي به آرمان شهري به نام مدينه فاضله برسانند... كتاب هاي متعددي نوشته شد «شوكران اصلاح» ، «عالي جناب سرخ پوش»، «براي تاريخ» و صدها مورد ديگر...
كتاب «عريان تر از جنگ» هم مجموعه داستاني است كه به كوشش حسن اصغري گردآوري و در سال 80 توسط نشر «نگاه سبز» با شمارگان 2000 جلد به چاپ رسيده است. در مجموع 25 داستان كوتاه از نويسندگان سرشناسي چون دولت آ بادي، مندني پور و احمد محمود گرفته تا افراد ناشناسي چون شخص گردآورنده، در اين كتاب به چاپ رسيده است. حال نگارنده در اين نوشتار، در پي آن است تا با نگاهي به مقدمه اي كه به قلم حسن اصغري در ابتداي كتاب آمده است، گذر وگريزي هم به يكي از اين داستان ها زده وبرداشت هاي خود را درمقابل قضاوت خوانندگان قرار دهد.
نويسنده در دومين پاراگراف مقدمه، كتاب عريان تر ازجنگ آورده است:
الف: ... هنر هر ملتي در دوران هاي مختلف تاريخي، همواره پاسخگوي برخي از نيازهاي روحي مردم بوده و گاه نيز خود شالوده اي جهت ايجاد انگيزه ها و حركت هاي اجتماعي شده است. برخي از آثار هنري، پرقوت، الهام بخش و تقويت كننده روحي و حتي پديد آورنده انگيزه براي بسياري از مصلحان اجتماعي بوده اند... (ص 7)
ب:... نويسندگان و هنرمندان بزرگ هيچگاه درباره زندگي و مشكلات مردم جامعه خويش، بي تفاوت نبوده اند وهنرمندان با وجود اختلاف در ديدگاه وباورهاي فلسفي و هنري، همواره در واكنش به پـديده هاي اجتماعي كشورشان واكنشي تيزتر و عميق تر از مردم عادي و حتي سياستمداران نشان داده اند... (ص 8)
ج:... در ميان آثار هنري، مي توان آثاري را برگزيد كه بنا به دلايلي قوت تأثيرپذيري بيشتري داشته باشد... گردآورنده اين مجموعه، كوشيده تا داستانهايي را برگزيند كه به اهداف مورد اشاره در پيشگفتار نزديك تر باشد... (ص 12)
د: تمام داستان هاي اين كتاب، در طي چند سال اخير در نشريات مختلف چاپ شده اند. در انتخاب اين داستان ها، ساخت و پاخت هنري ملاك بوده است.چرا كه نوشته هاي بسياري درباره جنگ وجود دارد كه ساخت و پاخت گزارشي شان غالب است و لباس داستاني برتن ندارند... (ص 12)
ز: اگر با دقتي موشكافانه به جان مايه هاي متفاوت داستان هاي اين مجموعه نظر افكنيم، بي شك مي توانيم به يك سخن واحد برسيم؛ يعني «نفرت از جنگ و آواي صلح... ص 12)
و بعد از اين مقدمه نسبتاً طولاني به داستان ها مي رسيم. اولين داستان اين مجموعه، «خشت بر دريا» اثر احمدآقايي است. آقايي در اين داستان با آوردن مقدمه اي در تلاش است تا با ايجاد فضايي عاطفي، اطلاعات اصلي را در اختيار خواننده قرار دهد. اما دختربچه 16 ساله كه راوي است، با واگويه هاي بي حساب و كتابي كه مقدمه را طولاني مي كند، روند سرعت داستان را كند كرده به طوري كه خواننده كم حوصله با مطالعه اولين صفحه، عنان از دست مي دهد و از خواندن منصرف مي شود. نكته، قابل توجه اين است كه بر خلاف آن چه كه حسن اصغري (گردآورنده مجموعه) در مقدمه تحت عنوان برخورداري داستان هاي اين مجموعه از ساخت و پاخت هاي داستاني و هنري مدعي آن شده است. مقدمه داستان آقايي به هيچ وجه لباس داستان به تن نداشته و بيشتر به دل نوشته و دكلمه مي ماند تا به داستان. اين ايرادات تا پـايان درشكل هاي مختلف خودش را نشان مي دهد. اما نكته قابل توجه، پيام و محتوي داستان است كه شايد همين بحث محتوا هم در آن آشفتگي هاي اواخر دهه 70 سبب شيفتگي گردآورنده مجموعه شده تا جايي كه برخلاف ادعايش در مقدمه، به ايرادات فني آن كاملا بي توجه بوده است. داستان به لحاظ محتوايي فضايي را ترسيم مي كند كه در آن جواني به نام «بهرام»، در محل كار انگشتان دست خود را با اره نجاري قطع مي كند. در همين جا گره داستاني هم شكل مي گيرد و خواهر بهرام كه داستان را تعريف مي كند، موضوع را كش مي دهد تا اطلاعات بيشتري در اختيار خواننده قرار دهد. اطلاعاتي از قبيل اين كه پدرشان هم در بمباران كشته شده و همين طور پسر عمويشان به تعبير نويسنده، آش و لاش شده است... در پايان هم چنين استنباط مي شود كه بهرام براي فرار از جنگ و معاف از خدمت سربازي اقدام به خودزني كرده است... و به اين ترتيب، داستان صلح خواهي موردنظر گردآورنده، به پايان راه مي رسد.
