(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 8 بهمن 1388- شماره 19571
 

ارزش خوش خلقي
جذب حداكثري
وحدت و كثرت صراط
آداب و شرايط مناظره از نگاه قرآن
اصلاحات سي ساله انقلاب اسلامي



ارزش خوش خلقي

قال الامام الباقر(ع): مامن شييء في الميزان اثقل من حسن الخلق.
امام باقر(ع) مي فرمايد: هيچ چيز در ترازوي عمل، سنگين تر از خوش خويي نيست1.
1-بحارالانوار، ج 71، ص386

 



جذب حداكثري

در اصول كافي از صفوان جمال نقل شده كه گفت بين حضرت صادق(ع) و عبدالله بن حسن سخناني رد وبدل شد به طوري كه به هياهو و جنجال رسيد و مردم جمع شدند. بعد از اين حادثه از هم جدا گشتند. صبحگاه درپي كاري بيرون رفتم امام صادق(ع) را ديدم بر در خانه عبدالله ايستاده و به كنيزي مي فرمايد: ابي محمد عبدالله بن حسن را بگو بيايد. عبدالله خارج شد، عرض كرد شما را چه بر آن داشت كه اين وقت صبح از منزل خارج شويد. حضرت فرمود: آيه اي ديشب خواندم كه مضطرب شدم. پرسيد كدام آيه، فرمود: الذين يصلون ما امرالله به ان يوصل و يخافون سوءالحساب. آنهايي كه پيوند مي كنند، آنچه را خدا دستور پيوند و بستگي داده و از روز پاداش مي ترسند. عبدالله بن حسن گفت: راست مي فرماييد گويا اين آيه تاكنون بگوشم نخورده بود، در اين هنگام يكديگر را در آغوش گرفتند و گريه كردند1.

1-بحارالانوار، ج 16، ص 37

 



وحدت و كثرت صراط

پرسش:
صراط مستقيم كه در قرآن كريم واحد بوده و به حالت تثنيه يا جمع نيامده، چگونه مي توان وحدت و كثرت را در آن توجيه كرد؟
پاسخ:
صراط مستقيم، برخلاف سبيل، واحد است، نه كثير و سر كثرت ناپذيري صراط اين است كه از خداست و به طرف اوست و آنچه از خداست و به سوي خداست واحد است و اختلاف، تخلف و وتناقض نمي پذيرد؛ مثلا، قرآن كريم چون از خداي سبحان است، سراسر آن هماهنگ و منسجم است و برهان مصونيت قرآن از اختلاف نيز همين است كه از جانب خداست: «افلا يتدبرون القرآن ولو كان من عند غيرالله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً) (نساء 82)
پس آنچه از نزد خداست اختلاف بردار نيست؛ همان گونه كه آنچه از نزد غيرخداست وحدت پذير نخواهد بود و اين دو مطلب يكي از مفهوم و ديگري از منطوق اين آيه كريمه استفاده مي شود.
آنچه از نزد خداست اگر كثرتي هم داشته باشد، كثير هماهنگ است و آنچه از نزد غيرخدا و محصول هوا و هوس است گرچه به ظاهر متحد باشد در واقع مختلف است و بر همين اساس حضرت اميرالمؤمنين(ع) خطاب به هواپرستان فرمودند: «ايها الناس! المجتمعه أبدانهم المختلفه اهوائهم» (نهج البلاغه، خطبه 92) هوا در برابر خداست. از اين رو گرچه به ظاهر مجتمع باشد، در حقيقت مختلف است.براين اساس كثرتي كه در قرآن كريم براي صراط مطرح است، مزاحم با وحدت آن نيست، بلكه كثرت آن نظير كثرت قواي نفساني و حواس ظاهري و باطني اوست كه در عين تعدد، بر اثر وحدت روح، منسجم و هماهنگند و همه در پي برآوردن خواسته هاي انسانند.
توضيح اين كه، صراط در قرآن كريم، گرچه تثنيه و جمع ندارد، ولي با تعبيري مانند «كل» تعدد و كثرت آن مطرح شده است؛ مثلا در نقل سخنان حضرت شعيب(ع) خطاب به قومش مي فرمايد: (ولا تقعدوا بكل صراط) (اعراف-68) بر هر صراطي ننشينيد، تا مردم بتوانند راه خدا را بپيمايند.
براساس بحث گذشته، صراط يك واحد هماهنگ است؛ همانند نور آفتاب كه اشيا و مكان هاي مختلف و متكثر را روشن مي كند اما يك نور است؛ زيرا مراد از اين وحدت، خصوص وحدت عددي نيست تا با تعدد منافات داشته باشد؛ چون ممكن است چيزي داراي وحدت انبساطي و گسترده باشد كه بر اثر برخورد با قوابل متعدد كثير گردد، ليكن وحدت واقعي آن محفوظ است. بنابراين، كثرتي كه از عنوان «كل صراط» استفاده مي شود يا ناظر به شئون، مقاطع، منازل و مراحل همان صراط واحد مستقيم است و يا معناي سبيل رابه همراه دارد كه تعدد پذير است.
قرآن كريم پيروي از صراط مستقيم را عامل وحدت و نجات از تفرقه، و پيروي از سبل انحرافي را مايه تشتت معرفي مي كند: (و أن هذا صراطي مستقيماً فاتبعوه ولاتتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله) (انعام- 351)
پيامبر اكرم(ص) براي تبيين اين آيه كريمه، خطي مستقيم و در اطراف آن خطوط ديگري رسم كردند و آنگاه فرمودند: «اين خط مستقيم، راه رشد است و اين خطوط ديگر راههايي است كه بر سر هر يك از آنها شيطاني است و به آن راه دعوت مي كند» و سپس اين آيه را تلاوت فرمودند. (جوامع الجامع، ج 1، ص 724، در المنثور، ج 3، ص 583).
صراط مستقيم هرگونه كثرت و پراكندگي را منسجم مي كند و سبل متفرق هرگز اتحادپذير نبوده، به يك جا نخواهد رسيد، همان گونه كه اهل جهنم اتحادي ندارند: (كلما دخلت امه لعنت اختها) (اعراف- 83)، آنان پيوسته همتايان خود را لعنت مي كنند؛ اما بهشتيان كه خداي سبحان هرگونه اختلاف و غل را از سينه هايشان زدوده است: (ونزعنا ما في صدورهم من غل) (اعراف-34)، در بهشت هيچ گونه اختلافي با هم ندارند و خدا را بر زدودن اندوه از دلهايشان سپاس مي گويند: (الحمدلله الذي اذهب عنا الحزن) (فاطر-43) واصحاب صراط مستقيم در دنيا همان اصحاب جنت در آخرتند: (قل كل متربص فتربصوا فستعلمون من اصحاب الصراط السوي و من اهتدي) (طه-531)

