(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 3 اسفند 1388- شماره 19588
 

هدف دشمن القاي يأس به جامعه است 25
اعتراف در حياط زندان قزل قلعه ادامه خاطره چهاردهم؛ تشكيلات تهران بازيچه ساواك - 32

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




هدف دشمن القاي يأس به جامعه است 25

دشمنان براي از بين بردن اعتماد مردم از پيش از انتخابات
شروع كردند
دشمنان ملت ايران مي دانند كه وقتي اعتماد وجود نداشت، مشاركت ضعيف خواهد شد؛ وقتي مشاركت و حضور در صحنه ضعيف شد، مشروعيت نظام دچار تزلزل خواهد شد؛ آنها اين را مي خواهند؛ هدف دشمن اين است. مي خواهند اعتماد را بگيرند تا مشاركت را بگيرند، تا مشروعيت را از جمهوري اسلامي بگيرند. اين، ضررش به مراتب از آتش زدن بانك و سوزاندن اتوبوس بيشتر است. اين، آن چيزي است كه با هيچ خسارت ديگري قابل مقايسه نيست. مردم بيايند در يك چنين حركت عظيمي اين جور مشتاقانه حضور پيدا كنند، بعد به مردم گفته بشود كه شما اشتباه كرديد به نظام اعتماد كرديد؛ نظام قابل اعتماد نبود. دشمن اين را مي خواهد .
اين خط را از پيش از انتخابات هم شروع كردند؛ از دو سه ماه پيش از اين. من اول فروردين در مشهد گفتم هي دارند دائماً به گوش ها مي خوانند، تكرار مي كنند كه بناست در انتخابات تقلب بشود. مي خواستند زمينه را آماده كنند. من آن وقت به دوستان خوبمان در داخل كشور تذكر دادم و گفتم اين حرفي را كه دشمن مي خواهد به ذهن مردم رسوخ بدهد، نگوئيد. نظام جمهوري اسلامي مورد اعتماد مردم است. اين اعتماد آسان به دست نيامده، سي سال است كه نظام جمهوري اسلامي با مسئولانش، با عملكردش، با تلاش هاي فراوانش توانسته اين اعتماد را در دل مردم عميق كند. دشمن مي خواهد اين اعتماد را بگيرد، مردم را دچار تزلزل كند.
خط تخريب خياباني كار مزدوران و دست نشاندگان سرويسهاي جاسوسي غربي است
در داخل كشور هم عوامل اين عناصر خارجي به كار افتادند و خط تخريب خياباني شروع شد؛ خط تخريب، خط آتش سوزي، اموال عمومي را آتش بزنند، حريم كسب و كار مردم را ناامن كنند، شيشه هاي دكان مردم را بشكنند، اموال بعضي از مغازه ها را به غارت ببرند، امنيت مردم را از جانشان و مالشان سلب كنند؛ امنيت مردم مورد تطاول اينها قرار گرفت. اين ربطي به مردم و طرفداران نامزدها ندارد، اين مال بدخواهان است، مال مزدوران است، مال دست نشاندگان سرويسهاي جاسوسي غربي و صهيونيسم است.
تبديل نقاط قوت ما را به نقاط ضعف
اثرات القاي ياس در جامعه
دشمنان ما؛ دشمنان انقلاب، دشمنان نظام جمهوري اسلامي، چند خط را دارند دنبال مي كنند كه اين در تبليغاتشان و در كاري كه انجام ميدهند، واضح هم هست؛ اينها چيزهاي پوشيده و پنهاني نيست... يكي اين است كه نشانه هاي اميد را مخدوش كنند؛ مورد خدشه قرار بدهند، كه از جمله همين انتخابات بود. حضور هشتاد و پنج درصدي مردم، يك چيز اميد بخشي است، يك چيز مهمي است؛ همانطور كه عرض كرديم، سي سال بعد از يك انقلاب، مردم كشور بيايند به نظام برآمده اين انقلاب يك چنين آراء وسيعي را تقديم بكنند، اين جز اعتماد به اين نظام و دل بستن به اين نظام، معناي ديگري ندارد؛ و اين اتفاق افتاد. يا رئيس جمهوري را با اين رأي بالا انتخاب بكنند، اين يك چيز بي سابقه است. اين اتفاق افتاد؛ اين كار در كشور شد. اين خيلي نقطه قوت مهمي است. سعي شد اين نقطه قوت را تبديل كنند به نقطه ضعف؛ اين مايه اميد را تبديل كنند به مايه ترديد، مايه يأس. اين كار خصمانه اي است. در كشور، مايه هاي اميد فراوان است؛ زيرساخت هاي كشور، امروز زيرساخت هاي بسيار مستحكمي است ... خود تجربه سي ساله - سي سال تجربه پشت سر ماست؛ در اختيار ماست - نسل جوان پر انرژي و تحصيلكرده اي در وسط ميدان است؛ اينها همه مايه هاي اميد و نقاط قوت است. نسل جواني كه هم تحصيلكرده است، هم اعتماد به نفس دارد، هم احساس