(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 10 خرداد 1390- شماره 19940

تفكر، پدر و مادر همه خوبي ها
حكايت خوبان
آزادي اسير خوش سيرت
مصاديق« برّ»
تپش قلم
ماه رجب پيش نياز درك ليله القدر
مهريه فلسفه و اهداف آن



تفكر، پدر و مادر همه خوبي ها

قال الامام الحسن(ع): اوصيكم بتقوي الله و ادامه التفكر
فان التفكر ابوكل خيروامه.
امام حسن(ع) فرمود: شما را به تقواي الهي و ترس از خدا و تداوم تفكر و انديشه در امور سفارش مي كنم، زيرا كه فكر كردن پدر و مادر همه خيرات و خوبي ها است.(1)
1- مجموعه ورام، ج 1، ص 52

 



حكايت خوبان
آزادي اسير خوش سيرت

از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمود: در يكي از جنگ ها اسيراني را به نزد رسول خدا(ص) آوردند و آن حضرت دستور داد همه را بكشند، جز يك نفر. آن مرد گفت: به چه علت در ميان اين اسيران فرمان به كشتن من نداديد؟ رسول اكرم(ص) فرمود: فرشته وحي حضرت جبرئيل از جانب خداوند تبارك و تعالي به من خبر داد كه در تو پنج خصلت نيكو است كه خدا و رسول خدا آنها را بسيار دوست مي دارد، كه عبارتند از: «الغيره الشديده علي حرمك، و السخاء و حسن الخلق، و صدق اللسان، و الشجاعه » 1- غيرت شديد نسبت به ناموس و خانواده خود 2- جود و سخاوت
3- خوش خويي 4- راستگويي 5- شجاعت و دليري. آن مرد چون اين سخنان را شنيد اسلام آورد و دين و ايمانش استوار و نيكو گرديد.(1)
1- بحار الانوار، ج 81، ص 801

 



مصاديق« برّ»

پرسش:
مفهوم بر را توضيح داده و مصاديق و ابعاد آن را از منظر قرآن بيان كنيد؟
پاسخ:
مفهوم بر؛ يكي از واژه هاي اخلاقي قرآن كه به كرات دراين كتاب آسماني آمده است، واژه «بر» و مشتقات آن مانند ابرار است. ابرار جمع بار است و بار به كسي گفته مي شود كه خيرخواهي و عمل به آن در سرتاسر زندگي اش گسترده شده باشد.
راغب اصفهاني در مفردات الفاظ القرآن، صفحه 114 مفهوم «بر» و «ب ر» را به اين صورت معنا مي كند: بر در مقابل درياست و از او وسعت فهميده مي شود. از كلمه بر، ب ر مشتق شده است و گستردگي در فعل خير نيز از آن استفاده مي شود. هم درباره خدا و هم بنده به كار رفته است. درباره خدا كه استعمال شده به معناي زيادي در ثواب است، ولي درباره عبد كه استعمال مي شود به معناي وسعت در طاعت عبد است.
در اصطلاح عرفان و اخلاق، ابرار را اين گونه معنا كرده اند: «ابرار يعني نيكان و خوبان و از اصطلاحات اخلاقي عرفاني است و عبارت است از متوسطان در سلوك و كساني كه از بندگان خاص خدايند و مدارجي از سيرالي الله را طي كرده اند و مقام ابرار، يكي از مقامات قرب به حق است و ابرار، جماعتي هستند كه به صلاح بلاد و عباد مشغول و سعي ايشان بر تكميل خلق مي باشد.»
كلمه ب ر در فارسي به معناي نيك به كار مي رود. ولي اين به معناي يكسان انگاشتن اين دو واژه عربي و فارسي نيست، زيرا هيچ گاه به يك شخص يا شئي خارجي صفت «بر» اطلاق نمي شود. دراين گونه موارد معمولا از كلمات «خوب» و «خير» و «نيك» استفاده مي شود. بنابراين، «بر» مخصوص «افعال نيك» است، نه مطلق امور نيك. واژه «بر» هم درباره اعتقادات استعمال مي شود و هم اعمال و رفتار. شاهد آن هم آيه 771سوره بقره است كه در آن به توسعه خوبي در معناي لغوي آن شامل مباحث اعتقادي، عملي و اخلاقي پرداخته است. «نيكي آن نيست كه رويتان را به سوي مشرق و مغرب آوريد، بلكه نيكي آن است كه كسي به خداوند و روز بازپسين ايمان آورد.»
مصاديق بر از منظر قرآن
واژه بر از نگاه قرآن در چند معنا به كار رفته است:
1- انجام دادن خوبي ها
قرآن كريم در آيه 981 سوره بقره مي فرمايد: نيكي آن نيست كه از پشت خانه ها به درون رويد، بلكه نيكي آن است كه كسي تقوا پيشه كند و به خانه ها از درهايش درآيد.
همچنين در آيه 29 سوره آل عمران خداوند مي فرمايد:
هرگز به نيكي دست نيابيد، مگر آنكه از آنچه دوست داريد (و عزيز مي شماريد) ببخشيد.
2- صله رحم
قرآن كريم در آيه 8 سوره ممتحنه مي فرمايد: «خداوند شما را از كساني كه با شما دركار دين كارزار نكرده اند و شما را از خانه و كاشانه تان آواره نكرده اند، نهي نمي كند.»
3- تصديق قسم
قرآن كريم در سوره بقره آيه 422 مي فرمايد: و خداوند را دست آويز سوگندهاي خود نسازيد كه از كار نيك و پرهيزگاري باز ايستيد.
4- صفت خدا
قرآن كريم در سوره طور آيه 82 مي فرمايد: ما پيش از اين او را (به دعا و نيايش) مي خوانديم، اوست كه نيكوكار مهربان است.
5- صفت ملائكه
قرآن كريم در سوره عبس آيات 51 و 61 مي فرمايد: به دست نويسندگاني كه گراميان و نيكان هستند.
6- نعمت هاي بهشتي و ابرار
قرآن كريم در سوره انسان آيه 5 مي فرمايد: بي گمان نيكان از جامي كه آميزه آن از كافور است مي نوشند.
همچنين در سوره انفطار آيه 31 مي فرمايد: بي گمان نيكان در ناز و نعمت بهشتي اند. و در سوره مطففين آيه 81 مي فرمايد: چنين نيست، بي گمان كارنامه نيكان در عليين است.
بنابراين به همان صورت كه وسعت در خوبي هاي ابرار در دنيا از نظر معنا لحاظ شده است. در آخرت نيز نعمت هاي فراگير الهي در بهشت، مقابل كارهاي خوب آنان در دنيا فراهم مي شود.

