(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 10 آذر 1389- شماره 19804

مفهوم ملت از منظر ميرزاي شيرازي
نقش آفرينان عصرتاريكي - 25
پيوند آيت الله شريعتمداري با ملي گرايان

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مفهوم ملت از منظر ميرزاي شيرازي

دو قرائت در تفسير واژه ملت در يكصد سال اخير
در چند دهه بعد از نگارش رساله شيم عليه، يعني دوران تحريم تنباكو و عصر مشروطيت تحول و تكاملي مهم در برداشت از مفهوم ملت روي مي دهد. در اين مورد مي توان به دو گرايش و تفسير توجه داشت:
نخست، گرايشي كه، با توجه به سابقه تاريخي و پيشينه فكري و فلسفي اين مهم، با توجه به عصر صفويه و تحولات دوران قاجاريه به ضرورت رشد اين مفهوم توجه نمود. اين ضرورت وقتي بيشتر احساس گرديد كه شكاف بين دولت و ملت بيشتر شد و مفهوم «مقدس» از دولت قاجاريه بيشتر گرفته و براي شريعت و علماي ديني بيشتر وضع مي شد. در اين هنگام كه شكاف بين دولت و ملت بيشتر شده و از طرفي دين و دولت هم به نوعي بي اعتمادي و سپس تقابل مي رسند، به يكباره شاهد ظهور لفظ «اعلاي كلمه ملت» در مكتوبات و رسايل عصر تحريم تنباكو هستيم. به نظر مي رسد آيت الله ميرزاي شيرازي توجه و دقت زيادي دراين مورد مبذول داشته است. به كاربردن لفظ «مصالح عامه» و «ملت» دراين دوران فصل جديدي درتاريخ تحولات سياسي ايران است چرا كه ملت در اينجا به سه مفهوم مكمل هم و در كنار يكديگر اطلاق مي گردد:
اول- در مفهوم شريعت و دين.
دوم- در مفهوم مردم پيروان شريعت.
سوم- در مفهوم مردم پيرو شريعت درمحدوده جغرافيايي كشوري به نام ايران.
درحقيقت مفهوم «مردم ايران اسلامي- شيعي» يك كل بزرگ را تشكيل مي داده كه لفظ ملت اين سه عنصر را يكجا مي توانست در خود داشته باشد. ميرزاي شيرازي در چند سند و نامه تاريخي به هر يك از اين عناصر اشاره دارد:
وي به سال 1306 در پاسخ به نامه استفتائيه آيت الله حاجي شيخ فضل الله نوري مي نويسد:
«در اعصاري كه دولت و ملت در يك محل مستقر بود، چون زمان حضرت حتمي مأب(ص) تكليف سياست دراين قسم از امور عامه درعهده همان شخص معظم بود و حال كه، به اقتضاي حكميت الهيه جل ذكره، هريك درمحلي است، درعهده هردو است كه به اعانت از يكديگر، دين و دنياي عباد را حراست كرده بيضه اسلام را در غيبت ولي عصر(عج) محافظت نمايند و تفاعد و كوتاهي از يكي، امر معوق و رعيت به امثال اين بلاها مبتلا مي شوند.»
ميرزاي شيرازي درادامه مي نويسد: «... مورد مذكور باب سياسات و مصالح عامه است و تكليف در اين باب، برعهده ذوي الشوكه از مسلمين است كه با عزم محكم مبرم درصدد رفع احتياج خلق باشد به مهياكردن مايحتاج آنها.» (نجفي و جعفريان 1373: ص ص 89-90)
سه سال بعد، ميرزاي شيرازي در نامه اي به ميرزاي آشتياني درخصوص نتايج قيام تحريم تنباكو و حضور مردم در آن و شكست استعمار خارجي به تشريح دست آوردهاي اين نهضت مي پردازد. درحقيقت، در زماني كه نوعي فاصله بين دين و دولت ايجاد مي شود، دراين مواقع مهم تكليف مردم چه مي شود؟
به نظر ميرزا، چون دولت از وظايف خود كوتاهي كرده، و ازطرفي يك ملت دولت مقدس يكپارچه لااقل شبيه به دوران صفويه هم وجود ندارد، لذا دين كه همان ملت باشد با توجه به عنصر مردم و ياري مردم درمقابل دولت مي ايستد. به بيان صريح تر، هرچند كه، قبل از قيام تحريم، دين با لفظ «ملت» خوانده مي شود، بعد از تحريم تنباكو و متولدشدن يك «ملت جديد» جداي از دولت، اين ملت در حقيقت شامل دين مي شود كه مردم را هم در بطن خود دارد و مردم، در شكاف و اختلاف بين دين و دولت، طرف دين را گرفته اند. حدس زدن مابقي ماجرا درتاريخ كار ساده اي است، چرا كه رسيدن به چنين تفكري خيلي زود در دهه بعدي در عصر مشروطيت ثمر داد و ملت به طور يكپارچه در حركت مشروطه و حركت مشروعه به طور كامل نظام استبدادي را زيرسؤال برد. به تعابير مرحوم ميرزاي شيرازي، درنامه اي به ميرزاي آشتياني تا حدودي مطالب مذكور مستندتر بيان مي شود:
«همين كه محقق شد اين اختصاص منافي ملت و برعموم رعيت شاق است محض اعلاي كلمه ملت و رفاه عموم رعيت...» (نجفي و جعفريان 1373: ص: 256)
دوم، آن گرايش است كه مفهوم ملت را در معنايي صرفا تقليدي از فرهنگ سياسي مغرب زمين به كار برده است. دراين مورد، مي توان به مكتوبات و نگارشات ميرزا ملكم خان، كه اتفاقا معاصر ميرزاي شيرازي است، اشاره نمود. وي، بدون اين سابقه تاريخي و فراز و نشيب هاي نظري و عملي، با نوعي مفهوم سكولار از ملت به نوعي شبيه سازي غيرعيني و غيرواقعي دست زده است. درهمين منظر و افق، برخي جرايد خارج ايران مثل اختر نيز مانند تفكر ملكم خان در اين مسير نظري تقليدي حركت مي كردند. با توجه به قدرت مرجعيت درعصر ميرزا، تفكر ديني قرين با ملت غلبه نمود و نهضت ضداستعماري به ابعادي وسيع رسيد، اما درعصر مشروطيت قضيه اين دو خط به نوعي تقابل جديد رسيد. جريان مشروعه و تفكر آزادي خواهان ديني مشروطه مثل علماي نجف و اصفهان و برخي شهرها از مفهوم ملت نگاه اولي را در مدنظر داشتند و برخي مطبوعات و رسايل منورالفكري به نوعي حداسازي مفهوم دين از ملت توجه نشان مي دادند.

 



نقش آفرينان عصرتاريكي - 25
پيوند آيت الله شريعتمداري با ملي گرايان

حدود يك سال و چهار ماه بعد از تبعيد حضرت امام به تركيه يعني در روز 13 اسفند 1345، شريعتمداري با لحني ملتمسانه نسبت مخالفت خود با طرح آزمايش علمي طلاب از سوي آموزش وپرورش رژيم را تكذيب مي كند. گزارشگر ساواك در اين مورد از شريعتمداري نقل مي كند:
«من هيچ وقت با ادامه اوامر شاهنشاه مخالف نيستم، بلكه پشتيبان اوامر معظم له مي باشم. من در انظار ديگران نمي توانستم موافق با اجراي برنامه باشم، گرچه باطناً موافقم.»195
همين گزارش حاكي است كه شريعتمداري با برنامه رژيم در اعزام برخي از طلاب به سربازي نيز همراه بوده است. ديگر اسناد ساواك نشان مي دهد كه ساواك با ميدان دادن به شريعتمداري و تقويت دارالتبليغ و تلاش براي محوريت آن بر كل حوزه علميه قم، از وي براي تضعيف مقاومت ديگر مراجع تقليد حاضر در قم در برابر برنامه هاي رژيم استفاده مي كرده است. به عنوان مثال ساواك قم در نامه اي به مديريت اداره سوم ساواك خبر مي دهد كه به شريعتمداري توصيه شده است راجع به «لايحه خانواده» به آيت الله گلپايگاني ابلاغ كند هرگونه مخالفت درباره لايحه باعث تضعيف خودش مي شود و شريعتمداري به همين منظور وعده ملاقاتي با آيت الله گلپايگاني گذاشته است!
رئيس ساواك قم دو سال بعد يعني در دوم دي ماه 1348 در نامه اي به مركز و در بيان مذاكره اي كه با شريعتمداري داشته است مي نويسد:
«نامبرده شمه اي از ناراحتي هاي خود از اعمال و رفتار آقاي گلپايگاني بيان داشت. به اين معني كه مشاراليه خود را در عموم مسائل فاعل مطلق دانسته و توقع دارد هر اقدامي برخلاف تصميمات دولت مي نمايد ديگران هم از او تبعيت كنند و روي همين اصول پس از افتتاح سينما (در قم) به تنهايي براي درس حاضر نگرديده و روز بعد هم نماز نگزارده و انتظار داشته من هم به تأسي از او همين كار را بكنم و بعد كه ديد من اقدام نكردم اشخاص ديگري را نزد من فرستاد و چون نتيجه نگرفت شخصا به منزل شيخ مرتضي حائري رفته و از او خواسته كه با من تماس حاصل كند كه حتي براي يك روز هم كه شده در درس طلاب حاضر نشده و نماز نگزارم و با اين حال موافقت نكردم.»196
موضوع مورد اشاره شريعتمداري مربوط به تلاش رژيم براي شكستن مقاومت فرهنگي در شهر قم از طريق راه اندازي سينما در اين شهر است. اين امر با عكس العمل محكم مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني روبه رو شده بود.