نكته قابل توجه در محتواي اين داستان، همين خودزني بهرام براي فرار از جنگ است. اگر كسي اندك آشنايي به فضاي دوران جنگ تحميلي داشته باشد، خيلي سريع متوجه اين توهين شاخدار و اين دروغ بزرگ مي شود. هر چند كسي منكر اين نبوده و نيست كه در آن روزگار مظلوميت و غربت، بودند افرادي كه دغدغه اي براي موطن خود نداشتند. بله، بودند و هنوز هم هستند. اما قهرمان سازي از آن موجودات وارفته و زبون كه سعادت را در لذات دنيوي مي بينند و ذره اي عرق ملي در وجودشان نبوده و نيست و قالب كردن چنين شخصيت هايي در مقابل سيل خروشاني كه سر از پاي ناشناخته رفتند و از دين و موطن خود دفاع كردند. جاي بسي تامل دارد. امري كه نشان مي دهد گردآورنده مجموعه در زمان نگارش مقدمه، ذهنش بيشتر متمركز بر همان پاراگرف آخري يعني (آواي به اصطلاح صلح) بوده است. ايشان شايد فراموش كرده اند كه در پاراگراف هاي قبل ادعاهاي ديگري هم داشته اند. دربند الف همين نوشتار اصغري آورده است كه هنر هر ملتي در دوران هاي مختلف تاريخي... شالوده اي براي ايجاد انگيزه ها و .... حتي براي مصلحان...» و يا در پاراگراف «ب» ادعا دارد كه نويسندگان و هنرمندان بزرگ هيچ گاه درباره مشكلات زندگي مردم بي تفاوت نبوده و گاهي واكنشي شديدتر از مردم عادي و سياستمداران... از همين منظر لازم است به گزينه «ج»هم نظري داشته باشيم... قوت تاثيرپذيري داستان ها...» شگفت انگيز است. آقاي گردآورنده در مقدمه خود ادعاهاي مختلفي دارد. اگرچه داستاني از ايشان در همين مجموعه هم به چاپ رسيده است. اما نوع نگارش و لحن و نگاه او، انسان را در نويسنده بودن ايشان به ترديد مي اندازد. چنان كه يك نويسنده هيچ گاه چنين لخت و بي پروا مقدمه نمي نويسد و قيافه ناصح و خيرخواه بودن به خود نمي گيرد. نويسنده واقعي تلاش مي كند تا با نشان دادن واقعياتي كه به سعادت و سربلندي و عزت كشور و ملتش كمك كند، در قالب هنر و نه ادعا و شعار و سخنراني و موعظه... مطالب را در مقابل قضاوت خواننده قرار دهد. امري كه در نوشتار آقاي حسن اصغري ديده نمي شود. با همين برداشت، اگر بخواهيم به همه 25 داستان اين كتاب بپردازيم، به حتم و يقين در حوصله اين نوشتار نخواهد بود. كما اين كه همان گونه كه گردآورنده كتاب هم در پيشگفتار آورده است. ساختار محتوايي همه داستان ها، به تعبير او نفرت از جنگ و آواي صلح است. پس شايد وقت تلف كردن باشد اگر بخواهيم همه داستان ها را نقد و واكاوي كنيم. و لذا به نگاهي در اولين داستان مجموعه بسنده كرده و چند سؤال را طرح مي كنيم.
