(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 18 ارديبهشت 1389- شماره 19639

وظيفه رسانه ملي در جنگ مغزها و قلب ها
اساتيد سكولار در دانشگاه هاي جمهوري اسلامي!؟ -بخش پاياني
فرمول موفقي به نام شبكه سازي



وظيفه رسانه ملي در جنگ مغزها و قلب ها

سهيلا رنگاور- دانشجوي مديريت
هر زمان كه صحبت از غرب به ميان ميايد تمام حضرات دهان به نقد گشوده و اگر گوش شنوا پيدا كنند در مضرات غرب گرايي و انديشه هاي غرب به زيبايي سخن مي رانند اما در عمل چه؟! بدون استثنا از نسخه هاي پيچيده شده و شكست خورده غرب با افتخار استفاده مي كنند.
ردپاي اين موضوع نه تنها در عرصه هاي اجتماعي اقتصادي و فرهنگي و حتي كتب دانشگاهي به چشم مي خورد بلكه اين بار در عرصه رسانه ما نيز وارد شده است ما شاهد بوديم كه غرب براي نفوذ در افكار عمومي متوسل به فيلمهاي سينمايي شده بود و سعي داشت كه نبود محتوا و انديشه قوي خود را پشت سكانسهاي جذاب و جلوه هاي ويژه پنهان كنند و تا حدي نيز موفق بوده اند ولي آنها به همين حد راضي نشدند اين بار به ساخت سريال رو آورده اند.
اما در كشور اسلامي ما نه تنها هيچ برنامه اي براي مقابله با اين هجمه ها وجود ندارد بلكه رسانه ملي نيز در جهت ايجاد فرصتهاي برابر اين فيلم ها را دوبله كرده و براي تمام ايرانيان به نمايش مي گذارد و در مقابل اعتراضهاي افراد در جهت نقد اين فيلمها، به نقد آن در ساعات نامناسب در شبكه چهار كه مخاطبان خاص خود را دارد مي پردازد.
همانطور كه اشاره شد غرب تنها به فيلمهاي سينمايي قناعت نكرد و به سريالهاي دنباله داري رو آورد كه ظرفيت تلف كردن وقت هزاران مخاطب را به مدت طولاني دارد مي تواند ومطلوب آنان را به ناخوداگاه ذهن افراد القا نمايد. در حال حاضر با اندكي تأمل بر روي شبكه هاي ماهواره اي درمي يابيم كه در كنار شبكه هاي بيشماري كه قبلا شايد يك سريال دنباله دار پخش مي كردند شبكه اي تأسيس شده است كه 24 ساعته به پخش سريالهاي دوبله شده اي مي پردازد كه هيچ مضموني جز اشاعه فحشا و رواج روابط نامشروع و انديشه هاي فمينستي را دنبال نمي كند و جالب توجه است كه اين سريالها با ظرافت خاصي تهيه شده اند و با شناختي كه نسبت به خانواده هاي ايراني داشته اند توانستند با سانسور صحنه هاي مبتذل، آن را باب طبع ايرانيان درآورد.
اما براستي با چه هدفي اين شبكه ها با اين هزينه هاي گزاف احداث مي شود؟!آنچه كه قلب انسان را به درد مي آورد اين نكته است، اروپايي كه تمام بنيادهاي خانواده را زير چرخهاي افكار اومانيسمي و در راه صنعتي شدن له كرده اند و افكار فمنيسمي نيز بر اين موضوع دامن مي زند بايد بيايد و براي كشور ما كه خانواده مهمترين و تأثيرگذارترين بنيان در جامعه است نسخه زندگي بپيچند و بخواهد راه و روش آن را به ما بياموزد! و متأسفانه خانواده هاي ايراني بدون توجه به تأثيرات مخرب اين گونه سريالها بر افكار جوانان و نوجوانان به راحتي به اين اميد كه سانسور شده به تماشاي آن مي پردازند.
جناب آقاي ضرغامي شما به عنوان رئيس تنها رسانه اسلامي در مقابل اين هجمه هاي روزافزون رسانه هاي غربي و شبكه هاي رنگارنگ و بودجه هاي ميلياردي چه كرديد؟ من به عنوان يك دانشجوي مسلمان از شما سؤال مي كنم در جهت تحقق مطالبات رهبري و اعتماد ايشان چه فعاليتي را در نظر گرفته ايد؟ شما در اين جنگ نرم كجا ايستاده ايد در جهت آگاهي افراد كدام برنامه را تدارك ديده ايد؟ چرا اينكه در اين برهه حساس به جاي شفاف سازي فضاي غبارآلود فتنه بيشتر به دو قطبي كردن جامعه دامن زديد.
براي نشان دادن زيبايي هاي اسلامي و رفع شبهات وارده چه اقدامي شده است؟ در كداميك از سريالهاي سيما مي توانيم ردپاي عفاف و حياي زن ايراني را دنبال كنيم؟ براي حفظ بنيانهاي خانواده و رفع اختلاف طبقاتي در جامعه چطور؟ آيا با تأسيس شبكه قرآن توانسته ايد حق دين و قرآن را ادا كنيد؟ آيا تاسيس شبكه هاي شهرستان توانسته عدالت را در عرصه رسانه ايجاد كند؟
واقعا جاي سؤال است در جامعه اي كه شعار اصلي آنها مرگ بر اسراييل است بايد فيلمهايي پخش شود كه نه تنها تاريخ و تمدن ما را به غارت برده بلكه افكار صهيونيستي را نيز به مردم القا مي كنند؟ آيا ما همت ها و باكري ها نداشتيم آيا ما زناني اسطوره نداشتيم؟!
آيا به خاطر نداريد موضع امام راحل در قبال فيلم اوشين و الگو شدن آن چه بود؟ شما در قبال افكار عمومي جامعه مسئول هستيد چرا بايد فيلم هايي با مضمون آخر الزمان كه حتي در اروپا خانواده هاي مذهبي كودكان خود را از ديدن آن منع مي كنند در رسانه ملي ما بدون هيچ نقدي پخش شود؟ چرا نبايد به آنجا برسيم كه ما فيلمهايي در نقد انديشه هاي مخرب غرب و وضعيت نابه سامان انسانها در غرب بسازيم و واقعيت جامعه آنها را به نمايش گذاريم؟
در سياست گذاري شما خرده برنامه هاي فرهنگي چون «اين شبها» حتي به اندازه سريال «پرستاران» هم جايگاه ندارد و بايد در ساعات پاياني شب پخش شود! و بسيار جاي تاسف دارد كه بودجه بيت المال مسلمين صرف ساختن فيلم هايي مي شود كه نه تنها چهره واقعي اسلام را به نمايش نمي گذارد بلكه انديشه وتفكر اسلامي را به سخره مي گيرد.
تا به كي ما بايد شاهد ميزگردهاي خسته كننده و خشك در نقد فمنيسم باشيم كه اصلا تاثيرگذار نيستند چرا ما سريالهايي در نقد اين انديشه نداريم تا اثرات مخرب اين تفكر در غالب فيلم به مردم نمايش داده شود؟ كدام فيلم را ساخته ايد كه نمايانگر جايگاه رفيع زنان در جامعه اسلامي باشد؟ فرياد ما در مقابل استفاده ابزاري از زنان در غرب گوش فلك را كر كرده در حالي كه در تبليغات بازرگاني ما هم زن به عنوان ابزار تبليغي استفاده مي شود.
