(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 26 اسفند 1388- شماره 19607
 

يك سال با گزارش روز كيهان به عشق مردم در سنگر نبرد نرم - بخش نخست



يك سال با گزارش روز كيهان به عشق مردم در سنگر نبرد نرم - بخش نخست

گاليا توانگر
اينجا خط مقدم است، خط مقدم نبرد نرم!
لحظه اي كه وارد تحريريه مي شويم، به عشق مولا علي قلم به دست مي گيريم و در سنگرهاي جنگ نرم متصل به ريشه ها، براي مردم مي نويسيم. براي مردم نوشتن، قداست دارد، براي مردم صادقانه گفتن شهامت مي خواهد و براي مردم قلم زدن دل عاشق مي طلبد. از صبح تا شب، مصاحبه، ليد، تيتر، رو تيتر، سوتيتر، تحليل، تماس پشت تماس. ما هميشه وقت كم مي آوريم.
اگر عشق نبود، اين جوشش متولد نمي شد و به ثمر نمي نشست. وقتي همه خوابند بچه هاي سنگر ما بيدارند، وقتي روزهاي تعطيل همگان استراحت مي كنند، بچه هاي خط مقدم به روزهاي بيداري مي انديشند.
كار ما كار سختي است، ولي به همه فراز و نشيب هايش مي ارزد، چون با رمز يا زهرا(س) به ميدان آمده ايم. به چشم هاي مردم كه نگاه مي كنيم، «من» خط مي خورد و «ما» جان مي گيرد. بگذار ارزش زندگي ما به آفريدن و عاشقانه زيستن در سايه «ما» باشد. وان يكادي بدرقه راهمان كنيد، بچه هاي سنگر ما مسافرند!
بساط چاي اسماعيل آقا- مرد مهربان و ياريگر روزهاي نوشتن- از راه مي رسد. اين چاي در شلوغي روزهاي تحريريه عجب مسكن آرامش بخشي است! گويي اگر اين چاي نبود، ثانيه ها سنگين مي گذشتند. «با سلام، از اين كه به ياد من بوديد، متشكرم. مطمئنا سرگرم نوشتن گزارش يا تهيه مصاحبه هستم. پيغام بگذاريد، در اسرع وقت تماس مي گيرم. يا علي.»
اين متن پيغام گير تلفن يكي از بچه هاست. كمتر مهماني مي رويم، كمتر تعطيلي داريم، و تمام روز در همين خانه دوم (تحريريه) كه اتفاقا خانه اولمان است، به چالش هاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي، هنري، اجتماعي و... مي انديشيم. تصورش را بكنيد همه زندگي تان را با نوشتن عجين كرده ايد، پاي درد دل همه مي نشينيد، اما سهم شما گاه برخورد تند، قضاوت ناعادلانه، نامهرباني و توقع بالاي برخي ها مي شود اما بايد تحمل كرد و صبور بود. به تلفنمان كه زنگ مي زنند اگر همه غصه هاي دنيا در دلمان باشد، ناگزير با لبخند جواب مي دهيم. نمي توان گفت: «حوصله ندارم!» ما سنگ صبوران مردم هستيم!
بچه هاي سنگر گزارش روز چه كساني هستند
سال88 با توجه به فراز و نشيب هاي سياسي اش سال سنگيني براي روزنامه ها بود. بچه هاي سنگر سرويس گزارش روز تلاش كردند منطبق بر فرمايشات مقام معظم رهبري، سربازان گمنام و تأثيرگذاري در ميدان جنگ نرم باشند. هر چند با قرارگرفتن جواني خوش فكر و انقلابي چون ايرج نظافتي در رأس امور اين سرويس، تندتر شدن نبض گزارشات و همدلي اهالي سرويس پيش بيني مي شد. محمد كريمي دبير سرويس پيشين كه رفت، محبت، سازش، تحمل و ده ها ويژگي خوبي را كه از او به يادگار گرفته بوديم با هدايت نظافتي دبير سرويس جديد به ثمر نشانديم. دويست و شصت و دو روز بدون وقفه در خدمت شما مخاطبين عزيز و ملت سرافراز در سنگر ارزش هاي والاي انقلاب اسلامي تحليل هاي ارائه داديم كه انشاءالله منطبق بر حقايق و موج آفرين بوده باشد.
براي خودم به شخصه سال بسيار سنگيني بود. از دست دادن والدينم در فاصله زماني كمي و در عين حال حفظ همگامي با بچه هاي سرويس توان مضاعفي مي طلبيد، اما به تجربه دريافته ايم دردها سازنده اند و از دردها هدف ها و اميدهاي بزرگتري برمي خيزد.