 



آداب و شرايط مناظره از نگاه قرآن

حميد قربان زاده
گفت وگو يكي از شيوه هاي تفاهم و انتقال دانش و تجربيات است. انسان براي اين كه بتواند ارتباط درست و منطقي با ديگران داشته باشد، نيازمند گفت وگوست. با اين همه در برخي از موارد، گفت وگو مسير درست و سالم خود را ازدست مي دهد و عامل تنش، جدايي، بحران و خشونت و درگيري مي شود. بدين ترتيب عامل تفاهم و ارتباط، به يك ابزار ضدانساني تبديل مي شود.
نويسنده با مراجعه به آموزه هاي قرآني بر آن است تا آداب و اهداف مناظره و گفت و گوي سالم و درست را تبيين و تشريح كند با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
انواع مناظره
مناظره نوعي گفت وگوي علمي به هدف شناخت آراء و انظار ديگري است. در اين گفت وگوهاي سامان يافته و هدفمند، هر طرف مي كوشد تا براساس روش پرسش و پاسخ، افكار ديگري را شناسايي و با نقد آن، درستي و نادرستي فكر و نظري را ارائه دهد و موجبات تغيير و تبديل نگرش و بينش طرف مقابل و يا شنوندگان را فراهم آورد.
اين شيوه به آدمي كمك مي كند تا درك درست و متقابلي از آراء و انظار ديگران داشته باشد و در يك جلسه صريح، با گفت وگو، نظريه هاي خود و ديگري را در ترازوي نقد مستقيم بگذارد و نقاط مثبت و منفي آن را به دست آورد.
البته گفت وگوها و مناظره ها مي تواند به اشكال گوناگون و روش هاي مختلف انجام گيرد. به اين معنا كه گاه گفت و گوها به شكل جدلي انجام مي شود كه هدف از آن تنها چيرگي بطرف ديگر گفت وگوست كه از آن به جدل مذموم و ناپسند و باطل نيز ياد مي شود. در اين روش از جدل و گفت وگو، هريك از طرفين مي كوشند تا با دست يابي به نقاط ضعف افكار و آراي ديگر و نيز بزرگ نمايي و گاه حتي هوچي گري، طرف ديگر را به چالش بكشانند و او را در حالت انفعالي قرار دهند.
نوع ديگر گفت وگو، بازشناسي نقاط ضعف و بطلان فكر و نظر طرف مقابل است دراين جا، هدف تنها چيرگي به هر شكلي بر طرف ديگر گفت وگو نيست، بلكه هدف آن است كه اموري كه بر مخاطب پوشيده مانده است آشكار شود و خود وي به نادرستي و بطلان فكر و نظرش برسد. اين گفت وگو و جدل از آن جايي كه به هدف درست و مطلوبي انجام مي گيرد نمي بايست با ابزارهاي نادرستي انجام پذيرد. به اين معنا كه گفت وگو بايد با دلايل روشن، مدارك درست و حق و شواهدي مقبول به هدف راهنمايي ديگري و يا ديگران انجام پذيرد.
اين نوع گفت وگوها كه از آن در قرآن به جدال احسن ياد شده، به اين گونه انجام مي شود كه مخاطب با باورهاي خود به نقص و بطلان و نادرستي انديشه ويا باوري برسد. در اين گفت و گو هرچند كه هدف، نوعي غلبه برطرف مقابل است، ولي هدف و قصد اصلي از گفت وگو آن است تا شخص مخاطب از رأي و نظرش منصرف شود و خود به نادرستي آن پي ببرد. از اين رو، هم از نظر ابزاري و هم از نظر محتوايي و هم در شيوه بيان، اصول انساني، حقيقت خواهي وعدالت جويي موردتوجه قرار مي گيرد.
در اين روش براي اين كه چنين تفاهمي ميان دو سوي گفت وگو پديد آيد، تلاش مي شود كه نخست مشتركات به دست آيد و مباحث بر اصول و مباني اي شكل گيرد كه هردو سوي گفت و گو به آن باور دارند. خداوند در آيه 46 سوره عنكبوت در تبيين شيوه گفت وگو و جدال احسن، تكيه بر اصول و اعتقادات مشترك به عنوان يك اصل اساسي را مورد توجه و تاكيد قرارمي دهد؛ زيرا با شناسايي و بهره گيري از اين اصول و پايه هاي اعتقادي مشترك است كه مي توان گفت وگويي سالم و هدفمند را پي ريزي كرد و از گفت وگو، به نتايج خوب و مفيدي رسيد.
گفت وگو اگر بر پايه مباني و اصول مشتركي پي ريزي شود مي تواند حكيمانه و هدفمند باشد و قابليت توصيه و سفارش براي تغيير در پايان گفت وگو نيز فراهم گردد؛ زيرا اگر طرفين گفت وگو بر پايه اصول و مباني مشتركي گفت وگوها را آغاز و پي گيري نمايند، مي توانند گفت وگويي سامانمند را ترتيب دهند كه هدف آن شناسايي نقاط قوت و ضعف نظريه و آراء و افكار يك ديگر، دست يابي به نقاط مشترك ديگر براي افزايش ارتباطات منطقي و انساني، تصحيح و اصلاح فكر و روش و مانند آن، رسيدن به هدف و مقصود از گفت وگو و مناظره و در نهايت پذيرش توصيه ها و سفارش هاي يك ديگر براي بهبود وضعيت فكري و رفتاري باشد.(نحل آيه 25)
