(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه اول  آبان 1390- شماره 20055

ايران و معضل رفتاردوگانه تركيه
واكاوي ماجراي نفوذ و تخريب
توضيح



ايران و معضل رفتاردوگانه تركيه

مصطفي انصافي
به همان سان كه رضاخان، نخستين ديكتاتور خاندان پهلوي، از طرف غرب ماموريت لائيك سازي جامعه مسلمان ايران را به عهده داشت، در تركيه نيز كمال آتاتورك پايه هاي حكومت لائيك و ضداسلامي را پايه گذاري نمود و ارتش تركيه از سوي غرب ماموريت حفظ لائيسيته در تركيه را برعهده گرفت و عموماً حكومت هاي تركيه در گذشته سعي در اسلام ستيزي و پاك كردن آثار اسلامي در تركيه و جانشين كردن سكولاريزم و ارزش هاي غربي بجاي ارزش هاي اسلامي را داشتند تا جايي كه رسماً قانون ممنوعيت ورود بانوان محجبه به دانشگاه و مراكز علمي و اداري را تصويب و اجرا نمودند. از آنجا كه اكثريت مردم تركيه مسلمان و علاقه مند به ارزش هاي اسلامي هستند با اين قوانين به مخالفت برخاستند و فشار حكومت بر مردم مسلمان مي رفت كه به حالت انفجار برسد و روز به روز اين اختلافات پتانسيلي را در جامعه مسلمان تركيه ايجاد مي كرد كه ممكن بود در صورت طغيان مهار آن براي حكومت تركيه و غرب بسيار مشكل ساز باشد در اين ميان حزب عدالت و توسعه با گرايشها و شعارهاي مذهبي و مخالفت با قانون ممنوعيت حجاب، محبوبيت زيادي در ميان مردم مسلمان تركيه وحتي در بين ديگر مسلمانان جهان كسب كرد و قدرت را بدست گرفت. اين رويداد در تاريخ معاصر تركيه، رويداد خوش يمني تلقي مي شد، و حتي اين رويداد برخي صاحب نظران را به تأمل فرو برد كه در كشوري كه ارتش آن همواره مدافع لائيسيته بوده، چگونه مي شود كه دولتي اسلام گرا به مسند قدرت بنشيند. علي رغم اين تحليل ها دولت تركيه با توسل به ديپلماسي عمومي، در بين مسلمانان و دولت هاي مسلمان جهان آبرويي مضاعف كسب كرده بود و با اقداماتي خاص مثل پرخاش بر نخست وزير رژيم صهيونيستي و به راه انداختن كاروان آزادي به جهت كمك به شكستن محاصره غزه، سعي در تعميق و گسترش اين فضاي رواني داشت.
وي اين روزها با توجه به عملكردها و مواضع حكام تركيه، تشكيك ها در باب ماهيت دولت تركيه تشديد شده. چندي است شاهد رفتارهاي دوگانه و متناقضي در سياست خارجي تركيه كه خود را وارث و احياكننده حكومت عثماني مي داند و شعارهاي اسلامي و بازگشت به عزت و اقتدار گذشته ممالك اسلامي سر مي دهد، هستيم. تركيه در هنگامه آغازين انقلاب در كشورهاي عربي از خيزش هايي كه در تونس و مصر و ليبي رخ داد، حمايت مي كرد ولي اين حمايت ها گزينشي بود، از اين جهت گزينشي بود كه دولت تركيه در همان زمان از خيزش هاي اسلامي در يمن و بحرين نه تنها دفاع نكرد، بلكه در اوج جنايات و كشتارهاي وحشيانه حكام بحرين، پادشاه مستبد بحرين را به تركيه دعوت كرد و با استقبال گرم از وي به آرمان هاي مردم مسلمان بحرين خيانت كرد و در واقع از حقوق انساني آنها عبور كرد. البته مردم مسلمان تركيه با به آتش كشيدن تصاوير پادشاه ديكتاتور بحرين و عربستان و سردادن شعار برعليه آنها از اقدامات دولت اردوغان و تناقضات رفتاري تركيه در عرصه بين الملل و منطقه اعلام برائت نمودند. يك چنين وضعيتي را دولت تركيه در روابط با سوريه نيز پيشه نموده. دولت تركيه در كنار دولتمردان آمريكا، و اروپا و همچنين رژيم غاصب صهيونيستي قرارگرفته و به بهانه دفاع از آزادي و حقوق بشر و دموكراسي وارد عمل شده و از بشاراسد مي خواهد تا از قدرت كناره گرفته و كشور را به دست عده اي مخالف كه از خارج از مرزهاي سوريه هدايت مي شوند بسپارد و حتي دراين راه دست به ابتكار عمل زده و در چندين نوبت جلسه هايي را با سران مخالفان دولت سوريه در تركيه تشكيل داده است، حال آنكه دولت سوريه يكي از معدود كشورهايي است كه همواره سعي نموده تا از پروسه مقاومت در فلسطين حمايت كند و تسليم زورگويي هاي رژيم صهيونيستي نشود.
حال سؤال اساسي اين است كه چرا دولت تركيه كه همواره خود را مخالف سياست هاي تجاوزكارانه رژيم صهيونيستي مي داند و اردوغان واكنش هاي تندي به رئيس جمهور آن رژيم ها نشان مي دهد، تركيه اي كه در جريان اعزام كاروان آزادي 9 نفر از شهروندانش توسط اين رژيم غاصب به شهادت رسيد چرا در كنار اسراييل قرارگرفت و همچنان به روابط تجاري و سياسي خود با اين رژيم جعلي ادامه داد؟ اين موارد ديپلماسي سراسر متناقض تركيه را در قبال مسائل منطقه نشان مي دهد. حتي اخيرا دولت تركيه با استقرار رادارهاي سپر موشكي و پرواز هواپيماهاي جاسوسي آمريكا درخاك اين كشور موافقت نموده كه آشكارا نشانگر بي اعتنايي اين دولت به منافع جمهوري اسلامي ايران و آرامش در مرزهاي دو كشور است.