رئيس ساواك قم در ادامه همين سند مي نويسد:
«آقاي شريعتمداري اظهار داشت، بهترين راه براي تضعيف و شكست گلپايگاني مخالفت با نمايندگان فعال ايشان در شهرهاي مختلف مي باشد و تقاضا داشت به نحو مقتضي نسبت به تغيير محل آنان اقدام شود.»
شريعتمداري در ملاقات ديگري در همان سال با رئيس ساواك قم تصريح كرده بود از شركت طلاب تحت اختيار خود در مجلسي كه آيت الله گلپايگاني براي محكوميت آتش زدن مسجدالاقصي قرار بود در مدرسه فيضيه تشكيل دهد جلوگيري خواهد كرد و باز سندي از ساواك نشان مي دهد شريعتمداري در جريان سفر شاه به عراق از طريق رابط خود به مرحوم آيت الله سيدمحسن حكيم پيغام داده بود كه در صورت انجام اين سفر از شاه استقبال شود. چون عدم تحقق اين امر باعث تقويت اهل تسنن و به وجود آمدن عكس العمل بد نسبت به روحانيت خواهد شد! 197
پيوند ديرينه شريعتمداري و ملي گرايان
پيش از اين به تلاش سيدكاظم شريعتمداري براي مديريت مطلق بر حوزه علميه قم اشاره داشتيم. ديديم كه او حتي ساواك را در جريان برنامه هاي خود براي تضعيف مراجع عظيم الشأني مثل مرحوم آيت الله گلپايگاني قرار مي داده است.
متقابلاً ساواك نيز دائماً دغدغه حفظ منزلت وي در حوزه هاي علميه را داشته است. رئيس ساواك قم در 13 مرداد 1349 در نامه اي به مدير كل اداره سوم اين سازمان با تصريح اينكه موقعيت آيت الله شريعتمداري در حال حاضر در مرحله سوم (پس از آيت الله مرعشي نجفي و آيت الله گلپايگاني) قرار گرفته، هشدار داده بود:
«عدم توافق و تجانس آيات بالاخص شريعتمداري با آيات ديگر با توجه به شايعات دولتي بودن شريعتمداري وضعي را به وجود آورده كه علاوه بر كاستن وجهه وي به افزايش حس بدبيني طلاب نسبت به دستگاه شريعتمداري افزوده...»198
اين بدبيني بي جهت نبود. اگرچه شريعتمداري در جريان مسائلي مثل همكاري با رژيم در موضوعاتي مثل خدمت نظام وظيفه طلاب، از خوف آشكار شدن روابط حسنه اش با رژيم از وساطت براي معاف كردن طلاب از خدمت طفره مي رفت، اما گستردگي روابط او و اطرافيانش با رژيم چيزي نبود كه از نگاه هاي تيزبين طلاب و فضلا مخفي بماند. به عنوان مثال يك مورد از اسناد ساواك نشان مي دهد يك روحاني درباري كه در مراسم تاجگذاري شاه حضور داشته است پس از مواجهه با برخوردهاي تنفرآميز ديگر مراجع تقليد، از شريعتمداري پاداش دريافت مي كند. يا در جريان شهادت آيت الله سعيدي]22[، شريعتمداري به پيشنهاد ساواك فردي را با مبالغي پول براي ملاقات با خانواده آن شهيد بزرگوار اعزام مي كند تا آنها را از بيان اينكه آيت الله سعيدي به شهادت رسيده است، باز دارد!199
در همان روزهايي كه شهيد آيت الله سيد محمدرضا سعيدي به خاطر اعتراض به حضور سرمايه گذاران آمريكايي در ايران زير شكنجه قرار داشت، شريعتمداري تلگرام شاه ديكتاتور درباره رحلت مرحوم آيت الله حكيم را »موجب تشكر و تخفيف آلام و تأثرات ناشي از اين مصيبت« دانسته و چنين نوشته بود:
«از درگاه خداوند متعال مسألت مي نمايد كه اعلي حضرت همايوني را در راه تحكيم مباني اسلام و تقويت تعليمات عالي دين مبين كه ضامن سعادت معنوي و مادي و موجب بقاي ملك و ملت است، تأييد فرمايد»200
درست پنج روز پس از انتشار اين نامه شريعتمداري، آيت الله سعيدي در زير شكنجه هاي رژيم سلطنت به شهادت رسيد.
