(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


يكشنبه 17 مرداد 1389- شماره 19711

نفي دلبستگي به دنيا
پاداش و كيفر بزرگان
ادله قرآني ضرورت حكومت
حكمت هاي قرآني
همت در كلام معصومان(ع)
آينده نگري امام خميني( ره) در پرتو نهج البلاغه



نفي دلبستگي به دنيا

قال الامام علي(ع): عجبت لمن عرف نفسه كيف يانس بدارالفناء.
امام علي(ع) فرمود: در شگفتم از كسي كه خويشتن را شناخته است، چگونه به سراي نيستي خو مي گيرد! (1)

1- غررالحكم، ج 6264

 



پاداش و كيفر بزرگان

شخصي به امام سجاد(ع) عرض كرد: «شما خانواده اي هستيد كه خداوند شما را آمرزيده است». امام در غضب شد و فرمود: ما سزاوارتريم كه آنچه را خداوند درباره همسران پيامبر(ص) جاري كرده است (طبق آيه 30 سوره احزاب اگر آنها گناه كنند عذابشان دو چندان است) درباره ما نيز جاري شود. نه آنگونه كه تو مي گويي. ما براي نيكوكارانمان دو پاداش و براي بدكارانمان دو كيفر و عذاب است. سپس به آيات 30 و 31 سوره احزاب استشهاد كرد.(1)

1- مجمع البيان، ج8، ص 354

 



ادله قرآني ضرورت حكومت

پرسش:
در قرآن كريم چه دلايل و براهيني براي تشكيل حكومت ارائه شده است؟
پاسخ:
دردو بخش قبل پاسخ به اين سؤال به دلايل و براهيني همچون: اهداف بعثت انبياء- قبح آشفتگي و شرايط هرج و مرج در جامعه- جلوگيري از گسترش فساد- ذكرحكومت به عنوان نعمت و دعوت به تشكيل حكومت اشاره شد. اينك در ادامه دنباله مطلب را پي مي گيريم:
7- اهميت دادن قرآن به مسئله حكومت
اين مسئله به اندازه اي داراي اهميت است كه خداوند در آيه 67 سوره مائده به پيامبر(ص) فرمان مي دهد كه خلافت و ولايت علي(ع) را به مسلمانان ابلاغ فرمايد كه درغير اين صورت ابلاغ رسالت نكرده است. به راستي كدام مسئله در اسلام اين چنين اهميت دارد كه اگر به آن اهتمام نشود مساوي با عدم ابلاغ رسالت باشد. البته دراين آيه ضرورت تشكيل حكومت مفروض است و مصداق آيه تعيين حاكم بعد از پيامبراعظم(ص) براي حكومت اسلامي مي باشد.
8- فطري بودن ضرورت تشكيل حكومت
مرحوم علامه طباطبايي براساس آيه 30 سوره روم بناي اسلام و احكام اسلامي را بر فطرت انسان مي داند و بنابرهمين اصل، احكام ضروري فطرت را مورد تاييد اسلام قرار داده و مسئله نياز به تشكيل حكومت را از جمله ضروريات احكام فطرت ذكر مي كند. به اين جهت درميان مسلمانان هيچ گاه از لزوم تشكيل حكومت سؤالي مطرح نشد، و يا درجريان سقيفه كسي از اصل لزوم خليفه سؤال نكرد و يا حتي آن را انكار هم نكردند.

 



