(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 19 آبان 1389- شماره 19786

ابهام در تاريخ نگاري فراماسونري
اعطاي نشان 33 فراماسونري به شاه ايران
نقش آفرينان عصرتاريكي - 9
انحلال مجلس پشتوانه اي براي كودتاي 28 مرداد

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




ابهام در تاريخ نگاري فراماسونري
اعطاي نشان 33 فراماسونري به شاه ايران

هنوز اسرار زيادي از فعاليت فراماسونري در سالهاي پيش از تأسيس لژ پهلوي پنهان مانده است و به يقين درسالهاي پس از شهريور 1023 محافل فعال ماسوني درجات عالي وجود داشته و احتمالاً تداوم همين نحله در دسامبر 1960/آذر-دي 1339 به تأسيس لژ بزرگ ملي ايران به رهبري حسين علاء و سيدحسن تقي زاده انجاميد.
تأسيس و انحلال لژ پهلوي
چنانچه رائين شرح مي دهد، درسال 1392تلاش جواهري براي تشكيل يك لژ ايراني كه حق جلب «اغيار» به تشكيلات ماسوني را داشته باشد، به نتيجه نزديك شد و حنا ابوراشد از سوي گراند لژ ايده الي جهاني مصر به تهران آمد و پس از «ملاقات با عده اي از ماسونهاي قديمي تصميم گرفت موافقت خود را با تأسيس لژ جديد اعلام كند.» 25 ولي به تحريك «ماسونهاي قديمي»، سپهبد رزم آرا- نخست وزير وقت - به مخالفت با اين اقدام برخاست و به دستور او خبر زير درمجله تهران مصور 26 درج شد: دراين هفته مردي به نام حنا ابوراشد وارد تهران شده است كه مدعي است براي يك مقام عالي ايران نشان فراموشخانه آورده است. هنوز مقامات مملكتي به طور رسمي از ورود اين شخص اطلاعي ندارند ولي درمحافل سياسي گفته شده است نشاني كه اين مرد آورده است، نشان و حمايل درجه سي و سوم يعني عالي ترين نشان افتخاري فراموشخانه است. از اين نشان فقط به ژرژ ششم، ترومن و ونسان اوريول رئيس جمهور فرانسه داده شده است. در ميان اين سه نفر فقط ترومن عضو فراموشخانه است. هنوز نيز معلوم نيست در صورتي كه حامل نشان مراجعه كند، اين نشان افتخاري مورد قبول واقع خواهد شد يا نه؟ 27
متن خبر به روشني نشان مي دهد كه چنانچه معمول ماسونهاست، دراسفند1329 درجه سي و سوم فراماسونري براي اعطا به شاه ايران آورده شده بود و گفتيم كه مدتي بعد (مرداد 1330)درجه عالي ديگري نيز به وزير دربار او (حسين علاء) داده شد.
اختلافات رزم آرا با دربار پوشيده نيست و اگر واقعاً نشر اين خبر كار او بوده، بايد علت آن را ستيزه هاي سياسي روز دانست.
بهرروري، در 24 نوامبر 1951/2آذر 1330 توسط گراندلژ ايده آلي جهاني مصر فرمان تاسيس لژ پهلوي به نام محمدخليل جواهري، دكتر احمد هومن، دكتر محمود هومن، ميروسلاويادين، جعفر رائد، سيدمحمدعلي امام شوشتري، محمد قريشي و ارنست پرون صادرشد و اين لژ در 17دسامبر 1951/25 آذر 1330 طي صورتجلسه اي تاسيس خود را به گراندلژ مصر اعلام داشت. 28
محمد خليل جواهري مي گويد:
طي جنجال سه ساله نفت، ما در زيرزمين فعاليت مي كرديم، در اين مدت دوبار مراكز فعاليت ما مورد سوءظن و تعقيب دولتي قرارگرفت، ولي با كمك دوستاني كه در دستگاه دولت و بخصوص شهرباني داشتيم از تعرض مصون ماند29.
