(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 27 تیر 1390- شماره 19976

هشدار امام به حوزه هاي علميه
وصيت نامه امام خميني 22
مؤلفه هاي فتنه هاي اجتماعي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




هشدار امام به حوزه هاي علميه
وصيت نامه امام خميني 22

سيد علي بني لوحي
ط - وصيت اينجانب به حوزه هاي مقدسه علميه آن است كه كرارا عرض نموده ام كه در اين زمان كه مخالفين اسلام و جمهوري اسلامي كمر به براندازي اسلام بسته اند و از هر راه ممكن براي اين مقصد شيطاني كوشش مي نمايند، ويكي از راه هاي با اهميت براي مقصد شوم آنان و خطرناك براي اسلام وحوزه هاي اسلامي نفوذ دادن افراد منحرف و تبهكار در حوزه هاي علميه است ،كه خطر بزرگ كوتاه مدت آن بدنام نمودن حوزه ها با اعمال ناشايسته و اخلاق وروش انحرافي است و خطر بسيار عظيم آن در درازمدت به مقامات بالا رسيدن يك يا چند نفر شياد كه با آگاهي بر علوم اسلامي و جا زدن خود را در بين توده ها و قشرهاي مردم پاكدل و علاقه مند نمودن آنان را به خويش و ضربه مهلك زدن به حوزه هاي اسلامي و اسلام عزيز و كشور در موقع مناسب مي باشد158. و مي دانيم كه قدرت هاي بزرگ چپاولگر درميان جامعه ها افرادي به صورت هاي مختلف از ملي گراها و روشنفكران مصنوعي و روحاني نمايان كه اگرمجال يابند از همه پرخطرتر و آسيب رسان ترند ذخيره دارند كه گاهي سي - چهل سال با مشي اسلامي و مقدس مابي يا «پان ايرانيسم » و وطن پرستي و حيله هاي ديگر، با صبر و بردباري در ميان ملت ها زيست مي كنند و در موقع مناسب ماموريت خود را انجام مي دهند159. و ملت عزيز ما در اين مدت كوتاه پس ازپيروزي انقلاب نمونه هايي از قبيل «مجاهد خلق » و «فدايي خلق » و«توده اي » ها و ديگر عناوين ديده اند، و لازم است همه با هوشياري اين قسم توطئه را خنثي نمايند و از همه لازم تر حوزه هاي علميه است كه تنظيم و تصفيه آن با مدرسين محترم و افاضل سابقه دار است با تاييد مراجع وقت160 . و شايد تز«نظم در بي نظمي» است از القائات شوم همين نقشه ريزان و توطئه گران باشد .
در هر صورت وصيت اينجانب آن است كه در همه اعصار خصوصا در عصرحاضر كه نقشه ها و توطئه ها سرعت و قوت گرفته است ، قيام براي نظام دادن به حوزه ها لازم و ضروري است ؛ كه علما و مدرسين و افاضل عظيم الشان صرف وقت نموده و با برنامه دقيق صحيح حوزه ها را و خصوصا حوزه علميه قم و سايرحوزه هاي بزرگ و با اهميت را در اين مقطع از زمان از آسيب حفظ نمايند161 .
