(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه اول  آبان 1390- شماره 20055

علم بي دوام
ارزش همسايگي امام صادق(ع)
آفات علم
لزوم گريه سالك بر هلاكت قلب خويش
بررسي ويژگي مترفان و مرفهان بي درد از ديدگاه قرآن
باده سرمستي در سر ثروتمندان
نگاهي به مشكلات آموزش قرآن دركشور
انتظارات قرآن از ما (بخش دوم )



علم بي دوام

قال الامام علي(ع): العلم يهتف بالعمل فان اجابه والا ارتحل.
امام علي(ع) فرمود: علم، عمل را فرا مي خواند، پس اگر پاسخ آن را داد كه (مي ماند) وگرنه كوچ مي كند. (زيرا علم بدون عمل بي حاصل است).(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- مصباح الهداه ، ص 106، به نقل از غررالحكم

 



ارزش همسايگي امام صادق(ع)

مردي همسايه امام صادق(ع) بود و خيلي مقروض شد و چاره اي نديد جز اينكه خانه اش را بفروشد. مشتري كه پيدا شد گفت: خانه ام ده هزار دينار است. مشتري گفت: خانه شما را قيمت كرده ايم چهار هزار دينار بيشتر نمي ارزد، چرا مي گويي ده هزار دينار؟ گفت: راست مي گويي، خانه من چهار هزار دينار مي ارزد، ولي مزيتي دارد كه به خاطر آن مزيت آن را ده هزار دينار مي فروشم و آن مزيت اين است كه همسايه من امام صادق(ع) است!! اين خبر به امام صادق(ع) رسيد، از ابراز اين محبت خيلي خوشحال شدند و او را احضار كردند، و فرمودند: چرا خانه ات را مي خواهي بفروشي؟ گفت: مقروض شده ام و چاره اي ندارم، و گرنه به هيچ قيمتي دست از جوار شما برنمي داشتم. حضرت فرمود: من خودم خانه شما را مي خرم. پس از اينكه امام خانه را به ده هزار دينار خريد، فرمود: اين پول را به مصرف قرضت برسان؛ خانه را هم به تو بخشيدم. كسي كه براي همسايگي با من، ارزشي بيش از ارزش خانه اش قائل است، چنين همسايه اي را نمي شود از دست داد! در بهشت هم با من همسايه خواهي بود.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- صفير هدايت، آيت الله ضياء آبادي، جزوه توبه

 



آفات علم

پرسش:
دانش و آگاهي كه اساس خيرات و بركات زندگي انسان است از چه آسيب ها و آفاتي برخوردار مي شود؟ لطفا به نحو اجمال توضيح دهيد.
پاسخ:
علم و آگاهي براساس آموزه هاي وحياني، اساس تمامي خيرات و بركات زندگي فردي و اجتماعي انسان است و در نقطه مقابل جهل عامل اساسي تمامي شرور و نابساماني هاي زندگي فردي و اجتماعي انسان به شمار مي آيد. علي(ع) دراين زمينه مي فرمايد: «العلم اصل كل خير، والجهل اصل كل شر.» علم اساس و ريشه تمامي خوبي ها و جهل اساس و ريشه تمامي بدي هاست. سؤال اصلي دراينجا اين است كه در جايي كه علم و دانش وجود دارد چرا آن آثار مثبت و ايجابي بر آن مترتب نمي شود و خيرات و بركاتي را به ارمغان نمي آورد؟ پاسخ اجمالي آن اين است كه شخصيت انسان تحت تأثير دو گرايش متضاد قرار دارد و هر گرايش غلبه كند، شخصيت انسان در آن مسير شكل مي گيرد. 1- گرايش عقلاني يا عقلايي 2- گرايش هواي نفس و يا حيواني. بنابراين دانش و ارزش هايي كه براساس قوه عاقله انسان بوجود آمده اگر متأثر از هواهاي نفساني نباشد آثار و كاركرد واقعي خود را نشان داده و زندگي فردي و اجتماعي انسان را منور و پربركت مي نمايد. اما اگر هواي نفس غلبه كند و قوه عاقله مغلوب واقع شود، طبيعي است كه حيات طيبه انسان مخدوش شده و سمت و سوي شيطاني و قهقرايي پيدا مي كند. اما اينكه چه آفاتي به طور مشخص در آموزه هاي اسلامي مطرح شده كه با علم و آگاهي منافات پيدا مي كند و قدرت تأثيرگذاري آن دانش و ارزش را از كار مي اندازد، در اينجا به نحو اجمال به اين شاخص ها اشاره مي كنيم:
1- نسيان
يكي از آفت هاي علم و دانش نسيان و فراموشكاري است، كه باعث مي شود كاركرد واقعي آن علم از بين برود و آثار و بركات و خيراتي را به ارمغان نياورد.
پيامبراعظم(ص) مي فرمايد: «آفه العلم النسيان» آسيب دانش، فراموشي است. (تحف العقول، ص6)
2-حسادت
حسادت يكي از صفات رذيله و از اخلاق سيئه انسان به شمار مي آيد كه اگر در كسي اين صفت پررنگ شود و بر قوه عاقله و دانش و ارزش هاي او غلبه كند، به طور طبيعي اين آفت تأثيرات مثبت و ايجابي دانش و ارزش را از بين مي برد.
پيامبراعظم دراين زمينه مي فرمايد: «آفه العلم الحسد» آسيب دانش و آگاهي، حسادت است. (من لايحضره الفقيه، ج4، ص373)
ادامه دارد

 



