(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 8 بهمن 1388- شماره 19571
 

تجربه نظام اسلامي، تجربه غلبه بر دشمني هاست
تنوير افكار عمومي مساوي حرف مفت خاطره پنجم ؛ معرفي برخي سانسورچيان ساواكي-7
روزهاي گمشده- خاطرات احمد اللهياري

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




تجربه نظام اسلامي، تجربه غلبه بر دشمني هاست

هر چه ما توانستيم پيشتر برويم، توطئه دشمن هم پيچيده تر شده است
معارضه با نظام، يك سابقه سي ساله در اين انقلاب دارد؛ چيز جديدي نيست. اشكال معارضه گوناگون بوده است، اما هميشه بوده است؛ شدتاً، ضعفاً، متناسب با وضعيت ما در داخل بوده. هر جا احساس كردند و هر وقت احساس كردند مي توانند حضور قوي تري پيدا كنند، ضربه اي را كه مي توانستند - به خيال خود - وارد كردند. و انقلاب هم در طول اين سي سال در مقابل اين ضربات ايستاده است؛ نه فقط ضعيف نشده، بلكه روز به روز بحمداللّه كشور و نظام جمهوري اسلامي قوي تر هم شده. منتها يك نكته وجود دارد و او اين است كه هر چه ما در نظام جمهوري اسلامي، توانستيم ريشه خودمان را عميق تر كنيم و پيشتر برويم و كارهايمان را پيچيده تر بكنيم، توطئه دشمن هم پيچيده تر شده است؛ اين را بايد توجه داشت. درست است كه ما تجربه غلبه بر چالشهاي تحميل شده را داريم - نه فقط در يك مورد و دو مورد؛ در تمام اين سي سال، تجربه نظام جمهوري اسلامي، تجربه غلبه بر چالش ها و بر معارضه ها و دشمني هاست - ولي بايستي توجه كرد كه - همانطور كه اشاره فرمودند - دشمن، «من نام لم ينم عنه»؛ بيدار است.
فصل دوم؛ تاريخچه
همانگونه كه در فصل قبل نيز اشاره شد رويارويي استكبار و استضعاف، قدمتي به طول تاريخ خلقت داشته و در قرآن كريم نيز شواهد تاريخي بسياري مبني بر اين امر وجود دارد. اما با توجه به موضوع اين نوشتار از پرداختن تخصصي به وقايع تاريخي اجتناب كرده و تنها نگاهي كوتاه به دوران جديد و معاصر اين تقابل خواهيم انداخت.
بر اين اساس ميتوان مرحله جديد اين رويارويي را مقارن با پيدايش غرب مدرن در نظر گرفت؛ غرب مدرن - فارغ از علل موجده آن- با درونمايي هاي سكولاريستي و اومانيستي متولد شد و در نهايت منتهي به انزواي دين و خارج شدن آن از عرصه حيات اجتماعي و نهادينه شدن تفكر انسان خدا انگار و بازشدن فضايي فراخ براي طغيان نفسانيت انساني گرديد. امواج اين دگرگوني فرهنگي در جهان غرب با برخورد به موج ناشي از آغاز انقلاب صنعتي و امكان توليد انبوه و نهايتا پيدايش اقتصاد سرمايه داري و نظام كاپيتاليستي، بستر شكل گيري دوران جديد استعمار در غرب مدرن را فراهم نمود و با درهم تنيدگي دو حوزه قدرت و ثروت، اقتصاد سياسي جديد شكل گرفت و اين در حالي بود كه
پس زدن چارچوب هاي اخلاقي و ديني به مثابه كاتاليزور شكل گيري قارچ گونه دوران استثمار و استخدام ديگران براي دستيابي به منفعت حداكثري عمل كرد؛ دوراني كه غربيها با محوريت كشورهاي اروپايي از جمله انگليس، فرانسه، آلمان و ايتاليا و بعدها آمريكا با بربر خواندن ديگر مردم جهان شروع به لشكركشي و اشغال سرزمين كشورهاي آفريقايي، آسيايي و آمريكاي لاتين نموده و براي ساليان متمادي دست به جنايات و ظلم هايي خانمان سوز زدند.
