(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 24  آبان 1389- شماره 19790

چهره پليد آمريكا در ادبيات آمريكايي
ولي از يوسف من نيست خبر...
فرصت
رابطه هنر و رياضيات
ميقات عشق



چهره پليد آمريكا در ادبيات آمريكايي

ناهيد زندي پژوه
مقاله زير به معرفي تني چند از نويسندگان طراز اول آمريكايي به همراه نقد آثارشان مي پردازد. آثار ادبي مطرح شده نقاب از سيماي جنايتكار آمريكا برداشته؛ جامعه فقرزده و ستم زده مردم آمريكا، روياي دروغين آمريكايي، سياستهاي مداخله جويانه آمريكا در ساير كشورها، نحوه شكل گيري استعمار نو و ظهور مافيا را مطرح مي كنند.
ويليام گس خالق رمان «مگا» در ادبيات آمريكايي از جايگاه رفيع و معتبري برخوردار است. چرا كه اين رمان، تصويرگر چهره جديد آمريكاييها در زمينه هاي مختلف سياسي، اقتصادي و فرهنگي... است. اين نوع رمان خاص، عملاً به توصيف انسانهايي مي پردازد كه پس از مشاهده جنگ و تحمل لطمات و سختيهاي ناشي از آن، كاملاً تغيير يافته، به افراد ديگري مبدل گشتند؛ افرادي كه بعدها سياست گذاران كشور آمريكا شدند و شرايط مناسبي را براي ظهور امپرياليسم در جهان را پديد آوردند. برخي از منتقدين ادبيات آمريكا بر اين باورند كه سياست گذاران آمريكايي خود نخواستند رمان مگا در سطح بين المللي مطرح شود؛ و مايل بودند در همان حد و اندازه ادبيات بومي آمريكا مورد بررسي قرار گيرد. چرا كه بررسي رمان مگا، منجر به شناسايي ماهيت اصلي آمريكاييها و سياستهاي پشت پرده آنها مي شود و پرده از اسرار دروني سياستهاي آمريكا و نحوه شكل گيري امپرياليسم و استعمار نو برمي دارد. اگر بخواهيم معادلي براي رمان مگا بيابيم، مي توانيم رمان ميليوني را پيشنهاد كنيم. از آنجا كه رمان به توصيف انسانهايي مي پردازد كه درصدد تصاحب ثروت بادآورده و ميليوني هستند، نام خود را از اصطلاح اقتصادي ميليونر بدست آورده است، كه نماد سياست، ثروت اندوزي و چپاول سرمايه هاي كشورهاي مختلف است. بر همين اساس، رمان ميليوني به تصويربرداري از تحولات عظيم سياسي و اقتصادي آمريكا در دهه هاي گذشته مي پردازد و بيشتر مضاميني چون كسب قدرت، يغماي اموال ديگران، قتل و جنايت، نفاق، استعمار كشورهاي زيرسلطه، ظهور مافيا و... را مطرح مي سازد.
رمان مگا را به اقيانوسي پرتلاطم تشبيه كرده اند كه هر لحظه درگير امواج سهمگين و فشارهاي زيادي است. نويسنده با وجود ناتواني در حفظ و رعايت قوانين علي براي توجيه تحول عظيم روحي شخصيتهاي داستانش نيازمند تصويرسازي از صحنه هاي بزرگ است. به همين دليل، رمان از حالت تعليق و هيجان بسيار زيادي برخوردار است، و خواننده خود را بر جاي خود ميخكوب مي كند. درحقيقت رمان مگا، نشان دهنده جامعه بيمار آمريكا مي باشد.
سال بلو، نويسنده معاصر آمريكايي، شيكاگو را رذل اما مهم توصيف مي كند. چرا كه نماد زندگي آمريكايي است چه بسا حتي بيشتر از نيويورك است. مضامين رمان هاي او درباره تغييرات حيرت آور، وحشيگري و سبعيت هاي آن، جنگ هاي بزرگ نظامهاي فكري، شكست پرطنين نظام هاي توتاليته و موهبت هاي متناقض شيوه آمريكايي در قرن بيستم مي باشد. رمان «هرتزوگ» در سال 1964 نام سال بلو را به صدر فهرست پرفروش ترين كتابهاي آمريكا رساند. سال بلو مي گويد: «كتاب هرتزوگ يك رمان فكاهي است. آن را در زماني نوشتم كه از دست انداختن آمريكايي هاي تحصيل كرده لذت مي بردم.» بعدها اضافه كرد: «با نوشتن اين رمان مي خواستم عدم كاربرد «آموزش عالي» در زندگي يك آدم بدبخت را نشان بدهم كه سرانجام مي فهمد سوادش به درد مسائل روزمره نمي خورد.»
