(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14



شنبه 3 بهمن 1388- شماره 19566
 

تهاجم فرهنگي ؛ بمب شيميايي نامحسوس
ادامه خاطره اول؛ يك ملاقات پر رمز و راز-2 ديپلمه اي كه ناگهان استاد فلسفه دانشگاه پاريس شد !
روزهاي گمشده؛ خاطرات احمد اللهياري

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




تهاجم فرهنگي ؛ بمب شيميايي نامحسوس

ناگهان نشانه هاي اين تهاجم تبليغي و فرهنگي را
خواهيد ديد 7/9/1368
در حال حاضر، يك جبهه بندي عظيم فرهنگي كه با سياست و صنعت و پول و انواع و اقسام پشتوانه ها همراه است ، مثل سيلي راه افتاده تا با ما بجنگد. جنگ هم جنگ نظامي نيست . بسيج عمومي هم در آن جا هيچ تأثيري ندارد. آثارش هم به گونه يي است كه تا به خود بياييم، گرفتار شده ايم . مثل يك بمب شيميايي نامحسوس و بدون سروصدا عمل مي كند. فرض كنيد در محوطه يي يك بمب شيميايي بيفتد كه احدي نفهمد كه اين بمب در آن جا افتاد؛ ولي پس از هفت ، هشت ساعت ببينند صورت ها و دست هاي همه تاول زده است .
الان در مدرسه ها و داخل خيابانها و جبهه ها و حوزه هاي علميه و دانشگاه هاي ما، ناگهان نشانه هاي اين تهاجم تبليغي و فرهنگي را خواهيد ديد. الان مقداري هم آن را مي بينيد و بعدا هم بيشتر خواهد شد.
مي خواهند نگذارند ما به اهدافمان برسيم 21/9/1368
ما از همه طرف ، با دشمني و خصومت دشمنان اساسي و فرهنگي مان در عالم مواجه هستيم كه نگذارند چه در زمينه فرهنگ عمومي و ذهنيت ها و عمل فرهنگي مردم و چه در زمينه كار مدرسي و تربيت نيروي انساني ، به مقاصد خودمان برسيم .
امروز دشمن ، بيشترين همت خود را روي تهاجم فرهنگي گذاشته است
12/2/1369
به مناسبت حضور معلمان و فرهنگيان عزيز، عرض مي كنم كه عناصر فرهنگي جامعه ـ هركه هستند، هرچه هستند، چه وابستگان به دانشگاه ها، چه وابستگان به حوزه هاي علميه و چه ديگران ـ بايد بدانند كه امروز دشمن ، بيشترين همت خود را روي تهاجم فرهنگي گذاشته است . من به عنوان يك آدم فرهنگي، اين را عرض مي كنم ، نه به عنوان يك آدم سياسي .
وقتي به صحنه ي نبرد نگاه مي كنم ، صحنه اي را مي بينم كه يك طرف آن ، شما ملت ايران كه طرفدار اسلام و نجات مستضعفان و دشمن نظام استكباري دنيا هستيد، قرار داريد و طرف ديگر آن ، دشمنان شما، يعني سردمداران جبهه استكبار و ضد اسلام ، دنباله روهايشان و اراذلي كه در اين بين ، به خاطر منافع شخصي و هواهاي نفساني ، دنبال بوق استكبار و خر دجال او راه افتاده اند، قرار دارند. الان ، كارزاري برپاست ؛ شوخي نيست . جنگ نظامي ، تمام شد. تازه اگر دشمن ـ يعني استكبار جهاني ـ بتواند، حرفي ندارد كه باز هم جنگ نظامي را راه بيندازد؛ منتها برايش آسان نيست .
الان يك كارزار فكري و فرهنگي و سياسي در جريان است
12/2/1369
الان ، يك كارزار فكري و فرهنگي و سياسي در جريان است . هر كس بتواند بر اين صحنه كارزار و نبرد تسلط پيدا كند، خبرها را بفهمد، احاطه ذهني داشته باشد و يك نگاه به صحنه بيندازد، برايش مسلم خواهد شد كه الان دشمن از طرق فرهنگي ، بيشترين فشار خود را وارد مي آورد.