هيچ وقت روز خاكسپاري پدرم را فراموش نمي كنم. درست زماني كه با شانه هاي شكسته، در برابر طوفان ها ايستاده بودم، تلفن همراهم زنگ خورد و از آن سو، عزيزي پيشنهاد سوژه گزارش داد! زندگي ما حقيقتاً براي خودمان نيست. وقتي براي خودت نباشي، به رودخانه اي عظيم تر مي پيوندي و دردهاي شخصي را به يك درد مشترك تبديل مي كني. وقتي هدف هاي بزرگتري را انتخاب مي كنيد، طوفان ها را ناكام مي گذاريد. من حتي در روزهاي بستري مادرم، شب ها گزارش مي نوشتم و صبح به دبير سرويس تحويل مي دادم.
اتفاقات خوب هم بود. مثلا خبر ازدواج همكارمان خانم پريسا جلالي.
جالب است كه بدانيد ما حتي از زندگي روزمره سوژه آفريني مي كنيم. خانم جلالي اگر چه يك سياسي نويس خوب و پرجنب و جوش است، اما با تجربياتي كه در همين ايام پشت سر گذاشت، توانست پيرامون مشكلات ازدواج جوانان و چالش هاي پيش روي آنها گزارش هاي تحليلي خوبي ارائه دهد.
جلالي از ارديبهشت سال 88 به جمع سرويس گزارش روز پيوست.
خانم صديقه توانا كه بيش از يك دهه كار در سرويس هاي ديگر را تجربه كرده بود، در ارديبهشت 88 وارد سرويس گزارش روز شد. ايشان بيشتر به سوژه هاي اجتماعي تمايل دارند. سوژه هايي چون زنان بي سرپرست، صندوق هاي صدقات و... خانم توانا هميشه دغدغه دو چيز را دارد؛ گزارش و فرزندش.
و آقاي آقايي با دنيايي از تجربه و احساسات! بسيار غصه دار شديم كه در همين ايام تهيه گزارش پاياني سال در سوگ از دست دادن مادرشان فرو رفتند. پرنده روح آقاي آقايي گويي در قفس زرق و برق هاي اين دنيا نيست. همه چيزش بوي شاعرانگي دارد. مردي با شانه هاي استوار، سال ها تجربه و دلي عاشق. اين ها اهالي گزارش روزند، البته در آستانه سال جديد جوان ها و نيروهاي جديدي هم هستند كه عنقريب به اين جريان پرخروش خواهند پيوست.
تازه وارد پرجنب و جوش
ميانگين گزارشات اعضاي سرويس گزارش اينچنين است: ايرج نظافتي 34، صديقه توانا 50، پريسا جلالي 51، حسن آقايي 57، گاليا توانگر 70 مورد بوده است. بنابراين جمعا با 262 مورد گزارش در خدمت مخاطبين بوده ايم. البته اين ركورد ثبت شده در آرشيو روزنامه است.
در گزارشات سياسي پريسا جلالي و ايرج نظافتي تحليل ها و حرف هاي منطبق با روز داشتند. جلالي داغ ترين سوژه ها را در كمترين زمان ممكن از نگاه كارشناسان مي پروراند و ارائه مي داد. وي با گزارش پربازتاب «پس پرده رنگ هاي مردم فريب» در خرداد 88 به سرويس گزارش روز پيوست. اولين باري بود كه در رسانه ها به استفاده ابزاري از رنگ به عنوان نماد سلايق حزبي اشاره مي شد كه بعدها رسانه هاي ديگري به آن پرداختند. چه روزگار عجيبي است كه حتي رنگ ها هم- آن هم رنگ سبز كه نشانه ايمان و اسلام است- به اسارت بازي هاي دنيوي درمي آيد!
يكي ديگر از گزارشات پربازتاب پريسا جلالي با موضوع شايعه پراكني هاي سياسي بود كه با تيتر «اينجا بي بي سي! از شهر شما چه خبر؟!» در تاريخ 13/4/88 چاپ شد.
ليد جذاب اين گزارش را بار ديگر مرور مي كنيم:«-برنامه بعدي چيه؟ ديروز همانطور كه گفتيد به خيابون رفتيم و كلي شعار داديم.
- امروز وقتي كه جمعيت زيادي به خيابون اومد به مغازه ها حمله كنيد، شيشه بانك ها و مراكز عمومي رو بشكنيد، اگه مي تونيد آتيش زدن پمپ بنزين رو در دستور كار خودتون قراربديد، شب ها هم جمع شويد روي پشت بام هاو الله اكبر بگيد!
- آخه...!؟
- آخه نداره، اين شما هستيد كه بايد از اين فرصت مناسب به بهترين شكل ممكن استفاده كنيد، ما هم هواي شما رو داريم!
بخشي از مكالمات تلفني يكي از عناصر وابسته به شبكه هاي ضدانقلاب در ايران را خوانديد كه از سوي عوامل اصلي اغتشاشات در خارج از كشور هدايت و رهبري مي شد.