لزوم گريه سالك بر هلاكت قلب خويش

اي برادر من! كسي كه اميدش به سيم و زر دنيا، بيشتر از اميد بر پروردگار جهانيان باشد، و به پدر و فرزند خويش اميدوارتر از جبار آسمانها و زمين باشد و مغرور به مال خود و مطمئن به تدبير خويش باشد، بلكه در تدبير خود به چيزي متمسك شود كه خداي جل جلاله آن را نهي فرموده است و از محرمات مي باشد، و خداوند به او خبر داده است كه با انجام آنها به مقصود و هدفش نمي رسد (و به جاي آنكه به ياد خدا باشد) دلش از خدا دور و مشغول به آنها بوده و از فضاحت حال خود شرمنده نگردد و از دروغ در گفتار خود متأثر نشود، چنين كسي به عظمت جلال خداي جل جلاله توهين مي كند و بزرگواري سلطنت او «تعالي شأنه» را حقير و كوچك مي شمارد، و لذا سزاوار بر رد دعا و طرد و دورگردانيدن از ساحت رحمت او خواهد بود، بلكه مستحق خشم و دشمني و عقاب او مي باشد. و اين حالت جز از جهت ضعف ايمان و نبود معرفت نمي باشد. البته فاسد شدن قلب نيز كه ناشي از فرو رفتن و غرق شدن در محبت دنيا مي باشد در اين جهت بي اثر نخواهد بود. به هر حال كسي كه در چنين مقامي بايستد و اين اعمال را انجام دهد و خداي خود را با اين زبانها بخواند، ولي از وزش نسيم فضل و قبول الهي بهره مند نگردد و به روا شدن آنچه خواسته و آرزو كرده است موفق نشود و از طريق آثار دگرگوني حال و يا حالاتي كه وارد بر قلب مي شود، به آن مراتب آگاه نشود، بايد برهلاكت قلب خود و بر ضعف ايمانش بگريد و نالان شود و بداند كه او بنده اي بيمار و پست و مورد نكوهش است.(1)
ـــــــــــــــــــــــ
1- المراقبات، ميرزا جواد ملكي، ص 312

 