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
ناز و نياز در عرصه عشق بالغ مي شوند و كافر عشق روسياه دو عالم است!
¤¤¤
سوءاستفاده از احساسات عوام، استعمار بزك شده با رنگ و لعاب كفر مدرن است!
¤¤¤
انسان حريص، گداي واقعي است!
¤¤¤
همه ي انسانها در «شهر خيال» خويش اسطوره هايي منحصر بفردند، بايد با بررسي خروجي افراد قدر آنها را فهميد!
¤¤¤
گناه مجريان قانون در عرصه عدالت، «كفاره ي جمع» دارد!
¤¤¤
بزرگ هر ملت، نمودي از بزرگي آن ملت است.
¤¤¤
درد هنرمند دانا اين است كه نمي تواند به اندازه اي كه مصلحت صاحبان زور و زر و تزوير است بفهمد!
¤¤¤
زندگي، كودكي است كه تا به خواب ابدي نرفته و در آغوش مرگ آرام نگرفته بايد گهواره اش را جنباند.
¤¤¤
گاهي چشم، گوش دل هوسباز را با پنبه مي برد!
¤¤¤
از چشم عاشق، قطره دلش مي چكد.
¤¤¤
ملتها، نواميس حكام اند اگر حكام جور اهل غيرت و توجه به ناموس خود باشند!
¤¤¤
هر كس انتخابهايش را اصلاح كند، خوشبختي را احساس مي كند.


 



