(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه اول  آبان 1390- شماره 20055

وقتي صداي تخلف از تريبون رسمي دولت مي آيد
ايرنا در خدمت مشايي
بهائيان و ترور زرد علماي شيعه
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
سه چهره استكبار در 13 آبان

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




وقتي صداي تخلف از تريبون رسمي دولت مي آيد
ايرنا در خدمت مشايي

پروين مقدم
«نبض نظام» در دستان جرياني خاص
اين اولين باري نيست كه خبرگزاري ايرنا طي هفت دهه از كارش دچار مساله مي شود. خيلي ها دوره اصلاحات را براي اين خبرگزاري دوره اي جبران ناپذير از خسارت ها مي دانند اما با پايان كار دولت اصلاحات، اين اميد را داشتند كه خبرگزاري جايگاه اصلي اش را در «نبض نظام بودن» پيدا كند اما اين اتفاق با درخواستي كه از سوي دفتر رياست جمهوري براي پيوستن ايرنا به اين نهاد مطرح شد و البته خيلي هم جدي است، بعيد كه بيفتد.
انتصاب علي اكبر جوانفكر با آن انتقادات سخت و روي خوشش به جريان مشايي در دولت احمدي نژاد است، قابل پيش بيني بود. او با اين انتخاب موانع ارتباط مستقيم مدير عامل خبرگزاري با رئيس جمهور، معاونان وي و وزرا را مرتفع كرد و حضور مقامات عالي رتبه دولت و به خصوص مشايي را موجب شد.
اكنون براي تبديل خبرگزاري مادر به روابط عمومي يا بولتن دولت راهي نمانده است و بدتر از همه اين كه تغيير جايگاه رسمي دولت، زير نفوذ شخصي خواهد بود كه خواهان تغيير است و به قولي حتما تبعات اين مسئله به مراتب بدتر از وقتي خواهد بود كه به عملكرد ايرنا در دوره اصلاحات انتقاد مي شد، دست كم در آن زمان وزيري بود و معاونت مطبوعاتي1.
اولين دستاورد جوانفكر براي مشايي حذف اخبار مربوط به جريان انحرافي در ايرنا به طور رسمي بود.
براين اساس استفاده خبري از هرگونه اطلاعيه، بيانيه، موضعگيري يا سخنراني افراد در اين زمينه و مخابره آن ها در خروجي هاي ايرنا ممنوع شد.
رئيس دفتر دولت در پاستور كه در ابتداي سال 89 در اظهاراتي شديد روزنامه دولتي ايران را به خاطر چاپ نكردن عكس و خبرهايش مورد انتقاد قرار داده بود، از 31 فروردين 90 به بعد، عكس ها و مطالب خود را به جاي صفحه آخر در صفحات مياني و اول نشريه ديد.اخبار و سرمقاله ها و گاهي يادداشت هاي صفحات داخلي روزنامه ايران از فروردين 90، در خدمت مشايي و جرياني قرار گرفت كه به قول جوانفكر موهوم و خيالي بود و البته كه اين نوشته ها خيلي وقت ها مسئله ساز هم شد و خاتون هم از جمله همين نوشته هاي مسئله ساز بود.
¤¤¤
اولين دستاورد جوانفكر براي مشايي حذف اخبار مربوط به جريان انحرافي در ايرنا به طور رسمي بود. براين اساس استفاده خبري از هرگونه اطلاعيه، بيانيه، موضعگيري يا سخنراني افراد در اين زمينه و مخابره آن ها در خروجي هاي ايرنا ممنوع شد. رئيس دفتر دولت در پاستور كه در ابتداي سال 89 در اظهاراتي شديد روزنامه دولتي ايران را به خاطر چاپ نكردن عكس و خبرهايش مورد انتقاد قرار داده بود، از 31 فروردين 90 به بعد، عكس ها و مطالب خود را به جاي صفحه آخر در صفحات مياني و اول نشريه ديد.اخبار و سرمقاله ها و گاهي يادداشت هاي صفحات داخلي روزنامه ايران از فروردين 90، در خدمت مشايي و جرياني قرار گرفت كه به قول جوانفكر موهوم و خيالي بود .
¤¤¤
گذري بر خاتون
ضميمه رايگان روزنامه ايران در 260 صفحه گلاسه به چاپ رسيد كه با وجود تامين مخارج اين ويژه نامه از محل روزنامه پردرآمدي مثل ايران يا به عبارتي از جيب مردم، جاي تعجب نداشت، يا دست كم به اندازه نشريه هفتگي جوانان كه در شهريور 1390 به صورت گلاسه و با كيفيتي مشابه خاتون به چاپ رسيد، باعث تعجب نشد، اگر چه آن تعجب هم با ورق زدن مجله و ديدن مصاحبه ناشيانه آقاي قاليباف كه حكايت از سوالات خود خواسته داشت، خيلي زود برطرف شد؛ اين روزها رد پاي يك نامزد احتمالي انتخاباتي را در هر نشريه اي كه بدخرجي مي كند، به راحتي مي توان ديد. گماني كه اي كاش درباره خاتون هم صدق مي كرد، كاش خاتون هم يك نشريه صرف انتخاباتي بود. كمتر كسي مي تواند با ورق زدن خاتون فقط به اين نتيجه برسد كه خاتون هم يك نشريه تبليغاتي است كه به نفع يكي از اطرافيان رئيس جمهور منتشر شده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همشهري ماه ـ بهمن1389

