(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 3  آبان 1389- شماره 19772

نفي تكثرگرايي در مفهوم هدايت انسان
نقدي براصول و مباني عرفان كيهاني (بخش دوم)



نفي تكثرگرايي در مفهوم هدايت انسان
نقدي براصول و مباني عرفان كيهاني (بخش دوم)

علي ناصري راد
در بخش اول اين مطلب نقدهايي بر مباني و اصول عرفان كيهاني شامل ناممكن بودن عبادت خداوند و همچنين عدم امكان شناخت خدا و عشق و محبت به خداوند مطرح شد. اينك در بخش دوم اين مقاله نكاتي از جمله انسان شمولي و تكثرگرايي و همچنين مفهوم صراط مستقيم از ديدگاه اين نحله با محك آيات قرآن كريم مورد نقد قرارگرفته است.
باز بودن درهاي آسمان
به اين سه مطلب توجه كنيد:
الف: عرفان كيهاني (حلقه) نوعي سير و سلوك عرفاني است، كه مباحث عرفاني را مورد بررسي نظري و عملي قرار مي دهد؛ و از آن جا كه انسان شمول است، همه انسان ها صرف نظر از نژاد، مليت، دين، مذهب و عقايد شخصي، مي توانند جنبه نظري آن را پذيرفته و جنبه عملي آن را مورد تجربه و استفاده قرار دهند.
ب: اصل 17: در مسايل آسماني (معنوي) تسليم و در مسايل زميني (دنيوي) تلاش، عوامل تعيين كننده هستند.
ج: اصل 33: تسليم در حلقه، تنها شرط تحقق موضوع حلقه مورد نظر است؛ در غير اين صورت، بايد از توان هاي فردي استفاده شود كه آن نيز محدوديت خواهد داشت.
حاصل جمع اين سه فراز اين است كه در عرفان كيهاني براي تشكيل حلقه و اتصال به شعور كيهاني و كسب فيض خدا و درمان، دين و مذهب شخص مهم نيست؛ زيرا اين مكتب انسان شمول است. از سوي ديگر چون جريان اتصال كيهاني امري آسماني (معنوي) است و در مسايل آسماني (معنوي) تسليم تعيين كننده است تنها كافي است شخص تسليم باشد تا موضوع حلقه مورد نظر تحقق يابد. بنابراين درهاي آسمان براي هر كسي با هر ديني باز خواهد بود.
اين معنا با آيه قرآن كه مي فرمايد:
كساني كه آيات ما را تكذيب كردند، و در برابر آن تكبر ورزيدند، (هرگز) درهاي آسمان به رويشان گشوده نمي شود؛ و (هيچ گاه) داخل بهشت نخواهند شد مگر اينكه شتر از سوراخ سوزن بگذرد! اين گونه، گنهكاران را جزا مي دهيم! (اعراف-40)
تناقض داشته و ناسازگار است. اگر در اين مكتب براي هيچ انساني محدوديتي نيست و به اصطلاح انسان شمول است پس هر كسي با هر مكتب و مذهبي كه دارد مي تواند در اين جريان وارد شود هر چند آيات الهي را تكذيب كند، جنايت كند، خيانت كند، عليه قرآن حرف بزند، به احكام شريعت عمل نكند و در جامعه فساد و فحشا راه بياندازد و...
درحالي كه قرآن مي فرمايد: كساني كه آيات الهي را تكذيب مي كنند و سرپيچي مي نمايند يعني آگاهانه برخلاف آن رفتار مي كنند درهاي آسمان براي آنان باز نمي شود. بي شك منظور از آسمان در اين آيه شريفه آسمان مادي نيست. بنابراين دست كم برخي از انسان ها از بركات آسماني محروم خواهند بود و اين با انسان شمول بودن نمي سازد.
يادآوري آيه اي ديگر در اينجا بجاست كه فرمود:
چه براي آنها استغفار كني، و چه نكني، (حتي) اگر هفتاد بار براي آنها استغفار كني، هرگز خدا آنها را نمي آمرزد! چرا كه خدا و پيامبرش را انكار كردند؛ و خداوند جمعيت فاسقان را هدايت نمي كند. (توبه-80)
اين آيه خطاب به پيامبر اكرم(ص) است درباره مشركين و مي فرمايد: آنان قابليت خود را از دست داده اند: براي شأن آمرزش بخواهي يا براي شان آمرزش نخواهي، اگر هفتاد بار براي آنان طلب آمرزش كني، پس خدا آنان را نمي آمرزد! اين بدان سبب است كه آنان به خدا و فرستاده اش كفر ورزيدند و خدا گروه نافرمانبرداران را راهنمايي نمي كند.
