(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 21 بهمن 1389- شماره 19861

ريشه نفاق اصلاح طلبان
انتصاب يا انتخاب

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




ريشه نفاق اصلاح طلبان

ابطحي در اعترافات خود مي گويد: كار بدي كردم كه در راهپيمايي شركت كردم . ولي كروبي به بنده گفت كه ما با اين رأي كم نمي توانيم مردم را به خيابان ها دعوت كنيم. ولي خود برويم تا به نوعي اعتراضمان را نشان بدهيم. موسوي به كروبي پيغام داده بود كه من چيزي براي از دست دادن ندارم، موسوي اگر چه چيزي براي از دست دادن نداشت ولي با توجه به رأي 13 ميليوني با اين پيگيري آشوب ها خيلي چيزها را از دست داد و ما افتخار اين حضور 40 ميليوني را از دست داده و آن را خدشه دار كرديم. ما مي توانستيم در دنيا بهتر از اين باشيم. موسوي در بسياري از موارد مي گفت من طرفدار مردم مسلمان هستم. اين در حالي است كه اين آشوب ها دلبستگي هاي مردم مسلمان را نسبت به ايران قطع كرد. موسوي مي گفت كه من طرفدار خط امام هستم و هميشه روي نظام و امام تأكيد مي كرد، اما هيچ كس نمي تواند روي امام و نظام تأكيد كند ولي در عين حال كوچكترين عملي انجام دهد كه نظام را هم به خطر بيندازد. چرا كه امام فرموده اند حفظ نظام از اوجب واجبات است. اگر مقام معظم رهبري نبودند يا اگر ايشان يك قدم به عقب مي نشستند امروز هلال ناامني ايران، افغانستان و پاكستان شكل مي گرفت و در صورتي كه اين هلال تشكيل مي شد، ديگر هيچ جا اثري از انقلاب نمي ماند. از اين رو ملت ايران بايد از تيزهوشي مقام معظم رهبري و سربازان با نام و بي نام ايران كه اين كشور را از اين مسئله نجات دادند تشكر كند.
معمولاً ما نيمي از شجاعت را تعريف كرده ايم، اما شجاعت بزرگ تري هم وجود دارد كه بنده از آن استفاده مي كنم. اگر انساني احساس كند كه به ديدگاهي رسيده و اين ديدگاه به نفع نظام است، بيان آن شجاعانه تر است از بيان ديدگاه و نظر اپوزيسيون در مقابل حكومت و نظام. لذا به همه دوستان مي گويم و همه دوستاني كه صداي ما را مي شنوند بدانند كه موضوع تقلب در ايران دروغ بود و در واقع «تقلب» موضوعي بود تا آشوب ها شكل بگيرد تا ايران همانند افغانستان و عراق بشود، تا جايي كه كشور دچار آسيب و سختي بشود.250
در اين دادگاه پس از ابطحي، عطريانفر نيز با استقبال از تقسيم بندي ابطحي در مفهوم «شجاعت» انگيزه خود براي اعتراف را چنين عنوان كرد كه «آمده ايم بگوييم جزو نظام هستيم و آماده ايم خود را بشكنيم و بگوييم از نظام دفاع مي كنيم.» عطريانفر پس از ذكر تاريخچه انحرافات جبهه دوم خرداد در ذكر دليل آن گفت: «به دليل زاويه گرفتن از ولايت فقيه دچار نوعي نفاق شديم و ظاهر و باطن ما متفاوت شد.» وي در توضيح ادعاي تقلب نيز گفت: «در انتخابات ما دچار خلط مبحث شديم و موضوع تخلف را در جايگاه تقلب قرار داديم.»« ما تقلب را به مجريان نسبت مي دهيم اما در تعريف مجريان دچار مشكل هستيم زيرا مجريان شامل افراد معتمد محل نيز مي شود كه طرفداران هر يك از كانديداها در ميان اين معتمدان وجود دارند و نيز با توجه به اعتقادات مذهبي اين افراد نمي توانند تقلب كنند.» لذا حجم بزرگ مجريان معتمدين هستند و آنان كساني اند كه از ابتداي انقلاب مورد احترام مردم بوده و در هيچ حوزه اي اجازه تقلب نمي دهند و كسي كه بخواهد تقلب بكند خود را كوچك مي كند. تقلب يك رويكرد بيرون از مجريان است و اين موضوع هم از مقاطع اول انقلاب تاكنون حجمش كمتر از سه درصد است.»251