و لازم است علما و مدرسين محترم نگذارند در درس هايي كه مربوط به فقاهت است و حوزه هاي فقهي و اصولي از طريقه مشايخ معظم كه تنها راه براي حفظ فقه اسلامي است منحرف شوند، و كوشش نمايند كه هر روز بر دقت ها وبحث و نظرها و ابتكار و تحقيق ها افزوده شود؛ و فقه سنتي كه ارث سلف صالح است و انحراف از آن سست شدن اركان تحقيق و تدقيق است ، محفوظ بماند وتحقيقات بر تحقيقات اضافه گردد162. و البته در رشته هاي ديگر علوم به مناسبت احتياجات كشور و اسلام برنامه هايي تهيه خواهد شد و رجالي در آن رشته تربيت بايد شود. و از بالاترين و والاترين حوزه هايي كه لازم است به طورهمگاني مورد تعليم و تعلم قرار گيرد، علوم معنوي اسلامي است ، از قبيل علم اخلاق و تهذيب نفس و سير و سلوك الي الله - رزقنا الله و اياكم - كه جهاد اكبرمي باشد163
158 - حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) مي فرمايند: «آنكه علم و دانش را به منظور تكبر و فخر فروشي بياموزد، جاهل از دنيا مي رود، و آن كس كه به منظور لفاظي، نه بقصد عمل كردن به آن فرا گيرد، منافق مي ميرد. و هر كس به قصد جدل نمودن تحصيل علم كند، فاسق از دنيا مي رود. و هركه به قصد اندوختن مال و منال دانش بياموزد، كافر و زنديق بدرود زندگي مي گويد. و هر كس به منظور عمل نمودن، به فراگيري علم و دانش بپردازد، عارفانه به ديدار خداي خويش مي شتابد.» كلمه الرسول الاعظم، ص 88، نقل از زندگاني چهارده معصوم، ص 238 .
159 - سيد كاظم شريعتمداري پس از فوت آيت الله بروجردي به مقام مرجعيت نائل آمد. در همان زمان، سران جبهه ملي، طي نشستي به اتفاق آرا شريعتمداري را شايسته طراز مقام مرجعيت شيعه دانستند و به تبليغ او پرداختند. از همين رو، رابطه ميان ملي گرايان و شريعتمداري آغاز شد و ادامه يافت. به جز تبليغ ملي گرايان، حمايت رژيم پهلوي از سيد كاظم شريعتمداري در تثبيت مرجعيت وي مؤثر بود. دولت پهلوي كه اجباراً مي بايست مرجعي را ميان مردم تبليغ كند، تصميم داشت براي تضعيف موقعيت امام از بقيه كانديداها حمايت كند. در اين زمينه، اولويت با شريعتمداري بود كه مخالف انقلاب عليه سلطنت بود و از حركت هاي انقلابي هم دفاع نمي كرد. البته اين امر، خود به خود ذهن انقلابيون را نسبت به وي بدبين مي كرد. گزارش هاي زيادي توسط ساواك تهيه شده است كه نشان از تقابل شريعتمداري با امام خميني دارد. ساواك بارها احساس شريعتمداري نسبت به امام را گزارش كرده و در مقاطع حساس، از اين مسأله، براي تضعيف موقعيت امام خميني استفاده كرد. جريان شناسي سياسي ايران، ص 455 .
160 - در ارديبهشت 1361، كودتاي جديدي عليه جمهوري اسلامي ايران كشف شد كه قطب زاده با همراهي شريعتمداري رهبري اين كودتا را بر عهده داشتند. زماني كه اعترافات متهمين منتشر شد، خشم مردم برانگيخته شد و نگارنده كه آن زمان از جبهه دارخونين براي انجام كاري به اهواز آمده بودم به ياد دارم كه تلويزيون اظهارات سيد كاظم شريعتمداري را پخش مي كرد و ايشان صحبت خود را با كلمه «استغفرالله ربي و اتوب اليه» شروع كرد و توبه نمود و از حضرت امام (رحمه الله عليه) طلب بخشش كرد. جامعه مدرسين قم، پس از بررسي اعلام كرد كه شريعتمداري شرايط مرجعيت را از دست داده است و ديگر تقليد از او جايز نيست.