 



بهائيان و ترور زرد علماي شيعه

عزيه سپس شرح تروريسم حسينعلي نوري را اين طور نوشته است:«... با آن ادعاي حسيني كردن، اشرار شمر كردار را به دور خود جمع نمودند. از هر نفسي كه غير از رضاي خاطر از ايشان نفسي بر آمد، قطع كردند. از هر سري كه جز تولّاي ايشان صدايي برآمد، كوبيدند و از هر حلقي كه غير از خضوع به ايشان حرفي بيرون آمد، بريدند و در هر دلي كه در او سواي محبت ايشان بود، شكافتند. اصحاب طبقه ي اول كه اسامي شان مذكور شد، از خوف آن جلّادان خونخوار، به عزم زيارت اعتاب شريفه به جانب كربلا و نجف و برخي به اطراف ديگر هزيمت نمودند. سيد اسماعيل اصفهاني را سر بريدند و حاجي ميرزا احمد كاشي را شكم دريدند. ميرزا رضا خالوي حاجي سيد محمد را مغز سرش را به سنگ پراكندند و ميرزا علي را پهلويش را دريده به شاهراه عدمش راندند و غير از اين اشخاص، جمعي ديگر را در شب تار كشته اجساد آنها را به دجله انداختند و بعضي را روز روشن در ميان بازار حراج با خنجر و قمه پاره پاره كردند...115» البته اين تروريسم ريشه در تعاليم عالي باب داشت!زيرا وي در لوح هيكل الدين درباره ي وظيفه ي اولين فرمانرواي بابي نوشته:«لن تذر فوق الارض اذا استطاع احداً غير البابيّين» (اگر توانست هرگز روي زمين هيچ كس از غير بابي ها را باقي نگذارد!)
3- تروريسم زرد: مقصود، روش متداول بهائيان در ترور كساني است كه ريختن خونشان و كشتن يا اعدام علني آن ها مردم را عليه ايشان مي شوراند و بر اساس مصلحت يا ناتواني،دست ايشان از ترور شخصيت و بدنام كردن آنها كوتاه مانده است. لذا آنها را با زهر مسموم و ترور مي كردند. چنان كه قول مشهور و گمان غالب اين است كه مرحوم آخوند ملا محمد كاظم خراساني را در حال حركت معترضانه عليه منحرفين مشروطه خواه غرب زده و بابي، يكي از نفوذي هاي بهائي اطرافش مسموم نمود (يك سال و اندي پس از اعدام شيخ فضل الله نوري،در 1329هـ.ق) و گمان نگارنده اين است كه مرگ ملا عبدالله مازندراني در 1330هـ.ق و حتي آقا نجفي در 1332و شايد برخي ديگر از علماي متنفذ در همان سال ها بر اثر مسموميت بوده است. والله يعلم. بنياد تروريسم زرد را در عهد اسلام، معاويه بن ابي سفيان گذاشته و بين اهل باطل روشي رايج بوده و هست. در عصر رضا خان هم اين روش درباره ي مرحوم حاج آقا نورالله اصفهاني (1307هـ.ش) و شهيد سيد حسن مدرس (1316هـ.ق) و ديگران انجام شد.
4- تروريسم سفيد (ترور شخصيّت): پيشينه ي تاريخي اين شيوه نيز به معاويه بر مي گردد. اما در قرون معاصر، اين روش غالب انگليسي ها در ايران و ساير نقاط جهان براي سلب نفوذ و اعتبار رجال قدرتمند مخالف خود و سپس در صورت ضرورت، حذف فيزيكي (ترور سرخ يا زرد) آن ها بود و بهائيان و ازلي ها و طبيعي مسلكان هم چنين روشي را مكرّراً آزموده اند. از جمله در باره ي شهيد حاج شيخ فضل الله نوري و آقا نجفي اصفهاني و پدرش آقا شيخ محمد باقر اصفهاني و بسياري ديگر از روحانيون برجسته ي مخالف خويش. آنچه كه يحيي دولت آبادي در بدگويي از آقا نجفي و ساير علماي مشروعه خواه مخالف سكولاريسم و بابي گري نوشته نيز در همين راستا قابل تفسير است. غرب زده ها و ماركسيست ها نيز اين روش را درباره ي مرحوم آيه الله سيد ابوالقاسم كاشاني و شهيد مظلوم دكتر بهشتي و ديگران آزموده اند. بهائيان اين كار را در مورد مرحوم اميركبير پس از شهادت فيزيكي (ترور سرخ) او انجام داده اند. از جمله عباس افندي عبدالبهاء (كه بهائيان خرافه پرست او را ابن الله مي دانند!) در كتاب «مقاله ي شخصي سياح» (منتشر شده توسط ادوارد براون) اميركبير را شخصي خودسر، مستبدّ، بي تجربه، بي ملاحظه ي عواقب امور، سفّاك، بي باك، در خون ريزي چابك و چالاك و كاملاً مستقل از شاه معرفي كرده كه حكومت را شدّت سياست مي دانست و مدار ترقي سلطنت را تشديد و تضييق و تخويف جمهور (مردم) مي شمرد و به اوهامات غريبه افتاد و بي مشورت وزراي دورانديش، امر به تعرّض بابيان كرد و در اين راه با علماي معروف كه بر روي منابر، عموم مردم را تشويق به هجوم عليه آنها مي نمودند، همدست شد. قوه ي تشريع و تنفيذ (روحانيون و سياسيون) دست در آغوش هم داده اين طايفه را قلع و قمع خواستند.116