عطريانفر در همان روز و در نشست خبري كه پس از دادگاه تشكيل شد درباره وضعيت فكري ديگر عناصر بازداشت شده اين جبهه گفت: «دوستان ما نيز مشابه ما فكر مي كنند اما توان اعلام ندارند.»252 اما همان طور كه عطريانفر گفت بسياري از افراد بازداشت شده نيز به تدريج پس از آنها جرأت يافته و لب به اعتراف گشودند: سعيد حجاريان، حمزه كرمي، عبدالله رمضان زاده، هدايت الله آقايي، سعيد شريعتي، مسعود باستاني، شهاب الدين طباطبايي و صفايي فراهاني از جمله اين افراد بودند. عبدالله رمضان زاده در چهارمين دادگاه رسيدگي به اتهامات متهمان حوادث پس از انتخابات در اظهارات خود گفت: هر طور به مسئله انتخابات نگاه مي كنم به اين نتيجه مي رسم كه انتخابات در مسير قانوني و درست انجام شده و پذيرش آن براي همه تكليف قانوني است و نبايد در آن شبهه ايجاد كرد. ما بايد به خاطر تحليل غلط از مردم عذرخواهي كنيم. چون قبلاً به مردم گفتيم اگر مشاركت حداكثري شود ما پيروزيم. ولي حالا كه مشاركت حداكثري شد ما پيروز نشديم، بنابراين تحليل ما اشتباه بود و از [اين] بابت بايد عذرخواهي كنيم. وي كه قائم مقام حزب مشاركت بود در اعتراض به بيانيه هاي تند و خارج از چهارچوب نظام سياسي كشور از سوي حزب مذكور مي گويد: «من تحليل حزب را قبول ندارم و اين تخلف صريح حزبي است و غيرقابل پذيرش و فاقد وجاهت قانوني است. اين تحليل بسيار مغشوش، ناچسب و غيرمنطبق بر واقعيت است.»253
محسن صفايي فراهاني در ردّ ادعاي «تقلب» كه به گفته وي از قبل از اين نيز قابل تشخيص بود در تحليل چرايي نتيجه انتخابات در پايان جلسه دادگاه در جمع خبرنگاران گفت: «دولت نهم در چهار سال اخير اقداماتي از قبيل پرداخت انواع و اقسام وام ها به روستاها و كمك به حاشيه شهرها داشتند و براي مثال به يك ميليون خانوار زمين هاي 99 ساله و به 20 ميليون نفر سهام عدالت داده است. اين اقدامات در سطح كلان آثار منفي اقتصادي مانند رشد نقدينگي و كاهش رشد سرمايه گذاري داشته ولي در اقتصاد خرد، مشكل بسياري از دهك هاي پايين را حل كرده است و تزريق اين نقدينگي باعث شد تا مشكلات به صورت مقطعي حل شود. بنابراين از قبل هم محرز بود كه دولت موجود با يك اختلاف بالايي برنده خواهد شد و نيازي به تقلب نبود و من اين موضوعات را در دفاعيه خود نيز آورده ام.»254
سعيد شريعتي از اعضاي ستاد موسوي نيز در نامه دفاعيه خود در دادگاه مسائل مربوط به «مسئله تقلب» و حوادث انتخابات را چنين تحليل مي كند كه:
ريشه اصلي رخدادهاي غم انگيز اخير انتشار و دامن زدن به شايعه تقلب گسترده در انتخابات بود. ادعايي فوق العاده بزرگ و مسئوليت آور با تكيه بر حداقل مستندات و صرفاً بر اساس شايعات، اخبار ناموثق و گزارش هاي نادقيق. من در اينجا بلكه از پيش معتقد بوده ام كه در انتخابات تقلب نشده است. به اين معنا كه اعداد و ارقام اعلام شده با تقريب معقول و مرسوم همه انتخابات ها همين است. به اعتقاد من در مكانيزم موجود رأي گيري و شمارش آرا خصوصاً در انتخابات رياست جمهوري كه به صورت سراسري و معمولاً با تعداد كمي از نامزدها برگزار مي گردد امكان تقلب در حدي كه با چنين فاصله اي آرا را دگرگون كند وجود ندارد.