161 - مقام معظم رهبري در آخرين ديدار خود از شهر مقدس قم و در ديدار با طلاب، فضلا و اساتيد حوزه مهم ترين مسائل مربوط به حوزه علميه قم را مورد نقد و بررسي قرار دادند، از جمله در مورد استقلال حوزه ها فرمودند: «آيا حمايت نظام اسلامي از حوزه هاي علميه مي تواند به استقلال حوزه هاي علميه خللي و لطمه اي وارد كند يا نه؟ آيا اين كار مجاز است يا نه؟ اين بحث مهمي است. اولاً حوزه هاي علميه هميشه در طول تاريخ مستقل بودند؛ نه فقط در دوران حكومتهاي معارض با تشيع، بلكه حتي در دوران حكومت هاي شيعي، يعني آن وقتي كه صفويه در رأس كار قرار گرفتند و علماي بزرگي مثل محقق كركي و پدر شيخ بهائي و بزرگان زيادي به ايران آمدند و در مناصب گوناگون ديني قرار گرفتند، هرگز اين علما و شاگردان و تربيت شدگان آنها مقهور سياست صفويه نشدند و در اختيار آنها قرار نگرفتند. بله، كمك مي كردند، همكاري مي كردند، از آنها تعريف و تجليل مي كردند؛ اما در قبضه ي آنها نبودند، به اختيار آنها نبودند. در بخشي از دوران قاجاريه هم همين جور بود. كاشف الغطاء (رضوان الله تعالي عليه) آن عالم بزرگ به ايران آمد و كتاب »كشف الغطاء« را نوشت. ايشان در اين كتاب- هم در مقدمه، هم در بحث جهاد به مناسبت جنگهاي روس و ايران- تجليل زيادي از فتحعلي شاه مي كند؛ اما كاشف الغطاء آدمي نبود كه توي مشت فتحعلي شاه و امثال فتحعلي شاه قرار بگيرد؛ آنها مستقل بودند. روحانيت شيعه هميشه اين جور بوده، هميشه مستقل بوده، هرگز در قبضه ي قدرت ها قرار نگرفته است؛ امروز هم همين جور است، بعد از اين هم بايد همين جور باشد و به توفيق الهي همين جور خواهد بود. اما در اينجا هم مراقب باشيد يك مغالطه ي ديگري به وجود نيايد؛ استقلال حوزه ها به معناي عدم حمايت نظام از حوزه و حوزه از نظام تلقي نشود؛ يك عده اي اين را مي خواهند. بعضي ها مي خواهند به عنوان استقلال و به نام استقلال، رابطه ي حوزه را با نظام قطع كنند؛ اين نمي شود. وابستگي غير از حمايت است، غير از همكاري است. نظام به حوزه مديون است؛ بايد به حوزه ها كمك كند. البته معيشت طلاب به صورت سنت معمول و بسيار پرمعنا و پر رمز و راز بايد به وسيله ي مردم اداره شود؛ مردم بيايند وجوهات شرعي شان را بدهند؛ اين اعتقاد من است.» مقام معظم رهبري، 29/78/9 .
162 - «شيوه علماي سلف« راه و روش مورد نظر بنيانگذار جمهوري اسلامي از حوزه هاي علميه است. ايشان به تأكيد با تاريخ بيش از هزار ساله تحقيق علماي راستين اسلام مي فرمايند: «در بعد خدمات علمي حوزه هاي علميه سخن بسيار است كه ذكر آن در اين مختصر نمي گنجد، بحمدالله حوزه ها از نظر منابع و شيوه هاي بحث و اجتهاد غني و داراي ابتكار است. تصور نمي كنم براي بررسي عميق همه جانبه علوم اسلامي طريقه اي مناسب تر از شيوه علماي سلف يافت شود. تاريخ بيش از هزار ساله تحقيق و تتبع علماي راستين اسلام گواه بر ادعاي ما در راه بارور ساختن نهال مقدس اسلام است.» صحيفه نور، ج 21، ص 88 .