بررسي ويژگي مترفان و مرفهان بي درد از ديدگاه قرآن
باده سرمستي در سر ثروتمندان

¤ علي پوريا
اقتصاد و ثروت، قوام جامعه است؛ اما گاه شيوه بهره برداري از آن نه تنها استحكام جامعه و استواري آن را به هم مي زند، بلكه مهمترين عامل تباهي انسان و جامعه مي شود. از اينرو برخي امور مادي و دنيوي كاركردهاي دوگانه و سلبي و ايجابي دارد. به اين معنا كه عامل حيات خود عامل ممات آدمي است.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا تبيين قرآن را از شيوه تعامل انسان با ثروت ارائه دهد و آثار سرمستي از ثروت را بيان كند.
كاركردهاي متضاد ثروت
امور مادي و دنيوي، كاركردهاي متضادي دارند. از اين رو، مي تواند عامل عروج يا سقوط آدمي شود. همان چيزي كه بستري براي تحقق متاله شدن بشر است، همان چيز مي تواند موجب تباهي و نابودي وي شود.
اينكه آيات قرآني، به دنيا با دو رويكرد متضاد نگاه مي كند و در همان حال كه آن را فرصت استثنايي براي بشر جهت رسيدن به مقام خلافت الهي برمي شمارد، مهم ترين مانع در سر راه اين هدف مي داند، به اين معناست كه در هر امر دنيوي براي انسان مسير تقوا و فجور وجود دارد. (شمس، آيات 7 و 8)
از نظر قرآن، ثروت و اقتصاد نيز كاركردهاي متضادي باتوجه به نوع تعامل و بهره برداري انسان از آن دارد همين اقتصاد و ثروت مهم ترين عامل براي انجام تكاليف و مأموريت هاي بشري در زمين و در همان حال مهمترين موانع در سر راه كمال يابي بشر مي باشد. دنيا و ثروت زماني كه در مسير شكرگزاري يعني رسيدن به كمال مطلق، متاله (خدايي) شدن مورد استفاده قرار گيرد، بهترين ابزار در دست انسان است؛ اما اگر موجبات سرمستي و سرگرم شدن به آن و گمراهي از هدف و يا دور شدن از آن را فراهم آورد، بدترين دشمن انسان و انسانيت خواهد بود.
ثروت، به عنوان هدف
نگرش انسان به هر چيزي به آن معناي خاصي را مي بخشد. زاويه نگرش انسان به هر چيزي همان نيت و انگيزه وي را نيز شكل مي دهد. براين اساس، نيت انسان به امور دنيوي مي تواند ابزاري يا اصيل باشد. به اين معنا كه هر چيزي مي تواند براي انسان به عنوان اصل و هدف غايي مطرح باشد يا به عنوان يك ابزار مورد استفاده قرار گيرد.
بر پايه آموزه هاي وحياني قرآن، هدف از آفرينش انسان، رسيدن به مقام خلافت الهي و مظهريت در ربوبيت است. براين اساس، دنيا و زندگي دنيوي براي انسان تنها يك فرصت استثنايي براي شدن و تحول است و هدف اصلي در دنيا تحقق نخواهد يافت؛ بلكه دنيا گذرگاه و ابزار رسيدن است. آنچه اصالت دارد و مي بايست به عنوان غايت مورد نظر قرار گيرد، خدايي شدن و ظهور در مظهريت و رسيدن به كمال مطلق در آخرت است.
براساس اين نگرش قرآني، ثروت و اقتصاد هرچند كه ابزاري بسيار مهم و كارآمد و حتي به عنوان قوام جامعه (نساء، آيه5) مي باشد، ولي هرگز اصيل و هدف غايي شمرده نمي شود و نگاه انسان به آن بايد نگاه ابزاري باشد.
با اين همه برخي از انسان ها برخلاف فلسفه آفرينش فكر و عمل مي كنند. اين گونه است كه دنيا و ثروت براي آنان اصالت مي يابد و به عنوان هدف غايي مطرح مي شود و تمام تلاش انسان مصروف اين مي گردد تا به آن دست يابد؛ زيرا كمال خود را در آسايش و آرامشي مي داند كه در سايه ثروت و اقتصاد شكوفا به دست مي آيد.
ثروت، مايه لهو و بيهودگي
ثروت براي كساني كه دنيا و زندگي آن اصل مي باشد، هدف غايي شناخته مي شود و تمام تلاش اين كسان مصروف آن مي گردد تا ثروتي را جمع آورند و با آن خوشبختي خود را در دنيا تضمين كنند.
اين گونه است كه تمام توانايي ها و استعدادهاي سرشته در ذات خويش را براي توليد بيشتر ثروت و انباشت آن مصروف مي دارند. اينان از آن جايي كه براي آخرت اصالتي قايل نيستند و هدف ديگري را در نظر ندارند، به هرچيزي تمسك مي جويند تا به انباشت ثروت و درحقيقت تضمين سعادت و خوشبختي خود كمك كنند. لذا تجاوز به حقوق ديگران و مصادره ثروت آنان از راه هاي ستمگرانه و بيدادگرايانه امري طبيعي جلوه گر مي شود.
البته براي اينكه به نوعي از امنيت برسند، برخي قوانين را مراعات مي كنند. اما تدوين اين قوانين و عمل و اجراي آنها تنها تا زماني است كه مصلحت اقتضا مي كند و هرگاه شرايط رابه گونه اي تحليل كنند، كه تجاوز و تعدي به حقوق ديگران، حريم امنيت آنان را مخدوش نمي سازد، به اين كار ادامه مي دهند و تنها زماني به قانون پاي بندي خود را اعلام مي دارند كه تنها دراين چارچوب مي توانند سعادت خويش را تامين و تضمين كنند.
كساني كه به ثروت دست يافتند، با تكاثر و انباشت آن مي كوشند تا سعادت خود را تضمين كنند.
اما هرگاه اين ثروت به اندازه اي باشد كه غرق درآن باشند و هيچ گونه احساس كمبود و يا خطري وجود نداشته باشد؛ به گونه اي كه هرچه هزينه كننده اين ثروت انبوه آنان را پاياني نيست، درآن زمان سرمست از ثروت به لودگي و بيهودگي گرفتار مي شوند و به لهو و لعب مشغول مي شوند.
باده سرمستي
