(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 21 بهمن 1389- شماره 19861

وقتي پاسخها منفي است...!
در دومين نشست همايش هاليووديسم اعلام شد:سينماي آمريكا انسان ها را به شيطان نزديك مي كند
شب تلخ سينماي ايران
ديدگاه هاي مهمانان خارجي جشنواره فجر در جست وجوي آزادي
تاملي بر «فرزند صبح» طلا را كه مس كرد، ديگر ندانم
يادداشتي به فيلم «سيزده 59» شب به خير آقاي فيلمساز!



وقتي پاسخها منفي است...!

پژمان كريمي
آيا هنرمند حق دارد واقعيت را آن گونه كه دوست دارد و نه به شكلي كه هست ببيند و تعبير و تفسير كند؟!
آيا هنرمند حق دارد با «ندانستگي» خود به تحليل پديده و حوادث و مفاهيم بنشيند؟!
آيا هنرمند حق دارد به جعل حقيقت مشغول شود؟!
پاسخ پرسشهاي بالا، منفي است!
هنرمند، كسي كه نام خود را هنرمند مي گذارد، مانند هر انسان طبيعي ديگري، بايد در برابر واقعيت گزارشگري صادق باشد. بايد تعبيرها و تفسيرها و تحليل هاي خود از دنياي پيراموني اش را بر مبناي امر واقع و حق صورت دهد. اگر همه تابع اين «بايد»ها باشيم، تنوع سليقه، متغيري جدي در زمينه تعدد و رنگارنگي نگاه ها و دريافت ها انگاشته نمي شود.
برآنم؛ اگر هنرمندي ندانستگي خود را نپذيرفت، زيربار حق نرفت، سليقه حب و بغض و نفسانيت خود را محور و مبناي هر نگاه و دريافت و تحليلي قرار داد، در اين صورت نه تنها مسئوليت انساني اش را در برابر واقعيت و حقيقت ادا نكرده، بلكه به مخاطب نيز جفا نموده است. مخاطبي كه «حق» دارد جز «حق» نشنود و نبيند. مخاطبي كه حق دارد جنس بنجل، حرف و حديث باطل و كالاي تقلبي دريافت نكند. و حق دارد جز در راه راست قدم نگذارد! در روزهاي اول و دوم و سوم جشنواره، چند فيلم به نمايش درآمد كه تنها آينه اي از «ندانستگي» و «سليقه» و «بغض» سازندگانشان معنا مي شود! آثاري كه با دنياي ما، با جامعه ما، با تاريخ ما و با هويت ما ناسازگار، ناهمگن و غيرمنطبق است. عاريتي و نااصل است! بنجل است! توهين و افتراست! چنين آثاري و ديدگاه پديدآورنده آن، آفت سينماي ايران تلقي مي شود. مانع بزرگي براي بلوغ انديشگي است. پرتگاهي براي واقعيت و حقيقت است. مسلخ صداقت و نمودار ناراستي است. اهانت بر مخاطبان است.
سينماگري كه متن دين را تحريف مي كند، جامعه ايراني را سياه جلوه مي دهد، ماهيت متدينين را دگرگون منعكس مي سازد، چرايي دفاع مقدس و آد م هاي آن را نفي و وارونه مي نمايد، آيا سينماگر واقع گرا، حق انديش، بصير و ارج گذارنده به پيشگاه مخاطب است؟!
آيا او كاري و اثري عالمانه ارائه كرده است؟ آيا مسئوليت هاي فردي و اجتماعي اش را - چنان كه دين و عقل و ضرورتهاي اجتماع به او تكليف و توصيه كرده- به درستي ادا نموده است؟!
پاسخ به اين پرسشها هم منفي است! مطمئناً تا زماني كه عناصري از بطن سينما چنين پرسش هايي را به اذهان متبادر كنند، بي ترديد اين سينماي، مصداق سينماي بلوغ يافته و بالنده به شمار نمي آيد! بي ترديد!

 



در دومين نشست همايش هاليووديسم اعلام شد: سينماي آمريكا انسان ها را به شيطان نزديك مي كند