به سخن ديگر، در هر گفت وگوي منطقي و انساني كه به هدف تفاهم، ارتباط بيش تر و انتقال دانش ها صورت مي گيرد، مولفه هايي چون تحليل درست، تبيين كامل و توصيه در چارچوب تحليل ها و تبيين ها، امري پسنديده است. بنابراين طرفين مناظره هاي منطقي، حكيمانه و به هدف دست يابي به يكي از اهداف تفاهمي، ارتباطي و انتقال دانش ها، در برابر هم قرار مي گيرند و به تبيين و تحليل افكار و آراي يك ديگر مي پردازند و در نهايت به توصيه ها و نتايج گفت وگو پاي بند مي شوند و براساس آن، حركت خويش را ادامه مي دهند. اين مطلب را مي توان از آيه 25 سوره نحل به دست آورد.
آيه 46 سوره عنكبوت تبيين مي كند كه چنين جدال احسن و خردمندانه اي با برخي از انسان ها و گروه ها امكان پذير نيست. از جمله كساني كه نمي توان با آنان به مناظره و گفت وگوي نيك و خردمندانه پرداخت انسان هاي ظالمي هستند كه از جاده حق و حقيقت بيرون رفته و بي منطق نسبت به هر چيزي ستيز مي كنند؛ زيرا اين افراد پيش از گفت وگو و مناظره، خود را در موضعي قرار مي دهند كه به نتايج و توصيه هاي پاياني مناظره پاي بند نيستند. از اين رو ممكن است حتي در روش گفت وگو نيز به سبب همان خصلت ستمگرانه و خروج از جاده حق و عدالت، به بيراهه روند و با سخنان ياوه و بيهوده و روش هاي باطل و شواهد و ادله نادرست و دروغين به بحث و گفت وگو بپردازند. اين دسته از مردم، اصول تمايلي به شناخت حق از باطل و سره از ناسره ندارند و گفت وگو با آنان جز بيهودگي و فرصت سوزي چيزي به دنبال نخواهد داشت. از اين رو خداوند مؤمنان را از گفت وگو با چنين انسان هايي كه ظالمانه و حق ستيزانه به غوغاسالاري و هياهوسالاري رو مي آورند، نهي كرده است.
از نظر قرآن اين گونه گفت وگوها و جدال ها، مناظره هاي باطلي است كه هدفي جز تمسخر اهل حق با بهره گيري از روش هاي باطل و ستمگرانه پي نمي گيرد. (كهف آيه 56 و نيز غافل آيه 5 و آيات ديگر) چنين كساني تنها به هدف نابودي حق به گفت وگو مي پردازند و هيچ هدف انساني، عادلانه و حق خواهانه اي را دنبال نمي كنند.(همان) از اينرو تمسخر طرف ديگر گفت وگو براي آنان امري طبيعي و عادي است.(همان) و در گفت وگوها پاي بند هيچ يك از اصول اخلاقي نيستند.
به هر حال از نظر قرآن هر مناظره و گفت وگويي تنها زماني گفت وگويي پسنديده و مجاز است كه به هدف روشنگري و در چارچوب اصول مشترك عقلاني و عقلايي با بهره گيري از عناصر تحليل و تبيين و به قصد پذيرش توصيه هاي نهايي آن انجام پذيرد. بنابراين اگر هدف از مناظره، روشنگري و دست يابي به حقيقت نباشد و يا بيرون از چارچوب هاي عقلاني و عقلايي و براساس هوي و هوس هاي نفساني صورت گيرد و يا آن كه طرفين گفت و گو به تحليل و تبيين نظريات و افكار نپردازند و يا قصد پذيرش نتايج و توصيه هاي گفت و گو را نداشته باشند، گفت وگو و مناظره اي بيهوده است كه اسلام نمي تواند بر انجام آن مهر تاييد بگذارد و به مومنان اجازه ورود به اين نوع گفت وگوها و مناظره ها را بدهد.
آداب و شرايط مناظره
از آن چه بيان شد گوشه هايي از آداب و شرايط مناظره نيز معلوم گرديد، ولي از آن جايي كه تبيين شرايط و آداب مناظره و مي تواند در رسيدن به هدف مناظره كمك بسياري كند، مهم ترين شرايط و آداب مناظره و گفت وگو را از زبان قرآن در اين جا مطرح مي كنيم.
حقيقت جويي
از مهم ترين شرايط كه مي تواند مناظره را به مناظره اي پسنديده و مطلوب تبديل كند، حقيقت جويي است. قرآن از طرفين گفت وگو مي خواهد كه به دور از جدال باطل و مذموم كه در آن تنها بر چيرگي و غلبه خصم تمركز يافته است، به سوي جدال احسن و گفت وگوهايي رو آورند تا حقيقت بر ايشان آشكار شود و پرده هايي كه بر آن افكنده شده در اين گفت وگوها كنار رود.