163 - چهل حديث حضرت امام (رحمه الله عليه) نشان دهنده درياي بيكران عرفان و سير الي الله بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران است كه مضامين آن را در مدرسه فيضيه و ملاصادق در قم براي شاگردان خود ايراد فرموده اند، سپس تصميم گرفتند كتابي در همين زمينه تأليف كنند، و اين كتاب را در سال 1358 هـ . ق (1315 هـ . ش) يعني حدود 42 سال قبل از پيروزي انقلاب و در حدود 35 سالگي به پايان آوردند. در اينجا تبركاً چند سطر از حديث بيست و ششم با موضوع تهذيب نفس و سلوك الي الله را مي آوريم: «بايد مقدمتاً دانست كه علوم مطلقاً منقسم مي شود به دو قسمت: يكي علوم دنيايي، كه غايت مقصد در آنها رسيدن به مقاصد دنيويه است. و ديگر علوم اخرويه، كه غايت مقصد در آنها نيل به مقامات و درجات ملكوتيه و وصول به مدارج اخرويه است... كليه علوم اخرويه از سه حال خارج نيست: يا از قبيل علم بالله و معارف است، يا از قبيل علم تهذيب نفس و سلوك الي الله است، يا از قبيل علم آداب و سنن عبوديت است. اكنون گوييم كه تعمير نشئه آخرت بسته به اين سه امر است، و بنابراين، جنات نيز به تقسيم كلّي سه جنت است: يكي جنت ذات، كه غايت علم بالله و معارف الهي است، و ديگر جنت صفات، كه نتيجه تهذيب نفس و ارتياض آن است. و سوم جنت اعمال، كه صورت قيام به عبوديت و نتيجه آن است.» چهل حديث، ص 412 .
پاورقي

 



مؤلفه هاي فتنه هاي اجتماعي

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
مي توان گفت: مؤلفه هاي فتنه عبارتند از:
1. كساني كه از راه فضاي غبارآلود و آب گل آلود سعي در رسيدن به اهداف شان را دارند.
2. كساني كه در اين مسير از راه هاي مختلف به كار گرفته مي شوند. اين افراد يا مزدورند، يا فريب خورده.
3. گاهي يك عامل كمكي براي رواج فتنه پيدا مي شود و آن كساني هستند كه نيتي سوء و هدفي شيطاني ندارند؛ حتي ممكن است به نيت خير و به قصد انجام وظيفه، چنين اقدامي انجام دهند؛ حتي ممكن است اقدام حقي هم باشد؛ يعني يك مطلب حقي را بيان مي كنند، اما به خاطر بي بصيرتي و كم آگاهي، اين مطلب را در جايي يا در زماني يا به شكلي بيان مي كنند كه فتنه جويان از آن استفاده مي كنند. مطلب حق در عالم زياد است، اما همه چيز را در همه وقت و همه جا نبايد بيان كرد. چنين عاملي گاهي در گسترش فتنه نقش دارد.
ويژگي هاي هر يك از مؤلفه ها
هر كدام از اين سه دسته در پيدايش و گسترش فتنه مؤثر هستند؛ اما همه از لحاظ ويژگي هاي شخصيتي و روان شناختي مثل هم نيستند. هر كدام نقشي را ايفا مي كنند و ويژگي هاي خاصي دارند. در جلسه قبل به شرايط و ويژگي هاي دسته اول اشاره كردم. عرض شد كه به وجود آوردن اين پديده اجتماعي خاص، كه هزينه هائي دارد و گاه ممكن است سال ها نياز به برنامه ريزي داشته باشد، از هر كسي برنمي آيد. اولين شرط اين افراد داشتن همت بلند منفي و بلندپروازي هاي بي جا است. دومين ويژگي اين افراد برخورداري از هوش ممتاز و سومين ويژگي، داشتن روح نفاق و چند چهرگي است. از آنجا كه اين افراد مي توانند پنهان كاري كنند، غالبا شناخته نمي شوند. شايد بعد از اين كه فتنه تمام شد و آن ها به مقاصدشان رسيدند يا شكست خوردند، معلوم شود كه اصلا اينها از اول چه كساني بوده اند.
اما گروه دوم يا عامل مياني مؤثر در فتنه، نيازي به اين ويژگي ها ندارد؛ اين افراد نه لازم است آن بلندپروازي و نه آن هوش سرشار را داشته باشند و نه لزومي دارد كه خيلي منافقانه كار كنند؛ بلكه اين افراد بيشتر در بند اغراض مادي و لذايذ حيواني هستند. البته گاهي عوامل ديگري هم ضميمه مي شود؛ اما آنچه لازم است اين است كه پول پرست باشند تا گروه اول بتوانند با دادن پول به آنها از آن ها بخواهند كه نقشي را بازي كنند. اين ها سطح توقعات شان پايين تر و همت شان پست تر است. عملا هم كارهايي كه انجام مي دهند، كارهاي كم ارزشي است، يعني هيچ وجهه اخلاقي و ارزشي ندارد.