1- آيا تبليغ و ترويج خودزني جوانان يك ملت با زبان تأثيرگذار داستان، براساس آن چه كه گردآورنده در مقدمه آورده است، به ايجاد انگيزه براي نيل به سعادت و دستيابي به آرمان شهر كمك مي كند؟
2- آيا نشان دادن تصوير «خودزني» براي فرار از «دفاع» در برابر متجاوز، بيان گر اين است كه نويسندگان هيچ گاه در برابر مشكلات جامعه بي تفاوت نيستند؟ آيا اگر شبانه دزدي وارد خانه كسي شد، صاحب خانه به دفاع برمي خيزيد يا چرخ گوشت را به پريز برق زده و دو تا از انگشتان خود را در آن فرو مي كنيد تا صلح طلبي خود را نشان دهيد؟ مخصوصا وقتي كه دزد پدر و پسر عمويش را هم قبلا كشته باشد!...
3- آقاي اصغري در پاراگراف ديگري ادعا كرده است كه آثاري را برگزيند كه تأثر بيشتري داشته باشد... حال سؤال اين است: كدام تأثير؟ مثبت يا نفي؟ آيا رواج وارفتگي و تسليم در برابر متجاوز را مي شود مثبت تلقي كرد؟ كما اين كه اصغري در داستان «هول و ولا» (ص 53) كه خود نويسنده آن است، تلاش دارد كه عنصر «فرار» را جايگزين «دفاع» كند. پدر كامران و شوهر مريم، براي در امان ماندن از موشك باران ها، بليط اتوبوس مي گيرد و راهي شهرستاني امن مي شود... به راستي اگر همه خانواده هاي شهرهاي بزرگ و مرزي كه در معرض موشك باران بودند، مي خواستند مثل پدر كامران فكر كنند، به كجا بايد مي رفتند؟ و آيا برجسته كردن تفكر فرار، به صلح و سعادت خواهد انجاميد؟
4- نفرت از جنگ و آواي صلح!!! خيلي از واژه ها، تعابير و اصطلاحات هستند كه متأسفانه علي رغم زيبايي و جذابيت، به دلايل مختلف كاربرد خود را از دست داده اند. اين گناه نه بر گردن واژه ها و تعابير كه بر گردن سوءاستفاده كنندگان از آن بوده و است. (حقوق بشر... سازمان ملل... اصلاحات... شوراي امنيت... گردش آزاد اطلاعات... احترام به رأي مردم...) و ده ها مورد ديگر كه هر كدام جاي بحث فراوان دارد. نفرت از جنگ و آواي صلح هم موردي از همين دست است. متأسفانه كساني اين تعابير را تكرار كرده و مي كنند كه در مقام عمل، كمترين عنايتي به آن ها نداشته و ندارند. يك موردش شخص آقاي اصغري است كه مجموعه داستاني را به دست چاپ مي رسانند كه از همان پيش گفتارش مي شود حدس زد كه قلم فرسايي نويسنده نه از سر سوز بوده و اخلاص كه از سر تأثيرپذيري از تفكري خاص بوده است. و در اولين و چهارمين داستان هم آن چنان پيامي را به ذهن خواننده تزريق مي كند. امري كه سبب مي شود تا آدمي از خود بپرسد: «به راستي اگر جوانان خرمشهر، همه نجاري مي كردند و شخصيتي چون (بهرام، در عريان تر از جنگ داشتند)، چه اتفاقي مي افتاد؟ و همين را تعميم دهيم به كل كشور، آن گاه چه اتفاقي مي افتاد؟ حتما صدام به حرمت انگشت هاي قطع شده ناشي از خودزني ها، دستارش را درمي آورد و شرشر اشك هاي خود را پاك مي كرد! اگر اين مشي سعادتي به بار مي آورد، حتما ويتنامي ها زودتر از آقاي اصغري و همفكرانش آن را كشف مي كردند. در بوسني هم نسل كشي اتفاق نمي افتاد و بر فلسطين و عراق و افغانستان اين همه جفا نمي شد... فراموش نكنيم كه در يك برهه اي ازتاريخ سي ساله همين انقلاب، عده اي در پي آن شدند تا با ناز كشيدن و لبخند زدن، تنش زدايي كرده و صلح و دوستي به ارمغان بياورند. اما ديديم كه نشد. اگر قرار بود مستكبران و زورمداران به پاي اين لبخندها پولي مي ريختند، تا حالا برخي از سردمداران اين كشورهاي عربي كه كنار دستشان مي نشينند و آن نوشيدني ها را زهرمار مي كنند، به كجاها كه نرسيده بودند... كدام آواي صلح؟ امروز حتي ديرباورترين انسان هاي روي كره خاكي هم به اين نتيجه رسيده اند كه همان خوشبختي صلح زماني بر بام يك ملت مي نشيند كه آن ملت با آمادگي و اراده خود، چشم طمع بيگانه را از موطن خود دور كنند!