ثروت براي متنعمان و سرمايه داران بزرگ، همانند زياده روي درشراب خواري، مستي مي آورد و آنان را به چنان سرمستي مي كشاند كه هيچ كس را بنده نيستند و به هيچ قدرتي محدود نمي شوند. اين گونه است كه هنجارهاي قانوني و ارزشي جامعه را به سخريه مي گيرند.
خداوند درآياتي از اين افراد به عنوان «مترف» ياد مي كند. ترف به معناي تنعم و برخورداري از نعمت است و مترف كسي است كه از نعمت فراوان و رفاه بسيار برخوردار است به گونه اي كه او را سرمست سازد و به طغيان كشاند. (لسان العرب، ابن منظور، ج 2، ص 30، ذيل واژه ترف) صاحب مجمع البحرين مي گويد: مترف به كسي گفته مي شود كه در استفاده از لذايذ و خوشيها زياده روي كند و وقتي مي گويند فلاني را نعمت، مترف كرده يعني: او را به طغيان و عياشي وداشته.
البته مترفان دربسياري از موارد فرزندان ثروتمندان هستند؛ زيرا جمع آوري ثروت نيازمند فعاليت هاي اقتصادي و همت بسيار عالي است. از اين رو، بسياري از ثروتمندان همواره دغدغه جمع آوري و شمارش را دارند؛ چرا كه آسايش و آرامش و جاودانگي را در آن مي جويند (همزه، آيات 2و 3).
اما فرزندان ثروتمندان، در آسايش و آرامش رشد مي كنند و رنج و سختي جمع آوري ثروت را تحمل نكرده اند. اينان چون درناز و نعمت و بهره مندي از لذت هاي بسيار پرورش يافته اند و بي رنج و درد زندگي را گذرانده اند، به عنوان مترف شناخته مي شوند. از اين رو مفسران در تعريف مترف به پرورش شخص در ناز و نعمت و لذت توجه مي دهند. (جامع البيان، ج 7،جزء 12، ص 182) اين درحالي است كه بسياري از ثروتمندان درچنين تنعم و لذتي رشد نكرده اند؛ مگر آنكه ثروتي ازگذشتگان به ارث برده باشند.
به هرحال، مترف، به هر سرمايه دار و ثروتمندي گفته نمي شود، بلكه مترف كسي است كه در ناز و نعمت و لذت، پرورش و رشد يافته است، يا مترف كسي است كه در نعمت هاي مادي و لذت هاي دنيوي فرو رفته و سرمست از ثروت و لذت، از معنويات غافل مي باشد. (التحقيق، مصطفوي، ج1، ص385)
از تعريفي كه بيان شد اين معنا به دست مي آيد كه مترف، كسي است كه ثروت، او را سرمست كرده و لذت هاي مادي او را از معنويات غافل ساخته است. براين اساس مي توان گفت مترف كسي است كه باده سرمستي در سرش افتاده و لذت دنيا او را از همه چيز بويژه معنويات و اهداف انساني و الهي غافل ساخته است.
بنابراين، باده گساران مست ثروت، چيزي جز لذت را نمي فهمند و تجربه اي از درد و رنج ندارند و مي توان آنان را انسان هاي بي دردي دانست كه از انسانيت چيزي جز لذت نمي شناسند.
از سوي ديگر، براساس آنچه گفته شد بايد گفت كه مترفان، داراي فرهنگ خاص خود هستند؛ زيرا سخن از پرورش يافتن در محيط و فضايي است كه جز لذت نمي شناسند و تجربه اي ندارند. اينان معنايي كه از زندگي و مفهوم آن مي شناسند، لذت و سرمستي است. از اين رو به مال و ثروت هاي خداداد و منشا آن بي توجه هستند. (سبا، آيات34 تا36)
فرهنگ مترفان سرمست از باده لذت
اگر بخواهيم فرهنگ مترفان را بشناسيم بايد به اين نكته توجه دهيم كه آنان قايل به اصالت لذت هستند. آنان از ثروت جز لذت آن نمي شناسند و هر چيزي را براي لذت بيشتر مي جويند. آنان تنها به هوس ها و تمايلات نفساني خويش پاسخ مي دهند و در اطاعت از هواهاي نفساني تلاش مي كنند.
خوشگذراني به عنوان هدف نهايي و غايي در زندگي آنان مطرح است. (قصص، آيات76 و 78) از اين رو دور زدن قانون و هنجارها در ميان ايشان يك روش و اصل است؛ زيرا نمي توانند در چارچوب قانون و هنجارها به همه خواسته هاي نفساني و لذت هاي خويش پاسخ دهند. پس روحيه تجاوزگري و تجاوز به قانون و حقوق ديگران و هنجارها در اينان وجود دارد. (همان)
از ديگر روحيات ايشان مي توان به روحيه تفاخر و فخر فروشي به ديگران (كهف، آيات32 و 34؛ سباء، آيات34و 35)، تكبر و خود برتربيني و استكبار نسبت به ديگران (مؤمنون، آيات64 و 67)، مخالفت با آخرت گرايي و ترجيح آخرت بر دنيا و قوانين و احكام عقلاني و وحياني (زخرف، آيات23و 24)، ستمگري و ظلم به مردم (انعام، آيات44 و45؛ انبياء، آيات 11تا13)، غرور و خودپسندي (كهف، آيات34تا36) و بدتر از همه فسق و فجور است. به اين معنا كه در هنجارشكني چنان بي پروا هستند كه حتي مراعات ظاهر نمي كنند و با پوست اندازي، چهره كريه و زشت خويش را به نمايش مي گذارند و به طور علني گناه و بدكاري پيشه مي گيرند.(اسراء، آيه16)
سرمستان باده ثروت و رفاه زدگان وادي هوس و قدرت، نه تنها اهل فساد و افساد هستند و زمين و جامعه و محيط زيست و اجتماع را براي هوس هاي خويش به تباهي مي كشند. (قصص، آيات76 و 77) بلكه با رفتارهاي زشت و نمايش بدكاري در جامعه، هرزگي را دامن زده و ارزش هاي اجتماعي جامعه را به سخريه مي گيرند و فاسقانه رفتار مي كنند. (اسراء، آيه16)
عياشان طغيانگر
اگر بخواهيم براساس آيات قرآني و كاربرد واژه اتراف در آيات هشت گانه به يك جمع بندي در حوزه فرهنگ و شخصيت مترفان برسيم، بايد آنان را عياشان طغيانگر بدانيم كه ثروت، آنان را مست كرده و پرورش نادرست و زياده روي در لذت طلبي، عنان اختيار از ايشان گرفته است.