ماه رجب پيش نياز درك ليله القدر

حجت الاسلام سيدمحمد مهدي ميرباقري
در مقاله حاضر نويسنده با تشريح فضيلت ماههاي رجب و شعبان به عنوان پيش زمينه ورود به خوان ضيافت الهي، بر لزوم آمادگي در ماه رجب و اهميت اين ماه تأكيد كرده است كه اينك باهم آن را ازنظر مي گذرانيم.
مرحوم سيدابن طاووس در كتاب اقبال الاعمال(1) خود از وجود مقدس پيامبر«ص»، روايتي نقل مي كنند كه فرمودند:
«ان الله تعالي نصب في السماء السابعه ملكاً يقال له الداعي فاذا دخل شهر رجب ينادي ذلك الملك كل ليله منه الي الصباح، طوبي للذاكرين، طوبي للطائعين و يقول الله تعالي أنا جليس من جالسني و مطيع من أطاعني و غافر من استغفرني، الشهر شهري و العبد عبدي و الرحمه رحمتي فمن دعاني في هذا الشهر أجبته و من سألني اعطيته و من استهداني هديته و جعلت هذا الشهر حبلاً بيني و بين عبادي فمن اعتصم به وصل الي.»(2)
بنابر مضمون اين روايت، خداوند در آسمان هفتم فرشته اي به نام «داعي» [فراخواننده](3) قرار داده است كه هرگاه ماه رجب فرا مي رسد، هر شب تا صبح فرياد مي زند: خوشا به حال ذاكران! خوشا به حال اطاعت كنندگان! [سپس فرشته از قول خداوند مي گويد] خداوند مي فرمايد: من همنشين كسي هستم كه همنشينم باشد و مطيع كسي هستم كه مرا اطاعت كند و آمرزنده كسي هستم كه از من آمرزش بخواهد. ماه، ماه من و بنده، بنده من و رحمت، رحمت من است؛ پس هركس در اين ماه مرا بخواند اجابتش مي كنم و هركس از من بخواهد به او عطا مي كنم و هر كس از من هدايت بخواهد هدايتش مي كنم و اين ماه را ريسماني بين خود و بندگانم قرار داده ام كه هر كس به آن چنگ زند به من مي رسد.
خداوند اين ماه را رشته اتصال بين خود و بندگان قرار داده است؛ يك سر اين رشته در اختيار بندگان و سر ديگر آن در محضر الهي است. اگر كسي به اين رشته، معتصم شود، به مقام وصول الهي مي رسد؛ از اين رو ماه رجب، شهر وصول الي الله است؛ باطن اين ماه مانند باطن قرآن و معصومين(ع)، ريسمان اتصال بين خداي متعال و مؤمنين است؛ رواياتي نيز با اين مضمون آمده است كه: ماه رجب ماه اميرالمؤمنين(ع) است، همان گونه كه شعبان، ماه رسول الله(ص) و رمضان ماه خدا است.
علت انتساب رجب به اميرالمؤمنين(ع)
در معناي انتساب ماه رجب به اميرالمؤمنين(ع) احتمالات زيادي وجود دارد؛ به نظر مي رسد همه امور عالم، ملكوتي دارد كه اين نكته شامل اوقات و زمانها هم مي شود؛ براي مثال، شب جمعه فقط يك ظرف طبيعي نيست، بلكه واقعيتي است كه جايگاه خاصي در عالم دارد؛ در اين زمان، ملائكه اي نزول پيدا مي كنند، خيراتي نازل مي شود و راه هايي به سوي باطن انسان گشوده مي شود. سحر و بين الطلوعين هم همين گونه هستند. اين كه گفته شده است نماز را در اول وقت بخوانيد، يك «قرارداد» نيست كه تنها با ملاك حركت خورشيد تنظيم شده باشد كه اگر يك ساعت ديرتر شود فرقي نداشته باشد؛ يعني حركت خورشيد، براي خود، مداري داشته باشد و بقيه امور عالم هم مداري داشته باشند! شب جمعه، زمان نزول ملائكه و هنگامي است كه درهايي از رحمت گشوده شده و راه هايي باز مي شود، در ساعت بعد، اين شرايط و فضا براي قرب فراهم نيست.
ماه ها هم اين گونه هستند؛ يك معناي انتساب ماه رجب به اميرالمؤمنين(ع) اين است كه ولايت حضرت در اين ماه تجلي مي يابد و راه درك ولايت در اين ماه گشوده مي شود. در اين ماه مي توان از ولايت اميرالمؤمنين(ع) بهره مند و به وادي اين ولايت وارد شد. به عبارت ديگر، مي توان به شفاعت حضرت امير(ع) رسيد؛ چراكه رجب، ماه شفاعت ايشان است و حضرت در اين ماه براي هدايت انسان به ولايت خود، شفاعت مي كنند.
بنابراين، رجب يا ماه اميرالمؤمنين حبلي است كه انسان را به مقام وصول مي رساند. يكي از تجليات ولايت حضرت در باطن اين ماه است. از اين ماه درهايي به سوي درك اين حقيقت [ولايت] گشوده شده است. در نتيجه، اعمال اين ماه، اعمال بسط قرب و به عبارتي، راه هايي براي رسيدن به آن حقيقت منتشر شده در اين ماه است.
