(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 19 آبان 1389- شماره 19786

شكار غافلان !
ارزد يا نيرزد؟
در دلم غوغايي است
اين روزها سوپرماركت ها كتاب مي فروشند راهي براي درمان لنگي چرخ توزيع
گريز از فرهنگ مكتوب، چرا؟!



شكار غافلان !

پژمان كريمي
اخبار موثق گوياي اين است كه برخي از دستگاه هاي اطلاعاتي و جاسوسي بيگانه، با كمك سفارتخانه هاي غربي در تهران، قصد شناسايي و جذب برخي از اهالي «ادبيات» را دارند.
آنها درصدند، با انتقال افراد جذب شده به اروپا، وظيفه حضور در محافل به ظاهر فرهنگي، تدريس غيررسمي در مجامع دانشگاهي، داوري جشنواره ها و همكاري با رسانه هاي فارسي زبان معاند را با محوريت تقابل با ايران و نظام جمهوري اسلامي بدانها بسپارند.
اين اولين بار نيست كه دستگاه هاي اطلاعاتي و جاسوسي بيگانه، در پي يارگيري از ميان هنرمندان و اهالي فرهنگ و ادب برآمده اند.
پيشتر نيز اين گونه دستگاه ها، از طريق سفارتخانه هاي غربي، برخي از چهره هاي ادبي را به شيوه هاي مختلف به كار گرفته بودند كه تعدادي از آنها با اقدام به موقع دستگاه قضايي شناسايي و دستگير شدند. از آن جمله مي توان به مدير سابق يكي از نشريات ضدانقلابي اشاره كرد كه هم اينك به عنوان پناهنده سياسي در كشور آلمان زندگي ذلت باري را تجربه مي كند.
خوشبختانه بدنه اصلي ادبيات اصيل فارسي، از عناصري متعهد و هوشياري تشكيل شده است كه سخت دل به ايران و نظام ديني خود دارند. آنها در مقاطع حساس و تاريخي، دركشور خود و در كنار
هم ميهنانشان ايستادند و با سلاح قلم و بيان به تقابل با مهاجمان و بيگانگان و وطن فروشان مشغول شدند.
از اين رو، بي شك دشمنان در مسير گزينش و بكارگيري چنين سرآمدان و شايستگاني، ناكام مي شوند.
دراين ميان دور از ذهن نيست كه برخي از شبه شاعران و نويسندگان كه نسبت به هويت ايراني خود نيز بيگانه و بي اعتناء هستند، هيجان زده، به دامان دشمن بلغزند. هماناني كه- اغلب- در اوج فتنه 88، در روزنامه هاي زنجيره اي و بويژه روزنامه «اعتماد ملي»، با آثار سخيف خود، آشوبگران را به ادامه آشوب ترغيب مي كردند و كودكانه و مضحك مژده «پيروزي» برنظام ديني را در آينده اي نزديك سر مي دادند!
اين افراد، چنان دچار بيماري كم خردي و به طبع غفلت اند كه از سرنوشت برخي قلم بدستان كه ننگ مزدوري بيگانه را به جان خريدند، عبرت نمي گيرند.
هماناني كه اينك به دليل از دست دادن ظرفيت و مدت «كاركرد» خود، در انزوا خزيده اند و تنها بار ننگ خيانت به وطن را بردوش مي كشند.
هنرمندي كه به تازگي از اروپا به ايران آمده است، مي گفت: «چندي پيش با يكي از قلم به دستاني كه فريب وعده هاي دستگاه هاي جاسوسي غرب را خورده بود، گفت وگو كردم. او در حسرت بازگشت به ايران است اما از برخورد مردم با خود در هراس است و «روي» بازگشتن ندارد.»
جالب است بدانيد آناني كه روزي به دست رسانه هاي معاند، به عنوان شاعر و نويسنده و اديب مخالف نظام جمهوري اسلامي با آب و تاب معرفي مي شدند، برخي شان به مشاغلي چون حمل پيتزا به در منازل، كارگري پمپ بنزين، مسافربر و پيشخدمتي در رستوران درجه سه و چهار اروپا مشغول به فعاليت اند.
و نكته آخر اينكه؛ ناتواني و زبوني دشمنان غربي در رويارويي با ملت ايران تا آنجاست كه دستگاه هاي اطلاعاتي و جاسوسي آنان مجبورند بمنظور مهندسي اذهان داخل ايران، به عناصري شبه فرهنگي تكيه كنند كه نه در كشورمان از محبوبيت برخوردارند و نه در سپهر ادبيات فاخر فارسي عنصري حرفه اي و موثر به شمار مي آيند!