5-در داستان «خشت بر دريا» بهرام جواني نشان داده مي شود كه به واسطه مشاهده مرگ پدر وشهادت پسرعمويش، مغلوب فضاشده و به همين خاطر توان رفتن به سربازي را ندارد. يا نمي خواهد همراه با دوستان خود به جبهه برود و براي اين نرفتن هم بهانه لازم دارد. در هرحال معلوم مي شود كه نويسنده داستان، هيچ اشرافي بر ساختار اداري كشور خود نداشته و يا در زمان نگارش، چنان غرق در فضاي داستان بوده كه عنايتي به اين موضوع نكرده است. اگر بهرام مي خواسته به جبهه نرود كه امري عادي بود وكسي را هم با زور به جبهه نمي بردند و اگر مي خواست به سربازي نرود آن هم جاي بحث دارد. خواننده در اين داستان با بهرام وخواهر و مادرش مواجه است. بهرام برادر ديگري ندارد. پدر بهرام در يك موشك باران شهيد شده است. بنابراين بهرام تك فرزند و پسر شهيد كه قرار نيست به سربازي برود. چون مطابق با قوانين نظام وظيفه كشور، بهرام با همين شرايط هم بايد معافي مي گرفت و ديگر نيازي به خودزني نبود. البته نويسنده براي اين كه خواننده خود كشف معما كند، هيچ اشاره اي به اين كه چه كساني دنبال بهرام بوده اند و براي چه، نكرده است. اما از محتواي متن، چيزي غير از اين عايد مخاطب نمي شود. هرچند باز هم تاكيد دارم كه اين اشتباه شايد به خاطر جوگيرشدن نويسنده در زمان نگارش اتفاق افتاده كه البته در دنيايي كه فردي كه دو دوره رئيس مجلس كشور بوده و براي سران كشور نامه مي نويسد كه فلان دختر و فلان آقا به اين شكل و به اين صورت به شهادت رسيده اند، با پول حزب برايشان مجلس ترحيم مي گيرند و پوستر چاپ مي كنند... بعد هم معلوم مي شود تا همه اش خيال بافي اطرافيان بوده. در چنين دنيايي، از خيال بافي يك نويسنده نمي شود زياد خرده گرفت. بگذريم. اگر نويسنده داستان خشت بر دريا، قصد نشان دادن داستاني متفاوت با داستان هاي نوشته شده با موضوع جنگ داشت، بهتر بود به جاي بهرام فقير و داغديده و... حال و هواي جواني را به داستان مي كشيد در بالاي شهر و درخانواده اي مرفه زندگي مي كند و آرزوهاي دنيوي فراواني دارد. در آن صورت باورنده تر هم مي نمود. چون آن كه هر خواننده اي با اندكي تامل درمي يابد كه اگر كسي پدر و پسرعمويش توسط سربازان كشوري متجاوز كشته شوند، به جاي خودزني و فرار، در مقام انتقام و تلافي برمي آيد و سراز پا نشناخته، آماده نبرد مي شود. امري كه در اين داستان وارونه جلوه مي كند...!
6- به نظر مي رسد گردآورنده محترم اين مجموعه، در آن زمان تحت تاثير فضاي فرهنگي- سياسي حاكم بر كشور بوده باشد. امري كه نه تنها آقاي اصغري را كه ده ها و صدها اصغري و اكبري را به اشتباه انداخت تا خيال كنند با انداختن شمشير و سپر، صلح اتفاق خواهدافتاد. آرمان شهر مدينه فاضله دست يافتني خواهدشد و درخت گفتگوي تمدن ها به بار خواهد نشست. آنها مسجد و حسينيه را در اعتراض به قانون و راي مردم به آتش كشيدند و آن گونه شد كه دنيا شاهد بودند... كسي چه مي دانست كه تأمين كنند گان سلاح هاي شيميايي در جنگ تحميلي، آن ها كه انواع گازهاي كشنده را در اختيار ديكتاتور عراق قرار دادند تا صدها جوان ايراني را به كام مرگ بفرستد، 20 سال بعد با راه اندازي شبكه هاي مختلف ماهواره اي، قيافه دلسوزي به خود گرفته و براي حقوق بشر اشك تمساح مي ريزند؟ كسي چه مي دانست كه متولي امور آن شهدا، به جايي خواهد رسيد كه آب به آسياب قاتلان همان شهدا ريخته و بر لبان آن دشمنان كينه توز، گل لبخند مي نشاند؟ كسي چه مي دانست كه طرفداران دو آتشه جنبش دموكراسي خواهي در كشور، هم آن ها كه مكرر خشونت را نكوهش مي كردند، تلويحاً و تصريحاً با ترسيم پروژه تقلب، در برابر رأي 40 ميليوني مردم دهن كجي كرده وسبب فريب جوانان پاك دل و با احساس كشور شده تا آن مصيبت ها و خسران ها پيامد آن باشد؟
بنابر اين نوشته هاي اين كتاب را هم مي توان در همين قالب «كسي چه مي دانست» ريخت و ارزيايي كرد. خيلي ها مغلوب آن فضاي دلفريب و در عين تو خالي شدند. بگذريم...