ريشه توهم به وجود آمده آنجاست كه اصلاح طلبان گمان مي كردند با افزايش مشاركت به بالاي 60 درصد پيروزي آنان قطعي است. اما اين تحليل مبتني بر يك شرط مقدّر بود و آن اين كه جامعه احساس كند ميان اصلاح طلبي و به اصطلاح اصول گرايي برمي گزيند. مشاركت به 85 درصد رسيد، اما چون آن شرط مقدر حاصل نشد و دو قطبي ديگري در جامعه رواج يافت، خصوصاً با آن ناشكيبايي و اشتباهي كه يكي از بزرگان حامي نامزد مورد حمايت ما در روزهاي منتهي به انتخابات مرتكب شد نتيجه غير از آن چيزي شد كه ما تصور مي كرديم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
250 . «ابطحي: هاشمي رفسنجاني، موسوي و خاتمي قسم خورده بودند يكديگر را تنها نگذارند»؛ خبرگزاري فارس؛ 10/5/1388.
251 . «عطريانفر: با زوايه گرفتن از ولايت فقيه دچار نفاق شديم»؛ خبرگزاري فارس؛ 10/5/1388.
252 . «گزارش كامل اظهارات ابطحي و عطريانفر در كنفرانس مطبوعاتي و جلسه دادگاه»؛ خبرگزاري ايسنا؛ 10/5/1388.
253 . «انتخابات در مسير قانوني و درست انجام شده»؛ خبرگزاري فارس؛ 3/6/1388، كد مطلب: 8806030679.
254 . «صفايي فراهاني در جمع خبرنگاران: راهپيمايي هاي پس از انتخابات را شركت و تأييد نكرد»؛ خبرگزاري فارس؛ 3/6/1388؛ كد مطلب: 8806031348.

 



انتصاب يا انتخاب

مؤلف كتاب «شواهد التنزيل» كه يكي از علماي اهل تسنن است،1مي گويد: من حديث منزلت را با پنج هزار سند نقل كرده ام. هم چنين عده زيادي از علماي اهل تسنن شهادت داده اند كه اين حديث، از جمله اخبار متواتر است. يكي از علماي اهل تسنن كتابي درباره اخبار متواتر به نام «الدرر المتنافره في الاخبار المتواتره » نوشته و در آن اخباري را كه به تواتر از پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) نقل شده است، جمع آوري كرده است. يكي از روايات متواتري كه در اين كتاب نقل شده، حديث منزلت است. در هر حال بنا بر نقل شيعه و سني، شكي نيست كه پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) خطاب به حضرت امير(عليه السلام) فرموده است: أنت م نّي ب منز له هارون م ن موسي(عليه السلام) ا لاّ أنّه لا نب يّ بعد ي.2
بنابراين در آغاز دعوت علني پيغمبر(صلي الله عليه وآله) ، همراه با اعلان رسالت، خلافت حضرت علي(عليه السلام) نيز اعلام شد و اين گونه نبود كه اين امر در سال آخر زندگي پيامبر(عليه السلام) و در روز غدير تعيين شود. از همان روزي كه دعوت علني پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) شروع شد، خلافت اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز اعلام گرديد. به علاوه، خلافت آن حضرت در روايات متعدد و متواتر بيان شده، كه فقط يكي از آنها «حديث منزلت» است كه به گفته حاكم حسكاني ـ صاحب كتاب «شواهد التنزيل» ـ با پنج هزار سند نقل شده است؛ از اين رو مطلبي نيست كه به سادگي قابل انكار باشد.
