(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 13 دی 1389- شماره 19830

بررسي استراتژي جديد نظامي در سرزمين آفتاب تابان
ژاپن در فاز تهاجمي



بررسي استراتژي جديد نظامي در سرزمين آفتاب تابان
ژاپن در فاز تهاجمي

جعفر بلوري
انتشار استراتژي جديد نظامي ژاپن در 17دسامبر 2010 و اعلام برنامه هايي كه در يك كلام «ميل به تهاجمي شدن» ارتش اين كشور را نشان مي دهد، توجه كارشناسان و تحليلگران بين المللي را به خود جلب كرده است.
ژاپن در استراتژي نظامي جديد خود براي پنج سال آينده 280 ميليارد دلار اختصاص داده و در آن بر اموري چون تقويت موضع دفاعي درجنوب غرب اين كشور (مناطق هم مرز با چين)، تقويت نيروي هوايي و دريايي، افزايش شمار زيردريايي ها از 16 به 22 فروند، گسترش روابط با همپيمانان كليدي ازجمله آمريكا، سرمايه گذاري و تمركز روي پروژه هاي موشكي بالستيك و... تاكيد كرده است.
يكي از مسائل مهم ديگر گنجانده شدن در اين استراتژي كه به تصويب كابينه «تائوتو كان»، نخست وزير ژاپن رسيده ابراز نگراني نسبت به توان روزافزون نظامي چين و تهديدخواندن توان موشكي كره شمالي است:
«اقدامات نظامي چين و نبود شفافيت در اهداف نظامي اين كشور يك نگراني براي منطقه و جامعه بين الملل محسوب مي شود.... برنامه هاي موشكي و اتمي كره شمالي عامل بي ثباتي براي امنيت كشور (ژاپن) و منطقه است.»
ژاپن با انتشار اين استراتژي نشان داد قصد خروج از حالت تحميل شده ازسوي آمريكا پس از پايان جنگ جهاني دوم را دارد و رفته رفته به دنبال ورود مجدد به معادلات نظامي درسطح بين المللي است. همانطور كه مي دانيد اين كشور پس از حملات اتمي و اشغال ازسوي آمريكا، از داشتن يك ارتش قدرتمند و مستقل به معناي رايج امروزي منع و در مقابل،مسئوليت تامين امنيت آن برعهده ارتش آمريكا گذاشته شد.
اكنون برخي از سؤال هايي كه بايد به آن پاسخ داده شود اين است كه اولا، آيا ژاپن قصد بازگشت به دوران قبل از جنگ جهاني دوم را دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، چه دلايلي باعث اين تغيير رويكرد شده است؟ نقش احتمالي آمريكا دراين بين چيست؟
براي پاسخ به اين سؤال ها به طور مختصر تاريخچه حضور ژاپن در جنگ جهاني اول و دوم مي پردازيم.
نبايد فراموش كرد برخي آيين ها و اعتقادات خاص مذهبي، همواره زمينه رشد افراط گونه روحيات ملي گرايانه و نظامي گري ژاپني ها در طول تاريخ بوده است.
ژنرال ها و مقامات ارشد نظامي ژاپن به خصوص در دهه30 تحت تاثير فيلسوفي با نام «تويوما» به شدت اعتقاد داشتند كه خداوند ملت ژاپن را برگزيده و يكايك مردم اين كشور موظفند براي ايجاد «ژاپن بزرگ» بكوشند. براساس آيين «شينتوي پاك» امپراتور ژاپن خداي تمام دنياست و ملت ژاپن نيز مأموريت دارند سايرين را تحت هدايت بي چون و چراي امپراتور درآورند.
بحران شديد اقتصادي دهه 30 ژاپن بر دامنه اين اعتقادات افزود و رشد شديد احساسات ملي گرايانه ايده توسعه ارضي و ايجاد جامعه بزرگ به زعامت ژاپن را در بين توده مردم اين كشور لازم و واجب نشان داد.
ژاپن ازجمله كشورهايي است كه در اوايل قرن بيستم براي افزايش قدرت و قلمرو تحت نفوذ خود دست به هر اقدامي مي زد. اين كشور در جنگ جهاني اول براي رسيدن به اين اهداف و افزايش قلمرو نفوذ خود درچين، به كشورهاي بريتانيا، روسيه و فرانسه پيوست كه نيروهاي اتفاق سه گانه خوانده مي شدند. ژاپن در اوت 1914 نيز پس از اعلام جنگ به آلمان به سرعت سرزمين هاي تحت تملك اين كشور درچين و جزاير مارشال در اقيانوس آرام را به اشغال خود درآورد. اين كشور سرانجام درسال1917 توانست با امضا توافق نامه اي با فرانسه، بريتانيا و آمريكا به منافع خود در چين و اقيانوس آرام رسميت بخشد.