مي كند كه مي تواند كشور خودش را پيش ببرد. ما يك سند چشم انداز داريم كه تا سال 1404، مشخص كرده كه خط ما از لحاظ پيشرفت هاي كشوري و مادي كجاست؛ خيلي چيز مهمي است. معلوم كرديم كه به كجا بايد برسيم و از چه طريقي بايد حركت بكنيم. اينها عوامل اميد است، اينها نقطه هاي قوت است. مي خواهند اينها را به موجبات يأس تبديل كنند؛ راجع به سند چشم انداز صحبت بشود، مي گويند آقا به اين سند توجهي نشده؛ راجع به پيشرفت هاي علمي بحث بشود، مي گويند اينها خيلي اهميتي ندارد؛ راجع به انتخابات بحث بشود، اين شبهه ها و خدشه ها را پيش مي آورند؛ راجع به جوان ها صحبت بشود، اشاره مي كنند به تخلف چند تا جوان در يك طرفي! يعني همه اين نقاط مثبت، اين قله هاي برجسته اي كه همه اش اميدافزا هست، اينها را سعي مي كنند در چشم ها كمرنگ كنند. متقابلاً نقاط ضعف كوچكي كه حتماً وجود دارد، بزرگ كنند يا نقاط ضعف را - نمي گوئيم هم كوچك، نقاط ضعفي وجود دارد - بزرگ نمائي كنند؛ چند برابر آنچه كه هست، اين نقاط ضعف را نشان بدهند؛ سياه نمائي كنند؛ تلقي هاي بدبينانه نسبت به نظام را گسترش بدهند. مي بينيد ديگر؛ به زور ميخواهند اين يأس را به جامعه القاء كنند. وقتي يأس وارد جامعه شد، جامعه از پويائي خواهد افتاد؛ افراد مبتكر، افراد نخبه، افراد جوان و پر نشاط منزوي مي شوند، كناره گيري مي كنند، دست و دلشان به كار نمي رود، مشاركت ها كم مي شود، پويائي جامعه از دست مي رود. اين يكي از خطوط كاري دشمن است؛ مرتباً القاي بن بست كردن. شما اگر ببينيد اين تبليغات راديوها را - حالا امروز راديوها ديگر نيست. يك وقتي مي گفتيم ده ها راديو، امروز مسئله هزارهاست؛ راديو هست، تلويزيون هست، اين وسائل اينترنتي هست - به طور دائم از مراكز مشخصي، مرتباً القاي بن بست، القاي بحران، القاي سياه بودن وضعيت ميشود؛ هر مقداري كه بگيرد، هر مقداري كه مستمع و شنونده پيدا بكند و باورپذير باشد براي آنها؛ دارند در اين زمينه كار مي كنند. اين يكي از خطوط كاري دشمن است.
يكي از خطوط اصلي دشمن، مسئله تفرقه است
يكي از خطوط كاري اصلي دشمن، همين مسئله تفرقه است كه شما آقايان بر روي او بحق تكيه كرديد، در گزارش هم بيان فرمودند، در بيانيه پاياني خبرگان هم به اين مسئله اتحاد توجه شده؛ بسيار مسئله مهمي است. مسئله اتحاد ملت و كاري كه براي ايجاد تفرقه دارد انجام مي گيرد، بسيار مسئله مهمي است. ما نشانه هاي وحدت عمومي مردم را داريم مي بينيم. شما نماز جمعه ها را در ماه رمضان ديديد، روز قدس را ديديد، نمازهاي عيد فطر را ديديد... اينها همه نشانه وحدت است؛ نشانه همدلي مردم است؛ نشانه اين است كه يك مركز مشتركي وجود دارد كه مردم علي رغم اختلافات جزئي و فرعي اي كه با هم دارند، در گرايش و انتماء به اين اصل، متفق اند؛ دلشان متوجه اين مركز است؛ كه اين مركز هم دين است، اصول اسلامي است، ارزشهاي والاست، دين خداست. اين، خيلي چيز مهمي است. خوب، همه بايد در مقابل اين وحدت سر فرود بياورند، وقتي اين وحدت را مي بينند. مي بينيم كه متأسفانه بعكس، بعضي دم از تفرّق ميزنند، از روي جهالت، غفلت؛ واقعاً محمول بر غفلت است اين چيزها، بيش از آنچه كه بر چيزهاي ديگري انسان بخواهد اينها را حمل كند. اين، مسئله مهمي است. مسئله ي ايجاد وحدت؛ وحدت مذهبي، وحدت قومي، وحدت سلائق سياسي، اينها مهم است؛ بايد سعي كرد. يكي از خطوط دشمن، ايجاد تفرقه است؛ هر چه بتوانند، در هر جا بتوانند، در هر سطحي كه بتوانند؛ در سطوح مختلف؛ از مسئولين، غير مسئولين، آحاد مردم، بين خود گروه هاي روحاني، بين خود گروه هاي دانشگاهي، بين خود جمع ها و جمعيت هاي واحدهاي ديگر اجتماعي، و بين اينها با يكديگر ايجاد اختلاف كنند، و بين مذاهب. نمونه هاي فراوانش را داريد مشاهده مي كنيد كه در جامعه هست. اين يك مسئله است. خط دشمن خط ايجاد تفرقه است. اين هم يك مسئله است.