روش آنها در برخورد با مشاهير ازلي نيز چنين بود. لذا حسينعلي نوري، كه مدعي بود كه در هيكلش جز هيكل خدا و در جمالش جز جمال خدا و در هستي اش جز هستي و كينونت خدا و در ذاتش جز ذات او و در حركتش جز حركت او و در سكونش جز سكون او و در قلمش جز قلم او ديده نمي شود(!!؟؟) و ظهورش جز ظهور الله نيست (!؟) ميرزا يحيي دولت آبادي را دجّال و گاو و گوساله و اوّل من اعرض عن الله و پدرش هادي را نيز بابي ازلي و غافل از حقانيّت خود معرفي كرده است.117اما از جهت جاسوسي و بيگانه پرستي ازليان (كه از طرح فروش خوزستان به پارسيان هند توسط آقا خان كرماني به خوبي پيداست) و بهائيان (كه در ايدئولوژي و عمل، همدست انگليسي ها بودند و سپس خدمتگزار آمريكائي ها و صهيونيست ها شدند) نياز به توضيح چنداني نداريم. كافي است به تعاليم اصلي روحاني و اجتماعي بهاء نگاه كنيم تا بدانيم كه هر مقاومتي در برابر استعمار گران از نظر وي محكوم، و همراهي و همگوني با ايشان راه راست تلقي شده است:
تحرّي حقيقت و ترك تقاليد؛ وحدت عالم انساني و محبت به همه ي افراد نوع انسان؛ ديني كه سبب عداوت شود نه الفت، عدمش از وجودش بهتر است؛ دين بايد مطابق علم باشد؛ تعصبات جنسي و ديني و مذهبي و سياسي و وطني منهدم كننده ي بنيان انساني است؛ لزوم ايجاد قوانين و نظاماتي براي تعديل معيشت حيات و آساني زندگي براي همه (بدون تعديل ثروت ها) يعني مثلاً با بيمه و خدمات درماني كه غربي ها ابداع كردند و اكنون در آن دچار بن بست شده اند؛ وحدت زبان (لزوم ايجاد يك زبان و قبول آن توسط همه ي جهان=اسپرانتو)؛ وحدت و مساوات كامل مردان و زنان؛ صلح عمومي118(بين دولت هاي ظالم و مظلوم!؟؟).
خصوصاً اصل وحدت عالم انساني و صلح عمومي و رفع همه ي تعصبات، قواعد بيگانه پرستان است. آقا نجفي و ساير علماي بزرگ نيز از نقش بابيه ي ازليّه و بهائيّه در مداخله ي بيگانگان و حمايت اجانب از اين فرقه ها غافل نبودند و اين از پاسخي كه آقا نجفي به درخواست ظلّ السلطان براي مداخله در امر محاصره ي كنسولگري روسيه (1320هـ.ق) و آرام كردن مردم داد، كاملاً پيداست. او پاسخ داد در صورتي اين كار را خواهد كرد كه كنسول هاي انگليس و روسيه تعهد بدهند كه در امور مذهبي و ملّتي ما دخالت نكنند.119
حتي اگر برخي از علماي آن عصر به طور واضح اين ارتباط متقابل بابيّه و روس و انگليس را نمي دانستند، از آنچه كه مي ديدند (از جمله وساطت سفارت روسيه در استخلاص حسينعلي نوري از زندان تهران پس از تلاش بابيه براي ترور ناصر الدين شاه) آن رابطه ي متقابل را احساس مي كردند و هر عالمي كه مخالف نفوذ و مداخله ي استعمارگران و اجانب غير مسلمان بودند، مخالف بابيّه ي ازلي و بهائي نيز بودند و اين موضوع، گذشته از تعارض فكري و عقيدتي و ارتداد بابيان، به خودي خود عامل و عرصه ي معارضه و مبارزه ي آن ها و بابيّه ي ازلي و بهائي (چه به ظاهر مخالف مشروطه و چه مشروطه خواه) بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
115 . همان، ص ص12-11.
116 . ر-ك: عباس عبدالبهاء، مقاله ي شخصي سيّاح، ص ص37-34.
117 . ر-ك: حسينعلي نوري، اشراقات، ص ص25-24. مگر خدا هم حركت و سكون دارد؟! به فرمايش قرآن كريم، هيچ چيز مثل او نيست.
118 . ر-ك: خطابات مباركه، ج2،ص ص150-144.
119 . ر-ك: موسي نجفي، همان، ص173.