از نظر قرآن هرگونه گفت وگويي كه به قصد دريافت حقيقت و آشكار كردن آن صورت نمي گيرد، جدال باطلي است كه مومنان و خردمندان نبايد به آن بپردازند؛ زيرا انجام چنين گفت وگوهايي نه تنها موجب وحدت و اتحاد ميان انسان ها نمي شود بلكه زمينه افزايش اختلاف، تنش و خشونت هاي حتي فيزيكي نيز مي گردد. بنابراين به جاي آن كه با آتش جدال باطل، ميان مردم فتنه ها و آشوب ها را تشديد كنيم، بهتر است كه از اين گونه گفت وگوهاو جدال پرهيز كرده و با سكوت و دوري از آن، وضعيت را بغرنج تر و بحراني تر نسازيم.
عالمانه بودن
لازم است مناظره ها عالمانه و برپايه دانش شكل گيرد و دوطرف گفت وگو نسبت به موضوع، از علم و آگاهي لازم و كافي برخوردار باشند؛ زيرا هدف از گفت وگوها و مناظره هاي پسنديده، واكاوي افكار و آراء، دست يابي به حقيقت، روشنگري و ايجاد تفاهم علمي و عملي است. بنابراين هرگونه گفت وگويي كه براساس اما و اگرها، شايدها و گمان ها و گمانه زني ها و مانند آن انجام مي گيرد، گفت وگويي باطل و ناپسند است.
خداوند در آياتي چند از جمله 71 سوره اعراف و 3 و 8 سوره حج و 20 سوره لقمان و 35 و 56 سوره غافر، تنها مناظره و جدالي را مجاز و روا مي داند كه براساس دانش و برهان باشد؛ زيرا اگر جدال و مناظره براساس علم و دانش و يا استدلال هاي منطقي و برهان محكم، استوار نباشد، نمي تواند حقيقتي را آشكار كند و معياري براي تشخيص حق از باطل باشد. از اين رو هرگونه مجادله براساس گمان و ظن و يا احتمالات را جدالي باطل معرفي مي كند و از مومنان مي خواهد از اين گونه مناظره ها پرهيز كنند.
اصولا مناظره هايي كه براساس اصول علم نباشد نمي تواند ثمره اي براي دوسويه گفت و گو داشته باشد، بلكه حتي ممكن است اختلاف ها را تشديد كرده و به جاي تفاهم و روشنگري، بر ابهامات و شبهات آن بيفزايد و آتش معركه را نيز گرم تر كند.
از نظر قرآن هرگونه مجادله و مناظره جاهلانه و به دور از علم و دانش، مي تواند آثار مخرب و زيانباري را به جا گذارد و مسير گفت وگو را به سوي كفر و شرك و گمراهي بكشاند؛ زيرا بيان مطالب به دور از علم و دانش، تنها موجبات گمراهي مردم مي شود و هيچ ثمره اي براي مناظره كنندگان به دنبال نخواهد داشت. البته دشمنان اسلام و حقيقت از آن جايي كه در فكر گمراهي مردم هستند از اين روش بسيار بهره مي برند و مي كوشند تا با بيان مطالبي به دور از علم و دانش، مردم رابه شبهه افكنند و راه حق را بر آنان بپوشانند. (غافر آيه 35 و 56 و لقمان آيات 20 و 21 و آيات پيش گفته و مانند آن)
خداوند كساني را كه بدون علم و آگاهي به مناظره با اهل حقيقت مي پردازند، مردماني متكبر مي داند كه تنها هدفشان گمراهي انسانها است. اين تكبر و غرور آنان را به جدال حق و حقيقت مي كشاند و اجازه رفتار درست و منطقي به آنها نمي دهد. (غافر آيه 56) بنابراين هرگونه گفت وگو و مناظره با چنين اشخاصي از نظر خداوند نادرست است و كساني كه بي علم و دانش به مناظره و جدال مي پردازند مبغوض خداوند خواهند بود. (اعراف آيه 71 و غافر آيه 35)
منطق گرايي
از ديگر شرايط گفت وگو و مناظره پسنديده آن است كه گفت وگوها همچنان كه از نظر محتوا بايد بر پايه دانش و علم باشد، از نظر روشي نيز بر پايه منطق و استدلال و برهان باشد. آيات پيش گفته به روشني اين شرط را به عنوان مهم ترين شرط درستي مناظره در ميان مومنان با مخالفان مطرح مي سازد و از ورود مومنان به گفت وگوهايي كه از نظر روشي بيرون از دايره منطق و برهان و استدلال است برحذر مي دارد.
از نظر قرآن، كساني كه بر پايه علم و دانش به مناظره مي پردازند، همواره از روش منطقي بهره مند مي شوند، زيرا هدف آنان بيان حقايق است و مي كوشند تا از روشي سود برند كه حقيقت را به سادگي آشكار سازد. (نحل آيه 125 و عنكبوت آيه 46)
نيك گويي
بكاربردن سخن نيك و شايسته در مجادله و گفت وگو، مشخصه و ويژگي رفتار مومنان و اهل حق و حقيقت است، زيرا آنان مي كوشند تا در شيوه بيان نيز به گونه اي عمل كنند كه محتواي بلند ايشان را نيز فراز دارد. از اين رو به گفتن حقايق در قالب منطقي با بياني شيوا و شيرين مبادرت مي ورزند و مي كوشند تا از هرگونه روشي كه موجبات استهزا و تمسخر ديگران باشد پرهيز كنند. (نحل آيه 125 و عنكبوت آيه 46)