از ديگر رمانهاي اين نويسنده «مرد معلق»، كه شرح حال جواني اهل شيكاگو است كه به تازگي فارغ التحصيل شده و در عامل برزخ گير روحي خويش گرفتار است. نمونه اي از يك تيپ منفعل، وانهاده و زودرنج كه بعدها تبديل به يك شخصيت هميشگي آثار او مي شود. در سالهاي بعد، سال بلو، در كسوت يكي از اساتيد دانشگاه شيكاگو، آمريكا را با ديدي نقادانه زيرنظر گرفت و حس ترس و ناراحتي ناشي از مشاهده افزايش تعداد بزهكاران برخاسته از طبقات پايين اجتماعي افت ضوابط علمي و آنچه خود از آن به شكست گرايي نهاد آزاديخواه ياد مي كرد كه در رمان هاي بعدي خود همچون «دسامبر رئيس دانشكده» نشان داد.
مارك تواين خالق «تام ساير» و «هاكلبري فين» در سال 1835 در يك خانواده تهيدست در آمريكا بدنيا آمد. از ديگر آثار او «زندگي روي مي سي سي پي»، «شاهزاده وگدا» هستند. مارك تواين عمدتاً در آثار خود طبقه اشراف زاده آمريكايي را هجو مي كرد و به مبارزه با جامعه فقرزده مي پرداخت.
جان اشتاين بك، نويسنده رئاليست آمريكايي در سال 1902 در يكي از شهرهاي كوچك كاليفرنيا متولد شد.و در سال 1962 موفق به دريافت جايزه ادبي نوبل نايل آمد.اين نويسنده، بيش از هر چيز مفسر بدبختيها و رنجهاي طبقات محروم و ستمديده مردم آمريكاست. در رمانهاي او، انعكاس رنج دروني و تيره بختي ميليونها مردم گمنام به خوبي مشاهده مي شود. موشها و آدمها، خوشه هاي خشم، ماه پنهان است، اتوبوس سرگردان، در نبردي مشكوك، از مهمترين آثار او به شمار مي روند.
سوزان سونتاگ، نويسنده و كارگردان و رمان نويس آمريكايي در سال 1933 ميلادي به دنيا آمد. «نيكوكار» عنوان مهمترين اثر اوست. سونتاگ از نويسندگان سرشناس و مخالف سياستهاي جنگ افروزانه و مداخله جويانه آمريكا در كشورهاي مختلف است. وي همچنين منتقد جدي سياستهاي دولت بوش در رويكرد نظاميگري در جهان، از جمله تجاوز به عراق و افغانستان و محدودكردن آزاديهاي مدني در داخل كشورش بود.
همه آثار ادبي آمريكائي، كمابيش در ارتباط با روياي آمريكايي است. اما نام «اف.اسكات فيتز جرالد»، شاعر اين اسطوره كه با خلق دنياي آزاد و زير سئوال بردن ارزشهاي سنتي، انقلاب فرهنگي دهه شصت را نويد داد، با آن عجين شده است وي همچنين وقايع نگار عصر جاز و توصيف كننده اميدهاي از دست رفته آمريكاست و شهرت او، در واقع ازطريق تصويركردن سقوط مفهوم روياي آمريكايي بوجود آمده و تداوم يافته است. آثار او تفسيري بر آمريكا، فلسفه وجودي آن و ارزيابي ارزشمندي از شكست اين روياست. پس، شكست قهرمانهاي فيتز جرالد شخصي نبوده، بلكه اجتماعي و سياسي است. رمان «اين سوي بهشت» در بازگويي حس عدم اطمينان به آينده و چگونگي زندگي در زمان حال كه بخشي از زندگي آمريكايي درسالهاي بعد از جنگ جهاني اول بود. «اين سوي بهشت» يك رمان پرورشي است كه بلوغ ايموري بلين را در قالب زندگي و تجربه ترسيم مي كند.
«زيباي ملعون» رمان ديگري از فيتز جرالد است كه درسال 1922 منتشر شد. رمان درباره حركت از اميد در جواني به سوي شكست نهايي است. اين رمان نااميدي و از دست دادن ارزشها را در دنياي مدرن پس از جنگ مي نماياند. فيتز جرالد اين نكته را به صورت حس يك جريان دروني مبتني بر خشونت و خطر در آمريكاي پرجنب و جوش اوايل دهه بيست بيان مي كند. جامعه اي فاقد راه يا هدف، از نظر اخلاقي پريشان و اصولا خشن.
رمان ديگر اين نويسنده «گتبسي بزرگ» درسال 1924 نوشته شد. راز موفقيت اين رمان در فرم آن، بخصوص فرم روايتي است. گتبسي بزرگ از فساد و بي نظمي اخلاقي آن دوره انتقاد مي كند. اين آمريكاست كه زندگي را فقط با معيارهاي صرفا مادي مي سنجد، اين جامعه آمريكايي است كه روياي آمريكايي را به داستاني موفق تبديل كرده است. گتبسي فقط مثالي است از روند فسادي كه خود شخصا در آن مقصر نيست. برداشت او از ايده آل بيشتر يا كمتر از آن چيزي نيست كه جامعه اش به وي مي بخشد. اگر گتبسي شخصا رستگار مي شود تنها به واسطه رويايي است كه به آن چنگ مي زند. البته بايد گفت كه وجود يك ايده آل براي نجات واقعيت ضروري است. اگر واقعيت را به اصل ناتوراليستي آن بازگردانيم، چيزي بيش از تپه اي خاك، وحشت آور و غريب نيست. تنها رويا يا ايده آل - هرقدر هم كه وهم آميز باشد مي تواند واقعيت را وارونه كند يا آن را تغيير شكل دهد.