مسلماً تاسيس لژ پهلوي با اجازه شاه بود و اين لژ در دوران دولت مصدق نقش فعالي به سود اعاده سيطره مطلقه محمدرضا پهلوي ايفا نمود. از همين روست كه پس از كودتاي 28مرداد1332 لژ پهلوي از حمايت شاه برخوردار بود. نقش ارنست پرون به عنوان يكي از گردانندگان اصلي اين لژ جاي هيچ شبهه اي در پيوند آن با محمدرضا پهلوي باقي نمي گذارد 30 تنها به دليل همين پيوند و نقش فعال پرون بود كه لژ پهلوي موفق شد طي حدود 4 سال فعاليت خود، به گفته جواهري 233 نفر از «افراد برجسته كشور» درتهران و 48نفر در شهرستانها، و از جمله تعدادي نظامي عالي مقام، را به عضويت درآورد31.
معهذا، به دلايلي كه نياز به كاوش بيشتر دارد، لژ پهلوي از اوائل سال 1334 مورد بي مهري قرارگرفت. رضا افشار درجلسه10 ارديبهشت 1334 مجلس شورا حمله شديدي به آن نمود32. و بالاخره حاج علي كيا (سپهبد بعدي كه در آن زمان توسط شاه به ارتش بازگردانيده شده بود) مأموريت يافت كه لژ را تعطيل كند. او به «عده اي از اعضاء تكليف استعفا داد و با استعفاي 15 نفر از طرفداران او به محمدخليل جواهري نيز تكليف استعفاء شد» 33 رائين به صراحت از «دستور انحلال» لژ پهلوي ياد مي كند 34 بدين ترتيب، لژ پهلوي در اواخر سال 1334 يه اوايل سال 1335 و يا شايد ديرتر منحل شد. درباره تحريف و اغتشاش عامدانه اي كه در كتاب رائين پيرامون زمان انحلال لژ پهلوي وجود دارد در آينده سخن خواهيم گفت.
علت انحلال لژ پهلوي را بايد دركشاكش هاي سياسي روز ميان جناح هاي درگير داخلي و خارجي جستجو كرد. علاوه بر نقش حسين علا دراين ماجرا- كه در كتاب رائين تصريح شده35- درمقالاتي كه درسال 1335 توسط جهانگير تفضلي در روزنامه ايران ما منتشر شد، ردپاي امير اسدالله علم نيز ديده مي شود.
در اواخر دولت سپهبد زاهدي يكي از وزيران مهم آن دولت و اين دولت كه مردي مطلع و دانشمند است روزي كه در منزلش به اتفاق دكتر اميني و علم رفته بوديم، براي ما سه نفر از خليل جواهري و 200 نفري كه عضو لژ او شده بودند از وزير و وكيل و... صحبت كرد... آنها را به نام طبقات جوانان و مترقي كه طرفدار سياست انگلستان و مخالف نفوذ آمريكا در ايران مي باشند به حساب مي گذاشتند... فراماسونري هاي كشور ما از علاقمندان و هواداران سياست كهنه استعماري انگلستان مي باشند و دركشورهاي خاورميانه نقش اصلي آنها مبارزه با نفوذ مادي و معنوي آمريكا است36.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
25- رائين، ج 3، ص .10
26- درآن زمان تهران مصور به صاحب امتيازي احمد دهقان و سردبيري مهندس عبدالله والا منتشر مي شد.
27- همان مأخذ، ص 11 (تهران مصور، شاره 395، 11 اسفند 1329).
28-سند فوق كه دركتاب رائين درج نشده، در آرشيو اين مؤسسه موجود است.