به تعبير اميرمؤمنان علي(ع) مترف كسي است كه پهلوهايش از پرخوري باد كرده و تنها كارش پركردن و خالي كردن شكم است. اينان به هيچ چيز رحم نمي كنند و حتي مال خدا يعني «بيت المال» را همانند شتري كه با ولع، علف هاي بهاري را مي چرد، مي چرند تا آن كه آنچه تابيده بود باز شده و كردارش بر او پيشي مي گيرد و شكم پرستي او آشكار مي گردد. (نگاه كنيد: نهج البلاغه، خطبه3)
ابن خلدون در فصل هيجدهم باب دوم از مقدمه تاريخ خود تحت عنوان «فراخي معيشت و تجمل و فرو رفتن در ناز نعمت» مي نويسد كه چگونه خداوندان ناز و نعمت و توانگران در آسايش و فراخي معيشت، با روحيه تن پروري عادت مي كنند و شيوه هاي پادشاهي در ساختمان ها و پوشيدني هاي نيكو را درپيش مي گيرند و به عياشي و طغيانگري مشغول مي شوند و خوي و طبيعت ديگري مي گيرند و اين گونه راه تباهي و نيستي را مي پيمايند.
در حقيقت انسان هايي كه تن پروري و عياشي و تلذذ دنيوي را پيشه خود مي كنند، از انسانيت خارج و بيرون مي روند و همانند حيوانات تنها به تلذذ رو مي آورند و از معنويات و انسانيت غافل مي شوند.
لذت جويي لجام گسيخته و تجمل گرايي در زندگي، روحيه مسئوليت پذيري و عواطف انساني را سخت تضعيف يا نابود مي سازد و در نتيجه مترفان نه توجهي به محرومان و نيازمندان خواهند داشت و نه مشاركتي در كارهاي خير از خود نشان مي دهند. از اين رو خداوند آنان را انسان هاي بخيل (توبه، آيات 76 و 77) معرفي مي كند كه تنها در انديشه تكاثر و جمع ثروت هستند. (كهف، آيات 32 و 34؛ سباء، آيات 34 و 35)
همچنين شادماني غرورآميز آنان در زندگي دنيا به سبب رفاه زدگي و ثروت بي شمار كه فكر و جانشان را در برگرفته است (انعام، آيه 44؛ هود، آيات 9 و 10؛ رعد، آيه 26) نمي گذارد تا غم و درد ديگران را به خود راه دهند و از روحيه همدردي به ديگران برخوردار نيستند. قرآن كريم در آيه 76 سوره قصص، با اشاره به شادماني همراه غرور قارون به هنگام رفاه زدگي اش، چنين روحيه اي را مانع كمك قارون به هموطنان خويش و رفع نيازهاي اقتصادي آنان مي داند.
ويژگي زندگي اشرافي
زندگي اترافي و اشرافي، از چند جهت فساد اخلاقي و رفتاري در پي دارد. از يك سو غرق شدن در شهوت ها و هوس ها و زياده روي در لذات جسماني، مجالي براي انديشه در كمالات معنوي و انساني و توجه به بعد روحي باقي نمي گذارد و راه را براي تهذيب اخلاقي مي بندد. (انبياء، آيات 13 و 14؛ مومنون، آيات 62 تا 64) به ويژه آن كه افتادن در دام هوس ها و لذت جويي ها، نور و نيروي عقل را سخت ناتوان مي كند و پذيرش دعوت اديان و مصلحان را دشوار مي سازد. از اين رو قرآن كريم، يكي از ويژگي مترفان را، انكار حق و اعراض از آن (مومنون، آيات 64 تا 67) و مقابله با پيامبران و مصلحان اجتماعي بيان مي دارد (سبا، آيه 34).
از سوي ديگر، حفظ اين موقعيت و تداوم بيشتر آن مستلزم يا همراه رذيلت هاي اخلاقي همچون آزمندي، طمع و بخل است (مدثر، آيات 12 تا 15). از جنبه هاي ديگر، پرداختن به تجملات و كامجويي ها نيز غالبا همراه با ناشايست هاي اخلاقي و رفتاري همچون فخرفروشي، خودبرتربيني و بي بندوباري خواهد بود و لذا قرآن كريم، مترفان را مفسد و فاسق معرفي مي كند.
هنگامي كه زرق و برق هاي مادي، پرخرجي ها و گرايش به زندگي هاي تجملي گسترش يافت، هزينه هاي مصرف بالا مي رود و دخل و خرج ناهماهنگ مي شود. اين افراد براي همگامي با زندگي و تأمين مخارج متنوع و سنگين آن، خود را ملزم به رعايت ضوابط و ارزش ها نمي بينند. اينجاست كه تجمل و زندگي اشرافي، آشيانه فساد مي شود و در سايه خود، انواع كژي ها و مفاسد را پرورش مي دهد.
به هر حال، مترفان در هر جامعه اي منشا غالب مفاسد اجتماعي هستند؛ چرا كه در ناز و نعمت و عيش و نوش و هوس غرق هستند. از اين رو هر نغمه اصلاحي و انساني و اخلاقي در گوش آنها ناهنجار است و به همين دليل هميشه در صف اول مقابله با پيامبران ايستاده اند و دعوت آنها را كه به نفع عدل و داد و حمايت از مستضعفان بوده هميشه بر ضد خود مي بينند. روي اين اصل در آيه 16 سوره اسراء از آنان به خصوص ياد شده است؛ زيرا كه ريشه اصلي فساد، همين گروه از اجتماع هستند. (سباء، آيه 34)
به سخن ديگر، باده سرمستي كه اين گروه از ثروتمندان بي درد و رفاه زده سر مي كشند، جز طغيان، فساد، نابهنجاري، بدكاري، زشت كاري، فسق و فجور آشكار و تباهي مطلق براي جامعه ثمري ندارد. از اين رو خداوند به مردم هشدار مي دهد كه از ثروت به درستي بهره گيرند و اجازه ندهند تا ثروت آنان را به روحيه و فرهنگي سوق دهد كه جز تباهي بهره اي ندارد.
بنابراين، مقابله با رفاه زدگي و اتراف مي بايست در دستور همه مسئولان جامعه به ويژه رهبران و ثروت مندان قرار گيرد تا اجازه داده نشود نسلي پرورش يابند كه بيت المال را مانند سبزه بهاري مي خورند و به عياشي با پول خود و ديگران مشغول مي شوند و طغيان را پيشه خود مي سازند.