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
سه چهره استكبار در 13 آبان

امروز مناسبت ديدار ما سيزدهم آبان است كه «روز مبارزه با استكبار» نامگذاري شده است و عنوان بسيار مهم و پر عمق و پيچيده و درخور تأمّلي است. جا دارد كه جوانان عزيز، هم كلمه استكبار و هم كلمه مبارزه را پيش خودشان در بحثهاي دانشجويي و دانش آموزي درست بشكافند و به اعماق عنواني كه اصطلاح جديدي است و انقلاب وارد فرهنگ سياسي دنيا كرد، درست برسند. اين، خصوصيت همه حركتهاي اصيل و پرمغز و ريشه دار است كه در فرهنگ سياسي عالم، واژه هاي تازه اي را وارد مي كنند تا بتوانند مفاهيم مورد نظر خود را درست ادا كنند. كلمه استكبار و مبارزه با استكبار از اين قبيل است. سه حادثه اي هم كه در مثل سيزده آبان اتّفاق افتاده است، مجموعاً و با هم درخور تأمّل و تعمّق و ژرف بيني است. اگر دقت كنيد، هر كدام از اين سه حادثه، يك چهره از استكبار و يك چهره از مردمي را كه در مقابل استكبارند، نشان مي دهد. تركيب اين چهره ها، يك حقيقت سياسي مهم را روشن مي كند.
حادثه اوّل، حادثه تبعيد امام در سال 1343 است. قضيه اين گونه بود كه امريكاييها قانون كاپيتولاسيون را در ايران به كرسي نشاندند. معناي كاپيتولاسيون اين است كه امريكاييها يا افراد وابسته به هر قدرت بيگانه مسلّطي در هر كشور ديگر، اگر جنايتي كردند، دستگاه قضايي آن كشور حق ندارد جنايت آنها را رسيدگي كند، به محاكمه آنها بپردازد و حكم صادر كند! آن روز بيش از دويست هزار نفر امريكايي در مشاغل مختلف در ايران حضور داشتند. معناي اين قانون ـ كه در مجلس وابسته فاسد آن روز به دستور دربار وابسته فاسد تصويب شد ـ اين بود كه اگر از اين دويست، يا سيصد هزار نفر امريكايي ساكن ايران كه حقوقهاي كلاني مي گرفتند و در همه امور كشور دخالت مي كردند، يك نفر جنايتي مرتكب شد ـ قتلي كرد، دزدي اي كرد، هر كاري كرد ـ دادگستري و دستگاه قضايي ايران حق ندارد به او بگويد بالاي چشمت ابروست و بايستي قضاوت درباره او زير نظر امريكاييها انجام شود! اين، يكي از قوانين ذلّت بار براي همه ملّتهايي بود كه به آن تن دادند. اما امام تسليم نشدند و مقاومت كردند. فرياد امام در قم، در ميان طلاّب علوم ديني بلند شد و اين قانون را تقبيح كردند. رژيم وابسته هم عكس العمل نشان داد؛ امام را گرفت و به تركيه تبعيد كرد. اين مربوط به چه شرايطي است؟ اين مربوط به آن شرايطي است كه دولت امريكا با دولت ايران كمال دوستي و همبستگي را دارد با هم منافع مشترك دارند و امريكا در ايران حضور دارد. يكي از نشانه ها و ثمرات حضور قدرت امريكا در كشور ما، همين قضيه است.