جناب آقاي ضرغامي روزانه هزاران برنامه در شبكه هاي گوناگون ماهواره اي به زبان فارسي و ديگر زبانها ساخته مي شود تا چهره اسلام و انقلاب اسلامي را در جهان خراب كند تا به اين بهانه از نفوذ انديشه هاي اسلامي جلوگيري كند و در مقابل تمام اين شبكه ها تنها و تاكيد مي كنم تنها رسانه با رويكرد اسلامي ماهستيم و موظفيم كه در قبال اين همه هجمه از اسلام ناب محمدي و انديشه هاي مطهر آن دفاع كنيم و بنده بر اين باورم كه اسلام و انقلاب از نظر درون مايه آنچنان قوي است كه ما را در مقابل آنها بي نياز كرده است اما يك تفاوتي بين ما و غرب وجود دارد و آن اين است كه آنها به خوبي باطل خود را مزين مي كنند و ما نمي توانيم آن گونه كه بايد و شايد حق خود را به جهانيان ارائه كنيم.آقاي ضرغامي ايجاد زمينه تبليغ و تشريح افكار اسلامي و انقلابي توسط رسانه ملي ما كار بزرگي است كه صدالبته جوانان توانمند ما از عهده آن نيز برخواهند آمد اما جاي تعجب است كه با وجود اين همه استعداد باز خلأ برنامه ديده مي شود و متاسفانه رسانه ملي بعد از يك تكان چندماهه كه اميد مي رفت با ادامه آن وضعيت بهبود يابد با كمال تاسف دوباره رسانه ما در خواب زمستاني فرورفت و دوباره روز از نو روزي از نو.

 



اساتيد سكولار در دانشگاه هاي جمهوري اسلامي!؟ -بخش پاياني

فاطمه مرسلي
در بخش نخست اين مقاله كه در روز شنبه يازدهم ارديبهشت به چاپ رسيد، به معرفي و بررسي آثار دكتر حسين بشيريه بعنوان يكي از اساتيد سكولار در حوزه علوم سياسي و علوم اجتماعي پرداختيم و نتيجه گرفتيم كه عليرغم عدم حضور فيزيكي وي در دانشگاه ها، كتاب هايشان مورد تدريس قرار گرفته و جزو منابع تحصيلات تكميلي به حساب مي آيند.
در ادامه قصد داريم به معرفي و بررسي آثار و عملكرد دو تن از ديگر اساتيد سكولار و غربزده بپردازيم.
¤ ¤ ¤
حميدرضا جلايي پور، داراي ليسانس و فوق ليسانس در رشته جامعه شناسي از دانشگاه تهران و دكترا در رشته جامعه شناسي سياسي از دانشگاه لندن است. وي عضو هيئت علمي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران بوده و تدريس در درس هاي مباني جامعه شناسي، جامعه شناسي سياسي و جامعه شناسي جنبش هاي اجتماعي و انقلاب و تحقيق درباره نقش مؤلفه هاي اجتماعي در سياست ايران، علاقه آموزشي و مطالعاتي او را تشكيل مي دهد.
از اين نويسنده كتاب هاي «قاضي محمد: كردستان در سالهاي 1324- 1320»(1369)، «كردستان: علل تداوم بحران آن» (1371)، «پس از دوم خرداد: درباره جنبش هاي اصلاحي 78-76» (1378)، «دولت پنهان: بررسي جامعه شناختي عوامل تهديدكننده جنبش اصلاحات 79-78»(1379)، «جامعه شناسي جنبش هاي اجتماعي: با تأكيد بر جنبش اصلاحي دوم خرداد» (1381) و «اصلاحات در برابر اصلاحات» (1382) چاپ شده است.
وي عضو شوراي مركزي جبهه مشاركت و از تجديدنظرطلباني است كه سابقه مديرمسئول و گرداننده روزنامه هاي زنجيره اي ]بخوانيد پايگاه دشمن[ نوسازي، جامعه، توس، نشاط و عصرآزادگان بوده است. اين روزنامه ها بر طبق بيان جلايي پور در جدول شماره 14 كتاب جامعه شناسي جنبش هاي اجتماعي، گرايشات ليبرال- دموكراتي داشتند.
همچنانكه جلايي پور در يك گردهمايي دانشجويي مي گويد: «ما ميانه روي مدرن هستيم كه شامل طيفي است كه يك قطب آن را كارگزاران سازندگي (جناح چپ آن) تشكيل مي دهد و قطب ديگر آن، نهضت آزادي مي باشد و نشريه جامعه و همفكران آن در وسط طيف قرار مي گيرند». (قمري وفا، 1381: 154)
حميدرضا جلايي پور هم چنين جزء سخنرانان كنفرانس ضدانقلابي برلين بوده است. كنفرانس برلين با نام اصلي كنفرانس ايران پس از انتخابات، نام همايش سه روزه اي بود كه بعد از انتخابات دوره ششم مجلس شوراي اسلامي از 19 تا 21 فروردين 1379 به مدت سه روز از سوي حزب صهيونيستي سبزهاي آلمان و به دعوت بنياد هاينريش بل در برلين برگزار شد. موضوع آن تغييرات در ايران و اصلاحات در نظام بود. با پخش برنامه اي در دو شب متوالي 29 و 30 فروردين ماه 1379 از شبكه اول صداوسيما، اين كنفرانس جنبه ضدملي و ابعادي فراگير يافت. در اين فيلم صحنه هايي از عريان شدن يك مرد، رقصيدن يك زن، فريادهاي مرگ بر جمهوري اسلامي و سران نظام پخش شد.
جاي بسي تأمل است كه وي در صفحه 240 كتاب دولت پنهان خود ادعا مي كند، برگزاري اين كنفرانس به نفع منافع ملي ايران و جمهوري اسلامي بود!؟
جلايي پور در مقاله خود كه با عنوان اصلاح طلبان مسلمان؛ حاملان جامعه دربرگيرنده در زمينه ايراني آن «پس از برگزاري كنفرانس به آلمان فرستاده بود، چنين نوشت: «اين مفهوم به اقشار اجتماعي طرد شده ناشي از هژموني اسلام گرايان سياسي كه حول اصل اسلامي كردن سياست و جامعه شكل گرفته است، اشاره دارد.»