روش دموكراتيك در تعيين علي(عليه السلام) براي خلافت؟!
متأسفانه امروزه برخي از كساني كه مدعي تحقيق، نوانديشي و روشن فكري هستند، تحقيق در مسايل مختلف را با شيوه مناسب آن دنبال نمي كنند. از جمله، آنان زماني كه با اين مسأله مواجه مي شوند كه آيا پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) حضرت علي(عليه السلام) را به عنوان جانشين تعيين كرد يا نه؟ مي گويند، اسلام با دموكراسي مخالف نبوده و نمي تواند باشد؛ چون دموكراسي اصلي است كه بر همه مسايل حاكم است! پس به طور قطع پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) بر خلاف دموكراسي عمل نكرده است. از اين رو نمي توان گفت آن حضرت، علي(عليه السلام) را به خلافت تعيين كرده است، زيرا چنين كاري خلاف دموكراسي است! رواياتي هم كه در اين زمينه وارد شده، در نهايت به معناي «كانديداتوري» حضرت علي(عليه السلام) براي خلافت از جانب پيامبر(صلي الله عليه وآله) است! در غير اين صورت عمل پيامبر(صلي الله عليه وآله) ديكتاتوري خواهد بود! آنان چنين وانمود مي كنند كه در باب حكومت يا بايد روش ديكتاتوري پيشه كرد و اراده و خواست يك نفر را محور و ملاك عمل قرار داد، و يا بايد با مراجعه به آراي مردم، خواست و اراده عمومي را ملاك دانست و حاكم كرد. اين افراد راه سومي غير از اين دو راه را متصور نمي دانند. از اين رو اين گونه نتيجه مي گيرند كه هيچ گاه نمي توان پذيرفت پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) ديكتاتور بوده است و به طور قطع اين سخن قابل قبول نيست؛ پس بايد بپذيريم كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) مطابق قواعد دموكراسي عمل كرده است!
به تعبير ديگر، اينان مي گويند حكومت اسلامي اگر حكومت ديكتاتوري نباشد، ناچار بايد دموكراتيك باشد؛ چون راه سومي وجود ندارد. از اين رو بايد مردم جانشين پيغمبر(صلي الله عليه وآله) را تعيين كنند! حتي حكومت شخص پيغمبر(صلي الله عليه وآله) را نيز مردم بايد تعيين كنند! البته رسالت منصبي ديني است كه با امور عبادي و فردي اشخاص در ارتباط است و چندان مشكل نيست كه بپذيريم رأي مردم در آن دخالت ندارد. اما امر حكومت مسأله مهمي است و نمي توان پذيرفت كه خدا كسي را براي حكومت بر مردم تعيين كند! حاكم را بايد مردم تعيين كنند و تا زماني كه مردم رأي ندهند، كسي حق حكومت ندارد!
متأسفانه گاهي حتي بعضي از كساني كه در لباس شريف روحانيت هستند، اين سخنان سخيف را مطرح مي كنند. اينان براي برهاني كردن سخن خود مي گويند: خدا انسان را آزاد آفريده است، از اين رو اراده انسان ها را محدود نمي كند. چون خدا انسان را آزاد آفريده است پس نبايد براي مردم حاكم تعيين كند و مردم در اين زمينه بايد با اختيار خود تصميم بگيرند!
