(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 27 بهمن 1389- شماره 19866

نگاهي به رضا عباسي نقاش دوران صفوي
نقاش طبقه پايين
بررسي نقش تأثيرگذار ادبيات داستاني در عرصه جنگ نرم
مجاهدت قلم در پيوند با نسل چهارمي ها
جان بي جمال جانان ميل جهان ندارد
ريشه يابي لغات
آزادي بيان، آزادي مطبوعات



نگاهي به رضا عباسي نقاش دوران صفوي
نقاش طبقه پايين

مهدي فرخي
رضا عباسي مشهورترين نقاش زمان شاه عباس صفوي است. مراوده هاي سياسي و بازرگاني با كشورهاي اروپا، در زمان شاه عباس، موجب رواج نقاشي هاي ايتاليايي در بازار اصفهان شده بود. رقابت دربار صفوي با دربار هنرپرور جهانگير پادشاه مغولي هند نيز سبب ديگري براي توجه به هنرمندان در اين زمان بود. در اين ميان آقارضا نامي سرآمد همه هنرمندان و نقاشان اصفهان گرديد. شاه عباس او را به خود منسوب كرد و از آن پس به نام رضا عباسي مشهور شد. ساختمان بناهاي متعدد در زمان شاه عباس اول در اصفهان، نوعي تازه از نقاشي را به وجود آورد. پيش از آن در زمان شاه اسماعيل و شاه طهماسب، نقاشان بزرگ چون كمال الدين بهزاد به تصوير كردن كتاب هاي خطي مي پرداختند. اما در اين دوره نقاشي بر روي ديوارها و كشيدن تصاوير بزرگ براي تزيين بناها مرسوم گرديد. رضا عباسي در فاصله اين سال ها پرده هاي نقاشي بسيار آفريد كه در آن ها به جاي انبوه درباريان، تنها صورت يك يا دو آدمي زيبا نقش مي شد. در اين تصويرها رنگ آميزي لباس و صورت و تزئينات و تجملات صحنه درخششي چشم گير دارد. اما مهارت رضا عباسي، كه بيشتر به نقاشي سياه قلم تمايل داشت، در تصوير طبيعت و حالات روحي و اخلاقي مردم عادي بود.
با انتقال پايتخت از قزوين به اصفهان در زمان شاه عباس اول در سال 1000 هجري قمري برابر با 969 هجري شمسي و عزيمت هنرمندان به اين شهر، در نقاشي ايران تغيير و تحول كلي پديد آمد و هنرمندان براي ارايه كارهاي هنري خود فرصت و امكان بيشتري يافتند. در اين دوره، نقاشي از درون صفحات كتابها و تزيين آنها بيرون آمد و به صورت تك ورق رواج يافت.
بيشترين موضوعي كه نقاشان اين دوره به تصوير كشيده اند عبارت است از: زندگي عامه مردم و درباريان و به خصوص به تصوير كشيدن اشراف يا لباسهاي فاخر و الوان. در اين دوره تك چهره سازي در نقاشي رواج زيادي پيدا كرد، شايد دليل عمده اين كار آشنايي هنرمندان دوره صفوي با آثار هنرمندان ممالك اروپايي بود، به دليل آن كه اين دوره در حقيقت آغاز ارتباطات نوين با جهان غرب بود، چيزي كه در دوره هاي بيشتر بدين صورت امكان نيافته بود.
مكتب دوره دوم صفويه با حكومت شاه عباس اول آغاز مي شود كه در واقع دوران نزول هنر نقاشي (نگارگري ايراني) و نفوذ هنر اروپايي است و به پيروي از نقاشي هاي ديواري كليساهاي اروپا نقاشي هاي ديواري در كاخها و خانه هاي بزرگان اين دوره شروع مي شود. مكانهايي كه در آنها نقاشي هاي ديواري فراواني ديده مي شود عبارتند از: عالي قاپو، چهلستون، كليساي وانك و خانه هاي سوكياس در جلفا.