اين در حالي است كه اهل باطل به دروغگويي رو مي آورند و با زبان بد و زشت به نقد سخنان و ديدگاه هاي ديگران مي پردازند و به خود اجازه مي دهند كه با محتواي باطل، تهمت و دروغ و به دور از استدلال و منطق استوار، سخنان زشتي را بر زبان آورند تا طرف مقابل را به انفعال بكشانند. تهمت زدن، دروغ پردازي، سخنان سخيف و زشت به كار بردن و مانند آن شيوه هايي است كه اهل باطل در مناظره ها به كار مي برند تا اهل حق را در موضع انفعالي قرار دهند و اجازه گفت وگويي منطقي و مستدل را از آنان سلب كنند.
نرمي و مدارا
اظهار رفق و نرمي و مدارا به هنگام جدال با مخالفان، از سفارش هاي خدا در آياتي از جمله آيه 125 سوره نحل و 67 و 68 سوره حج و 46 سوره عنكبوت است؛ زيرا مدارا كردن با مخالفان مي تواند همدلي آنان را برانگيزد. يكي از روش هاي جلب و جذب ديگران آن است كه در وهله نخست با تندي به عقايد و افكار شخص مقابل حمله نشود، بلكه با كمي گذشت و مدارا كاري كرد تا وي نوعي همدلي و همراهي را با سوي ديگر گفت وگو بيابد. اصولاً قراردادن شخص در حال تدافعي موجب مي شود تا از همراهي و پذيرش نظر و فكر طرف مقابل خودداري كند. از اين رو مدارا و نرمي مي تواند شخص را از حالت موضع گيري به حالت فهم و تفاهم منتقل كند.
مراعات احترام و تكريم
اصولاً يكي از مهم ترين عوامل جذب و جلب اشخاص آن است كه به ديگران احترام نهاد و آنان را تكريم كرد. در مقابل، هرگونه بي احترامي و تمسخر مي تواند واكنش منفي را به دنبال داشته باشد و اجازه نزديكي و همفكري و همدلي را ندهد. بنابراين در هر گفت وگويي بايد مراعات شخص را كرد و از تمسخر وي اجتناب كرد. البته شيوه دشمنان دين و حقيقت اين گونه است كه با تخريب شخص مي كوشند او را منفعل ساخته و در بحث و مناظره بر او غلبه كنند. چنين شيوه اي از نظر اسلام و قرآن مذموم است كه آيات پيش گفته به صراحت بر آن دلالت دارد؛ زيرا چنين شيوه اي همان جدال باطل و مذموم از نظر قرآن است. (كهف آيه 56)
بصيرت بخشي
هدف از مناظره بايد ايجاد فضايي براي درك درست حقايق باشد. براين اساس روشنگري و بصيرت بخشي بايد به عنوان هدف مناظره موردتوجه قرارگيرد؛ زيرا از نظر قرآن هرگونه مناظره اي كه به دور از رسيدن به اين هدف باشد، مناظره اي بيهوده، لغو و نارواست و مؤمن مجازبه ورود به اين گونه مناظره ها نيست. اين مطلب را از مطالب و آيات پيشين مي توان به سادگي به دست آورد.
تقليد ستيزي و مبارزه با تعصبات
در شرايط مجادله و گفت وگو، تقليدستيزي و مبارزه با تعصبات بي جا بايد در دستور كار قرار گيرد؛ زيرا بسياري از امت ها و ملت ها به سبب تقليد بي جا و تعصبات قبيله اي و خويشاوندي و جناحي به سوي فكر و نظر كشيده مي شوند و آن را حفظ مي كنند.
بسياري از مردم به سبب اين كه دل در گرو گروه و جناح يا اشخاصي نهاده اند، در مناظره ها راه حق را فراموش مي كنند و به سوي باطل كشيده مي شوند. از اين رو، يكي از شرايط مناظره نيك و پسنديده آن است كه به دور از تقليد و جناح بندي باشد. آيات 20 و 21سوره لقمان تبيين مي كند كه تقليد و تعصب خويشاوندي، اساس جدال جاهلانه كافران درباره خدا بوده است. همين مسئله را مي توان در مناظره هاي عصر ما نيز مشاهده كرد كه به سبب گرايش هاي خويشاوندي و جناحي و مانند آن حق، زيرپا گذاشته مي شود و اشخاص براي حمايت از گروه و جناحي به دور از علم و عقل و خرد به مناظره مي پردازند و مي كوشند تا به جاي روشنگري و دست يابي به حقايق، از گروه و جناح خويش حمايت وطرفداري كنند و اين گونه است كه در دام شيطان و جدال باطل گرفتار مي آيند.
آن چه گفته شد تنها گوشه اي از آيات قرآني و تحليل و تبيين آن بوده است. با اين همه از همين آيات مي توان دريافت كه مناظره پسنديده چه اهدافي را دنبال كند و با چه شرايط و آدابي برگزار مي گردد تا حقيقت، آشكار و باطل رسوا گردد.