حكمت هاي قرآني

عباسعلي كامرانيان
از خود رفع اتهام كن!
مرد جواني به خواستگاري دختري از خانواده اي مؤمن و آبرودار رفت. قرار شد كه خانواده دختر، پس از مشورت و تحقيق، پاسخ او را بدهند. مدتي گذشت و از خانواده دختر خبري نشد.
روزي مادر پسر به منزل دختر رفت و از مادر او، نتيجه تصميم آنها را پرسيد.
مادر دختر پس از مقدمه چيني لازم گفت كه مي گويند:
پسر شما تعهد چنداني نسبت به فرائض، خصوصاً نماز ندارد. ما نمي توانيم با ازدواج دخترمان با چنين جواني موافقت كنيم.
مادر جوان ضمن بيان اينكه فرزندش اهل نماز و مسجد است و... توضيحات لازم را ارائه نمود اما مادر دختر گفت: ما در تحقيقاتمان به اين مطلب رسيده ايم! ناچار مادر جوان به منزل آمد و جريان را براي پسرش تعريف كرد.
جوان خيلي ناراحت شد اما به روي خود نياورد تا اينكه نزديك نماز ظهر به مسجد رفت و در صف اول، طرف سمت راست امام جماعت در كنار يكي از نمازگزاران كه او را مي شناخت نشست. سلام كوتاهي كرد و در فكر فرو رفت!
نمازگزار مزبور كه از علما بود نگاه مهربانانه اي به او كرد و گفت: امروز سرحال نيستيد، بلا دور است، اينجا خانه خدا و محل حل مشكلات كساني است كه به خانه پروردگارشان پناه آورده اند، چرا ناراحتي پسر خوب؟! اگر اينجا مشكل كسي حل نشود، كجا حل مي شود؟ بگو تا خدا ياري كند!
جوان گفت: حقيقت اين است كه به خواستگاري دختري رفته ام و خانواده اش تحقيق كرده اند و نمي دانم از چه كسي شنيده اند كه من اهل نماز و مراسم مذهبي نيستم و هم اكنون به ناحق، هم مرا متهم به اين عيب كرده اند و هم با ازدواج من و دخترشان مخالفت نموده اند. نمي دانم چه كنم؟!
مؤمن نمازگزار گفت:
از خودت رفع اتهام كن! تا هم در نظر آن خانواده و ديگران ثابت كني كه بي جا به تو تهمت زده اند و هم با دختر مورد علاقه ات ازدواج كني!
جوان گفت: چگونه؟! سپس لبخند مليحي كه حاكي از شوق و ذوق حل مشكل بود بر لبانش نقش بست.
مرد نمازگزار گفت: من و امام جماعت مسجد حاضريم كه به منزل دختر مورد علاقه شما برويم و حقيقت مطلب را به خانواده او گفته و دروغ بودن اين اتهام را برايشان ثابت كنيم. ما شما را مي شناسيم و اينكار را انجام مي دهيم.
جوان گفت: الحمدلله رب العالمين، سپس آدرس منزل دختر مورد اشاره را به او داد و پرسيد: چه شد كه شما به من امر فرموديد از خود رفع اتهام كنم؟ من قصد داشتم اين دختر را فراموش كنم.
مؤمن نمازگزار اظهار داشت: حضرت يوسف پيامبر هنگامي كه براي رفتن به دربار فرعون فراخوانده شد به قاصد پادشاه فرمود: ارجع الي ربك فسئله ما بال النسوه الاتي قطعن ايديهن به سوي صاحبت برگرد و از او بپرس ماجراي زناني كه دستهاي خودشان را بريدند چه بود؟ پادشاه زنها را طلبيد و ماجرا را پرسيد، آنها گفتند: ... ما هيچ عيبي در او (يوسف) نيافتيم! همسر عزيز مصر گفت: الان حق آشكار گشت من بودم كه او را به سوي خود دعوت كردم و او راست مي گويد. يوسف گفت: اين سخن را براي آن گفتم كه بدانند من در غياب به او خيانت نكرده ام (و بيخود به من تهمت زده اند.)1
بنابراين مؤمن نبايد به گناهي كه نكرده، تن بدهد و بار بدنامي آن را بر دوش بكشد. فرداي آن روز امام جماعت و نمازگزار مزبور در حالي در منزل دختر مزبور در حال گفتگو و خنده بودند كه رضايت خانواده دختر را براي ازدواج با جوان مؤمن گرفته بودند. از آن روز به بعد، پسر جوان زودتر از قبل در صف اول جماعت، منتظر اذان و اقامه نماز بود:
ما نهاديم عشق را در اين جهان
برده ايم از عاشقان تاب و توان
عشق ما و تو شده ورد زبان
آفرينش شد از اين قصه عيان!
گر نبود عشق تو، دنيايي نبود
جمله هستي در عدم افسرده بود...(2)


 



همت در كلام معصومان(ع)