دومين نشست همايش «هاليووديسم و سينما» با محوريت «هاليووديسم و صيهونيسم» با حضور جمعي از هنرمندان ضدصهيونيست جهان و فيلمسازان داخلي در ستاد مركزي بيست و نهمين جشنواره بين المللي فيلم فجر برگزار شد.
تقريد سعاده از فلسطين اولين سخنران اين نشست بود كه به كنترل صهيونيست به سينما اشاره كرد و گفت: اكثر تهيه كنندگان هاليوودي يهودي هستند و جالب است كه خودشان هم تصديق مي كنند. آن ها براساس اصل نيرنگ و خدعه عمل مي كنند و اهداف چندگانه اي را دنبال مي كنند. صهيونيست ها به دنبال حذف بقاي اعراب هستند و در آثارشان سعي مي كنند خود را صلح طلب و اعراب را
شخصيت هاي عقب مانده و منفي نشان دهند. آن ها به دنبال تحت فشار قراردادن جهان غرب هستند تا با تنوع ابزار تبليغاتي، تاثير بيشتري بر اذهان جهانيان بگذارند.
نادر طالب زاده، مجري اين همايش به جنبش هاي اخير آفريقاي شمالي اشاره كرد و گفت: اين جنبش ها
نشان دهنده اين واقعيت است كه مي توان اين رسانه را شكست داد. تاثيرگذاري اينترنت و رسانه هاي جمعي باعث اين جنبش ها شد.
وي افزود: برگزاري اين جلسه در حاشيه جشنواره فيلم فجر اتفاقي نيست و اميدواريم گام بعدي پيشنهادات شما و اعتبارات مالي براي توليد برخي از پروژه ها باشد.
فرانچسكو كاندني از فرانسه در ادامه اين نشست گفت: صهيونيسم برافكار مخاطبان به خوبي نفوذ مي كند مي توان به فيلم ماتريكس اشاره كرد اين فيلم از فيلمنامه اي ساده برخوردار است و زندگي روزمره را سوژه قرارداده، اما به نسل جوان اين مفهوم را القاء مي كند كه كمبودهايي از سوي دولت، ملت و خانواده برايش ايجاد شده و او بايد قيام كند و در اين قيام تنها صهيونيسم است كه مي تواند ياري دهنده باشد.
وي در ادامه گفت: سريال هاي هاليوودي به صورت زنجيروار به يكديگر وصل هستند، در اين آثار به مخاطبين نوعي شكنجه روحي و رواني القاء مي شود.
كاترين آلوند، روزنامه نگار فرانسوي به سرويس هاي جاسوسي آمريكايي و تاثير مستقيم آن ها بر هاليوود اشاره كرد و توضيح داد: در مدارس به افراد مختلف آموزش هاي جاسوسي ارايه شد تا آنها اطلاعات مخفي را جمع آوري كنند. وي افزود:شبكه هاي جاسوسي واشنگتن و پنتاگون رسانه ها را تحت كنترل دارند و ارتش و سرويس هاي جاسوسي سينما را به خدمت گرفتند تا در راستاي اهداف و مقاصد خود آنچه مي خواهند انتقال دهند.
وي ادامه داد: ممكن است بسياري از ستارگان هاليوودي ضد صهيونيست باشند اما اجازه بروز اعتقادات خود را ندارند. آمريكا امروز تلاش مي كند تا مسلمانان و اعراب را افرادي تروريسم و خشن تصوير كند و در فيلم هايش تلاش مي كند خود را عليه تروريسم به جهانيان معرفي كند. آمريكا تلاش مي كند تا روح ترس و دوري از خداوند را در دنيا گسترش دهد.
بن عيسي از الجزاير به اعتراضات و جنبش كشورهاي مصر و تونس اشاره كرد و گفت: ما وارد يك عرصه جديدي شديم و اميدواريم مصر به مقاومت خود ادامه دهد و رابطه اش را با اسرائيل قطع كند و اين روحيه آزادي طلبي در كشورهاي ديگر مانند ايران گسترش يابد.
