(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14



شنبه 3 بهمن 1388- شماره 19566
 

«آفتاب آينه دار است اينجا»
تقديم به رهبر معظم انقلاب دل دريايي ات كشتي نشينان را اميد



«آفتاب آينه دار است اينجا»

س-طلوع
آسمان محراب ابروي كسي است
شب، شكنج طره موي كسي است
هاي و هوي ما و من در سينه سوخت
كاندرين گنبد هياهوي كسي است
سرمه كو تا خاموشي انشا كنم
دور با چشم غزل گوي كسي است
شايد سراينده اين شعر را بشناسيد. شايد لحن و آهنگ كلمات و عبارات برايتان آشنا باشد.
شايد اين ابيات را درجايي غيراز ديوان خاقاني، حافظ، بيدل يا وحشي، نظيري و مولانا خوانده باشيد!
اما در نهايت امر، تأثير چنداني در حس و دريافت شما ندارد.
در يك نگاه كلي، قالب شعر برايتان پلي مي سازد كه با هنر شاعر معماري شده و شما را به دنيايي حيرت افزا مي رساند.
دنيايي شگفت انگيز و عظيم كه آسمانش محراب ابروست ،شبش شكنج طره مو،... شاعرش، سرمه مي جويد و چشم سياهش غزلگوست.
از اين سو، محبان دراين خيال، چون گنبدي است. انگار هشدار مي دهد كسي كه: درياب كه، بشنوي نوايي را كه در اين گنبد دوار مي پيچد. بايد كه ما و من از ميانه برخيزد تا يكسره او بماند و بس. او كه در ميانه بود چشمت بازمي شود و ديده ات روشن مي گردد.
¤¤¤
ايرانيان اهل شعر و ادبند. اغلب خوش ذوقند، اهل مزاحند، شاعرند، نكته پردازند، نقاشند. معمارند و از اين رو شعر با جانشان پيوند دارد. در مقابل يك قطعه شعر همان طور كه يك استاد دانشگاه دريافت حسي دارد ديگران نيز - كه به لحاظ سطح سواد با او متفاوتند- دريافت هاي خود را دارند. اين امر بخصوص در اشعاري كه قوي تر و مغزدارترند بيشتر صدق مي كند. مثال مشهورش شعر حافظ است.
كوچك و بزرگ با ديوان خواجه شيراز ارتباطي ويژه دارند. اين امر در مورد ديگر شاعران هم صادق است.
وقتي شاعري همه تلاش خود را بكار مي گيرد تا اشعارش را منتشر كند و سرانجام بازهم مقبول و مشهور نمي شود معلوم است كه شعرش جايگاهي در دل مردم ندارد.
گاهي عكس اين هم پيش مي آيد. شاعري كه توانمند است، اشعار عالي دارد و ديوانش درپس پستو غبار گرفته است. اما اين يكي مثال ماه و ابر است كه بالاخره مكشوف و مشهور مي شود. مانند اشعار بيدل كه دير سالي نيست مورد توجه اهالي شعر و ادب قرار گرفته است.
شاعري فحل، توانا، پرمعنا و خيال آفرين كه براستي در كالبد شعر، حيرت دميده است.
ابيات بسياري دارد كه بين ادبا اختلاف افكنده .برخي آنها را بي ربط و برخي پرمغز مي دانند. عجبا كه تفاوت تا بدين حد است؟
شعر برخي از شاعران، در قيد و بندهاي مختلف از جمله در قيد زمان گرفتارند. تاثيري هم اگر دارند در دوره اي مخصوص، در منطقه اي محصور و يا در مدتي كوتاه اتفاق مي افتد. اما بعضي ديگر كه تعدادشان در هر دو گروه اندك است شاعراني هستند كه به فردا نامه مي نويسند. شعرشان ماندگار مي شود.
اگرچه شايد در زمان حيات شاعر، نبوغ و استعدادش را در نيابند اما شعرش سالها بعد شكوفا مي شود و هنرش در آينه زمان هويدا مي گردد.
شاعر هنرمندي بي بديل است كه از طريق الهام شاعرانه، خود را از ريسمان خيال بالا مي كشدو دنيايي متفاوت را نظاره مي كند. آنگاه آينه وار دست مي گيرد تا تصوير آنچه ديده است را به ديگران نيز بنماياند. اينجاست كه تحقيق و تعمق در شعر ادب و هنر به شاعر اين اختيار را مي دهد تا از ابزار زباني گسترده تر و مناسب تري استفاده كند. بدينسان، هنر مقدم بر علم ادب است. و تا زمينه اي براي پرواز نباشد، سخن از كيفيت تماشا درميان نخواهد بود.
در چنين مقامي، شاعران گشوده بال ما روايات مختلف دارند. حافظ آينه در دست انگار به بام آسمانها پر كشيده، ايستاده و مي بيند كه مي گويد:
دوش «ديدم» كه ملايك در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
و بيدل، اين شاعر عميق قدرتمند در نگاه رازآميز خويش در برابر جلوه زار هستي، از آينه خانه روايت مي كند. كه مي گويد:
حيرت دميده ام گل داغم بهانه ايست
طاووس جلوه زار تو آيينه خانه ايست
و بدين سياق هر كس به قدر ارتفاع خود از زمين به تماشايي متفاوت مي رسد و به قدري سيطرأ خود بر ابزار سخن، در ديگران تصرف مي كند.
¤¤¤