به طور كلي، دستمايه اصلي آثار فيتزجرالد، اميدهاي از دست رفته، آرزوهاي شكست خورده، گذر زمان، اميدها و شكست هاي عشقي، معني آمريكا و آرزوهاي دست نايافته آن و مبارزه بين زندگي و هنر و مسائل و روابط زندگي آمريكايي است اما اين موضوعات بندرت به طور مستقيم مورد تجزيه و تحليل و يا تفسير واقع مي شوند. هنر رمان نويسي فيتز جرالد است كه به او اجازه پيروزي بر زندگي مي دهد و ابديتي گرچه كوچك به ارمغان مي آورد.ادگار آلن پو، نويسنده شهير آمريكايي، روياي ترقي و رفاه آمريكايي را كابوس دروغيني مي دانست و با نقدهاي ادبي- فرهنگي اش به مبارزه با توليدات رسمي بي خطر فرهنگي و مبلغين چاپلوس آن پرداخت. او به دليل مخالفت با اطاعت كوركورانه، نه تنها از ارتش، بلكه از مطبوعات نيز اخراج شد. از مهمترين رمانها و داستانهاي او: درگردباد، قتل دونفره، يك سفر خيالي، گربه سياه، زنده به گور است.
ريچارد براتيگان، نويسنده محبوب جوانان آمريكايي در دهه شصت ميلادي است. بحران هويت، جامعه مصرفي آمريكا، بحران محيط زيست تلاش براي خوديابي، پناه به فلسفه شرق و انتخاب يك زندگي ديگر كه نقطه مقابل روياي آمريكايي باشد، از مهمترين مضامين آثار براتيگان در نخستين دوره آفرينش ادبي اوست. «سپس باد همه چيز را با خود خواهدبرد» آخرين رمان اوست كه دوسال پيش از مرگ او منتشر شده است. براتيگان با رمان «صيد قزل آلا در آمريكا» معرف خوانندگان ايراني شد. او نويسند اي تاثيرگذار است كه در آثارش بر مسائل انسان دوره خودش و مسائلي كه به نظرعادي مي رسد مي پردازد و آنها را مي شكافد و به درون انسانها راه مي يابد. مضمون «مرگ» سرفصل مشترك همه آثار اوست.
كورت ونه گات، از جمله رمان نويسان آمريكايي بود كه شهرت خود را به خاطر زمينه هاي كاري اش در كمدي سياه، علمي- تخيلي و طنز بدست آورد. رمان صبحانه قهرمانان (1973) يكي از آثار پرفروش او بود كه به همراه گهواره گربه (1963) بيش از پيش نام او را بر سر زبانها انداخت. وي درسال 1997 با انتشار رمان لرزه از نوشتن داستان كناره گيري كرد؛ اما همچنان به عنوان ستون نويس در روزنامه ها فعاليت داشت و تا هنگام مرگ، به موضوعات مختلفي از جمله ابراز تنفر نسبت به دولت جورج بوش پرداخت. درسال 2005، ونه گات بسياري از مقالاتش را دركتابي به نام «مرد بي وطن» منتشر كرد، كه به فروش بسيار بالايي دست يافت. او در اين كتاب جورج بوش را به دليل تصميمات غلط در عرصه سياست خارجي و همچنين راه اندازي جنگ عراق مورد سخت ترين انتقادات قرار داد و اطرافيان او را افرادي توصيف كرد كه از تاريخ و جغرافي هيچ آگاهي اي ندارند.
رمان «كلبه عموتام» خانم هريت بيچر استو يكي از مشهورترين رمانهاي آمريكايي است. انتشار اين رمان درسال 1852 شوك شديدي به جامعه آن روز آمريكا وارد كرد و خون تازه اي در رگهاي مخالفان برده داري جريان داد. اين رمان يكي از نمادهاي فرهنگ آمريكايي به حساب مي آيد.
واقعيت و حكومت جبارانه آمريكا اين است. آن مشخصه و مميزه اي كه نظام آمريكايي به دنيا نشان داده حاكي از آن است كه براي برابري و آزادي و حقوق بشر پشيزي ارزش قائل نيست.
منابع:
1-حبيبي، مجتبي، نقد رمان هرتزوگ. ادبيات داستاني، شماره 112-110، شهريور .1386
2- سرشار، محمد. بانوي كوچك جنگ آفرين: گذري بر زندگي هريت بيچراستو، خالق رمان كلبه عموتام، ادبيات داستاني، شماره 97، دي.1384
3- شيرازي، كاميار، رمان مگا؛ همگام با جريان ادبيات استعمارنو. ادبيات داستاني، شماره84، آبان .1383
4- يگانه تبريزي، فرح، اسكات فيتز جرالد و روياي آمريكايي. ادبيات داستاني، شماره 53، پاييز .1379
5- شماره هاي مختلف نشريه ادبيات داستاني.