دولتهاي استعمارگر كه براي رونق بخشيدن و پيشرفت نظام كاپيتاليستي به نيروي كار و مواد اوليه ارزان قيمت نياز مبرم داشتند، برده داري، چپاول و غارت منابع روزميني و زيرزميني ملتهاي مستضعف را در دستور كار خود قرار دادند. اما براي فهم بهتر نظام استعمار لازم است در كنار اين استثمار اقتصادي به اقداماتي كه ذيل عنوان تهاجم فرهنگي تعريف مي شود نيز توجه ويژه نمود چرا كه غرب از اين طريق توانست ملتهاي مورد نظر را از لحاظ فرهنگي مسخ و منفعل كرده و آنها را رام و مطيع خود نمايد. اين تهاجم فرهنگي ابتدا با جهت گيري مهاجرت ميسيونرها يا همان مبلغين مسيحي براي مسيحي كردن جوامع هدف دنبال شد. اين دوره از استعمار را مي توان دوران استعمار اوليه يا كهنه قلمداد نمود كه با لشكركشي مستقيم و اشغال سرزمينهاي هدف همراه بود.
اما افزايش ظلم دول استعمارگر منتهي به شكل گيري نهضت هاي رهايي بخش و مقاومت هاي مردمي عليه استعمارگران گرديد تا جايي كه نظام سلطه با تغيير تاكتيك، دست به طراحي جديد ولي پيچيده تري زد و بدين ترتيب دوران استعمار نو آغاز شد؛ در اين شكل از استعمار اصالت با حفظ نفوذ و دستيابي به اهداف در كشور مورد نظر از طريق غيرمستقيم است. اين رويكرد در قالب انتخاب و نصب حاكمان سرسپرده بومي و تربيت روشنفكران وابسته و يا اجاره اي تحقق مي پذيرد.
در اين ميان جريان فراماسونري نيز به عنوان بازويي قدرتمند براي استعمارگران با سازماندهي شبكه تشكيلات زيرزميني و با پيوند جريان هاي ذي نفوذ قدرت و ثروت و فكر و فرهنگ، يكي از ماموريت هاي خود را توليد دانش مورد نياز براي تئوريزه كردن فعاليتهاي استعماري و جذب و تربيت روشنفكران وابسته در دانشگاه ها قرار داد. بعدها اين جريان به تئوري ماسوني علم ملقب شد و ديدگاههاي انتقادي جهت واكاوي خاستگاه و ريشه هاي پيدايش علوم مدرن با اين رويكرد به وجود آمد كه از اين ديدگاهها تحت عنوان اقتصاد سياسي دانش يا همان پيوند علم با جريان قدرت و ثروت ياد مي شود.
اما نظام سلطه به دليل تضاد اين رويكردهاي انتقادي با منافع حياتي خود، اجازه مطرح شدن و فراگيري آنها در محيط هاي علمي و روشنفكري را نداده است و تنها انديشمندان و روشنفكراني در سطح جهان، مشهور و مهم قلمداد مي گردند كه در راستاي منافع نظام سلطه بيانديشند و يا نهايتا به طرح سوالها و انتقادات سطحي پرداخته و از وارد نمودن ايرادات بنيادين به نظام اقتصادي و سياسي و فرهنگي غرب اجتناب نمايند.
دوران استعمار نو همچنين مهمترين دوران استعمار و تهاجم فرهنگي در ايران معاصر نيز به حساب مي آيد و موج شديد و فراگير آن با بر سركارآمدن رضاخان قزاق به عنوان حاكم سر سپرده انگلستان آغاز گشت. در اين دوران پيوند جريان روشنفكري وابسته با دربار پهلوي پازل استعمار نو در ايران را تكميل نمود.
اين مرحله از استعمار نو كه با تئوريزه كردن غربي سازي ايران توسط افرادي چون تقي زاده، فروغي و اجراي اين تئوريها به دست رضا خان همراه بود، غالبا رويكري اجباري و آمرانه و دستوري داشت اما با كنارگذاشتن رضاخان در دوران پهلوي دوم در كنار رويكردهاي دستوري و آمرانه، جريان تهاجم فرهنگي از طريق گسترش فساد و لاابالي گري در راستاي استحاله و بي خاصيت سازي فرهنگي كشور پررنگ تر گرديد.
با وجود اين و به رغم همه اين برنامه ريزيهاي پيچيده جهت اسلام زدايي از فرهنگ غني ملت ايران، موج خروشان مقاومت مردمي كه توسط حضرت امام(ره) رهبري و هدايت مي شد منتهي به سقوط پايگاه مركزي نظام سلطه و تشكيل نخستين حكومت اسلامي در منطقه ي خاورميانه گرديد.