حسن خليل پور
همت از مقوله هايي است كه پس از انتخاب سال 89 توسط رهبر معظم انقلاب به عنوان سال «همت مضاعف و كار مضاعف» بر سر زبان ها افتاد و رسانه اي شد. البته اين گونه نيست كه پيش از اين كسي به اين مقوله توجه نداشته باشد، زيرا اصولا دستاوردهاي بزرگ ملت ايران در زمينه هايي چون دانش هسته اي، ليزر، سدسازي، نانو فناوري، مهندسي و مانند آن، جز به همت بلند و كار زياد دانشمندان جوان و علاقه مند تحقق نمي يافت.
براي اين كه شناخت بهتري از مقوله همت و كار داشته باشيم، نگاهي به منظر بزرگان دين اسلام به ويژه اهل بيت عصمت و طهارت، مي تواند بسيار مفيد و موثر باشد و جايگاه ارزشي همت بلند و كار مضاعف را به آدمي بنماياند و مسير درست حركت وي را تعيين نمايد تا اين گونه انگيزه ها و تلاش ها شكل عبادي به خود گيرد و ضمن تأمين مقاصد دنيوي، ذخيره آخرت انسان گردد. اينك با هم مطلب را از نظر مي گذرانيم:
مراتب همت
از سخنان اهل بيت(ع) اين معنا به دست مي آيد كه همت را مي توان به مراتبي چند دسته بندي كرد. اين بدان معنا است كه همت نمي تواند در يك حد و اندازه باشد و در انسان ها، اين حالت و خصلت در سطوح و مراتب گوناگوني ظهور و بروز مي كند.
از اين روست كه حضرت علي(ع) به صراحت از همت بلند سخن مي گويد و آن را بهترين همت ها برمي شمارد تا از همت هاي پست و مياني بازدارد و به همت بلند تشويق كند. آن حضرت در عبارتي كوتاه مي فرمايد: «خير الهمم اعلاها»؛ بهترين همت ها، بلندترين آن ها است.
بر همين اساس است كه حتي پيامبر گرامي(ص) همت را به دو مرتبه پست و بلند دسته بندي كرده و با اشاره به امور هستي بر اين دسته بندي تأكيد مي كند؛ زيرا از نظر ايشان، امور هستي به طور طبيعي دست كم در مسير كمالي آن به دو دسته امور پست و بلند دسته بندي مي شود و اگر ابعاد ضدارزشي و سقوطي را نيز در نظر آوريم مي توانيم در مراتب آن بيافزاييم؛ ولي دست كم در همان مسير ارزشي و حركت كمالي، مي توان براي هر امري، مرتبه پست و بلند را در نظر آورد.
پيامبر(ص) با اشاره به اين كه خداوند در هر كار ارزشي، گرايشي به كف و سطح پست و پايين آن نداشته و علاقه مند مراتب عالي و سقف آن مي باشد، مي كوشد تا انگيزه و همت مومنان را به كارهاي بزرگ برانگيزد و از كارهاي خرد و پست بازدارد. براين اساس، مي توان گفت كه مومن كسي است كه همانند خداوند علاقه مند آن است كه كمال و تمام چيزي را به دست آورد و نسبت به آن همت بلند دارد و از پستي همتي بپرهيزد.
در منابع شيعي از پيامبر اكرم(ص) اين سخن آورده شده كه فرمود: «ان الله يحب معالي الامور و يكره سفسافها»؛ خداوند متعال از كارهاي بزرگ و امور عالي خوشنود مي گردد و كارهاي پست و بي ارزش را ناپسند مي داند. (وسائل الشيعه، ج17، ص73)
بنابراين همان گونه خداوند اگر بخواهد چيزي را بيافريند و ايجاد كند، بهترين و كامل ترين آن را ايجاد مي كند، انسان هاي خدايي شده و متاله مي بايست اين گونه عمل كنند و به هر كاري كه دست مي زنند، كامل ترين و بهترين آن را انجام دهند و به پايين ترين درجات آن بسنده نكنند.
اگر بخواهيم براي انسان ها ارزش گذاري انجام دهيم و نمره دهي داشته باشيم، مي بايست به همت آنان توجه داشته باشيم و تنها كساني را براي كارهاي مهم جامعه انتخاب و گزينش كنيم كه داراي همت بلند هستند. به سخن ديگر، معياري كه مي توان براساس آن آدم ها را درجه بندي كرد و به كار گرفت، درجه همت ايشان است؛ زيرا اين معيار نيز همانند معيار تقوا، بيانگر ميزان ارتباط شخص با مبدأ عالي و اعلي يعني خداوند تبارك و تعالي است و هرچه شخص بلند همت تر باشد، در تقوا و خدايي شدن گام هاي بلندتري برداشته است و لياقت بيش تري براي كارهاي جامعه و مديريت هاي آن دارد. از اين روست كه اميرمؤمنان چنان كه در غررالحكم خويش نقل مي كند درباره معيار سنجش آدم ها مي فرمايد: «قدر الرّجل علي قدر همّته»؛ ارزش آدمي به اندازه همتش است.
همت الهي
همت مؤمن بايد همواره الهي باشد و هيچ انگيزه غير الهي در درون او شكل نگيرد و موجب حركت و فعاليت وي نشود؛ زيرا مؤمن، انساني خالص است كه همه اعمالش را به داعي و انگيزه وجه الله به جا مي آورد و مي كوشد تا خود را متاله كرده و شخصيت خويش را خدايي گرداند. از اين رو، چنان كه جهان را آيات الهي مي شمارد و به همه چيز به عنوان نشانه اي از نشانه هاي خداوند مي نگرد، هم چنين وي انساني است كه همه چيز را براي تقرب به خداوند انجام مي دهد و مي كوشد تا با قرار دادن خداوند در مقصد نهايي، خدايي شدن خويش را تحقق بخشد.