 



ارزد يا نيرزد؟

فريبا طيبي
چند شب پيش كه به مناسبت يك كار درسي، داشتم در تاريخ بيهقي جست وجويي مي كردم و بعضي بخش ها را دوباره مي خواندم، جمله اي ديدم كه به نظرم جالب و تامل برانگيز آمد. هر چند اين كتاب را پيش از اين هم خوانده بودم، نمي دانم چرا آن موقع نظرم را جلب نكرده بود.
در اوايل مجلد ششم تاريخ بيهقي يا مسعودي، ابوالفضل بيهقي از نصربن احمد ساماني و وزير نامدارش بلعمي سخن مي راند و اخبار سامانيان را ذكر مي كند. در پايان نقل بر تخت نشستن نصربن احمد، مي نويسد: «اين فصل نيز به پايان آمد و چنان دانم كه خردمندان- هر چند سخن دراز كشيدم- بپسندند كه هيچ نبشته نيست كه آن به يك بار خواندن نيرزد]![ و پس از اين عصر، مردمان ديگر عصرها با آن رجوع كنند و بدانند...» (صفحه 161 از دوره سه جلدي تاريخ بيهقي، تصحيح دكتر خطيب رهبر)
«هيچ نبشته نيست كه آن به يك بار خواندن نيرزد.» نمي دانم اگر ابوالفضل خان بيهقي امروز بود و در اين عصر زندگي مي كرد و قلم مي زد، باز هم عقيده اش همين بود؟! در روزگاري كه در هر جاي دنيا باشي، در كشورهاي توسعه يافته و نيافته و در حال توسعه، از در و ديوار كتاب مي بارد. در روزگاري كه هر نو شاعر و نوقلم و اصلا غيرشاعر و غيراهل قلمي، اگر يكي- دوميليون چوق خرج كند، كتاب در مي آورد و مي شود از اهالي قلم! در روزگاري كه فك و فاميل سردبيرها و مديرمسئول ها، هر چند آخرين كتابي كه خوانده اند، مال 30 سال پيش باشد و آن هم قصه هاي حسني؛ مي آيند و مي شوند روزنامه نگار و در حالي كه هنوز گير نهاد و گزاره و مبتدي و خبر جمله هايي هستند كه مي نويسند، مي نويسند و كم كم مي شوند نويسنده و آن هم چه نويسنده اي! و ملت بايد به اين اهالي محترم قلم به ديده تكريم و احترام نگاه كنند و قدرشان را بدانند. كاش اين فرضيه «سفر در زمان» محقق شدني بود و ابوالفضل بيهقي- كه بنده به شدت به سبك و قلمش ارادت دارم- يك توك پا مي آمد همين روبه روي دانشگاه خودمان و خودش با چشمان مباركش مي ديد كه چه لاطائلات و جفنگياتي دوستان عزيز كتاب ساز، چاپ مي كنند و مي دهند به خورد فرهنگ اين مردم نازنين. انواع فال هاي چيني و هندي، كتابهاي بسيار سطحي روانشناسي كه طرف يك شب تا صبح نشسته و 40 تا جمله جور كرده زير عنوان «40گام براي رسيدن به خوشبختي»، يا چه مي دانم «20روش پولدارشدن» و از اين قسم مهملات. يا انواع تعبير خواب هاي بي پايه و اساس يا كتابهاي پيش گويي كه مثلا زلزله كلان شهري مثل تهران در آن پيش بيني شده و چه چه يا از همه بدتر، از همه بدتر اين كتاب هاي كمك درسي اي كه با يك تكثير سرطاني به شدت رو به تزايدند! كتاب راهنماي ديكته كلاس اول دبستان! درد اين ديده تر را به كه بايد گفتن آقاي بيهقي؟! كه ما در روزگاري زندگي مي كنيم كه نه مثل زمان شما بيسواد داريم و نه مثل آن روزگار- به قول اين روزگاري ها- كمبود امكانات!
البته در آن روزگاري كه پوست و كاغذ و قلم و دوات، بسيار كمياب بود و بعد از غروب و تاريكي هوا، فراهم كردن شعله كوچكي از روشنايي با مشقت فراواني صورت مي گرفت و نويسنده بايد به اميد يك شب مهتابي مي نشست و البته بسيار وسواس و دقت به خرج مي داد كه صحيح بنويسد و هر حرف سخيف و ضعيف را به رشته تحرير درنياورد؛ حرف بيهقي معنا پيدا مي كند. در روزگاري كه يافتن كتاب براي مشتاقان آن، مستلزم تحمل سفرها و سختي ها و دربه دري ها بود طرف بايد پاي پياده يا سوار بر شتري، استري مي كوبيد و تا آن سر دنيا، تا نظاميه بغداد مثلا، مي رفت و كتاب مدنظرش را- اگر آتش نگرفته بود و اگر سرقت نشده بود- مي گرفت و مي خواند. يا بايد آن قدر مي خواند تا مطالبش را از بر كند يا بايد نسخه نويسي، وراقي پيدا مي كرد و سبيل مبارك او را چرب مي نمود تا نسخه اي از آن كتاب برايش بنويسد. تازه بايد كلي به آن شخص سفارش مي كرد كه توي نسخه دست نبرد و حواسش را جمع كند و كلي براي نسل بعد و محققان و اساتيد و دانشجويان قرن هاي بعد نسخه بدل توليد نكند و كار ندهد دست ما امروزي ها كه سركلاس قصايد خاقاني، از بس با اين نسخه بدل ها كلنجار مي رويم، آخرش نمي فهميم كه اصلا چي به چي بود!
اگر هم خود جوينده كتاب، خط و ربط خوبي داشت بايد مي نشست و روزها وقت مي گذاشت تا از آن كتاب، نسخه اي به دست دهد و بعد كلي مواظبت كند كه نسخه اش آسيب نبيند و راهزنان آن را نسوزاند و همسفرش آن را در بيابان، بالش زير سر نكند و موريانه نخورد و القصه.
بله. در آن روزگار اين جمله ابوالفضل بيهقي صدق مي كرد.
اما در اين روزگار كه ماشاءالله صنعت مبارك و ميمون copy-paste هست و همه خبرگزاري ها و مطبوعات و راديو و تلويزيون، هر خبري كه مي شود، بي معطلي از روي هم كپي مي كنند و آب از آب هم تكان نمي خورد. در روزگار ما كه هر كودك دبستاني هم كه تازه الفبا ياد گرفته و هر نوآموزي كه انگليسي را در حد lets go starter بلد است، براي خودش وبلاگي دارد دل نوشته هايش را مي گذارد توي وبلاگش تا همه بخوانند و مستفيض شوند كه ديگر نمي شود گفت كه «هيچ نبشته نيست كه آن به يك بار خواندن نيرزد». امروز اين خودش مهارتي است، هنري است كه بداني چه بخواني و چه نخواني. اين اصلا خودش دانشي مي خواهد كه بتواني ضعيف و قوي و غث و سمين را تشخيص بدهي، كتاب سازي ها را بشناسي، با وبلاگ گردي ها، فرصت خواندن كتاب خوب را از خودت دريغ نكني و متوجه باشي كه هر نكته و مطلب را بايد از كلام منبع دسته اول بخواني كه كمتر خطا در آن راه پيدا كرده باشد. بله، استاد بزرگ نثر سهل و ممتنع، جناب بيهقي بزرگ، «هر نبشته به خواندن نيرزد، حتي به يك بار!»