 



ولي از يوسف من نيست خبر...

ابراهيم قمري خسرويه (حبيب)
آسمان مي گريد
ابرها مي نالند
و سمن مي لرزد
قطره آواز كنان ميگويد
كه چه غم داري چه؟
در دلم زوزه كشان آه نمي گنجد باز
گريه سر ميدهم آخر كه چرا عشق نيامد امشب
بدنم خيس ز باران نياز
چشمهايم نگران باز به راه
شايد او آمده است
شايد او مي آيد
و گمان پشت گمان
كم كمك دشت وجود
بوي پيراهن يوسف دارد
در كنعان باز است
ولي از يوسف من نيست خبر...

 



فرصت

فرصتي براي تنفر نداشته ام.
چون كه مرگ مانع آن بوده است !
زيرا كه زندگاني آن چنان طولاني نيست،
تا بتوان به نفرت پايان داد!
اما من فرصتي براي عشق هم نداشته ام!
اما از آنجا كه بايد؛ عشق نيز باشد!
من فكر كردم ، كمي از رنج عشق ؛
براي من به حد كافي ؛ بسيار خواهد بود .

اميلي ديكينسون
ترجمه : توفيق وحيدي آذر

 



رابطه هنر و رياضيات

جواد نعيمي
استاد گفته بود درباره رابطه هنر و رياضيات مطالعه كنم و بينديشم. به نظرم پيشنهاد جالبي آمد. به ياد آوردم كه در كارهاي خودم بارها و بارها از مسايل رياضي سود جسته ام. اشاره استاد برايم انگيزاننده و راهگشا بود. به جست وجو و تفكر پرداختم و هرچه بيش تر دقت كردم به تنگاتنگي رابطه دو سويه ميان هنر و ادبيات بيش تر آگاه شدم. سرانجام در اين پويش و در اين وادي بي كران بدين انگاره دست يافتم كه:
«رياضي يعني هنر و هنر يعني رياضي!»
هم از اين روي به پژوهش متوسل شدم تا اين انگاره را حقيقت يابي كنم. در هر گامي كه پيش رفتم، نكته اي آموختم. ديدم تعاريفي كه براي هنر ارائه شده چندان گسترده و گوناگون است كه پرداختن به همه آن ها در فرصت كوتاهي كه دارم دشوار و يا ناممكن مي نمايد. پس به چشيدن آب درياي دانش و آگاهي به اندازه رفع تشنگي پرداختم و فهميدم كه انسان ذاتاً در جست وجوي كمال و زيبايي است و هنر، روح آدمي را صيقل مي زند، به او طراوت مي بخشد و احساس هاي خوب و زيبا را در وي برمي انگيزد.
و دانستم كه نقش و رسم و خط و اشكال متوازن و به تعبيري رياضيات در برانگيختن احساس و اعجاب انسان، نقشي بديع و اساسي دارند. و در جايي چنين خواندم كه:
«به تعبير هربرت ريد: هنر، گريختن از هيولا (بي شكلي) است. هنر حركتي است كه به وسيله اعداد، نظم يافته باشد. حجمي است كه در حدود اندازه ها محدود شده باشد. هنر، ماده بي سرانجامي است كه وزن (ريتم) زندگي را جست وجو مي كند.
و نيز گفته است:
هنر با تمايل به مشخص كردن به وسيله خط شروع شده... مشخص كردن صورت به وسيله خط، هنوز يكي از اساسي ترين عناصر هنرهاي بصري است. حتي در پيكر تراشي هم كه تنها حجم نيست، بلكه حجمي است كه به وسيله خط، مشخص و محدود شده است...
نقش، در واقع، تركيبي است از خط و رنگ، با تكرارهاي متناسب و تقارن هاي حساب شده كه ايجاد نوعي توازن مي كند...»
هم چنين پي بردم كه هنر، جلوه گر زيبايي ها است و زيبايي معمولاً چيزي است كه برپايه مجموعه اي از مفاهيم اوليه و اصولي كه با يكديگر سازگاري دارند، پديد مي آيد. به گونه اي كه در اين سازگاري هيچ گونه تناقض و ضديتي باهم نداشته باشند. آن گاه انديشيدم كه مثلاً در يك نقاشي به دانستن اصول و قوانين اوليه نقاشي و براي سرودن يك شعر به قوانين عروضي نياز داريم تا يك نقاشي يا شعر زيبا داشته باشيم. بديهي است كه براي درك زيبايي نياز به شناخت و آگاهي نيز داريم. اين بود كه با خودم گفتم: پس هنر چيزي است كه احساس آدمي را تحت تأثير قرار دهد.
و نيز به اين نتيجه رسيدم كه:
رياضيات مادر علوم به شمار مي روند و هرچيزي را كه اتفاق مي افتد به كمك رياضي مي توان توجيه كرد. در واقع امروزه با استفاده از صفر و يك صورت مي پذيرد و قوانين رياضي به هم پيوسته اند. اين قوانين در همه جا، در طبيعت و در بسياري از هنرها حاكمند. منطق رياضي را هم متمايزكننده آن با علوم ديگر يافتم. كمي بيش تر كه دقت كردم ديدم مي توان ادعا كرد كه رياضيات و هنر از يكديگر جدايي ناپذيرند. اتفاقاً به سخناني از برخي بزرگان برخوردم كه براين ادعا صحه مي گذاشت. سخناني از اين دست:هنر و رياضيات همانند يكديگرند. زيرا در هر دو تقارن، تناظر و تطابق وجود دارد.(هميلتون، رياضي دان ايرلندي)
كار رياضي دان نيز چون نقاش و شاعر، آفرينش زيبايي است.(هاردي، رياضيدان انگليسي) هر شاعري بايد رياضي دان هم باشد.
(پروفسور هشترودي)رياضي دان كامل بايد تا حدي هم شاعر باشد.
(هانري يوآنكاره، از پايه گذاران هندسه هذلولي)
درباره هر مطلبي بايد به طور مجرد فكر كرد و هر زمان كه لازم شد، آن را با رياضي ارتباط داد.
(هيلبرت)
وقتي كه هوشمندانه با رمز و رازهاي دور و بر خود برخورد كردم و وقتي به تجزيه و تحليل مشاهدات خود پرداختم، به رياضيات رسيدم، من آموزش جدي در دانش نديده ام ولي گمان مي كنم بيش تر با يك رياضي دان وجه مشترك داشته باشم تا با يك هنرمند.
(اشر، نقاش معروف هلندي)
من يك رؤياپرداز نيستم، بلكه يك رياضي دانم. مجسمه هاي من تنها به خاطر اين خوب اند كه ساخته و پرداخته انديشه رياضي اند. (رودن، مجسمه ساز مشهور فرانسوي)
شما هم اگر كمي بينديشيد به اين نتيجه مي رسيد كه هندسه به مفهوم عام آن، زمينه اي سرشار از زيبايي است و تأثير و تأثر آن در هنر امري بديهي به شمار مي رود.
بر تندي گام هايم افزودم و انديشه ام را با مطالعه بارورتر كردم و فهميدم كه:
«نقطه به عنوان نخستين بعد اثر هنري، از ديدگاه فيزيك- رياضي، موجودي است موهوم با ابعاد فيزيكي صفر، بدون درازا، پهنا، ژرفا يا بلندا، ليكن در هنر، نقطه موجودي است حقيقي و واقعي كه مي تواند واجد هرگونه بعد فيزيكي باشد.
نقطه موهوم در فضا، در ذهن به وسيله قلم و ابزار، مادي مي گردد. در حالي كه بار روحاني و مجرد خويشتن را با خود حمل مي كند... و در نهايت آماده باروري مي شود.
نقطه از شكافتن فضا، از تماس ابزار با گستره زمينه، از فشردن گستره و فضاي مادي به وجود مي آيد. هنگامي كه از شكافتن فضا ايجاد شود، خط تجسمي محتوايي و هنگامي كه از فشردگي فضا ايجاد شود، خط تجسمي ملموس و چون از تماس ابزار با گسترش زمينه ايجاد گردد، خط نگاشتاري ناميده مي شود.»
مشتاق شدم كه رابطه رياضي را با رشته مورد علاقه خودم يعني نقاشي هم بازنگري كنم. زيرا مي دانستم كه به هنگام ترسيم نماها و چهره ها به اندازه ها و تناسب هاي ويژه اي نياز دارم كه اگر آن ها را رعايت نكنم تصاوير چهره ها و منظره هايي را كه مي كشم، جذاب و زيبا و ديدني از كار درنمي آيند. به همين سبب در اين زمينه نيز اندكي كاويدم و ديدم:
«اصولا خط پايه و اساس طراحي و طراحي پايه و اساس نقاشي است.
خطوط مستقيم، عمودي، افقي، مورب، شكسته، منحني، موجي و مارپيچي كاربردهاي زيادي در طراحي و نقاشي دارند.»
و نيز دريافتم كه:
توجه به نسبت ها در ترسيم نقاشي و چگونگي انتخاب آن ها در يك تابلو، ريتم خاصي را به هر اثر مي بخشد و در كيفيت جلب نظر بيننده و جذب مخاطب، مؤثر واقع مي شود.
و بديهي است كه عنايت به اين نسبت ها، بدون در نظر گرفتن رياضيات و محاسبه، امكان پذير نيست.