شفاعت پيامبر(ص)
در ماه شعبان- كه ماه نبي اكرم(ص) است- نيز انسان مي تواند با صيام و قيام به شفاعت نبي اكرم(ص) برسد؛ شفاعتي كه طريق اتصال انسان به حقيقت توحيد و قرب وصال است. هيچ كس بدون شفاعت نبي اكرم(ص) به درجات قرب نمي رسد.
شخصي كه نامش أبوأيمن بود بر حضرت باقر(ع) وارد شد و گفت: اي أبا جعفر! شما مردم را مي فريبيد و به غرور درمي آوريد و دائم مي گوئيد: شفاعه محمد، شفاعه محمد!
حضرت امام محمدباقر(ع) درحالي كه آثار غضب در سيمايشان مشهود شد، گفتند:
«ويحك يا أبا أيمن! أغرك أن عف بطنك و فرجك؟! أما لو رأيت أفزاع القيامه ، لقد احتجت الي شفاعه محمد! ويلك! فهل يشفع الا لمن وجبت له النار؟»(4) واي بر تو اي ابو ايمن! آيا همين قدر كه شكم و فرج خود را عفيف نگاه داشتي، در غرور افتادي كه از شفاعت بي نيازي! سوگند به خدا كه اگر هولها و ترسهاي روز قيامت را ببيني، هر آينه به شفاعت محمد محتاج خواهي بود! واي بر تو مگر اين جز كساني را كه آتش بر آنها لازم شده است شفاعت كند؟
سپس فرمودند: «ما من أحد من الاولين و الاخرين الا و هو محتاج الي شفاعه محمد يوم القيامه»؛(5) هيچ يك از پيشينيان و هيچ يك از پسينيان نيست، مگر آن كه به شفاعت محمد در روز قيامت، نيازمند است. [يعني هر كسي متناسب با درجات خود و به شفاعت نبي اكرم(ص)، حقايق قيامت را درك مي كند.]
ضرورت صيام و قيام در ماه شعبان
در روايت ماه شعبان آمده است كه منادي نبي اكرم(ص) به دستور حضرت در مدينه ندا مي داد: اين ماه، ماه من است؛ من را به روزه اين ماه كمك كنيد. اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: از وقتي اين ندا را شنيدم روزه اين ماه را ترك نكردم. در حقيقت، حضرت مي خواهند شفاعت كنند و روزه، يكي از رشته هاي شفاعت ايشان است؛ باطن صوم، ولايت و شفاعت نبي اكرم(ص) است؛ صوم به تنهايي خاصيتي ندارد، جز اين كه انسان را به شفاعت حضرت نائل كند. ماه نبي اكرم(ص)، ماهي است كه رحمت و رضوان در آن منتشر است. در اين ماه، مي توان به مقام رحمت و رضوان رسيد. اين رحمت، رحمت رحيميه يا همان مقام رضوان است؛ مقامي كه از آثار رحمت رحيميه خداي متعال است. به اين ترتيب، راه رسيدن به مقام رضوان كه فوق همه درجات بهشت است، به بركت نبي اكرم(ص) باز مي شود. به نظر مي آيد كه صيام و قيام نبي اكرم(ص) براي قرب و شفاعت بوده است. هر كس بخواهد به شفاعت حضرت برسد بايد همان صيام و قيام را داشته باشد. با عبادت نبي اكرم(ص) درهاي رضوان گشوده مي شود: «بكم يسلك الي الرضوان»(6) به واسطه نبي اكرم(ص)، مقام رضوان پائين آمده و قابل دسترس شده است. حضرت در روايتي توضيح مي دهند كه اين درخت طوبي شاخ و برگ هاي خود را فرود مي آورد تا مردم به آن متمسك شوند؛ منظور از اين امر، در واقع همان شفاعت نبي اكرم(ص) است.
پس ماه رجب، ماه اميرالمؤمنين(ع) يا به تعبير ديگر مهمانخانه رجب، مهمانخانه حضرت امير(ع) است. اهل الله از اين ماه مي توانند وارد وادي ولايت شوند و پس از آن، به شهر نبي اكرم(ص) كه شهر ضيافت و شفاعت ايشان است، برسند. سپس، كساني كه اين دو وادي را طي كنند مقام توحيد و شهرالله را در پيش خواهند داشت كه ضيافتي خاص است؛ البته آن هم [وابسته] به ضيافت نبي اكرم(ص) است؛ هر چند كه بساط ديگري است.