سبك اين دوره، چه درنقاشي ديواري و چه در نقاشي هاي ديگر (پارچه، كاغذ و چوب) از روي اندامهاي كشيده تر افراد اين دوران و تغيير شكل كلاه قزلباش قديم، عمامه هاي مختلف بزرگ، زربافت و راه راه و گاه نيز كلاه فرنگي مشخص مي شود. در اين دوره هنرمند به مقدار زيادي از قيد تصويرگري براي كتاب رها مي شود و آثار خود را بر روي ديوارها نقش مي كند و ظهور گسترده نقاشي ديواري مشخصه اين دوران است. از اين دوره تحولات عمده فرهنگي -هنري به خصوص هنرنگاري ايراني آغاز مي گردد و هويت اصلي نقاشي و فرهنگ ايراني به شدت تحت تاثير فرهنگ اروپايي قرار مي گيرد. به اين نكته بايد توجه كرد كه شاه عباس دوم مشوق و مروج فرمهاي نقاشي اروپايي بود و در اين باب هم تلاشهايي نمود. در قرن 18 ميلادي، نفوذ غرب و اشكالات سياسي درون جامعه اي ايراني، موجب اضمحلال و غناي نقاشي ايراني (خصوصا مينياتور به لحاظ تاثير تكنيك هاي غربي و نقاشي رنگ و روغني) و تعدادي از هنرهاي دستي (رنگ سازي، فلزكاري، كاغذسازي، جلد سازي و قالي بافي) شد كه نتايج آن در سالهاي بعد در دوران قاجار مشاهده گرديد و حتي تا امروز هم باقي است.
مهمترين و جالب ترين كارهاي نقاشي اين دوره متعلق به رضا عباسي و شاگردان اوست. وي مدت زيادي رياست كتابخانه دربار را به عهده گرفت و روابط دوستي نسبتا عميقي با شاه عباس داشت. ظرافت كارهاي دوران جواني رضا عباسي، يادآور و احيا كننده سنتهاي متزلزل نسل قبل نقاشان صفوي در دربار شاه طهماسب بود ولي دراواخر، طرحهاي او تحت تاثير تجارب زندگي اشرافي زمان خود و گذشت عمر، لطافت خود را از دست داد و خشن شد. موضوعات او بيشتر از بين افراد طبقات پايين جامعه انتخاب شده و از طرف ديگر نفوذ و رواج نقاشي اروپايي در آثار اين استاد بي تاثير نبوده است. شاگردان زيادي نزد او تربيت يافتند كه هر كدام سبك و روش وي را ادامه داده اند كه مهمترين آنها عبارتند از: محمد شفيع عباسي، افضل الحسيني، محمد معين مصور، محمد علي، محمد يوسف و محمد قاسم.
(كارل، جي. دوري) درمورد سبك نقاشي رضا عباسي و شاگردانش مي نويسد:(با انتقال پايتخت به اصفهان، نقاشي معروف رضا عباسي، مقدمات هنر جديد نقاشي را به شاگردانش تعليم مي دهد. به كار بردن خطوط منحني، وي را جزو برجسته ترين هنرمندان عصر خويش در آورد و... دراين زمان نفوذ هنر اروپا نيز كم كم مشاهده مي شود، ولي اين تاثير به قدري نبود كه بتواند هنر و احساس ايراني را به طرف خود بكشاند. بنابر اين هنر قرن 18 و 19 ميلادي در ايران روي هم رفته به پيروي از طرحها و با تكيه بر عظمت گذشته استوار مي گردد. نقاشي هاي دوره صفوي تا دوره شاه عباس، متاثر از نقاشي هاي مكتب هرات (تيموري) بود، ولي از دوره شاه عباس، رضا عباسي سايه روشن را به كار برد و تك چهره ها رواج يافت كه اين دو روش فصل امتيازي است بين نقاشي هايي كه به دوره صفويه نسبت داده مي شود. دراواخر اين عصر يكي از هنرمندان ايراني به نام محمدرضا درنقاشي هاي خود به آثار هنري ايراني، تازگي هايي كه مديون نقاشي غربي بود، افزود:
دوعامل مهم درشكل گيري مكتب نقاشي اصفهان را مي توان اين گونه اشاره كرد:
1- تركيب دو خصيصه، يعني گرايش به هنر غرب و توجه به سنتهاي شرقي مكتب اصفهان، براين اساس رضا عباسي خط و مشي خاصي درنقاشي بوجود آورد.
2- عامل ديگر شايد ورود بي شمار ارامنه از مرزهاي غربي بود كه به امر شاه عباس درجلفا اسكان داده شدند و اينان سليقه خاصي در تزيين اماكني چون كليسا از خود بروز مي دادند.
قابل توجه اين كه درهمين دوره انسان گرايي درنقاشي يا مجسمه سازي، محور اصلي كار هنرمندان است، اما در اصفهان نگرش به انسان جهتي ديگر دارد، الگوي نگارگر ايراني شاه است و حيطه عمل نيز فرمايشات شاهانه و محدوده تفكرش هم درهمين راستاست.... درهمين دوره است كه رنگ و روغن به عنوان وسيله اي نوظهور به كار گرفته مي شود.اثر عمده نقاشي اروپايي بر هنر ايراني آن است كه هنرمند به طور عيني و نقاشي هاي ديواري از حالت هاي ذهن گرايي به حالت هاي مختلف طبيعت گرايي گرايش پيدا مي كند.