ايشان در توضيحي كه براي اين جمله آورده است، در اثبات مشي پلوراليستي و سكولاريستي خود مي نويسد: «هم اسلام گرايان و هم اصلاح طلبان هر دو به دين اسلام اعتقاد قلبي دارند، اما نزد اسلامگرايان، اسلام يعني قرائت خاص از اسلام- يا اسلام به منزله يك ايدئولوژي- و اداره جامعه براساس اين قرائت خاص بعنوان يك امر شرعي و واجب در نظر گرفته مي شود. در صورتي كه در نزد اصلاح طلبان، اسلام به منزله دين است نه يك ايدئولوژي خاص- يا برنامه سياسي، اجتماعي و اقتصادي- كه در خدمت مديريت جامعه يا مبارزه سياسي قرار گيرد. به بيان ديگر، اصلاح طلبان به رعايت واجبات و محرمات مسلم شرعي اعتقاد دارند اما معتقدند ضمن رعايت حدود شرعي كه در رساله هاي علميه قيد شده است انواع زندگي ها را- براساس سطح توسعه يافتگي جامعه- مي توان
سازماندهي كرد و اسلام به منزله يك دين، يك الگو و ايدئولوژي خاص را به اعضاي جامعه ديكته نمي كند (دولت پنهان، صفحه 247)
جلايي پور در ادامه مقاله ارسالي خود به كنفرانس ذلت بار برلين مي نويسد:«اصلاح طلبان مسلمان]بخوانيد مسلمانان آمريكايي [نسبت به عملكرد حكومت از سه جهت حساسيت دارند. اول اينكه حكومت بايد نسبت به همه شهروندان، صرف نظر از وابستگي مذهبي، قومي، طبقاتي و حزبي آنها، بي طرف باشد و براساس قانون عمل كند- قانوني كه مخالف اصول اوليه حقوق بشر و قانون اساسي نباشد- نه براساس سليقه شخصي يا گروهي خاص. حساسيت دوم در چگونگي حفظ پست هاي حكومتي توسط مسلمانان است.... اصلاح طلبان مسلمان معتقدند تنها راه براي حفظ پست هاي سياسي نزد مسلمانان - و حتي اسلام گرايان - پايبندي آنها به سازوكارهاي دموكراتيك است. حساسيت سوم، مقايسه تاثيرگذاري نهادهاي حكومتي با نهادهاي مدني براي گسترش ارزش ها و احكام ديني است. اصلاح طلبان برخلاف اسلام گرايان معتقدند موثرترين راه براي گسترش ارزش هاي ديني اين است كه آنان از طريق نهادهاي مدني عمل كنند؛ نهادهايي كه به طور انتخابي توسط خود مردم و فارغ از قدرت حكومت تشكيل شده اند. لذا آنان برخلاف اسلام گرايان، درگسترش تبليغات ديني حكومت محور نيستند بلكه جامعه مدني محور هستند»(دولت پنهان، صص 252-251)
از يك طرف دركشوري بيگانه و درحضور تمامي سلطنت طلبان، عناصر گروهك منافقين و اپوزيسيون برانداز خارج نشين براي حكومت خود بايد و نبايد تحقيرآميز تعيين واز طرفي ديگر آن كنفرانس به نفع منافع ملي ايران وجمهوري اسلامي قلمداد مي شود؟ آيا اين دو با يكديگر قابل جمع هستند؟
در ادامه به بخش هايي از سخنراني التقاطي و سكولاريستي نامبرده در كنفرانس برلين اشاره مي كنيم:
«شما ببينيد، ما در روزنامه عصرآزادگان نسبت به روزنامه جامعه، مرتباً خط مي شكستيم و به جلو مي رفتيم... ما اصلاً دنبال اين هستيم كه دولت پاسخگو باشد و حكمراني قانوني نهادينه بشود و به نام دين و انقلاب و جنگ حكمراني قانون مخدوش نشود. اين مهم ترين دغدغه ماست و خيلي هم آرام پيش مي رويم.» (دولت پنهان، ص 258)
جلايي پور هم چنين جزء 33 دگرانديش و به اصطلاح روشنفكر ديني بود كه قبل از انتخابات مجلس ششم، اقدام به انتشار اولويت ها و برنامه هاي خود براي مجلس ششم نمودند. در بخش باورهاي اين مانيفست التقاطي و منافقانه؛ اعتقاد به قرائتي معنوي، رحماني، عقلاني، انساني وهدايتگر از دين بعنوان يك انتخاب آزاد، و احترام به عموم باورها و ارزش هاي ديني مردم و در بخش برنامه هاي آن؛ شكل گيري دولت دموكراتيك توسعه گرا، افزايش قدرت جامعه مدني و رسيدن به دولت كارآمد و محدود؛ حفظ استقلال دانشگاه بعنوان حريم حافظ حقيقت از حوزه قدرت كاهش تنگناهاي امنيتي - حراستي در دانشگاه آمده بود. هم چنين در قسمت اولويت هاي سياسي اين گروه 33نفره، پايان بخشيدن به فعاليت دادگاه هاي انقلاب با توجه به استقرار نظام جمهوري اسلامي؛ اصلاح مواد قانون احزاب در جهت لغو ضرورت اخذ مجوز از حاكميت سياسي براي تشكيل احزاب، در قسمت اولويت هاي اجتماعي آن؛ لغو گزينش هاي ايدئولوژيك- سياسي جهت تحصيل و كسب مشاغل و رعايت صلاحيت هاي علمي و عمومي و در بخش اولويت هاي فرهنگي نيز به اصلاح قانون مطبوعات در جهت لغو صدور مجوز توسط حاكميت سياسي اشاره شده بود.
حميدرضا جلايي پور دركتاب جامعه شناسي جنبش هاي اجتماعي خود ضمن شباهت قائل شدن بين دوم خرداد و انقلاب شكوهمند اسلامي، مي نويسد:« رخداد دوم خرداد همچون انقلاب اسلامي غيرقابل پيش بيني بود.»
وي در صفحه 258 همان كتاب با برتري دادن دموكراسي به دين مي نويسد: «برخلاف دين، دموكراسي يك ساز وكار ماورايي نيست، بلكه امري زميني است كه ريشه در تجربيات بشر دارد» و در ادامه مي نويسد:«لازمه ديني بودن دموكرات بودن نيست و برعكس براي دموكرات بودن ديني بودن شرايط لازم نيست. زيرا ديني بودن از جمله ويژگي هاي دموكراسي نيست و دموكراتيك بودن نيز در ميان ويژگي هاي دين وجود ندارد.»
جلايي پورر با بيان اينكه نظارت حداكثري استصوابي درترتيبات انتخاباتي، مخالف اركان مردم سالاري است، مي نويسد:«درجامعه ايران زيرنام دموكراسي ديني و ازطريق سازو كار نظارت حداكثري استصوابي نه فقط حقوق براي شهروندان عادي بلكه حقوق برابر شهرونداني كه تمام توان خود را وقف انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي كرده اند(!)، نيز ناديده گرفته مي شود لذا در مقام عمل، بخاطر وجود حذف و تبعيض سياسي، لوازم ضروري دموكراسي تحت نام دموكراسي ديني رنگ مي بازدو واژه اقتدارگرايي ديني يا حكومت ديني مردم را به ذهن متبادر مي سازد.»
وي همچنين دراين كتاب از ديدگاههاي التقاطي عناصر ضدانقلابي مانند عبدالكريم سروش، محسن كديور و محمد مجتهد شبستري و مهره هاي تجديدنظرطلبي مانند سعيد حجاريان و محمد خاتمي در خصوص حكومت دموكراتيك ديني استفاده مي كند.