به پژوهشم كه ادامه دادم به اين نكته هم رسيدم كه:
«اساس كار نقاشي ايراني، مدور كردن است. به اين معني كه به گونه اي شكل ها را تغيير دهند كه اساس و ساختمان آنها در نظام منحني ها و يا شكل هاي حلزوني جاي گيرد. اين شكل ها به علت تحرك و انرژي خاصي كه دارند، همواره مورد نظر نقاشان ايراني بوده اند.»
«هم چنين با نگاه به طبيعت نيز كه از لازمه هاي طراحي است به خوبي مي توان تناسب را كه به وجود آورنده زيبايي و نظم است و در بسياري از موارد، با دقت در آن ها به راز و رمز رياضي آن ها پي مي بريم، دريافت.»
«زيرا مي دانيم كه بخشي از نقاشي به طراحي عناصر طبيعت معطوف مي شود و از آن جا كه در طبيعت نظم ويژه و در بسياري از موارد نظمي هندسي وجود دارد، به گونه اي از ارتباط هنر و رياضيات پي مي بريم.
نقش هاي هندسي كه در قالب بهره گيري از لوزي، يا ستاره (شمسه) و شش ضلعي و مانند اين ها نيز بخشي از نقاشي هاي زيبا و بديع ايراني را شكل مي دهند، بسيار قابل توجهند.
بسياري از قوس هاي حلزوني براساس دو، سه و چهار نقطه رسم مي شوند. دراين گونه قوس ها، نسبت ها، نسبت هاي طلايي اند.
نسبت طلايي، تناسب رازآميزي است كه دست كم از زمان اقليدس شناخته شده بود. برخي از نظريه پردازان آن را چون نقش زيبايي در هنر و طبيعت شناخته اند كه با تعريف ساده اين گونه است كه تقسيم غيرمتساوي يك خط، به نحوي كه نسبت قطعه كوچك تر به بزرگ تر، برابر باشد با نسبت قطعه بزرگ تر، به تمامي خط.»
ساده ترين شكل گستره، اشكال هندسي ساده مثلث و مربع، دايره و غيره مي باشد. اين اشكال بارنگ هاي زرد، سرخ، آبي و غيره تطبيق مي كنند و مكمل يا متضاد با آن ها قرار مي گيرند.
اندازه ها و تناسبات، عامل اصلي خوشايندي، زيبايي و نظم به حساب مي آيند و هم سنگ رنگ در اثر هنري و گاهي نيز فراسوي آنند.
هماهنگ ترين اندازه ها، نسبت واحد به 414/1، 733/1 و 618/1 مي باشد و اين آخري، يكي از اندازه هاي ايجاد شده در همه اجزاي طبيعت به وسيله خداوند است و اندازه طلايي ناميده مي شود...»
تا اين جا نكته هاي جالبي برايم مكشوف به نظر مي رسيد، با اين همه نوعي حس كنجكاوي مرا برمي انگيخت تا به ديگر هنرها نيز نگاهي بيندازيم. مثلا به اين نتيجه رسيدم كه در موسيقي هم رياضيات حاكم است و موثر. زيرا يكي از روش هاي ساده در آهنگ سازي كه براي تنوع بخشيدن، به اجزاي سازنده و انتخاب بهترين الگوهاي ملوديك، ريتميك و هارمونيك به كار مي رود، استفاده از جايگشت يا فاكتوريل است. به اين معنا كه اگر آهنگ ساز تعدادي از صداها را به عنوان موتيف يا تم يا سوژه درنظر بگيرد، با جابه جا كردن عوامل مختلف آن ها، به منظور ايجاد نوآوري و وحدت در اثر خود، مي تواند از نظام ويژه اي كه در روش جايگشت وجود دارد، استفاده كند. اين امر، از زمان هاي قديم به صورت ناخودآگاه در ضمير آهنگ سازان وجود داشته و به انحاي گوناگون مورد استفاده قرار گرفته است. ولي با پيشرفت علوم به ويژه علوم رياضي، اين امر به صورت وسيع تر و منطقي تري به كار گرفته شده است كه با استفاده از آن مي توان آثار برجسته تري را متناسب با نياز زمان به وجود آورد...
در واقع بسياري از ابتكارات موسيقايي منشأ رياضي دارند كه استفاده از آن ها به شكل هاي گوناگون در گوش نوازي و تأثيرگذاري موسيقي موثرند.