مكالمات مجري شبكه هاي ماهواره اي بي بي سي و صداي آمريكا و ديگر رسانه هاي خارجي با مخاطبان جعلي كه خط هاي اين شبكه ها را اشغال كرده اند و همگي متفق القولند كه شهرهاي ايران زيرگام هاي مردم! به لرزه افتاده، اين مسايل نه تنها موضوع جدي نيست بلكه طي سه دهه اخير و با وقوع هر اتفاقي به موضوعي تكراري تبديل شده و ساكنان شهرهاي نام برده در اين شبكه ها را به خنده وامي دارد.
با برپايي انتخابات رياست جمهوري و شايعه توهم تقلب در روند شمارش آراء اغتشاشات در برخي مناطق تهران رخ داد تا اينكه علاوه بر خسارات جاني، خسارات مالي چند ميلياردي به مبلمان شهري، احساس ناامني و اضطراب در ميان مردم و غيره روي داد. اين اتفاقات كه تنها مختص برخي خيابان هاي تهران بود بعضا در رسانه هاي خارجي با رشدي قارچ گونه مواجه گرديد.
شكل گيري شايعات و اخبار ضد و نقيض در اين ميان ذهن افكار عمومي را نشانه رفت تا به درگيري و اغتشاش بيشتر دامن بزند. شايعاتي از قبيل ضرب و شتم زن بارداري توسط نيروهاي پليس و كشته شدن جنين وي تا اسيدپاشي و كتك زدن مردم توسط بسيج و...
اما آنچه به انتشار اين اخبار جعلي كمك مي كرد ابزاري با عنوان رسانه بود. ابزار ارتباطي كه اين روزها زندگي تمامي مردم را در سطح جهان تسخير كرده است.»
پريسا جلالي به همكاري خوب و روحيه مودتي كه بين اعضا برقرار است، اشاره كرده و مي گويد:«از همان ابتداي ورودم به سرويس احساس راحتي مي كردم. من قبلا جاهاي ديگر هم كار كرده بودم، ولي هيچ كجا يك نيروي تازه وارد را سريع در جمع خود راه نمي دادند يا لااقل به چشم يك دوست نگاه نمي كردند! در گزارش روز همه بچه ها به هم كمك مي كنند و بيش از همه حمايت هاي آقاي نظافتي شامل حالم شد. مورد ديگري كه در روند و خط مشي كاري اين سرويس كاملا مشهود است، پيگيري هايي است كه پس از محول كردن سوژه ازسوي دبير سرويس صورت مي گيرد. برايشان زمان بندي و كيفيت كار خيلي اهميت دارد.»
وي از خاطره اولين روزهاي ورودش به سرويس مي گويد:«اولين روز فقط يكي و دو نفر در سرويس گزارش روز نشسته بودند. خيلي تعجب كردم. با خودم گفتم: پس بقيه كجا هستند؟! بعدها متوجه شدم اصلا ويژگي كار در اين سرويس با مابقي سرويس ها تفاوت دارد. كل كار در سرويس گزارش روز توليدي است. بنابراين بچه هاي سرويس يك پايشان مؤسسه و يك پايشان هم در سطح شهر است.»
درد مردم دغدغه ماست
صديقه توانا همكار اجتماعي نويس سرويس از چهار سوژه زنان بي سرپرست، صندوق صدقات، پيوند اعضا و گزارش زيارت بهشت زهرا (س) در روزهاي پاياني سال به عنوان گزارشاتي كه خود در وهله اول از آنها تأثير گرفته و بسيار در نگرشش نسبت به زندگي تحول برانگيز بوده است، ياد مي كند.
وي مي گويد: «من آگاهانه وارد سرويس شدم، چون قبلاً در سرويس هاي ديگر كار كرده بودم و دورا دور با فضاي حاكم بر سرويس گزارش روز آشنايي داشتم.
آقاي اميدي (عضو شوراي سردبيري روزنامه كيهان) هميشه تأكيد دارند كه گزارش نويسي خوان آخر روزنامه نگاري ست. بنابر اين كا ردر اين سرويس بسيار سنگين و رسالت خطيري بر دوش اعضا مي گذارد. از ابتداي ورودم به سرويس با راهنمايي هاي آقاي نظافتي توانستم خودم را با روند كاري اين بخش از روزنامه هماهنگ كنم.»