 



در دلم غوغايي است

اندرين محشر عشق
كه به اعجاز چمنزار شقايق باقي است
مي توان رود سرود
مي توان تا به دل جنگل رفت
مي شود از سر ساق سنبل
برگ مرموز هشيواري چيد
مي شود مست شد و
تا به شعور صدف دريا رفت
مي توان آه شد و
تا به سر ديوان تاخت
مي توان ابر شد و
بر سر هر ايوان ريخت
در دلم غوغايي است
هرگز اين غوغا را
نتوان گفت كه چيست؟
نه به اعجاز علفزار توان گفت و
نه جنگل
نه كنف
نه به ديوان
نه به ايوان
نه به سنبل
نه صدف
اين همه هست و
همه نيست
كه هست:
رسم عشاق به هر بازاري
در دلم غوغايي است
در دلم غوغايي است
& سيدحميد جاويد موسوي

 



اين روزها سوپرماركت ها كتاب مي فروشند راهي براي درمان لنگي چرخ توزيع

طه راستين
چنانچه در يكي دو ماه اخير اخبار حوزه كتاب را مرور كرده باشيد ، بي شك به خبري تازه و به دور از خبرهاي كليشه اي فلان كتاب منتشر و فلان نمايشگاه برگزار شد برخورد كرده ايد. خبر اين بود : كتاب « دا » در سوپرماركت ها عرضه شده است ، شايد تيتر اين بود : دا را از سوپر ماركت ها بخواهيد . برگزار كنندگان اين طرح دليل اجراي آن را حل بخشي از مشكل توزيع كتاب و در دسترس قرار دادن اين كالاي فرهنگي عنوان مي كنند. آنها مي گويند اينكه گفته مي شود » رشد سرانه مطالعه پائين است و همه تقصير آن را گردن مخاطب مي اندازند كمي بي انصافي است. » مي گويند » مردم اهل مطالعه اند ما كاري نكرده ايم.«براي همين آنها از مدت ها پيش دست به اجراي
طرح هاي مختلف براي در دسترس قرار دادن كتاب زدند. در همين راستا طرح هاي « ويترين كتاب در مدارس » و « اشتراك كتاب » در سال هاي گذشته طراحي و اجرا شده كه هنوز هم ادامه دارد. به باور آنها سوپر ماركت جايي است كه لاجرم در روز يك بار هم كه شده به آن سر مي زنيم در حاليكه ممكن است سالي يكبار هم به طور اتفاقي گذرمان به كتابفروشي نيفتد. بنابراين با عرضه كتاب در سوپرماركت ها مي توانيم كتاب خود را از فروشگاه محله مان بخواهيم. البته اين طرح در فاز اول تنها براي كتاب « دا » به عنوان پر مخاطب ترين كتاب سال و در مناطق شمالي شهر تهران درنظر گرفته شده است ، ولي گفته مي شود در مراحل بعدي كتاب هاي ديگري كه از آنها به عنوان « كتاب خانواده » ياد مي شود هم در اين طرح عرضه خواهند شد.
كتاب هايي مثل « شنام » ، « بابانظر » ، « لبخند مسيح » ، « كوچه نقاش ها » و ...
چنانكه گفته شد طرح عرضه كتاب در سوپرماركت ها به دليل ضعفي است كه در شبكه توزيع كتاب در كشور ما وجود دارد. شايد بهتر است بگوئيم چيزي به نام شبكه توزيع كتاب در كشور ما وجود ندارد و به همين دليل بود كه رئيس جمهور كشورمان در اختتاميه بيست و سومين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران خبر از درنظر گرفتن تمهيداتي براي ايجاد اين شبكه داد .نقص شبكه توزيع كتاب مشكلي است كه تقريبا همه دست اندركاران عرصه نشر بر آن توافق دارند.اينكه ارگان يا نهاد مشخصي براي مديريت توزيع كتاب وجود ندارد و هر كس كار اين قسمت از حوزه نشر را به گردن ديگري مي اندازد تقريبا براي همه جا افتاده است. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به عنوان نهاد مسئول در حوزه كتاب ، هنوز فكري براي اين حوزه نكرده است.ناشران چندان تواني براي حل مشكل اين بخش ندارند.مخاطب هم كه از در دسترس نبودن كتاب گلايه دارد. برگزاري نمايشگاه بين المللي كتاب تهران و در سال هاي اخير برگزاري نمايشگاه هاي كتاب استاني شايد به زعم برخي از صاحبنظران توانسته تا حدودي مشكل را حل كند ، اما هنوز كتاب در دسترس نيست و اين يعني هنوز چرخ توزيع كتاب مي لنگد. اين چرخ لنگ را كسي نمي تواند ناديده بگيرد. اگرچه وعده رئيس جمهور درباره حل مشكل توزيع كتاب هنوز عملي نشده است اما همين توجه او حكايت پذيرش وجود اين مشكل در عرصه نشر از طرف دولتمردان دارد.
مسئولان براي حل مشكل توزيع چه انديشيده اند؟