ال دنيز قلي اف از جمهوري آذربايجان دو كلمه ترورسيم و صهيونيسم را مترادف يكديگر دانست و گفت: اين دو كلمه مترادف هم هستند.هاليوود مانند كارخانه توليد خواب هاي شيرين عمل مي كند و آنچه تاكنون از آن متوجه شديم فراتر و وحشتناك تر است.
وي ادامه داد: هاليوود مانند ميني است كه كارگذاشته شده و خطرناك است و به تدريج در حال انفجار است. هاليوود مخاطب را به ناكجاآباد سوق مي دهد و معنويات و بشريت را هدف قرارداده است. هاليوود تلاش مي كند تا انسان ها را از خداوند دور كند و به شيطان نزديك نمايد و تمام تلاش اش معطوف به ايجاد مشكلات براي ايران و مسلمانان است.
تيري ميسان نويسنده مشهور فرانسوي نيز به نظام هاليوود و ايجاد نفاق و اختلاف در ميان جوامع اشاره كرد و گفت: هاليوود يك نظام ايجاد نفاق و اختلاف و نظامي تبليغاتي است. وي ادامه داد: هاليوود از سوي نهادهاي نظامي دولت و حول محور دولت آمريكا و امنيت ملي اين كشور فيلم مي سازد. هاليوود در خدمت اهداف آمريكا عمل مي كند.
وي تصريح كرد: در جنگ جهاني دوم مسئولان به هاليوود اعلام مي كنند كه از جنگ حمايت كنند و اين اتفاق رخ مي دهد پس از جنگ نيز دولت آمريكا به هاليوود نيازمند است.
ميسان در ادامه توضيح داد: ما در هاليوود شاهد دولت مخفي نظامي هستيم. در واقعه 11 سپتامبر نيز ما شاهد هماهنگي نظام ارتش آمريكا با هاليوود هستيم. چگونه ممكن است هواپيمايي به برج هاي دوقلو برخورد كند و له نشود. اين واقعه عين سينما و ساخته و پرداخته هاليوود بود. هاليوود از نظام ارتش آمريكا جداناشدني است.
عادل عمار از عراق ديگر سخنران اين نشست بود كه به دروغ پردازي هاي صهيونيسم و هاليوود اشاره كرد و گفت: آنچه در سرود ملي رژيم صهيونستي ارايه مي شود نيز يك ادعاي دروغين است. سازمان ها و نهادهاي بسياري از صهيونيسم حمايت مي كنند صهيونيسم از هنر، ادبيات، سينما به عنوان يك ارتباط تاثير گذار و عميق در ميان انسان ها استفاده مي كند تا بتواند تخيلات و افسانه هاي خود را به مردم القاء نمايد. صهيونيسم از طريق هاليوود قدرت اقتصادي را با ارايه سوژه هاي جذاب و استفاده از نويسندگان و ستاره هاي سينما به دست مي آورد و دل بينندگان خود را مي ربايد تا سلطه صهيونيسم مستحكم شود. سينماي صهيونيسم بر سست كردن بنيان خانواده تاكيد دارد و فكر نمي كنم فيلمي در هاليوود توليد شود كه اشاره اي به صهيونيسم نداشته باشد.
صبحي سيف الدين از بيروت به مقاومت لبنان و غزه در مقابل اسرائيل اشاره كرد و گفت: صهيونيسم حمله به فرهنگ اعراب را سرلوحه كارهاي خود قرارداده است. صهيونيسم بر فرهنگ و رسانه سلطه اش را گسترش داده است و صنعت گران سينماي آمريكا و صهيونيست از بزرگ ترين و مشهورترين شركت هاي توليدكننده فيلم براي رسيدن به اهداف شان استفاده
مي كنند. صهيونيسم اخلاق را هدف آماج خود قرار داده است.
جمال دوبا به تفكيك صهيونيست از يهود اشاره كرد و توضيح داد: زماني كه درباره صهيونيسم صحبت مي كنيم بايد تفكيكي بين صهيونيست و يهود داشته باشيم. صهيونيسم قاتل و يهود قرباني است و اين نكته را بايد يادآور شوم كه صهيونيسم هميشه تلاش مي كند تا ميراث ديگران را به سرقت ببرد ما نيازمند رسانه اي هستيم كه تاريخ واقعي اديان ابراهيمي را مشخص كند و آن را به تصوير بكشد.