استكبار غرب عمدتا از محورها و شيوه هاي فرهنگي
بهره ميگيرد 2/7/1370
در حال حاضر و بخصوص پس از شكست كامل ماركسيزم ، استكبار غرب براي گسترش سيطره ي سياسي و الحادي خود بر ملتهاي انقلابي ، عمدتا از محورها و شيوه هاي فرهنگي بهره مي گيرد.
اصل فرهنگ ملي و اسلامي ما در تهديد دشمنان است
20/9/1370
اين مسأله ي «تهاجم فرهنگي « كه ما بارها روي آن تأكيد كرده ايم، واقعيت روشني است؛ با انكار آن ، ما نمي توانيم اصل تهاجم را از بين ببريم . «تهاجم فرهنگي » را نبايد انكار كرد؛ وجود دارد. به قول اميرالمؤمنين (صلوات الله عليه )، «من نام لم ينم عنه «؛ اگر شما در سنگر خوابت برد، معنايش اين نيست كه دشمنت هم در سنگر مقابل خوابش برده است . تو خوابت برده؛ سعي كن خودت را بيدار كني . ما بايد توجه داشته باشيم كه انقلاب فرهنگي در تهديد است؛ كما اين كه اصل فرهنگ ملي و اسلامي ما در تهديد دشمنان است .. . ما نبايستي چيزي را كه روشن و واضح است، انكار كنيم .
آرايش نظامي فرهنگي بسيار خطرناك عليه انقلاب 20/9/1370
در دانشگاه ، در بيرون دانشگاه ، حتي در رسانه هاي جمعي ما، در كتابهايي كه مي نويسند، در ترجمه هايي كه مي كنند، در شعرهايي كه مي سرايند، در برنامه هاي فرهنگي علي الظاهر بي ارتباط به ما كه در دنيا وجود دارد و خبرش را قاعدتا شما آقايان ـ كه عناصري فرهنگي هستيد ـ مي شنويد، همه جا يك آرايش نظامي فرهنگي بسيار خطرناك عليه انقلاب درست شده است و وجود دارد.
تفاوت تهاجم فرهنگي دوران بعد از انقلاب عليه اسلام با دوران گذشته
اين ، آن چيزي نيست كه مثلا از صد سال قبل بوده است . بله ، از صد سال قبل هم تهاجم فرهنگي عليه اسلام بود؛ اما وقتي كه انسان با يك دشمن خواب آلوده روبه روست ، آرايش نظاميش يك نوع است؛ وقتي با يك دشمن بيدار روبه روست ، آرايش نظامي نوع ديگر مي شود. آن روز عالم اسلام ، خواب آلوده ، بلكه تخديرشده و مست بود؛ اصلا گاهي دشمن به او ضربه اي مي زد، يك سوزن در رگش فرو مي كرد و چيزي تزريق مي كرد؛ تمام مي شد مي رفت؛ اما الان اسلام بيدار است؛ دشمن دنياي غرب ، امروز بيدار است؛ مثل قهرماني در ميدان است؛ يك خاطره تمام نشدني از شخصيتي مثل امام را با خودش دارد؛ اين همه ذخيره انقلابي دارد؛ اين همه جوان خوب دارد؛ اينها شوخي نيست . امروز دشمن در مقابل وضع كنوني ما، آن ژست و آرايش نظامي صد سال يا پنجاه سال پيش را به خود نمي گيرد. ما بايد آرايش جديد دشمن را بشناسيم؛ اگر نشناختيم و خوابيديم ، از بين رفته ايم؛ همان «من نام لم ينم عنه « است . «ان اخا الحرب الارق و من نام لم ينم عنه «؛ مرد جنگ بايد بيدار باشد؛ و اگر تو خوابيدي ، لازمه اش اين نيست كه حتما دشمن تو در سنگر مقابل خوابيده باشد؛ او ممكن است بيدار باشد.
براي نابود كردن انقلاب از همه ي طرق استفاده مي كنند
25/10/1370