پيش از اين هم البته مسئولان حوزه فرهنگي بر وجود مشكل در عرصه توزيع كتاب اذعان داشتند و براي رفع آن اقداماتي را تعريف كرده بودند. حميد قبادي ؛ مشاور معاون فرهنگي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي حدود دو سال پيش با اشاره به لايحه «كاربري فرهنگي» هدف اجراي اين لايحه را تقويت شبكه توزيع كتاب دانست و گفت :«در اين طرح افزايش كتا بفروشي ها و امكان سرمايه گذاري در اين بخش در نظر است .»وي البته همان زمان ناشر را محور حمايت هاي دولت در روند پيشين معرفي كرد و افزود: »اگرچه اين گونه حمايت ها سبب رونق گرفتن توليد كتاب در كشور شده، ولي مشكلات فراواني را همراه داشته است. از اين رو در بررسي هاي كارشناسي شده مشخص شد كه تغيير رويكرد و توجه به مسئله توزيع و دسترسي آسان مردم به كتاب، به عنوان يك اولويت در نظر گرفته شده است كه بر همين اساس پيش نويس اين لايحه تدوين و تقديم دولت شد.»
دكتر محسن پرويز ؛ معاون فرهنگي پيشين وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي هم در زمان تصدي گري خود ، بارها بر وجود مشكل در حوزه توزيع تاكيد كرد. او در يكي از اظهار نظرهايش در مراسم گشايش پنجمين نمايشگاه بزرگ كتاب قزوين مشكل را متوجه خود و همكارانش دانست و گفت : «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي از ابتدا در بخش توزيع كتاب بي برنامه ورود كرده است.» وي اظهار داشت: «متولي شبكه توزيع كتاب بايد بخش خصوصي باشد، به لحاظ اقتصادي كتابفروشي كار پرسودي نيست در اين خصوص كسي تمايل به
راه اندازي كتابفروشي نخواهد داشت. بهبود وضعيت شبكه توزيع كتاب نيازمند سياست هاي كلان و جهت دهي مناسبي است، متاسفانه در سالهاي اخير سياست هاي راهبردي درستي براي اين منظور اتخاذ نشده و به همين علت شبكه توزيع كتاب از نقايص فراواني رنج مي برد. »
مديرعامل شركت تعاوني توزيع كنندگان كتاب تهران اما نگاه ديگري دارد او قيمت كتاب را در فروش آن بي تاثير دانست و درباره ديگر مشكلات مرتبط با توزيع كتاب هم گفت: در رابطه با شبكه توزيع كتاب هيچ مشكلي وجود ندارد. مشكل اصلي عدم تقاضا براي خريد كتاب است كه علت آن هم نبود سرانه در سبد خريد خانواده است. كاهش فروش هم از ديگر مشكلات اين حوزه است كه در نتيجه افزايش هزينه هاي پخش كتاب حاصل مي شود.
عواقب لنگ زدن چرخ توزيع
«محمدرضا سرشار« كه همواره بر رابطه بيشتر ناشر و نويسنده با مخاطب تاكيد كرده درباره وضعيت توزيع كتاب پرده از موضوعي برمي دارد كه نگراني درباره شبكه توزيع را دو چندان مي كند. او مي گويد : «در كل شبكه توزيع ما رابطه قديمي و سنتي با كتابفروشي ها دارد و اگر كتابي باب ميل شان نباشد آن را وارد شبكه توزيع نمي كنند يا اينكه درست توزيع نمي كنند به جز معدود كتابهايي كه استقبال از آنها زياد بوده و توانستند با اين قدرت در مقابل سيستم توزيع مقاومت كنند. »
در اين ميان متاسفانه شاهد اضافه شدن ايجاد چرخه كاذب«شبكه توزيع زيرزميني كتاب» و فروش كتاب هاي كمياب، به مشكلات شبكه پخش كتاب هستيم. اگرچه برخي ايجاد اين چرخه كاذب را ناشي از مشكلات شبكه پخش كتاب و عدم بهره وري از روش هاي نوين توزيع و فروش كتاب در كشور مي دانند.
نويسندگان چه مي گويند؟
اگر پخش و فروش كتاب در كشور اصلاح و در اين فرايند به ذائقه مردم بيشتر توجه شود و ناشران شرايطي را فراهم كنند تا مردم به سهولت و با
ساده ترين و سالم ترين روش به كتاب هاي مورد نياز دست يابند و اسير
