(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 27 تیر 1390- شماره 19976

صاحب الزمان(عج)، وجه الله
صداقت و روش ورود دركارها
مهندسي فرهنگي علم



صاحب الزمان(عج)، وجه الله

سيدمحمد تقي موسويان
برخي ها همواره از چگونگي ارتباط و حتي از امكان ارتباط با صاحب الزمان(عج) سؤال مي كنند پاسخ به طيف وسيع پرسش كنندگان و سطوح فكري و فرهنگي و اعتقادي آنان در يك مطلب كوتاه، شدني نيست، با اين همه آن چه به نظر مي رسد و بخش عمده اي از پرسشگران را تا اندازه اي راضي و خشنود مي سازد، در اين مطلب كوتاه مي آيد.
مفهوم توحيد
توحيد به معناي بازگرداندن متكثرات به يك امر واحد است. به اين معنا كه انسان هنگامي با امور متعدد و متنوع مواجه مي شود، نمي تواند به سادگي آنها را به يك امر بازگرداند. البته در برخي از علوم، با شناسايي وجوه مشترك ميان متكثرات و كنار گذاشتن متمايزات، گام هايي براي رسيدن به وحدت برداشته مي شود. به عنوان نمونه با تفكر در زيد و عمر و وبكر وجوه مشترك ميان آنان شناسايي شده و فصول جداگانه كننده به كناري نهاده مي شود و از آن، عنوان «نوع انسان» ساخته مي شود. اين حركت در حقيقت همان توحيد است.
از آن جايي كه در هستي، امور بسياري تاثير مستقيم و غيرمستقيم به جا مي گذارند، برخي از انسان ها دچار اين توهم و اشتباه مي شوند كه همه آن ها را الهه و خدايان قرار دهند و يا در مرتبه پايين تر اگر قايل به يكتايي خدا شوند براي هر يك از اين امور تاثيرگذار دست كم عنوان ربوبيت را قايل شوند. از اين جاست كه برخي قائل به توحيد در الوهيت مي شوند ولي توحيد در ربوبيت را نمي پذيرند.
دسته ديگر از انسانها با تفكر و تعقل و تدبر در مي يابند كه همه اين امور تاثيرگذار نمي توانند علل مستقل باشند بلكه علل وابسته اي در عرض يا در طول هستند. اين جاست كه قايل به توحيد در همه مراتب وجودي شده و هيچ ربوبيتي براي ديگران قايل نيستند. اين شيوه اي است كه در فلسفه تعقلي به كار مي رود.
اما در عرفان نظري بر اين نكته تاكيد مي شود كه همه اين امور تنها مظاهر حقيقت واحدي بيش نيستند و حتي در ذات خويش استقلال ندارند، چه رسد كه در عمل و فعل داراي استقلال باشند. بر اين اساس، تنها يك حقيقت واحد در تمامي هستي وجود دارد و همه هستي تنها مظاهر همان حقيقت واحدند. البته آنان تاكيد مي كنند كه هر چيزي باتوجه به شدت و ضعف نسبت و قابليت خود با آن حقيقت واحد، تجليات و مظهريت مي يابد. براين اساس تفاوت هايي در مظهريت چيزها نسبت به آن حقيقت يكتا مي توان يافت؛ ولي اين تفاوت در مظهريت هرگز به معناي تعدد و تكثر موجودات نيست. بنابراين در هستي تنها يك حقيقت و مظاهر آن با شدت و ضعف وجود دارد.
الله، مظهر نخست حقيقت يكتا
در ادبيات قرآني، آن ذات هستي بخش يكتا و يگانه براي اينكه ظهور و تجلي يابد، در شكل كامل و تمام خود با عنوان «الله» ظهور يافته است، چرا كه اسم «الله»، نامي براي همه اسماء و صفات الهي است.