 



نگاهي به مشكلات آموزش قرآن دركشور
انتظارات قرآن از ما (بخش دوم )

رضا نباتي
در قسمت اول مقاله: «مشكلات آموزش قرآن در كشور» مباحث: چه كساني مقصر اند مردم يا متوليان قرآني كشور؟، بي توجهي بر برنامه ريزان به «انس روزانه مردم با قرآن و پيشنهادهاي كارساز مورد بررسي قرار گرفت.
-3 تفكيك خواندن و فهميدن قرآن از يكديگر در برنامه ريزي، آموزش و فعاليت ها
قبلاً گفتيم كه علت دوري مردم از قرآن كريم اين نيست كه افراد با قواعد روخواني و روان خواني آشنا نيستند، بلكه اشكال در اين است كه اصولاً افراد قرآن نمي خوانند. در اين جا سؤالي كه پيش مي آيد اين است كه چرا آنان قرآن نمي خوانند؟ اولين و ساده ترين پاسخ اين است: «زيرا مردم قرآن را نمي فهمند.» سؤال ديگر اين است كه آيا مي شود همه مردم به راحتي معني و مفهوم آيات قرآن كريم را بفهمند؟ پاسخ اين است كه «قطعاً بله»
در خطبه 176 نهج البلاغه اميرالمؤمنين امام علي (ع) آمده است: «ما جالس هذا القرآن ا لّا قام عنه ب زياده او نقصان زياده في هدي و نقصان م ن عمي» (با قرآن همنشين نشد مگر كسي كه با يك افزوني و با يك كاستي از كنار آن برخاست؛ افزوني در هدايت و كاستي در ناداني). قطعاً لازمه چنين اتفاقي در درجه اول فهميدن آيات است.
يكي از ظلم هاي تاريخي به قرآن كريم كه بسيار تلخ و جان كاه است و البته پيشينه زيادي هم در ايران ندارد آن است كه قرآن كريم تنها كتابي است كه در آموزش آن عملاً به قرآن آموز ياد داده مي شود كه «بخوان و نفهم» !!!. شما چنين مفهوم و روشي را در هيچ كجا و در هيچ حوزه يادگيري نمي بينيد. البته خاستگاه اين مسأله به ابعاد سياسي و فرهنگي مختلفي مربوط است و نيز باعث بروز مسائل و مشكلات متعددي شده است كه در بخش هاي بعدي به بيان مختصر برخي از آن ها خواهيم پرداخت.
در همين رابطه حضرت امام خميني (ره) در كتاب آداب الصلاه خود مي فرمايد: «يكي ديگر از حـجب كه مانع از استفاده از اين صحيفه نورانيه است اعتقاد به آن است كه جز آن كه مفسرين نوشته يا فهميده اند كسي را حق استفاده از قرآن شريف نيست، و تفكر و تدبر در آيات شريفه را به تفسير به رأي كه ممنوع است اشتباه نموده اند؛ و به واسطه اين رأي فاسد و عقيده باطل قرآن شريف را از جميع فنون استفاده عاري و آن را به كلي مهجور نموده اند، در صورتي كه استفادات اخلاقي ايماني و عرفاني به هيچ وجه مربوط به تفسير نيست تا تفسير به رأي باشد...»
انتظارات قرآن از ما
مطمئناً براي شما نيز جالب خواهد بود اگر بدانيد قرآن كريم درباره خودش از ما چه انتظاراتي دارد و نظرش درباره فهم قرآن چيست. دانستن اين انتظارات معيار و محك خوبي است تا بدانيم هدفگزاري ها، برنامه ريزي ها و فعاليت هاي قرآني كشور تا چه اندازه از اتقان و جامعيت لازم برخوردار است.
قرآن كريم حدود 16 انتظار را درباره خودش مطرح مي كند كه از آن جمله مي توان به اين موارد اشاره كرد:
1- اهميت دادن به قرآن: «خـذ الـك ـتاب ب ـقوّه » (قرآن را جدي و محكم بگيريد) - مريم /12
2- خواندن قرآن: «فاقـرءوا ما تـيسّر م ـن القـرآن ... فاقـرءوا ما تـيسّر م نـه ...» (پس هر چه مي توانيد از قرآن بخوانيد ...) - مزّمّل / 20
2- تلاوت قرآن: « الّـذين آتيـناهـم الك ـتاب يتـلونـهو حقّ ت ـلاوت ـه ، اولـئك يؤم ـنون ب ـه ...» (كساني به كتاب خدا ايمان دارند كه آن را آن چنان كه بايد مي خوانند)- بقره / 121
3- تدبر در قرآن: « ا فـلا يـتـدبّـرون القـرآن ...» (چرا در آيات قرآن تدبر نمي كنيد؟) - محمّد (ص)/ 24
4- خشوع در برابر قرآن: «لو انـزلـنا هـذا القـرآن عـلي جـبـل لـرأيـتـهو خاش ـعًا مـتـصد ّعًا م ـن خشـيه الله » (اگر اين قرآن را بركوه نازل مي كرديم، هر آينه مي ديديد كه كوه در مقابل خدا خاشع مي شد.) - حشر / 21
5- تأثير پذيري از قرآن: «الم يأن ل لّذيـن آمـنوا ان تخـشـع قـلوبـهم ل ـذ كـر الله ...» (آيا هنگام آن نرسيده كه دلهاشان به ياد خدا فروتن گردد)- حديد / 16
6- عمل به قرآن: « ا تأمـرون الـنّاس ب الب ـر ّ و تنـسون انـفـسـكم و انـتم تتـلون الك ـتاب ...» (آيا مردم را به نيكي فرمان مي دهيد ولي خود را فراموش مي كنيد، با اينكه كتاب خدا را مي خوانيد) - بقره / 44