يكي از شاعراني كه در دورأ معاصر نفس مي كشد و شعرش بازتاب تماشاي عميق اوست علي معلم دامغاني است او شاعري است كه وجه هنري و علمي اش آشكارا در تعالي روح و سخن به وي مدد رسانده اند. تماشايي شگفت دارد كه در گسترأ تحقيق و تسلط او در ادبيات، تاريخ، فلسفه، عرفان، مردمشناسي، نقاشي، معماري، خط، موسيقي و... جامأ شعر پوشيده است.
مطالعه و تسلط شاعر بر موضوعات مختلف به او قدرتي بخشيده كه ناخودآگاه خاقاني را به ياد مي آورد كه شعرش بواسطه شرايط زندگي و آموختن موضوعات و مسائل مختلف، پيچيده، عميق و قابل تأمل است.
معلم نيز آينه اي در دست، تماشاي خويش را وامي نمايد.
و با اين وجود همأ آئينه هاي هستي را، غرق انوار آن آينأ بي زنگار و آن مجلاي رحمانيت و رحيميت حق مي داند:
مصطفي آينه بود، آينه داري گل كرد
هفت شهر آينه را پرسمن و سنبل كرد
رتبأ طوطي آينه نگر موسي داشت
مصطفي آينه وش رتبأ طاووسي داشت
مهر داوود نبي رونق ناهيدي بود
مصطفي آيينأ حيرت خورشيدي بود
حيرتش عين فنا بود و فنا آيينه است
رتبتش ثم دني بود و دني آيينه است...
برخي از اهالي ادب، همه يا قسمتي از شعر معلم را بخاطر استفاده از لغات بيگانه، تلميحات و اشارات ديرياب و واژگان غريب مورد انتقاد قرار مي دهند. اين گروه طبعاً اشكالاتي از اين دست بر شعر بيدل و خاقاني نيز ايراد مي كنند. در حالي كه معلم خود با بيدل آشناست شايد بيش از هركس ديگري با شعر او مأنوس بوده است. شرح اشعار بيدل توسط استاد در مقابل طالبان و دانشجويان و اساتيد- در تلويزيون- خود شاهد بر اين مدعاست. شرح اشعار خاقاني در حوزه هنري بطور رسمي و در حضور اساتيد تأييد ديگري است كه نشان مي دهد معلم پيچيدگي شعر را مي شناسد، و حدود و ثغور تعقيدات لفظي و معنوي را مي داند. هرگز شعر بيدل را بي ربط و بي مرز نمي شناسد و از غموض شعر خاقاني به ملالي و انكار نمي رسد. چنين شخصي با معيار و زبان معيار آشناست و زبان و بيانش گويي نامه اي به آينده است.
مي گويد:
بر سخن چيره نشد چون ما معلم تا كسي
ريزه خوار خوان عبدالقادر بيدل نشد
اين امر اما در بين مردم عادي، انعكاس ديگري دارد. بسياري از كساني كه معلم را نمي شناسند و با فن شعر و شاعري به معناي مدرسه اي آن آشنايي ندارند از خواندن اشعار او، لذت مي برند. چينش و آهنگ كلمات در تركيب با يكديگر و موسيقي بخصوصي كه شاعر در مثنوي هاي خود استفاده مي كند ناخودآگاه خواننده را جذب مي كند. مخصوصاً اگر خواننده اشعار حالتي حماسي و صدايي مناسب حال ابيات داشته باشد، مثنوي، حظي مي رساند. اگر چه معنا، تمام و كمال، رخ ننمايد.
مي گويد:
بونياك است فضا شادي كناسان بين
شو درين وسوسه، بازار به خناسان بين
هر چه بدريده سقا آب خنك دارانند
شوره پشتان كفن دزد، بنكدارانند
عفن انباشته دارند به انبان هاشان
نيست جز سيم سيا، نيست به هميانهاشان
جوش كناس كنيسه است درين سوق الكلب
سود سوداي دسيسه است درين سوق الكلب
معلم شاعر جلالي است. گرچه گاه در مثنوي تغزل مي كند اما روح غالب اشعارش، جلالي، حماسي و پهلواني است. عشوه و ناز برنمي دارد گرچه يكسره نياز است. هشدار مي دهد، برحذر مي دارد و بنا بر تعهد و دغدغه خويش، تأكيد و تكرار مي كند.
مي گويد:
زاغان ،سپاه كين به باغ دين كشيدند
از عندليبان خوش آوا كين كشيدند
در گلشن ايمان حق كفران نشاندند
تيغ و تبر بر ريشه ايمان نشاندند
از باغ گل سرو و صنوبر را شكستند
شاخ درختان تناور را شكستند
از خون صاحب همتان جيحون گشادند
از چشمه هاي چشم مردم خون گشادند
وسعت مطالعه معلم در زمينه هاي مختلف علمي و هنري به او اين امكان را داده كه با ورود به عرصه هاي گوناگون، در واقع مرزهاي زباني خويش را گسترش دهد و در جهت بالندگي و تعميق هنر خود از آن بهره مند گردد چنانكه از مفاهيم مطرح فلسفي نيز غافل نمي ماند.
مي گويد:
قبض و بسط و ره و روز و نو و روشن ،لافند
عرض نشخوار يهود است خران علافند
بدين سان مقوله اي مانند يأس فلسفي، شكاكيت، و پوچ انگاري هاي رايج ميان بسياري از هنرمندان روزگار كه زاييده خرد مدرن است در شعر و هنر معلم، حنايي بي رنگ است.
مي گويد:
جز مي پير نه شك داشت نه لاادري بود
از احد آينه مي ساخت ولي بدري بود
¤ ¤ ¤