چرا روح القدس و...
در اصل 23 آمده:
هنگامي كه انسان درخواستي داشته باشد، مستقيما از خدا درخواست مي كند (فاستقيموا اليه) ولي جواب درخواست او از طريق شبكه شعور كيهاني (يدالله، روح القدس، جبرئيل و...) پاسخ داده خواهد شد.
چه دليلي بر اين تعيين واسطه گري روح القدس وجود دارد؟ در كجاي عرفان و معارف اسلامي چنين مطلبي يافت مي شود! چه دليلي بر اين مطلب داريد آيا به صرف اين كه انسان ادعا كند دو نفر با يكديگر حلقه وحدت (آن هم وحدت ادراكي؟) تشكيل دهند روح القدس حاضر مي شود! «هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين».
(نمل 64)
در آيه
«و قال ربكم ادعوني استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتي سيدخلون جهنم داخرين». (غافر -60)
پروردگار شما گفته است: مرا بخوانيد تا شما را بپذيرم كساني كه از عبادت من تكبر مي ورزند به زودي با ذلت وارد دوزخ مي شوند
سخن از اين است كه هر گاه انسان درخواستي از خداي متعال داشته باشد خود او اجابت مي كند. در آيه هيچ واسطه اي در ميان نيست. حضرت ابراهيم(ع) نيز فرمود: و اذا مرضت فهو يشفين».(شعرا- 80)
رابطه روح القدس و درمان را در چه مكتبي مي توان يافت؟ در نقدهاي ديگر به اين موضوع اشاره خواهيم داشت.
صراط مستقيم همگاني
در اصل 35 آمده:
هر انساني صرف نظر از نژاد، دين و ملت، تحول خواه و كمال پذير بوده مي تواند در صراط مستقيم قرار بگيرد.
اگر معناي عبارت اين است كه براي هر كسي اين امكان وجود دارد كه در صراط مستقيم قرار بگيرد اين معنا درست خواهد بود ولي چرا در اين صورت عبارت «صرف نظر ازنژاد، دين و ملت» آورده شده كه عبارت را ابهام آميز نمايد و اگر منظور اين است كه صراط مستقيم ربطي به دين انسان ندارد و هر كس با هر ديني مي تواند در صراط مستقيم باشد اين معنا درست نبوده و به معناي پلوراليسم ديني است و با قرآن تعارض خواهد داشت؛ زيرا صراط مستقيم يك اصطلاح قرآني است و قرآن براي آن شرايطي را بيان نموده است و اصطلاح قرآني را بايد به همان معنايي كه در قرآن آمده به كار برد.
واژه صراط در قرآن كريم 45 بار آمده است كه 33 مورد آن با صفت مستقيم همراه است. تاكيد قرآن كريم اين است كه صراط مستقيم راه عبادت پروردگار و اطاعت از اوست.
به اين آيات توجه كنيد:
ما را به راه راست هدايت كن؛ راه كساني كه آنان را مشمول نعمت خود ساختي؛ نه كساني كه بر آنان غضب كرده اي؛ و نه گمراهان. (الحمد-6)
و اينكه مرا بپرستيد كه راه مستقيم اين است. (يس- 61)
خداوند، پروردگار من و شماست؛ او را بپرستيد (نه من، و نه چيز ديگر را)! اين است راه راست. (ال عمران- 51)
آنچه را بر تو وحي شده محكم بگير كه تو بر صراط مستقيمي. (زخرف- 43)
هر كس به خدا تمسك جويد، به راهي راست، هدايت شده است. (ال عمران- 101)
قداست انسان
در اصل 54 آمده:
جهان هستي تجلي الهي و ناشي از شعور و آگاهي خداوند است، لذا كليه اجزاي آن بايد مورد احترام انسان قرار داشته باشد. هتك حرمت و پوشاندن تقدس هر جزء از جهان هستي، كفر محسوب مي شود.
در اصل 67 آمده:
بيت الله فقط به انسان اطلاق مي شود، زيرا تنها مكاني است كه خداوند از روح خود در آن دميده است (نفخت فيه من روحي) لذا نزديك شدن به حريم انسان ها، بايد با تقدس كامل صورت گيرد و هيچ انساني حق تجاوز به حريم ديگران را نخواهد داشت.