بنابراين، الله نخستين تجلي و مظهر تمام و كمال ذاتي است كه ما آن را به نام خدا مي شناسيم. به سخن ديگر، پيش از ظهور آن ذات در شكل الله، ما هيچ شناختي از آن ذات نداشتيم، چرا كه در كمون مطلق بوده است. بنابراين، نخستين ظهوري كه براي آن حقيقت نهان، بوده است تجلي و ظهور در الله است.
پيامبر(ص)، وجه الله
الله، در حقيقت واسطه شناخت آدمي نسبت به حقيقتي است كه همواره در كمون و دور از دسترس شناخت است. اين ذات ناشناخته كه در اصل، شناخته ترين چيز هستي است، همان چيزي است كه در قرآن از آن به «هو» ياد مي شود؛ چرا كه «هو» ضمير است كه از يك جنبه، شناخته ترين امر و از جنبه ديگر نهاني ترين چيز است.
اين «هو» ذات، در الله تجلي يافت. اما اين الله چيست؟ به نظر مي رسد كه صادر نخست مي بايست از هر جهت با ذات يكتا و يگانه باشد. اين جاست كه براساس قاعده امكان اشرف و قواعد ديگر فلسفي مي بايست نخستين صادر، همان انسان كاملي باشد كه اشرف همه هستي است. اين انسان كامل، كسي جز پيامبر(ص) نيست كه اشرف هستي مي باشد. بنابراين به يك معنا، پيامبر(ص) همان وجه الله است.
مفهوم وجه الله
وجه همان بخش قدامي و ظاهر بدن است كه مهمترين عضو و به معناي صورت و چهره است. از اين رو، وجه الله همان بخش ظاهري از ذات «هو» است كه به تمام و كمال به عنوان نخستين صادر، پديدار شده است. از آن جايي كه كامل ترين موجود و شريف ترين آن، پيامبر(ص) است، بنابراين آن حضرت (ص) همان وجه الله است.
وجه يك چيز، جدا از همان چيز نيست، به اين معنا كه وجه و صورت شخص همان جهت آشكار و ظاهر وي است، بنابراين، وجه الله هرگز از الله جدا نخواهد بود و يكتايي و يگانگي، ميان آن دو برقرار است. بر اين اساس وقتي از توحيد سخن مي گوييم به معناي آن است كه درك كنيم كه پيامبر(ص) با خدا به عنوان وجه خدا يكي است و دوگانگي در آن راه ندارد. اين همان معنايي است كه در آيه 9 سوره نجم با «او ادني» تبيين شده است؛ چرا كه قاب قوسين بيانگر منطقه مماس و تماس است و «او ادني» همان اتحاد و يكتايي و يگانگي خدا و پيامبر(ص) به عنوان وجه الله مي باشد. اين كه در روايات آمده است: «نحن وجه الله» به اين دليل است كه از نظر مقام نوري، همه چهارده معصوم(ع) نور واحدي هستند و حكم يكي به دليل آيه 61 سوره آل عمران و آيه مباهله، همان حكم ديگري مي باشد كه نفس و ذات ايشان يكي است.
بنابراين وجه الله، پيامبر(ص) و همه امامان(ع) به حكم نفسيت است. اين همان معناي توحيدي است كه بدان دعوت شده ايم.
وجه الله، خالق هستي
در روايات معتبر آمده است كه نحن صنايع الله و الخلق صنايع لنا؛ ما، صنعت و سازه الهي و همه خلق، سازه هاي ما هستند. اين بدان معناست كه صادر نخست تنها از خداوند بي واسطه خلق شده و مظهريت يافته است و ديگر موجودات همه به واسطه انوار امامان(ع) آفريده شده و مظهر گشته اند.