وسوسه ها و بازارگرمي هاي كاذب نشوند آن وقت دست برخي دلالان براي گرفتن ماهي هاي چاق و چله از اين آب گل آلود باز نخواهد بود. طرح عرضه كتاب در سوپرماركت ها بر همين اساس پي ريزي و اجرا شده تا مخاطب هرچه راحت تر و بدون هيچ گونه دردسري كتاب را در دسترس خود ببيند و هر زمان كه احساس نياز كرد كتاب را تهيه كند.در واقع اين طرح گامي در حل مشكل توزيع كتاب در ايران است. نويسندگان اما نظرات متفاوتي در اين باره دارند.تعدادي از آن ها اجراي طرح عرضه كتاب در سوپرماركت ها را فرايندي براي رفتن كتاب به ميان مردم مي دانند و تعدادي ديگر به نتيجه رسيدن آن را نيازمند سعه صدر مي دانند و بر اين باورند كه نبايد يكباره انتظار معجزه داشت و بايد در اجراي اين طرح صبور بود. از طرفي اما تعدادي از نويسندگان، اين طرح را باعث ايجاد نگاه كالايي به كتاب مي دانند و مي گويند » با عرضه كتاب در سوپرماركت ها ،شان آن پائين مي آيد .» همه آنها اما در دو نكته اشتراك نظر دارند؛ اول اينكه اين طرح كتاب را در دسترس قرار داده و ديگر اينكه بايد در انتخاب كتاب ها براي عرضه در سوپرماركت ها دقت كرد و كتاب هايي را ارائه داد كه مورد نظر و مناسب مخاطب عام است.
محسن مومني؛رئيس حوزه هنري براي عرضه كتاب در سوپرماركت ها توجيه مناسبي دارد.او با بيان اينكه طرح«بسته كتاب خانواده و عرضه كتاب در سوپرماركت ها در راستاي تحقق فرمايش رهبري اجرا مي شود » به سخن رهبري معظم انقلاب اشاره مي كند كه فرمودند : «كتاب بايد وارد زندگي مردم شود.» بر اين اساس مومني معتقد است : « قطعا بايد از هر ظرفيتي كه باعث مي شود كتاب به دست مردم برسد استفاده كرد.»
رئيس حوزه هنري با اين باور كه عرضه كتاب در سوپر ماركت ها اهانت به شان كتاب است ، موافق نيست و مي گويد : « ما ارزشمندترين كالاها را از سوپرماركت تهيه مي كنيم و احساس اهانت به آن نمي كنيم، نمي دانم چرا برخي به غلط چنين تصوري دارند.يكي از امكانات مهم براي ما در امر توزيع كتاب، همان سوپر ماركت هاست، چرا كه سا ل هاست وجهه فرهنگي به خود گرفته، در فروشگاه ها سالهاست سي دي هاي فرهنگي توزيع و ارائه مي شود، جايي كه مردم طي روز زياد به آنجا مي روند.»
مومني در صحبت هاي خود به نكته اي هم معترف مي شود؛:« بايد اعتراف كنيم كه همه مردم ما به فروشگاه هاي كتاب مراجعه نمي كنند، يا برايشان مقدور نيست و يا از قيمت آن شكايت دارند، به هر حال بايد در هر نقطه اي كتاب ارايه شود.چطور ارايه كتاب در اتوبوس و يا مترو اهانت به شان كتاب نيست؟ قاطعانه مي گويم كه هيچ گاه در سوپر ماركت جايگاه كتاب متزلزل نخواهد شد؛ چرا كه لوازم ارزشمند هم در فروشگاه ها و سوپر ماركت ها وجود دارد.ارائه و عرضه كتاب در سوپر ماركت ها طرحي نو و بديع است؛ پس بايد منتظر نتيجه باشيم؛ اما هدف اصلي سهولت دستيابي و در دسترس بودن كتاب براي مردم است، اگر اين طرح با موفقيت ادامه يابد سرانه مطالعه در كشور قطعا افزايش خواهد يافت.»
محسن سليماني با اشاره به طرح هاي مختلفي كه در دنياي امروز براي عرضه و توزيع كتاب اجرا مي شود از طرح هاي ديجيتالي مثل ريدرخوان ها و كتابخانه هاي ديجيتالي كه سايت هايي مثل آمازون آن را اجرا كرده اند ياد مي كند و مي گويد : « به هر حال يكي از طرح هاي ديگر توزيع كتاب به شكلي است كه همه مردم كتاب كنار دستشان باشد و ديگر كسي بهانه اي نياورد كه كتاب در دسترس او نيست. عرضه كتاب در سوپرماركت ها هم يك طرح در همين راستاست.» . او البته تاكيد مي كند كه : « تصور مي كنم در اين طرح بايد كتاب هايي عرضه شود كه عام تر باشد؛ مثل كتاب هاي داستاني و رمان. كتاب هاي تخصصي بايد در كتاب فروشي ها عرضه شود.»
او معتقد است : » تقدس گرايي به كتاب تنها براي كتاب هاي مقدسي مثل قرآن و... بايد مطرح باشد. غير از اين كتاب ها، كتاب مي تواند در همه جا عرضه و خوانده شود تا هيچ كس بهانه كتاب نخواندن نداشته باشد. مثلاً خود مدارس و دانشگاه ها مي توانند مكان هايي جهت عرضه كتاب داشته باشند. بالاخره در هر مكان عمومي كه مردم مراجعه مي كنند مي توان كتاب عرضه كرد.»
جعفر ابراهيمي (شاهد) اما به گونه اي متفاوت از ديگر نويسندگان درباره اين طرح نظر مي دهد و با بيان اينكه » اين كار تا حدودي كتاب را تبديل به كالا مي كند »مي گويد : » من با بحثي هم كه برخي مطرح مي كنند كه جاي كتاب در سوپرماركت ها نيست تا حدودي موافق هستم چرا كه بعضي كتاب ها نويسندگان بزرگي دارند و نويسندگانشان عام نيستند. معمولاً صورت خوشي ندارد كه اين كتاب ها در سوپرماركت ها عرضه شود.» وي توضيح مي دهد : «هنوز براي قضاوت در مورد اين طرح زود است. ولي در كل من حس خوبي نسبت به عرضه كتاب هاي خوب در سوپرماركت ها ندارم.»