6- چقدر خوب مي شد گردآورنده محترم مجموعه عريان تر از جنگ، آن پيشگفتار را بر اين كتاب نمي نوشت. در آن صورت نه خواننده را عامي و كم شعور قلمداد كرده بود كه او بخواهد دستش را بگيرد و ناجي اش باشد و نه ناچار به ادعاهاي ضد و نقيض مي شد. خواننده هم داستان هاي كوتاه اين مجموعه را كه چندان هم كوتاه نيستند و گاهي به 20 صفحه تجاوز كرده و لباس داستان بلند بر تن مي كنند، مي خواند و قضاوت خود را داشت.
با اين حال و اين همه اختلاف نظر، شايد بنده و آقاي اصغري و آن 24 نويسنده محترم اين مجموعه، در يك مورد اتفاق نظر داشته باشيم. آن هم آرزوي دنياي پر از صلح، سعادت و خوش بختي براي همه ملت ها. اگر اين طور باشد و ما چنين آرزويي داريم، راهش خودزني و خودكشي و فراز نيست؛ بعكس بايد هميشه آماده جنگ بود تا در صلح زندگي كنيم. بخواهيم يا نخواهيم اين گونه است. دشمنان آزادي و استقلال ملت ها، لحظه اي آرام نمي نشينند. پس اين روياي شيرين صلح خواهي، فقط و فقط با آماده بودن ملت هاي مظلوم و آزادي خواه تعبير خواهد شد.
(¤) منبع موضوع پادشاه اردن - فصلنامه پايداري - به نقل از وزير خارجه عراق در زمان شروع جنگ...

 



ساخت «سمفوني مقاومت »پلي بر پيروزي است

در يك نشست خبري« سمفوني مقاومت»كه با حضور مجيد انتظامي آهنگساز، بابك رضايي مديرعامل انجمن موسيقي ايران، عباس خامه يار معاون پژوهش و ارتباطات فرهنگي بنياد شهيد و امور ايثارگران ، محمدعلي خبري مديركل دفتر موسيقي ارشاد و رضايي مديركل فرهنگي بنياد شهيد در تالار وحدت برگزار شد، خامه يار با بيان اينكه قصد ما اجراي اين سمفوني در روز سوم خرداد بود، گفت: متأسفانه با وجود موانع بسيار نتوانستيم اين اثر را در روز سوم خرداد اجرا كنيم. بر اين اساس تصميم گرفتيم در آستانه هفته دفاع مقدس اين سمفوني را به همه رزمندگان و ايثارگران و دوستاني كه نقشي در مقاومت داشتند هديه كنيم.
وي ادامه داد: اين اثر از 31 شهريور تا 4 مهر ماه (به مدت 5 شب )در تالار وحدت به رهبري مجيد انتظامي توسط اركستر سمفونيك تهران به روي صحنه خواهد رفت و ما اميدوار هستيم بعد از اين اجرا، بتوانيم سمفوني پيروزي را هم به ايشان سفارش دهيم.
وي با بيان اين كه قصد ما ايجاد سه حلقه موسيقايي است، ادامه داد: ما قصد داريم با ساخت سمفوني پيروزي سه حلقه سمفوني ايثار، مقاومت و پيروزي را با هم ايجاد كنيم.
خامه يار در پايان صحبت هاي خود خاطر نشان كرد: امكان اينكه اين كنسرت بعد از اجرا در روزهاي مقرر تمديد شود ، وجود دارد.
در ادامه اين نشست، محمدعلي خبري مديركل دفتر موسيقي ارشاد گفت: دفتر موسيقي اين افتخار را دارد كه دولت دهم را با اجراي سمفوني مقاومت آغاز كند. ما ظرفيت هاي موسيقي بسيار گسترده و بسيار زياد داريم كه اميدوارم بتوانيم از اين ظرفيت ها در مسير درست استفاده كنيم.