اصل 42:فراكل نگري، نگرشي است نسبت به انسان كه در آن به انسان به عظمت و وسعت جهان هستي ديده مي شود، در اين ديدگاه، انسان متشكل است از كالبدهاي مختلف، مبدل هاي انرژي، كانال هاي انرژي، حوزه هاي انرژي، شعور سلولي، فركانس ملكولي و... و بي نهايت اجزاي متشكل ناشناخته ديگر.
در اين اصل ها جايگاه جهان و انسان بازگو شده و با استناد به تجلي و نفخ روح، هم جهان و هم انسان داراي تقدس شمرده شده اند و سپس به تشكيل شدن انسان از كالبدها و اجزاي ناشناخته اشاره كرده است .
در قرآن نيز به كرامت انسان ها تصريح شده مي فرمايد:
ما آدميزادگان را گرامي داشتيم و آنها را در خشكي و دريا (بر مركبهاي راهوار) حمل كرديم و از انواع روزيهاي پاكيزه به آنان روزي داديم و آنها را بر بسياري از موجوداتي كه خلق كرده ايم برتري بخشيديم.(اسراء-70)
نويسنده برپايه اين نگاه به انسان، در اين مكتب عرفاني از جنبه ديگر انسان غفلت نموده است. جنبه ديگر يعني باورها و عملكرد انسان. درست است كه خدا انسان را آفريده و از روح خود در او دميده اما قضيه كرامت و تقدس انسان به اينجا پايان نمي يابد اين گونه تقدس، تقدسي تكويني براساس وابستگي تكويني به خداي متعال است. براي انسان لايه ديگري از احترام و تكريم و تقدس نيز وجود دارد و آن، باورهاي ناب و پايبندي به دستوراتي است كه از سوي همان خالق متعالي رسيده است. به بيان ديگر حوزه احترام و تقدس را نبايد در اصل آفرينش خلاصه نمود بلكه به تمام آنچه از جانب خدا رسيده بايد سرايت داد.
غرض از بيان اين نكته اين است كه وقتي حوزه تقدس و حريم احترام انسان در جنبه تكويني خلاصه شود لازمه اش اين است كه در مكتب عرفاني، باورهاي افراد و دين و مذهب و پايبندي هاي آنان براي ارتباط با شعور الهي (به تعبير نويسنده) مهم نباشد و «هر انساني صرف نظر از نژاد، دين و ملت، تحول خواه و كمال پذير بوده، مي تواند در صراط مستقيم قرار بگيرد.»
به عبارت ديگر از اين گونه بيان تنها يك صنف انسان به دست مي آيد و آن صنف، همه انسان هاست با هر دين، نژاد و... كه داشته باشند.
قرآن گذشته از احترام تكويني و نوعي انسان با نگاهي ديگر از دو دسته انسان سخن به ميان مي آورد: گروهي كه نزد خدا گرامي اند چون به باورهاي ناب رسيده و عملكرد منطبق با دستورات الهي دارند (آمنوا و عملوا الصالحات) و گروهي كه اهل عناد و تكذيب و انكار و خودمحوري بوده اند.
مي توان نگاه اول را نگاه به انسان دانست و نگاه دوم را نگاه به انسانيت. يك وقت ما به جنبه خلقت انسان به عنوان مكاني كه خداوند از روح خود در آن دميده است توجه مي كنيم و براي او تقدس قائل مي شويم و يك وقت به جنبه هاي انساني يعني باورها و عملكردهاي او نظر مي كنيم. از نگاه اول انسان ها يك صنف اند و فرقي بين خوب و بد مثلا امام حسين عليه السلام و يزيد نيست و عرفان كيهاني هر دو را شامل مي شود ولي از نگاه دوم انسان ها دو دسته اند كه در آيات مختلف قرآني از اين تقسيم ياد شده است؛ از جمله:
آيا كسي كه با ايمان باشد همچون كسي است كه فاسق است! نه، هرگز اين دو برابر نيستند. (سجده-18)
حال اين دو گروه (مؤمنان و منكران)، حال «نابينا و كر» و «بينا و شنوا» است: آيا اين دو همانند يكديگرند؟ آيا پند نمي گيرند؟(هود24)

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14