به نقل از آفتاب نيوز جلايي پور ضمن انتقاد از تئوري فشار از پايين هم حزبي خود؛ سعيد حجاريان معتقد است: «نيروهاي سكولار هم مي توانند در آن راهي كه اعتقاد دارند، مبارزه كنند و كار كنند و حقوق مدني آنها هم بايد رعايت شود. (12/4/85)
جلايي پور همچنين جزء متهمين و دستگيرشدگان فتنه پس از انتخابات دهم رياست جمهوري بوده است.
يكي ديگر از اساتيد سكولار مورد پژوهش نگارنده، حاتم قادري مي باشد. ايشان مدرك ليسانس خود را درسال 1385 و در رشته علوم سياسي از دانشگاه شهيدبهشتي، مدرك كارشناسي ارشد و دكتري خود را درهمين رشته به ترتيب درسال 1367 و 1373 از دانشگاه تربيت مدرس اخذ كرد.
از قادري كتاب هاي زير به چاپ رسيده است: «ناسيوناليسم در ايران»، «آشوب: مطالعه در زندگي و شخصيت دكترمحمدمصدق» (1387)، انديشه هاي سياسي دراسلام و ايران (1387)، «انديشه هاي سياسي در قرن بيستم» (1379)، «انديشه هايي ديگر» (1378)، «آزادي وجدان مفهوم پسا پيامبري و ديگر مقالات» (1381)، «سقراط در ادبيات عرب دوره مياني» (به عنوان مترجم) (1384)، «سياست و فضيلت، فلسفه سياسي فارابي» (1386)، «حديث انقلاب» (1998)، «پراكسيس:انديشه سياسي و فعل سياسي در خاورميانه» (1387)
كالبدشكافي جريان به اصطلاح روشنفكري در ايران، نشانگر اين واقعيت است كه اين جريان، عمدتا در دو قالب ظهور يافته است: گاه در چهره هاي التقاطي يا شبه مذهبي و با عملكرد محتاطانه و گاه با رويكرد لائيك مآب و دين ستيزانه كه بي محابا به تخريب تعاليم ديني و مبارزه رسمي و آشكار با اسلام ناب پرداخته است، بايد گفت كه دراين روش، دگرانديشان همواره با استراتژي مشترك و تاكتيك متفاوت عمل نمودند.
همانگونه كه قادري در اظهارنظري (كه به نظر خودش مضحكانه است) دغدغه خود را ايمان و دينداري مي داند و در لواي اين نقاب، به تخريب تمامي مباني شرع، از اصول تا فروع مي پردازد و با اين كه سخنان خود را در قالب بحث علمي توجيه مي نمايد، در جاي جاي مباحثش ارائه راهكار علمي، قداست شكني، تحريف تاريخ و استهزاي مقدسات به چشم مي خورد كه تمامي اين موارد، نه تنها با مباحث آكادميك و علمي سالم تناقض دارد؛ بلكه نافي آنها نيز مي باشد.
قادري در تلاش است مفاهيمي نظير ليبراليسم، اومانيسم و سكولاريسم را به صورت يك ايدئولوژي انقلابي و براندازانه، درعرصه انديشه وعمل سياسي مطرح نمايد.
در ادامه به بررسي مختصر سخنان دكتر حاتم قادري در باب «مشكلات انديشه شيعي و دموكراسي» مي پردازيم. اين سخنان در يازدهمين اردوي ساليانه سياسي- فرهنگي دفتر تحكيم وحدت كه از تاريخ يكم تا چهارم مهرماه سال 1382، در دانشگاه تربيت معلم تهران برگزارگرديد، ايراد شده است.
حاتم قادري دراين بحث، ضمن تلاش در جهت تخريب مباني واصول مكتب تشيع به ابزار ايجاد تشكيك و جعل و تحريف تاريخ شريعت متوسل گرديده است.
اقدام قادري درخصوص تحريف متون ديني را نبايد تنها در حيطه تغافل يا براساس مغالطات صرفا منطقي، رهني و درقالب خطا جستجو كرد؛ بلكه شواهد متعدد تاريخي گواه آن است كه همواره عزمي عامدانه و آگاهانه مبتني بر انگيزه هاي فردي و اجتماعي و بعضا با محرك هاي بيروني در جهت تفسير به رأي متون ديني در جريان بوده است.
اين عزم بر مبناي حركتي سيستماتيك و برنامه ريزي شده با اهدافي مشخص، نظير: ايجاد گسست ميان مباني معرفتي و احكام الهي، تضعيف روحيه ضداستكباري دين، تقليل حوزه دين به نوعي معنويت فردي و بدون كاركرد اجتماعي و درنهايت مهار روحيه بيداري اسلامي شكل گرفته است. براساس همين راهبرد، اصول غيرديني و ساخته و پرداخته مدرنيته با ظاهري اسلامي و با توجيه نام نوانديشي به ضميمه تحريف واقعيات تاريخي تئوريزه شده و به قشر دانشگاهي ارائه مي گردد.
دربخش هايي از سخنان قادري اين گونه آمده است: «دوراني كه من براي شما نام مي برم 260 تا 329 كه دوران غيبت صغري ناميده مي شود، بحث و جدل زياد است. از جمله اتفاقاتي كه در اينجا تثبيت مي شود تعداد ائمه است؛ يعني همچنان اين بحث و جدل است كه آيا تعداد ائمه، منظورم شيعه 12 آمامي چندتاست؟! در اينجا گفته مي شود كه 12تاست هرچند هنوز عده اي در زمان غيبت صغري اعتقاد دارند كه ائمه 13 تا هستند يعني امام دوازدهم هم در عالم غيبت ازدواج كرده و فرزند او فوت شده و فرزند او جانشين اوست.»
وي در بخش ديگري از سخنانش ضمن تكرار موارد فوق، تفكر شيعيان را در ابعاد مختلف به چالش كشيده و مي گويد: «اين تمام قضايا نيست، بعضي نكات ديگر در آموزه شيعه وجود دارد كه با دموكراسي چالش جدي دارد. يكي از نكاتي كه بعضا در بحث هاي تكويني روايي آمده است بحث بر سر اين است كه ائمه از نور خاص آفريده شدند و شيعيان هم از همان نور؛ اما در يك شكل ناقل تر؟، و مخالفين آنها از يك نوع تاريكي آفريده شدند كه به اشكال و انواع مختلف در روايات آمده است. اگر اين باشد معني اين حرف اين است كه شيعيان از يك نوع ذات خاص آفريده شده اند و اين ذات خاص آنها را از ديگر آدم ها، و ديگر افراد متفاوت مي كند؛ يعني شما نمي توانيد در يك جامعه حقوق مدني داشته باشيد. چرا؟! براي اينكه داريد از يك ذات خاص صحبت مي كنيد، ذات خاص نوعي برتري، نوعي اولويت، نوعي ارجحيت مي بخشد كه شما مي خواهيد در حقوق مدني ناديده اش بگيريد... يعني اگر شما يك زماني بخواهيد كه شيعه جديد را با دموكراسي سازگاري بدهيد ناگزيريد كه به يك تصفيه بسيار جدي در بعضي از اين اركان دست بيابيد، اگر بخواهيد.»
اشاره حاتم قادري به بحث جهان پس از ظهور منجي و ربط آن با دموكراسي را در يك جمله از وي مشاهده مي كنيم: «دموكراسي با حضور امام سازگار نيست، با غيبت امام سازگار است.»