اين حادثه ]گرايش مردم الجزاير به اسلام ناب و صف آرايي دشمنان اسلام عليه آنان[ براي ما تجربه و عبرتي است؛ «ان في ذلك لعبره ». وقتي در مقابل يك حركت حاكي از ميل ، كه هنوز هيچ گونه اثر خارجي بر آن مترتب نشده ، اما چون آينده برايشان مشهود است ، اين چنين صف آرايي و خصومت مي كنند، شما ببينيد با يك اسلام تبلور يافته در يك كشور ـ كه همان نظام جمهوري اسلامي است ـ چه قدر اين ها از اعماق وجود دشمنند، و چه قدر آماده هستند كه براي نابود كردن آن ، از انواع طرق استفاده كنند. از اول انقلاب تا حالا، ما درگير اين قضيه بوده ايم؛ الان هم در همه زمينه ها ـ اعم از زمينه اقتصادي ، يا زمينه فرهنگي ، يا زمينه سياسي ـ عملا درگير هستيم .
تهاجم فرهنگي، اقدام آرام
و بي سر و صدايي ست 21/5/1371
تهاجم فرهنگي، مثل خود كار فرهنگي، اقدام آرام و بي سر و صدايي ست.
تسامح در برابر فسادگستري و مفسدين بخشي از تهاجم فرهنگي است 21/5/1371
من از شهرستان ها خبر دارم. از شهرهاي مختلف كشور خبر دارم. خبرهاي آنچناني را به ما مي دهند. روز و شبي نيست كه ما از
اين گونه خبرها نشنويم. اين كارها را چه كسي دارد مي كند؟ دشمن! جوان، دچار شهوتراني مي شود، و ايمان خودش را از دست مي دهد. در اوايل كار، حتي همان جوان گريه مي كند. امّا به تدريج او را، همين طور
مي برند. بچه مدرسه اي هاي ما را، دبيرستاني هاي ما را، حتي بچه هاي مدارس راهنمايي ما را، همين جور فاسد مي كنند. افرادي را پيدا مي كنند كه مواد مخدر و عكسهاي ناجور به مدرسه مي برند. من مي خواهم از شما سؤال كنم: اگر مدير مدرسه اي، نسبت به فاسد شدن پانصد يا ششصد يا هزار نوجواني كه به دست او سپرده اند، حساس بود و گوش كسي را كه وسيله دشمن قرار گرفته و داخل آن مدرسه هروئين آورده، پيچاند، ما بايد به اين مدير مدرسه چه بگوييم؟ بگوييم: «آقا، شما برخلاف آزادي عمل كردي؟ اين چه روشي ست؟ شما ضدآزادي هستي؟! اين حرف درست است؟ اين درست است كه به مدير يك مدرسه كه مي گويد «هزار تا جوان را دست من سپرده اند؛ من نميخواهم فردا اينها را هروئيني تحويل مادر و پدرشان بدهم» بگويند: «نخير! شما بايد اجازه بدهي خودشان انتخاب كنند! هر كس نخواست، خودش نكشد! تو برو در مضرات هروئين حرف بزن!» اين، يك بخشي از تهاجم فرهنگي ست.
جهاد در برابر هجوم افكار و فرهنگ هاي غلط و انحرافي
15/2/1372
جهاد، انواعي دارد. يكي از سخت ترين جهادها اين است كه در مقابله با هجوم افكار و فرهنگ هاي غلط و انحرافي و درك غلط جمعي از مردم، انساني كه حق را مي شناسد، بايستد و بخواهد از حق دفاع كند، و با بيان، با فكر، با منطق، با سلاح زبان و قلم، ذهن ها را به سمت آنچه درست است هدايت كند. اين، از آن جهادهاي بسيار دشوار است.
تهاجم فرهنگ تحميلي غرب، يكي از دردهاي دهگانه جهان اسلام 23/12/1378
امروز جهان اسلام دچار دردهاي مزمني است. شايد مهمترين آنها اين دردهاي دهگانه است: منازعات سياسي و مذهبي، سست شدن رشته هاي اخلاق و ايمان، عقب ماندگي علمي و صنعتي، وابستگي سياسي و اقتصادي، اسراف و اشرافي گري و غرور دركنار فقر و گرسنگي و ذلّت، ضعيف شدن اعتماد به نفس و اميد به آينده در سران، منزوي كردن دين و گسستن آن از سياست و زندگي، بي ابتكاري در آفرينش مفاهيم نو كه قرآن منبع بي زوال آن است، تسليم در برابر تهاجم فرهنگ تحميلي غرب، و بالاخره: پايمال شدن عزّت ملتهاي مسلمان با ذلّت پذيري و طمع كاري برخي سران سياسي.