اما گروه سوم ممكن است نه آن صفات زشت شيطاني را داشته باشند و نه خيلي پول پرست باشند. مشكل اين افراد اين است كه خوب نمي فهمند و درست تشخيص نمي دهند. هم در زندگي روزمره خودمان، هم در تاريخ اسلام، و هم در تاريخ معاصر چنين كساني را سراغ داريم. آدم هاي خوب، حتي عالم، با تقوا، اهل زهد و ساده زيستي هستند يا بوده اند كه بدون اين كه دنبال شهوات باشند، به خاطر كم فهمي كاري كرده اند كه بعد معلوم شده يكي از عوامل مؤثر در پيشرفت فتنه بوده اند. اين كه اين ها پيش خدا معاقب باشند يا نه، حسابش با خداست و به اين بحث مربوط نمي شود؛ بحث ما تحليل يك پديده اجتماعي است. فكر نمي كنم در اين مسئله شكي باشد كه گاه انسان با تقوا، متدين و عالمي پيدا مي شود كه انسان ساده اي است؛ يعني به راحتي سرش كلاه مي رود. به عنوان مثال در داستان جنگ صفين شايد بتوان گفت ابوموسي اشعري اين گونه بوده است. او در قضيه حكميت، فريب عمروعاص را خورد.
شناخت اينها از اين جهت مهم است كه در مواجهه با فتنه و فتنه گران بدانيم چه موضعي بايد بگيريم و چه وظيفه اي داريم. توجه به اين ها مي تواند كمك كند به اين كه خود ما كمتر در دام بيفتيم و بتوانيم وظيفه اي كه در قبال ديگران داريم، انجام دهيم. اگر گمان كنيم كه هر كس فهم خيلي خوبي دارد و خيلي با هوش است، هيچ وقت فتنه جو نمي شود، زود فريب مي خوريم. بايد بدانيم كه اگر كسي فهم خوبي نداشته باشد، نمي تواند فتنه را طراحي كند. معاويه كه در مقابل اميرالمؤمنين- عليه السلام- آن فتنه را برپا كرد، هوش فراواني داشته و در آن زمان به داهيه عرب معروف بوده است. اميرالمؤمنين در مقابل اين حرف مشهور موضع گرفتند و فرمود: «والله ما معاويه بادهي مني و لكنه يغدر و يفجر و لو لا كراهيه الغدر لكنت من ادهي الناس...»1: «خيال نكنيد معاويه باهوش تر از من است. من مانع دارم. تقوا جلويم را گرفته است.» آن كسي كه اين فتنه را به وجود مي آورد و كاري مي كند كه سال ها مردم فكر كنند علي اصلا اهل نماز نيست، بايد داهيه عرب باشد. اين طور تبليغ كردن و يك ملتي را اين طور بار آوردن، كار هر كسي نيست. خيلي توانايي مي خواهد. البته هر فرد باهوشي هم فتنه جو نيست. اين يك شمشير دو لبه است. هوش مي تواند در يك مسير صحيح هم به كار بيفتد و فتنه ها را خاموش كند. آن كسي كه خاموش كننده فتنه و اصلاح طلب واقعي است، او هم بايد هوش سرشاري داشته باشد و همچنين بايد انسان بلندپرواز و داراي همت بلند باشد. بله، مسئله چندچهرگي و نقش بازي كردن كار شيطان است. بنده مؤمن و صالح خدا هيچ وقت اين گونه نمي شود. در زندگي اميرالمؤمنين(ع) يك نقطه ابهام و دو پهلو وجود ندارد؛ خيلي صاف و شفاف است. اگر به كسي اعتراض داشت خيلي صريح به او مي گفت. در زندگي او اموري است كه ما حتي نمونه هاي كوچكش را نمي توانيم در جامعه مان اجرا كنيم. به سبب همين امور بود كه او را تحمل نمي كردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2. نهج البلاغه، خطبه .200
پاورقي

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14