وي ادامه داد: تمام تلاش ما بر اين است كه بتوانيم اين آثار را براي شناساندن زيبايي شناسي هنرمان و پيامي كه اين آثار در خود دارند، در خارج از مرزها اجرا كنيم.
مجيدانتظامي آهنگساز سمفوني مقاومت نيز در ادامه در خصوص روند ساخت اين اثر گفت: كمتر از دو سال پيش بنياد شهيد و امور ايثارگران سفارش ساخت اين اثر را به من داد و از همان لحظه اول در اين فكر بودم كه با چه ديدي به مقاومت نگاه كنم و در نهايت به اين نتيجه رسيدم كه مقاومت را حتي از درون خانه هاي مان تا مرزهاي فراملي در نظر بگيرم.
اين آهنگساز افزود: به واسطه نزديكي موسيقي با مردم و ارتباط خوب آن تصميم گرفتم متن در اين اثر نقش پررنگي داشته باشد بر اين اساس در اجراي اين اثر دو خواننده به ايفاي نقش خواهند پرداخت و براي نزديك شدن موسيقي به مردم يك بخش را به موسيقي پاپ كه به كلاسيك نزديك تر است و يك نقش را به موسيقي سنتي در قالب كلاسيك اختصاص داده ام كه در بخش موسيقي سنتي آقاي عبدالحسيني و در بخش پاپ نيما مسيحا به عنوان خواننده اركستر را همراهي مي كند.
خالق سمفوني انقلاب با اشاره به بخش هاي اين سمفوني بيان داشت: سمفوني مقاومت شامل چهار بخش با عناويني چون جوشش، آواز رود،اميد و بانگ پيروزي است كه شعر سه قسمت آن را ساعد باقري و قسمت آخر را بيگي حبيب آبادي سروده است.
وي در خصوص حضور بخش نمايش در اجراي اين سمفوني اظهار داشت: اين اثر همانند چند آثار قبلي من اين ظرفيت را دارد كه نمايش در كنار آن پيش رود اما از آنجايي كه هماهنگي لازم صورت نگرفته ما وقت كافي براي اين بخش نخواهيم داشت بر اين اساس در اجراي اين اثر نمايش جايي نخواهد داشت اما در نظر دارم يك قسمت از سمفوني ايثار را اجرا و به نوعي پلي بين سمفوني ايثار و سمفوني مقاومت ايجاد كنم.
انتظامي در خصوص نقش پررنگ كلام در سمفوني مقاومت گفت: شنونده حرفه اي بيشتر تمايل دارد موسيقي بي كلام گوش كند و در مقابل شنونده عام به واسطه كلام با موسيقي ارتباط برقرار مي كند بر اين اساس من به خاطر نزديك شدن مخاطب با موسيقي ام كلام را هم مدنظر گرفته ام.
وي ادامه داد: من تمام ايده هايم را از مردم مي گيرم و به وسيله نت هايم آن رابه جامعه پس مي دهم در واقع موسيقي كه من مي سازم فرم اصلي اش در جامعه وجود دارد و من با گرفتن اين حس از جامعه همان را به صورت نت به مردم تحويل مي دهم.
انتظامي با بيان اينكه فضاي موسيقي در اين اثر گرم و هيجان انگيز است ، بيان داشت: سمفوني مقاومت را با يك نت شروع كردم كه حالت اعتراض آميز است و گروه كر نيز همين يك نت را با آوازهاي مختلف اجرا مي كنند. در واقع تجربه اي است كه من اولين بار آن را كسب كردم.
در ادامه اين نشست بابك رضايي مديرعامل انجمن موسيقي ايران گفت: ضبط اين سمفوني در استوديو انجام شده و دوستان ما در تلاش هستند همزمان با اجراي اين اثر در تالار وحدت آلبوم آن را نيز در اختيار مخاطبان قرار دهند.
وي در خصوص حمايت هاي انجمن از اجراي اين اثر اظهار داشت: انجمن موسيقي به عنوان بازوي اجرايي دفتر موسيقي ارشاد در فعاليت هاي موسيقايي حضور داشته و در ساختار انجمن بنده اين توفيق را داشتم كه هم در خدمت بنياد شهيد و هم شخص انتظامي باشم.
سمفوني مقاومت ساخته مجيد انتظامي روزهاي فوق ساعت 20 توسط اركستر سمفونيك تهران و گروه كر دفتر موسيقي ارشاد در تالار وحدت اجرا خواهد شد.