پدرم، گاهي خوشنويسي مي كند. چشمم كه به يكي از تمرين هاي او افتاد، دراين انديشه فرورفتم كه آيا اين هنر را نيز با رياضي سروسري هست؟! از پدر كه پرسيدم لبخند زد و گفت: تو چه فكر مي كني؟! اندكي تأمل كردم و سري تكان دادم.
پدر گفت: هر حرفي كه به قلم مي آيد اندازه و فرم مشخصي دارد و در واقع نوعي رابطه ميان خط و رياضي هم برقرار است. نگاه ديگري به كتاب خطي كه پدر پيش رو داشت انداختم. آن را ورق زدم. در هيچ صفحه آن نوشته اي را نديدم كه از نوعي تناسب و هارموني و هندسه بي بهره باشد. روبه پدر كردم و گفتم: پس، خط هم با رياضي نسبت دارد. اين طور نيست؟ پدرم سرش را به علامت تأييد پايين آورد و گفت: كاملا درست است.
در اين هنگام صداي اذان بلند شد و بي اختيار به ياد مسجد و بناهاي اسلامي و به طوركلي به ياد معماري افتادم. كتاب ها و آثاري را هم در اين زمينه از نظر گذراندم و پي بردم كه اصولا معماري به ويژه معماري اسلامي پيوسته دست در دست رياضي داشته و دارد. ديدم معماري هنري آميخته با تصوير است و سرشار از نكته هاي رياضي. ديدم حتي در ساخت و سازهاي ساده خانه هاي من اشكال و خطوط هندسي به وضوح ديده مي شوند و ديدم يكي از بخش هاي مهم تزئينات بناها را نقوش هندسي شكل مي دهند و به شكلي شگفت انگيز معماري و رياضي به هم وابسته و به يكديگر پيوسته اند.
در معماري اسلامي اشكال همواره در خلوص و كمال نهايي خود تجلي مي يابند كه يا به شكل مربع يا مستطيل يا هشت ضلعي منظم، يا دايره يا كره، يا مخروط و استوانه خودنمايي مي كنند.
بعد هم با ادامه مطالعه به اين نتيجه رسيدم كه:
«اشكال مورد استفاده معماري، از مفهم سنتي رياضيات، به ويژه هندسه و فرم هاي هندسي قابل تفكيك نيست... اشكال هندسي در معماري سنتي عملكرد خاص خود را دارند ولي به آن محدود نمي شوند. اين اشكال در وراي عملكرد ظاهري خود، نقش مهم تري را ايفا مي كنند... در معماري سنتي و به طوركلي در هر هنر سنتي، هيچ چيز از معنا تهي نيست...»
نمي دانم چه طور شد كه يك باره به ياد حجم هايي كه خودم ساخته بودم افتادم. با بازنگري ذهني در آن ها، ديدم به طور شگفت انگيزي سلطه رياضيات به ويژه هندسه در اين مجسمه ها نيز نهان شده است! همان طور كه به ياد آوردم حتي در سياه مشق هاي اوليه طراحي ام چه تجلياتي از رياضيات ديده مي شود!
باري به هر هنري انديشيدم هرچه را مورد توجه و دقت قراردادم، ديدم نقشي از رياضيات در تار و پود آن تنيده شده كه گاهي به گونه اي آشكارا و گاه به شكلي مستور در آن به چشم مي آيد. به خويشتن خويش و به طبيعت هم كه نگاه كردم نكته ها و قواعد رياضي را در همه جا، جاري ديدم. به خودم گفتم: راستي هم اين درياي هنر، تا چه پايه گسترده و ژرف است كه از هر زاويه به آن مي نگري، بعد تازه اي از ابعاد آن راكشف مي كني.هنگامي كه بدين گونه شگفتي هاي هنر را مورد بازنگري قرار دادم، بار ديگر نقش هنرآفرين يعني احسن الخالقين خداي يگانه را به ياد آوردم و در ذهن و دلم اين نكته را مرور كردم كه اين همه نظم و زيبايي كه در همه آن ها حساب و كتاب و سنجش و ميزان قرار دارد، رابطه ميان ماده و معنا را مشخص مي سازد و نه تنها هر هنرمندي كه هر انسان دل آگاه و ژرف نگري را به تكريم و ستايش آن يگانه هنرمند هنرآفرين فرا مي خواند. از همين روي در پايان اين جست وجوگري شتاب زده، از دل و جان و زبان، به پيشگاه حضرت سبحان، سپاس گزاردم و به پيشگاه استادم كه مرا به پيمودن اين راه شيرين و دل پذير و آگاهاننده فراخوانده بود، نيز سپاس بي كران تقديم نمودم.
& منابع محفوظ است

