(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 13 مرداد 1389- شماره 19708

آشنايي با سه اثر در موضوع شيخ شهيد در پيچ و خم تاريخ نگاري
خانه مشروطيت اصفهان كليد فهم ناگفته هاي تاريخ معاصر ايران
مجلس و قانون گذاري درنظريه سياسي شيخ فضل الله نوري (ره)



آشنايي با سه اثر در موضوع شيخ شهيد در پيچ و خم تاريخ نگاري

«بررسي مشروطيت، بدون پرداختن به مواضع فكري و سياسي حاج شيخ فضل الله نوري ممكن نيست. شيخ، در مراحل گوناگون تاريخ مشروطيت دخيل و موثر بوده و اگر مشروطيت را، در تاريخ كشورمان، بستر بروز نخستين نزاع جدي و اصولي ميان دين و مدرنيزم به شمار آوريم، شيخ در آن هنگامه پرچمدار دفاع از دين محسوب مي شده و هزينه سنگيني نيز بابت اين امر پرداخت كرده است.»
اين بخشي از سخن مشترك ناشر در سه اثر ارزشمند از جناب آقاي علي ابوالحسني است كه اهميت و ضرورت پرداختن به موضوع را نمايان مي سازد.
در ابتداي كتاب «شيخ فضل الله نوري و مكتب تاريخ نگاري مشروطه» كهً توسط «مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران» به بازار كتاب و نشر عرضه شده آمده است:«مشروطيت يكي از حوادث بزرگ تاريخ ماست كه به لحاظ «تأثير عميق و ماندگاري» آن در سياست و فرهنگ اين سرزمين، نقطه عطفي در تاريخ كشور ما به شمار مي رود...
سوگمندانه بايد گفت كه تاريخ مشروطيت، غالباً نه از منظري «بي طرفانه» و «واقع بينانه»، بلكه «يكسويه» و «جهت دار» نوشته شده و پيش از آنكه درصدد كشف و شناسايي حقايق باشند، ملكوت سازي چهره «جناح مغلوب» و توجيه اعمال«جناح غالب» در آن دوران عبرت زاي تاريخي را مدنظر داشته اند و پر پيداست كه اين امر، بدون «تحريف» يا «كتمان» واقعيات، شدني نبوده است.
آنچه در باب تحريف و كتمان حقايق گفتيم، بيش از همه درباره شيخ فضل الله نوري، اين شخصيت تأثيرگذار تاريخي، مصداق دارد. چندان كه با بررسي «نقادانه» اظهارات غالب مورخين مشروطه درباره وي مي توان دامنه وسيع «تحريف حقيقت» را در تواريخ مشروطيت دريافت و از آشنايي با اين فاجعه چراغي براي «بازنگري و بازنگاري» مشروطيت برافروخت و به «واقعيات» اين دوران سرنوشت ساز نزديك و نزديكتر شد...
بازنگري در تاريخ معاصر- بويژه عصر مشروطيت- نياز «حياتي و فوري» نسل امروز است كه ابوالحسني، مؤلف محترم اين اثر، در همين زمينه، طي نزديك به 30 سال تحقيق و بررسي درباره 14 قرن تاريخ ايران اسلامي، سلسله مباحث تاريخي و تحليلي متعددي را پيرامون «مشروطيت وحاج شيخ فضل الله نوري» به رشته تحرير درآورده است.
دفتر حاضر، ضمن تبيين روش درست تحقيق و پژوهش تاريخ، به بررسي انتقادي از ميراث مكتب تاريخ نگاري مشروطه مي پردازد و تكميل مباحث آن را بايد در كتاب «كالبد شكافي چند شايعه...» از همين سلسله آثار جستجو كرد كه به نقد شايعات مربوط به شيخ فضل الله نوري اختصاص دارد.»
كالبد شكافي چند شايعه...
سخن از چند شايعه است ؛ شايعه هايي كه عمدتاً به منظور «تخريب » و « ترور شخصيت» شيخ فضل الله نوري ، فقيه صاحب نام عصر مشروطه ، ساخته و تكثير شده و حتي درطول زمان تورم يافته است! شايعه پردازان مدعي اند كه :
شيخ فضل الله ، با اخذ رشوه از روسها ، زميني را به بانك استقراضي روسيه فروخته است .
نيز او را متهم به رشوه ستاني از محمد علي شاه و صدراعظم وي، امين السلطان كرده اند .
و نيز ... و نيز ...
به رغم اين گونه شايعات ، پاره اي از مورخان و تحليلگران مشروطه داستانهايي چون فروش زمين به بانك استقراضي را (خصوصاً با شاخ و برگهاي زيادي كه يافته ) افسانه اي بر ساخته دشمنان شيخ مي شمارند و حتي دست خارجي را در شيوع و رواج گسترده آن بي تاثير نمي دانند .
بر همين مبنا فهرست اين كتاب نيز چنين سامان يافته است:
بخش اول - عدالت ، شفقت و دقت قضايي شيخ
بخش دوم - فروش مدرسه چال به بانك استقراضي ربطي به شيخ نداشت !
بخش سوم - شيخ ، اهل سازش با روسها نبود !
بخش چهارم - آيا شيخ ، از امين السلطان رشوه گرفت ؟!
بخش پنجم - آيا شيخ از محمد علي شاه پول گرفت ؟!