 



بررسي مجموعه شعر «پيرتر از خود» سروده حميدرضا شكارسري فصل پيري

فهيمه بافنده
به تازگي شاهد اولين دوره چاپ مجموعه شعر «پيرتر از خود» سروده حميدرضا شكارسري متولد 1345 بوده ايم اين مجموعه كه از توليدات انتشارات سوره مهر، وابسته به حوزه هنري است. در قطع رقعي، با شمارگان 2200 نسخه و قيمت 1500 تومان روانه بازار كتاب شده است.
اين دفتر گزيده اي از شعرهاي مختلف شاعر در ده سال اخير را در برمي گيرد كه شامل سروده هاي وي طي سالهاي 75 تا 85 مي باشد و نام كتاب هم برگرفته از عنوان يكي از شعرهاي همين مجموعه است:
با يك فنجان چاي داغ
برف هاي پشت پنجره آب مي شود
و شومينه بيهوده مي سوزد...»
ناگهان از خودت پيرتر مي شوي
اشعار اين دفتر در قالب نيمايي و داراي ساختار و ساختمان زباني كاملاً مدرن و امروزي هستند شكار سري، سرآغاز دفترش را با نام نامي حضرت زهرا(س) در قطعه «علت» زينت مي بخشد و با اشارتي لطيف و زيبا به ماجرايي از زندگي آن بانوي گرامي اولين نغمه اش را مي نوازد.
«روشني
آن قدر روشن
كه ديدنت را
چشم لازم نيست
و از اين رو از نابينا رو مي گيري...»
اين دفتر سروده هايي با عنوان «راه روشن»، «اما امروز»؛ «هر جا كه باشد»، «پنهان»، «تشييع»، «بر موج آهو» و... را در برمي گيرد.
شكار سري در اين مجموعه به نوعي مضمون آفريني و آشنايي زدايي محتوايي پرداخته است. چنانچه در اشعار او پيوندي عميق و ابتكاري ميان مضامين و موضوعات اجتماعي و عاميانه همراه با چاشني طنز نمودي آشكار يافته است و رگه هايي از طنز قوي و پخته در اغلب سروده هاي او خودنمايي مي كند. اين شاعر نوپرداز در ساحتهاي مختلف به شاعري پرداخته است. گاه از دغدغه هاي فكري، روحي و رواني خود و انسان امروزين مي سرايد و گاه با نگاهي عميق تر مسايل پيراموني و موضوعات اجتماعي، سياسي، مذهبي و تاريخي را دستمايه شعر خويش قرار مي دهد. سروده هاي وي روايتي از نگاه و برداشت خاص شاعر نسبت به زندگي، طبيعت و انسانهاست. وي در اين روايت شاعرانه تصاوير و تعابيري ابتكاري را در قالب زباني متفاوت به خدمت گرفته است كه توجه مخاطب را به خود جلب مي كند. اما گاه به نظر مي رسد شاعر در ايجاد انسجام و هماهنگي ميان ايده ها و مضامين شعري و ساختار زباني سروده هايش دچار تكلف و به نوعي تملق شده است و همين مسئله فضاي اشعارش را مه آلود و مبهم نموده است از اين رو در برخي از سروده هاي اين دفتر معاني و مفاهيم مورد نظر شاعر به سادگي قابل فهم و درك نيست و خواننده با چند دور خواندن و يافتن نشانه خاص شاعر (كه البته گاهي اين نشانه نيز مفقود است) به سختي متوجه مقصود اصلي شاعر مي شود و اصل مطلب را به دست مي آورد و اين حالت در سروده «سرانجام» به روشني نمايان است:
«براي بيان مقصود مجبوريم تمام شعر را بياوريم»
كسي بعد از آخرين سنگ
كسي ترديد ندارد كه اين شكل خود توست
كسي شك ندارد كه ديگر از دست هيچ كس كاري ساخته نيست
و همه مطمئن اند اتوبوس ها دارند راه مي افتند
تو اما ترديد داري شريك نداشته باشي
تو شك داري به تنهايي بتواني
و دنبال بقيه، سمت اتوبوس ها خيز برمي داري
اما سرانجام
سرت به سنگ خورده است...