همانگونه كه در فصل پيشين نيز اشاره شد در اين مقطع نظام سلطه با به خطر افتادن منافع استراتژيك و ارزشهاي ايدئولوژيك خود دست به اقدامات بسياري براي مهار و سرنگوني جمهوري اسلامي زد كه براي نمونه مي توان به انحراف در انقلاب توسط برخي از انقلابيون، ترور رهبران درجه اول، طراحي كودتا، تحريك گروههاي تجزيه طلب، جنگ سخت و اعمال تحريم هاي گسترده اقتصادي اشاره نمود. اما هيچ يك از اين اقدامات به دليل رسوخ و تثبيت مولفه هاي اسلام ناب محمدي(ص) همچون فرهنگ ولايتمداري، قناعت و ساده زيستي، مقاومت و پايداري، ايثار و شهادت، جديت و مجاهدت، تعاون و مهرورزي و... در فرهنگ عمومي مردم ايران منتهي به سرنگوني نظام اسلامي نگرديد و بدين ترتيب نظام سلطه محقق شدن اهداف مطلوب خود را در گرو تضعيف و نابودي عقبه فرهنگي ملت ايران ديد. اين رويكرد نيز كه از اواسط دهه شصت آغاز شد به دليل وجود تنور گرمابخش جهاد در كشور در سالهاي اوليه با توفيق آنچناني همراه نشد اما با پايان جنگ و آغاز دوران جديد كشور تحت عنوان سازندگي و حاكم شدن جريان فن سالاري بر كشور، بستر لازم براي اثربخشي تهاجم فرهنگي عليه ملت ايران فراهم شد.
در دوران موسوم به سازندگي بود كه عدم توجه به اهميت فرهنگ و حركت صرف بر محور اقتصاد، منجر به پيامدهاي ناگواري چون رشد فراگير جريان روشنفكري غربزده در دانشگاه ها، انزواي نيروهاي انقلابي و ارزشي در فضاهاي رسمي و دولتي، كمرنگ شدن فضاي آرماني و انقلابي در كشور، رشد قارچي جريانهاي رانتخوار و سرمايه داري، شكل گيري حلقه هاي فكري ارتجاعي چون حلقه كيان و... شد.
تاسف بارتر آنكه عده اي از انقلابيون و اصحاب امام با تجديد نظرطلبي در گفتمان انقلاب، ارتجاع غربزدگي را بار ديگر در فضاي كشور زنده كرده و با وقاحت تمام از غربي سازي ايران و ضرورت توسعه سياسي-اقتصادي كشور بر اساس الگو و تجربه غرب سخن گفتند.
اما با پايان دوران هشت ساله حاكميت فن سالاران بر قوه اجرايي كشور و با شكل گيري جريان موسوم به اصلاحات، عرصه براي تداوم و رشد جريان خزنده فرهنگي در كشور مساعدتر گرديد تا جايي كه به گفته مقام معظم رهبري رسما و علنا مطبوعات داخلي ما به دفاع از تفكر سكولاريسم و جدايي دين از سياست برخاسته و حتي از خاندان سفاك پهلوي نيز حمايت كردند.
اما به موازات اين اتفاقات داخلي، به دليل پيشرفت هاي تكنولوژيك به ويژه در حوزه ارتباطات و فناوريهاي نرم و در هم آميختگي روابط اجتماعي و بين المللي طرح هاي دشمن از درجه پيچيدگي و پيشرفت به مراتب بالاتري برخوردار گشت. به طوري كه مي توان صحبت از جهش ژنتيكي و پيدايش نسل جديد جنگها و تهاجم هاي كم شدت به ميان آورد. نبردهايي كه از آنها تحت عنوان جنگ نرم ياد مي شود.
با توجه به اين ملاحظات و با عنايت به بيانات و تاكيدات اخير رهبر انقلاب دال بر وجود و تبيين جنگ نرم، تفاوت سطح گفتماني ايشان از تهاجم فرهنگي تا جنگ نرم قابل ملاحظه است. اما در عين حال براي فهم پيچيدگي جنگ نرم مي بايست به اتفاقات مهم حوزه بين الملل نيز توجه نمود.
اتفاقاتي همچون گسترش گفتمان جهاني سازي و نظم نوين ارتباطي - اطلاعاتي جهان از طريق انفجار اطلاعات و فراگيري رسانه هاي جمعي ماهواره اي و شبكه هاي سايبر و تبديل جهان به دهكده اي رسانه محور باعث گرديد تا رسانه ها به نوك پيكان تحول آفريني و اثربخشي معادلات جهاني مبدل شده و به دليل قدرت اقناعي و گستره عمومي آن به عنوان يكي از منابع اساسي قدرت در قرن جديد به حساب آيند. اين دوران جديد جنگ نرم دوره سوم استعمار يا استعمار فرانو نيز ناميده شده است.
در دوران استعمار فرانو فرمولهاي استعمار نو رها نمي گردد بلكه با ايفاي نقشي مكمل، دوران پيچيده تر و متكاملتري را رقم مي زند. نمونه عملي و موفقيت آميز جنگ نرم را مي توان در دوران جنگ سرد آمريكا و شوروي مشاهده كرد. جنگ نرمي كه منتهي به فروپاشي شوروري سابق و تك قطبي شدن جهان به نفع آمريكا گرديد. اين جنگ نرم از پيچيدگي ها وظرافت هاي خاصي برخوردار بود كه ساندرز در كتاب جنگ سرد فرهنگي به طور مفصل به بيان آن ها پرداخته است.