يكي از خطوط دشمن منصرف كردن ذهن مردم از دشمني دشمن است
مسئله بعدي - اين خط ديگري است كه به نظر ما دشمن بر روي او هم دارد سرمايه گذاري مي كند - منصرف كردن ذهن مردم از دشمني دشمن است. ما هرگز منكر نيستيم كه در نارسائي هاي گوناگون و مشكلات فراواني كه بر سر راه جامعه و افراد پيش مي آيد، تقصيرهاي شخصي و تقصيرهاي اجتماعي، از درون وجود دارد؛ در اين هيچ ترديدي نيست؛ كسي اين را منكر نيست. «ما أصابك من حسنه فمن اللّه و ما أصابك من سيئه فمن نفسك»؛ اينكه معلوم است؛ دشمن هم اگر ضربه اي به ما زد و اين ضربه كاري شد، اين هم «من نفسك» است؛ در اين شكي نيست. در جنگ احد هم كه دشمن حمله كرد و ضربه زد، در حقيقت مسلمانها از خودشان ضربه خوردند؛ در اين كه بحثي نيست؛ منتها نكته اين است كه اگر انسان بخواهد ضربه نخورد، بايد نقش دشمن را ببيند. يكي از لوازم توجه و ملاحظه براي ضربه نخوردن، ديدن دشمني است كه ميخواهد به ما ضربه بزند؛ از اين ما را نبايد غافل كنند. خط اغفال بخصوص خواص و نخبگان از تأثير دشمن، يكي از خطوط القائي و تبليغاتي دشمن است. حالا طرق مختلفي البته براي اين كار دارند. تا كسي بگويد دشمن، ميگويند: آقا شما همه اش به گردن دشمن مي اندازيد! خوب، هست دشمن؛ چرا نمي بينيم دشمن را؟ چرا نمي بينيم شعف عظيمي كه دشمن پيدا ميكند از آنچه كه اينجا از اختلاف ما، از حوادث گوناگون، از بلواي بعد از انتخابات به وجود مي آيد؟ تشويق كنند كساني را كه عامل هستند. آنجا، رئيس يك كشور بزرگ از آدمها اسم مي آورد! خوب، اين جز ايجاد دشمني است؟ از معارضين نظام اسم مي آورد و تمجيد ميكند از فلان كس كه آقا از شجاعت او(!) ما تعجب كرديم. چرا؟ چون يك كلمه اي گفته كه آنها خوششان آمده. اينها را بايد ديد؛ اينها را بايد متوجه شد و نبايستي از دشمني دشمن غفلت كرد.

 



اعتراف در حياط زندان قزل قلعه ادامه خاطره چهاردهم؛ تشكيلات تهران بازيچه ساواك - 32

روزهاي گمشده- خاطرات احمد اللهياري
ديگر در انفرادي جايي براي بازداشت شدگان نبود. يك روز حوالي ظهر استوار ساقي به داخل سلول من آمد و پس از سؤال درباره مدت بازداشتم از من خواست تا وسايل شخصي ام را بردارم و به زندان عمومي بروم.