وي ادامه مي دهد: «با انتخاب هر سوژه گويي دري جديد به دنياي تازه اي روبرويمان گشوده مي شود. چون ما مي توانيم به هر سوژه اي اعم از سياسي، اقتصادي، فرهنگي، علمي، هنري و... سرك بكشيم، بنابر اين آخرين اطلاعات هر شاخه را در ذهن داريم.» توانا، چشم هايش را از پنجره كنار ميز به دوردست ها مي دوزد. رد نگاهش پرنده اي را تا شانه بادگيرهاي اطراف كه همچنان در گذر زمان استوار ايستاده اند، دنبال مي كند. بخش هايي از گزارش پيوند اعضا را مرور مي كنيم: «كلمات، نايافتني است براي توصيف دل بزرگت كه بخشي از وجود من متعلق به وجودت است، قلبت دريچه مهرباني ها و خوبي هاست و با دستان لطيفت به دلم رنگ محبت زده اي، نقش خاطره اي زده اي كه تا ابد از ذهن هيچ كس پاك نخواهد شد. مي دانم داغي بزرگ و سنگين در غم از دست دادن عزيزتان بر دل داريد، اما شما مادر، پدر و همسر گرامي زيباترين هديه را براي دلبندتان انتخاب كرده ايد، هديه اي به نام عاقبت به خيري و دري از درهاي بهشت را براي او گشوده ايد و عزيزتان جايي جز بهشت برين ندارد.»
ودر جاي ديگري اين گونه توصيف مي كند:
«زندگي جاده اي است يك طرفه كه ما مسافران آن هستيم، راه هر كس در نقطه اي از اين جاده به بن بست ميرسد، اما راه براي ديگران هنوز ادامه دارد، وقتي قرار است هجراني رخ دهد، قلبي مي تواند دوباره در سينه اي بتپد كه مفهوم انسانيت هميشه زنده بماند و آدميان بدانند كه مهر چيست و محبت كجاست؟ وقتي قلبي در سينه اي مي تپد، مي تواند همانند باران صميمي و همانند خورشيد مهربان باشد و آنقدر بخشنده باشد كه بتواند در دنيايي كه عصا از دست كور مي گيرند چشمانش را به آن كور بدهد تا پشت سرعصايش گريه نكند، دلها در اينجا آنقدر بزرگ است كه مي تواند عشق به هر كس را در خود جاي دهد. دل در اينجا فروختني نيست، آن را به هر كس كه بدانند فردا طلوعي خواهد داشت حتي اگر او نباشد مي توانند هديه كنند. چون آن كس كه خود يافته است كه بني آدم اعضاي يكديگرند، پس با خواست خدا او لايق تولدي دوباره است و اعضايي كه امين آنها بوده است را براي زندگي مجدد به ديگران امانت مي دهد. اي آنكه رسم امانت داري مي داني! بيا تا عادت به رسمي تازه كنيم... بيا تا از گلزار عافيت تنها گل نفس را برچينيم و به تلخ ترين لبخند كودكي هديه دهيم كه در زندگي رنج بارش، تنها عضوي كم دارد!»
با اخلاص بچه هاي انقلاب قد كشيدم
... و توانگر اين چنين مي نويسد:
«مهمترين تحول سال كاري گذشته براي من آشنايي با نيروهاي مخلص و بي ادعاي بسيج به ويژه بسيج دانشجويي بود. وقتي آنها را مي بينم كه گمنام و بي ادعا بار سفر مي بندند و براي سازندگي در دور افتاده ترين نقاط كشور طلايي ترين فرصت هاي زندگي شان (جواني و ايام خوش تعطيلات عيد و تابستان) را خرج مي كنند، با خودم مي گويم: آنها كجا و من كوچك كجا؟
خودشان، تفكراتشان، اخلاص شان و راهشان را دوست دارم. از وقتي كه آنها را شناختم عاشقانه تر مي نويسم و مخلصانه تر تا پاسي از شب قلم مي زنم.
معاونت سازندگي بسيج دانشجويي راه ديگري در زندگي ام گشود.
در همين جا از همه برادران و خواهران خوبم كه در امر سوژه يابي و اتاق فكر گزارشات، برايم همراه و همگام خوبي بودند تشكر مي كنم. آقايان شيخان، باستان، ندافيان، نادعلي، بهرامي، ياوري، ترابي، گودرزي و خواهر عزيزي صميمانه از ارتباطات تنگاتنگ و گسترده و پرثمرتان سپاسگزارم.
و در پايان اين شعرم را تقديم همه سربازان انقلاب مي كنم:
شعرهاي من/ در امتداد دره ها قدم مي زنند / و هميشه روضه خوان چشم هايي هستند كه باراني اند / شعرهاي من از فراق ليلي / تا نمايش محبت گرگ ها / در كوچه پس كوچه هاي خاكي عراق و افغانستان / بيدار مانده اند!/ آنجا كه اعتراض قلم مي شود / و راهپيمايي عاشقان زمين / به پوست اندازي دروغ ها مي انجامد / ما علف هاي له شده / زير چكمه هاي ظلم نيستيم / ما ا ز داغ ليلي زاده شده ايم / و هميشه عزادار اسارت زمينيم!
گزارش روز

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14