 



اصلاحات سي ساله انقلاب اسلامي

علي اصغر شريفي
انقلاب اسلامي بر محكماتي استوار شده كه برطبق آن مي توان هر متشابهي را شناخت. يكي از اصول اساسي انقلاب اسلامي، اصلاحات هميشگي آن است كه موجبات ريزش ها و رويش هاي بسيار مي گردد. همين اصل اساسي و ارزشي انقلاب اسلامي موجب شده تا در دهه سوم انقلاب همانند روز نخست آن، حضور توده هاي انقلابي مردم در همه عرصه هاي انقلابي به چشم بخورد و ريشه هاي فساد و تباهي را بركند و يا بخشكاند.
نويسنده در مقاله زير كوشيده است تا با نگاهي به اصل اصلاحات دايمي، نقش توده هاي بصير و آگاه از سويي و رهبري را از سوي ديگر تبيين و تحليل كند و با اشاره به جايگاه استوار و محكم ولايت، آثار آن را در ادامه انقلاب اسلامي به دست دهد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
¤¤¤
محكمات و متشابهات انقلاب اسلامي
انقلاب اسلامي همانند كتاب الله داراي محكمات و متشابهاتي است كه انسان هاي انقلابي و مومن با پاي بندي به محكمات آن، در تفسير و تحليل درست متشابهات اقدام مي كنند. در مقابل، كساني كه بيمار دلند و در زندگي خويش تنها در پي فتنه ها هستند- زيرا در فتنه هاست كه زندگي كرده و رشد مي كنند و از فرصت هاي تهديد براي خود، مقام و منزلت مادي و اعتبار و منصب دنيايي مي سازند- به اين متشابهات تمسك مي جويند و با آن به حيات پست مادي خويش ادامه مي دهند.
ولايت، اساس توحيد
از آن جايي كه انقلاب اسلامي، ادامه راه پيامبران(ص) و تداوم بخش انقلاب اسلامي پيامبر(ص) است، داراي همان اصول محكمي است كه اسلام از آن برخوردار مي باشد.
اين گونه است كه اصل ولايت و تعبد به آن، به عنوان اصل بنيادين و تيرك اصلي خيمه اسلام و انقلاب به شمار مي رود، زيرا پذيرش ولايت به معني پذيرش توحيد، ربوبيت الهي، خلافت انسان كامل و حركت در مسير صراط مستقيمي است كه در آموزه هاي وحياني و نبوي و ولايي تعريف و تبيين شده است. از اين رو آموزه هاي وحياني، پذيرش ولايت را به معناي پذيرش كل محتواي اسلام دانسته و رد آن را به معناي مخالفت با همه اسلام برشمرده است؛ زيرا نماز و روزه و حج و جهاد و ديگر اصول و احكام اسلامي با ولايت، معنا و مفهوم مي يابد و توحيد و عبوديت در طاعت و اطاعت از ولايت رخ مي نمايد و تمام الحج و الزكاه و الصلاه، با لقاء الامام و پذيرش ولايت و امامت وي تحقق مي يابد و اگر ولايت و پذيرش آن نباشد، هيچ چيز ديگري حتي توحيد مقبول درگاه خداوندي نخواهد بود.
با چنين جايگاه عظيم و بزرگي كه براي ولايت در تفكر اسلامي بيان شده است، نمي توان از اين محكم اسلام و انقلاب اسلامي ذره اي عدول كرد و هر كه مدعي اسلام و ايمان است تنها زماني مي تواند ادعاي خود را اثبات كند كه معتقد و ملتزم به ولايت باشد.
اصولا در تفكر اسلامي تعقل در تعبد و تعبد در تعقل چنان گره خورده است كه نمي توان به سادگي آن دو را جز درمقام مفهوم و ذهن از هم جدا كرد، هم چنان كه ماهيت و وجود در جهان هستي در هم آميخته است، تعقل و تعبد هم اين گونه به هم آميخته اند. براين اساس، تعقل، انسان را به تعبد وامي دارد و تعبد، آدمي را به سوي تعقل مي كشاند.
عقل سالم، آدمي را به ولايت سوق مي دهد و ولايت، آدمي را به خردورزي دعوت مي كند، زيرا قوانين اسلامي و محكمات آن چنان است كه هرچه عقل سليم و مستقل بدان حكم كند، شريعت اسلامي بدان حكم مي كند و هرچه شريعت به آن فرمان مي دهد همان چيزي است كه عقل سليم بدان توصيه و سفارش مي كند. (كل ما حكم به العقل، حكم به الشرع)