شريعتمداري در مسئله دارالتبليغ، علاوه بر برخورداري از وجوهات برخي از اقشار متمكن، مورد حمايت هاي مالي دولتي نيز بوده است. چنان كه يكي از اسناد لانه جاسوسي آمريكا در آبان 1350 از شريعتمداري به عنوان رئيس مركز مذهبي قم ياد مي كند كه از نخست وزيري و ساواك وجوهي را دريافت مي كند.201
به شهادت اسناد ساواك او در ملاقات با آيت الله ميلاني در قم، به صراحت از امكان وساطت انتقال پيام هاي آن مرحوم به ساواك سخن به ميان آورده و جالب است كه براساس همين اسناد براي انجام بازديد آيت الله ميلاني در مشهد، شريعتمداري نظر رياست ساواك را خواسته است.202
با همه اينها شايد نتوان شريعتمداري را عامل مستقيم ساواك به حساب آورد. او بيش از هر چيز به ارتقاي جايگاه خود در فضاي مسالمت و رفاقت با رژيم سلطنت مي انديشيد. همين امر باعث مي شد كه طرفداران مبارزه پارلمانتاريستي، مثل عناصر جبهه ملي و نهضت آزادي بيشترين نزديكي را با وي احساس كنند. بازرگان بلافاصله پس از آزادي از زندان به قم رفت و در جلسه دارالتبليغ شركت كرد.
رابطه ميناچي مدير حسينيه ارشاد با فعالان دارالتبليغ از ابتداي فعاليت اين حسينيه قابل مشاهده است. افرادي همچون صدر بلاغي، سيد غلامرضا سعيدي، سيد هادي خسروشاهي و محمد مجتهد شبستري از جمله اين افراد بودند.
سه نفر اول اين افراد پس از پيروزي انقلاب از سوي شريعتمداري، حزب خلق مسلمان را به عنوان بديل حزب جمهوري اسلامي تأسيس كردند. البته انصاف اين است كه اذعان شود كه همان ها اولين كساني بودند كه با مشاهده افراط كاري هاي اطرافيان شريعتمداري، خود را از اين حزب كنار كشيدند.
ارتباط ميناچي يار نزديك بازرگان با شريعتمداري و بيت او در حدي بود كه ويليام سوليوان آخرين سفير آمريكا در نامه اي به وزارت امور خارجه اين كشور در 30 مهرماه1357 از ميناچي به عنوان «دوست نزديك شريعتمداري» ياد مي كند. اسناد لانه جاسوسي نشان مي دهد كه ميناچي درباره تلاش خود براي اجراي برنامه هاي سازشكارانه مشترك بين شريعتمداري و بازرگان و حتي متقاعد كردن امام به پذيرش اين برنامه ها در ماه هاي پاياني رژيم سلطنت به صورت مستمر به مأموران لانه جاسوسي گزارش مي داده است. شريعتمداري و اطرافيانش به طور جداگانه نيز ارتباطاتي را با سفارت آمريكا برقرار كرده بودند و اين ارتباطات پس از انقلاب از گستردگي بيشتري برخوردار شد.
آمريكايي ها از اولين سال هاي نهضت اسلامي به ايجاد محور فرعي در مقابل امام خميني، توسط شريعتمداري و با همفكري ملي گرايان، توجه ويژه اي داشتند. جونز و ويكتور ولف كارشناسان سفارت آمريكا در تهران در گزارشي با طبقه بندي خيلي محرمانه در تاريخ 18 شهريور 43 با اشاره به اينكه »شريعتمداري احتمالاً از برجستگي (امام) خميني خيلي خوشحال نيست... احتمالاً نمي خواهد كه (امام) خميني بزرگترين رهبر شيعيان شود و اگر از تضعيف كلي آن مقام روحاني آگاه گردد محتمل است كه عقب بكشد و يا حمايتش را از (امام) خميني كاهش دهد«، ديدگاه خود را درباره آينده سياسي او چنين ترسيم كرده بودند:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
195- همان، ص 83.
196- سيدحميد روحاني، شريعتمداري در دادگاه تاريخ،دفتر اسناد انقلاب اسلامي،قم، 1361، ص94.
197- سيدحميد روحاني، پيشين، ص 112.
198- سيدحميد روحاني، پيشين، ص 99.
199- سيدحميد روحاني، پيشين، ص 113.
200- كيهان، شماره 8062، (16 خرداد 1349)، ص 1.
201- دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، اسناد لانه جاسوسي، خط ميانه (5)، جلد 55، ص 24.
202- سيدحميد روحاني، پيشين، ص 119.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14