اين روشنفكرنماي كج انديش در ادامه سخنراني هاي خويش در محافل گوناگون، تحت پوشش حمايت از مفهوم دموكراسي، به سكولاريزه كردن كليه نهادهاي اجتماعي، حقوقي، اقتصادي و آموزشي جامعه و نفي قوانين اسلامي پرداخته و مي كوشد تا اسلام بدون احكام و يك گرايش شخصي و غيرناظر به حقوق و تكاليف اجتماعي را جايگزين اسلام جامع (كه شامل عقايد، اخلاقيات و احكام مي باشد) كند تا نظام اومانيستي حقوق بشر با مباني غربي، غيراسلامي و سكولار را بدون درگيري صريح با كليت اسلام، توجيه و در جوامع مسلمان مشروعيت بخشد.
وي در سخنان خود به ساحت وليعصر (عج) نيز تعرض نموده و حضور حضرت مهدي را صرفا به عنوان رهبر اكثريت بلامانع فرض مي نمايد و حالتي غير از اين را مخالف اصول دموكراتيك ارزيابي كرده و مي گويد: «من مي گويم اگر همين الآن كه امام دوازدهم غايب است حضور پيدا كند، وضعيت حقوق اجتماعي بيروني ما كجا متوقف مي شود؟»
حاتم قادري كه در فستيوال تابستاني دانشگاه اميركبير به دعوت انجمن اسلامي در تاريخ 8 مرداد 83 و با موضوع «جنبش دانشجويي در افسون امامت و شهادت» سخن مي گفت، با تئوريزه كردن ماترياليسم و مادي توصيف كردن چارچوب هاي جمهوري اسلامي، نظام اسلامي را متهم به برقراري امنيت صرف در چارچوب هايي خاص مي نمايد: «جامعه ما به سوي نوعي چارچوب مادي در حركت است و خود نظام جمهوري اسلامي، آن را تقويت كرده است. جمهوري اسلامي عليرغم همه دعاوي و شعارهاي اسلام خواهي ديني و معنويش مادي است. به جاي اينكه گشوده باشند، در چارچوب هايي سعي مي كنند امنيت خودشان را برقرار كنند.»
حاتم قادري در عين حال كه در كتاب انديشه سياسي در اسلام و ايران سعي كرده نظام سياسي اسلام و نظريات انديشمندان اهل سنت و شيعي را به شيوه اي مفصل توضيح و تفسير نمايد، اما در سخنراني هاي خويش ثابت كرده است كه هيچ اعتقادي به اين دست نوشته ها ندارد و اين چيزي نيست جز نفاق علمي و التقاط آموزه اي مبتني بر پايه هاي سكولاريسم.
دانشكده حقوق دانشگاه شهيدبهشتي در اواخر فروردين 1385 ميزبان دكتر حاتم قادري بود. استاد دانشگاه تربيت مدرس به دعوت مركز حقوق بشر، صلح و دموكراسي سازمان ملل در ايران آمده بود تا ساعتي در باب بي اعتمادي در كشورش (!؟) سخنراني كند.
قادري در سخنانش به چهار مقوله به عنوان خاستگاه بي اعتمادي در ايران اشاره مي كند. به اعتقاد او جغرافيا، متافيزيك، وضعيت مناسبات مردم و خود نظام حكومتي عواملي هستند كه دست به دست هم سايه بي اعتمادي را در طول تاريخ بر اين سراي كهن افكنده اند.
تمامي اينها مطالبي است كه در برهه هاي مختلف و به ويژه در عصر اصلاحات در جمع اعضاي انجمن اسلامي دانشگاه هاي كشور مطرح مي گردد؛ همان ها كه حضرت امام خميني(ره) بارها فرمودند: «انجمن هاي اسلامي، مراقب نفوذ منحرفين باشند.»
با اين همه، مسئولين فرهنگي و متوليان امور دانشگاهي كه جاده صاف كن ترويج چنين تفكراتي هستند پاسخ دهند كه به راستي، نقش بستن تراوشات مسموم ذهن آلوده انساني چنين مذبذب و تهي از انوار معنويت، و در اذهان پاك و بي آلايش قشر فرهيخته اين مرز و بوم چه آثار شومي را برجاي خواهد گذاشت و به راستي چه كسي پاسخگوست؟!
سيد شهيدان اهل قلم؛ مرتضي آويني نيز در توصيف دقيق اين دسته از افراد گفته است:
«آقايان! شما در ميان اين اقيانوس عظيم، جزيره تنها و كوچكي هستيد يادگار احاطه غرب بر كشورمان. پشت به تاريخ نكنيد و روي به فرهنگ و مردم و تقدير تاريخي قوم خويش بياوريد و اگرنه، اين درياي مواج شما را خواهد بلعيد و حتي جا پايتان را نيز خواهد شست؛ چنان كه از همين امروز نيز اين سرنوشت محتوم در پيشاني هاي سياهتان كه با تربت خدا بيگانه است، ظاهر شده و ديگر نه نامتان و نه تراوشات كثيف فكري تان، منشأ كوچك ترين اثري در تاريخ اين مرز و بوم نيست. شما هم با شاه مرده ايد و فقط جنازه هايتان در اينجا مانده است.»
و اما فصل الخطاب اين نوشتار را سخني ژرف از ديده بان بيدار انقلاب اسلامي حضرت آيت الله خامنه اي (دامت بركاته) قرار مي دهيم: «در بحث فرهنگ به عنوان سياست هاي كلان آموزشي و علمي دستگاه هاي موظف دولتي كه عرصه سوم بود، يكي از كارهايي كه بايد در اين شورا ]شوراي عالي انقلاب فرهنگي[ تصميم گيري و اجرا شود، نحوه استفاده از مديران و اساتيد وفادار به دين و نظام اسلامي و انقلاب است[. «بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، 26/9/1381)
منابع:
- قمري وفا، مرتضي (1381). براندازي در سكوت: آسيب شناسي دوران گذار به جامعه مردم سالار ديني. تهران: كيهان
- جلايي پور، حميدرضا (1379). دولت پنهان: بررسي جامعه شناختي عوامل تهديدكننده جنبش اصلاحات. تهران: طرح نو
- قادري، حاتم (1386). انديشه هاي سياسي در اسلام و ايران. تهران: سمت

 



فرمول موفقي به نام شبكه سازي

چرا براي حركت جهادي در مسير انقلاب نياز به يك جمع- با مختصات صحيح يك جمع دوستي مسلمان- وجود دارد؟
1-خلأ فهم تئوريك
ما بي سواديم و در اين زمينه نبايد با خودمان تعارف كنيم! به لطف كتاب تاريخ دبيرستان و راهنمايي نه از تاريخ صدر اسلام چيز دقيقي مي دانيم و نه از تاريخ معاصر؛ به لطف كتاب ديني ها نه از معارف ديني چيزي درست فهميديم و به لطف كتب اجتماعي و تاريخ هايمان نه از معارف سياسي فهم عميق پيدا كرديم؛ امام را كه اين همه از آن دم مي زنيم نيز تنها در همان 17 صفحه معارف 3 خوانديم و چندين جزوه از گلچين سخنانش. كي رفتيم سراغ فهم نظام فكري ايشان؟! كي در سخنان رهبري عميق شديم؟! علامه و آقاي جوادي را نمي گويم كه از سطح ما خيلي بالاتر است؛ از شهيد مطهري كه امام همه آثارش را تاييد كرده و زباني ساده دارد چقدر خوانده ايم؟! ديگر نظرات مخالف، حرف هاي به روزتر، علم بومي يا ديني و... پيش كش!