7- آموزش قرآن به ديگران « هو الّـذي بـعـث ف ي الامّيـيّن رسولًا م نـهم يتـلوا عـليـه م آيات ه و يزكّيـه م و يـعل ّـ مـهـم الـك ـتاب و الـح كـمـه » (خدا در ميان بي سوادان فرستاده اي از خودشان برانگيخت تا آيات او را برآنان بخواند و پاكشان گرداند وكتاب وحكمت به ايشان بياموزد) - جمعه / 2
8- اقامه قرآن « يا اهـل الـك ـتاب لسـتم عـلي شيء حتّي تـقيـمـوا الـتّورات و الا نـجيـل و ما انـز ل ا ليـه م ن رب ّـكم... » (اي اهل كتاب ! تا هنگامي كه به تورات وانجيل و قرآن عمل نكنيد و آن را محور عقيده و فكر و عمل فردي و اجتماعي خود قرار ندهيد بر هيچ آيين بر حقي نيستيد.) - مائده / 68
همان طور كه مي بينيد در اين انتظارات، همچنين در ساير انتظارات قرآن درباره خودش سخني از فهم معنا و مفاهيم قرآن كريم به ميان نيامده است. چرا؟ زيرا از نظر قرآن كريم «خوانـدن هـمان فهـميـدن است» و به قول معروف فهميدن قرآن روي ديگر سكه خواندن است. همان طور كه در همه زبان ها از جمله زبان فارسي خواندن عين فهميدن است و چيزي جداي از آن نيست؛ اما اين كه چرا در آموزش ها و فعاليت هاي قرآني اين مسأله ناديده گرفته شده سؤالي است كه بايد طرفداران آن پاسخگو باشند. شايد بتوان گفت مؤثرترين راهبرد دشمنان اسلام در جنگ با ارزش هاي اسلامي- ايراني همين مسأله بوده است.
آيا فهم قرآن براي فارسي زبانان امكان پذير است؟
اكنون كه ضرورت توجه به فهم قرآن روشن شده است مناسب است امكان آموزش آن نيز مورد بررسي قرار گيرد در اين زمينه توجه شما را به دو بررسي زير جلب مي كنيم:
1- طبق بررسي هاي به عمل آمده در مجموعه كتاب هاي مختلف دوره ابتدايي مانند فارسي، ديني، تاريخ، جغرافي و... بيش از 500 لغت قرآني با همان لفظ و معنا آمده است. لغاتي مانند: «كتاب، قلم، نور، ظلمات، سلام، حمد، وقت، بشر، علم، عمل، الّا، خلق، مؤمن، صالح، كافر، اصحاب، م ثل، مثل، قوم، رحمت، عذاب، حق، ظلم، خالق، دنيا، آخرت، عال م، عالم، قيامت، صاحب، درجه، شديد، رسول، وسيله، قوم، صبح،خير، شرّ،مسجد، مبارك، جاهل، داخل، خارج، اوّل، آخر، شك، يقين، انسان، رعد وبرق، عاقل، مجنون، ذرّه، عظيم، جبال، شهيد، نعمت، ثمر صبر و ... »
2- همچنين طبق بررسي ديگري قرآن كريم داراي حدود 78000 كلمه است كه 67000 كلمه آن تكرار 11000 كلمه است. 1000 كلمه اي كه بيش ترين تكرار را دارد و بيش از 75 درصد ازكل قرآن را شامل مي شود. از اين تعداد كمتر از 400 كلمه كه بيش ترين تكرار را دارند در كتاب هاي درسي آموزش قرآن دوره راهنمايي آمده است كه حدود بيش از 50 درصد از كل قرآن را شامل مي شود. درك معناي آيات و عبارات ساده و پركاربرد راهكاري بسيار مناسب است كه اولين نتيجه آن انس دائمي فرد با قرآن كريم است.
در زمينه امكان فهم قرآن كريم رهبر حكيم و فرزانه انقلاب در اول رمضان 1386 چنين فرمودند: »اين كلماتي كه شما ملاحظه مي كنيد، همان چيزهائي است كه خداوند متعال به عنوان آخرين ذخيره ي معنوي وحي الهي به بشريت عطا كرده است. اين ها را بايد فهميد.
متأسفانه ما حجاب زباني داريم، حجاب لغوي داريم؛ اين كمبود ماست. يعني كمبود ملت هاي غير عرب است. اين حجابي است كه ما داريم و قابل حل هم هست. مبادا كسي خيال كند حالا چه كار كنيم، نمي شود؛ نخير، اين كاملاً قابل حل است. بسياري از كلمات و لغات قرآني در زبان فارسي متداول ما تكرار شده است و ما مي فهميم. مثلاً فرض بفرمائيد: «و لـنبـلونّـكم ب شي ء م ن الـخوف و الـجوع و نقـص م ن الاموال و الانـفـس و الثّـمـرات و بـش ّـر الـصّاب ـريـن». اين آيه شريفه را اگر نگاه كنيد، از لغات اين آيه، آنچه كه يك فارسي زبان نفهمد، فقط دو سه تا است و الا بقيه لغات را مي فهمد. حالا مثلاً «لـنبـلـونّـكم» را بايد برايش معنا كنند، اما «شي ء» را مي داند يعني چه. خود شما شي ء، اشياء را به كار مي بريد. «خوف» را مي دانيد چيست، «جوع» را مي دانيد چيست، «نقص» را مي دانيد چيست، «اموال» را مي دانيد چيست، «انـفـس» را مي دانيد چيست، «ثـمـرات» را مي دانيد چيست. اين ها چيزهائي نيست كه يك فارسي زبان اين ها را نفهمد.»
در زمينه آموزش درك و فهم آيات ساده و پركاربرد قرآن كريم مي توان گفت كتاب هاي درسي آموزش قرآن وزارت آموزش و پرورش در سال هاي اخير گام هاي مؤثّري را برداشته و تجارب خوبي را كسب كرده است.
4-به نام روخواني به كام روان خواني يا به نام آموزش قواعد روخواني؟