اما بايد بگوييم اين سخنان مغالطه اي بيش نيست و نكته اين جا است كه بين «آزادي تكويني» و «آزادي حقوقي و تشريعي» خلط شده است. اين تعبير كه «خدا انسان را آزاد آفريده است» به اين معني است كه انسان از نظر تكويني مجبور نيست و مي تواند امري را بپذيرد و يا آن را رد كند. اساساً انسانيت انسان به مختار بودن او است و آنچه موجب فضيلت انسان بر ملايكه مي شود اين است كه انسان مي تواند در سير اختياري به مقامي برسد كه ملايكه نمي توانند به آن دست پيدا كنند. اين مطلب حق است و ما نيز قبول داريم كه خدا انسان را آزاد آفريده است؛ اما آزاد بودن انسان به اين معنا نيست كه تمام امور، اعم از وضع قانون و تعيين حاكم و ساير مسايل در اختيار او است. اگر اين گونه باشد، پس نقش خدا كه انسان را آفريده، چيست؟ آيا خدا پس از آفرينش انسان، او را رها كرده و از دايره قدرت و تسلط خود خارج كرده است؟! اين امر با خدايي ذات باري تعالي منافات دارد. اگر موجودي مخلوق خدا باشد، تا زماني كه موجود است، مخلوق خدا و در محدوده قدرت او است و خداوند نمي تواند بنده اي را از «بندگي» خود خارج كند. اين امر محال است و قدرت خدا به محالات تعلق نمي گيرد. البته بحث مبسوط اين مسأله مربوط به علم كلام است و اين مطلب در آن جا ثابت مي شود.
خدا انسان را آزاد آفريده است تا پس از آن كه راه خوب و بد به او نشان داده شد، با اختيار و مسؤوليت خود، هر يك را كه خواست انتخاب كند. اگر راه خوب را انتخاب كرد، در مقابل اين حسن انتخاب پاداش مي گيرد و سعادت مند شده و به بهشت مي رود، و اگر راه بد را انتخاب كرد كيفر او جهنم خواهد بود و يا حتي در مواردي در همين دنيا عذاب مي شود. از اين رو اين كه خدا انسان را آزاد آفريده است، بدين معني نيست كه هيچ قانوني براي او قرار ندهد، يا حاكمي براي او تعيين نكند. بلي، انسان آزاد است تا حكمي را كه از جانب خدا وضع شده است قبول كند يا بر خلاف آن عمل نمايد؛ به تعبير ديگر خدا را اطاعت و يا او را معصيت كند. آزادي انسان به اين معنا نيست كه او به دلخواه خود هر چه را خواست، اطاعت و هر چه را خواست معصيت به شمار آورد! حلال و حرام در اختيار خدا است:
و لا تقولوا ل ما تص ف ألس نتكم الكذ ب هذا حلال و هذا حرام ل تفتروا علي اللّه الكذ ب؛3
شما حق نداريد از پيش خود بگوييد اين حلال است و آن حرام، اين كار افترا بستن بر خدا است. حلال و حرام را بايد خدا تعيين كند. قانون را يا بايد او رأساً و شخصاً تعيين كند و يا كسي كه از طرف او مأذون است؛ مانند پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) ، ائمه اطهار(عليه السلام) و يا وليّ فقيه كه در زمان غيبت اختياراتي در اين زمينه دارد.
پس آزادي تكويني انسان به اين معنا نيست كه او حق وضع قانون و تعيين امام دارد. مقام امامت و خلافت از روز اول براي حضرت علي(عليه السلام) ثابت بود. اولين دليل اثباتي آن هم ماجراي يوم الدار بود كه پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) آن حضرت را براي خلافت معرفي كرد. بعد از آن نيز بارها با بيانات و قراين مختلف، و در نهايت در روز غدير، در حجه الوداع، هفتاد روز قبل از وفات، اين مسأله را به صراحت مطرح فرمود.