خانه بر دامنه آتشفشان
خانه بر دامنه آتشفشان سومين كتاب از سلسله تاليفات است كه با سخن ناشر شروع مي شود و سپس با تيتر «عاشورا، حديث ماندگار» اصل كتاب آغاز مي شود. مؤلف در اين بخش با استفاده از حادثه عاشورا به زندگي شيخ شهيد نقبي مي زند و بعضي سخنان او را كه نشان از حق طلبي او دارد به عنوان استشهاد مي آورد. در بخش بعدي نبوغ سياسي شيخ فضل الله مورد بررسي قرار مي گيرد. سپس كمالات و كرامات شيخ زير عنوان «معجزه عشق» همراه با شواهدي بيان مي شود. در «پناه عبد عظيم الهي» به تحصن شيخ فضل الله در آستان حضرت عبد العظيم حسني مي پردازد. وصيتنامه شيخ يكي از مهم ترين بخش هاي كتاب است كه در اين قسمت زير عنوان«وصيت نامه شيخ در تحصن حضرت عبدالعظيم عليه السلام » آمده است. چنان كه مؤلف محترم اشاره كرده اند اين وصيتنامه منتشر نشده بود كه اكنون در اختيار محققان قرار مي گيرد. ميثاق اخوت و پايداري بين شيخ و مهاجرين بخش ديگر اين كتاب است. نامه شيخ به عضد الملك پس از آن مي آيد. چندي قبل از شهادت شيخ، سفارت انگليس در ايران كه وي را مانع اهداف خود مي بيند، تصميم مي گيرد تا شيخ را به دست عوامل ايراني خود ترور كند به همين علت در 15 ذي الحجه 1326 ق شيخ توسط فردي ماجرا جو به نام كريم دواتگر مورد اصابت گلوله قرار مي گيرد. اين ماجرا باعث زخمي شدن شيخ مي شود و تا آخر عمر باعث آزار و اذيت او بوده است. ماجراي ترور شيخ در اين بخش بين صفحات 145 تا 148 آمده است.
حدود يك ماه پس از ماجراي ترور، شيخ فضل الله نامه اي به مرجع بزرگ آن زمان و هم فكر خود در مشروطه يعني آيت الله سيد كاظم يزدي مي نويسد كه هم نمايانگر رابطه خوب آن دو است و ديگر اين كه هدف خود را از موضعش در برابر مشروطه مي نويسد و مي گويد: اين همان داعيه كربلا است. اين بخش نيز زير عنوان «داعيه ما به عين، داعيه كربلا است» نوشته شده است.
ديگر مباحث كتاب به شرح زير است:
-اصرار سفارت انگليس بر تبعيد شيخ از تهران
-اسلام زير بيرق كفر نمي رود
-پرخاش بر سر يپرم خان
-تنهاي شكيبا
-داوري تاريخ درباره قاتلان شيخ
-اندوه عالمان در شهادت شيخ
-مويه مرغ حق در سوگ شيخ
-شيخ فضل الله نوري و مشروطيت از نگاه امام خميني
-سوگ سرود شاعران در مرگ شيخ
-دست انتقام الهي

 



خانه مشروطيت اصفهان كليد فهم ناگفته هاي تاريخ معاصر ايران

فاز دوم خانه مشروطيت اصفهان چند روزي است كه افتتاح شد و اين البته بهانه اي شد تا مجال را دراين سالگشت مشروطه غنيمت شمرده و در شناخت يكي از بي شمار ناديده انگاري هاي عامدانه تاريخ نگاري معاصر ايران به تأمل بنشينيم.
آنچه امروزه به نام خانه مشروطيت اصفهان نام گذاري شده، منزل عالم شهيد آيت الله حاج آقا نورالله نجفي اصفهاني است. يك صد سال پيش دراين مكان علما، آزادي خواهان، رجال سياسي، فرهنگي و مردم اصفهان گردهم مي آمدند تا درباره مشروطيت و حكومت غيرمستبدانه و امور مدني خود مشورت و تفكر نمايند.
با بررسي ابعاد مشروطيت دراصفهان كه مي توان گفت؛ پياده نمودن افكار وانديشه ها و آرمان هاي حاج آقا نورالله بوده، به قسمتي ازتاريخ مي رسيم كه مصلحي متفكر فرصت يافته براي مدتي اندك انديشه ها و آرمان هاي خود را به مرحله عمل درآورد.
حاج آقا نورالله درمشروطيت به عنوان يك متفكر و انديشمند و درجلوه يك رهبر عملي ظاهر شده است و مشروطيتي كه دراصفهان پديدار شد روند درست و واقعي نهضت عدالتخانه و آرمان هاي اصلي بخش مشروطيت بود.
روندي كه درمشروطيت اصفهان وجود داشت و آنچه كه از فكر حاج آقا نورالله و به دست خودش به مرحله ظهور رسيد، همان اصولي بود كه ديگر علماي بزرگ و زعماي مشروطيت از آن جنبش توقع و انتظار داشتند. به عبارت ديگر روند مشروطيت در اصفهان روايت ديني اصيل از مشروطيت است روايتي كه چهره و سيماي آن به عمد درتاريخ مشروطيت ايران فراموش شده و يا تحريف گرديده است. اما درمقابل اسناد و مدارك تاريخي نقش محوري حاج آقا نورالله و روند مشروطه خواهي آن را به خوبي و بسيار پررنگ و عميق گزارش مي كند.
درچنين فضايي انتظار به حق خواننده محترم از اين نوشته، گزارشي كامل و گويا از روند اين مشروطه خواهي و عملكرد اين عالم مجاهد خواهد بود، اما با توجه به مجال اندك بحث و البته با اندكي ساختارشكني در رويه اين قبيل گزارش ها، ترجيح نگارنده بر آن است كه با برش هايي معنادار از ميانه هاي تاريخ، برخي از فرازهاي اين حركت عميق را بررسي نماييم.