از اين روست كه در هيچ كاري، قصدي جز خدا در وي تحقق نمي يابد و هرگز از اين اصل غافل نمي شود كه خداوند در آغاز و انجام كارهاست و پيش از اين كه چيزي را ببيند خدا را در پيش و پس و ميانه آن مي بيند و به سمت او حركت مي كند. البته هر كسي كه خود را شهروند امت اسلام مي داند مي بايست اين گونه مقاصد و نيات خويش را خدايي كند و بكوشد تا اين گونه روز خويش را آغاز كرده و شب خويش را براساس خدايي شدن به پايان برساند.
پيامبر گرامي(ص) در اين باره فرمودند: «من اصبح من امتي و همته غير الله فليس من الله»؛ هر فردي از امت اسلامي، اگر همت روزانه و اهتمام هر بامدادش، چيزي غير از خداوند باشد، از خدا بيگانه است و چنين شخصي، الهي نمي انديشد و براي خدا كار نمي كند و در نتيجه، حشر او نيز با انگيزه موهوم غيرخدايي خواهد بود. (بحار؛ ج70، ص243، ح12 به نقل از آيت الله جوادي آملي- كتاب ولايت فقيه، ص294)
اهتمام به ديگران
اصولاً انسان مسلمان، انساني اجتماعي است؛ زيرا ايمان در اسلام چنان تعريف شده است كه اگر ديگري بر داشته شود، ايماني ناقص خواهد بود. از اين روست كه در آموزه هاي قرآني از جمله سوره عصر اين معنا مورد تأكيد است كه تنها كساني از زيان و خسران در عمر خويش مي رهند كه ايمانشان با عمل صالح و نيك براي خود و ديگران همراه باشد و ديگران را به كارهاي ايمان آوري و كارهاي نيك فرمان دهند و سفارش نمايند. بنابراين كسي كه به مسايل خود بسنده كرده و دور خويش هم چون كرم، پيله اي بافته است، هرگز رستگار نمي شود مگر اين كه از اين پيله خودپسندي بيرون آيد و افزون بر تقويت ايمان در خود ديگران را به ايمان فراخوانده و با كارهاي نيك در عمل به مردمان بياموزد چگونه مي بايست نيكوكار بود؛ زيرا هيچ دعوتي بهتر از عمل نيست و كساني كه خوب مي گويند و بد مي كنند يا كاري نمي كنند، اصولاً جز شرمساري بهره اي نمي برند و تنها با عمل نيك است كه مي توان خوب دعوت كرد و ديگران را به كاري تشويق نمود و انگيزه ايمان و كار نيك را در جانشان ايجاد كرد.
براساس اين آموزه الهي است كه پيامبر گرامي مي فرمايد: «من اصبح لا يهتم بامور المسلمين فليس منهم و من سمع رجلا ينادي ياللمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم.»؛ كسي كه در هر صبحگاه به امور مسلمين همت نگمارد و در انديشه كارهاي آنان نباشد از آنها نيست، و كسي كه بشنود مردي فرياد مي زند و كمك مي طلبد و به او كمك نكند مسلمان نيست. (اصول كافي، ج 2/ صفحه 164، حديث 5).
بزرگي در بلند همتي
از نظر اهل بيت(ع) بزرگي مردم و جامعه را مي بايست در بلندي همتي ايشان جست وجو كرد؛ زيرا بزرگ همتي است كه انگيزه هاي بلند را در آدمي ايجاد مي كند و به انجام كارهاي سخت وادار مي سازد و هرگونه مقاومتي را در هم مي شكند. اين گونه است كه جامه اهدافي بلند را براي خود تعريف و براي رسيدن به آن تلاش مي كند و تا رسيدن به مقصد و مقصود از تلاش باز نمي ايستد.
اميرمومنان علي(ع) اصولا رشد و بزرگي هر شخص و جامعه را در بلندهمتي آنان مي جويد و سقوط هر شخص و جامعه اي را نيز در گرايش آنان به شهوت راني مي داند؛ زيراگرايش به هواهاي نفساني و شهواتي كه امور پست طبيعت آدمي است وي را در مسيري قرار مي دهد كه اهداف بلند از يادش مي رود و مسايل خرد و پيش پا افتاده دنيوي براي وي اصالت و ارزش مي يابد و به انجام آن گرايش پيدا مي كند. اين گونه است كه تمام سرمايه هاي وجودي خويش و جامعه را مصروف شهوات مي كند و در دنيا و آخرت زيانكار مي گردد.
آن حضرت(ع) مي فرمايد: «ما رفع امرء كهمته و لا وضعه كشهوته»؛ هيچ چيز مانند همت بلند انسان را بزرگ نكرد؛ چنان كه چيزي مانند شهوت راني او را به زمين نزد.