بنابراين در ترسيم درخت اسلامي حتي اگر بخواهيم توحيد را در پايه و اساس آن قرار دهيم ناچاريم آن را در نماد ولايت و تجسم آن، ترسيم كنيم؛ زيرا توحيد، مقتضاي پذيرش ربوبيتي است كه در ولايت، تجسم و عينيت مي يابد و پروردگاري خداوند در هستي از مجراي ولايت خليفه كامل مي گذرد. از اين رو در روايت بسيار متواتر و معتبر بر اين نكته تاكيد شده كه همه هستي به وسيله ما اهل بيت(ع)، خدا را شناخته و با تسبيح و تحميد و تهليل و تكبير ما، به اين امور آشنا شده و بدان گرايش پيدا كرده و پرداخته اند.
براين اساس ولايت، پايه اسلام و لب لباب آن و مغز و درون مايه اصلي آن مي باشد و انكار ولايت مساوي با انكار توحيد و ربوبيت و اسلام و ديگر محكمات آن مي باشد.
ولايت فقيه، شاخه اي طيب و پاك از اين شجره طيبه ولايت عظما و كبرايي است كه در قرآن، اصل آن را آسماني و ثابت دانسته است كه ريشه هاي آن در همه اعماق وجود مومنان ريشه دوانيده و ميوه آن، مظهريت مومنان در اطاعت و ربوبيت و ديگر مقامات الهي مي باشد.
اصلاحات دايمي
هرچند كه محكمات اسلام، امور بسياري را شامل مي شود، ولي يكي از آن محكمات به عنوان سنت الهي، اصلاحات دايمي است. اصولا حضور و ظهور هر پيامبري براساس اين اصل محكم، معنا و مفهوم درست مي يابد؛ زيرا هر پيامبري با آن كه تصديق كننده پيامبر پيشين بوده ولي خود، اصلاح گري بزرگ بود كه تباهي هر دوره اي را با جراحي آموزه هاي الهي و وحياني، برطرف مي كرد و راه درست را روشن تر از گذشته تبيين مي نمود و فساد و تباهي را ريشه كن مي ساخت.
از آن جايي كه مقتضاي دنيا اين است كه برهر امر تازه اي بوي كهنگي بنشاندو خاك تيرگي بيفكند و هر صحتي را به سقمي بكشاند، لازم است تا همواره دست خبره و ماهري همانند پزشكي جراح به هرس كردن شاخه هاي تباه شده بپردازد و خاك بروبدو بوي بد بزدايد.
در روايت است «زاده مي شوند تا بميرند و ساخته مي شوند تا ويران شوند». اين بدان معناست كه سير طبيعي حركت دنيا اين گونه است، زيرا همان گونه كه فرعون، موسي(ع) را براي اين كه مايه غم و اندوه او شود، از آب نگرفت بلكه براي اين كه فرزند وي شود و دلخوشي او گردد او را از آب گرفت هم چنين هركسي مي سازد تا از آن بهره گيرد و زاده مي شود تا زندگي كند، اما چه مي شود كرد كه دنيا مقتضي اين است كه هرچه ساخته شود از ميان برود و هركس كه زاده شود بميرد.
بنابراين نمي توان از سنت الهي و قانون طبيعي دنيا گريخت و برخلاف سنت و قانون تكوين الهي حركت كرد. براين اساس هرچيزي نيازمند اصلاحات است، زيرا گرد روزگار بر آن نشنيد و فساد رفتار، آن را تباه كند و صحت را به سقم تبديل نمايد، از اينرو در هر دوره اي به مصلحاني نياز است تا اين اصلاحات را در جامعه انجام دهند.
برپايه انديشه هاي اسلامي و آموزه هاي وحياني، اصلاحات كامل در حوزه آموزه هاي نظري پديد آمده و آن چه نياز بشر از آغاز زندگي تا پايان است براي فرد و جامعه به شكل كامل و تمام بيان شده است. لذا اسلام در تمامي حوزه ها سخن به تمام و كمال دارد و نقصي در آن نيست. اين تماميت، زماني به كمال رسيد كه ولايت الهي به نصب ولي الله انجام شد؛ زيرا در حوزه عمل نيز انسان هايي به عنوان اسوه و امام مطرح شده اند تا به اصلاحات بپردازند و نقش مصلحان را در جامعه ايفا كنند.
براين اساس، در هر دوره وزمانه اي، مصلحاني وجود دارد تا به اصلاح امت بپردازند. اين مصلحان در وهله نخست خود امامان(ع) هستند كه ولي الله مي باشند و در وهله ديگر، نائبان ايشان هستند كه داراي شرايط خاص مي باشند و در روايات و آيات بيان شده است.
اينان همواره به عنوان رهبران الهي در جامعه حضور خواهند داشت و هرگونه فساد و تباهي را به ياري مومنان اصلاح مي كنند. اميرمؤمنان علي(ع) در عصر خود و نيز امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در زمان خويش، اصلاح گران واقعي امت اسلامي بودند و به اين وظيفه و مسئوليت الهي خويش به تمام و كمال عمل كردند به گونه اي كه همگان بر اين معنا اقرار دارند و گواه مي باشند.
امام مصلح و امت بصير