29- همان مأخذ، .27
30-فردوست نكات جالبي درباره رابطه ارنست برون و شاه با جواهري بيان كرده است. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج1، ص192-193)
31-رائين، ج3، ص.27
32- همان مأخذ، ص.84
33- همان مأخذ، ص.83
34-همان مأخذ، ص.100
35-همان مأخذ، ص519-.520
36-همان مأخذ، ص 87-.88

 



نقش آفرينان عصرتاريكي - 9
انحلال مجلس پشتوانه اي براي كودتاي 28 مرداد

مرتضي صفارهرندي
پس از استيضاح مصدق در مجلس به دليل ناتواني وي در مسائل امنيتي و عملكرد مالي، وي به رغم مخالفت نزديكترين يارانش (مثل سنجابي، فروهر و خليل ملكي]7[) تصميم خود مبني بر برگزاري رفراندوم درباره انحلال مجلس را در روز پنج مرداد در راديو اعلام كرد.42
بي تحملي مصدق در اين مقطع را مي توان در جواب نامه آيت الله كاشاني در اعتراض به ترور نافرجام فرزندش (سيدمصطفي) بدون هيچ نقابي ديد. او در پاسخ، آيت الله كاشاني را به »اتهامات ناروا، تهديدات نابجا و افعال خلاف ديانت و انسانيت« متهم كرد.43
پس از اعلام رفراندوم براي انحلال و اعلام حرمت شرعي مشاركت در آن توسط آيت الله كاشاني، اجتماع مردم در منزل آيت الله كاشاني هم از حمله چماقداران مصون نماند. خانه كاشاني سنگباران شد و يكي از طرفداران وي توسط چماقداراني كه داريوش فروهر آنها را رهبري مي كرد به قتل رسيد. اما دولت مصدق به جاي تعقيب عاملان اين قتل، مقتول را حامي مصدق خواند و جمعي از منسوبان آيت الله كاشاني را روانه زندان كرد!
رفراندوم انحلال مجلس برخلاف قانون در شرايط حكومت نظامي برگزار شد. جالب اينكه در نتيجه اين همه پرسي تنها 1207 نفر مخالف انحلال مجلس بودند و بيش از دو ميليون نفر به اين اقدام رأي مثبت دادند.
بدين ترتيب مناديان ايراني آزادي خواهي غربي بار ديگر باطن استبدادي آن را به نمايش گذاشتند. مصدق در روز 25 مرداد با اعلام انحلال مجلس در راديو مرحله ديگري از بي پشتوانه كردن دولت خود را پشت سر گذاشت. آيا اگر او مي دانست كه از اوايل سال 1332 رايزني هاي فرماندهان ارتش و وابسته نظامي آمريكا در تهران براي انجام كودتا در جريان است، اين گونه امكان آغاز يك دوره سياه سركوب و اختناق را به دست خود فراهم مي كرد؟
روز 10 مرداد، شاه در ديدار با ژنرال شوارتسكف (از فرماندهان عمليات كودتا) با ابراز خرسندي از رفراندوم مصدق، گفته بود كه اين اقدام، وي را به بركناري نخست وزير و روي كار آوردن دولت مورد نظر خودش قادر خواهد ساخت. مصدق توسط دو افسر هوادار خود در نيروي هوايي ارتش از فعاليت هاي سري براي انجام كودتا مطلع شده بود. اما اطلاع يابي مصدق نيز باعث توقف اقدامات اتحادشكن او نشد. او حتي به نيروهاي نظامي وفادار به خود آماده باش نداد. مصدق تنها به سرتيپ رياحي رئيس ستاد ارتش هشدار داد كه در قبال عدم دفاع از خانه اش، او را مسئول خواهد دانست. او به زعم خود در روز 25 مرداد كودتا را خنثي كرد و تعدادي از افراد حاشيه اي را به بازداشتگاه فرستاد.