براين اساس، همه هستي، مظاهر وجه الله هستند و همان گونه كه خداوند بر همه هستي احاطه دارد، وجه الله نيز احاطه علمي و مالكيت دارد و هر تصرفي از سوي ايشان در هستي صورت مي گيرد. از اين رو در دايره خلقت، همه هستي بايد متوجه وجه الله و چهارده معصوم(ع) شوند و شناخت به اين توحيد پيدا كرده و در انديشه بازگشت به اين سير وجودي، خود را سامان دهند. از اين رو خداوند فرمان مي دهد كه اگر مي خواهند به الله برسند و محبوب الله شوند مي بايست متوجه وجه الله باشند. اصولا ربوبيت از طريق وجه الله امكان پذير و شدني است و انوار معصومان(ع) است كه هستي را ربوبيت مي كند براين اساس، در دايره سير، نهايت سير، رب ايشان است. «الي ربك المنتهي» چنان كه در دايره بازگشت از «انالله و انا اليه راجعون» مي بايست «الي ربك الرجعي» به رب ايشان بازگشت. بنابراين، همه هستي با سببيت امامان آفريده و ظهور يافته است كه وجه الله مي باشند و انسان همان گونه كه بايد درك كند كه باء سببيت اميرمؤمنان(ع) به عنوان يك مصداق از وجه الله، خلقت را تكوين كرده است نيز درك كند كه با باء سببيت آن حضرت(ع) و ديگر انوار امامان(ع) است كه به خداوند برسد.
امام زمان(عج)، مالك هستي
[در هر زماني جلوه اي كامل از مظهر نخستين صادر، بر جهان، حاكميت و مالكيت مي كند كه در زمان ما و پس از امامت امام عسكري(ع)، همه هستي، چون آب براي ماهي در اختيار امام زمان(عج) است. درحقيقت هستي، همان آب است و اين آب همان صاحب زمان(عج) است. ما چون ماهي در اين آب مي باشيم كه در جست وجوي آب و صاحب زمان(عج) هستيم.] اگر خوب بنگريم مي بينيم كه در آب در جست وجوي آب هستيم. البته بسياري از مردم همانند ماهي متوجه آب نيستند مگر آن كه از آب بيرون انداخته شوند. آن چه لازم است بدانيم اينكه دريابيم در آب وجود صاحب زماني زندگي مي كنيم و به سر مي بريم.
نماز به معناي متوجه شدن به وجه الله و قرار گرفتن قلب در برابر اين حقيقت است. وقتي متوجه وجه الله و صاحب الزمان(عج) در نماز و ديگر عبادات مي شويم و نماز به اين مي بنديم كه رضايت و خشنودي وجه الله را به دست آوريم، در حقيقت متوجه حقيقت توحيد و مظهريت و وابستگي و فقر خود به وجه مي شويم و اين همان عنايت الهي است كه تنها به برخي مي رسد، چرا كه همانند ماهي مي شويم كه دريابيم كه در آب هستيم و قدر آن را بدانيم. درحقيقت عبادت به معناي توجه يابي و قرار دادن وجه خود در برابر وجه الله است. از اين رو گفته اند حقيقت عبادت چيزي جز تذكر و رهايي از غفلت نيست.
نمادسازي
از آن جايي كه بسياري از مردم اهل عقل و تعقل نيستند و تنها اهل ديده بصر هستند و نهايت مرحله اي كه مي رسند همان شهودطلبي ابراهيمي براي اطمينان قلبي است، از خداوند نماد مي خواهند. از اين رو، مسجد و كعبه و ديگر امور، نمادهايي مي شوند تا ره گم نشود و انسان بتواند وجهي را بيابد كه كمي او را با حقيقت وجه الله مرتبط سازد.
كعبه و ديگر نشانه ها، نشانه اي براي كساني است كه احتمال گم شدن ايشان مي رود. اما اهل عقل و دل خود را همواره در برابر وجه الله زمان خويش مي يابند. پس همواره همانند ماهي عاقلي هستند كه خود را محاط تمام و كمال از هر جهت و حيث با آب مي دانند. بنابراين بي ارتباطي معنا ندارد و تنها مشكل اين است كه متوجه به وجه الله نيستيم.