 



شب تلخ سينماي ايران

آرش فهيم
سينماي ايران در سومين روز جشنواره فجر شب تلخي را پشت سر گذاشت؛ يك عزاي سينمايي؛ «فرزند صبح»! فيلمي كه 10 سال براي توليد آن وقت صرف شد و هزينه هاي سرسام آوري را خرج آن كردند. اما متأسفانه اين جديدترين فيلم بهروز افخمي نه تنها در حد ضعيف ترين فيلم هاي سينماي ايران هم نيست كه يك توهين بزرگ به موضوع معظمش است.
فرزند صبح فيلمي موهن عليه امام خميني(ره) است. از اين رو سومين شب بيست و نهمين جشنواره بين المللي فيلم فجر تبديل به لكه ننگي در تاريخ برگزاري اين همايش شد. شبي موهن عليه بنيانگذار جمهوري اسلامي.
در هنگام نمايش فيلم «فرزند صبح» در مركز جشنواره (تالار همايش هاي برج ميلاد) تماشاگران يك به يك صندلي هاي خود را ترك كردند. آن عده هم كه باقي مانده بودند با كف زدن پي درپي اعتراض خود را به اين فيلم نشان مي دادند. باز هم معلوم شد كه براي ساخت فيلم «سفارشي» بايد انگيزه قوي و اعتقادي راسخ وجود داشته باشد. وگرنه نتيجه اي جز «فرزند صبح» ندارد.
هر چند متهم اصلي ساخته شدن اين فيلم بد درباره حضرت امام شخص بهروز افخمي است، اما تهيه كننده هاي اين فيلم هم گناهشان كمتر از كارگردان آن نيست. نكته قابل تأمل اين است كه «فرزند صبح» كه سياهه اي عليه انقلاب اسلامي و خالق بزرگ آن محسوب مي شود، محصول مركزي به نام مسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره) است! از محمدرضا شرف الدين بعيد و عجيب است كه اجازه داده نامش به عنوان تهيه كننده اين فيلم ثبت شود. افسوس! فيلم تجربي و بي ادعاي هومن سيدي با نام «آفريقا» - هر چند به عنوان يك فيلم خوب توصيه اش نمي كنم- اما به مراتب از «فرزند صبح» افخمي محترم تر است.
فيلم كمدي غيرمتعهد!
در جشنواره امسال يك فيلم كمدي هم به نمايش درآمد؛ «ورود آقايان ممنوع» به كارگرداني رامبد جوان.
آنچه در اين فيلم به نمايش درآمده، يك مسئله اجتماعي مهم و ضروري محسوب نمي شود. داستان اين فيلم درباره يك دبيرستان دخترانه است كه با مديريت يك زن ضد مرد اداره مي شود. او حتي يكي از دانش آموزانش را به خاطر ازدواج از دبيرستان اخراج مي كند! يكي از مقررات اين خانم مدير جدي و بداخلاق، ممنوعيت تدريس معلم مرد است. اما شرايطي پيش مي آيد كه مجبور به پذيرش يك مرد در آن دبيرستان مي شود.
رامبد جوان در اين فيلم هم مثل آثار سينمايي و تلويزيوني قبلي اش به زندگي طبقه متوسط تهران نشين مي پردازد. قشر مرفه جامعه كه بيشتر داراي دغدغه هايي فرعي و نه چندان مهم هستند، در «ورود آقايان ممنوع» هم هدف قرار گرفته است. مثلاً يكي از خطوط روايي اين فيلم به زندگي يك پدر و دختر اختصاص يافته كه همه فكر و ذكرشان، برنامه ريزي براي اين است كه مدير مدرسه و دبير شيمي با هم ازدواج كنند! همين مشكل باعث شده است كه اين فيلم هم از رسيدن به جايگاه يك كمدي متعهد و اجتماعي باز بماند و فقط بتواند مخاطب خودش را براي لحظاتي بخنداند. نكته مهم ديگر درباره اين فيلم اين است كه مثبت ترين شخصيت آن، يك مرد ثروتمند كراواتي است كه اتفاقاً در لواسان صاحب يك ويلاي مجلل است! ضمن اين كه «ورود آقايان ممنوع» بدآموزي هايي هم دارد. به خصوص كه مخاطب اصلي اين فيلم دخترهاي نوجوان هستند. تلاش هاي دانش آموزان دبيرستان براي ايجاد علاقه بين مدير و معلم، سرقت خودرو و رانندگي بدون داشتن گواهينامه، كارهاي خلافي هستند كه در اين فيلم مثبت نشان داده مي شوند. همچنين تصور عشق در آن به شدت سطحي است. به طوري كه در فيلم اين گونه ترسيم مي شود كه گويي با تعارف كردن ميوه و جوجه كباب به يكديگر، مي توان رابطه عاطفي ايجاد كرد! نكته ديگر اين كه به زعم فيلم، پوشش ساده و بي آلايش، يكي از نشانه هاي بداخلاقي و خشك مغزي است. زيرا خانم مدير همين كه عاشق مي شود، پوشش و ظاهر او نيز به سمت سانتي مانتاليزم و خودنمايي تغيير مي كند. اساساً شخصيت مدير دبيرستان ما به ازاي بيروني ندارد.
براي اولين بار در اين فيلم كاراكتر «فمينيسم متحجر» به تصوير كشيده شده است!
همين ترفند، عدم صداقت خالقان فيلم را نشان مي دهد. چون فمينيست ها اساساً غرب زده و ضد مذهب هستند.
زخم بي مرهم
سال هاست كه از داوودنژاد فيلم خوبي نديده ايم. امواج ابتذال فرهنگي دولت اصلاحات، او را نيز از سينماي ساده و سالمش دور كرد. تا آنجا كه او از «نياز» به «هوو » رسيد!
حضور فيلم «مرهم» با توصيف و تمجيدهاي فراوان، اميدها را براي بازگشت دوباره داوودنژاد زنده كرد. اما اين زخم هم بي مرهم ماند!
چون فيلم جديد داوودنژاد نه تنها هيچ شاخصه هنري و تكنيكي قابل توجهي ندارد، بلكه نگاهي كليشه اي و نخ نما را از جامعه ما و به خصوص نسل جوان ارائه مي دهد. نمايش غليظ مصرف مواد مخدر و تلاش براي فريب دختران جوان در اين فيلم، نه تنها رويكردي آسيب شناسانه محسوب نمي شود، بلكه خودش عامل آسيب است.
«مرهم» از آن دست فيلم هايي است كه نسل جوان امروز ايران را يكپارچه فاسد و بي اخلاق نشان مي دهد. اين نگاه تكراري و نادرست كه ناشي از اغراض سياسي است، در بسياري از فيلم هاي مدعي اجتماعي بودن ديده شده است. فيلم «آقا يوسف» علي رفيعي هم همين طور بود.
به اين ترتيب، تا پايان روز سوم جشنواره، هنوز هيچ فيلم خوبي نديده ام. اما منتظرم و اميدوارم كه در روزهاي آتي، آثار قابل تأمل و خوبي را ببينم.