به رغم آن كه جمعيت زيادي از مردم، پناهنده شدن شاه به عراق را در خيابان ها جشن گرفتند، بر خلاف تير ماه سال قبل از آن، به محض آن كه غلبه نيروهاي مسلح و اوباش حامي شاه را در روز 28 مرداد ديدند به كنج منازل خود پناه بردند و نخست وزير مورد حمايت خويش را در برابر كودتاي آمريكايي، به حال خود واگذاشتند. پرانگيزه ترين و شجاع ترين مردم در نهضت نفت، يعني اقشار متدين، در اين زمان به دست مصدق از صحنه خارج شده بودند. توده هاي مردم از پروبال گرفتن حزب توده ـ و نيز برخي از ملي گرايان كه دين و روحانيت را بي پروا مورد اهانت قرار مي دادند ـ به خشم آمده بودند. حزب توده نيز با برگزاري يك اجتماع بزرگ و منسجم از هواداران خود در ميدان بهارستان در روز 30 تير1332، هم به اين نگراني دامن زده بود و هم آمريكا را نسبت به مهيا بودن زمينه اجتماعي براي انجام كودتا متقاعد و مصمم ساخته بود.
روز 28 مرداد را مي توان نقطه پاياني براي جبهه ملي به حساب آورد. از آن زمان، اين گروه در شرايط اختناق سال هاي بعد، هيچ حرف قابل عرضه اي براي مردم طالب مبارزه با استبداد محمدرضا شاهي و سيطره طلبي آمريكايي نداشت.
... و مشت «چپ» باز شد
آنچه درباره «جريان ملي گرا» مورد توجه قرار گرفت، به دوره دوازده ساله پس از شهريور 1320 مربوط مي شد. اين 12 سال در ريشه يابي جناح هاي سياسي مختلف جايگاه ويژه اي دارد. بين سال هاي 1320 تا 1332 بروز خلأ نسبي در رأس مخروط قدرت سياسي كشور، امكان ابرازوجود گروه هاي سياسي را فراهم ساخت.
توسعه نفوذ بين المللي همسايه شمالي ما (شوروي سابق) در اين مقطع و شعارهاي ضداستثماري حاكمان جديد آن، فرصت بزرگي براي «جريان چپ» ايجاد كرده بود. چپ هاي ايراني از اين امكان در قالب شعارهاي حمايت از كارگران و تحريك قوميت ها استفاده مي كردند. اما اين، تنها ابزار سياسي آنان نبود. به جرأت مي توان گفت رشد «چپ» در دهه 20 بيش از هر چيز مديون زد و بند با دولتمردان در فضاي خلأ سياسي پس از سقوط پهلوي اول است. درست است كه چپ گرايان با شعارهايي از قبيل مبارزه مستمر طبقاتي براي استقرار جامعه بي طبقه، حكومت كارگران و... نظر مخاطبان مشخصي را در جامعه جلب كرده بودند، اما آنان با تأكيد بر چارچوب قانون اساسي پادشاهي و از طريق استفاده از تضادهاي جناح هاي درون حاكميت سلطنتي، در ساختار تصميم گيري كشور مشاركت داشتند.
در سال 1321 شورشي در اعتراض به قحطي در تهران رخ داد. اولين مفروض هر ناظري قاعدتا اين است كه اين شورش بايستي از سوي كساني رهبري شده باشد كه داعيه دار اصلي حمايت از اقشار فرودست و استثمار شده جامعه بوده اند. اما واقعيت آن است كه چپ گرايان هيچ نقشي در آن نداشتند. چرا كه در پشت صحنه، آنها وعده هايي را مبني بر سهيم شدن در دولت، از قوام السلطنه نخست وزير وقت گرفته بودند.
«حزب توده» كه در ابتداي همين دوره تأسيس شده بود در انتخابات مجلس چهاردهم 9 نماينده را وارد مجلس كرد. اين نه نماينده به گفته احسان طبري (از رهبران برجسته اين حزب) توسط سفارت شوروي انتخاب شدند و دخالت قوام السلطنه آنان را به دستگاه قانونگذاري فرستاد.44 زدوبند توده اي ها به اين مورد منحصر نشد. زماني كه سيد ضياء الدين طباطبايي (رقيب ديرينه خاندان پهلوي در كسب قدرت از اربابان انگليسي) پس از مرگ رضاخان قصد ورود مجدد به جنگ قدرت را داشت، محمدرضا شاه در ملاقاتي با وكلاي حزب توده (كشاورز و اسكندري) از حمايت اين حزب وابسته به شوروي براي مبارزه با سيدضياء برخوردار شد.45 مشخصه اصلي حزب توده از بدو پيدايش، انحصار اهداف آن در تأمين منافع شوروي بود.