 



صداقت و روش ورود دركارها

عباس امين زاده
نعل وارونه زدن اصطلاحي است كه بر كار غيراخلاقي، غيرفرهنگي و ضدارزشي اطلاق مي شود. برخي از مردم عادت دارند كه ارزشها را دور بزنند و گمان مي كنند كه اين گونه رفتار مي تواند توجيه گر رفتار آنان باشد و يا از اتهام عمل نادرست و زشت مبرا سازد يااين كه زمينه موفقيت نهايي آنان را تضمين كند. اما از نظر قرآن چيزي بهتر از صداقت وجود ندارد. هرگونه توجيه گري برخلاف اصول عقلاني و عقلايي و شرعي، رفتاري نادرست و باطل است و هرگز انسان را به مقصد و مقصود نهايي نمي رساند و در ميانه منزل اين بار كج به زمين مي افتد و رسوايي آن دامن گير آنان مي شود.
در فرهنگ جاهلي رسم اين گونه بود كه اگر مردم مكه براي حج از خانه خود بيرون مي رفتند، تا زماني كه اعمال و مناسك حج را به تمام و كمال انجام نداده بودند، اگر كاري براي ايشان پيش مي آمد كه مي بايست وارد خانه شوند، به جاي در از پنجره وارد خانه خود مي شدند و اگر پنجره و روزنه اي نبود، در پشت خانه سوراخي ايجاد مي كردند و از آن جا وارد خانه خود مي شدند و اين را نشانه اي از تقواي خود برمي شمردند و گمان مي كردند با اين كار مراسم و آيين الهي حج را به درستي انجام مي دهند؛ چرا كه بر اين باور بودند كه حج گزار با لباس احرام نمي بايست وارد خانه شود. پس ورود به خانه خود را در ايام حج حرام مي دانستند. با اين همه مي ديدند كه كاري در خانه دارند و مي بايست به خانه وارد شوند، پس راهي مي جستند كه بدون آن كه به ظاهر، حرمت شكني كرده باشند، وارد خانه شوند. اين گونه بود كه از پنجره يا سوراخي كه مي كندند وارد خانه مي شدند.
خداوند در آيه 189 سوره بقره ضمن نقد مجموعه اي از قوانين و رفتارهاي آنان، به نقد اين رفتار نيز مي پردازد و مي فرمايد: يسألونك عن الاهله قل هي مواقيت للناس والحج و ليس البر بأن تاتوا البيوت من ظهورها و لكن البر من اتقي و اتوا البيوت من ابوابها و اتقوالله لعلكم تفلحون؛ درباره حكمت هلالهاي ماه از تو مي پرسند، بگو: «آنها شاخص گاه شماري براي مردم و موسم حج اند.» و نيكي آن نيست كه از پشت خانه ها درآييد، بلكه نيكي آن است كه كسي تقوا پيشه كند و به خانه ها از در ورودي آنها درآييد و از خدا بترسيد، باشد كه رستگار گرديد.
به نظر مي رسد كه اعراب جاهلي براي خود افزون بر قوانين و آييني كه حضرت ابراهيم(ع) براي حج بيان كرده بود، آيين و قوانيني را افزودند تا اين گونه رعايت بيشتر و دقيق تري كرده باشند و تقواي الهي را نشان دهند. اين رفتار آنان همانند رفتار برخي از مسيحيان است كه قوانين رهبانيت را پديد آوردند و در دين مسيحيت وارد كردند وخداوند در قرآن آنان را نقد مي كند و مي فرمايد: ورهبانيه ابتدعوها ما كتبناها عليهم الا ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعايتها؛ رهبانيتي كه بدعت گذاشتند، ما آن را بر ايشان ننوشتيم و قانون نگردانديم مگر آن كه آنان خود را جهت خشنودي خدا آن را جستند، پس چنان كه بايستن بود رعايت نكردند. (حديد، آيه 72) البته اين رفتار عجيب و غريب در ميان اعراب جاهلي پيشينه هم دارد و شماري از رفتارها را قرآن گزارش مي كند كه آنان براي تقواي بيشتر و بهتر در پيش گرفته و آن را قانون الهي و ابراهيمي دانسته اند. از اين رو در جايي ديگر آنان را نقد كرده و مي فرمايد: قل من حرم زينه الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق؛ بگو چه كسي زينت هاي خداوندو روزي پاك و طيب را كه براي بندگانش فراهم آورده، حرام كرده است؟ (اعراف، آيه 23)
بدعت سازي بنام دين
آيات ديگري را مي توان يافت كه بيانگر بدعت سازي ها از سوي برخي از مردم به نام دين و خدا و تقواست. همين بدعت سازي هاي اهل متشرعه نامتشرع در حقيقت مانع جدي در سر راه تعالي و رشد اسلام در طول تاريخ بوده است. برخي يهوديان رفتار فردي حضرت يعقوب(ع) در نخوردن گوشت يا پيه حيوانات را حكم الله دانسته و وارد دين يهوديت كردند.