 



بررسي نقش تأثيرگذار ادبيات داستاني در عرصه جنگ نرم
مجاهدت قلم در پيوند با نسل چهارمي ها

گاليا توانگر
اگر قلم گوياي حقيقت و مدافع روشني نباشد، سلاحي خاموش خواهد بود. در شرايط كنوني كشورمان چه بسيار قلم به دستان متعهد و هنرمندان صاحب تعهد و بصيرت تلاش مي كنند تا حق فراگير شود و شكوه ادبيات و هنر اسلامي بر پيشاني تاريخ و فرهنگ بشري بدرخشد.
در عرصه جنگ نرم كه ساحت تلاش و تثبيت فرهنگ سازان و پايه گذاران انديشه جامعه است، امروز بيش از هر زمان ديگري به بهره گيري از شاخه هاي مختلف هنر اسلامي و ايراني نيازمنديم.
داستان نويس صاحب بصيرتي كه متعهدانه قلم مي زند، هم خودش را به اثبات مي رساند و هم عقيده و باورش را فراگير مي كند.
متأسفانه بسياري از اين هنرمندان در يك گمنامي به سر مي برند. امروز نبايد خاموش نشست، بايد با صداي بلند از ايده هاي خودي گفت و اين گفتن سكوت و گمنامي را برنمي تابد.
برگزاري جشنواره هاي مختلف ادبي و هنري در كشور مطمئناً شيوه اي در كشف استعدادهاست، اگر اين جشنواره ها با اهداف فراگيرتري برگزار شوند و استعدادهاي كشف شده به سمت كارگاه هاي مختلف ادبي و هنري راه پيدا كنند، مي توان در عرصه هنر و ادبيات ايراني و اسلامي سربازان توانمندي تربيت كرد.
سوژه يابي بر پايه آموزه هاي قرآني
ما بايد از ابزارهايي كه در اختيار داريم براي مقابله در جنگ نرم سود ببريم. مهمترين ابزار هنر است. اتفاقاً بر همين اساس بوده كه هنر در اسلام از جايگاه ويژه اي برخوردار است. هنر مي تواند بلندگوي ارزش ها و باورهاي يك ملت باشد.
زهرا يزدي نژاد دبير جشنواره داستاني بسيج هنرمندان شهر تهران كه به زبان عربي و علم حديث و قرآن مسلط بوده و نيز ده ها كتاب ادبي را از عربي به فارسي برگردانده، برايمان توضيح مي دهد: «در قرآن كريم براي بازگو كردن زندگي انبياء(ع) از هنر داستاني استفاده شده و اگر دقيق تدبر كنيم در مي يابيم كه اصول داستاني مو به مو رعايت شده است. دين اسلام همواره به شعر، ادبيات و اديبان توجه خاصي داشته و اين توجه مؤيد اين است كه هنر و زبان لطيف هنرمندان در انتقال پيام هاي ارزشي تا چه اندازه اهميت دارد.»
وي كه سابقه 30 ساله دبيري در آموزش و پرورش را نيز در كارنامه كاري خود دارد، مي گويد: «جاي بسي خوشحالي داشت كه در اين جشنواره جوانان متعهد داستان نويس شركت داشتند. بعضي از آنها با توجه به قصص قرآني و آموزه هاي قرآن كريم داستان هايي را خلق كرده بودند. سطح آثار آن قدر بالا بود كه گاه شك مي كرديم آيا واقعاً اين اثر متعلق به خودشان است؟! به همين دليل مصاحبه تلفني و درخواست آثار ديگري را كرديم. با اين شيوه متوجه شديم واقعاً استعدادهاي بالقوه و بالايي در زمينه داستان نويسي متعهدانه داريم. ناتوي فرهنگي مي خواهد با شيطنت اين استعدادها را در نطفه خفه كند، اما با برگزاري چنين جشنواره هايي مي توانيم استعدادها را شناسايي كرده و با جهت دهي مناسب بهترين بهره وري را داشته باشيم. كساني كه در اين جشنواره شركت داشتند حقيقتاً قلم به دستان گمنام و بي ادعايي بودند كه در حيطه داستان نويسي مي توانند آينده درخشاني داشته باشند. لازم به توضيح است كه در سه گروه سني بزرگسال، جوانان و نوجوانان داوري آثار صورت گرفت.»