از دشواري كلام استاد معلم حكايتي در خاطر دارم كه ذكرش بي ربط و بي لطف نيست. قصه مربوط به يكي از شاعران معاصر است كه با معلم دوستي و رفاقتي دارد. چون نامش مشهور و معروف است از ذكرش صرف نظر مي كنم و تنها به قصه مي پردازم. شاعر مورد نظر ما كه در شعر و سخن فردي مستعد و تواناست با معلم احساس رقابتي نيز هم داشته است. او در كنار معلم در عرصه ها و دوره هاي گوناگون شركت داشته و صاحب اشعار خوبي است. خود مي گويد: پس از مدتها كه در شهر دود و شلوغ تهران ماندگار بودم هوس وطن خويش ام به سرافتاد و به منزل پدري در شهرستان... سفر كردم. چون رسيدم با خانواده ام حال و احوال كردم و نشستم. تلويزيون روشن بود؛ مجلسي بود و جمعي گردهم آمده بودند. يكباره مجري برنامه از علي معلم دامغاني دعوت كرد براي قرائت شعر پشت تريبون حاضر شود. معلم كه مشغول شعر خواندن شد من هم كه علاوه بر خود معلم به اشعارش نيز علاقه وافر داشته غرق در شنيدم گشتم كه ناگهان ضربه اي سنگين بر سرم اصابت كرد. در كمال بهت و تعجب به پشت سر نگاه كردم. پدرم كه مي دانست شعر مي گويم و در اين زمينه صاحب ادعا هم هستم پس ازنثار اين پس گردني آبدار گفت: «ياد بگير اينطوري شعر مي گويند». در عجب ماندم از رندي علي معلم كه چگونه در دل پيرمردي اينسوي كشور كه گمان نمي كنم چيزي از معاني شعر او فهميده باشد تاثير گذاشته و تصرف كرده است.
¤¤¤
معلم از شاعران پركار انقلاب است. در بحبوحه انقلاب اسلامي او علاوه بر فعاليت هاي جمعي و انقلابي خويش در سرودن اشعار پرجوش و مؤثر در كنار پيشكسوتان اين عرصه سرودهاي متعددي ساخته و پرداخته كه با شرايط و اوضاع آن برهه خاص، همسازي و همخواني بسياري داشته است.
«معلم شعر خود را به منبع نور و الهام و سرمايه علم و دانش بشر متصل كرده و از سرچشمه هاي جوشان و فياض آن بهره گرفته است. جداي استفاده از قصص قرآني، وي به شيوه معمول شاعران به تلويح و تصريح به آيات الهي اشاره مي كند و آن مثنوي معروف را مي سرايد:
قسم به عصر كه پيوسته پوي آواره است
كه بر بساط زمين آدمي زيانكاره است...
راوي! به شب، حجاب نكويي حجاب قبح
راوي به صبح، صبح شكافنده، صبح صبح
راوي به فتح، فتح نمايان، به آسمان
راوي به تين و زيت به افسانه زمان
«پرداختن به مضامين بكر و تصاويري بديع با زباني فاخر تنها از شاعران و هنرمنداني برمي آيد كه روحي ستيهنده و دلي بي پروا داشته باشند و اين مهم در عرصه شعر و ادب انقلاب اسلامي از بزرگاني چون استاد معلم برآمده است.
يكي از مهمترين مسائلي كه در شعر استاد قابل توجه و تامل است سبك خاص او در مثنوي سرايي است كه باز هم بر هنرمندي بي چون و چراي شاعر تاكيد مي كند. او در اين قالب، منشأ تحولات ارزشمندي نيز شده است. تا بيش از ظهور وي به عنوان يك شاعر انديشمند و تاثيرگذار قالب مثنوي براي مواردي خاص از جمله روايت داستانهاي عاشقانه و عارفانه و يا اندرزهاي اخلاقي و حكيمانه بكار مي رفت علاوه بر آن تعداد معدود و محدودي از اوزان عروضي بود كه شاعران در آن به شعر گفتن مي پرداختند و جز اندكي تا پيش از اين جرأت تخطي از اين اصول و پيش فرض هاي تحميلي را به خود نمي دادند.
ولي بايد دانست كه موفقيت شعر معلم از لحاظ صوري حاصل دقت نظرهاي او به خصوص در حيطه قافيه و رديف و استخدام موسيقي دروني است. او با آگاهي از اينكه در اين گونه شعر كمبود موسيقي ونبود تناسب هاي لفظي ممكن است باعث سستي و ضعف شعر شود از رديف هاي بلند و قوافي تازه و داراي توان فراوان موسيقايي استفاده كرده است. از سوي ديگر زبان شعري معلم، زباني كاملا اختصاصي و همواره در تكاپو و نو شدن است. چنانكه از مجموعه «رجعت سرخ ستاره» هرچه به كارهاي تازه تر نزديك مي شويم. پختگي زبان شاعر آشكارا خودنمايي مي كند و شاعر هر لحظه از همگنان خويش پيشي مي گيرد و از گستردگي تجربه، زبان و مطالعات شاعر حكايت مي كند تا سرانجام هنر متعالي او را در آئينه شعر ترسيم نمايد.
شاعر در مثنوي هاي خويش اغلب فضايي حماسي- تعليمي را ترسيم مي كند. گويي چيزهايي را مي بيند كه ديگران از ديدنش ناتوانند و هنگام بيان مطالب. گويي خود نيز در امواجي سهمگين مي راند و به نحويان و گم كرده راهان و هرزه درايان هشدار مي دهد:
الا به هرزه سررشته نيك گم كرده
چو ساروان ره مقصد به ريگ گم كرده
اگر نه ديو خراميد در فشل چونيد؟
وگرنه ديو مراميد، با دغل چونيد؟
اگر نه هرزه دراييد، اين علالا چيست؟
غريو در رخ ماه بلند بالا چيست؟
اگر نه ايد سقط، در سقط چه ماندستيد؟
اگر نه ايد غلط در غلط چه ماندستيد؟