ساقي به ديگر سلولها هم سرزد و مخصوصاً از سلولهايي كه چند نفر در آن زنداني بودند، تعدادي را جدا كرد و به بند عمومي فرستاد. من خوشحال از اينكه در بند عمومي از آزادي عمل بيشتر برخوردارم و ضمن برخورداري از آفتاب و هواخوري هم صحبت هم خواهم داشت، از در مخصوصي كه كريدور انفرادي را به حياط بند عمومي وصل مي كرد پاي به محوطه حياط قزل قلعه گذاشتم. با آمدن به بند عمومي تمام ظن و گمان و خوش بيني هايم از بين رفت زيرا ديدم مسئولين زندان براي اينكه بتوانند جايي براي زندانيان جديد پيدا كنند زندانيان قديمي تر را به محوطه عمومي فرستاده بودند، اما ما در بند عمومي هم همچنان در قرنطينه بوديم. آنان اتاق بزرگ بند 1 را به زندانياني كه از انفرادي مي آمدند اختصاص داده بودند و حياط قزل قلعه را هم با صفي از سربازان به دو قسمت تبديل كرده بودند. ما به هيچ وجه اجازه ترك اتاق و آمدن به حياط را نداشتيم و نمي توانستيم با زندانيان بند عمومي صحبت كنيم. مسؤولين زندان تمام مدت شبانه روز ما را در اتاق بند يك نگاه مي داشتند و حتي اجازه رفتن به دستشويي به ما نمي دادند و زماني اجازه مي دادند كه ما براي شستن ظروف به دستشويي زندان برويم كه قبلاً زندانيان عمومي بند عمومي را به داخل اتاقها كرده بودند.
در ميان افرادي كه به بند عمومي آورده شده بودند مهندس صادقي هم ديده مي شد. ديگر اينجا مانعي براي صحبت كردن با يكديگر نداشتيم زيرا مأموران تمام ما را در يك اتاق جا داده بودند. در نخستين سؤال علت دستگيري او را جويا شدم؟ گفت:
«تشكيلات تهران لورفته و همه بچه ها گير افتاده اند. »
تشكيلات تهران را دكتر رادمنش در زماني كه دبيركل حزب توده بود ايجاد كرد و سرپرستي آن را به عباسعلي شهرياري نژاد ]معروف به عباس شهرياري[ سپرد. شهرياري در دوران ملي كردن صنعت نفت و قبل از كودتاي 28 مرداد كارگر شركت نفت بود و در جنوب ايران كار مي كرد. او پس از يك اعتصاب بزرگ كارگري از شركت نفت اخراج مي شود. وي مدتي در مازندران كار مي كند و سپس عازم كويت مي شود و در آنجا عده اي از كارگران شركت نفت را كه اخراج شده و به كويت آمده بودند، به دور خود جمع مي كند و يك حوزه حزبي تشكيل مي دهد. هيچ يك از رهبران حزب توده از چگونگي آشنايي رادمنش و شهرياري نژاد آگاهي ندارند.
هيچ يك از اعضاي تشكيلات تهران نام واقعي شهرياري نژاد را نمي دانست و همه او را به نام عباسعلي اسلامي نيا(1) مي شناختند. به او وفاداري اش به آرمان هاي حزب توده ترديد نداشتند و وي را از قهرمانان حزب توده و مايه افتخار اين تشكيلات مي دانستند. براساس همين اعتقاد بود كه هريك از اعضاي تشكيلات تهران به محض اينكه از انفرادي به اتاق عمومي مي آمد، اولين سؤالش درباره اسلامي نيا و وضعيت او بود. اما هيچيك از زندانيان توده اي از اسلامي نيا خبري نداشتند و اكثريت قريب به اتفاق آنها بر اين باور بودند كه وي موفق به فرار شده است.
سه يا چهار روز بر اين منوال گذشت. سرانجام يك روز حوالي ظهر تهراني، شكنجه گر معروف ساواك كه در نخستين روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي دستگير و پس از محاكمه اعدام شد، به داخل حياط قزل قلعه آمد و دستور داد تا كليه زندانيان تشكيلات تهران را از انفرادي ها آوردند و به داخل اتاق فرستادند، آنگاه او به اتاق آمد و خطاب به اعضاي تشكيلات تهران گفت:
«آقايان ساواك از كليه فعاليت هاي شما اطلاع دارد و جزيي ترين اقدامات و تحركات يكايك شما را مي داند. »
او براي اينكه قدرت و ميزان اشراف ساواك بر تشكيلات تهران را به نمايش بگذارد، چند نفر از آنها را به نام صدا كرد و رئوس فعاليت هاي آنان و حزب توده را برايشان تشريح كرد. تهراني براي قدرت نمايي بعضي از فعاليت هاي كم اهميت افراد و يا مطالبي را كه تنها در كميته و حوزه هاي حزبي مطرح شده بود را به رخ آنها كشيد و سپس گفت:
«من اينجا اعلام مي كنم كه هركدام از شما كه مشروح فعاليت هايتان را در اوراق بازجويي بنويسيد، بلافاصله از زندان آزاد خواهيد شد و من مأموريت دارم تا امروز در نگهباني زندان بمانم و هركس را كه متن اعترافاتش را تحويل بدهد آزاد كنم. »
تهراني سپس به نگهباني زندان رفت و با يك بغل اوراق بازجويي برگشت. برروي اين اوراق اسامي هر زنداني و سؤالاتي را كه بايد جواب بدهد نوشته شده بود.