داعيه ضدامپرياليستي توده اي ها در اين دوره هيچ گاه آنان را به حمايت از كساني كه بي هيچ ياوري جز خداوند، پنجه در پنجه انگليس انداخته بود ترغيب نكرد. آيت الله كاشاني سال ها به خاطر مبارزه با سيطره طلبي انگليس، در زندان آنان به سر برد. اما دريغ از يك اعتراض حزب توده! چرا كه همه چيز اين حزب در چارچوب تقسيم منافع متفقين در ايران مفهوم مي يافت.
با نگاهي به گذشته تحزب در ايران اعتراف خواهيم كرد كه حزب توده متشكل ترين حزب در طول تاريخ معاصر ايران بوده است. اين حزب تنها گروه داراي تشكل هاي صنفي تحت عناويني مثل شوراي متحده كارگري، اتحاديه هاي دهقاني، سازمان جوانان، سازمان زنان و... بود. به همه اينها بايد فعاليت سازمان مخفي نظامي اين حزب را نيز بيفزاييم. كار اين تشكل ـ كه توسط كامبخش (از مؤسسان حزب توده) و كيانوري (دبير كل حزب توده در دوران انقلاب اسلامي) اداره مي شد ـ سازماندهي افسران حزب توده، محافظت از تعقيب يا فراري دادن بازداشت شدگان آنها و جمع آوري اطلاعات جاسوسي مورد نياز ارتش سرخ شوروي بود.
غائله فرقه دموكرات آذربايجان از نقاط اوج قدرت نمايي حزب توده با پشتگرمي از حمايت همسايه شمالي بود. آنها در اين دوران طلايي حكومت فرقه دموكرات را به حساب خود گذاشته بودند و از در اختيار داشتن يك ميليون عضو در اين خطه دم مي زدند. اين توده بي اطلاع، چندي بعد شاهد توافق قوام و ساد چيكف وزير خارجه شوروي بودند كه هيچ اثري از حكومت خودمختار مورد حمايتشان باقي نگذاشت. آنان قرباني شدند تا اراده روس هاي سرخ براي تنش زدايي با انگليس و آمريكا در ايران نيز تحقق يابد.
پس از اين مقطع بخشي از توان حزب توده به سمت عمليات تروريستي گرايش مي يابد و همين امر سبب غيرقانوني شدن فعاليت آن در سال 1327 مي شود. اما اوج گرفتن درگيري سياسي بين دربار و مردم طرفدار ملي شدن صنعت نفت بار ديگر فضاي تنفسي را براي توده اي ها فراهم مي سازد. آنها در اين زمان توانستند نهادهاي صنفي وابسته به خود را مجدداً فعال سازند. فضاي باز شده اي كه در اثر تضعيف نقش دربار در جريان جنبش ملي شدن نفت به وجود آمده بود، مجالي براي توسعه فعاليت هاي سياسي، فرهنگي و مطبوعاتي توده اي ها نيز بود. به گونه اي كه بنا به ادعاي البته اغراق آميز بهرامي دبير كل وقت حزب توده در اين زمان فقط اعضاي تهراني حزب مذكور، قريب ده هزار نفر بوده اند.46 كاركرد اين جماعت اغوا شده از شعارهاي حمايت از زحمتكشان، به جاي تحكيم حركت ضد امپرياليستي مردم، در شكل در گيري هاي خياباني با احزاب طرفدار ملي شدن نفت مثل حزب زحمتكشان (شاخه خليل ملكي كه از حزب توده منشعب شده بود) بروز و ظهور مي يافت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
42- خاطرات سياسي خليل ملكي، شركت سهامي انتشار، چاپ دوم، 1368، ص 102.
43- حسين مكي، همان، ص 466.
44- احسان طبري، كژراهه، ص 27.
45- احسان طبري، كژراهه، ص 28.
46- احسان طبري، كژراهه، ص 33.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14