نقطه عزيمت اين بحث را شايد بتوان به حضور حاج آقانورالله در جمع مهاجرين به قم قرار دارد. در زمان مهاجرت علماي تهران و ساير شهرستان ها به قم، حضور آقا نجفي و حاج آقا نورالله به خاطر اعتبار اجتماعي و ديني بالا در قم براي مهاجرين مهم و موثر بود، لذا مهاجرين با تلگراف و همچنين به وسيله فرستادن يكي از علما، دو مجتهد اصفهاني را از جريانات تهران و قم با خبر و تقاضاي پيوستن اين دو شخصيت را به شهر قم نمودند.
اين حضور حاج آقا نورالله تا بدانجا دنبال شد كه در مقطع معرفي علما به عنوان ناظرين بر مصوبات مجلس، نام وي به عنوان رئيس علما و آزادي خواهان اصفهان در مشروطيت مطرح و در زمره رجال طراز اول كشور محسوب گرديد و ازطرف مراجع به عنوان يكي از پنج نفر مجتهد ناظر بر قوانين به مجلس معرفي شد.
مقطع مشروطه البته در وهله اول مبارزه با استبداد را به ذهن متبادر مي كند و در همين جريان بود كه حضور استعمار غرب و شرق موجبات انحراف آن را فراهم نمود. اين موضوع البته با صرف نظر از جزئيات آن مقصد اين نوشته را به سمت بررسي رويكردهاي غرب شناسانه و درنهايت استعمارستيزانه حاج آقا نورالله سوق مي دهد چرا كه مبارزه وي با استبداد به عنوان زعيم اصفهان در مشروطه خواهي امري بديهي به نظر مي رسد تأكيد مضاعف ديگر بر اين موضوع هم پاسخگويي به عده اي است كه در تلاش اند تقابل علما با غرب را نوعي مبارزه سطحي و ايدئولوژيك قلمداد كنند. از همين رو توجه به عمق غرب شناسي حاج آقا نورالله از زبان يك مستشرق فرانسوي خالي از فايده نخواهد بود.
موريس پرنو، مستشرق فرانسوي، در ديداري كه در ساليان واپسين عصر حاج آقا نورالله داشته، او را چنين توصيف مي كند.
«او غرب را مي شناخت، بي آن كه آن را به ديده ستايش بنگرد. مقصود من از ملاقات او اين بود كه نحوه ازطرز فكر يك روح آزاده و كنجكاو در قبال عقايد و آداب مذهبي شرق اطلاع يابم. ]...[ حاج آقا نورالله مي گفت: جوانان امروز ما خيلي مذهبي نيستند و همچنين خيلي روح فلسفي ندارند. از طرف ديگر عقايد و افكار اروپايي هم، چيزي كه مناسب حال آنها باشد به آنها ياد نمي دهد. نه مذهب استدلالي آگوست كنت و نه ايده آليسم آلمان و نه مكانيسم انگلوساكسن ها، تشنگي روح ايراني را سيراب نمي كند.»
استعمارستيزي اين عالم مجاهد را نبايد تنها در ساحت نظري ديد. به دنبال قيام مشهور تنباكو كه امپراطوري انگليس را به عقب نشيني واداشت. اين انديشه در ذهن حاج آقا نورالله شكل گرفت كه مي توان ابعاد اين تحريم را به كالاهاي ديگر گسترش داد. و سپس جهت تحقق عيني اين تحريم براي سازندگي و خودكفايي داخلي نيز برنامه ريزي و اقدام نمود لذا اين اقدام دوجانبه؛ اول مبارزه منفي و تحريم اجناس خارجي و نفي سلطه اقتصادي اجانب و دوم تلاش براي سازندگي و خودكفايي ملي اساس مبارزه اقتصادي وي را تشكيل داد.
در زمينه خودكفايي ملي و رشد اقتصاد داخلي، اسناد و مدارك زيادي در دست است كه در تاريخ يكصد سال اخير با توجه به حجم و ابعاد و عمق انديشه ملي و وطن خواهانه كم نظير است. موضوع شركت اسلاميه كه به سال 1316 قمري تأسيس شد (حدفاصل قيام تنباكو و نهضت مشروطيت 1309- 1324) و تشكيلات منظم آن كه در همه شهرها شعبه هايي را داير و حتي در برخي كشورهاي خارجي نيز دفاتري ايجاد نمود، جزو درخشان ترين حوادث اين دوره به شمار مي رود.
مبارزه عليه كالاهاي خارجي و استفاده از توليدات ملي، فكر ايجاد بانك ملي، تأسيس بيمارستان اسلامي، تأسيس يتيم خانه، تأسيس قرائت خانه، تأسيس روزنامه، تأسيس انجمن صفاخانه (محل مناظره با مبلغين مسيحي) و ده ها فعاليت اجتماعي و فرهنگي ديگر از جمله اقدامات چشمگير حاج آقا نورالله بوده است.