ولادت وجود مقدس و مسعود حضرت اميرالمؤمنين(ع) در ماه رجب واقع شده و در پايان اين ماه هم «بعثت» نبي اكرم(ص) روي داده است. اين دو حقيقت در ماه رجب، جاري و ساري است و مقدمه ماه شعبان و رمضان هستند. مرحوم آقاميرزا جواد ملكي(رض) در رساله المراقبات مي فرمايند: خوب است آقايان اهل علم، در كنار كسب علم كه خودش نوعي عبادت است، عبادت هايشان را در اين دو، سه ماه افزايش دهند؛ اين ماه فضايي است كه عبادات آن، آثار خاصي دارد. در اين ماه دعوتي خاص هم آمده است و منادي الهي اين گونه همه را دعوت مي كند: انا جليس من جالسني، مطيع من اطاعني، غافر من استغفرني...، مرحوم ميرزا جواد ملكي(رض) مي گويند: اگر آدم به اندازه همه خلائق جان داشت خوب بود كه به خاطر تكريم اين خطاب و در استقبال به اين خطاب الهي كه «انا جليس من جالسني و مطيع من اطاعني...» جان بدهد!
رجب، مقدمه ماههاي شعبان و رمضان
رجب، مقدمه شعبان و رمضان است. آمادگي براي ماه رمضان و شعبان بايد از اين ماه حاصل شود. اگر حقيقت ماه رجب درك نشود، ورود به ماه شعبان و ماه مبارك رمضان مشكل است؛ بنابراين بايد از مدخل ولايت حضرت امير(ع) وارد شد؛ چرا كه «أنا مدينه العلم و علي بابها». اميرالمؤمنين(ع)، باب نبي اكرم(ص) و باب الله هستند؛ پس اين ماه، مدخل است.
يكي از اساتيد بزرگ ما مي فرمود: هنگام جواني در شب 72 رجب يا شب غدير در نجف به حرم رفتم؛ بين الطلوعين شده و سپيده زده بود، مرحوم آيت الله فكور را ديدم.(7) مي خواستم به حرم بروم و ايشان در حال خارج شدن بود. مقابل كفشداري شلوغ بود؛ ايشان كفش را گرفت و در كنار گوش من گفت: من سه روز است جز يك استكان چاي چيزي نخورده ام. به من برخورد! گفتم يعني چه؟ يعني اين پيرمرد عابد در خانه حضرت امير(ع) مي گويد سه روز است جز يك استكان چايي چيزي نخورده ام؟ گفتن اين حرف آن هم در كفشداري حضرت امير(ع) چه معنايي دارد؟ داخل حرم، گوشه اي ايستادم و سه ساعت زيارت غديريه حضرت را خواندم، خسته شدم و از حرم بيرون آمدم و به منزل رفتم و خوابيدم. در خواب ديدم در حرم حضرت امير(ع) هستم؛ حرم خلوت بود و من هم گوشه اي ايستاده و زيارت مي كردم، حالتم در زيارت همان حال قبلي بود، اما ديدم آقاي فكور بين زمين و آسمان با همه وجود، طواف و زيارت مي كند؛ نه با زبانش، همه وجودش طائف و مشغول زيارت حضرت است. متوجه شدم كه آن بزرگوار به من چه گفت: شما دير آمديد! بين الطلوعين است، شب مبعث گذشته است، بايد از قبل مراقبه كنيد. يعني اگر مراقبه اي از قبل نباشد انسان خسته مي شود؛ اگر انسان تمهيد قواعد نكند، تا چشم به هم بزند فرصت تمام مي شود.
اين دو ماه از يك طرف، به طور حقيقي و تكويني مدخل ورود رمضان هستند؛ به نحوي كه بدون اين دو نمي شود وارد رمضان شد. از طرف ديگر، اين دو ماه بستر و آمادگي براي ورود به ماه رمضان، و ماه رمضان هم بستر و آمادگي براي ورود به شب قدر است؛ يعني بايد اين مسير طي شود تا انسان به ليله القدر برسد. ورود به آن وادي ضيافت، اين دو سه ماه رياضت را به عنوان مقدمه مي طلبد؛ چرا كه «من عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرك ليله القدر»؛(8) البته مقدمه اش توسل به اميرالمؤمنين(ع) و نبي اكرم(ص) است؛ در قلب ضيافت الهي، معرفت حضرت زهرا(س) نهفته است كه انشاءالله اين مقدمات مي تواند زمينه درك آن حقيقت باشد؛ بايد توجه كرد كه مقام ايشان مقام عجيبي است، بنابراين لازم است اين وادي طي شود تا انسان به شب قدر برسد.
بايد دقت داشت كه «حمد»، هم در آغاز نعمت و هم در پايان آن، براي بهره مندي از نعمت لازم است. حمد در آغاز نعمت، مقدمه شكر و در پايان نعمت كه فرصت ها تمام شده است، مقدمه استغفار است. حمد مقدمه تضرع و ابتهال و رجاع و تمسك به فضل الهي است. اگر انسان در مدخل ماه رجب، حامد نباشد و نعمت خدا را نبيند و به اين نعمت كه خداي متعال در اختيار ما قرار داده است، توجه نكند، اين نعمت كفران مي شود.
اين فرصت ها بسيار مغتنم است. ان شاء الله خداي متعال در اين ماه ها ما را به ولايت اميرالمومنين(ع)، نبوت نبي اكرم(ص) و به ضيافت خاص و درك ليله القدر و عيد فطر و بركات آن موفق بدارد.