يزدي نژاد دبير جشنواره داستاني بسيج هنرمندان تهران سوژه داستان ها را حول پنج محور دفاع مقدس، انقلاب اسلامي، فتنه 88، بنيان ها و ارزش ها و نيز موضوع آزاد معرفي كرده و مي گويد: «در داستاني تحت عنوان آخرين قصه دنيا، جواني داستان نويس با زيبايي هرچه تمام تر داستان زندگي انبياء(ع) را از زبان شهرزاد قصه گو بيان كرده بود كه به حوادث و شرايط روز پيوند مي خورد.اين قبيل كارها نشان مي داد كه جوانان ما تا چه اندازه آگاهند و حتي نيازهاي روز مخاطب را شناسايي كرده اند. ما هم سعي كرديم با توجه به سطح كيفي بالاي آثار، داوري متفاوتي را از ساير جشنواره هاي اينچنيني ارائه دهيم.
در مرحله ششم داوري اين جشنواره براي تك تك آثار شركت كننده نقدي تهيه شد كه در يك بسته فرهنگي به شركت كنندگان تقديم شد. اين كارگاه مكتوب اگرچه زحمت داشت، ولي ما مي خواستيم حس اعتماد به نفس را در جوانان قلم به دست زنده كرده و اولين گام را براي هدايتشان به سمت آموزش حرفه اي برداريم.»
يزدي نژاد بيان مي كند: «اگر واقعاً بحث انتخاب نفرات اول تا سوم مطرح نبود، تمايل داشتيم از 40 نفر تقدير كنيم. به هر جهت قرآن نفيس و زيبايي تقديم كليه شركت كنندگان شد تا آموزه هاي قرآن كريم سرلوحه فعاليت هاي هنري اين جوانان متعهد قرار گيرد. به علاوه براي تك تك آنها پرونده ادبي تشكيل شد كه انشاءالله بتوانيم برايشان كارگاه هاي آموزشي برگزار كنيم.»
يزدي نژاد خود داستان كوتاهي دارد كه در مجموعه داستاني سه شنبه هاي عزيز به كوشش و گردآوري راضيه تجار به چاپ رسيده است. «كتاب پل»، «خاكستر تمدن ها»، «آينه در آينه»، «نمايه آفتاب» و ده ها كتاب ديگر از آثار ترجمه اي اين نويسنده و مترجم متعهد است.
پلي بين نسل جنگ و نسل چهارمي ها
ناصر غفاري، 49 ساله نفر اول جشنواره داستاني بسيج هنرمندان تهران در بخش بزرگسال معتقد است كه از قالب داستاني مي توانيم براي برقراري پيوند بين نسل اول انقلاب و نسل چهارم (نسل فعلي) بهره بگيريم.
غفاري نوجوان بوده كه در زمان جنگ و درگيري هاي خرمشهر به اهواز مي رود تا دشمن خيال نكند مردم شهر را خالي كرده اند. حضور وي در جبهه بعدها پررنگ تر شده و كسب تجربه در آن سال ها گنجينه اي از سوژه هاي ناب براي فعاليت داستان نويسي اش مي شود.
وي مي گويد:«ادبيات شيوه و قالبي به روز براي انتقال پيام هاي فرهنگي به شمار مي آيد. دشمن فرهنگ اسلامي را نشانه رفته و سعي دارد زيربناي جامعه ما كه برپايه فرهنگ ارزشي است از بين ببرد. در عرصه جنگ نرم بايد سعي كنيم در قالب هنر به صورت غيرمستقيم بر ذهنيت نسل جوان تأثيرگذار باشيم. قالب داستاني، زبان محاوره و شيوه ساده اي است كه مي تواند طيف وسيعي از مخاطبين را جذب كند. نويسنده متعهد بايد اين هوشياري را داشته باشد كه چطور مي تواند از عقايد و باورهايش ايده بگيرد؟
چنين نويسنده با بصيرتي قطعا مي تواند در قالب داستان هايش بصيرت را به جامعه منتقل كرده و با خلاقيت خود توطئه هاي فرهنگي دشمن را خنثي كند.»
اين نويسنده چندين كتاب در دست چاپ دارد، اما معتقد است بايد در بودجه هاي فرهنگي بخش ويژه اي به نويسندگي و ادبيات داستاني تعلق پيدا كند. چه بسا استعدادهايي كه هرگز حمايت نشده اند، اما حرف هاي پخته زيادي براي گفتن دارند كه تلنگري بر ذهن جامعه خواهد بود.