اين سياست هاي دوگانه و دو پهلوي تركيه زماني كه اردوغان درمصر در باب دفاع از لائيسيته نطق نمود، بالا گرفت اين براي كساني كه خط مشي هاي تركيه را دقيق دنبال نمي كنند قدري تعجب آور بود چرا كه در اين چند سال اردوغان خود را به عنوان يك دولتمرد اسلام گرا و آرمانخواه و ضداسراييلي معرفي نموده بود، ولي ايستارها و بيانات نخست وزير تركيه در مصر شديدا به وجهه و اعتباري كه دراين چندسال به واسطه ديپلماسي عمومي بين مردمان مسلمان منطقه يافته بود ضربه زد، و در صورت تداوم اين رفتارها مطمئنا پايگاه مردمي خود را نيز درداخل كشور تركيه از دست خواهد داد.
اخيرا نيز مسئولان جمهوري اسلامي ايران با ارسال پيام هايي به دولت تركيه نسبت به تبديل شدن آنكارا به بخشي از پروژه ضداسلامي در منطقه هشدار دادند و گويا قرار است در اين رابطه رجب طيب اردوغان نخست وزير تركيه و احمد داوود اوغلو وزير امور خارجه به ايران سفر داشته باشند تا درباره مسائل منطقه و پروژه هايي كه غرب روي ميز كار خود دارد به تبادل نظر بپردازند.
حال كمتر از يك سال است كه نسيم بيداري اسلامي وزيدن آغاز كرده، در همين زمان كم تحولات عظيمي در منطقه ايجاد شده كه هم دولتمردان غربي و هم كارشناسان را از تفسير اين رخ دادها عاجز نموده است. تا پيش از اين برخي از تحليلگران غربزده حتي در ايران معتقد بودند كه موج ليبرال دموكراسي خاورميانه را فراخواهد گرفت ولي مردمان مسلمان كشورهاي عربي يكبار ديگر، پس از انقلاب اسلامي ايران، به همه تحليل ها پشت پا زدند و بر دست نشاندگان غرب در منطقه خروشيدند. بيان شيخ قرضاوي، رئيس اتحاديه جهاني علماي اسلامي، در باره نام نهادن اين خيزش ها به عنوان (بيداري اسلامي) صحيح و بجا بود چون تحركات مردمان مسلمان نشان داد كه ديگر زمان حكومت هاي ليبرال مسلك و لائيك به اتمام رسيده است.
مقام معظم رهبري، حضرت آيت الله خامنه اي، نيز تاكيد داشتند كه روش انقلاب هاي اسلامي منطقه همان روش انقلاب اسلامي است كه امام خميني(ره) درسال 57 تبيين نمود كه برگرفته از اسلام ناب محمدي(ص) و آموزه هاي جهانشمول دين مبين اسلام است.
حال كه چنين موقعيتي فراهم آمده از دولت تركيه با اين داعيه اسلام گرايي كه دارد انتظار چنين رفتارهاي دوگانه اي قابل قبول نيست. تركيه به عنوان يك كشور با نفوذ اسلامي كه داراي فرهنگ و تمدن هم ريشه با ايران اسلامي است بايد بجاي كاشتن بذرهاي بي اعتمادي، همكاري هاي فرهنگي، سياسي و اقتصادي را با ايران و ديگر كشورهاي مسلمان منطقه مثل سوريه افزايش داده و رويكردي مستقل از غرب را اختيار كند. از كنار هم قرار گرفتن دولت هاي اسلامي ذي نفوذ و قدرتمندي چون ايران، سوريه، مصر و تركيه قدرت يكپارچه منطقه اي خلق خواهد شد كه امكانات و فرصت هاي زيادي را هم در سياست خارجي و هم در بعد منطقه اي به ارمغان خواهد آورد. اين قدرت يكپارچه پتانسيل اين را خواهد داشت كه با تشديد فشارها به رژيم غاصب صهيونيستي فرايند زوال اين رژيم غاصب را تسريع بخشد. لازمه اين كارها بازگشت دولت تركيه به همان شعارها و آرمان هايي است كه با آنها نظر توده هاي مسلمان را در تركيه جلب كرده بود. اردوغان نبايد طوري رفتار كند كه شعارها و اقداماتش صرفا تحركاتي در عرصه ديپلماسي عمومي به منظور جلب نظر مسلمانان تفسير شود.
جمهوري اسلامي ايران همواره تيزبينانه اقدامات دولت تركيه را دنبال كرده و خطاها و تناقضات رفتاري دستگاه ديپلماسي اين كشور را گوشزد نموده و در اين اوضاع نيز بايد ابتكار عمل را بدست گيرد و در رايزني با اين كشور مانع از تشديد تناقضات شود و آنكارا را قانع نمايد كه براي ادامه همكاري ها و محبوبيت دربين مسلمانان بايد از اين مواضع اسلام ستيزانه دست بردارد. چرا كه اگر مصري ها خواهان لائيسيته بودند مگر خط مشي حسني مبارك چيزي غيراز اين بود.
جمهوري اسلامي ايران نيز دراين راه بايد سعي نمايد تا با حفظ جانب احتياط با دولت تركيه رفتار نمايد و با مشي اقناعي دولت مذكور را به مخاطرات تناقضاتش آگاه نمايد و منادي وحدت اسلام گرايان در منطقه شود. البته ايران اسلامي همواره منادي چنين روش هايي بوده و اخيرا نيز با برگزاري كنفرانس بيداري اسلامي كه مزين به سخنراني آغازين ولي امر مسلمين جهان، حضرت آيت الله خامنه اي بود، رسالت خود را در جهت ايجاد و حفظ وحدت ميان مسلمانان و اعلام تعهد نسبت به خيزش هاي اسلامي منطقه اعلام نمود.

 



واكاوي ماجراي نفوذ و تخريب

علي شيرازي
«كساني كه از اوايل انقلاب يادشان هست، مي دانند؛ بعضي بودند ازياران امام، از نزديكان امام در دهه اول انقلاب و در حال حيات امام، كه كارشان به مقابله با امام كشيد؛ كارشان به معارضه با امام كشيد... انقلاب اينها را مطرود كرد... اينها بايد عبرت باشد براي همه ي ما، بايد عبرت باشد، بايد بفهميم.