نمونه فعاليت هاي او در زماني كه فعاليت تبليغي مسيحيان در شرق گسترش يافته بود، تشكيل مجالس برخورد آرا و مناظره با مبلغان و رهبران آنها و ايجاد انجمن صفاخانه به عنوان مركز گفت وگوي اديان براي اين منظور و حتي نشر و مجله جهت روشنگري علاقمندان و نشر مباحثات بود. به سال 1321 با تلاش هاي او و مرحوم آقا نجفي و مرحوم ركن الملك شيرازي در محله ارامنه اصفهان، انجمن صفاخانه را تأسيس و با حمايت نامبردگان مجله «الاسلام» را منتشر و جلسات مناظره بين داعي مسيحي و عالم مسلمان را ترتيب داد.
نوشتن كتاب «مكالمات مقيم و مسافر» كه در حقيقت دفاع فكري از نوعي قرائت شرعي از مشروطيت بوده و طرحي نظريه پردازانه در قالب نوعي گفت و گو و مباحثه است، به عنوان سر فصل «مردم سالاري ديني» محسوب مي شود و در كنار حكومت و رياست حاج آقا نورالله بر مشروطيت اصفهان و بختياري به عنوان فصلي از اولين تجربه حكومت اسلامي علماي شيعه در ايران مي تواند موردنظر قرار گيرد.
حاج آقا نورالله استدلال كساني كه مشروطيت را سوغات فرنگي و مغاير با تفكر و فرهنگ اسلامي مي دانستند، مردود دانسته و سعي مي نمايد با توجه به متون اوليه اسلامي وهمچنين با اخذ شواهدي از تاريخ اسلام و روايت شيعي ، آن را شيوه، سنت و جرياني اسلامي كه قرن ها فراموش شده، معرفي نمايد.
اعلام جهاد نظامي عليه روس و انگليس در جنگ اول جهاني و مبارزه با قرارداد استعماري 1915 و 1919 (قرارداد وثوق الدوله) فصل ديگري از مجاهدت آن عالم بزرگ است.
آخرين فصل مجاهدت اين روحاني بزرگ، مبارزه با استبداد نوين رضاشاه پهلوي بود كه به نام مشروطيت، حكومت مستبدانه خود را گسترش داده بود، قيام سال 1306 هجري شمسي حاج آقا نورالله عليه سلطنت رضاشاه و تجمع صدها نفر از علما و مجتهدين بزرگ در قم و اعتراض به نفوذ خارجيان و تعدي حكومت پهلوي و شهادت وي در قم آخرين برگ زندگي اين روحاني برجسته مي باشد.
در اين ميان خانه مشروطيت اصفهان به عنوان كليد و سرنخي براي فهم اين حلقه مفقوده در تاريخ معاصر ايران مي تواند كارائي قابل توجهي داشته باشد.
خانه مشروطيت، منزل آيت الله حاج آقا نورالله نجفي است كه كانون فعاليت ها و اقدامات ايشان در دوران زندگي سياسي اجتماعي شان بوده است و رخدادهاي سياسي اجتماعي مهمي را به خود ديده است. لذا اهم اين اقدامات و رخدادها را چنين مي توان برشمرد:
1- تأسيس شركت اسلاميه اصفهان كه انديشه خودكفايي ملي و توليد محصولات و پارچه هاي داخلي را دنبال كرده و براي اجراي اقتصاد ملي بين علماي بزرگ اصفهان و تجار وطن خواه اعتماد و هماهنگي ايجاد نموده بود. (1316 هجري قمري)
2- بناي اوليه تفكر مناظره آزاد با دعات عيسوي و مبلغين مذهبي مسيحي در اينجا پي ريزي شده است و سپس به صورت مركز صفاخانه اصفهان در محله جلفا فعاليت نموده و نظريه پردازان مسلمان و مسيحي به گفتگوي آزاد مذهبي مي پرداخته اند. مجله «الاسلام» حاصل اين گفتگوهاست. (1321 هجري قمري).
3- مقابله با تجاوزات تعديات شاهزاده مستبد قاجاريه مسعود ميرزا ظل السلطان و پناه دادن به مردم ستمديده اصفهان و اطراف آن در اين محل بوده است و قسمتي از اين منزل و كوچه قديمي اطراف آن محل بست نشيني و تظلم خواهي مردم محسوب مي شده است.
4- قتل مونس السلطان همسر ظل السلطان به دست فرزندش اكبر ميرزا صارم الدوله از جنايات فجيع و غيرقابل باوري است كه تاريخ اين بنا در خود ثبت و ضبط نموده است. به نوشته مطبوعات عصر مشروطيت اصفهان انگيزه اين قتل، تحريك ظل السلطان و يا به نقلي تصاحب اموال مادر توسط فرزند و پناه آوردن مونس السلطنه و بست نشستن در اين مكان بوده است. (1326 هجري قمري)
5- تجمع علما و آزاديخواهان و رجال اصفهان براي تأسيس عدالتخوانه و مهاجرت علما به قم براي ملحق شدن به علماي تهران براي گرفتن حكم مشروطيت. اين حركت در نهايت منجر به سقوط استبداد سي ساله ظل السلطان و فرار وي از اصفهان و تأسيس اولين انجمن مقدس ملي اصفهان گرديد. (1323-1322 هجري قمري).