اشتباه نشود يك وقت! اينجا اصالت با مطالعه و انبوه خواني نيست. حرف سر آن ست كه در عين بي سوادي زياد، بسيار مدعي هستيم. مي خواهيم جهان را بگيريم اما سوادش را نداريم. براي همين است كه گاه كم مي آوريم. البته اين، فقط آفت امت حزب الله نيست كه گويي همه نسل امروز گرفتار آمده است به بليه «كم خواني- شما بخوان كم انديشيدن- و پرگويي.»
نه اين كه همه مان اين گونه باشيم. بسياري از ما هم هستند كه به بهانه خواندن و انديشيدن گوشه غار خود خزيده اند و چشم را بر هر آن چه بر كشور و انقلاب مي گذرد بسته اند. گويي گمان مي برند درمان اين درد، عافيت طلبي است و چه بدگمانند بيچاره ها! البته بايد اعتراف كنم غير از دو دسته، هستند استثناهايي كه هم باسوادند و هم اهل جهاد در راه خدا. هم مي خوانند و هم كار مي كنند. آنها گرفتار توهم تئوريك نشده اند!
خب شايد حالا كه درد را فهميده ايد داريد با خود مي گوييد اين چه دخلي به جمع دارد؟
بياييد با فرض اينكه بنابر «غارنشيني» و «بخور، بخواب، رشد كن نيست»! وضعيت يك دانشجوي فعال در گروه و تشكل هاي دانشجويي مذهبي را تصور كنيم.
اول ترم اين دانشجوي فعال كلي براي خود برنامه مطالعاتي- به شكل شخصي-، فعاليت تشكيلاتي و... تعريف مي كند. اما اجراي اين برنامه ها تنها براي چند هفته اول ترم است و با جدي تر شدن درس ها، شروع شدن امتحانات و بالا رفتن حجم فعاليت ها اولين بخش برنامه كه به مسلخ رفته و ذبح مي شود همان برنامه هاي مطالعاتي است! حالا فرض كنيد اتفاقاتي مثل «حمله اسرائيل به غزه» يا «حوادث پس از انتخابات» هم پيش آيد. ديگر كنار گذاشتن مطالعه را براي خودمان تئوريزه هم مي كنيم. البته باز هم تاكيد كرده كه وقتي مي گويم مطالعه، منظورم يك توهم تئوريك نيست كه همه قبول داريم مطالعه، تنها يك ابزار و البته ابزاري ضروري براي فهم تئوريك است.
حالا فرض كنيد شما در يك حلقه مطالعاتي عضو بوديد كه به شكل خيلي جدي برنامه مطالعاتي دارند و همه اعضا به دليل جديت و تعهد به ديگران ملزم به حفظ حداقل برنامه مطالعه هستند.
اصلا فرض كنيد شما خيلي خفن هستيد و حتي هنگامي كه زيرفشار كاري و درسي قرار مي گيريد هم ازمطالعاتتان نمي زنيد؛ آيا به نظرتان كار تمام شده و شما عمق تئوريك پيدا كرده ايد؟! اگر يك بار و فقط يك بار طعم يك مباحثه خوب و يا تيمي مطالعه كردن- يعني رجوع به متون مختلف و به بحث گذاشتن اختلاف نظرها- را چشيده بوده قطعاً چنين فكري را نمي كنيد. اصلا تراز فهم در هنگام مباحثه و به اشتراك گذاشتن زاويه ديدهاي متفاوت بسيار بالاتر است از زماني كه به تنهايي مطالعه مي شود. البته نبايد فراموش كرد كه اينها، تنها در صورتي محقق مي شود كه ملزومات يك گروه مطالعاتي خوب رعايت گردد. در ادامه از اين ملزومات هم سخن خواهيم گفت.
2-خلأ خودسازي معنوي يا «عليكم بانفسكم»!
جمله اي از آقاي بهجت مي خواندم با اين مضمون كه «ممكن نيست بدون اصلاح نفس كاري براي جامعه بكنيم.»
حتماً از ديگر بزرگان هم چنين جملاتي را شنيده ايد. مثلا جمله معروف امام كه «خودتان را بسازيد؛ كشور اصلاح خواهد شد.»
به يقين چنين جملاتي به معناي كنج نشيني نيست كه اگر چنين بود خود امام يا رهبر انقلاب چنين مسيري را نمي رفته و يا به ديگران توصيه نمي كردند. اما با همان يقين مي گويم: از كسي كه براي اصلاح نفس خود فكري نمي كند و دنبال اصلاح زندگي اش نيست كار درست و حسابي براي اصلاح جامعه برنمي آيد.
اگر مدام روي فعاليت اجتماعي تاكيد مي كنيم؛ اين تاكيد بايد ناشي از درد دين باشد. يعني ما بايد دغدغه ديني شدن زندگي ها و محيط پيراموني مان را داشته و از اين زاويه روي فعاليت اجتماعي تاكيد كنيم. كه اگر جز اين باشد بايد با تاسف فراوان گفت گرفتار ريشه هاي ماركسيستي شده و خود بي خبر از اين انحرافيم!
پس اگر دغدغه ما ديني شدن زندگي است بايد به فكر ديني شدن همه ساحات اين زندگي بود. ما بايد براي راز و نياز شبانه خود فرصتي بازكنيم. بايد به زندگي خود نظمي ديني بدهيم. بايد براي وقت خواب، نوع خوراك، نحوه پوشش، ساده زيستي، قناعت، نحوه تعامل هايمان با ديگران و... فكر كنيم. بايد به فكر حذف رذائل اخلاقي و كسب فضائل اخلاقي خودمان باشيم. و هزاران بايد ديگر بر گرده هايمان سنگيني مي كند و ما با بي خيالي و به هواي دو تا كار اجتماعي مان كاري به آنها نداريم. گويي گمان نمي بريم كه روزي زير اين سنگيني خرد شده و به جاده خاكي مي زنيم. آن روز، زماني است كه مهره اي فعال در دست شيطان و مشغول فساد بوده، ولي گمان برده كه اهل صلاحيم.