واكاوي جريان هاي نفوذي و اثرگذاري آنان بر رجال مذهبي، سياسي و فرهنگي؛ با هدف تخريب چهره هاي جريان ها و انقلاب اسلامي، و شناخت واقعيت ها و سيماي مجرمان در اين جريان ها؛ با هدف بصيرت افزايي و درس آموزي، مي تواند من و ما را در عرصه امتحان هاي پيش رو، با سربلندي و پيروزي به مقصود برساند.
همين مقدمه كوتاه، نگارنده را واداشت تا نتيجه يك جست وجو را قلمي سازد و خوانندگان عزيز را با برخي نكات تاريخي و عبرت آموز آشناتر نمايد.
به يقين تعمق در كنه ماجراها، و نگريستن با عينك حقيقت بين بر همه اين رخدادها، و ياري جستن از ايزد حق طلب و مهربان، مي تواند راهگشاي خواص و عوام؛ حتي رجال غافل و فريب خورده باشد.
بگذار زودتر وارد اصل واكاوي جريان هاي نفوذي شويم؛ تا شما خواننده حقيقت خواه، خود قضاوت كني و بر كرسي عبرت بنشيني
1-مصدق؛
قرار گرفتن افرادي مانند دكتر رضا فلاح در كنار دكتر محمد مصدق، عامل انحراف نهضت ملي نفت و سبب تشديد اختلاف بين او و آيت الله سيدابوالقاسم كاشاني گرديد.
فلاح از عاملان نشاندار انگليس بود كه كارخانه روغن موتورسازي آبادان را نيز منفجر كرده بود.(1)
در سال 1331 با حمايت مصدق السلطنه، فلاح به عضويت هيئت مديره شركت نفت درآمد. اين انتصاب، اعتراض برخي اعضاي فراكسيون نهضت ملي و نمايندگان مجلس را به دنبال داشت. اعضاي فراكسيون در اين خصوص به مصدق تذكر دادند؛ ولي اثر نكرد. كاظمي؛ وزير دارايي مصدق نيز به انتخاب فلاح اعتراض كرد، ولي با واكنش منفي دكتر مصدق مواجه شد.(2)
حسين مكي مي گويد: «من به مصدق گفتم ما اكنون با انگلستان در حال جنگ هستيم؛ ولي با فرمانده سپاه آنها كه نمي شود به جنگ خودشان رفت. فلاح از عوامل مؤثر آنهاست و غير ممكن است چنين كسي به نفع نهضت ملي قدمي بردارد. وانگهي مگر اسناد جنايت اين قبيل اشخاص را خودتان در شوراي امنيت مطرح نكرديد؟!
دكتر مصدق عقيده داشت حر هم سرراه حسين بن علي(ع) را گرفت ولي بعد پشيمان شد و توبه كرد، دكتر فلاح هم توبه كرده است!(3)»
انعكاس خبر انتصاب دكتر فلاح كه مورد انزجار و تنفر مردم خوزستان بود؛ نارضايتي اهالي و ناآرامي فراواني به دنبال داشت.
كارمندان مناطق نفت خيز طي تلگرافي به مصدق، اظهار داشتند: «استدعا مي شود اشخاصي كه از امپراطوري انگلستان مدال خدمت دارند؛ در هيئت مديره شركت راه ندهند كه موجب يأس كليه اهالي خوزستان خواهد شد.(4)»
دكتر مصدق كه همچنان بر موضع نادرست خود لجاجت مي ورزيد، تلگرافي را به هيئت مديره شركت ملي نفت صادر نمود.
و ضمن آن خطاب به اهالي خوزستان اظهار داشت: «هر قدمي كه از طرف دولت برداشته شود با مطالعه كامل و رعايت مصالح مملكت خواهد بود.»(5)
آيت الله كاشاني هم در رابطه با فلاح اعتراض داشت؛ ولي دكتر مصدق همچنان بر صلاحيت عامل نشاندار انگليس اصرار مي ورزيد.
اين فرد نفوذي و در حقيقت ماجراي نفوذ انگليسي ها بر افكار مصدق السلطنه، راه مصدق را از آيت الله سيدابوالقاسم كاشاني جدا كردند و زمينه سلطه مجدد محمدرضا پهلوي بر كشور ايران را فراهم ساختند.
مصدق نيز بر اين واقعيت اذعان دارد و در خصوص برخي از ياران خود در جبهه ملي مي گويد: «آنان آزادي و استقلال را وسيله پيشرفت و اغراض و مقام قرار دادند.»(6)
دنيا خواهي آنان سبب نفوذ افراد و عناصر دشمن در بين آن ها شد و همانان مصدق را به بي راهه بردند.
2. بازرگان؛
وجود افرادي مانند هاشم صباغيان، ناصر ميناچي و امير انتظام در كنار مهندس مهدي بازرگان، از نهضت آزادي، جبهه اي براي مبارزه با دين و ارزش ها ساخت.
هاشم صباغيان از اعضاي نهضت آزادي و وزير كشور دولت موقت بود كه با لانه جاسوسي آمريكا در ايران ارتباط داشت وي در مهرماه 1358، با كاردار سفارت آمريكا ديدار كرد و نگراني هاي خود را از آن چه در ايران مي گذرد به او منتقل نمود.
ناصر ميناچي نيز در ديدار با كاردار آمريكا، ضمن گلايه از عملكرد دادگاه هاي انقلاب در اعدام مسئولان رژيم شاهنشاهي پهلوي، اعلام نمود كه دولت موقت بازرگان درصدد است، انتقادات آيت الله خميني درباره روابط خارجي و روابط با آمريكا را كم كند و او را از عرصه بين المللي كنار بگذارد.(7)
دكتر ابراهيم يزدي و اميرانتظام نيز همين حرف ها را براي آمريكايي ها تكرار كردند.