رهبر اسلامي كه با شرايط خاص انتخاب مي شود، داراي ولايت كامل است و هرگونه بيعت شكني با او به معناي نكث و بغي خواهد بود. به اين معنا كه بر همه امت است كه ازولي الهي كه داراي ولايت مستقيم يا غيرمستقيم است اطاعت كنند. هر كسي با ولي الهي بيعت كرد ديگر نمي تواند بيعت شكني كند. از اين روست حضرت اميرمؤمنان علي(ع) با بيعت شكنان به عنوان ياغيان و خارجين و ناكثين مقابله مي كند و محاربان ايشان را به قتل مي رساند.
رهبر و ولي الهي، در مقام مصلح امت است و بايد همه امور جامعه را براساس محكمات و اصول اسلامي مديريت كند و در چارچوب اصل اولي و اساسي عدالت جامعه را به سمت و سوي آن هدايت كند.
از آن جايي كه در هر زمان و مكاني عده اي به خاطر بيماري اتراف و اسراف و مانند آن، گرفتار اشرافيت خاص شده و از مسير هدايت و عدالت خارج مي شوند، بر رهبر و مصلح جامعه است تا آنان راحتي به شمشير راست كند. در هر جامعه اي عده اي نورسيده به قدرت و ثروت، چنان غرق در مال و قدرت مي شوند كه از جاده راست حقيقت و عدالت بيرون مي روند به گونه اي كه جز به شمشير تيز، راست نمي شوند.
بر امت اهل بصيرت و اطاعت است كه در كنار امام خويش حركت كنند و كساني را كه به وسيله اشرافيت قدرت و ثروت، تيشه بر ريشه عدالت مي زنند، به راه آورند؛ زيرا امام، زماني مي تواند به وظيفه و مسئوليت خويش عمل كند كه امت در كنار وي باشند و به عدالت قيام كنند (حديد آيه 25)
البته اشرافيت درون نظام اسلامي از آن جايي كه به وسوسه هاي شيطاني، از شبهات استفاده مي كند تا عمل خويش را موجه جلوه دهد امت بايد با بهره گيري از اصل محكمات چون ولايت، اطاعت و تعبد از وي و راهنمايي او كه براساس محكمات ديگر اسلام است، مسير خويش را بيابند و از دام شبهات اشرافيت قدرت و ثروت رهايي يابند.
بسياري از امت ها و ملت ها در طول تاريخ به سبب آن كه اشرافيت قدرت و ثروت با شبهات خويش محكمات را سست كردند، نتوانستند كاري انجام دهند و رهبران آن در اصلاحات شكست خوردند؛ زيرا امت بي بصير، خود ابزاري در دست اشرافيت و دشمنان عدالت مي باشند.
به سخن ديگر، امام هر چند كه در بهترين موقعيت و روشن ترين راه بود ولي از آن جايي كه امت، غافل از محكمات شد و اطاعت و ولايت پذيري نداشت، در دام شبهات اشرافيت قدرت و ثروت افتاد و در كنار آنان تيشه به ريشه عدالت زدند. اما هر زماني كه امت در كنار امام و متعبد به اوامر و فرمان هاي وي بوده است، به بصيرتي دست يافت كه شبهات و متشابهات دشمنان عدالت در ايشان تاثيري نگذاشت و راه خويش را از چاه اشرافيت قدرت و ثروت باز شناختند.
در نوزدهم دي ماه 57 و هم چنين 9 دي سال 88 امت بصير ايران نشان داد تا چه اندازه در شناخت فتنه ها در كنار راهنمايي هاي امام خويش توانا است. از اينرو متشابهات و متشابه سازي دشمنان اجازه نداد تا از امام خويش جدا شوند و در مسيري گام بردارند كه عدالت به قربانگاه اشرافيت و استكبار داخلي و خارجي برود. اين گونه است كه در درون فتنه هاي سبزي اموي و نيرنگ رشيدي مطلق، رشد مطلق را در پيروي و تعبد از امام خميني(ره) و سبز عدالت حسيني و اصلاحات قرآني را در پيروي و تعبد از خامنه اي (مدظله العالي) يافتند و به كمك و ياري امام خويش، چشم فتنه را كور و دست مفسدان مصلح نما را قطع كردند و سبزي علوي را به اهتزاز درآوردند و در دام شيطان سبز اموي نيفتادند.
بي گمان در تاريخ بشريت روزهائي چون 19 و 9 دي به عنوان ايام الله بشمار مي رود كه مردم توانستند از عهده مكر و فريب فرعون و شبكه عنكبوتي آن در داخل و خارج برآيند و سرافراز همانند بدريون در كنار رسول الله(ص)، اطاعت مطلق خويش را در تعبد عقلاني از ولايت فقيه به نمايش گذارند.

 

(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14