6- با به توپ بسته شدن مجلس شوراي ملي توسط محمد علي شاه قاجار و تسلط حاكم ظالم در اصفهان به نام اقبال الدوله كاشي، اين محل كانون اعتراض به برقراري (استبداد صغير) بوده و در نهايت با دعوت آزاديخواهان و مشروطه خواهان مسلمان از ايل بختياري و آمدن ضرغام السلطنه به اصفهان براي ياري مجاهدين، اقبال الدوله حاكم اصفهان فراري و اصفهان دوباره مشروطيت را در آغوش كشيد. اين واقعه در اصفهان به همراه قيام مردم تبريز به رهبري ستارخان و حركت دو سپاه به تهران، حوادث مهمي را رقم زد كه سرنوشت مشروطيت ايران را دگرگون ساخت. (1327-1326هجري قمري)
7- با تجاوز سپاه روس به ايران و اشغال مناطق وسيعي از نواحي مختلف كشور در جنگ بين المللي اول، اين محل شاهد قيام و حركت ضداشغالگري بوده و با دعوت حاج آقا نوراله از مبارزين شهري و عشاير قشقايي و بختياري به مقابله با سپاه روس پرداخته و در نهايت نظاميان روسي اين محل را به اشغال مسلحانه درمي آورند. (1324هجري قمري- مطابق با 1295هجري شمسي)
8- در حوادث بعد از پايان جنگ جهاني اول (1297 هجري شمسي) و بازگشت مجدد حاج آقا نوراله به اصفهان و در وقايع و كشمكش هاي شهري اواخر قاجاريه و اوايل سلطنت پهلوي، يگانه ملجأ و پناه اهالي اصفهان از تعديات حاكمان خودسر و دولت هاي زودگذر بوده است.
9- در زمان قدرت يافتن سردار سپه و اوايل پادشاهي او، نفوذ مدارس بيگانه و جريانهاي فرهنگي و اجتماعي و سياسي و خارجي در اصفهان شدت يافت، در اين زمان علماي اصفهان به رياست حاج آقا نوراله، تشكيلات اتحاد اسلامي اصفهان را براي مقابله با نفوذ بيگانگان و پاسداري از هويت اسلامي شهر به راه انداختند. جلسات اين انجمن در اين مكان برگزار گرديده است. (1305-1306 هجري شمسي)
10- با تثبيت رضا شاه پهلوي و تعدي و ظلم امراي نظامي پهلوي به مردم، اين خانه و كوچه ها و محلات اطراف، محل قيام و تجمع مردم اصفهان گرديد كه در نهايت به هجرت و قيام علماي اصفهان به قم منجر و از تمام نقاط ايران، علما و مبارزين به اين حركت تاريخي پيوستند. امام خميني اين حركت تاريخي را اساسي ترين قيام روحانيت عليه سلطنت پهلوي اول ناميدند. (1306 هجري شمسي) (1346 هجري قمري)
11- با شهادت آيت اله حاج آقا نوراله در قيام قم و حمل جنازه ايشان به نجف اشرف، اين مكان تا مدتها محل عزاداري هاي پرشور مردمي و در حقيقت تظاهرات ضد حكومتي بوده است.
در نهايت شايسته است اثر ارزشمند (انديشه سياسي و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهاني» به قلم دكتر موسي نجفي به علاقمندان معرفي شود كه ضمن اشاره به مبناي مطالب اين مقاله، مسير مطالعه بيشتر در اين موضوع را هموار نماييم.

 



مجلس و قانون گذاري درنظريه سياسي شيخ فضل الله نوري (ره)

مهدي جمشيدي
مخالفت قوانين موضوعه مجلس شوراي ملي با قواعد اسلاميه، درعهده علماي اعلام (ادام الله بركات وجوهم) بوده و هست. لذا مقرر است درهر عصري از اعصار، انجمني از طراز اول مجتهدين و فقهاء متدينين تشكيل شود كه قوانين موضوعه مجلس را قبل از تأسيس، در آن انجمن علمي به دقت ملاحظه و مذاكره نمايند. اگر آنچه وضع شده مخالف با احكام شرعيه باشد، عنوان قانونيت پيدا نخواهد بود و امر انجمن علمي در اين باب، مطاع و متبع است و اين ماده ابداً تغيير پذير شيخ فضل الله نوري در كتاب «تذكره الغافل و ارشاد الجاهل» تفسير خود را درباره قانون و قانون گذاري از نظرگاه اسلام، به صورت دقيق و شفاف مطرح ساخته است. او در ابتدا ضمن تاكيد بر ضرورت وجود قانون در زندگي اجتماعي نوع انسان، «قانون الهي» را برترين قانون دانسته است:
«اگرچه حفظ نظام عالم محتاج به قانون است و هر ملتي كه تحت قانون داخل باشند و برطبق آن عمل نمودند، امور آنها به استعداد قابليت قانون شان منظم شد، ولي بر عامه متدينين معلوم است كه بهترين قوانين، قوانين الهي است و اين مطلب از براي مسلم، محتاج به دليل نيست و بحمدالله ما طايفه اماميه، بهتر و كاملترين قوانين الهيه را در دست داريم؛ چون كه اين قانوني است وحي فرموده او را خداوند عالم به سوي اشرف رسلش و خاتم الانبياءاش و وحي فرموده كه: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي». (تركمان، 1362: 56).