اين اظهارات، آمريكايي ها را به وجد آورد؛ به گونه اي كه وزارت خارجه آمريكا به سفارت خود در تهران دستور داد؛ «هنگامي كه شما يزدي يا اميرانتظام را ببينيد، خواهشمند است قدرداني ما را از اظهارات اخير مفيدشان در تلويزيون راجع به روابط ايالات متحده و ايران ابراز داريد.»(8)
اميرانتظام پس از تسخير لانه جاسوسي آمريكا و دستگيريش به جرم جاسوسي، در اعترافات خود آورد كه ملاقاتهايش با مسئولان سفارت آمريكا در ايران، روزانه يا چند بار در هفته بوده است.
اين افراد نفوذي بر افكار بازرگان اثر گذاشتند و او را به بي راهه بردند.
امام خميني(ره) در فرازي از نامه 6/1/68 به منتظري مي آورند: «والله قسم، من با نخست وزير بازرگان مخالف بودم، ولي او را هم آدم خوبي مي دانستم.»
اين فردي كه امام او را آدم خوبي مي دانستند، آرام آرام، بر اثر نفوذ جاسوسان و منحرفان، قصد انحلال مجلس خبرگان را داشت.
بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران در اين خصوص مي فرمايد: «طرح آنكه مجلس خبرگان منحل بشود، كه در زمان دولت موقت اين طرح شد و بعد هم معلوم شد كه اساسش از امير انتظام بود و آن مسائل، آن وقت آمدند آقايان پيش ما، همين آقاياني كه، آقاي بازرگان و رفقايش و گفتند ما خيال داريم كه اين مجلس را منحلش كنيم، من گفتم شما چكاره هستيد اصلش كه مي خواهيد اين كار را بكنيد؟ شما چه سمتي داريد كه بتوانيد مجلس منحل كنيد؟ پا شويد برويد سراغ كارتان. وقتي ديدند محكم است مساله، كنار رفتند»(9)
برقراري رابطه با امريكا نيز از جمله تلاش هاي بازرگان و عناصر مرتبط در دولت موقت بود. ابعاد اين تلاش كه بعدها در اسناد لانه جاسوسي و اظهارنظرهاي برخي از سران نهضت آزادي بيشتر افشا شد، حركتي در جهت تعارض با منافع ديني، آرمان هاي انقلابي و ملي و مخالفت با خط امام بود.
مهندس مهدي بازرگان يك هفته پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در مصاحبه با خبرنگار نيويورك تايمز و نيوزويك در خصوص اين ارتباط با صراحت اعلام مي كند: «دولت انقلابي ايران، مشتاق است روابط خوب خود را با امريكا از سر بگيرد... ما روابط دوستانه اي با ايالات متحده داشته ايم و ميل داريم روابط دوستانه را با ايالات متحده و تمامي كشورهاي جهان حفظ كنيم.»
حضرت امام(ره) درتاريخ 30/11/1366 در نامه اي به وزير وقت كشور، حقيقت انحراف بازرگان و دولت موقت را تبيين نمودند و آوردند: «به حسب اين پرونده هاي قطور و نيز ملاقات هاي مكرر اعضاي نهضت، چه در منازل خودشان و چه در سفارت امريكا و به حسب آن چه من مشاهده كردم از انحرافات آن ها، اگر خداي متعال عنايت نفرموده بودند و مدتي در حكومت موقت باقي مانده بودند، ملت هاي مظلوم، به ويژه ملت عزيز ما، اكنون در زير چنگال امريكا و مستشاران او دست و پا مي زدند و اسلام عزيز چنان سيلي از اين ستمكاران مي خورد كه قرن ها سربلند نمي كرد.» (10)
3- بني صدر؛
يكي از شيوه هاي مرسوم در سرويس هاي اطلاعاتي بيگانه، تاثيرگذاري غيرمستقيم و نامحسوس بر شخصيت است. هيچ عامل بيگانه اي مستقيما به سياستمداران و شخصيت هاي نظام مراجعه نكرده و از ايشان نمي خواهد كه به مخالفت با روند انقلاب بپردازند؛ بلكه با واسطه يابي واسطه براطرافيان و حلقه اول دولتمردان سرمايه گذاري نموده تا آنان، فرايند القا و تأثيرگذاري بر شخص مورد نظر را رقم زنند.
بني صدر از جمله محاصره شدگان در حلقه اطرافياني است كه مسعود رجوي و منافقين بر آنان احاطه كامل دارند.
امام خميني(ره) با درايت و هوشياري، پرده از روي اين واقعيت كنار زدند و فرمودند: نصيحت مي كنم كه شما بياييد و حسابتان را از اين منافقين كه قيام برضداسلام كردند، حسابتان را حل كنيد. (11)
بني صدر كه تفكرش ريشه در انديشه مصدق و بازرگان و ملي گراها داشت، ازاين نصيحت ها پندي نگرفت و اوج انحراف خود و درس گيري از نفوذي ها را در 14 اسفند 1359 و در سالروز درگذشت دكتر محمد مصدق به نمايش گذاشت و با صدور دستور براي حمله و هجوم به مردم حزب الهي، يك فتنه بزرگ را رقم زد.
حضرت امام(ره) دادستان كل كشور را مأمور رسيدگي به اين فتنه بزرگ نمودند.
دادستان كل كشور، پس از بررسي پرونده، با اشاره به اسناد به دست آمده و اعترافات عناصر نزديك به ابوالحسن بني صدر، درخصوص موضوع ياد شده گفت: «ما اين كار را پي گيري كرديم، بيشتر به مدارك زياد و هولناك رسيديم؛ يعني زود فهميديم كه اين يك حادثه نيست... اين يك توطئه است، مقدماتي دارد و پيامدهايي،... همان جا اين كار، ارتباطش با جبهه ملي، با گروه رنجبران، با ليبرال هاي ديگر، با رجوي و روابطش با خارج كشف شد. ما هرچه پيش مي رفتيم، مسئله از صورت يك جنايت هم بيرون مي آمد. مسئله، يك توطئه سياسي بود.» (12)
توطئه اي كه ريشه در جريان نفوذ داشت و در روز هفتم مرداد 1360 نمايان تر شد. روزي كه بني صدر با مسعود رجوي - سركرده گروهك نفاق- با يك فروند هواپيماي بوئينگ 707 به خلباني سرهنگ معزي، خلبان ويژه محمدرضا پهلوي - شاه مخلوع ايران- به پاريس گريخت!