در سروده «چند بهاريه» كه شامل 3 قطعه كوتاه است شاعر با بهره گيري از واژگان و تعابيري جديد و ابتكاري به وصف بهار و طبيعت پرداخته است اما نكته قابل تعجب در اين سروده فوران روحيه يأس و نااميدي است كه در سراسر فضاي شعري پراكنده است و بر روحيه نشاط و اميد و سرزندگي غلبه اي تام يافته است؛ اين فضاي يأس آلود كه بيشتر متأثرند از روحيه درونگرا و طرز بينش و تفكر خاص شاعر است تأثيري مستقيم و نامطلوب بر روح و روان و انديشه خواننده خواهد گذاشت و اينجاست كه رسالت شعر و شاعري و جايگاه آن زير سؤال مي رود! اين روحيه يأس و دلمردگي در سروده هاي «انتحار» كه شامل 6 قطعه است تجلي دوباره اي يافته است و نمود روشن آن در اين ابيات آشكار است:
چشمتان كور!
شما هم مي خواستيد مثل من نااميد شويد
حالا مي توانستيد گوش كنيد به اين روانشناس شيك و پيك
و...
در اين مجموعه گاهي شعر بيشتر صورت گراست و معني گريز، آنقدر كه به نظر مي رسد هدفمند و عميق نيست. گويا شاعر بيشتر در پي زيبا سرودن است تا انتقال يك سلسله احساسات و انديشه ها، اين گونه شعر يك جذابيت آني دارد و ديري نمي پايد.
اما از نقاط قوت اين شاعر مي توان به اين نكته اشاره كرد كه وي تلميحات مذهبي و تاريخي را به زيبايي در خدمت مضامين اجتماعي قرار داده است و پيوند ظريف معنايي ميان عناصر عاشقانه، مذهبي و اجتماعي برقرار نموده است. از جمله در سروده هاي «پايان عصر معجزات» و «مقصدها» كه نوعي شعر آئيني پست مدرن است شاهد اين هنرنمايي هستيم:
بايد تعبير مي شد
اما هفت سال سوم هم نمي بارد
هفت سال هاي بعد هم
ديگر سالهاي بعد هم
ديگر آسمان نوازش هيچ ابري را به ياد نمي آورد
و هيچ دلوي به صيدگنج نمي رود- و گرگ هاي گرسنه به بهشت مي روند.
در سروده «مثل شمر» نيز همان ابهام و پيچيدگي موج مي زند. شكارسري در اين سروده مدام به تجديد فضا پرداخته است. گاه وارد فضاي طنز مي شود و بلافاصله وارد فضاي كلاسيك، سپس نوعي تلميح تاريخي- مذهبي به كار مي برد و به يكباره به آشنايي زدايي و تشخيص مي پردازد و هر لحظه وارد فضاي جديدي مي شود؛ اين حالت نيز براي خواننده ايجاد تكلف و سردرگمي مي كند و اين مسأله به ذهن متبادر مي شود كه شاعر از دايره تواضع خارج شده و قصد به رخ كشيدن توانمنديهاي خاص خود را دارد در اين ميان بيشتر انديشه متمايز بودن و شاخص بودن در شعر او جريان دارد تا ايراد معاني، مفاهيم و ارزش هاي اصيل و بنيادين!
و از عواقب و پيامدهاي منفي اين جريان نامطلوب كه گاهاً در اشعار ديگر شاعران جوان نيز مشاهده مي شود امنيت كه در اين مسير بيراهه مخاطب دچار تكثر گرايي معنايي و برداشت هايي دوگانه و گاه چند گانه از شعر مورد نظر مي شود كه اين مسئله به وحدت نظر و عقيده منجر نمي شود. البته اگر اين كثرت معاني و چندگانگي برداشت منجر به وحدت نظر و درك واحد شود مطلوب است اما اين حالت در اكثر سروده هاي اين دفتر محقق نشده است و كثرت مفاهيم به سمت وحدت معاني و مقصود در جريان نيست و اين معضل شعر شاعر را به نوعي مخاطب گريز و دير فهم جلوه مي دهد. از جمله در سروده هاي «شاعر»، «هديه»، «بلبشو»، «طرح»، «تشييع»، «ميهمان» اين ابهام و پيچيدگي در ذهن مخاطب ايجاد مي شود كه مقصود اصلي شاعر در اين سروده چيست و در نظر هر مخاطبي برداشتي برخواسته از ذهنيت و انديشه خودش ايجاد مي شود تا اين كه مقصود اصلي شاعر روشن شود و اين از ضعف بيان شاعر نشأت گرفته است كه نتوانسته انديشه و احساس دروني خود را سمت و سويي خاص بخشد تا در قالب زباني روشن و فصيح معاني مورد نظر به مخاطب القاء گردد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14