خالق قالب هاي ادبي بومي باشيم
همه چيز از تلاش جوانه مي زند. جوان ديروز كرمانشاهي كه با شوق دست يافتن به كتاب هاي كتابخانه عمومي در سرماي سخت «گودين» سوار بر ميني بوس تا كنگاور طي طريق مي كرد، امروز مردي است كه با قلمش حرف هاي زيادي براي گفتن دارد.
اين تلاش ها گوياي اين است كه اگرچه در وادي داستان نويسي شركت كردن در كلاس هاي داستاني، چرخ استعدادرا روغن كاري كرده و به حركت مي اندازد، اما شالوده كار و قدم زدن دراين مسير به اراده صاحب استعداد باز مي گردد.
عبدالرحمن يحيوي 37 ساله يكي ديگر از شركت كنندگان جشنواره داستان نويسي بسيج هنرمندان شهر تهران است كه با چند داستان ميني مال دفاع مقدس، دراين جشنواره شركت دارد. از يحيوي پيش تر اشعار زيبايي شنيده ايم و داستان ميني مال او با نام «هديه» كه حول سوژه حركت پسنديده اهدا عضو نوشته شده صاحب جوايزي شده است.وي پيرامون ضرورت گسترش هنر داستان نويسي دربين جوانان مي گويد: «امروزه ادبيات داستاني يكي از اثرگذارترين شاخه هاي ادبي و هنري محسوب مي شود. از يك تبليغ ساده تلويزيوني تا فيلمنامه اي منسجم نيازمند وجود خط سير داستاني در اولين قدم ها هستيم.
از سوي ديگر در شرايط كنوني جنگ نرم كه جامعه سرمايه داري و صهيونيزم مي كوشد هنر را در خدمت گرفته و به مواضع تفكر و ادبيات آزادي بخش جهاني ضربه بزند، گسترش هنر داستان نويسي بر پايه تفكرات ايراني و اسلامي ضرورتي انكارناپذير دارد.
درحالي كه در بسياري از دانشگاه هاي غربي رشته داستان نويسي راه اندازي شده ما بايد در بحبوحه جنگ نرم هوشيارانه عمل كنيم و استعدادهاي جوان را به سمت شكوفايي متعهدانه سوق دهيم.»
اين داستان نويس معتقد است زماني بسيج ادبي به سرمنزل مقصود مي رسد كه نوجوانان و جوانان را در جايگاه سربازان هميشه بيدار جنگ نرم به سمت بصيرت افزايي هنري سوق داده و انوار بصيرت را از طريق متون و آثار داستاني خودشان به كل جامعه منتقل كنيم.
وي مي گويد: «چرا ما پيرو سبك هاي داستاني وارداتي هستيم؟ حتي مي توانيم ابداع كننده و خالق باشيم. سعدي چند صدسال قبل داستان ميني مال را در بين آثارش تعريف كرده بود و آنچنان هم گستره تأثيرگذاري اش بالاست كه هنوز هم مي توان بر نتايج اجتماعي و فرهنگي آثار او تكيه زد.
امروز نويسندگان غربي با تكيه بر همين گنجينه ادبي ايراني خود را مبدع جا زده و برخود مي بالند كه دائما مفاهيم جديدي را در داستان هاي بلند و رمان هاي خود منتقل مي كنند. اما آنها خيلي خوب در گنجينه هاي ما سرك كشيده و مفاهيم به گمان خود ابداعي شان ارائه مي دهند. درحالي كه اگر مطالعه دقيقي در گنجينه ادبيات خودي داشته باشيم، به خوبي درك خواهيم كرد كه اكثر اين مفاهيم از لابه لاي آثار اديباني چون سعدي، مولوي، جامي و... ربوده شده اند!»