وي گستره قانون الهي را فراتر از «عباديات» معرفي كرده و آن را متضمن «احكام سياسي و اجتماعي» برشمرده است و نتيجه گرفته كه مسلمين نيازمند «جعل قانون» نيستند:
اين قانون الهي ما، مخصوص به عبادات نيست، بلكه حكم جميع مواد سياسيه را بر وجه اكمل و اوفي داراست، حتي ارش الخدش. لذا ما ابداً محتاج به جعل قانون نخواهيم بود.» (همان: 57-56)
علاوه بر اين، شيخ شهيد با استناد به برهان «علم مطلق الهي» نيز، جعل قانون را روا ندانسته و آن را ملازم با انكار نبوت قلمداد نموده است:
«ماها بايد برحسب اعتقاد اسلامي، نظم معاش خود را قسمي بخواهيم كه امر معاد ما را مختل نكند و لابد چنين قانون منحصر خواهدبود به قانون الهي؛ زيرا اوست كه جامع جهتين است؛ يعني نظم دنيا و آخرت است. اگر كسي را گمان آن باشد كه ممكن است و صحيح است جماعاتي از عقلا و حكما و سياسيون جمع شوند و به شوري ترتيب قانوني بدهند كه جامع اين دو جهت باشد و موافق رضاي خالق هم باشد، لابد آن كس از ربقه اسلام خارج خواهدبود؛ چون اسلام بدون اقرار به نبوت محقق نيست و اقرار به نبوت به غير دليل عقلي متصور نيست و دليل بر نبوت، سواي احتياج ما به چنين قانوني و جهل و عجز ما از تعيين آن نمي باشد و اگر خود را قادر بر آن بدانيم، پس ديگر دليل عقلي بر نبوت نخواهيم داشت.» (همان: 57)
ايشان در ادامه، تصريح كرده كه «مقتضيات عصر» نمي تواند به تغيير يا تكميل قوانين اسلام منجر گردد؛ زيرا دراين صورت، «خاتميت» و «كمال دين» مورد ترديد قرار مي گيرد:
«اگر كسي را گمان آن باشد كه مقتضيات عصر، تغييردهنده بعض آن قانون الهي است يا مكمل آن است؛ چنين كس هم از عقايد اسلامي خارج است؛ به جهت آن كه پيغمبر(ص) ما خاتم الانبياست و قانون او ختم قوانين است. خاتم آن كسي است كه آن چه مقتضاي صلاح حال عباد است الي يوم الصور، به سوي او وحي شده باشد و دين را كامل كرده باشد. پس بالبديهه چنين اعتقاد، كمال منافات را با اعتقاد به خاتميت و كمال دين او دارد و انكار خاتميت به حكم قانون الهي، كفر است. (همان: 57)
جعل قانون امري است كه تنها از ناحيه خداوند و به واسطه پيامبران تشريعي انجام مي پذيرد و صورتي غير از اين، مورد تاييد شرح مقدس نيست:
«پس جعل قانون كلا ام بعضا منافات با اسلام دارد و اين كار،كار پيغمبري ست، لذا هر رسولي كه مبعوث شد از براي همين كار بود، بعضي از احكام پيغمبر سابق را امضا مي فرمود و بعضي را تغيير مي داد تا آنجا كه خاتم انبياء صلي الله و عليه و آله مبعوث شد و دين خدا را كاملا بيان فرمود. لذا او خاتم انبياست و قانون الهي كه او آورد ديگر نقص نخواهد داشت، حتي نسبت به تمام ايام و نيز نسبت به تمام مردم.» (همان: 58-57)
البته وي تذكر مي دهد كه تعيين دستورالعمل ها و بخشنامه هاي حكومتي براي تنظيم اعمال مامورين دولت از اين حكم مستثني است و مشمول ممنوعيت جعل قانون واقع نمي شود، به شرط آن كه هم در حوزه «صغرويات» باشد و هم مشتمل بر منكري نباشد:
«اگر كسي بخواهد به جهت امور شخصي خودش ضابطي مقرر كند، منع و قبولش چون مربوط به عموم ناس نيست، ربطي به احدي ندارد، مگر آن كه مشتمل بر منكري باشد كه دراين صورت، با اجتماع شرايط، مورد نهي از منكر است از روي قانون الهي. و لذلك اگر سلطان اسلام اراده فرمايد كه دستورالعملي به جهت مأموريتش معين نمايد كه اهل مملكتش مورد تعديات اشخاص مأمورين واقع نشوند، آن هم در صغرويات بسيار خوب است؛ اهل و محل ولي امضا و انفاذ آن ربطي به وظيفه نواب عام و حجج اسلام ندارد.» (همان: 58)
پس از بيان اين توضيح ها و استدلال ها، آيت الله نوري، مسئله تقنين در مجلس مورد نظر مشروطه خواهان را مورد كالبدشكافي قرار داده و شقوق فرضي مختلف آن را به دقت استخراج كرده و كاويده و به هريك پاسخ داده است. ايشان در مجموع، چهارمعنا را براي تقنين دراين مجلس برشمرده است:
اول. جعل قانون ازطريق رجوع به منابع غيرديني.
دوم. جعل قانون از طريق رجوع به منابع ديني با تكيه بر استحسان.
سوم. جعل قانون در قلمرو صغرويات حكومتي.
چهارم. كشف (استنباط) قانون از طريق رجوع به منابع ديني چهارگانه.