4- شريعتمداري؛
ارتباط ناصر ميناچي يار نزديك بازرگان با سيدكاظم شريعتمداري و بيت او درحدي بود كه ويليام سوليوان؛ آخرين سفير آمريكا در ايران در نامه اي به وزارت امورخارجه اين كشور در 30 مهرماه 1357 از ميناچي به عنوان دوست نزديك شريعتمداري ياد مي كند.(13)
اسناد لانه جاسوسي نشان مي دهد كه ميناچي درباره تلاش خود براي اجراي برنامه هاي سازشكارانه مشترك بين شريعتمداري و بازرگان و حتي متقاعد كردن امام(ره) به پذيرش اين برنامه ها در ماه هاي پاياني رژيم شاهنشاهي به صورت مستمر به مأموران لانه جاسوسي گزارش مي داده است.
شريعتمداري و اطرافيانش به طور جداگانه نيز ارتباطاتي را با سفارت آمريكا برقرار كرده بودند و اين ارتباطات پس از انقلاب از گستردگي بيشتري برخوردار شد.
همين ارتباط و نفوذ، شريعتمداري را در مقابل امام و انقلاب اسلامي قرار داد و با حمايت وي حزب خلق مسلمان در اسفندماه 1357 اعلام موجوديت كرد و با الهام از شريعتمداري و موضع گيري درخصوص شيوه برگزاري رفراندوم در فروردين 1358 و مخالفت با تشكيل مجلس خبرگان و برخي اصول قانون اساسي، فاز مخالف با روند انقلاب و اقدام عليه نظام و دستاوردهاي انقلاب اسلامي را كليد زد.»(14)
حضرت امام خميني(ره) در مقابل اين جريان و نيرنگ هاي منحرفين فرمودند: «قلم هاي شما از تفنگ هاي آن دموكرات ها به اسلام بيشتر ضرر دارد. نطق هاي شما به اسلام ضررش بيشتر از آن توپ هايي است كه آن ها به جوانان ما مي بندند... براي اين كه آن جا دشمن معلوم است و شما به صورت هاي مخفي به ميدان مي آييد. قلم هاي شما از سرنيزه هاي رضاخان بدتر است براي اسلام، و شما مضرتر هستيد از رضاشاه و محمدرضا براي اسلام، براي اين كه آن ها معلوم بود مخالف هستند و مردم مي شناختند آن ها را، مخالفت مي كردند با آن ها، مقاومت مي كردند. شما در پوشش اسلام، در پوشش طرفداري از خلق مسلمان، بر خلاف اسلام داريد عمل مي كنيد.» (15)
سپس امام(ره) مرحوم آقاي فلسفي را براي جدا شدن شريعتمداري از حزب خلق مسلمان نزد وي فرستادند.
آقاي فلسفي مي گويد؛ امام به من فرمودند: اين حزب خلق مسلمان علي التحقيق ريشه خارجي دارد. اين كلمه «خلق» را داخل عنوان حزب گذارده اند؛ مثل اين كه كلمه دموكراسي را مي خواستند داخل نام جمهوري اسلامي ايران كرده و بگويند: جمهوري دموكراتيك اسلامي ايران؛ خلق مسلمان هم يعني همين،... مشكل اين است كه آقاي شريعتمداري به نام يك آيت الله؛ وابستگي خودش را به اين حزب اعلام كرده و آن را وابسته به خود معرفي كرده است... اين كار خيلي خطرناك است... پيش آقاي شريعتمداري برويد و به طور خصوصي از قول من به ايشان بگوييد اين كار را اجانب كرده اند، شما كه اين مطلب را پذيرا شده ايد، يا آگاهيد يا ناآگاه. مصلحت شما اين است كه فوراً در جرايد و راديو و تلويزيون اعلام كنيد كه از اين حزب بركنار هستيد و مسائل آن به هيچ وجه به شما ارتباط ندارد، تا حيثيت شما محفوظ باشد.»(16)
پاسخ شريعتمداري به دعوت امام خميني(ره) منفي بود. وي با انحراف از مسير مستقيم براثر نفوذ برخي افراد وابسته بر تفكرش تا بدانجا سقوط كرد كه همكاري با صادق قطب زاده در كودتاونقشه قتل امام(ره) را پذيرفت.
افشاي كودتاي نوژه و اعترافات عناصر دخيل در آن، جزئيات بيشتري از عناد و فتنه شريعتمداري را آشكار ساخت و جامعه مدرسين حوزه علميه قم، با انتشار بيانيه اي وي را از مرجعيت خلع نمود.(17)
5- منتظري؛
رخنه جريان انحرافي مهدي هاشمي در بيت آقاي منتظري كه نزديك به سه سال پرونده امنيتي آن به طول انجاميد،(18) يادآور خطرات بزرگ اعتماد نابخردانه به اطرافيان و همراهان است.
با اين كه در ابتداي سال 1365 با كشف يك خانه تيمي مربوط به مهدي هاشمي و دستگيري وي، او به تمامي جناياتي كه در دادگاه رژيم شاه به آن متهم بود اذعان كرد و آمريت قتل فجيع مرحوم آيت الله شمس آبادي و شيخ قنبر علي صفرزاده را پذيرفته و خود را مسبب بسياري از تنش ها و مشكلات در سطح سياست داخلي و خارجي كشور معرفي كرد؛ ليكن منتظري هرگز دست از وي نكشيد و هم چنان به حمايت هاي بي حساب و كتاب خود از مهدي هاشمي ادامه داد.