 



ديدگاه هاي مهمانان خارجي جشنواره فجر در جست وجوي آزادي

جشنواره بين المللي فيلم فجر هر سال ميزبان تعدادي از هنرمندان خارجي هم هست. در بيست و نهمين دوره برگزاري اين جشنواره نيز اين اتفاق افتاد. به خصوص اين كه در اين دوره همايشي با عنوان هاليووديسم برگزار شد و به اين بهانه گروه بيشتري از هنرمندان و فيلمسازان كشورهاي خارجي مهمان كشور ما شدند. مهماناني كه نظراتي جالب و خواندني درباره كشور ما دارند.
«ديودونه امبالا» يك كمدين مشهور فرانسوي است كه سال گذشته نيز به ايران سفر كرده بود. او كه از هنرمندان عضو حزب ضدصهيونيست اروپاست در اين دوره از جشنواره فيلم فجر هم حضور يافت. او معتقد است: به راستي بايد قدردان آزادي بيان در ايران بود.
ديودونه گفت: بايد به فيلم سازان ايراني بگويم قدر اين آزادي بيان را بدانيد و در جهت تحقق اهداف ضدصهيونيستي با اقدامات فرهنگي و هنري، كمال استفاده را از اين شرايط ببريد.
اين كمدين فرانسوي اظهار داشت: در كشور فرانسه زماني كه فعاليت هاي خود را آغاز كردم با قدرت صهيونيستي آشنا شدم، آنها من را از شغلم محروم كرده و از طرف چهار اسرائيلي مورد ضرب و شتم قرار گرفتم.
وي افزود: هاليوود به هيچ وجه در تحقق اهداف خود عقب نشيني نمي كند و من زماني كه به ايران آمدم متوجه شدم هنرمندان ضدصهيونيستي بسياري وجود دارند و اين كه جايي در جهان وجود دارد تا هنرمندان در جهت اهداف ضدصهيونيستي گردهمايي برقرار كنند، بسيار مسرت بخش است.
وي خاطر نشان كرد: در كشور فرانسه ما هنرمندان هميشه تحت نظر هستيم و زماني كه من براي فعاليت هنري ام در اين راستا سالن آمفي تئاتر كوچكي را در كشور فرانسه اجاره كردم با تهديدهاي زيادي مواجه شدم. «كيت ائون» داور مالزيايي جشنواره بيست و نهم فيلم فجر نيز سفر به ايران را براي خود يك افتخار دانست. وي در ضيافت نهار مهمانان خارجي بخش هاي بين الملل جشنواره بيست و نهم فيلم فجر كه در هتل استقلال برگزار شد، بيان داشت: باعث افتخار من است كه در اولين كشور قدرتمند متمدن پا مي گذارم، از جادوي سينما لذت ببريد.
«محمد الوارجي» كارگردان عراقي و برنده جايزه مجله ورايتي براي بهترين كارگرداني در خاورميانه در سال 2010 نيز گفت: نخستين بار است كه به ايران مي آيم. احترام زيادي براي سينماي ايران، براي دستاوردهايش و فيلم سازانش قائلم و اميدوارم بتوانيم فيلم سازان ايراني را به عراق دعوت كنيم تا در فستيوال هاي ما شركت كنند.
«فرانچسكو كاندوني»، مهمان فرانسوي بيست و نهمين جشنواره بين المللي فيلم فجر نيز معتقد است: ايران توانايي آن را دارد تا با ايجاد يك الگوي فرهنگي با صهيونيسم مقابله كند.
اين فيلمساز مستقل غربي توضيح داد: ايران يكي از كشورهايي است كه مي تواند با اتكا به فرهنگ و ارايه يك مدل فرهنگي درست به مقابله با هاليوود بپردازد و با وضعيت كنوني مقابله كند.
وي بر اتحاد ميان نيروهاي مستقل و ضداستكبار جهاني تاكيد كرد و گفت: ما بايد به نقاط مشترك در اين باره برسيم، بايد به صورت جهاني تلاش كنيم تا با اين وضعيت مقابله كنيم.
كاندوني تصريح كرد: ما در غرب نمي توانيم به درستي عمل كنيم اما ايران از كشورهايي است كه مي تواند به خوبي با اين مسئله مقابله كند.
سيعدف كارگردان تاجيكستاني و برنده سه جايزه جشنواره فيلم فجر نيز گفت: در سال گذشته نتوانستم براي دريافت جايزه ام به ايران بيايم و خوشحالم كه در بخش آسيايي اين جشنواره شركت كرده ام.
وي افزود: كشور ايران و تاجيكستان مشتركات بسياري دارند كه در زمينه موسيقي و سينما كاملا به چشم مي خورد.