1-كتاب اقبال الاعمال به جامعيت كتاب مفاتيح الجنان نيست ولي يكي از كتب مهم محسوب مي شود كه بايد از كتب پركاربرد طلاب و اهل علم باشد؛ حضرت آيه الله بهجت(ره) فرموده بودند كه اگر كسي با اقبال رفيق نباشد با ما رفيق نيست.
2-سيدبن طاووس، اقبال الاعمال، ص 826.
3-نام داعي يعني مظهر اين اسم است و اين دعوت، صرفاً حرف نيست، بلكه جذباتي از طرف او متوجه اهل راه مي شود و دعوت او، مظهر دعوت الهي مي باشد.
4 و 5- تفسير قمي، ص 935
6-زيارت جامعه كبيره.
7-ايشان از علماي ابواب معرفت و آدم فوق العاده اي بودند. بزرگواري نقل مي كرد كه استخاره هاي ايشان خيلي عجيب بود و مرحوم آيت الله بروجردي استخاره هايشان را به ايشان مي دادند.
8-علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 43، ص 56 و تفسير فرات كوفي، ذيل سوره قدر.

 



مهريه فلسفه و اهداف آن

خليل آقاخاني
مهريه، صداق ياكابين، مقدار مالي است كه از سوي شوهر به زن در فرآيندي به نام ازدواج داده مي شود. اما آيا واقعاً ازدواج يك معامله و عقدي همانند ديگر عقود است؟ اگر ازدواج به معناي قرارداد و پيمان زناشويي باشد، مهر و محبت و عشق در اين معامله، در كجاي آن قرار دارد؟ چگونه مي توان از يك قرارداد و معامله انتظار دست يابي به آرامش را داشت كه در آموزه هاي قرآني به عنوان يكي از مهم ترين اهداف ازدواج و همسري مطرح شده است؟ و اصولا فلسفه و اهداف مهريه و صداق در آموزه هاي قرآني، چيست؟
نويسنده در اين مطلب به تحليل و تبيين مساله مهريه در ازدواج هاي دايم و موقت پرداخته و تحليل قرآن را از اين مساله ارائه داده است. اينك با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
در جست وجوي آرامش و آسايش
انسان همواره دغدغه آرامش و آسايش دارد. از اين رو خوشبختي و سعادت را به عنوان يك فضيلت در اين دو مولفه و عنصر جست وجو مي كند. البته هدف واقعي انسان، دست يابي، به سعادت ابدي و پايدار است؛ چرا كه به تجربه در يافته، آرامش و آسايش در دنيا ماندگار و پايدار نيست و هر دم در معرض زوال و از دست رفتن است. با اين همه، آرامش و آسايش، هر چه پايدارتر و ماندگارتر باشد، مطلوب تر است.
انسان راه هاي بسياري را براي دست يابي به سعادت يعني آرامش و آسايش تجربه كرده و در يافته كه يكي از مهم ترين راه هاي دست يابي به سعادت و خوشبختي، تشكيل خانواده است.
آموزه هاي وحياني قرآن چون مطابق فطرت سالم انساني است، به اين مساله توجه داشته و يكي از آيات و نشانه هاي پروردگاري خداوند را در موضوع مودت ميان زن و شوهر دانسته كه ثمره آن آرامش و آسايش است. خداوند درباره نقش همسري در ايجاد مودت و رحمت و آرامش و آسايش مي فرمايد: و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها و جعل بينكم موده و رحمه ان في ذلك الآيات لقوم يتفكرون؛ از نشانه هاي خداوندي آن است كه از نفس (خود) شما همسراني را آفريد تا شما بوسيله آنها آرامش و سكونت يابيد و ميان شما مودت و رحمت قرار داد. در اين امر نشانه هايي از پروردگاري خداوند براي متفكران است.
(روم، آيه 12)
علامه طباطبايي در ذيل آيه مي نويسد: هر يك از مرد و زن في نفسه ناقص و محتاج به طرف ديگر است و از مجموع آن دو، واحدي تام و تمام درست مي شود و به خاطر همين نقص و احتياج است كه هر يك به سوي ديگري حركت مي كند، و چون بدان رسيد آرام مي شود، چون هر ناقصي مشتاق به كمال است و هر محتاجي مايل به زوال حاجت و فقر خويش است و اين حالت همان شوقي است كه در هر يك از اين دو طرف به وديعت نهاده شده است.
( و جعل بينكم موده و رحمه)- كلمه (مودت) تقريباً به معناي محبتي است كه اثرش در مقام عمل ظاهر باشد، در نتيجه نسبت مودت به محبت نسبت خضوع است به خشوع، چون خضوع، آن خشوعي را گويند كه در مقام عمل اثرش هويدا شود، به خلاف خشوع كه به معناي نوعي تاثر نفساني است كه ازمشاهده عظمت و كبريايي در دل پديد مي آيد.
و (رحمت)، به معناي نوعي تاثير نفساني است كه از مشاهده محروميت محرومي كه كمالي را ندارد و محتاج به رفع نقص است، در دل پديد مي آيد و صاحبدل را وادار مي كند به اينكه در مقام برآيد و او را از محروميت نجات داده و نقصش را رفع كند.
يكي از روشن ترين جلوه گاه ها و موارد خودنمايي مودت و رحمت، جامعه كوچك خانواده است، چون زن و شوهر در محبت و مودت ملازم يكديگرند و اين دو با هم مخصوصاً زن، فرزندان كوچكتر را رحم مي كنند، چون در آنها ضعف و عجز مشاهده مي كنند و مي بينند كه طفل صغيرشان نمي تواند حوائج ضروري زندگي خود را تامين كند، لذا آن محبت و مودت، وادارشان مي كند به اينكه در حفظ و حراست، تغذيه، لباس، منزل و تربيت او بكوشند و اگر اين رحمت نبود، نسل به كلي منقطع مي شد و هرگز نوع بشر دوام نمي يافت.