از خواننده مي پرسم: چند نفر را مي شناسيد كه روخواني آيه الكرسي و يا برخي سوره ها را مي داند اما در خواندن همه قرآن ناتوان و يا كم توان است؟ اگر پاسخ شما اين است كه اكثر مردم اين چنين هستند به شما مي گويم كه همه آنها كه چنين هستند روخواني بلد نيستند و بهتر بگوييم معلمان آنها به آنها به جاي روخواني روان خواني ياد داده اند.
مهم ترين چالش در آموزش عمومي قرآن ارائه روش هاي مناسب آموزش خواندن قرآن كريم است. شيوه هاي رايج كشور در آموزش روخواني عمدتاً مبتني به دو اشكال اساسي است،
1- آموزش روان خواني به جاي آموزش روخواني (روش شنيداري)
2- آموزش قواعد روخواني به جاي آموزش روخواني (روش قاعده آموزي)
از مهم ترين آسيب هاي آموزش قرآن در شيوه هاي شنيداري و قاعده آموزي مي توان به موارد زير اشاره كرد:
1- در اين روش مهارت درست ديدن جاي خود را به روش شنيداري مي دهد و در نتيجه فرد همواره در خواندن قرآن توسط چشم با مشكل اساسي روبه رو است.
2- آموزش يك سويه و معلم محور است و قرآن آموزان اغلب در اين شرايط منفعل عمل مي كنند.
3- بيشتر وقت كلاس به جاي ارتقاي تواناي روخواني صرف آموزش قواعد روخواني مي شود.
4- اين روش به دليل عدم تعميم فقط به يادگيري يك متن خاص منجر مي شود و در نتيجه به توانايي افراد در خواندن ساير سوره ها و آيات كمك نمي كند.
5- روش شنيداري باعث مي شود افراد دچار مشكل بزرگي تحت عنوان «كلي خواني» شوند؛ اين مشكل در اثر ادامه مزمن شده و رفته رفته باعث به وجود آمدن اختلالات يادگيري مانند بروز اغلاط روخواني فراوان مي شود.
6- تجربه نشان داده است كه آموزش قواعد به اين شيوه به علت انتزاعي بودن مطالب چندان تأثير مثبتي در يادگيري ندارد و تنها به حفظ كردن تعاريف و قواعد منجر مي شود؛ در نتيجه تنها مقدار كمي از قاعده آموخته مي شود. در صورتي كه فرايند به صورت عملي و در حين مهارت آموزي به فراگير انتقال داده مي شود.
در روش ديداري تأكيد برمهارت «خوب ديدن» است يعني عادت دادن چشم به تشخيص علائم حركات و نمادهاي قرآني به جاي توجه به حروف و كلمات است. در اين جا بيان سه نكته لازم است:
اول- اطمينان از استفاده معلم از لوحه هاي آموزش قرآن در پايه هاي اول تا سوم ضروري است؛
دوم- اطمينان از تسلط معلم به روش هاي اشاره هاي ثابت و متحرك ضروري است؛
سوم- در برنامه جديد (ارتقاي آموزش قرآن) سوره و آيات موضوعيت ندارد بلكه مهارت خواندن دانش آموزان مد نظر است. از اين رو نياز نيست معلم در يك درس تا حصول مهارت كامل صبر كند؛ بلكه كسب توانايي روخواني را در سوره ها و آيات مختلف محقق كند.
5- صرف منابع انساني و مادي كشور در «فعاليت هاي هنري» به نام «آموزش عـمومي قرآن»
امام خميني (ره) در صفحات 190 تا 205 كتاب آداب الصلاه خود مهجوريت قرآن در بلاد اسلامي را مورد نقد و بررسي قرار مي دهد و در فرازي زيبا و قابل تأمل چنين مي نويسد: «آيا اگر غالب عمر خود را صرف در تجويد و جهات لغويه و بيانيه و بديعيه آن كرديم، اين كتاب شريف را از مهجوريت بيرون آورديم؟ آيا اگر قرائات مختلفه و امثال آن را فرا گرفتيم، از ننگ هجران از قرآن خلاصي پيدا كرديم؟ آيا اگر وجوه اعجاز قرآن و فنون محسنات آن را تعلم كرديم، از شكايت رسول خدا (ص) مستخلص شديم؟ هيهات! كه هيچ يك از اين امور مورد نظر قرآن و منزل عظيم الشان آن نيست.
قرآن كتاب الهي است و در آن شئون الهيت است قرآن حبل متصل بين خالق و مخلوق است و به وسيله تعليمات آن بايد رابطه معنويه و ارتباط غيبي بين بندگان خدا و مربي آنها پيدا شود از قرآن بايد علوم الهيه و معارف لدنيه حاصل شود. رسول خدا (ص) به حسب روايت كافي شريف فرموده: ا نّما الـع لم ثلاثه : آيه محكمه و فريضه عاد له و سنّه قائ مه .»
شايد بتوان گفت با وجود اهتمام دلسوزان در سال هاي متمادي برخورد يك بعدي و تك سويه در برنامه ريزي ها، فعاليت ها و شيوه هاي آموزش قرآن باعث عقب ماندگي علمي اين عرصه نسبت به ساير عرصه هاي علمي- آموزشي شده است؛ از جمله مباحثي كه در فرايند ياددهي و يادگيري مورد غفلت واقع شده، كم توجهي به مخاطب شناسي و ويژگي هاي يادگيرنده بوده است؛ همين مسأله باعث شده تا انگيزه و علاقه اوليه افراد به تدريج در اثر شكست هاي يادگيري سركوب شده و نتيجه آن فاصله اغلب ايشان از فعاليت هاي قرآني شده است. در اين زمينه مي توان به نظريه مشهور هوش هاي چندگانه يادگيري اشاره كرد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14