مشكل اين جاست كه كاري را كه دين نگفته به نام دين تمام مي كنند و مي خواهند به نام دين انجام دهند. اگر كسي بخواهد برخي كارها را انجام دهد يا ندهد، لازم نيست تا به نام دين بر خود حرام يا واجب كند.
اما عرب جاهلي در گذشته و برخي مومناني كه رفتار جاهلي در پيش گرفته اند، اين گونه رفتار مي كنندو عرصه را بر دين و دينداران واقعي سخت مي كنند. چه بسيار رفتارهاي خودساخته متشرعان كه به نام دين قالب مي شود و اگر كسي برخلاف آن رفتار كند، مواخذه شده و از دايره دين و دينداري بيرون رانده و مهر كفر بر پيشاني او مي زنند.
ضرورت صداقت در كارها و رفتارها
صداقت، اقتضاي اين را دارد كه بگوييم اين كارها اصولا تا چه اندازه ديني است و بيانگر حكم الله است و اگر كاري است كه خوشايند من يا گروهي است آن را به نام دين تمام نكنيم.
از آيه شريفه 981 سوره بقره مي توان درس هاي بسياري گرفت. يكي آن كه اگر مي خواهيم كاري را به درستي انجام دهيم، از مسيرهاي قانوني، عقلاني و عقلايي و شرعي آن برويم؛ زيرا النجاه في الصدق؛ رهايي در صداقت است. اگر مي خواهيم در كشوري كار فرهنگي بكنيم از راه هاي قانوني استفاده كنيم و اگر بجوييم، آن راه هاي قانوني را مي يابيم. اگر مي خواهيم در جوانان تاثيرگذار باشيم از راه صداقت برويم و نخواهيم با مجادله و تهديد و وعيد آنان را در مسير حق قرار دهيم.
خداوند در اين آيه مي فرمايد: هر كاري را از راهش وارد شويد؛ چرا كه بكارگيري روشهاي نادرست و غيرمنطقي براي انجام امور و كارها، خلاف تقواست. بنابراين اگر مي خواهيد به حقيقت اسلام برسيد مي بايست از در آن يعني علي(ع) و اهل بيت(ع) و ولايت وارد شويد. از اين رو در برخي از روايات از باب جري و تطبيق، علي(ع) باب اسلام دانسته شده و پيامبر(ص) مي فرمايد: انا مدينه العلم و علي بابها؛ من شهر علم هستم و علي در آن است. پس هر كسي بخواهد به شهر پيامبر(ص) و حقيقت معارف الهي قرآن نبوي وارد شود مي بايست از در علي(ع) وارد شود. پس تقواي الهي در اين است كه براي هر كاري راه طبيعي آن را پيدا كنيد و از آن جا وارد شويد و گمان نكنيد كه با بيراهه رفتن و دور زدن مي توان به مقصد رسيد؛ چنان كه دورزدن رهبري اميرمومنان(ع) عده اي را به مقصد نرساند و موجبات گمراهي بسياري را فراهم آورد. البته تنها اهل تقواي واقعي هستند كه در همه امور زندگي از راه هاي قانوني و طبيعي وارد مي شوند و با كلاه شرعي و توجيه گيري نمي خواهند به مقصد برسند.