منابع:
1-كليات سبك شناسي- سيروس شمسا
2-كليات سبك شناسي- ملك الشعراي بهار
3-رجعت سرخ ستاره- علي معلم دامغاني
4-مثنوي هاي علي معلم- مجله شعر و روزنامه هاي متفرقه
5-بر اين رواق مقرنس- مركز آفرينش هاي ادبي حوزه هنري
6-ارغنون- فصلنامه فلسفي، ادبي، هنري سال اول بهار 3731
7-ديوان اشعار بيدل دهلوي
8- احاديث مثنوي- بديع الزمان فروزان فر
9-كشف الاسرار- رشيدالدين ميبدي

 



تقديم به رهبر معظم انقلاب دل دريايي ات كشتي نشينان را اميد

اي دو چشمانت چراغ شام يلداي همه
آفتاب صورتت خورشيد فرداي همه
اي دل دريايي ات كشتي نشينان را اميد
وي نگاه روشنت فانوس درياي همه
اي بيان دلنشينت بارش باران نور
وي كلام آتشينت آتش ناي همه
خنده هاي گاه گاهت خنده خورشيد صبح
شعله لرزان آهت شمع شب هاي همه
قامتت نخل بلند گلشن آزادگي
سرو سرسبزي سزاوار تماشاي همه
گر كسي از من نشاني از تو جويد، گويمش
خانه اي در كوچه باغ دل ، پذيراي همه
لاله زار عشق يكدم بي گل رويت مباد
اي گل رويت بهار عالم آراي همه

دكتر غلامعلي حداد عادل

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14