امام خميني(ره) طي نامه اي به منتظري، ضمن تلاش براي جدا كردن وي از باند مهدي هاشمي و جريان فتنه، با صراحت نگاشتند: «اين خطر بسيار مهم از ناحيه انتساب آقاي سيدمهدي هاشمي است به شما. من نمي خواهم بگويم كه ايشان حقيقتا مرتكب چيزهايي شدند؛ بلكه مي خواهم عرض كنم ايشان متهم به جنايات بسيار، از قبيل قتل، مباشرت يا تسبيبا، و امثال آن مي باشند؛ و چنين شخصي، ولو مبرا باشد، ارتباطش موجب شكستن قداست مقام جناب عالي است كه بر همه حفظش واجب مؤكد است.»(19)
اصرار منتظري بر همكاري با عناصر منحرف و ضدانقلاب، گروه هاي التقاطي و منافقين و ملي گرايان، و حمايت هاي وي از آن ها باعث شد امام خميني(ره) در يك اقدام قاطعانه بفرمايند: «... در همين دفاعيه شما از منافقين، تعداد بسيار معدودي كه در جنگ مسلحانه عليه اسلام و انقلاب محكوم به اعدام شده بودند را منافقين از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و مي بينيد كه چه خدمت ارزنده اي به استكبار كرده ايد. در مسئله مهدي هاشمي قاتل، شما او را از همه متدينين متدين تر مي دانستيد و با اينكه برايتان ثابت شده بود كه او قاتل است، مرتب پيغام مي داديد كه او را نكشيد... شما از اين پس وكيل من نمي باشيد.»(20)
امام(ره) دو روز بعد نيز در نامه اي به منتظري نوشتند: «به شما نصيحت مي كنم كه بيت خود را از افراد ناصالح پاك نماييد و از رفت و آمد مخالفين نظام كه به اسم علاقه به اسم و جمهوري اسلامي، خود را جا مي زنند، جدا جلوگيري كنيد. من اين تذكر را در قضيه مهدي ها شمي هم به شما دادم.»(21)
معظم له در همان نامه آوردند: «سعي كنيد افراد بيت خود را عوض كنيد تا سهم مبارك امام بر حلقوم منافقين و گروه مهدي هاشمي و ليبرال ها نريزد.»(22)
6- موسوي و كروبي؛
وجود افرادي وابسته و معلوم الحال؛ همچون اكبر گنجي، محسن سازگارا، عطاءاله مهاجراني، محسن كديور، عبدالكريم سروش، محمد عطريانفر، غلامحسين كرباسچي، علي افشاري، سعيد رضوي فقيه، محسن مخملباف، محمدرضا شجريان، فاطمه حقيقت جو، شيرين عبادي، حسين بشيريه، حسين يوسفي اشكوري، عبدالعلي بازرگان، ابراهيم يزدي، مهرانگيز كار، عيسي سحرخيز، رامين جهانبگلو، هاله اسفندياري و كيان تاجبخش در كنار موسوي و كروبي، آن دو را از مسير اصلي به بي راهه برد و هر دوي آنان با حمايت خاتمي و هاشمي و حزب كارگزاران و نهضت آزادي و جبهه مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب، فتنه 88 را رقم زدند.
كيان تاجبخش در چهارمين دادگاه در اعترافاتي به تحليل جريان نفوذ و تخريب مي پردازد و مي گويد: «مي خواهم فرايند براندازي نرم را در هفت لايه تشريح كنم: اولين آن ها شناسايي و جذب نخبگان است كه شامل شناسايي افراد و نخبگاني كه علاقه مند به همكاري نهادهاي آمريكايي و اروپايي هستند، مي باشد.»(23)
وي سپس در خصوص مصاديق اين نوع شيوه هاي براندازي اظهار داشت: «زماني كه كرباسچي در شهرداري بود، از طريق شهرداري شيوه جديد استحاله فرهنگي در كل شهر تهران و بعد هم به بقيه شهرها اشاعه مي شد. آن چه كه شواهد نشان مي دهد اين است كه آن برنامه ها كه در زمان دولت سازندگي اتفاق افتاده، مستقيماً توسط قدرت هاي آمريكايي پشتيباني مي شده است و اين فرايند نهادينه شده يك فرايند درازمدت بوده است.»(24)
وي در ادامه مي افزايد: «يكي ديگر از اين مصاديق سفر عطريانفر به دعوت بنياد سوروس به نيويورك و ملاقاتش با شخص سوروس مي باشد كه نقطه عطف همكاري نيروهاي داخلي و خارجي تلقي مي شود.»(25)
قرارگرفتن اينان در كنار كروبي و موسوي، پيوند دشمن بيروني با اصلاح طلبان را رقم زد و ميرحسين موسوي و مهدي كروبي، طرح دشمن را براي براندازي نرم در ايران اجرايي كردند.
كيان تاجبخش در اعترافاتش به اين واقعيت اذعان مي كند و از ارتباط سيستماتيك نهادهاي اطلاعاتي آمريكا و عناصر اصلاح طلب تحت پروژه سري «رديف2» با هدف براندازي نرم پرده برمي دارد.(26)
موسوي با اثرپذيري از اطرافيان نفوذي، در خرداد 88، با صدور بيانيه اي خواستار ابطال انتخابات مي شود. مهدي كروبي نيز همراه با ميرحسين موسوي، مي گويد: «انتخابات بايد باطل شود!»
مريم رجوي؛ همسر سركرده گروهك منافقين، شيرين عبادي، گروهك هاي فدائيان خلق، حزب توده، جبهه ملي و نهضت آزادي نيز خواستار ابطال انتخابات و نتيجه آن مي شوند. (27)
باراك اوباما، رضا پهلوي، منافقين، گروهك تروريستي ريگي و گروهي از سلطنت طلبان نيز با موسوي و كروبي همصدا مي گردند.
ابراهيم يزدي- دبيركل نهضت آزادي- نيز در گفت وگو با ويژه نامه روزنامه اعتماد به صراحت مي گويد كه اين گروهك و مرتبطان آن از قبل از انتخابات، براي ماجراهاي پس از آن برنامه داشته و كاركرده اند. (28)
موسوي نيز با ارسال نامه اي به منتظري، پرده از ارتباط پنهاني ديگري برمي دارد و ادعا مي كند: «به خاطر احساس خطر براي كشور و نگراني از خشم مردم درمقابل تقلب سازمان يافته در صحنه مانده است» (29)
مقام معظم رهبري در برابر اين جريان نفوذي و حركت ناميمون سران فتنه، در تاريخ 29/3/1388 مي فرمايند: «من به همه اين آقايان، اين دوستان قديمي، اين برادران توصيه مي كنم كه برخودتان مسلط باشيد، سعه ي صدر داشته باشيد، دست هاي دشمن را ببينيد، گرگ هاي گرسنه كمين كرده را كه امروز ديگر نقاب ديپلماسي را يواش يواش دارند از چهره هايشان برمي دارند و چهره ي حقيقي خودشان را نشان مي دهند، ببينيد؛ از اينها غفلت نكنيد.»