 



مهندسي فرهنگي علم

حجه الاسلام دكتر عليرضا پيروزمند
رابطه علم و فرهنگ بحثي است كه شايد در عرصه فكري كشور از مباحث نوين تلقي گردد. موضوعي كه در آن با توجه به نقشه جامع علمي كشور ضرورت هاي رابطه علم و فرهنگ مطرح مي شود و از نظام مندي آن سخن به ميان مي آيد. مطلب حاضر كه از سايت فرهنگستان علوم اسلامي انتخاب شده در صدد بحث از ضرورت مهندسي فرهنگي علم و شاخص هاي آن برآمده است. اينك با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
مهندسي علم يعني طراحي نظام علمي متناسب با مقاصد جامعه اسلامي. در طراحي نظام علمي لازم است تا نقش هر يك از علوم در ايجاد تكامل در جامعه مورد توجه قرار گيرد. هيچ دانشي از دانش هاي تخصصي خنثي فرض نشود و حتما با رفع نياز موثر و مشخص از فرد يا جامعه پيوند داشته باشد. براي اين منظور بايد طبقه بندي علوم متناسب با مباني اسلامي شكل گيرد. علاوه بر اين هندسه نيازهاي جامعه ترسيم و تناظري بين هندسه نيازها و طبقه بندي علوم برقرار شود.
با مهندسي علم تعامل علوم با يكديگر روشن تر مي شود، همان گونه كه با مهندسي ساختمان تاثير آهن افقي بر عمودي، تاثير سقف بر ستون، تاثير وزن ساختمان بر پي ساختمان و غير، قابل محاسبه است، در مهندسي علم نيز تاثير علوم وحياني بر علوم عقلاني، تاثير اين دو بر علوم حسي و تجربي قابل محاسبه مي شود. توجه به نظام تاثيرگذاري و تاثيرپذيري در علوم، اين امكان را فراهم مي آورد كه در بازسازي علوم گذشته و آفرينش علوم جديد، برنامه حركت، واقع بينانه تر تنظيم شود چرا كه مثلا معلوم شده تغيير در اقتصاد منوط به تغيير در جامعه شناسي و انسان شناسي است.
با توضيح فوق رابطه و تفاوت مهندسي علم و برنامه تحول علمي روشن گرديد. براين اساس نقشه جامع علمي، بايد تركيبي از اين دو باشد. اگر صرفا به دنبال آن باشد كه در چه رشته هاي علمي به چه اندازه بايد پيشرفت حاصل شود و در اين نتيجه گيري صرفا به مقدورات انساني و عيني حال و آينده نظر داشته باشد (برنامه ريزي علمي) كار به ثمر نخواهد نشست. چنانچه اگر صرفا به مهندسي علم از طريق برقراري ارتباط هندسي نيازها با هندسه علوم در وضع موجود و آينده (مهندسي علم) بپردازد نيز نتيجه موردنظر در نقشه جامع علمي حاصل نخواهد شد. لذا در نقشه جامع علمي بايد مبتني بر مهندسي علم، برنامه ريزي علمي صورت گيرد.