 



ادامه خاطره اول؛ يك ملاقات پر رمز و راز-2 ديپلمه اي كه ناگهان استاد فلسفه دانشگاه پاريس شد !
روزهاي گمشده؛ خاطرات احمد اللهياري

اين را اضافه كنم من با محمدرضا فشاهي و علي اكبر ولايتي از دوران دبستان همكلاس و هم درس بودم. يكي از دستورات كار ما در كنار تهيه فولكلور و آداب ورسوم مردم جنوب، ارائه نمونه هاي پيشرفت و آباداني اين منطقه به ويژه در شهر بندرعباس بود. روراست بگويم اولين جايي كه فشاهي براي بازديد انتخاب كرد فاحشه خانه اين شهر بود. چند سال قبل يعني در سال 1342 وقتي به بندرعباس آمدم فاحشه خانه اين شهر از چند كپرمخروبه به نام «شاقو» تشكيل شده بود كه يك مشت زنان واخورده و درمانده از فاحشه خانه ديگر شهرها به آنجا مي آمدند.
نكته جالب اهالي محله «شاقو» بودند. اكثريت آنان پيرو مذهب تسنن بودند و زماني كه ما در سال 1342 به بندرعباس رفته بوديم، تازه عمليات راه سازي و ساختمان اسكله آن آغاز شده بود.
با محمدرضا فشاهي سه شبانه روز بر روي فولكلور و آداب و رسوم مردم منطقه در يكي از روستاهاي پرت و دورافتاده كه هنوز شهر تأثيرات مخرب خود را بر آن نگذاشته بود، آغاز كرديم پس از جمع آوري يادداشت هاي خود عازم جزيره اي ديگر شديم كه نزديك ترين جزيره به جزيره هرمز بود و تنها وسيله اي كه ما را به اين جزيره مي برد يك موتور لنج بسيار كوچك به اندازه يك ماشين پيكان بود. دل به قضا سپرديم و با اميد به خداي تبارك وتعالي بر اين لنج سوار شديم و در بين راه هوا طوفاني شد به طوري كه حال كليه ما سرنشينان شهري بدشد و همگي دچار حالت تهوع شديم. دقايقي بعد مشاهده كرديم كه كليه ملوانان و جاشوهاي لنج در صف ايستاده اند.
در پاسخ به ما گفته شد كه همگي از بيم غرق شدن لنج به نماز آيات ايستاده اند.
غروب بود كه به جزيره هرمز رسيديم در ساحل عده اي گردهم آمده بودند، و ماهي مركبي را كه صيد كرده بودند، كالبدشكافي مي كردند.
شب را در خانه بخشدار جزيره هرمز گذرانديم. در اين خانه بيش از ده نفر از گروه هاي مختلف گردهم آمده بودند، اما آنچه جالب توجه بود حضور يك فرانسوي به نام ويكتورژان پاتريك بود كه زبان فارسي را مانند زبان مادري اش صحبت مي كرد. او تمام رجال درجه اول ايران، از هويدا تا فريدون رهنما را مي شناخت و با آنان سابقه همكاري داشت. محمدرضا فشاهي ديپلمه كشاورزي بود، اما ازدواج آينده او را تغيير داد. او پس از اين زمان تحت تأثير عموي همسرش كه از كمونيست هاي ارتدوكس بود به ماركسيسم گراييد و سلسله مقالاتي درباره هنر و به طوركلي نقد تئاتر نوشت و در روزنامه ها چاپ كرد. همسر فشاهي رايانوزاديان نام داشت. وي كتابدار كتابخانه سازمان زمين شناسي بود.
آن شب در جزيره هرمز رابطه ويكتورژان پاتريك فرانسوي و محمدرضا فشاهي گل انداخت و تبديل به يك دوستي عميق شد به ويژه كه زن فشاهي ليسانسيه زبان و ادبيات فرانسه بود و اين آمد و رفت، نمي دانم تحت تأثير چه مسايلي موجب شدتا آن شخص از محمدرضا فشاهي و همسرش رايانوزاديان و دخترش مانوشاك براي سفر به فرانسه دعوت كند. البته فشاهي قبل از سفر به فرانسه دو كتاب با محتوي و تحليل ماركسيستي از جريان مشروطه خواهي نوشته بود كه توسط انتشارات گوتنبرگ چندين بار تجديدچاپ شده بود.
و سرانجام فشاهي ناگهان شروع به فروش اثاث و لوازم منزلش كرد و با دعوتنامه همان مردي كه در جزيره هرمز ديده بود به فرانسه رفت.
همانطور كه گفتم فشاهي در رشته هاي تحصيلي حتي توان راه يابي به رشته ادبي را نداشت و با فلسفه و منطق بيگانه بود. اما پس از سفر او به فرانسه ناگهان نام او در شمار ليست استادان پژوهشي فلسفه دانشگاه پاريس قرار گرفت.
به طور كلي در تحقيقي كه كرده ام در دانشگاه هاي فرانسه دو دسته استاد وجود دارند، يك عده اساتيدي كه به كار تدريس مي پردازند و به كلاس درس مي روند و رو در رو با دانشجو به كار تدريس مي پردازند و ديگري اساتيدي كه به عنوان استاد پژوهشي معروف هستند و كارشان ظاهراً پژوهش است. از آنجا كه فشاهي سواد و معلومات تدريس فلسفه در كلاسهاي دانشگاه را نداشت او را به عنوان استاد پژوهشي استخدام كرده اند و اينكه سال هاست كه به عنوان استاد پژوهشي امضايش بر ذيل بيانيه ها و نامه هاي اعتراضي عليه جمهوري اسلامي است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14