معظم له در همان سخنراني فرمودند: «البته اگر كساني بخواهند راه ديگري را انتخاب بكنند، آن وقت بنده دوباره خواهم آمد و با مردم صريح تر از اين صحبت خواهم كرد.»
موسوي و كروبي و ديگر سران فتنه به اين اندرزها و هشدارها توجهي نكردند. مقام معظم رهبري در تاريخ 29/4/1388 در برابر اين جريان و كساني كه به اسم ابطال انتخابات جامعه را به اغتشاش كشيده بودند، فرمودند: «هركسي امروز جامعه را به سمت اغتشاش و ناامني سوق بدهد، از نظر عامه ملت ايران انسان منفوري است، هركه مي خواهد باشد.»
معظم له در تاريخ 4/9/1388 هم فرمودند: «كساني هم كه با اشاره دشمن، با تشويق دشمن، با لبخند دشمن، كف زدن دشمن برايشان مي خواهند با اين نظام،با اين قانون اساسي، با اين حركت عظيم مردمي مواجه كنند، سرشان را دارند به سنگ مي زنند، سر به ديوار مي كوبند، كار بيهوده مي كنند.»
ايشان درتاريخ 22/9/1388 صريح تر فرمودند: «كساني كه از اوايل انقلاب يادشان هست، مي دانند؛ بعضي بودند ازياران امام، از نزديكان امام در دهه اول انقلاب و در حال حيات امام، كه كارشان به مقابله با امام كشيد؛ كارشان به معارضه با امام كشيد... انقلاب اينها را مطرود كرد... اينها بايد عبرت باشد براي همه ي ما، بايد عبرت باشد، بايد بفهميم.
7. احمدي نژاد
ماجراي نفوذ و تخريب همچنان ادامه دارد. امروز نيز پديده اي موسوم به جريان انحرافي با زعامت اسفنديار رحيم مشايي، سكانداري فتنه اي را برعهده دارد كه هدفش ريختن جواهرات احمدي نژاد به اقيانوس است و قصد دارد با نفوذ بر افكار رئيس جمهور، ماجراي نفوذ و تخريب را تكرار كند.
همان جرياني كه مصدق را از كاشاني جدا كرد. بازرگان و بني صدر را از جمهوري اسلامي جدا نمود. شريعتمداري را به بي راهه برد و وي را در مقابل نظام و امام قرار داد، از منتظري مدافع انقلاب و ولايت فقيه، فردي ضدانقلاب ساخت موسوي و كروبي و خاتمي را به عرصه معارضه با امام و انقلاب اسلامي و ولايت فقيه كشاند؛ امروز نيز مترصد فرصتي براي قراردادن احمدي نژاد در مقابل ملت ايران و ارزش ها و ولايت است.
راديو بي بي سي اعتراف مي كند كه ردپاي اطرافيان و نزديكان مشايي به دكتر مصدق برمي گردد. مكتب ايراني در دوره رضاخان براي مقابله با اسلام ناب محمدي(ص) مطرح شد. امروز نيز مشائيون به دنبال اجراي ايده اي هستند كه مصدق با استفاده از آن آيت الله كاشاني را كنار گذاشت.
شايد به همين علت حاميان اسفنديار رحيم مشايي از اصلاح طلبان خواستند تا مشايي را در اين شرايط تنها نگذارند.
مقام معظم رهبري در تاريخ 27/4/1388 و پس از انتصاب مشايي به معاونت اولي رئيس جمهور، به آقاي دكتر احمدي نژاد نوشتند: «انتصاب جناب آقاي اسفنديار رحيم مشايي به معاونت رئيس جمهور برخلاف مصلحت جناب عالي و دولت و موجب اختلاف و سرخوردگي ميان علاقه مندان به شما است. لازم است انتصاب مزبور ملغي و كان لم يكن اعلام گردد.»
گرچه در آن روزها با اما و اگرهايي از سوي احمدي نژاد، بالاخره مشايي بركنار شد. ليكن انتصاب وي به رياست دفتر رئيس جمهور و ورود او به بسياري از صحنه هاي قوه مجريه؛ نشان از نفوذ وي بر افكار رئيس جمهور دارد.
شايد مصدق هم باور نمي كرد كه به بي راهه مي رود! حتما بازرگان هم خود را برحق مي دانست! آيا شريعتمداري باور مي كرد كه سراز كودتاي نوژه در مي آورد؟ بني صدر باور نداشت كه در دام نفوذي هاست! منتظري هم در هياهوي فتنه مهدي هاشمي، هرگز نپذيرفت كه در سيطره نفوذ باند او و ليبرال ها و ملي گراها و منافقين است. موسوي و كروبي و خاتمي؛ هنوز هم براين باورند كه راه را درست رفته اند!!
آيا آقاي احمدي نژاد باور دارد كه فتنه نفوذ يك واقعيتي است كه در پيرامون شخصيت هاي اين نوشتار شكل پذيرفته است؟
آيا او باور دارد كه دشمن همواره در صدد نفوذ و تأثيرگذاري غيرمستقيم و نامحسوس بر شخصيت است؟
در عصر مشروطيت، ميرزا محمدخان نامي آمد و از طرف امام جمعه و امير بهادر پيغامي براي شهيد شيخ فضل الله نوري آورد كه ما در سفارت روس هستيم؛ و در اينجا اتاقي مناسب طبع شما آماده كرده ايم. خواهش مي كنيم براي جان شريفتان، قدم رنجه كنيد و بياييد اينجا. شيخ ناراحت شد و گفت: از قول من به امام جمعه بگو: تو حفظ جان خودت را كردي، كافي است. لازم نيست حفظ جان مرا بكنيد!(30)
شخص ديگري به نام ميرزا جواد سعدالدوله به شيخ شهيد پيشنهاد كرد كه بيرق هلند را بر بالاي خانه تان بزنيد؛ ديگر حتي لازم نيست به سفارت هلند تشريف بياوريد. شيخ در پاسخ به اين پيشنهاد، خنديد و به استهزاء گفت: آقاي سعدالدوله بايد بيرق ما را برروي سفارت اجنبي بزنند... من حاضرم صدمرتبه زنده شوم و ايرانيان و مسلمين مرا مثله كنند و بسوزانند؛ ولي به اجنبي پناهنده نشوم.(31)
دشمن حتي راه نفوذ بر افكار شيخ شهيد را هم پيموده؛ ولي به نتيجه نرسيده است.