معناي مهندسي فرهنگي علم
مهندسي فرهنگي علم، مهندسي علم است از زاويه فرهنگي. علم مي تواند از زاويه اقتصادي نيز مهندسي شود. در مهندسي اقتصادي علم، تاثير علم بر اقتصاد جامعه و همچنين تاثير اقتصاد بر علم مورد توجه و محاسبه قرار مي گيرد مثلا اگر برآورد شد طي بيست سال آينده چه رشد صنعتي در كشور به وقوع خواهد پيوست. براي تامين انرژي اين حجم كارخانه و كارگاه چه ميزان نيروي برق لازم است، چه بسا به اين نتيجه نايل شويم كه اين حجم انرژي از طريق سوخت فسيلي يا نيروگاه آبي قابل تامين نيست و احتياج قطعي به نيروگاه هسته اي وجود دارد. بدين ترتيب نياز صنعتي، به پژوهش هاي علمي جهت مي دهد. ملاحظه اين تاثير در مهندسي اقتصادي علم انجام مي پذيرد. چه اينكه مهندسي سياسي علم نيز امكان پذير بلكه لازم است. در اين نوع مهندسي نيز تاثير علم بر سياست و سياست بر علم مورد توجه خواهد بود. نمونه جاري و واقعي آن تاثير سياسي دستيابي به دانش و فناوري هسته اي در كشور است. اين امر به شاخص قدرت در تعامل ايران با دنياي غرب بدل شده است. اما در مهندسي فرهنگي علم، تاثير فرهنگ بر علم و تاثير علم بر فرهنگ مورد مطالعه مي باشد.
ضرورت مهندسي علم
مهندسي محصولات، مهندسي فناوري و مهندسي توسعه جامعه همگي مرهون مهندسي علم مي باشد.
در مهندسي محصولات، سامان دهي محصولات مورد مصرف جامعه، موردنظر است. در جاي خود قابل بررسي است كه هر نوع الگوي مصرف چه پيامد سياسي، فرهنگي و اقتصادي به دنبال دارد. در مهندسي محصولات تناسب محصولات با نيازهاي واقعي برگرفته از بوم و فرهنگ اين كشور ملاحظه مي شود و اولويت بندي و طبقه بندي محصولات بر اين اساس انجام مي پذيرد. اما مهم اين است كه هم توليد محصول و هم مهندسي محصولات به قدرت علمي جامعه وابسته است. توليد علم هدفمند، پشتوانه توليد محصول مناسب از نظر نوع و قابل قبول از نظر كيفيت است.
در مهندسي فناوري، الگوي توسعه فناوري در كشور مشخص مي شود. اينكه چه نوع فناوري هايي در چه سطحي، به چه منظوري با چه هزينه اي بايد در كشور مورد استفاده قرار گيرد؟ چه مرجعي رسيدگي به اين امر را برعهده دارد؟ با رشد چشم گير و روز افزون فناوري تاثير آن بر عرصه هاي مختلف بر كسي پوشيده نيست، اما از موضع بررسي حاضر، مهم اين است كه مهندسي فناوري و نيز توليد فناوري به چه ميزان به علم و به تبع مهندسي علم وابسته است؟ اگر اين واقعيت مورد قبول واقع شود كه فناوري محصول رشد دانش بشر در تسخير نيروهاي نهفته در جهان خاكي است، قطعا در مقام تحقق، مهندسي علم مقدم بر مهندسي فناوري است.
در مهندسي جامعه نيز الگوي توسعه جامعه مشخص مي شود. الگوي توسعه جامعه بزرگترين ظرف و موضوعي است كه انواع تغييرات درون جامعه را در خود جاي مي دهد و از خاستگاه آن است كه تكليف بقيه مسايل روشن مي شود. در مهندسي جامعه، چيستي و چگونگي ايجاد تغييرات دلخواه در جامعه- در حدود قابل تشخيص و كنترل- مشخص مي شود. اما مجددا بايد بر اين نكته تاكيد نمود كه تشخيص و تحقق مهندسي جامعه به توان علمي كشور وابسته است و شرط لازم توانمندسازي علمي، مهندسي علم در كشور است. شاخص عقيدتي علم تاثير مثبت آن در تعالي (توسعه) جامعه است و تعالي جامعه منوط به بسط جريان نياز و ارضاء نياز الهي عموم آحاد آن جامعه مي باشد.