اما اگر به جاي شهوات به امور بلند توجه و اهتمام يابد و به خواسته ها و هواهاي نفساني پست خود پشت پا زند و به آن اصالت نبخشد در اين صورت است كه از نردبان بزرگي و عظمت بالا مي رود و همه جهان و جهانيان را مسخر خويش مي گرداند. اين تسخير جهان و جهانيان مي تواند در عرصه هاي مادي و معمولي دنيا و مديريت آن باشد و مي تواند فراتر از اين در مقام ربوبيت و خلافت الهي باشد. به اين معنا كه شخص يا جامعه ايماني صاحب همت هاي بلند مي تواند در مسير متاله شدن تا جايي برود كه همه هستي مسخر وي گردد و خلافت جهاني را از سوي خداوند به عهده گيرد.
حضرت اميرمومنان(ع) درباره اين رشد و كمال يابي انسان و جامعه مي فرمايد: «من رقي درجات الهمم عظمته الامم»؛ هر كه از نردبان همت بلند، بالا رود جهانيان او را به ديده تعظيم بنگرند.
به هر حال، كسي كه پست همت باشد و تمام هم و غم وي دنيا و لذايذ و شهوات آن باشد، در هنگامي كه مرگ به سراغ وي مي آيد بسيار اندوهناك خواهد بود؛ زيرا مي بيند كه چيزي در چنته ندارد و توشه اي براي آخرت خويش برنگرفته است. آن حضرت درباره چنين شخصي مي فرمايد: «من كانت الدنيا همته اشتدت حسرته عند فراقها»؛ كسي كه همتي جز دنيا ندارد هنگام مردن غصه او بسيار خواهد بود و نيز مي فرمايد: «من كانت همته ما يدخل في بطنه كانت قيمته ما يخرج من بطنه»؛ كسي كه همتي جز پركردن شكم ندارد، قيمت او نيز همان است كه از شكم او بيرون مي آيد. و نيز مي فرمايد: «ما ابعد الخير ممن همته بطنه و فرجه»؛ چه بي خير است كسي كه فكري جز شكم و شهوت ندارد.
نتايج و آثار همت بلند
هر چيزي داراي نشانه ها و آثاري است. همت بلند نيز اين گونه است. از اين روست كه حضرت اميرمؤمنان علي(ع) در جاهاي مختلف به حسب شرايط و مقتضيات، از آثار و نتايج همت و همت بلند سخن به ميان آورده و بر آن آثار و نشانه هايي بيان نموده است كه در اين جا به بخشي از آن اشاره مي شود.
1- كار زيبا: يكي از نشانه هاي بلندهمتي آدمي آن است كه كارهايش به بهترين شكل در مي آيد و زيبايي آن در چشم ها خود را جلوه گر مي سازد؛ زيرا صاحب همت بلند، همواره مي كوشد تا كارهايش را به شكل كامل و تمام درآورد و كاري متقن ارائه دهد. اتقان كار بر سلامت و زيبايي كار مي افزايد و هندسه كار به گونه اي درمي آورد كه همه چيز آن موزون و براساس موازين دقيق مي باشد. براين اساس زيبايي از كارهايي كه داراي همت هاي بلند هستند، به سادگي به چشم مي آيد. از اين روست كه حضرت علي(ره) مي فرمايد: «الفعل الجميل ينبي عن علوالهمه » كار زيبا خبر از بلند همتي مي دهد. بنابراين هرگاه كاري زيبا به چشم آمد، مي توان اين معنا را دريافت كه صاحب اين كار، انساني بلندهمت بوده است كه به كارهايش اهتمام داشته تا كامل ترين و بهترين آن را به نمايش گذارد و ايجاد كند.
2- غايت يابي: انسان بلندهمت، انساني غايت نگر است و همواره غايت هر كاري را در نظر مي گيرد و به سوي آن مي شتابد و تا آن را به دست نياورد و يا انجام ندهد از تلاش و كوشش باز نمي ايستد و مقاومت ها را درهم مي شكند. از اين روست كه مي توان دستيابي به غايت و نهايت هركاري را دراينگونه افراد مشاهده كرد. به اين معنا اگر بخواهند درعرصه فن آوري هسته اي كاري كنند، غايت آن را درنظر مي گيرند و تا بدان غايت نرسيده اند دست برنمي دارند. اين گونه است كه همواره دستيابي به غايت را مي توان نشانه اي از افراد بلندهمت ديد و از اين راه دانست كه شخص و يا جامعه داراي همت بلند مي باشد.بر اين اساس مي توان چنين اشخاصي را گزينش كرد و براي كارهاي بلند به خدمت جامعه درآورد و بر آنان سرمايه گذاري هاي كلان نمود. اميرمؤمنان درباره نشانه اين افراد بلندهمت مي فرمايد: «من بذل جهد طاقته بلغ كنه ارادته»، هركه توان خود را براي رسيدن به هدف خود به كارگيرد به تمام خواسته هايش خواهدرسيد. آن حضرت(ع) همچنين در عبارتي ديگر مي فرمايد: «من كانت الاخره همته بلغ من الخير غايته امنيته»، هركس كه آخرت همتش باشد، از خير به نهايت آرزويش مي رسد (غررالحكم و دررالكلم» به اين معنا كه آخرت طلبي نه تنها آخرت وي را تامين مي كند بلكه آرزوهاي ديگرش را در دنيا برآورده مي سازد. كسي كه صدرا داشته باشد و خدايي شدن را مدنظر قرار دهد،نود دنيا و مسائل آن به طور طبيعي برايش تامين خواهدشد. به هرحال انسان مي بايست همواره غايات هرچيزي را بخواهد. از اين روست كه اگر بخواهد ميان دنيا و يا آخرت يكي را برگزيند و بر آن اهتمام داشته باشد به آخرت بچسبد كه دنياي وي را نيز تامين مي كند. از اين روست كه معصوم(ع) مي فرمايد: «اجعل همك و جهدك لاخرتك»؛ همت و تلاش خود را صرف آخرتت كن.