نظير اين مورد، مودت و رحمتي است كه در جامعه بزرگ شهري و در ميان افراد جامعه مشاهده مي شود، يكي از افراد وقتي همشهري خود را مي بيند، با او انس مي گيرد و احساس محبت مي كند و به مسكينان و ناتوانان اهل شهر خود كه نمي توانند به واجبات زندگي خود قيام كنند، ترحم مي نمايد.
از اين سخن علامه مي توان دريافت كه ارتباط ميان همسران، ارتباطي با ابعاد و اهداف چندگانه است كه آرامش، مودت و رحمت در كنار تناسل و توالد از جمله اهداف آن است.
البته برخي ها تفاوت ميان مودت و رحمت را اين گونه گفته اند كه مودت همواره طرفيني است، در حالي كه رحمت مي تواند يك سويه باشد. بنابراين، مودت همانند خدمات متقابل زن و مرد به يكديگر است، اما رحمت همانند احسان، ايثار و عفو يك سويه است و شخص در برابر رحمت خويش متوقع چيزي نيست.
در آيه فوق و نيز آيه 981 سوره اعراف، هدف نخست از ازدواج و گرايش طبيعي ميان زن و شوهر، سكونت دانسته شده است كه آرامش و اطمينان روحي و رواني ميان زن و شوهر است. پس، ازدواج تندبادهايي را كه بر مرد و زن مي وزد به سكونت و آرامش تبديل مي كند و قلب و دل را آرام مي سازد.
مرد و زن همانند دو سنگي هستند كه ملاط مودت و رحمت، ميان آنان پيوندي ناگسستني ايجاد مي كند و زمينه ساز آرامش و آسايش مي شود. به اين معنا كه مودت و رحمتي كه خداوند ميان زن و شوهر ايجاد مي كند، روان آنان را به سكونت و آرامش و تن ايشان را در كنار هم به آسايش مي برد. بنابراين، به هر دو جنبه مادي و معنوي يكديگر پاسخي درخور و مناسب مي دهند و مكمل يكديگر مي شوند و هر يك ديگري را به كمال شايسته و بايسته اش مي رساند.
مهريه، هديه مرد به زن
از آن جايي كه مبناي زوجيت و جفت و همسري، مودت و رحمت است، عشق و محبت است كه پيوند زننده ميان زن و مرد مي شود. براين اساس، اگر معامله و بده و بستان يا داد و ستدي ميان زن و مرد ايجاد مي شود، داد و ستد عشق و محبت و سكونت و آرامش است. از اين رو خداوند نخست بر واژه مودت كه بين طرفيني است توجه مي دهد. به اين معنا كه هر يك از زن و مرد، براي دست يابي به سكونت و آرامش روحي و رواني، چيزي از كمالات خود را به فرد ديگر مي دهد تا نقص طرف ديگر به كمال تبديل شود؛ چرا كه هر يك از زن و مرد، داراي كمالي است كه در ديگري نيست و نقصي دارد كه در ديگري به شكل كمال مي باشد. يعني همان طور كه در شكل ظاهري مرد و زن نيازمند آن هستند تا يكي به عنوان مذكر و ديگري به عنوان مونث عمل كند تا چيزي به كمال برسد، در بعد معنوي نيز اين گونه، نقص هر يك با كمال آن ديگري كامل مي شود و از ميان مي رود. از اين رو در برخي از آيات از همسري به عنوان لباس يكديگر ياد شده است؛ زيرا لباس، زشتي هاي آدمي را مي پوشاند و به شخص زيبايي و كمال مي بخشد. پس هر يك از همسران، زشتي ديگري را مي پوشاند و ديگري را به كمال مي رساند و زيبا جلوه مي دهد.( بقره، آيه 781)
اما عنصر اساسي در همسري كه پايداري و ماندگاري آن را تضمين مي كند، رحمت است كه در آيات ديگر قرآن با واژگاني ديگر چون عفو، احسان، ايثار و مانند آن بيان شده است تا جلوه كمتري به اين مسئله داد و ستد داده شود و از حدود و مرزهاي عقود و معاملات صرف و محض مادي بيرون برد؛ زيرا عقد نكاح و ازدواج هر چند به ظاهر به شكل معامله و داد و ستد است، ولي در باطن نمي توان آن را از مصاديق عقود و معاملات ديگر دانست، بلكه مصداقي از رحمت و محبت است.
يكي از ويژگي هاي آموزه هاي قرآني اين است كه زندگي بشر را در دو فاز تعريف و تبيين مي كند كه آن دو، فاز عدالت و احسان است. مرتبه عدالت مرتبه اي مرتبط با عقلانيت و مرتبه احسان مربوط به حوزه عاطفه و احساس است. از اين رو در آموزه هاي قرآني با دو دسته قوانين حقوقي و اصول اخلاقي مواجه مي شويم. قوانين حقوقي با خاستگاه عقلانيت بر مدار عدالت مي گردد، در حالي كه اصول اخلاقي با خاستگاه عاطفه و احساس بر مدار احسان مي چرخد.
نگاه قرآن به مهريه
براين اساس، قرآن به مسئله مهريه از دو زاويه ديد متفاوت مي نگرد. بر همين اساس گاه از مهريه به عنوان هبه، هديه، صدقه و نحله و مانند آن ياد مي كند؛ (نساء، آيه 4) و گاه ديگر، از مهريه و صداق به عنوان اجرت و مزد نام مي برد. (نساء، آيه 42؛ مائده، آيه 5؛ احزاب، آيه 05 و ممتحنه، آيه 01)
با اين همه بايد توجه داشت كه در هيچ يك از آيات قرآني از مهريه و صداق به عنوان قيمت و بهاي كالا ياد نشده و عنوان ثمن در آيات قرآني براي مهريه نيامده است.
اما اگر از منظر اخلاقي به قضيه ازدواج و زناشويي نگاه كنيم، در اين صورت مهريه، هديه اي از سوي مردان به همسران خويش مي باشد. خداوند در آيه 4 سوره نساء مي فرمايد؛ «و آتوا النساء صدقاتهن نحله. كلمه نحله حال براي صدقات و به معناي عطيه، هبه بدون عوض است. (مقتضيات الدرر، ج3، ص 64؛ انوار التنزيل، ج02، ص 06)