وي اظهارداشت:
«اين دارالشوري كه مردم خواستند منعقدش نمايند و از روي موافقت باطباع با اكثريت آراء تعيين قانون كنند اگر مقصودشان جعل قانون جديد بود چنان كه اين هيئت رامقننه مي خواندند. بي اشكال تصديق به صحت آن منافات با اقرار به نبوت و خاتميت و كمال دين داشت و اگر مقصود جعل ترتيب قانون موافق شرع بود؛ اولاً آن كه ابداً ربطي به آن حمايت نداشت و بالكليه از وظيفه آن هيئت خارج بود و ثانياً آن كه عمل به استحسان عقلي است و حرام. و اگر مقصود آن ها تعيين قانوني بود مخصوص به صغرويات اعمال مأمورين دولت، كه ابداً ربطي به امور عامه كه تكلم درآن از مخصوصات شارع است نداشت پس اسم شرع و قرآن چرا مي بردند و تمسك به ذيل امضاء و انفاذ حجج اسلام چرا مي زدند و مخالف آن را چرا محاد و معاند با امام مي خواندند؟! و اگر مقصود آن ها تعيين قانون الهي و اجراء و تقويت آن بود، عوام و فرق مختلفه را چه مدخليت دراين امر بود وچرا از آن ها در امور عامه رأي مي طلبيدند و چرا اسمي از دليل شرعي از آن نمي بردند و در صورت مخالفت هر يك از آن ها كه اسم مطابقه مي برد، تعرض به او مي كردند؟!» (همان: 58-59)
از نظر شيخ فضل الله، مجلس مشروطه در پي قانون گذاري سكولاريستي و مبتني بر رأي اكثريت بود:
«حقيقت مشروطه عبارت از آن است كه منتخبين از بلدان به انتخاب خود رعايا درمركز مملكت جمع شوند و اين ها هيئت مقننه باشند و نظر به مقتضيات عصر بكنند و قانوني مستقلاً مطابق با اكثر آراء بنويسند، موافق مقتضي عصر به عقول ناقصه خودشان،بدون ملاحظه موافقت و مخالفت با شرع اطهر، بلكه هرچه به نظر آن ها نيكو و مستحسن آمد او را قانون مملكتي قرار بدهند. مشروط به اينكه اساس تمام مواد آن قانون، به دو اصل مي شوم كه مساوات و حريت افراد سكنه مملكت است باشد.» (همان: 64)
حتي آن گاه كه مشروطه خواهان اصل ضرورت مطابقت مصوبات مجلس را با قوانين شريعت پذيرفتند. باز هم شيخ شهيد كار را تمام شده نپنداشت، بلكه با تيزبيني اعتقادي و هوشمندي سياسي خاص خويش يافت كه اين اصل درذيل اصل ديگر قانون اساسي كه بر متغير بودن تمامي مفاد و مواد قانون اساسي تصريح داشت قرار گرفته است، حال آن حاكميت قوانين اسلامي بايد به يك اصل ابدي و لايتغير تبديل گردد:
«گر دراساسيه، محض تدليس از باب لابدي نوشتند بايد موادش مطابق باشد ولي باز درهمان نوشتند كه تمام مواد قانونيه قابل تغيير است و از آن جمله مواد ماده موافق شرع بودن اوست و او را استثناء نكرده اند و به حكم اين ماده آن هم تغيير داده مي شد به قوه جبريه قانون مشروطه مطلقه. و حالا هم محض بستن دهان من و تو، اسم شرع را به زبان مي رانند و لذا عملشان تماماً برخلاف و فاسد بود.» (همان: 65-64).
اشكال مهم ديگري كه وي به مجلس مشروطه گرفت اين بود كه مجلسيان به عنوان «وكيل مردم»قصد مداخله در «امور عامه» را دارند، حال آن كه تصرف در «امورعامه» محتاج برخورداري از «ولايت شرعي» است نه« وكالت عرفي»! از اين رو، وارد شدن دراين حوزه به معناي غصب حق معصوم (ع) و نواب عام ايشان است:
«برفرض كه اين اساس از براي جعل قانون جديد كه كفر است نبود، ولي لابد بودند كه تكلم كنند درامور عامه؛ يعني در اموري كه مربوط به تمام رعاياي مملكت باشد، بلكه سواي امور عامه را از وظيفه خود خارج مي دانستند.با اين وصف، پس چرا به اعضاي آن وكيل مي گفتند؟! مگر نمي دانيد كه درامور عامه، وكالت صحيح نيست و اين باب، باب ولايت شرعيه است. يعني تكلم درامور عامه و مصالح عمومي ناس، مخصوص است به امام عليه السلام يا نواب عام او و ربطي به ديگران ندارد و دخالت غير آن ها در اين امور حرام است و غصب نمودن مسند پيغمبر(ص) و امام عليهم السلام است. آيا نشنيدي كه ائمه ما فرمودند در زمان غيبت فساد به حدي مي رسد كه تكلم مي كنند درامور عامه اشخاصي كه حق تكلم درامور عامه را ندارند؟ اي عزيز! مگر نمي داني كه اگر غير اهل در اين مسند نشست، واجب است منع آن از اين شغل و حرام است حمايت او؟! مگر نمي داني كه اين كار از غير نواب عام، غصب حق محمد(ص) و آل محمد است؟!» (همان: 67)
از اين رو، مجتهد طراز اول تهران نتيجه گرفت كه «اين عده قليل به تدليس و تلبيس مي خواستند كه قانون و دين اسلام را تغيير بدهند.» (همان، ص 62). ايشان اعتراض كرد كه «اگر مقصود حفظ شرع بود نمي گفتند كه مشروطه محبوب ماست، نخواهيم راضي شد كه كلمه مشروعه نزد او نوشته شود؟!» (همان. 63)
پس از تدوين قانون اساسي شيخ فضل الله كه به درستي دريافته بود كه منورالفكرها درآن سوي لفظ مشروطه، قصد دارند از طريق به كارگيري واژه ها و مفاهيم دوپهلويي همچون آزادي و مساوات، درخرمن احكام دين آتش افكنند و «اين اساس را به اندك زماني به جائي خواهند رساند كه به سبب قوانين آن، اسمي و رسمي از اسلام باقي نماند» (همان: 60)، اصل پيشنهادي سرنوشت سازي را مطرح ساخت كه با مقاومت مشروطه خواهان سكولار مواجه شد. اين اصل با تغييراتي درمجلس شوراي ملي به تصويب رسيد تا به نظام نامه اساسي ملحق شود:
«اين مجلس مقدس شوراي ملي كه به توجه حضرت امام عصر (عجل الله فرجه) و بذل مرحمت اعلي حضرت شاهنشاه اسلام( خلدالله سلطانه) و مراقبت حجج اسلاميه و عامه ملت ايران تأسيس شده بايد در هيچ عصر از اعصار، مواد احكاميه آن مخالفتي با قواعد مقدسه اسلام وقوانين موضوعه حضرت خير لاانام (عليه الصلواه و السلام) نداشته باشد و معين است كه تشخيص موارد موافقت نخواهد بود.» (همان: 378-377).