3- بذل و بخشش: هر انساني براساس معيارهايي خاص عمل مي كند. اين معيارها شامل مولفه ها و اموري چون بينش و نگرش مي شود. اگر بخواهيم درباره شرافت همت كسي سخت بگوييم و افزون بر معيار كمي از معيار كيفي همت وي مطلبي داشته باشيم مي بايست به مسئله بذل و بخشش وي به عنوان يك معيار توجه كنيم؛ زيرا كيفيت و چگونگي همت ها را مي توان از اين طريق به دست آورد. كساني كه نسبت به ديگران بذل و بخشش مي كنند و هيچ منت نمي گذارند و جز رضايت خداوند به چيزي نمي انديشند، همت ايشان از شرافت برخوردار مي باشد. حضرت اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد: «من شرف الهمه بذل الانسان»؛ بذل و بخشش آدمي نشانه بلندهمتي اوست. درهمين رابطه آن حضرت همچنين در سخن ديگري مي فرمايد: «الكرم نتيجه علو الهمه »؛ بزرگواري و آقايي نتيجه داشتن همت بلند است.
4- قناعت: از ديگر نشانه هاي شرافت همت شخصي آن است كه اهل قناعت است و به آن چه دارد بسنده مي كند و حرص مال ديگري ندارد و نسبت به داشته هاي ديگران حسادت نمي ورزد و خود را به آب و آتش نمي زند تا بيش از آن به دست آورد، بلكه بر اين باور است كه خداوند است كه روزي را تنگ يا گشاد مي گيرد. براي وي دنيا و مسايل آن چنان اهميت ندارد تا همت خويش را مصروف آن كند بلكه به جاي آن به كارهايي مشغول مي شود كه متاله شدن و خدايي گشتن را در وي تقويت مي كند. بنابراين قناعت سرمايه بزرگي براي اين تعالي اوست. امير مؤمنان درباره نشانه شرافت همت اشخاص معياري چون قناعت را مطرح كرده و بر آن تأكيد مي ورزد و مي فرمايد: «من شرف الهمه لزوم القناعه »؛ همت بلند، قناعت هميشگي همراه دارد. هم چنين آن بزرگواران فرمودند: و فرموده اند: و استجلب عن الياس ببعد الهمه ؛ عزت نااميدي و بي نيازي از مردم را با بلندي و بزرگي همت جلب نما (تحف العقول: ص682)
5- شجاعت: شجاعت يكي از فضايل اخلاقي انسان است و بسياري از مردمان آرزو دارند كه به شجاعت ستوده شوند؛ زيرا بسياري از امور اجتماعي و بلكه رشد و تعالي شخصيت انساني به تحقق اين صفت در آدمي است. برخي از انسان ها بزدل و برخي ديگر بي باك و بي پروا هستند ولي هرگز كسي اين دو گروه را نستوده است بلكه تنها كساني را مي ستانيد كه بر اعتدال باشند و حد وسط را نگه دارند. به اين معنا كه بي گدار به آب نزنند و يا در جايي كه مي بايست عمل كنند و سخن بگويند كوتاه نيايند. اين گونه است كه شخص به شجاعت موصوف مي شود. براي سنجش ميزان همت هر كسي مي بايست به ميزان شجاعت وي نظر كرد؛ زيرا از كوزه همان برون تراود كه در اوست. اگر كسي بلند همت باشد، در رسيدن به هدف بلند خويش از هيچ مقاومتي باكي ندارد و همه موانع را با شجاعت كنار مي زند ولي اگر كسي كوتاه همت باشد انساني پست و ضعيف مي باشد و حتي ممكن است كه از هدف باز ايستد و راه را ادامه ندهد. اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد: «شجاعه الرجل علي قدر همته»؛ شجاعت مرد به اندازه همت اوست.
6- رشد فضليت: بلند همتي موجبات رشد فضايل انساني مي شود، چنان كه پست همتي نه تنها فضايل آدمي را جلوگيري مي كند بلكه آن را تباه مي سازد و هر آن چه از فضايل را اندوخته بود اين گونه از دست مي دهد. حضرت علي(ع) مي فرمايند: «من صغرت همته بطلت فضيلته»؛ كسي كه همتش كوچك باشد فضائل او از دست مي رود.
7- دوستي: بلند همت به سبب اين خصلت كسي است كه همه دوست دارند با ايشان دوست و مصاحب شوند؛ زيرا از ايشان مي آموزند و نيز سود و بهره مي برند ولي كساني كه پست همت هستند موجبات افسردگي روحي و رواني آدمي مي شوند و زمينه براي شكست ها در انسان ها مي گردند. از اين روست كه آن حضرت انسان را از دوستي با پست همتان باز داشته و فرموده است: «من دنت همته فلاتصحبه»؛ با آدم كوتاه همت هم صحبت مشو (كه تو را نيز ساقط مي كند.)
8- شرافت: يكي از فضايل انساني شرافت است و اگر كسي شرافت مي جويد مي بايست آن را در بلند همتي بجويد چنان كه امام محمدباقر(ع) در اين باره فرمودند: لاشرف كبعد الهمه ؛ هيچ شرفي همانند دوري و بزرگي همت و بلندهمتي نيست.