سيدحسين نصر مي گويد: «احساس مي كردم كه تنها كسي بودم كه مي توانستم همچون ميانجي به ايجاد موقعيتي كمك كنم كه در آن مثلاً آيت الله خميني با شاه مصالحه كنند و نوعي حكومت سلطنتي اسلامي برپا گردد كه در آن علما نيز درباره امور مملكتي اظهارنظر كنند؛ اما ساختار كشور دچار تحول نشود.»(32)
دشمن امام خميني(ره) را هم رها نكرده است. رئيس دفتر فرح پهلوي (سيدحسين نصر) را مي گمارد تا شايد بر افكار خميني بزرگ هم تأثير بگذارد.
شايد براي همين تفكر و طرح هاي نصر است كه مشايي در سال 1388 سفارش مي كند تا جايزه «حكمتانه بوعلي سينا» را به سيدحسين نصر بدهند!!(33)
مينو صميمي كه از اعضاي دفتر فرح پهلوي بود، درخصوص انتصاب نصر به رياست دفتر فرح پهلوي مي نويسد: «انتصاب دكتر نصر در آن مقطع فقط نوعي ظاهربازي تلقي مي شد.»(34)
بازي اي كه شايد بتواند به همت نفوذ نصر، امام را از مسير مبارزه با شاه بازدارد. اين بازي در فرانسه هم پي گيري شد. به محض ورود امام به فرانسه، نيروهاي هوادار نهضت آزادي با محوريت يزدي و قطب زاده و هواداران جبهه ملي به رهبري بني صدر به سمت باغ نوفل لوشاتو رو آوردند. يزدي چنان وانمود كرده بود كه برخي رسانه ها از وي به عنوان سخنگوي امام خميني(ره) ياد كردند. ماجراي نصب تابلوي «امام سخنگو ندارد»؛ به دستور حضرت امام و براي جلوگيري از چنين سوءاستفاده هايي صورت گرفت.(35)
بازرگان مي گويد: «دكتر يزدي يك ناراحتي [در نوفل لوشاتو] داشت و مي گفت ما هرچه به گردنش مي گذاريم كه آقا بالاخره شما در مقام يك رهبر كل، نمي دانم يك رئيس جمهور، از رئيس جمهور بالاتر هستيد دفتري داشته باش، سخنگويي داشته باش... ايشان قبول نمي كرد.»(36)
يزدي تلاش مي كرد ايده هاي نهضت آزادي را به امام بقبولاند، ولي فايده اي نداشت و امام تحت تأثير افكار وي قرار نگرفت.
اين سناريو درخصوص رهبر معظم انقلاب اسلامي نيز بارها تكرار شد و همه تلاشگران عرصه نفوذ؛ سرشان به سنگ خورده است.
آيا آقاي احمدي نژاد نمي تواند با طرد تفكر نفوذ و تخريب، خود را به عنوان محبوب ملت و رهبري در تاريخ ماندگار سازد؟ آيا زيبنده اوست كه به بني صدر و منتظري و بازرگان ملحق شود؟
تمامي خواص بايد از اين سير درس بگيرند و همچون امام خميني(ره) و امام خامنه اي و مانند شهيد شيخ فضل الله نوري به تمامي مهره هاي نفوذي پاسخ منفي بدهند.
به يقين درس گرفتن از خميني كبير و خامنه اي عزيز، زيباتر از پيمودن راه مصدق و بازرگان و بني صدر و شريعتمداري و منتظري و موسوي و كروبي و خاتمي است.
پانوشت ها:
1-سال هاي نهضت ملي، ج 2، ص .452
2- نيمه پنهان، ج 22، ص .195
3- سال هاي نهضت ملي، ج 2، ص .239
4- فراز و فرود زندگي دكتر محمد مصدق، ج 2، ص .196
5- سال هاي نهضت ملي، ج 2، ص .244
6- مصدق كيست؟ ص .10
7- صبح صادق، ش 517، ص .12
8- همان.
9- صحيفه نور، ج 14، ص .285
10- همان، ج 22، ص .384
11- همان، ج 15، ص .68
12- روزنامه اطلاعات، 5/11/.1360
13- نيمه پنهان، ج 37، ص .233
14- فصلنامه مطالعات سياسي روز، ش 35، ص .26
15- صحيفه نور، ج 10، ص .27
16- خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفي، صص 366 تا .370
17- خاطرات محمدي ري شهري، ج 1، ص .306
18- كيهان، 30/6/1390، ص .12
19- صحيفه امام، ج 20، ص .137
20- 6/1/.1368
21- 8/1/.1368
22- همان.
23- گذر از فتنه 88، ج 1، ص .545
24- همان، ص .546
25- همان، ص .547
26- فصلنامه مطالعات سياسي روز، ش 35، ص .188
27- همان، ص .168
28- همان، ص .187
29- همان، ص .195
30- تاريخ تحولات سياسي ايران، ص .345
31- همان، ص .346
32- در جست وجوي امر قدسي، ص .187
33- هفته نامه 9 دي، ص 6.
34- پشت پرده تخت طاووس، ص .231
35- نقش آفرينان عصر تاريكي، ج 1، صص 7 و .316
36- بازرگان مردي كه از نو بايد شناخت، ص .63

 



توضيح

مقاله «گزارش اتمي يا سياسي؟» كه چهارشنبه هفته قبل در همين صفحه منتشر شد، به قلم آقاي «ارسلان مرشدي» است كه نام نويسنده سهواً درج نشده بود.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14