ثمرات مهندسي علم منحصر به موارد پيش گفته نيست، اصلاح ساختاري، اصلاح مديريتي، اصلاح آموزش و تربيت، بهبود وضعيت خانواده و مواردي از اين دست هر يك به تنهايي كافي است تا عزم هاي ملي را بر اين مهم جزم نمايد، اما اگر تاثير مهندسي علم به سامان دهي محصول، تشخيص نظام فناوري و تعيين مسير توسعه جامعه نيز منحصر باشد براي ضرورت يافتن اهتمام اين مساله كافي به نظر مي رسد.
ضرورت مهندسي فرهنگي علم
با توجه به ضرورت يافتن مهندسي علم از يك سو و فراگيري مهندسي علم بر مهندسي فرهنگي علم از سوي ديگر، قهرا ضرورت مهندسي فرهنگي علم نيز ثابت شده است. تاكنون ضرورت مهندسي فرهنگي علم به همان اندازه ثابت شده است كه مهندسي سياسي يا اقتصادي علم؛ خصوصيت مهندسي فرهنگي علم آن گاه قابل اثبات است كه رابطه فرهنگ با علم از يك سو و رابطه فرهنگ با توسعه از سوي ديگر مشخص باشند.
در خصوص رابطه علم و فرهنگ عمدتاً دو نظريه وجود دارد: در يك نظريه علم در عرض فرهنگ قرار دارد و در نظر دوم علم در درون فرهنگ و يك جزء مهم فرهنگ ساز محسوب مي شود به همين دليل علم نيز هويت فرهنگي دارد. ظاهرا تفكيك وزارتخانه هاي كشور بر مبناي تفكيك موضوعي علم و فرهنگ است چه اينكه با وجود وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، وزارت آموزش عالي و آموزش و پرورش نيز وجود دارد. اين تفكيك بر اين اساس است كه فرهنگ معطوف به فرهنگ عمومي است و دانش هاي تخصصي از موضوع فرهنگ خارج است. در مقابل شوراي عالي انقلاب فرهنگي تنها نسبت به فرهنگ عمومي مسئول نيست و بخش عمده اي از اعضا و نيز مصوبات آن مربوط به بخش علمي كشور است لذا به نظر مي رسد اين شورا بر مبناي نظر دوم تشكيل يافته است.
اگر ماهيت علم غير از فرهنگ باشد به اتفاق همه صاحب نظران حتما داراي كاركرد فرهنگي هست چرا كه به طور حتم در شكل گيري با تغيير آداب و سنن، باورها و ارزش هاي جامعه موثر است. لذا لازم است با ملاحظه آثار فرهنگي مورد انتظار از علم آن را مهندسي نمود. اما اگر علم ذاتا ماهيت فرهنگي داشته باشد ركن مهم ايجاد و بقاء فرهنگ محسوب مي شود و پرواضح است كه مهندسي فرهنگي علم ضروري است. در اين صورت فرهنگ، موضوع شامل و محيط بر علم مي باشد [1] لذا مهندسي علم بدون محاسبه تاثير علم و فرهنگ كاملا خطا و ناقص است. از سوي ديگر توسعه فرهنگي شرط لازم توسعه همه جانبه و پايدار در هر كشوري است. حتي در انديشه هاي غربي كه مادي مي انديشند و اقتصاد را محور توسعه مي دانند، به اين باور نايل آمده اند كه توفيق در توسعه اقتصادي نيز مشروط به ايجاد فرهنگ توسعه است. بايد انسان و جامعه اي ساخت كه الزامات زندگي صنعتي، كلان شهرنشيني، ارتباطات ديجيتالي و... را بپذيرد، اخلاق و معاشرت خود را با آن تطبيق دهد.[2]
[1] پيروزمند، عليرضا، تعيين الگو و طبقه بندي موضوعات فرهنگي در مهندسي فرهنگي كشور، فصل اول، دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي. .1381
[2] در اين رابطه مراجعه شود به؛
1-دوپولي- گزاويه، فرهنگ و توسعه، ترجمه فاطمه فراهاني و ديگران. انتشارات علمي و فرهنگي. .1374

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14