يحيوي يكي از داستان هاي ميني مال خود را تحت عنوان سهم و با سوژه دفاع مقدس كه برگرفته از خاطره سردار جانباز حاج محمدمجد برادر شهيد است، قرائت مي كند: «سنگيني نگاهش بدجور اذيتم مي كرد. هم مي خواست احترام بزرگتر بودنم را نگه دارد و هم رك و راست حرفش را بزند. اين را مي شد از چهره اش خواند. سكوت بين ما زياد دوام نياورد. دست لرزانش را به طرفم گرفت و انگار داد كشيد: داداش! فكر نكن چون فرمانده شدي، پس حق بيشتري از ديگران داري. اينها سهم نيروهاي شماست...
حرفش را كه زد، رفت. من اما، مات و حيران مانده بودم كه كجاي خواسته من نامعقول بود؟! تنها ازش خواسته بودم حالا كه تا اينجا آمده كمي از ميوه اي كه قبل از شروع عمليات براي گروهانمان آورده بودند، بخورد. همين!»
جذب مخاطبين با جاذبه داستان هاي ارزش مدار
اصغر استاد حسن معمار متولد 1340 نويسنده جانبازي است كه از سال 58 فعاليت داستان نويسي خود را آغاز كرده و تاكنون چند مجموعه داستان از او خوانده ايم. وي بعد از انقلاب در كلاس هاي داستان نويسي حوزه هنري شركت داشته و پس از پشت سرگذاشتن. فراز و نشيب هاي سال هاي جنگ فعاليت خود را در قالب داستان نويسي با سوژه دفاع مقدس ادامه داده است.
استاد حسن معمار بي تكلف روي سكو مي ايستد و جايزه ادبي نفر دوم جشنواره داستاني بسيج هنرمندان تهران را در بخش بزرگسال دريافت مي كند. وقتي بي ادعايي و گمنامي را كه در چشمان اين هنرمندان موج مي زند، از نزديك مي بينم، واقعا تحت تأثير قرار مي گيرم. حسن اين جشنواره به اين بود كه از دل مردم و هنرمندان خودجوش برمي خاست.
معمار مي گويد: «به راحتي مي توان ايده ها، عقايد، پيام هاي ارزشي و مفاهيم برتر اجتماعي و فرهنگي را در قالب داستان به نسل امروز جامعه منتقل كرد. انتقال ارزش ها زماني با موفقيت انجام مي شود كه شيوه انتقال از شعارزدگي فاصله بگيرد. در قالب داستاني مي توان پيام را با آنچنان لطافتي در تار و پود قصه جاي داد كه براي خواننده نه تنها خسته كننده نباشد، بلكه جاذبه اي بيافريند.»
اين نويسنده مجموعه هاي داستاني «شيدا»، «در روشنايي آتش»، «برخيز اي بخت خفته»، «آلبوم عكس» و «تا شقايق هست» (كاري مشترك با مجتبي شاكري) را در كارنامه كاري خود دارد.
وي پيرامون داستان برخيز اي بخت خفته توضيح مي دهد: «سوژه اين داستان را از زندگي جانباز 17ساله اصفهاني محمدتقي طاهرزاده گرفتم. اين جانباز در عمليات مرصاد مجروح شد و به كما رفت. حتي مقام معظم رهبري هم به ديدار وي در منزل پدري اش رفته بودند. اين جانباز پس از سال ها كه در حالت كما بود، به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
من در داستانم اين طور آورده بودم كه شخصيت اصلي داستان پس از سال ها در كما بودن بر اثر حادثه اي به هوش مي آيد و درك مي كند كه چقدر جامعه تغيير كرده است. تلاش داشتم ارزش هاي دفاع مقدس را به جامعه امروز پيوند بزنم.»
اين نويسنده در تنظيم زندگينامه هاي داستاني از شهدا نيز صاحب تجربياتي است. زندگينامه شهيد مهدي رجب بيگي كه به دست منافقين شهيد شد و پايه گذار جهاد سازندگي و نيز سخن گوي دانشجويان پيرو خط امام(ره) بوده از آثار وي است. شهيد رجب بيگي شاعر و نويسنده نيز بوده است.معمار به جوانان نويسنده توصيه مي كند: «زياد بنويسيد و بيشتر از آن بخوانيد. هرگز با برخوردهاي اوليه مثلا چاپ نشدن اولين آثارتان دلسرد نشويد. سعي كنيد از آنچه خود تجربه كرده ايد، بنويسيد تا سوژه ملموس تر باشد.»