پس از پايان جنگ جهاني اول، ژاپن به يكي از پنج قدرت بزرگ نظامي و صنعتي جهان تبديل شده بود كه در «شوراي جامعه ملل» صاحب كرسي دائم بود. در كنفرانس صلح «ورساي» نيز تمام حقوق آلمان در استان «شان دونگ» چين به ژاپن رسيد.
ژاپن اما در طول جنگ جهاني دوم نيز به خوبي خوي سيري ناپذيري و قدرت طلبي خود را نشان داد. اين كشور با روحياتي كه به آن اشاره شد، توانست در همان نخستين ماههاي جنگ حدود 50 ميليون كيلومتر مربع از كره زمين (يك ششم زمين) را تحت كنترل و استيلاي خود درآورد. اين كشور با استفاده از سنت ديرينه سامورايي ها در جنگ يعني حملات غافلگيرانه، توانست به اهداف تعريف شده ازسوي امپراتور خود برسد اما سرانجام، حملات ناجوانمردانه اتمي آمريكا به شهرهاي هيروشيما و ناگازاكي، ژاپني هاي تسليم ناپذير را به زانو درآورد. هرچند روايت هاي تاريخي زيادي نيز حاكي است ژاپن قبل از آنكه با اتم هدف قرارگيرد، شكست خورده بود و آمريكايي ها به خاطر تحميل هژموني خود در دنياي پس از جنگ دست به اين اقدام ضدانساني زده اند.
اما ايالات متحده پس از قتل عام صدها هزارنفر از مردم ژاپن و بااستفاده از فرصت هاي نابي كه جنگ در اختيارش گذاشته بود، توانست خود را به عنوان يك ابرقدرت برجهانيان عرضه كند. بسياري از كشورهاي دنيا بر اثر جنگ متحمل خسارات سنگين جاني و مالي شده بودند و آمريكا كه دراين بين كمترين خسارت را ديده بود، فرصت را براي يكه تازي هموار مي ديد.
به اعتقاد بسياري از كارشناسان، يكي از دلايل خروج آمريكا از سياست سنتي انزوا و مشاركت در جنگ جهاني دوم، تحركات و موضعگيري هاي ژاپن بود. فراموش نمي كنيم كه ژاپن به عنوان يكي از دول محور تمايل داشت دامنه نفوذ خود را در اقيانوس آرام و حوزه شمال و جنوب وسعت بخشد؛ سياستي كه به شدت با منافع آمريكا و البته انگليس در تضاد بود.
حضور هميشگي
آمريكا در ژاپن
ايالات متحده آمريكا پس از نابودي كامل شهرهاي هيروشيما و ناگازاكي، درحالي كه عنوان ابرقدرتي جهان را با خود يدك مي كشيد، براي ادامه سياست هاي امپرياليستي خود ژاپن را همچنان در اشغال خود نگه داشت. اين كشور پس از تصرف و اشغال ژاپن، اقدام به تأسيس پايگاههاي نظامي متعدد در بخش هاي مختلف اين كشور كرده و توكيو را از داشتن يك ارتش قوي و مستقل برحذر داشت. واشنگتن در مقابل، متعهد به تامين امنيت ژاپن شد. اما با گذشت زمان و روي كارآمدن دولت هاي مختلف، فشار افكارعمومي براين كشور سنگيني كرد، تا جايي كه واشنگتن مجبور شد با امضاي توافقنامه هاي امنيتي ضمن بازگرداندن اسمي مناطق اشغالي، براي ادامه حضور خود در اين پايگاه ها اجاره بها بپردازد.
بدين ترتيب، آمريكا با پرداخت هزينه هاي سنگين همچنان در برخي مناطق و جزاير ژاپن مانند جزيره «اوكيناوا» پايگاههاي نظامي خود را حفظ كرده و هزينه هاي سنگين و مخالفت هاي مردمي نيز هنوز نتوانسته است اين كشور را براي خروج از ژاپن مجاب كند.