اين جاست كه خودسازي ، آن هم از طريق ديني اش معنا پيدا مي يابد. اما حدس مي زنم سوالي در ذهن مي جنبد كه «ديگر خودسازي را چه به حركت جمعي؟! اينجا ديگر تو را به خدا بي خيال ما شويد تا در خلوت خويش مشغول اصلاح وضع خرابمان شويم!» البته پاسخ حقير اين نيست كه نيازي به خلوت نبوده و... بلكه سخن از نقطه اي ديگر است كه انگار مشكل هم همان جاست. حداقل من راجع به خودم مي دانم كه مشكل در نبود عزم و اراده است و تا آن را نيابم كاري جلو نخواهد رفت. دريك جمع مي توانيم به هم كمك كنيم براي آسيب شناسي مسائل و انجام دادن تمرين ها براي تقويت اراده هايمان در اصلاح هر مساله اي. مثلا فرض كنيد يكي از مسائل جمع ما زياد خوابيدن باشد. خب اگر برنامه اي تقريبا جمعي براي مدل خوابيدن طراحي كرده و همه خود را به اعمال آن در زندگي هايمان مجبور كنيم كم كم مي توان به سمت اصلاح رفت. اما امان از وقتي كه بخواهيم تنهايي به سمت اصلاح وضع نابسامان خواب ها برويم. تنبلي با هزار جور توجيه و به وسوسه شيطان سراغمان را مي گيرد و خيلي زود ما را از پاي درمي آورد.
دراينجا بايد به چند نكته توجه كرد؛ اولا آنكه قرار نيست اينجا يك كليسا راه بياندازيم و پيش كشيش مشغول اعتراف شويم. درحقيقت بايد به شدت توجه داشت كه روش هايمان اسلامي باشد. دوما اينكه دراين جوركارها حتما نياز به استاد است تا حداقل برنامه هاي دين درحوزه مختلف را از او بگيريم. اگر قرار باشد به اجتهاد خود عمل كنيم عاقبت خطرناكي پيش رو خواهد بود. بنابر اين باز هم اين جمع است كه مزيت مي يابد، چرا كه براي استفاده از استاد حتما به صورت جمعي كار راحت تر شود.
ضمن اين كه وقتي درجمع نوعي روح برادري حاكم شده و همه هم درد دين داشته باشند مي توان اميدوار بود كه به دليل وجود امر به معروف و نهي از منكر نوعي مراقبه جمعي بر فضا حاكم شده و جلوي خلاف كاري افراد حاضر در آن فضا را بگيرد. وگرنه در صورت عدم وجود چنين جمعي بايد گفت هر فردي در هر لحظه مي تواند دريك فضاي اجتماعي قرار بگيردو در صورت ضعف در مراقبه شخصي تحت تاثير جو آن فضاي اجتماعي رفتار خواهد كرد. رفتارهايي كه بسته به شانس (!) افراد ممكن است درست باشد و يا غلط.
همين جا بايد تذكر داد كه وجود يك جمع، مثل تيغ دولبه است، يعني هم مي تواند باعث رشد اخلاقي شده و هم ظرفيتي شود براي لغو و لهو و لعب و نهايتا سقوط اخلاقي.
دريك جمله: با بودن كنار جمعي كه مختصات اسلامي را دارا هست مي توان اميدوار شد به تقويت اراده ها، ياد گرفتن روش هاي خودسازي و به وجود آمدن يك فضاي مراقبه اجتماعي.
3- نياز به بصيرت
فتنه اخير به همه مان اثبات كرد كه بدون استثنا درمعرض خطر بزرگ «ريزش» هستيم. به قول بزرگي آخر الزمان است و سنگيني فتنه ها و افزايش ريزش ها از چرايي گرفتار شدن در دام چنين خطري مي توان بسيار گفت و دلايل زيادي را برشمرد. اما يقينا يك از اصلي ترين دلايل آن نبود بصيرت است. سوال اصلي هم همين است كه بصيرت يعني چه؟
بصيرت را دردنياي امروزي كه در آن هر كس گرفتار بمباران اطلاعات است بايد از نو شناخت و تعريف كرد ما در دنيايي زندگي مي كنيم كه حجم زيادي از اطلاعات در سرعت بسيار زيادي به وسيله رسانه ها درحال انتشار است. سرعت انتشار و حجم اطلاعات آن قدر بالا رفته كه فرصتي براي فكر كردن، تامل نمودن و دقيق شدن در فهم مسايل گوناگون نمي ماند و جالب آن جاست كه درعين فكر نكردن گمان مي بريم بسيار انديشيده و خلاصه آنكه خيلي خفن هستيم! اين را مي توان از روي نگاه هاي عاقل اندر سفيهي كه به ديگران مي اندازيم بفهميم.
گاه اين انفجار اطلاعات به شما اجازه نمي دهد كه بتوانيد صحنه نبرد را شناخته و يا وقايع پيراموني را اصلي - فرعي كنيد بنابر اين با ديدن چهار اتفاق - آن هم از دريچه اي خاص- به اصطلاح كاناليزه شده، مساله را از يك بعد تجليل كرده و سپس اعلام موضع ميكنيم، اين، نوعي از استحمار بسيار پيچيده است و كياست خاصي براي رهايي از آن نياز ميباشد.
حال بايد ديد وجود يك جمع چه كاركردي دارد؟ جمع اگر با مختصات اسلامي خويش تشكيل شده باشد ميتواند به حفظ شما و تقويت بصيرتتان كمك كند.
يعني حضور شما دريك جمع بصير باعث مي شود كه فرصتي بيابيد براي به اشتراك گذاشتن اطلاعات و فكر كردن روي آنها، اينجا شما فرصتي مي يابيد تا از زوايايي نو نيز به مسائل نگريسته و گرفتار تك بعدي نگاه كردن نشويد. البته كتمان نمي كنم كه خطر براي يك جمع نيز قابل تصور است. اما اگر نمي خواهيد تفاوت بسيار زياد اين دو حالت را بپذيريد لحظه اي بيانديشيد به آن روزي كه ارتباط خود را با تشكل دانشجويي فعال در آن قطع كرده و در گوشه اي از اين مملكت مشغول كار شده ايد. آن هم بدون حفظ ارتباطات با دوستان هم تشكلي و هم دغدغه. براي آينده خود نمي ترسيد كه هم رنگ آن فضاي جديد كه احتمالا انقلابي هم نيست بشويد؟ آيا بسياري از نسل هاي قبلي انقلاب ما در همين فضاهاي سكولار و غيرانقلابي هضم نشدند؟ آيا جز اين بود كه با ديدن مشكلات موجود در فضاهاي اداري و اجتماعي گرفتار «عوضي گرفتن اصل با فرع» شده باشند؟ آيا بعضي از همين سوپر حزب اللهي ها نبودند كه به مرور چنان هضم در فضاي غربي شدند كه بيا و بپرس؟ اگر فضاي جمعي اثري ندارد چرا همين الآن كمترين ريزش ها را در فعالين فعلي تشكيلاتي مي بينيم؟ پاسخ بنده براي اين سؤال آخر حضور اين افراد در يك جمع انقلابي است كه حداقل فرصت فكر كردن را به آنها مي دهد. يعني شما فرصت داريد تا سؤال ها و ترديدهاي خود را به محض پديدار شدن در ذهنتان به دوستان خود منتقل كرده و پاسخ درخورش را بيابيد. شايد شما به محض اولين ترديد، از دايره انقلاب ريزش نكرده؛ اما يقين كنيد كه آن سؤال در ذهن شما مي ماند و با انباشت اين سؤال هاست كه شما نسبت به اصل انقلاب و حتي اسلام هم ترديد خواهيد كرد. به خصوص اگر دچار فشار هنجارهاي اجتماعي هم بشويد. ضمن آنكه فشارهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي در يك زندگي واقعي آنقدر زياد هست كه يك انقلابي دوآتشه را غفلت زده و گرفتار روزمرگي كند. منظورم اين است كه به فرض شما وارد درگيري هاي اجتماعي شده و ضدانقلاب هم نشديد، آيا كافيست؟ اگر پيام قطعنامه امام، فرمان هشت ماده اي رهبري و... را فراموش كرده، ولي همچنان رهبري را قبول داشتيم يك انقلابي هستيم؟!