بنابراين مسأله خلافت اميرالمؤمنين(عليه السلام) تابع رأي مردم نيست، بلكه منصبي است كه خداوند براي آن حضرت تعيين كرده است و كسي به جز حضرت علي(عليه السلام) لياقت چنين مقامي را ندارد. كسي كه از روز اول تولدش در دامان پيغمبر(صلي الله عليه وآله) پرورش يافته، خوراكش از آب دهان مبارك پيغمبر(صلي الله عليه وآله) بوده و پيامبر(صلي الله عليه وآله) غذا را در دهان خود مي جويد و در دهان او مي گذاشت. كسي كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) به او فرمود، مي بيني آنچه را من مي بينم و مي شنوي آنچه را من مي شنوم. كسي كه با همان تربيتي كه خداي متعال نسبت به پيغمبر اكرم داشت، پرورش يافته بود. شخصيتي كه از روز اول، خدا پرست و موحد بود و در دامان پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) هر روز علمي از آن حضرت مي آموخت و آنچه را پيغمبر(صلي الله عليه وآله) قبل از بعثت، از آن فرشته بزرگ خدا دريافت كرده بود، به او منتقل مي كرد. كسي كه هنگام نزول وحي نيز شاهد دريافت وحي بود و اولين نفري بود كه به پيغمبر(صلي الله عليه وآله) ايمان آورد. چه كسي مي تواند از شخصيتي با اين همه فضايل، براي مقام خلافت و جانشيني پيامبر(صلي الله عليه وآله) شايسته تر باشد؟
روش تحقيق در انتصابي يا انتخابي بودن خلافت علي(عليه السلام)
متأسفانه در طول تاريخ هميشه كساني سعي كرده اند اين حقيقت را كه، پيامبر(صلي الله عليه وآله) علي(عليه السلام) را به جانشيني و خلافت بعد از خود نصب كرد، كتمان كنند. البته از دشمن، در كتمان اين حقايق تعجبي نيست. هم چنين گفته هاي كساني كه جاهل و به دور از معارف اسلام و اهل بيت(عليهم السلام) هستند چندان جاي تعجب ندارد. تعجب از كساني است كه خود را شيعه مي دانند و چند صباحي نيز در حوزه درس خوانده اند و با وجود دلايل متعدد و بسيار روشن بر فضايل حضرت علي(عليه السلام) اين حقايق را ناديده مي گيرند! اگر اين افراد به راستي در صدد تحقيق در اين باره هستند، چرا ابتدايي ترين مسايل تحقيق را ناديده مي گيرند؟ هر محققي مي داند و همه كساني كه درباره روش تحقيق در علوم بحث كرده اند، متفق اند كه هر رشته از معارف، روش تحقيق خاصي دارد و با يك روش نمي توان در تمام علوم به تحقيق پرداخت.
در علومي مانند حساب، هندسه، منطق و علومي از اين قبيل، تنها با كمك عقل مي توان تحقيق كرد. اصطلاحاً مي گويند «متد تحقيق» در اين مسايل، متد تحليلي است و استفاده از ابزارهاي تجربي در اين علوم، تنها براي توضيح صورت مسأله يا تأييد مطلبي است كه به كمك عقل اثبات شده است. روش تحقيق در دسته ديگري از علوم مانند طب، روش تجربي است. براي كشف داروي يك بيماري، هر اندازه كه يك فيلسوف از قواي تحليل خود كمك بگيرد، به نتيجه نخواهد رسيد. در فيزيك، شيمي و ساير علوم تجربي نيز از روش تجربي استفاده مي شود. در دسته ديگري از علوم، هيچ يك از دو روش تحليلي و تجربي كاربرد ندارد؛ مثلا براي اين كه بدانيم شهري به نام «مسكو» در دنيا وجود دارد يا نه، و اگر وجود دارد، در كجا است، آيا هيچ يك از اين دو روش مفيد خواهد بود؟ براي اثبات وجود پادشاهي به نام «كورش» در ايران، از كدام يك از اين دو روش مي توان استفاده كرد؟ آيا عقل يا تجربه مي توانند ثابت كنند كه كسي به نام «اسكندر» به ايران حمله كرده يا نه؟ اگر اين دو متد قادر به ارائه پاسخ اين سؤالات نيستند، چگونه مي توان براي آنها پاسخي يافت؟ براي اين قبيل علوم، روش سومي به نام «روش نقلي» به كار مي رود كه در آن، تنها مراجعه به اسناد، مدارك، نقل قول ها و شواهد معتبر مفيد خواهد بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. عبيدالله بن عبدالله بن احمد، معروف به حاكم حسكاني.
2. بحارالانوار، ج 21، باب 27، روايت 5.
3. نحل (16)، 116.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14