مجلسيان شرط كردند كه اعضاي هيئت ياد شده را خود نمايندگان از ميان پيشنهادات مراجع انتخاب كنند.
شيخ شهيد، اين شرط را نپذيرفت و در يكي از شماره هاي روزنامه خود كه در تاريخ هجدهم جمادي الثاني 1325ق. منتشر شد تأكيد كرد كه بايد:
«فصل دائر بر مراعات موافقت قوانين مجلس باشرع مقدس و مراقبت هيئتي از عدول مجتهدين درهر عصر بر مجلس شوري به همان عبارت كه همگي نوشته ايم بر فضول نظام نامه افزوده شود و هم مجلس شوري را به هيچ وجه حق دخالت در تعيين آن هيئت از عدول مجتهدين نخواهد بود و اختيار انتخاب و تعيين و ساير جهات راجعه به آن هيئت، كليه با علماء مقلدين هر عصر است لاغير.» (همان 267-268).
شايد بتوان گفت كه اين تأكيد شيخ فضل الله به دو دليل بود:
اول. مستقل نگاه داشتن هيئت ناظر از نمايندگان مجلس به منظور تقويت امكان تصميم گيري قاطع و وام دار نبودن آن ها.
دوم. مشروعيت بخشيدن به قوانين از طريق تنفيذ مراجع كه با انتخاب شدن اعضاي هيئت ناظر از سوي آن ها محقق مي گردد.
افزون براين، به منظور شفاف سازي بيشتر و سلب نمودن امكان سوء تفسير از قانون اساسي، وي تأكيد كرد كه« درنظام نامه اساسي مجلس، بعد از لفظ مشروطه، لفظ مشروعه نوشته شود.» (همان: 267).
مشروطه خواهان فرنگي مآب درمقابل روشنگري هاي اعتقادي شيخ فضل الله نوري، از آن جا كه منافع و آمال شيطاني خويش را در معرض خطر ونابودي مي ديدند و مي دانستند كه اگر مراجع و علما دريابند كه آن ها اهداف سكولاريستي و ضد ديني درسرمي پرورانند ديگر امكان بقا و جايابي در قدرت سياسي نخواهد داشت، جنگ رواني وسيعي را عليه وي تدارك ديدند و درجرايد و شب نامه ها و انجمن ها و اجتماع ها، شيخ را منكر اصل مجلس شوراي ملي معرفي كردند. شيخ مظلوم، بارها و بارها لب به سخن گشود و تصريح كرد كه تضادش نه با اصل مجلس، كه با غرب زدگان و لامذهباني ست كه مجلس را به تصرف خود در آورده و قلم و زبان شان در راستاي اضمحلال اسلام به جريان افتاده است. از جمله، مي توان به نطق وي در جمع مهاجران درحرم حضرت عبدالعظيم (ع) اشاره كرد كه درتاريخ 12جمادي الثانيه 1326ق. در روزنامه اش درج شده است:
«من به هيچ وجه منكر مجلس شوراي ملي نيستم، بلكه من مدخليت خود را در تأسيس اين اساس، بيش از همه كس مي دانم؛ زيرا كه علماء بزرگ ما كه مجاور عتبات عاليات و ساير ممالك هستند، هيچ يك همراه نبودند و همه را به اقامه دلايل و براهين، من همراه كردم. از خود آن آقايان عظام مي توانيد اين مطلب را جويا شويد. الان هم من همان هستم كه بودم.
تغيير در مقصد و تجددي در رأس من به هم نرسيده است. صريحا مي گويم همه بشنويد و به غائبين هم برسانيد كه من آن مجلس شوراي ملي را مي خواهم كه عموم مسلمانان آن را مي خواهند؛ به اين معني كه البته عموم مسلمانان را مي خواهند كه اساسش بر اسلاميت باشد و برخلاف قرآن و بر خلاف شريعت محمدي(ص) و برخلاف مذهب مقدس جعفري، قانوني نگذارد. اختلاف ميانه ما و لامذهب هاست كه منكر اسلاميت، و دشمن دين حنيف هستند؛ چه بابيه مزدكي مذهب و چه طبيعيه فرنگي مشرب طرف من و كافه مسلمين، اين ها واقع شده اند و شب و روز در تلاش و تك و دو هستند كه برمسلمان ها اين فقره را مشتبه كنند ونگذارند كه مردم ملتفت و متنبه شوند كه من و آن ها، همگي هم رأي و همراه هستيم و اختلافي نداريم».(همان: 246-245).
منبع: تركمان محمد (رسائل، اعلاميه ها، مكتوبات و روزنامه شيخ شهيد فضل الله نوري، جلد اول تهران: مؤسسه خدمات فرهنگي رسا.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14