او در پاسخ به اين موضوع كه كمبود مكان هاي عرضه كتاب و تعداد پائين كتابفروشي ها و تاثير آن در كتابخواني مي گويد : » فكر نمي كنم مشكل اصلي ما كمبود كتاب فروشي ها و عدم دسترسي مردم به كتاب ها باشد، مشكل جاي ديگري است. مشكل در خود مردم نهفته است. مردم به مطالعه كم علاقه اند ، در اين زمينه بايد كاري صورت گيرد.»
علي شجاعي صائين، مديرعامل خانه كتاب ، درباره عرضه كتاب در سوپرماركت ها مي گويد : «سيستم توزيع كتاب در كشور ضعيف است، اين امر در حالي است كه تعداد كتابفروشي ها هم بسيار كم و محدود هستند، با اين ضعف قطعا حجم تقاضا بيش از كارهايي است كه در اين زمينه انجام مي شود.»
مديرعامل خانه كتاب تصريح مي كند : «برخلاف بسياري از تحليل ها، در شرايط موجود اگر اصلاحات ساختاري در سيستم توزيع و در وضعيت كتابخواني انجام نشود، امكان بالا بردن تيراژ كتاب ها امكان نخواهد داشت اما در صورتي كه دو حوزه « اطلاع رساني » و «در دسترس بودن كتاب» تقويت شود، امكان دو يا سه برابري تيراژ آثار وجود دارد چرا كه مردم ما كتابخوان و با فرهنگ هستند و استقبال شان از برخي كتاب ها همانند «دا» فراوان بوده و اين مهم نشان از كتابخوان بودن مردم شهر و سرزمين مان دارد.
به گفته شجاعي نبايد توقع داشت در شهري بزرگ چون تهران مردم براي يافتن كتاب با وجود ترافيك سنگين، وقت گذاشته و به كتابفروشي بروند، ما از طريق چنين طرح ها و فعاليت هايي كه يك نمونه آن عرضه كتاب در سوپرماركت ها با عنوان طرح »بسته كتاب خانواده« است، مي توانيم در امر سهولت دسترسي به كتاب موثر باشيم«.
وي اظهار مي كند: «اگر از طريق اين طرح بتوان تازه هاي نشر را در سوپرماركت ها معرفي و عرضه كرد، مردم از آن استقبال خواهند كرد اما بايد توجه داشت كه اين فضاي عرضه، صرفا به كتاب هاي تخصصي يا زرد اختصاص نيابد».
احمد عربلو اما از مخالفان اين طرح است. او مي گويد: «طراحان اين امر به دنبال روش هايي براي ورود كتاب به زندگي افراد هستند اما بنده چندان موافق اين طرح نيستم». اين نويسنده ادامه مي دهد: «معتقدم كتاب داراي جايگاه ارزشي و مناسبي است، پس بايد در مكان هاي مناسب عرضه شود و نبايد از هر روشي براي عرضه كتاب استفاده كرد». عربلو معتقد است: «سوپرماركت مكان خريد مايحتاج روزمره مردم است و مردم براي رفع مايحتاج خود به سوپرماركت مي روند، امكان دارد در برخي فروشگاه ها چند كتاب كودكان عرضه شود اما بنده با چنين طرحي موافق نيستم«.
كامران پارسي نژاد هم از مخالفان طرح «بسته كتاب خانواده» است. او
مي گويد : «بنده در پشت اين قضيه بيشتر جنبه تبليغي و حمايت خاص از كتاب هاي خاص را مي بينيم و معتقدم پس از ارائه كتاب مورد نظر طراحان اين امر، طرح نيز به پايان خواهد رسيد«. اين نويسنده در توضيح بيشتر
مي گويد: «معتقدم، هدف اصلي اين طرح، حمايتي خاص از كتاب هاي خاصي است، اين طور نيست كه دست اندركاران اين امر قصد آشنايي افراد با كتاب و فلسفه كتابخواني داشته باشند و به طور كلي تبليغ براي كتاب خاصي است و نهادهاي مختلف نيز اين كتاب را تبيلغ مي كنند و احتمال به فراموشي سپرده شدن اين طرح را پس از به نتيجه رسيدن هدف مي دهم». پارسي نژاد تاكيد مي كند: «معتقدم انجام اين طرح نيازمند كارشناسي دقيق تري است، عواقب ارائه اين طرح را بايد سنجيد چرا كه عادت شده ابتدا طرحي انجام شده، سپس به عواقب آن فكر شود؛ اين كار نيازمند بررسي هاي دقيق تر است و اين بررسي بايد با برگزاري نشست هايي با كارشناسان ذي ربط انجام شود.»
گشتي در سوپرماركت هايي كه كتاب مي فروشند
اما جدا از نظر نويسندگان درباره طرح عرضه كتاب در سوپرماركت ها ، نظر مردم هم به عنوان مخاطبان ، درباره اين طرح و گشت و گذر در ميان فروشگاه هايي كه كتاب را عرضه كرده اند در بررسي جوانب مختلف طرح