 



تاملي بر «فرزند صبح» طلا را كه مس كرد، ديگر ندانم

محمدمهدي خالقي
حالا با ديدن فرزند صبح مي توانيم دليل تاخير چند ساله در نمايش فيلم و معناي نامه چند روز پيش افخمي به دبير جشنواره فجر را بهتر درك كنيم. به اين عبارات مغشوش و همراه با دست پاچگي توجه كنيد: «در اخبار منتشره مخصوصا تاكيد شده است كه اين فيلم را من (بهروز افخمي) كارگرداني كرده ام.» يا «اميدوارم ديگران از دروغ هاي حيرت انگيز را از قول آقاي شرف الدين جعل كرده باشند وگرنه بايد از قول حافظ به خودمان دلداري بدهيم كه: تو عمر خواه و صبوري كه چرخ شعبده باز
/هزار بازي از اين طرفه تر برانگيزد» و در ادامه مي نويسد: «براي چندمين بار تاكيد مي كنم كه تدوين، صداگذاري، موسيقي و دوبلاژ «فرزند صبح» را تاييد نمي كنم و يقين دارم كه فيلم «فرزند صبح» در تمام جنبه هاي صدا و گفتار و تدوين و تصوير ضايع و خراب شده است. تصوير فيلم هم به دليل فيلم برداري سوپر 35 ميليمتري با قاب كامل قابل چاپ در ايران نيست و هر لابراتوري كه اين فيلم را براي نمايش چاپ كند مسلما قاب هاي ناقض و تركيب بندي هاي مخلوط و زشتي را از آنچه ما فيلمبرداري كرده ايم تحويل خواهد داد» و در آخر نامه به كلي از خود سلب مسئوليت مي كند «من اجازه نمي دهم كه از نامم به عنوان كارگردان در تيتراژ اين فيلم سو استفاده شود و از شما به عنوان دبير جشنواره فيلم فجر درخواست مي كنم در جهت جلوگيري از سرقت نام و آسيب رساندن به حيثيت حرفه اي اينجانب اقدام فرماييد. از طرف ديگر به شما هشدار مي دهم كه شنيده ام نتايج كار آقايان شرف الدين و ارگاني به هيچ وجه در شان امام(ره) نيست چنان كه ممكن است خداي نكرده وهن شخصيت آن عزيز و حتي تمسخر لهجه و رفتار مردم خمين به حساب آيد.»
وقتي نامه را خواندم، فكر كردم همه اينها كه شما در نامه ذكر كرده ايد فقط اشكالات فني است و يك فيلم در صورت داشتن سوژه، درون مايه و به طور كلي محتواي مناسب، با همه اين اشكالات كه مي تواند بعدها رفع شود هم ديدني خواهد بود. آن هم فيلمي كه درباره يكي از بزرگ ترين مردان تاريخ، برپادارنده بزرگ ترين انقلاب بشري پس از پيامبر و يك اسطوره به تمام معنا ساخته شده است. اما آقاي افخمي، سوژه فيلم را هم آقاي شرف الدين در ذهن شما كاشته بود؟ فيلم نامه را هم بدون اطلاع شما، ديگران نوشته بودند؟ شخصيت پردازي امام عزيز ما را هم ديگراني كه ما و شما نمي دانيم انجام داده بودند؟
تراولينگ و گيره سوسماري توي نقطه طلايي تصوير و تيرهاي چراغ برق بك گراند تصاوير را هم آقاي شرف الدين توي فيلم گذاشته بود؟ چرا مخاطب را احمق فرض كرده ايد؟ خود را به ناداني زده ايد يا ... شخصيت امام فيلم شما هيچ ربطي به امام خميني ندارد. مي توانيم با خيال راحت فرض كنيم هنوز هيچ فيلمي درباره امام ساخته نشده است. جواب دو ميليارد تومان هزينه فيلم هم با شما و كرام الكاتبين! اما كاش از اين اتفاق درس مي گرفتيد. كاش قبول مي كرديد كوچك تر ازآن هستيد كه درباره امام فيلم بسازيد. البته در اين گناه نابخشودني، تهيه كننده فيلم هم شريك است. شما و ايشان چه بخواهيد و چه نخواهيد حيثيت عمر كاري تان را با اين فاجعه به باد داديد. در آخر توصيه مي كنم اين شعر شاعر گرانقدر يك محمدكاظم كاظمي را كه وصف حال شماست بارها بخوانيد:
مريز آبروي سرازير ما را
به ما بازده نان و انجير ما را
خدايا! اگر دستبند تجمل
نمي بست دست كمانگير ما را،
كسي تا قيامت نمي كرد پيدا
از گوشه كهكشان تير ما را
ولي خسته بوديم و ياران همدل
به ناني گرفتند شمشير ما را
ولي خسته بوديم و مي برد طوفان
تمام شكوه اساطير ما را
طلا را كه مس كرد، ديگر ندانم
چه خاصيتي بود اكسير ما را