مدتي سكوت بر جمع توده اي ها حاكم شد، سپس يكي يكي از جاي برخاستند و اوراق بازجويي مربوط به خود را از تهراني گرفتند و هريك در گوشه اي از حياط زندان مشغول نوشتن اعترافات خود شدند. آن روز حياط قزل قلعه به محوطه و جلسات امتحاني دبيرستانها و دانشگاهها شباهت پيدا كرده بود. زماني كه يكي دو نفر اوليه كه سؤالات مربوط به خود را پاسخ داده بودند، آزاد شدند، همگي اعضاي تشكيلات تهران سرگرم نوشتن اعترافات خود شدند و پس از ختم كار نوشتن، اعتراف نامه ها را تحويل تهراني مي دادند و آزاد مي شدند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- در سال 1349 به دنبال مصاحبه پرويز ثابتي كه در آن زمان با عنوان «مقام امنيتي» چند برنامه تلويزيوني اجرا كرد، نام عباسعلي اسلامي برسرزبانها افتاد و چيزي نگذشت كه معلوم شد اين نام يكي از اسامي متعدد عباسعلي شهرياري نژاد است. اين شخص واقعاً مرد هزار چهره وجاسوس چندجانبه بود. او فرد مورد اعتماد دكتررادمنش دبيركل حزب توده و مسؤول تشكيلات تهران بود. وي افزون بر اين با سپهبد بختيار اولين رئيس ساواك ايران هم مرتبط بود و با صدام حسين و سازمان «امن العام» عراق هم رابطه داشت.
در اوج فعاليت شهرياري، مأموران امنيتي آذربايجان شوروي براساس اعترافات يك مأمور ساواك كه در مرز ايران دستگير شده بود، به رهبري حزب توده اعلام كردند كه ساواك از طريق شهرياري در حزب توده نفوذ كرده است. اما دكتر رادمنش اين گزارش را نپذيرفت و به حمايت خود از شهرياري ادامه داد. اين شخص با گروههاي متعدد ديگري نيز در رابطه بود. از جمله اين گروهها مي توان به گروه بيژن جزني اشاره كرد كه شهرياري آنها را «لو» داده بود. ماجراي لورفتن يكي از گروهها و دستگيري جزني به اين ترتيب بود كه يكي از گروههاي ماركسيستي در شرايطي اضطراري بدون پناهگاه مي ماند و چون تصور مي كرده اند كه حزب توده در ايران داراي تشكيلات مخفي وسيعي است با حزب توده تماس مي گيرند و مسؤولان حزب توده اين گروه را به عباسعلي شهرياري معرفي مي كنند. عباسعلي شهرياري هم هنگام ملاقات با اين گروه سرقرار نمي آيد و به جاي آنان مأموران ساواك از راه مي رسند و اعضاي اين گروه را دستگير مي كنند.
در زماني كه تيمور بختيار به فعاليت هاي خود براي براندازي رژيم پهلوي شدت داد، ساواك عباسعلي شهرياري را مأمور كرد تا به طريقي بختيار را به مناطق نزديك مرز ايران بياورد و او در راستاي خواست ساواك به بهانه شكار تيمور بختيار را به محل موردنظر آورد و در آنجا دوتن ديگر از مأموران ساواك كه درگروه بختيار نفوذ كرده بودند، با مسلسل به او حمله كردند و او را كشتند.
شهرياري پس از ترور بختيار به ايران گريخت، اما مأموريتش براي ساواك تمام شده بود و يك مهره سوخته به حساب مي آمد. به همين سبب ساواك شروع به جمع آوري تشكيلات تهران كرد.
به دنبال اين اقدام يك گروه از سازمان چريك هاي فدايي خلق موفق شد تا آدرس محل اقامت عباسعلي شهرياري را پيدا كند. همين گروه در يكي از روزها به او حمله كردند و او را در مقابل منزل مسكوني اش در خيابان روشندلان كشتند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14