 



جان بي جمال جانان ميل جهان ندارد

حافظ شيرازي
جان بي جمال جانان ميل جهان ندارد
هر كس كه اين ندارد حقا كه آن ندارد

با هيچ كس نشاني زان دلستان نديدم
يا من خبر ندارم يا او نشان ندارد

هر شبنمي در اين ره صد بحر آتشين است
دردا كه اين معما شرح و بيان ندارد

سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن
اي ساروان فروكش كاين ره كران ندارد

چنگ خميده قامت مي خواندت به عشرت
بشنو كه پند پيران هيچت زيان ندارد

اي دل طريق رندي از محتسب بياموز
مست است و در حق او كس اين گمان ندارد

احوال گنج قارون كايام داد بر باد
در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد

گر خود رقيب شمع است اسرار از او بپوشان
كان شوخ سربريده بند زبان ندارد

كس در جهان ندارد يك بنده همچو حافظ
زيرا كه چون تو شاهي كس در جهان ندارد

 



ريشه يابي لغات

سليمان مختاري
پزشك
پزشك از مصدر پوزيدن ساخته شده است. پوزيدن به معني «نجات دادن، رها كردن» است. كلمه هم خانواده اين واژه «پوزش» به معني «رهايي، عذرخواهي» مي باشد. بعضي نيز ريشه پزشك را به معني «درمان كردن» گرفته اند.
داور، داد(گستري)
واژه: داد از مصدر دادن به معني «آفريدن، خلق كردن، نهادن» ساخته شده است.
ريشه: داد مشتق است از ايراني باستان: «دا» «نهادن، وضع كردن». دائه (داد) قانون، لفظا به معني «وضع شده». اين معني در واژه هايي نظير: دادار (آفريننده، خالق) دادگر، دادگستر، دادستان؛ دادرس (روي هم گيرنده داد)، دادار «عادل، داد آورنده، آفريننده»
داد «قانون» [1]، داد در جزء نخست: دادخواه، دادرس، داور (عادل). داور در اصل دادور بوده كه به مرور زمان تخفيف داده شده و به صورت داور درآمده است.
تنبل
تنبل به معناي تن پرور، فربه؛ كاهل، بيكار، گريزان از كار. اين كلمه مركب از دو جزء: تن و بل است. بل «نيرو، توان، بزرگ»؛ لفظا به معني: داراي تن نيرومند، چاق.
ساچمه
ساچمه كلمه اي تركي است كه از سانجمه گرفته شده است. در تركي مصدر آن «سانجماخ» به معني «نصب كردن، زدن (به هدفي)، كوبيدن، تيري يا چيزي نوك تيز، مانند نيزه، چاقو». نيز نشانه گرفتن و به هدفي زدن است كه در آن فرو رود و سانجمه اسم آلتي است كه با آن هدفي را نشانه قرار داده و زده كه در آن فرو رود.
پرواز
ريشه: پرواز در فارسي ميانه به همين شكل بوده است: پرواز ايراني باستان: «پري- واز »
مركب از «پري» (پيشوند) و «وازه» كه مشتق است از ريشه «وز» به معني «حركت كردن، پريدن». پيشوند «پري» (پر) در پرواز، به معني «بر، بالا، فراز» مي باشد و نيز نوك پرچم.
ريشه «وز» در پرواز در مصدر «وزيدن» نيز وجود دارد، اين ريشه در «وزيدن» به معني «حركت كردن، راندن» مي باشد.
كه مرغي را چه ذوب از سرو و شمشاد
كه پروازش بود در دست صياد
وحشي بافقي
پرچم
ريشه: پرچم از پر (بر، بالا، فراز) + چم (خميده). پرچم لفظا به معني «به اهتزاز درآمده» است.
ريشه: «چم» ريشه چنيدن فعل در زبان فارسي است كه معناهايي كه از اين ريشه مي توان استخراج كرد عبارتند از: «خميده شدن، تكان خوردن، لرزيدن، كج شدن، كج كردن، خم شدن، خميدگي».
«چم» در مصدر «چميدن» (روان شدن از روي تكبر و خرامان به راه رفتن) وجود دارد. چم به معني «حركت كردن، دويدن» مي باشد.
سرو چمان من چرا ميل چمن نمي كند
همدم گل نمي شود ياد سمن نمي كند
حافظ
از آن زمان كه ظفر پرچم تو شانه زده
ز زنگ جور كدام آينه است نزدوده
انوري
[1] - داد در معني قانون به خاطر اين است كه قانون (داد) مجموعه اي از قراردادهاي اجتماعي هستند كه بر مبناي بينش و انديشه وضع شده اند. وضع شده توسط انسان.

 