 



آينده نگري امام خميني( ره) در پرتو نهج البلاغه

مرضيه خاكساري
مظلوميت حضرت علي (ع) با توجه به جايگاه بلند ايشان در تاريخ اسلام، مسأله حائز اهميتي است كه كمتر به آن پرداخته شده است.
آنچه تاكنون به آن اشاره شده؛ بيشتر سير داستان گونه اي از مظلوميت علي (ع) و حقانيت عدالت اوست. اما مطالبي كه در اين يادداشت به آن پرداخته و تحليل مي شود؛ موضوع آينده نگري حضرت و بصيرت ايشان نسبت به آينده اسلام و سرنوشت مسلمانان است. اينك مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:
آينده نگري علي (ع)
حضرت در خطبه (57) نهج البلاغه خطاب به مردم زمانه خويش به اتفاقي كه هنوز رخ نداده اشاره مي كنند و به گونه اي از آن خبر مي دهند كه انگار آن روزهاي نيامده را مي بينند و همه عكس العملها، موضع گيريها، ترديدها، خيانتها، سوءاستفاده ها، نان به نرخ روز خوردنها و همه و همه را تجسم مي نمايند. اما در اين آشوب فتنه و شبهه، مردم را رها نكرده، صراط مستقيم هدايت را بر آنان عرضه مي دارند. البته از كسي كه وصي پيامبر خداست جز اين هم انتظار نمي رود كه تكليف امت را روشن كرده و از دوراهي شك و ترديد به راه راست فرا خواند و اين ويژگي انسان كامل است.
اما مردم معاصر علي (ع) همانگونه كه حضرت پيش بيني كرده بودند، دچار اشتباه شدند. گويا حضرت طاقت مردم و ظرفيت اعتقادي آنها و شرايط تغييرپذيري آنها را مي دانستند. اينكه برخي ممكن است در اثر تغيير شرايط و مصداقها از اعتقاداتشان برگردند و اين به خاطر آن است كه پايه ايمانشان را بر پايه هاي سستي بنا كرده اند.
پرسشي كه در اينجا مطرح مي شود اينكه چگونه حضرت از آينده خبر مي دهند در حاليكه تاريخ خطبه به سال 40 هجري در اواخر عمر مبارك ايشان است، اما اتفاقي كه حضرت پيش بيني مي كنند به سالهاي پس از شهادتشان و در دوران خلافت معاويه بر مي گردد.
پاسخ روشن است. از شخصيت والايي چون علي بن ابيطالب كه امين و يار و ياور رسول الله است، چنين مطلبي بعيد به نظر نمي رسد. بعلاوه مگر خدا نفرمود: «ان تتقوالله يجعل لكم فرقانا» اگر تقواي الهي پيشه كنيد خداوند به شما فرقان خواهد داد. با اين وجود اگر رتبه تقوايي حضرت را در مقايسه با ديگران قرار دهيم بدون هيچ دليل و مدركي فوراً به نتيجه اين قياس خواهيم رسيد.
كسي كه اولين ايمان آورنده به پيامبر، اولين فدايي راه اسلام (ليله المبيت)، فاتح خيبر، ياور ستمديدگان، شير ژيان درجنگها و هزاران هزار فضيلت ديگر كه همگي منوط بر امتياز درجه تقواي او به حساب مي آيد؛ آنجا كه فرمودند:«اي مردم! كسي بر شما حكومت خواهد كرد كه گلو گشاده و شكم گنده است و شما را وادار خواهد ساخت مرا ناسزا گوييد «الا و انه سيامركم بسبي و البرائت مني».
نكته مهم اينكه روشن بيني حضرت براي مردم و بالاتر از آن براي اسلام بيانگر ميزان وفاداري او به دستاوردهاي اسلام جوان است و ديگر اينكه هرگز نبايد دست خيانتكاران را از ثمرات دين دور ديد، بلكه همواره بايد درجهت پاسداري و حفاظت از اسلام و آلوده نشدن آن به تحريفات و شبهات تلاش كرد، زيرا هرچه كالا قيمتي تر باشد مراقبت از آن دقيق تر خواهد بود. درحقيقت اين هشدار نشان دهنده بصيرت و آگاهي امام نسبت به رخدادهاي مرتبط با دين و حركتهاي ناموزون برخي ظاهربينان نسبت به آن است .
درحقيقت حضرت علي (ع) دراين خطبه عمق فاجعه و تبعات گوناگون آن را براي مردم بيان مي كنند. كسي كه براي حكومت پشيزي قائل نيست مگر آنكه درجريان آن حكومت حقي اعاده شود، چگونه ممكن است اين پيش بيني را به نفع خود دانسته و از دشنام مردم نسبت به خود متأثر شود. او خود و خانواده اش را برسر حفاظت اسلام پيشاپيش نثار كرده است. نگراني علي (ع) به عنوان امام و هادي مردم پس از پيامبر كاملاً بجاست.
از نگاه او دور بودن از خط ولايت براي امت عاقبتي ناميمون به بار خواهد آورد و اين نفع دنيا و آخرت امت است كه معيشت هر دو دنياي خويش را به موازات اين صراط مستقيم تنظيم كنند. حتي اگر بيمار دلان بر آن برچسب سياسي زده و هدايت امت را جزء برنامه سياسي سردمداران نام نهند.