 



تنوير افكار عمومي مساوي حرف مفت خاطره پنجم ؛ معرفي برخي سانسورچيان ساواكي-7
روزهاي گمشده- خاطرات احمد اللهياري

به خاطر دارم كه تا قبل از تشكيل ساواك، مسؤول سانسور مطبوعات فردي به نام راجي بود و كليه هفته نامه ها وظيفه داشتند تا كليه صفحات نشريه خود را قبل از چاپ انبوه به اداره كل انتشارات و راديو - كه ظاهراً زيرنظر جهانگير تفضلي اداره مي شد - بفرستند و پس از جلب موافقت سانسور چيان و تاييد و امضاي راجي آن را براي چاپ و صحافي و توزيع بفرستند.
اين وضع در مورد روزنامه هاي كثيرالانتشار نظير اطلاعات و كيهان فرق مي كرد. كميسيون سانسور براي هريك از اين روزنامه ها مأموري معين كرده بود كه هرروز به اين روزنامه ها مي رفت. مأموري كه مسؤول روزنامه كيهان بود، ايرواني نام داشت. او هرروز پس از حضور در روزنامه كيهان كليه تيترها و مطالب كليه صفحه هاي اين روزنامه را از طريق تلفن براي شخصي كه مقيمي نام داشت، مي خواند و پس از كسب موافقت وي اجازه چاپ و انتشار روزنامه را صادر مي كرد. اين آقاي مقيمي اكثر اوقات تيترهاي اصلي و فرعي روزنامه و اندازه و شماره حروف آنها را هم معين مي كرد و مسؤولين روزنامه از صاحب امتياز و سردبير هم بدون هيچ گونه حرف و اعتراض اين دستورات را اجرا مي كردند.
صورت ها و اشكالي كه سانسور در اين سالها به خود مي گرفت فراوان بود. در دوره نخست وزيري علي اميني، يعني در سالهاي 41-1340 از سوي اداره انتشارت و تبليغات مأموراني در هيأت هاي تحريريه روزنامه هاي نظير كيهان و اطلاعات حضور مي يافتند و هرروز تمام تيترها و عناوين اصلي را پيش از چاپ بازبيني و كنترل مي كردند و در بسياري از موارد كه مطالب چاپ شده در يك قسمت با منافع و سياست هاي رژيم در تضاد و تقابل بود، دستور تراشيدن بلوكهاي سربي را كه به ماشين هاي چاپ بسته مي شد مي دادند. زيرا در اينگونه روزنامه ها كه بايد تا ساعت 11صبح تمام مراحل فني آن به اتمام برسد تا بتوان در ساعت يك بعدازظهر روزنامه ها را به روزنامه فروشي هاي سطح شهر پخش كرد، فرصت تجديد حروفچيني يك فرم چهار صفحه اي كامل وجود نداشت.
قديمي ترها به خاطر دارند كه اغلب قسمت هايي از صفحات روزنامه ها به صورت كاملاً بي دليل سفيد بود. اين سفيدي ها محصول همان تراشيدگي بلوك هاي سربي و نشانه اي از حضور سانسور بود.
اينگونه سانسورچيان در آن سالها تنها به مطالب سياسي توجه داشتند و توجه چنداني به ديگر مطالب نداشتند و روزنامه ها هم كه اجازه پرداختن به مطالب سياسي را نداشتند در فكر راههاي ديگري براي جذب و جلب خواننده و يا به عبارت درست تر مشتري پرداختند. زيرا هدف اين دسته از مديران جرايد بيش از هر چيز كاسبي و بهره برداري از نشريه به عنوان يك «اهرم قدرت» بود و مطلقاً كاري با مقوله فرهنگ و رسالت و تعهد اجتماعي روزنامه نگار نداشتند و مسأله تنوير افكار عمومي و مطبوعات به عنوان «ركن چهارم مشروطيت» حرف مفتي بيش نبود. به همين سبب و به منظور جلب خريدار بيشتر صفحات ويژه حوادث راه انداختند، آنان به شرح چاقوكشي ها و آدم كشي ها و باج گيري هاي عناصر لمپن پرداختند و به افراد الواط و كثيفي چون «علي شربتي» كه از رهگذر باج گرفتن در محله هاي بدنام صاحب دهها دستگاه اتوبوس مسافربري شده بود رو آوردند و ماجراي درگيري و قمه كشي هاي مرتضي تكيه و حسين فرزين را كه هركدام يك باند بزرگ قمه كش را رهبري مي كردند و از صاحبان كاباره ها و نمايشگاههاي اتومبيل باج مي گرفتند، در صدر مطالب خود دنبال نمودند و به اين ترتيب اين افراد را به عنوان الگو مطرح ساختند.