آزادي بيان، آزادي مطبوعات

جواد نعيمي
آزادي بيان، آزادي مطبوعات و آزادي قلم، كلمه ها و پاره جمله هايي هستند كه به همين شكل يا به تعابير ديگر، از دهان و قلم دوست و دشمن شنيده مي شوند. و البته طرفداران اين آزادي، هر يك نمايندگان طرز تفكري ويژه اند، كه گاه با همديگر تعارض داشته و يا دست كم همسو نيستند.
ترديدي نيست كه آزادي، مطلوب است. اما كدام آزادي؟ براي چه كسي؟ و در چه شرايطي؟ آيا منظور از اين آزادي، فراهم آوردن شرايط و محيطي است كه هر قلم به دستي، در هر جا و به هرگونه كه خواست و درباره هرچه خواست، چيزي بنويسد؟ حتي اگر آن فرد، مثلا سلمان رشدي باشد؟ و حتي اگر آن نوشته، محيطي متشنج بيافريند و يا مقدسات مذهبي و باورهاي اعتقادي را به سخره بگيرد و يا تيشه بر اركان نظام جمهوري اسلامي ما بزند؟
در همين جا بلافاصله بايد جايگاه نقدهاي اصولي و عملي و غيرمغرضانه را جدا دانست. سخن بيشتر بر سر آن دسته از دگرانديشان، ناباوران معاند و يا شبه روشنفكري است كه متاسفانه مجوز انديشه پراكني و نشر كتاب يا مجله و روزنامه اي را از همين نظام دريافت مي دارند و به لطايف الحيل و در قالب هاي گوناگون، به شكل صريح يا استعاري، يا در لفافه، به ضربه زدن به انقلاب اسلامي و يا استهزا كردن بنيان ها و بنيادهاي ديني مبادرت مي ورزند!
كساني كه آب به آسياب دشمن مي ريزند و معرف فرهنگ هاي بيگانه و مروج افكار نادرستي هستند كه در تقابل با آرا و باورهاي اكثريت قاطع افراد جامعه است، چگونه انتظار دارند كه در يك جامعه اسلامي و انقلابي، هرچه را پسند خويش مي دانند و گاه مورد پسند دشمنان و بيگانگان نيز هست، نشردهند و كسي هم پيدا نشود كه به آنان بگويد بالاي چشمتان ابروست؟
اينان، به تعبير ظريفي،
همان هايي هستند كه همه كينه ها و عقده هاي دل و ذهنشان را به انحاي گوناگون فرياد مي زنند و به روشني به مخالفت و مخالف خواني مي پردازند، و با اين همه، با كمال بي شرمي، دم از نبود آزادي و وجود اختناق و سانسور مي زنند. آيا اين ها به همين راحتي كه خود سخن پراكني مي كنند، مي پذيرند كه كسي عليه آنان حرفي بگويد يا سخني بنويسد؟
آيا در يك جامعه آزاد و در عين حال مقيد به باورها، سنتها و داشته هاي مذهبي و انقلابي، مي توان و بايد هر چيزي را نوشت، حتي سياه ترين كلمه ها را، و حتي بي شرمانه ترين صحنه ها را، و حتي تمسخر اعتقادات ديني و ارزش هاي انقلابي را؟
آيا مي توان به بهانه ابراز و اظهار واقعيتها، و در پس واژه ها و عناوين چشم نواز و دلفريب، مويد و مبلغ انديشه هاي ناصواب و نابجا بود؟ و آيا مي توان آزادي را تنها محدود به خواسته هاي خود دانست؟
آيا مي شود همين كه امكان نشر براي آدم فراهم شد، همه چيز را زير پا گذاشت و تنها به تبليغ مسائل و مطالبي پرداخت كه آبشخورهاي خاص دارند و عده خاصي را خرسند مي سازند؟
به نظر مي رسد اين دسته از افراد كه به بهانه آزادي، آزادانه به جنگ با ارزش ها مي پردازند، نه بهاي آزادي را مي دانند، نه قدر آن را مي شناسند، و نه تصوري درست از مخاطبان خود يا به هر حال كساني كه افكار آنها را مورد ارزيابي قرار مي دهند، دارند!
چگونه مي شود فردي در هوا و فضاي جمهوري اسلامي تنفس كند و ايمان و آرمان را ناديده بگيرد؟ چگونه مي شود چشم بر همه خوبي ها و والايي ها بست و تنها برخي از مسائل ويژه را آن هم با ديدي خاص و نظري مغرضانه مطرح كرد و در جست وجوي تاثيرگذاري آن برآمد؟
خوشبختانه، مردم، كاملا هشيار و بيدارند، اغلب، ديدي باز دارند و بسيار خوب به ارزيابي مي پردازند و دوست و دشمن را به خوبي مي شناسند.
هر كلمه يا كلام، حامل يك پيام است. پيامي كه از منشا ويژه اي صادر مي شود و به مقصد خاصي ارسال مي گردد. و هر پيام رسان و پيام گزاري- كه در اين بحث، هر نويسنده اي است- مي بايد هماره خود را در قبال خداوند، جامعه، وجدان، و تاريخ، مسئول بداند و متعهدانه به پيام رساني مبادرت ورزد. نشاط و اثر مطلوب هر نوشته اي را، بي گمان محتوا و خاستگاه آن تعيين مي كند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14