 



ميقات عشق

زهرا پيشرفت
خانه عظيم و مقدس كعبه دوباره شاهد خيل مشتاقان و عاشقاني است كه سر از پا نشناخته و به ديدار معشوق مي شتابند و خالصانه سر بر درگاه خالق يكتا مي سايند . آري زائران خانه دوست يك بار ديگر حماسه اي شور انگيز از وحدت و اتحاد ملت هاي مسلمان را به نمايش مي گذارند .
درياي مواج انسانهاي از خود رسته و به خدا پيوسته ، خاضعانه بر گرد بيت الله الحرام به چرخش در مي آيند و چشمها را خيره مي كنند و تو ، كه همچون ديگران بر گرد اين بناي مبارك در گردشي ، هنگامي به خويش مي آيي كه همچون قطره اي درميان امواج طوفانزاي انسانهايي كه هر يك به شكلي او را مي خوانند و به نحوي اورا
مي جويند ، سرگرداني . به خويش مي نگري و احساس مي كني كه هرگز تا به اين حد چنين سبك و آرام نبوده اي ؛ سيلي سركش و آشنا وجودت را پر مي كند . احساس مي كني در بيكران آبي آسمان كه بر بيت الله الحرام سايه افكنده است به پرواز در آمده اي و تا بارگاه عظيم ربوبي اش پيش رفته اي .
سرگشته و درمانده سر بر آستانش مي گذاري و در آغوش گرم و مهربانش پناه مي گيري ؛ از او مي خواهي كه ديگر ترا به خودت وانگذارد . از او مي خواهي حال كه ترا با عشق راستين و با عظمت خويش آشنا نموده است ، پايمردي و استقامتي عطايت فرمايد تا همچنان ثابت قدم بماني . از او مي خواهي تا بينشي نصيبت نمايد كه فلاح و رستگاري را از لغزش ها و گمراهي ها بازشناسي .
به دامانش مي آويزي و ملتمسانه از او مي خواهي كه مشكلات مسلمانان را حل كند و دلهاي پاك و صبورشان را به هم نزديك تر سازد . از او مي خواهي كه دستهاي ناپاك ناجوانمرداني را كه هر يك به نحوي امور مسلمانان را دچار نابساماني ساخته و بين ايشان تفرقه مي اندازند ، قطع گرداند .
فريادهاي تكبير كه عاجزانه فاصله حنجره تا لب هايت را طي ميكند و جريان متناوب اشك هاي گرم و بي امان كه سيماي شرمسارت را شستشو مي دهد ، ترا به خود مي آورد و ديگر بار همچون قطره اي دستخوش امواج طوفاني خويش را برگرد خانه معبود ، در طواف مي يابي .
با وجود آن همه هياهو و فرياد كه پيرامونت را فرا گرفته است ، سكوتي دلنشين ترا به خويش مي خواند . گوشهايت را تيز مي كني . اين صداي بال فرشتگان است كه با زمزمه هاي عارفانه حجاج بيت الله در هم آميخته و فضايي سرشار از معنويت و عرفان را بوجود آورده است و تو اينك سبكبار و رها از تعلقات دنيوي ، انديشمندانه به اطرافت
مي نگري . برادران سياه پوستت را مي بيني كه مرواريد درخشان اشك بر چهره شفافشان مي غلطد و فرياد تكبير و تهليل شان غمي ديرپا را در چشمهاي منتظر شان به تصوير مي كشد . به هر طرف كه مي نگري برادر و خواهري مسلمان ترا به خويش مي خواند .
تو تنها نيستي ؛ مسلماني هستي در ميان صدها هزار مسلمان ديگر : سياه ، سفيد ، سرخ ، زرد ، شيعه ، سني ، آفريقايي ، اروپايي ، آمريكاي لاتين و .... و تو با روحي كه در جاري نور حق شستشو شده است ، جاي پاي قرن ها استبداد ، خشونت و نامردمي را بر جاي جاي اندام استوارشان مي بيني ؛ دستي پر از تمنا از درون به سويشان مي گشايي و با فرياد از عمق وجودت آن ها را ميخواني . و اگر اين فرياد پرتوان از حنجره هر مسلماني كه آستانبوس بيت الله الحرام است بيرون آيد ، به زودي طنين كوبنده آن از ديوارها و فضاي ملكوتي كعبه خارج شده و دنياي استكبار را به لرزه خواهد انداخت .
آري »مناسك حج بانگ بيدار باش دنياي اسلام است » ؛ تا مسلمانان عالم به دور از هرگونه گروه و تشكل از پيش سازمان يافته يك دل و يك جهت در خاستگاه وحي الهي ، آرمانهاي مقدس خويش را جامه عمل پوشند و در جهت رفع مشكلات و مسائل دنياي اسلام ؛ چاره انديشي كنند . حج ، اين كنگره عظيم سياسي عبادي مسلمانان جهان ، حضور انسانيت در صحنه عشق و پرستش و فرياد مظلوميت انسان در ژرفناي ظلمتها و ظلمهاي تاريخ است .

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14