مي تواند راهگشا باشد. يكي از فروشگاه هايي كه كتاب « دا » را در ميان ديگر محصولات فرهنگي خود عرضه كرده در خيابان پاسداران شهر تهران قرار دارد . فروشگاهي كوچك كه با موسيقي ملايمي صداي بوق و فرياد ماشين ها را به فراموشي سپرده ، در كنار آلبوم هاي صوتي و تصويري موسيقي ، فيلم ها و سريال هاي شبكه خانگي و ديگر محصولات فرهنگي ، پرفروش ترين كتاب سال را به مخاطبان خود عرضه كرده است. سعيد خليل نژاد ؛ يكي از دو فروشنده اين فروشگاه از موافقان طرح عرضه كتاب در فروشگاه هاي محصولات فرهنگي و سوپرماركت هاست. او بر اين باور است كه با اين طرح مي توان بيشتر ذائقه مخاطب را با طعم كتاب آشنا كرد و معتقد است كه اين طرح حتما موفق خواهد شد. اين فروشنده جوان مي گويد :«البته در فروشگاه ما به جهت عرضه محصولات فرهنگي و مخاطبان مشخصي كه داريم استقبال از اين كتاب پيش بيني مي شد.» او البته ميزان استقبال از كتاب « دا » را از زمان طراحي و چاپ استند هاي تبليغي آن بسيار بيشتر اعلام مي كند و ادامه مي دهد : «به هر حال عنوان شدن نظرات چهره هاي شناخته شده عرصه هنر ، به ويژه سينما كه براي مردم جذابيت دارد درباره كتاب مي تواند براي مردم انگيزه ايجاد كند. البته بايد به اين موضوع هم توجه داشت كه براي هر كتابي نمي توان از اين روش استفاده كرد و خود كتاب هم بايداين ظرفيت را داشته باشد.» شناخته شده بودن ، موضوع خاص آن و نحوه روايتي كه از جنگ دارد ويژگي هايي است كه از نگاه خليل نژاد در جذابيت كتاب « دا » تاثر داشته است.
خيابان شهيد كلاهدوز ، يكي از محدوده هايي است كه طرح عرضه كتاب در سوپرماركت ها در آن اجرا شده است. در ابتداي خيابان اختياريه شمالي سوپرماركتي ديده مي شود كه گويا مشتري هاي آن زياد است.- اين را
مي شود از جمعيت حاضر در فروشگاه متوجه شد- فضاي محدود فروشگاه هم با توجه به مساحت نسبتا بزرگ آن نشانه اي ديگر از پر مشتري بودن آن است. محدوديت فضا در فروشگاه هم زياد است اما جايي هم براي عرضه كتاب درنظر گرفته شده است.جايي كه شايد مناسب ترين قسمت يك سوپرماركت باشد.درست مقابل ميز اصلي فروشگاه كه در صورت خريد هر كالايي بايد براي پرداخت هزينه به آنجا رفت.بنابراين به اصطلاح مغازه داران « توي چشم» قرار دارد.
فروشنده اين سوپرماركت كه به دليل نبودن برادرش، به قول خودش «دست تنها»ست و گويا اين مسئله و فشاركاري تحملش را كم كرده مي گويد : « كتاب » دا » را برادرم گرفته اگر من بودم نمي گرفتم. ما بايد جنسي عرضه كنيم كه فروش داشته باشد.مي گويند كتاب « دا » پرفروش ترين و پرمخاطب ترين كتاب سال بوده ، خب باشد ، براي من جنسي فروش دارد كه نماند. البته خيلي ها سراغش را مي گيرند ، از من اطلاعاتي درباره اين كتاب
مي خواهند كه من مطالعه بروشوري كه همراه كتاب است را به آنها پيشنهاد مي كنم.»
در ميان گفت و گو با اين فروشنده جوان خانمي ميانسال وارد بحث
مي شود .محدثه سالمي ، يكي از اهالي محله اختياريه است. او كه كتاب « دا» را در همان اوايل انتشار خوانده ضرورت مطالعه آن براي همه مردم ايران ، به ويژه براي نسل امروز را مهمترين دليل براي استفاده از روش هاي مختلف عرضه اين كتاب مي داند و مي گويد : » وقتي اين كتاب را در سوپرماركت محله مان ديدم خوشحال شدم. از آن به بعد به همه همسايه ها توصيه كردم اين كتاب را بخوانند. حتي به آنها پيشنهاد كردم اگر قيمت آن برايشان زياد است مي توانند دو يا سه نفري كتاب را بخرند و به نوبت بخوانند. »
حالا حدود يك ماه از اجراي اين طرح مي گذرد . شايد نگاهي دوباره به چگونگي اجراي اين طرح و بازخواني آن از نقاط ضعفش كاسته و بر نقاط مثبت آن بيفزايد. بررسي مواردي همچون لزوم تبليغ براي كتاب قبل از عرضه آن در شكل وسيع ، فرايند انتخاب كتاب براي عرضه در
سوپرماركت ها و موارد ديگر اينچنيني شايد بتواند در موفقيت بيشتر اين طرح كمك كند.