 



يادداشتي به فيلم «سيزده 59» شب به خير آقاي فيلمساز!

تقي دژاكام
«سيزده 59» فيلمي از سامان سالور درباره سيدجلال يك فرمانده جنگ است كه از زمان مجروحيتش تاكنون در بيمارستاني به حالت كماست و پزشكان ديگر از او قطع اميد كرده اند وتصميم جدا كردن دستگاه هاي حياتي از اوگرفته اند اما براثر يك شوك، او دوباره به زندگي برمي گردد. فيلم درباره تلاش اكيپي از هنرمندان، دختر، پزشكان و دوستان سابق سيدجلال براي پنهان كردن تغييرات صورت گرفته دراين بيست وچند سال ازاوست. درهنگامه اين تلاش ها، سيدجلال ازبيمارستان مي گريزد و خود را در شهري ناآشنا مي يابد و به سراغ يكي از دوستان قديمي خود مي رود و به تدريج از سرنوشت دوستان باقي مانده خود آگاه مي شود؛ دوستان دوران جنگي كه هركدام يا معتاد شده اند، يا مارگير يا كلاش هستند و...
با احتساب «سيزده 59»،سامان سالور 35ساله ازسال 82 تاكنون چهار فيلم سينمايي بلند ساخته است كه هيچ كدام از قبلي ها به جز درجشنواره هاي خارجي به نمايش در نيامده است و دراين فيلم به سراغ موضوعي تكراري رفته است تا استعداد خود را آزمايش كند. اما براي اين آزمايش، تا آنجا كه از دستش برآمده است بزرگ ترين حادثه افتخارآميز تاريخ ايران يعني دفاع مقدس را به سياه ترين وجهي تحريف و هدف اتهام قرار داده است. فيلم با اين كه رنگي است اما سكانس هاي آغازين آن كه صحنه هايي از جنگ تحميلي را تصوير كرده است سياه و سفيد است. فيلم با صحنه تير خوردن سيدجلال برومند، كات مي شود به «چراغ خطر» آمبولانسي كه او را به بيمارستاني درتهران مي رساند و درادامه او را در اين روزها در حالت كما و درتخت بيمارستان مي بينيم و پزشكي كه در گفت وگو با دختر و يكي از دوستان سيدجلال از پايان تلاش ها و اينكه ديگر برومند عملا مرده است و كاري ديگر از دستشان برنمي آيد خبر مي دهد.
اما در ادامه، سيدجلال با فرياد «ياحسين» به هوش مي آيد و كادر بيمارستان مجدداً او را به كما مي برند تا با تمهيداتي، فضاي مناسب براي هوشياري مجدد او را فراهم كنند و دراين مسير، تمام چيزهايي كه گذشت زمان وتغييرات را نشان بدهد از او دور مي كنند. به مدد يك فيلمساز بيكار، كارگرداني سرپوش گذاشتن بر تغييرات و بازسازي گذشته آغاز مي شود. دوربين هاي متعدد به كنترل لحظه به لحظه بيمار داستان مي پردازند، باران -دختر سيدجلال- با گريم همان فيلمساز، نقش بهار- مادر از دست رفته اش- را بازي مي كند و يكي از دوستان سابقش به چهره روزهاي جنگ برمي گردد. اما سيدجلال در آينه يك قاشق غذاخوري، تغييرات وسيع خود را مي بيند واز بيمارستان مي گريزد و به سراغ قهوه خانه يكي از دوستان جنگش مي رود كه درارتفاعات تهران است و در آنجا از همه چيز با خبر مي شود.