قضيه دوم، قضيه سيزدهم آبان سال پنجاه وهفت است كه دوران شور و اعتلاي مبارزات ضدّ رژيم و ضدّ امريكايي در ايران است. اين باز يك چهره ديگر را نشان مي دهد. در چنين روزي، دستگاههاي وابسته به رژيم ـ كه همه يا بسياري از آنها تربيت شده و دستور گرفته از امريكاييها بودند ـ حتّي به دانش آموزان هم رحم نكردند. در اين حادثه، دهها دانش آموز كشته شدند. البته هميشه مي كشتند، هميشه برروي مردم فشار مي آوردند؛ اما اين طور يكجا در شهر تهران اين تعداد دانش آموز به خاك و خون كشيده شوند، اين هم يك چهره ديگر استكبار است. اين مربوط به كجاست؟ اين مربوط به آن جايي است كه مبارزات ملّت با آن استكبار زياده طلب و فزوني خواه بالا مي گيرد. در چنين شرايطي، استكبار ديگر به هيچ چيز رحم نمي كند. علي رغم همه شعارهاي انسان دوستي و مردم دوستي و طرفداري از جوانان، حتّي با دانش آموز هم كه سر و كار مي افتد، دهها دانش آموز را به قتل مي رساند!
قضيه سوم، چهره ديگري است. مربوط به آن وقتي است كه همين ملّت ـ كه سالهاي متمادي آن ظلمها و آن تحقيرها و آن دخالتها و آن غارتگريها را تحمّل كرده است ـ ديگر به پيروزي رسيده است. در دوران پيروزي اين ملت، امريكا به زاويه رانده شده است؛ اما اين جا هم دستگاه جاسوسي امريكا از تلاش باز نمي ماند و حركاتي انجام مي دهد كه مردم و امام را دچار سوءظنّ شديد نسبت به سفارت امريكا مي كند و جواناني از ميان دانشجويان، در چنين روزي، از راهپيمايي روز سيزدهم آبان استفاده و سفارت امريكا را تسخير مي كنند. جوانان دانشجو به آن جا رفتند و اسناد و مدارك را جمع آوري كردند و دهها جلد كتاب ـ در حدود هفتاد جلد يا شايد هم بيشتر ـ منتشر نمودند كه اين كتابها نشان دهنده ارتباط سفارت امريكا با عناصر وابسته خودشان در داخل كشور ما ـ بعضي مربوط به قبل از انقلاب، بعضي هم مربوط به بعد از انقلاب ـ بود. بعضي از آنها حتي در دولت موقت آن روز انقلاب هم منصب و مقام داشتند؛ يعني امريكاييها دست بر نداشته بودند!
بنابراين، سه چهره از استكبار در روز سيزدهم آبان ماه ديده مي شود: يكي در دوران اوج اقتدار امريكا در ايران كه كاپيتولاسيون را به وجود مي آورد و مقاومت امام را كه مظهر مقاومت ملّت ايران بود، و پاسخ جوانان را ـ كه آن روز، اوّل جوانان حوزه علميه، بعد هم جوانان همه كشور پاسخ دادند ـ به همراه دارد. قضيه دوم در هنگام اوج مبارزات همين ملّت با استكبار است كه نشان دهنده خوي درّندگي استكبار است كه حتّي دانش آموز و نوجوان را به خاك و خون مي كشد. قضيه سوم هم مربوط به وقتي است كه اين ملّت بعد از سالها اسارت توانسته است روي پاي خود بايستد. انقلابش پيروز شده است و دولت تشكيل داده؛ اما آنها جاسوسي مي كنند! اين جا ملّت مقتدرانه وارد ميدان مي شود و ماجراي سفارت امريكا اتّفاق مي افتد. اينها سه رمز و سه نماد بودند. اگر اين سه قضيه را بر روي هم جمع كنيد، به طور كلّي چهره استكبار، چهره مردم مظلوم، سرنوشت استكبار و سير حركت استكباري در كشور ما شناسايي مي شود.
بيانات در ديدار دانشجويان و دانش آموزان به مناسبت سالروز تسخير لانه جاسوسي امريكا ( روز ملي مبارزه با استكبار جهاني ) ـ 12/8/78

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14