 



گريز از فرهنگ مكتوب، چرا؟!

جواد نعيمي
بدون ترديد، «كتاب» يكي از عناصر فرهنگ ساز جامعه است و عدم افزايش سطح دانش عمومي، پديد آورنده واپس گرايي، قانون ستيزي، ظلم و فساد و بي تقوايي و به طور كلي رفتارهاي ناهنجار فردي و اجتماعي خواهد بود. در واقع مي توان ريشه بسياري از مفاسد اخلاقي و اجتماعي را در بي دانشي و به تعبيري بي كتابي ارزيابي كرد! يكي از راه هاي اعتلابخشي به دانش عمومي، رويكرد عالمانه به مباني و مفاهيم قرآني است كه بخش عمده اي از آن از طريق مطالعه و علم آموزي ميسر مي شود.
بر اين نكته بايد تأكيد ورزيد كه استقبال از كتاب و كتابخواني ويژه افراد يا طبقات خاصي نيست. هر كسي بايد به ميزان توان و نياز خويش از كتاب بهره برگيرد و بديهي است كه هرچه ميزان آگاهي انسان به ضرورت آموزش و درك مسايل معنوي افزايش يابد، اين نياز بيش تر احساس مي شود؛ هم از اين روي همه دين مداران، فرهنگ دوستان، شيفتگان دانايي و توانايي بايد با همه مردم در تعاملي سازنده و مستمر باشند و با همكاري و همگامي يكديگر در جهت تقويت فرهنگ كتاب و كتابخواني بكوشند.
گريز از فرهنگ مكتوب و گرايش به فرهنگ تصويري، ذهن آدمي را از خلاقيت و انديشيدن باز مي دارد و روان آدمي را به سوي تنبلي مي كشاند! زيرا تعامل دوجانبه كم تري ميان انسان و آن اثر به وجود مي آيد. تصاوير و فيلم ها به سرعت از برابر چشم آدمي مي گذرند و فرصت كافي براي انديشيدن را از انسان مي گيرند، در حالي كه در مطالعه، جاي تأمل، تفكر و تعمق، بازنگري و درك و دريافت بيش تري از مفاهيم وجود دارد. حال، اگر عناد و تهاجم فرهنگي بيگانه را هم در نظر بگيريم، مي توانيم بيش تر و بهتر به تأثيرهاي منفي فرهنگ تصويري- به ويژه از نوع غربي آن- پي ببريم.
از سوي ديگر براي نهادينه شدن و ثبات فرهنگ كتابخواني، يادآوري ها و مي توان گفت تبليغ، بايد به اندازه كافي و به گونه اي مداوم وجود داشته باشد. بديهي است كه گرفتاري هاي مربوط به گذران زندگي و احياناً نگاه مادي به مسايل فرهنگي و رويكرد مصرف گرايانه صرف، ترويج فرهنگ تجمل پرستي و ايجاد نيازهاي كاذب، چنان مشغوليت هاي ذهني اي به وجود مي آورند كه مردم را از توجه به پديده مبارك و با اهميتي مثل كتاب خوب، غافل مي سازند! اين است كه مدام بايد بر اهميت مسئله، اصرار و تأكيد كرد. در همين زمينه، كم توجهي و ناآشنايي برخي از دست اندركاران جامعه، مقوله فرهنگ و كتاب را به سمت فراموش شدن تهديد مي كند.
بر اين اساس بايد ضمن پديد آوردن يك آگاهي عمومي و توجه دادن مسئولان به اين امر حياتي، به گونه اي پيوسته و پويا، كتاب و كتابخواني را ترويج كرد و البته شيوه هاي مطالعه درست را نيز به همگان آموزش داد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14