بنابراين، وقتي از زاويه عشق و محبت و رحمت به مسئله همسري و زناشويي ميان آنان نگاه مي شود، مرد مالي را كه پرداخت مي كند، نمادي از عشق و محبت مرد به همسر است كه اين گونه تجلي كرده است. براين اساس، مرد بي هيچ محدوديتي مي تواند ثروت فراوان خويش را به پاي عشق خود بريزد. (نساء، آيه 02)
از آن جايي كه بنياد خانواده و همسري بر عشق و رحمت است تا زن و مرد در كنار هم به آرامش روحي و رواني و آسايش جسمي و بدني دست يابند و سعادت و خوشبختي را براي يكديگر رقم زنند، همسران هرگاه احساس كنند كه زندگي بر ايشان تلخ شده و بقاي خانواده در حالت كنوني شدني نيست، مي توانند از هديه و صدقه خود چشم پوشي كنند و براي رسيدن به آرامش در همسري ديگر، از هم جدا شوند.(همان)
در هنگامي كه مبناي ازدواج رحمت و محبت است، پرداخت هرمقدار مال از سوي مرد به زن، مي بايست بي هيچ منت و چشم داشتي باشد. از اين رو در آيه از صدقات به شكل نحله سخن به ميان آمده است. (كشاف، زمخشري، ج 01، ص 894)
ازدواج از منظر حقوقي و اخلاقي
به هر حال، به مسئله ازدواج مي توان از دو منظر حقوقي و اخلاقي نگريست؛ ولي نگاه حقوقي هرگز بازدارنده از نگاه اخلاقي نخواهد بود، چنان كه نگاه اخلاقي به معناي چشم پوشي از مباحث حقوقي نيست. به سخن ديگر، زندگي با عشق آغاز مي شود ولي به عللي به مباحث حقوقي و عقلاني كشيده مي شود. اين بدان معنا نيست كه زن از حقوق خويش بايد چشم بپوشد؛ بلكه زن مي تواند از حق خويش بگذرد يا آن را استيفا نمايد اما اگر بزرگواري كند و از حق خويش بگذرد و آن را به مرد هبه كند اين امر به تحكيم روابط عاشقانه ميان زن و مرد كمك بسيار مي كند. خداوند در آيه 732 سوره بقره وقتي از منظر اخلاقي و عاطفي به مسئله زناشويي مي نگرد، به مرد و زن توصيه مي كند كه مسايل را همواره از منظر حقوقي ننگريد و در پي عدالت عقلاني نباشند؛ چرا كه بنياد زناشويي و همسري بر رحمت و عشق نهاده شده است و بهتر و مستحب است كه به مسئله جدايي هم از اين منظر انديشيده شود؛ زيرا اگر همسران نمي توانند در كنار هم به آرامش برسند، پس بهتر است كه از هم به گونه اي جدا شوند كه بخش عواطف و احساسات آنان همچنان متاثر از رفتار ناخشنود اخلاقي نباشد. بر اين اساس، چشم پوشي دختر باكره عقد كرده از مهريه و حق قانوني خود، به عنوان يك امر مستحب و ارزشمند مطرح شده است؛ (بقره، آيه 732 و الميزان، ج 2، ص 542) چرا كه با چشم پوشي زن از مهريه و صداق خود، نشان داده مي شود كه جنبه حقوقي و داد و ستد در زندگي ايشان كمتر مدنظر بوده است و آن چه اصالت دارد، عواطف و احساسات است كه در اين زندگي مشترك به هر علتي ارضا نشده است و طرفين نتوانسته اند به اين جنبه از عواطف يكديگر پاسخ مثبت و درخوري بدهند.
اين كه در اسلام، بخشش قنطار و فراوان ثروت و مال از سوي شوهر به زن مطرح و تاييد مي شود و از سويي ديگر، چشم پوشي دختر باكره عقد كرده از نحله و مهريه فريضه، مستحب و ارزشمند دانسته شده است، تاكيد بر اين معناست كه نگاه اسلام به زندگي خانوادگي و همسري، نگاه عاطفي و احساسي و اخلاقي است و جنبه حقوقي تنها براي برون رفت از مشكلات و معضلات ميان همسران مطرح مي شود. به سخن ديگر، از آن جايي كه زندگي زناشويي بر عشق و رحمت در جهت دست يابي به آرامش و سكونت و خوشبختي است و اين مسئله در سايه پول و ثروت به دست نمي آيد، مهريه به عنوان نحله، صدقه و هديه مطرح مي شود و گذشت از سوي طرفين در آغاز يا فرجام ازدواج مي تواند اين ارزش ازدواج را همچنان در سايه عشق و رحمت حفظ كند و از مدل احسان به مدل عدالت و قانون و حقوق در نياورد.
بنابراين اگر مردي به زني هديه و هبه اي به نام صداق و مهريه و نحله داد، حرام است كه اين مال را پس گيرد (نساء آيات 02 و 12 و نيز بقره، آيه 922) و اگر چنين اقدامي از سوي مرد انجام گيرد، كاري باطل و گناهي نابخشودني است؛ (همان) چرا كه نمي توان عقد ازدواج را به يك معامله و داد و ستد جنسي مانند معاملات كالا تنزل داد و عشق و رحمت و محبت را تا حد يك كالا پايين آورد. (همان)
با نگاهي به مطالب پيشين به سادگي مي توان ديدگاه اسلام به مسئله ازدواج و جايگاه مهريه و صداق را در آن به دست آورد و دانست كه مهريه تنها پاسخي به مهر و محبت از سوي مرد است و هديه و هبه اي است كه مرد با اين كار مي خواهد عشق و مهر خويش را به نمايش گذارد. بر اين اساس، حاضر است تا همه ثروت خويش را به پاي عشق و مهر و محبتي بريزد كه آرامش و آسايش يعني خوشبختي را براي او به ارمغان مي آورد و اميد آنكه به زندگي و مسايل زناشويي و خانوادگي بيش از آن كه از منظر عقل و حقوق، قانون و عدالت بنگريم، از منظر دل، احساس، احسان، اخلاق و ايثار بنگريم و خوشبختي را در سايه سار چنين بينش و نگرشي تجربه كنيم و اين شدني و آسان است و به امتحانش مي ارزد پس يك بار هم كه شده آن را تجربه كنيم.


 

(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14