يكي ديگر از زمينه هاي سرگرم ساختن موضوع «فال هفته» بود پيشنهاد ايجاد چنين صفحه اي به پيشنهاد مستقيم ساواك صورت گرفت و سردبيران جرايد مأمور شدند تا هر هفته يك يا دو صفحه از نشريه خود را به فالگيري اختصاص دهند وبا رديف كردن مطالبي چند پهلو درباره متولدين هرماه وضع آنان را در هفته آينده پيش بيني نمايند و اراجيفي در اين مورد بنويسند. من كه در آن زمان سردبير مجله صبح امروز بودم و براساس دستور ساواك صفحه آخر اين مجله را به «فال هفته» اختصاص داده و خودم مطالب آن را مي نوشتم و طبق معمول و روش رايج در ميان فالگيرها كلي گويي مي كردم و مثلاً مي نوشتم كه دست تونمك ندارد و به هركه خوبي كني به جاي آن بدي مي بيني يا اينكه در اين هفته خبر خوشي به تو خواهد رسيد و فال ها بر مدار اين قبيل حرفها كه هيچ گونه مبناي علمي و منطقي نداشت و تنها با هدف سرگرم ساختن مردم، بويژه جوانان تهيه و تنظيم مي شد و در جرايد هفتگي انتشار مي يافت.
يقيناً تعجب خواهيد كرد اگر بدانيد كه همين صفحات ساده و مبتذل و غيرسياسي هم در مدار توجه ويژه متصديان سانسور و برنامه ريزان مسائل تبليغاتي از راه انداختن اين صفحه نگذشته بود كه روزي تلفن دفتر من در مجله زنگ زد و از آن سوي سيم مأموري كه هميشه دستورات و بايد و نبايدهاي ساواك را ابلاغ مي كرد به من گفت:
«اخيراً چاپ صفحات فال هفته در مجلات مد شده است و تو هم يك صفحه از مجله ات را به اين امر اختصاص داده اي. اما نكته اي كه مي خواهم تذكر بدهم اين است كه اعليحضرت همايون شاهنشاه و والاحضرت همايون ولايتعهد و والاحضرت اشرف پهلوي و والاحضرت شهنار پهلوي و چندتن ديگر و خاندان جليل سلطنت در ماه آبان به دنيا آمده اند و اين امر ايجاب مي كند كه شما در مورد مطالبي كه به عنوان فال و پيشگويي راجع به اين ماه مي نويسيد، ماه آبان را ماه خير و بركت و ماه خوشبختي ملت ايران قلمداد كنيد و به طور كلي بنويسيد كه متولدين اين ماه آدمهاي خوش قلب و مهربان و در عين حال بسيار موفق هستند و در ضمن فالي كه براي متولدين ماه آبان مي نويسي پيش بيني كني كه همواره موفقيت در انتظار آنان است و هميشه خود و ديگران را به سرزمين خوشبختي ها رهنمون مي شوند. » (نقل به مضمون)
پس از قطع اين گفتگوي تلفني براي ديدار ستار لقايي سردبير مجله تهران مصور به كافه ترياي هتل نادري رفتم و ماجرا را شرح دادم. لقايي گفت كه نظير همين تلفن به او هم شده است. از چندتن ديگر از روزنامه نگاران كه در كافه نادري بود ند در اين مورد سؤال كردم، آنها همين امر را تأييد نمودند.

 

(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14