اما از علي(ع)گفتن وتحليل زندگي آن بزرگوار اگر به درمان دردهاي جامعه كنوني ما نپردازد، تنها همان روايت تاريخ را سرودن است. علي (ع) دركوچه تنها نماند تا داستان مظلوميتش سر زبان عالميان قرارگيرد. علي (ع) تراژدي تاريخ نشد تا حماسه پردازان الگوي شخصيت غمگنامه خويش را از او بردارند. غم علي (ع) براي نان نبود. براي ايمان بود. آنهم نه ايمان عده اي خاص. ايماني كه علي از آن دم مي زد و براي تفهيم آن هزينه هاي گزافي پرداخت؛ ايمان انحصاري نبود بلكه متعلق به همه كساني بود كه دغدغه عدالت دارند و البته اين خطبه نيز سخن علي (ع) با آنان است كه دين را در انحصار طبقه خويش قرار دادند و نه تنها دغدغه عدالت نداشتند، بلكه عدالت را قرباني قدرت كرده و مرز بين ايمان و كفر را نشناختند و به همان برائت نابجايي دچار شدند كه علي به آنان هشدارش را داده و پيش بيني كرده بود و بالاتر از همه اين مسائل علي(ع) منحصر درتاريخ نيست كه پيامش به انحصار تاريخ درآيد. علي (ع) فراتر از تاريخ است. او متعلق به نفس انسانهاست از آن جهت كه انسانند نه از آن جهت كه در قرن بيست و يكم زندگي مي كنند.
آينده نگري امام خميني ( ره)
براين اساس است كه مي توان فهميد راهيان راه علي(ع) چه در امروز و چه در ديروز تاريخ در امتداد يكديگرند و چه كسي بهتر از امام خميني(ره) كه بينش و منش خويش را علي وار تنظيم كرد.
پيام امام امروز همان پيام علي است كه فرمودند: «اي مردم پشتيبان ولايت فقيه باشيد» و «نگذاريد انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد.»
در حقيقت ما در اين عصر مخاطب اين خطبه حضرت قرارگرفته ايم و امام خميني به عنوان يك شيعه شجاع در قرن حاضر است كه به ما و پيروان خويش ديدگاه داده و از بيراهه ها هشدارمان مي دهد و در جاي ديگر فرمودند: «مردم بيدار باشيد اسلام در خطر است»، آري وقتي ولايت نباشد از اسلام چه باقي خواهد ماند جز خطي و پوستي كه آنهم بر سر نيزه خواهدرفت؟
در حقيقت امام خميني(ره) به پيروزي از مقتداي خويش امام عارفان براي انقلاب اسلامي آينده نگري مي كند و در همان سالهاي جواني انقلاب به فكر سي سال بعد است. گويا امام مي دانست روزي خواهد رسيد كه برخي از كوته فكران به مقدسات توهين كرده و اصول انكارناپذير اسلامي را خدشه دار خواهندكرد و با همين ديدگاه روشن بود كه هشدار داد مبادا به ولي فقيه تان صدمه اي وارد شود، آن هم نه به خاطر سست شدن موقعيت حكومت و قدرت در قالب مصاديق، بلكه به خاطر لكه دارنشدن اسلام، گويا امام خميني(ره) لعن بر خويش را ديده بود، همانطور كه علي ديده بود.
امام براي آينده انقلاب اسلامي ايران تدابيري انديشيد همانطور كه علي(ع) براي مسلمين عصر خود تكليف تعيين كرد. امام از لعن دشمنان بر خود باكي نداشت، كمااينكه دربرابر احساسات شورانگيز مردم درسال 75 درپاسخگويي به خبرنگاران كه مي خواستند بدانند احساس ايشان دربرابر اين همه شور و اشتياق مردم چيست فرمود: «هيچ» حتي اگر همه مردم به او ناسزا بگويند براي او تفاوتي نداشت. زيرا براي او رضايت خالق مهم بود نه رضايت مخلوق و اگر ملت را محترم مي داشت بازهم به خاطر خدا بود و اينك ولايت فقيه زمان داعيه دار حمايت از محرومان و سكاندار نظام مبتني بر فضيلت و معنويت است كه آماج نامهربانيها و ترديدها قرارگرفته و همين نكته موجب نگراني امام از عدم تشخيص مردم درفضاي شبهه ناك جامعه بود كه مبادا ولي فقيه زمان و مصداق كنوني آن را نشناسند و نادانسته با آن مخالفت كنند.
از اينروست كه قدرت تميز مسائل را در تفكر پوياي مقام معظم رهبري ديده و ايشان را بازوي تواناي جمهوري اسلامي ميدانند و معتقدند كه ايشان از جمله افراد نادري است كه چون خورشيد روشني مي دهند. (صحيفه نور- 02- 455)
البته نگراني امام به همين جا ختم نمي شود، بلكه براي روشن ترشدن ذهن مردم در آينده، پرده ازحقايقي برمي دارند كه وقتي امروز تحقق آنها را به چشم مي بينيم برقدرت ادراك و تقواي حضرت امام و به تبع ايشان حضرت آيت ا... خامنه اي ايمان مي آوريم و انگشت حسرت به دندان مي گيريم كه عجب! امام اين روزها را مي ديد، همانگونه كه علي(ع) مي ديد.
در بخشهاي ديگري از بيانات گهربار امام مي خوانيم كه فرمودند: «مي دانم اگر از آفتاب سخن بگوييد فردا در تبليغات جهاني به شرح و تحليل آن پرداخته و آن را محكوم مي كنند. البته ما متوقع نيستيم به ما بارك ا... بگويند و شما خواهيد ديد چه شيطنت ها و تحليلها در رسانه هاي مخالفين اسلام و همداستانهاي آنان صورت خواهد گرفت.» (صحيفه، نور- ج 02-ص456)

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14