تشكيل چنين جمع هايي به شرط دارا بودن مختصات اسلام مي تواند ضامني هر چند نصفه و نيمه براي حفظ ما در چهارچوب انديشه اسلامي و انقلابي براي بلندمدت باشد. يعني شايد بتواند از هضم ما در فضاهاي سكولار جلوگيري كند. هر چند كه نبايد از نقش بي بديل توكل، توسل و تقوا به سادگي گذشت.
4- خلا در برخي حوزه هاي مهارتي يا بينشي يا «مي خواهم مسلمان و كارآمد زندگي كنم»!
براي مسلمان مجاهد زيستن و كارآمد بودن سؤالات بسياري هست كه يا اصلا به آنها نينديشيده و يا به راحتي و با چند مشورت و بحث كوتاه نمي توانيم برايشان پاسخي ارضاكننده بيابيم. سؤالاتي از جنس «جهت گيري تخصصي»، «معيارهاي ازدواج»، «چگونگي همسرداري»، «الگوي مصرف اسلامي»، «تربيت فرزند»، «استانداردهاي يك كار حرفه اي، كارآمد و اسلامي»، «برنامه روزانه ايده آل» و...
با توجه به عدم وجود پاسخ هايي مناسب براي چنين سؤالاتي چاره اي نيست به جز آنكه براي يافتن پاسخ هايشان به پژوهش هاي كاربردي نيم بند روي آوريم. طبيعي است كه براي پژوهش هاي كاربردي وجود يك گروه بسيار مفيدتر خواهد بود از حالت انفرادي، اما بايد توجه كرد كه اولا در چنين كارهايي رجوع به اساتيد فن به خصوص متخصصين ديني ضروري است، دوما احتمالا به خاطر عمق كم علمي پاسخ هاي ما قابليت عمومي شدن را ندارد و سوما هم اين كه حركت جمعي نبايد از چابكي خود كار كم كند.
همچنين معمولا در بسياري از حوزه هاي مهارتي نيز ضعيف هستيم و به نوعي چيزي نمي دانيم. مهارت هايي كه يقينا براي كارآمدي در زندگي هايمان به آنها احتياج داشته ولي متأسفانه در اكثر اوقات نابلديم. اگر قرار به مثال زدن باشد بايد بگويم «روش كار علمي- چه از جنس پژوهشي و چه از جنس آموزشي»، «نويسندگي»، «روش استفاده از رايانه در حد رفع نيازها»، «روش ارتباط گيري موثر» و...
براي يادگيري مهارت هايي اين چنين بايد سراغ برگزاري كارگاه آموزشي يا كلاس رفت كه در اين صورت نيز باز حضور يك جمع پايه كار بسيار مفيد خواهد بود. اهميت وجود يك جمع در اين بحث آن وقتي عيان تر مي شود كه بدانيم وضعيت چنين كلاس هايي، هنگام برگزاري در موسسات گوناگون موجود از لحاظ غرب زدگي و بلكه ضديت با فرهنگ ديني چقدر خراب است!
5- نياز به داشتن دوستاني مومن يا «به خدا ما هم آدميم»!
نمي دانم آيا تا به حال مستقل از نكات بالا هم احساس نياز به دوستي كرديد يا نه؟ انسان فطرتا نياز به انس با ديگران را دارد. هر چند كه بخشي از اين نياز فطري با وجود همسري خوب تأمين خواهد شد؛ ولي شنيده ها و بلكه ديده ها، همه حاكي از آن است كه همه اين نياز را نمي توان در چهارچوب خانواده تأمين نمود. ضمن آنكه بسياري از فوايد نيز در دوستي هاي مومنانه كسب مي شود كه انسان نمي تواند از راه ديگري به سراغ آنها برود:
5-1 (نيازهاي مادي و معنوي در يك زندگي واقعي: قرار نيست در خلا زندگي كنيم! اگر معناي اين جمله را به خوبي درك مي كنيم بايد اذعان كرد كه زندگي پر است از فراز و فرود. گاهي به دليلي، مشكلات مادي پيدا مي كنيد و در اين هنگام نياز به يك دوست واقعي بيش از پيش احساس مي شود. دوستي كه از زيروبم زندگي شما خبر داشته باشد و نخواهيد به او رو بيندازيد. حتما توصيفات عمق اين روابط برادرانه را در زمان ظهور حضرت صاحب الزمان شنيده ايم كه مومنين به هنگام نياز از جيب هم پول برمي دارند؛ بدون آن كه كسي از دست ديگري ناراحت گردد.
يا حتي گاهي با مشكلاتي غيرمادي روبرو شده كه نياز به درددل با كسي و همراهي او با خود را داريد. اين احتمال وجود دارد كه مسئله را نمي توانيد با همسر خود نيز طرح نماييد. آن كس كه در چنين روزي بايد به كمك ما بيايد دوستي صميمي و رازدار است. كسي كه بتوان به او اعتماد نمود و درددل كرد.
5-2 (نياز به تفريح و گذران اوقات فراغت: در بسياري از روايات ما روي تفريحات سالم تأكيد شده است. به نوعي در اين روايات مشاهده مي كنيم كه معصومين تفريح را به عنوان يك بخش اصلي زندگي برشمرده اند. هر چند تفريح به تنهايي- در دوران تجرد- يا به همراه خانواده- در دوران تأهل- هم مي تواند معنا پيدا كند. اما به هر حال بخشي از تفريحات نيز معاشرات اجتماعي است كه اتفاقا به نوعي روي آنها هم در روايات تأكيد شده است. بايد پذيرفت كه براي خلق محيطي سالم جهت اين گونه معاشرات تنها مي توان به سراغ خانواده هايي رفت كه بين شما و آنها نوعي شباهت فرهنگي و اعتقادي ديده مي شود. مثلا فرض كنيد قرار است فرزند شما همبازي پيدا كند. اگر با نگاه هاي صحيح تربيتي بنگريم اين مسئله كه همبازي او در چه محيطي رشد كرده بسيار مهم خواهد شد و طبعا بهترين حالت براي اين امر، زماني است كه فرهنگ و انديشه خانواده همبازي فرزند شما نيز شبيه شما باشد.
5-3 (براي كساني كه مي خواهند سرباز اسلام و انقلاب باشند حفظ سلامت تن و داشتن بدني آماده بسيار مهم است. اما چه كنيم از وجود همان درد هميشگي «نبود عزم و اراده»؟! شايد يكي از راه هاي درمان اين درد پيدا كردن چند همراه پايه كار براي برنامه ريزي عملياتي براي شروع برنامه هاي ورزشي باشد.
نوشته شده توسط يكي از فعالين بسيج دانشجويي دانشگاه اميركبير

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14