فيلمنامه در بسياري جاها بشدت ضعيف است و از كسي كه سه كار بلند ديگر ساخته است بعيد مي نمايد. به عنوان مثال درحالي كه اكيپ مجهزي از كارگردان و افراد و صحنه پرداز و دوربين هاي متعدد كنترل كننده براي سيدجلال وجود دارد، او بسيار راحت لباسهايش را مي پوشد و از بيمارستان خارج مي شود و هيچ كس هم متوجه نمي شود!! چيزي كه هيچ تماشاگري آن را باور نمي كند و درحقيقت به اين گسست عميق فيلمنامه اي مي خندد. همچنين صورت اين فرمانده جنگ، از زمان به هوش آمدن تا چند روز بعد كه ماجرا در قهوه خانه دوستش ادامه پيدا مي كند همچنان شش تيغه باقي مي ماند! يا وقتي كه سيدجلال برومند پس از بيست و چند سال بيهوشي، دوست رزمنده سابقش را كه اكنون معتاد شده است مانند كسي كه همه اين سال ها هوشيار و درجريان اتفاقات بوده است نصيحت مي كند! جالب است كه اين دوست هفتگي امروز، بر در ديوار اطاقي كه مواد مصرف مي كند عكس هاي «پهلوانان» رانصب كرده است!
سيزده 59 فيلمي است در توهين به دفاع مقدس. از سياه نشان دادن صحنه هاي آن درسكانس هاي ابتدايي تا معرفي رزمندگان سابق در چهره معتاد، مارگير، كلاش و كلاهبردار اقتصادي، دروغگو و ... سازنده هرچند كوشيده است نام فيلم را برگرفته از تاريخ تولد دوست پسر، فرزند سيدجلال معرفي كند، اما به زغم خودش تأكيدي هم دارد بر نحوست جنگ يا
آدم هاي امروزي جنگ.بسياري از ديالوگ هاي فيلم نيز اين سياه نمايي را پررنگ مي كند:«آدم هايي كه اونجا (اشاره به مغز) شونو عوض كرده اند»! يا « از جنگ، فقط يك روزش مانده و يك رژه و يك شوي تلويزيوني». كارگردان حتي درجلسه پرسش و پاسخ با خبرنگاران، از همكلاسي هاي شهيدش درمدرسه، به عنوان كساني كه «نابود شدند» ياد مي كند!
و درصحنه رودر رويي پاياني، از زبان دوستش مي شنوم كه «به هر كه زنده بود گفتيم بيايد» و مي بينيم كه همه رزمندگاني كه امروز زنده اند؛ چگونه و چه وضعيتي دارند! درحقيقت، رزمنده خوب، رزمنده مرده است! و همين گونه بازماندگان هستند كه امروز درپايان فيلم به فرمانده خود سلام نظامي مي دهند.
تعجب برانگيز و تأسف بار است كه سازمان تبليغات اسلامي در نقش تهيه كننده پيدا و پنهان اين فيلم، شديداً ضد جنگ عمل كرده است و خوشحاليم كه بچه هاي حوزه هنري زيربار گذاشته شدن اسمشان به عنوان تهيه كننده اين فيلم نرفته اند.
جاي آن است كه خون موج زند در دل لعل
زين تغابن كه خزف مي شكند بازارش
با اين همه، بد نيست به سازنده اين فيلم يادآور شويم كه دوران لباس سبز تن شخصيت هاي جوان كردن و شعار رزمنده خوب، رزمنده مرده است دادن، مدت ها وماه هاست تمام شده است! يك نكته ديگر هم خوب است براي افزايش اطلاعات عمومي فيلمساز به او خاطر نشان كنيم كه ما،عدد «سيزده» را نحس نمي دانيم. جهت اطلاع ايشان، برترين مرد جهان مولا اميرالمومنين «عليه السلام» در سيزده رجب به دنيا آمده است و به همين دليل سيزده نه تنها نحس نيست كه دراوج سعد است! و يك نكته ديگر:بهار ما نمرده است. زنده و سر سبزتر از هميشه است.
شب به خير آقاي سالور...
رونوشت به: آقاي دكتر محمد حسيني وزيرفرهنگ و ارشاد اسلامي و حجت الاسلام والمسلمين خاموشي رئيس سازمان تبليغات اسلامي .

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14