ظهور قدرت هاي نو
وغروب آمريكا
«جان ميرشاير» صاحب نظريه «رئاليسم تهاجمي» معتقد است، قدرت هاي بزرگ هميشه مترصد فرصتي هستند تا قدرت خود را در برابر رقبا فزوني بخشند. وي سپس جمعيت و ثروت را به عنوان «پايه هاي اصلي قدرت نظامي» تعريف و تصريح مي كند چنانچه كشوري داراي اين دو مولفه باشد، فرصت لازم براي خروش مقابل قدرت ها را به دست آورده است.
بيش از نيم قرن از پايان جنگ جهاني دوم مي گذرد و دراين مدت حوادث زيادي درعرصه هاي مختلف بين المللي روي داده است.
هزينه هاي جنگ درعراق و افغانستان ميلياردها دلار برپيكره بحران زده اقتصاد آمريكا تحميل كرده است و كشورهاي روسيه، چين، هند، برزيل، ژاپن و... با جهش اقتصادي، تشكيل يك جهان چند قطبي را نويد مي دهند.
اگر آمريكا درسال 1945 با داشتن پايه هاي اصلي قدرت مدنظر «جان ميرشاير» تبديل به قدرت برتر جهان شد، هريك از كشورهاي نامبرده اكنون داراي ثروت وجمعيت فراوانند. ژاپن به عنوان دومين اقتصاد بزرگ دنيا اكنون داعيه رقابت با آمريكا را دارد. در مورد رشد اقتصادي چين و قبضه شدن بازارهاي جهاني با كالاهاي اين كشور و بخصوص توان نظامي آن نيز بسيار سخن گفته شده است. اين كشور به تازگي به همراه روسيه هند و برزيل با تشكيل گروه «بريك» پايه هاي اصلي قدرت موردنظر را در بهترين شكل ممكن تشكيل داده و قدرت هاي نوظهوري شده اند. كافي است جمعيت اين چهار كشور را با هم جمع و شاخص هاي اقتصادي كه نشان دهنده رشد و پيشرفت يك كشور است را در اين چهاركشور بررسي كنيد.
به نظر مي رسد با افول آمريكا به عنوان يك هژمون و قدرت برتر، درك چرايي اتخاذ رويكردي كه اخيرا ژاپن آن را در قالب استراتژي جديد نظامي خود مطرح كرده است زياد سخت نباشد. اگر آمريكا از اوضاع وخيم كشورهاي درگير جنگ جهاني دوم نهايت بهره را برد و تبديل به يك قدرت بلامنازع شد، چرا ژاپن چنين نكند؟ آيا اكنون كشورهاي غربي به خصوص آمريكا به لحاظ اقتصادي در اوضاع خوبي به سرمي برند؟ آيا روحياتي كه ژاپن را تا سيطره بر يك ششم خاك كره زمين پيش برد اكنون وجود ندارد، يا اين كشور فرصت مورد نظر «ميرشاير» براي فزوني بخشيدن به قدرت خود نيافته است؟ اگر پاسخ منفي است پس علت اين رشد اقتصادي بزرگ چيست؟
مروري بر سفرهاي اخير «باراك اوباما»، رئيس جمهور آمريكا، به آسيا و اظهارات وي درديدار با مقامات هند، اندونزي، كره جنوبي و... مويد اين ادعاست. اوباما دراين سفر، بارها نياز آمريكا به كمك كشورهاي ميزبان خود براي حل بحران اقتصادي اش را تكرار كرد. اظهارات «اوباما» از موضع قدرت نبود چه رسد به اين كه از موضع ابرقدرتي باشد.
البته نگراني از رشد غيرمعمول توان نظامي و اقتصادي چين به عنوان كشوري كه امروزه به عنوان رقيب اصلي آمريكا شناخته مي شود نيز مي تواند از دلايل اتخاذ چنين رويكردي از سوي ژاپن باشد. حمايت هاي بي دريغ چين از كره شمالي، به عنوان كشوري كه داراي دشمني ديرينه با ژاپن است نيز در اين ميان بايد مورد توجه قرار بگيرد. به عبارتي گره خوردن سرنوشت امنيتي ژاپن و آمريكا موضوعي است كه توكيو حتما به آن توجه ويژه اي دارد. ژاپن شايد در كنار آمريكاي ابرقدرت مي توانست به ادامه زندگي بپردازد اما زندگي در كنار آمريكايي كه مدت هاست زمزمه هاي تجزيه آن به گوش مي رسد براي ژاپن ممكن نيست. به نظر مي رسد از در كنار هم قرار دادن اين دلايل و دلايل ديگري كه مطرح كردن آن در اين سطور مقدور نيست مي توان به چرايي تهاجمي شدن ژاپن پي برد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14