(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 5 آبان 1390- شماره 20059

وقتي صداي تخلف از تريبون رسمي دولت مي آيد
پري رو تاب مستوري ندارد
تحريف آيات قرآن درآثار باب و بهاء
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
ارزش هاي مورد توجه ملت ايران

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




وقتي صداي تخلف از تريبون رسمي دولت مي آيد
پري رو تاب مستوري ندارد

پروين مقدم
آقاي فياض در جايي ديگر در پاسخ به اين گفته خاتون كه براي خود ما هم جالب است كه الان روزنامه شرق و كيهان همسو شده اند، مي گويد: «اينها بازي هاي سياسي است، [...] من اصلا توقع نداشتم امام جمعه تهران يك بحث روزنامه اي را بدون اين كه كامل خوانده باشد، مطرح كند. اصلا نديده كه چه چيزي گفته شده! خود امام(ره) هم اسلام ايراني را باز توليد كرده»(!)
گويا اين جناب استاد است كه ضمن فراموش كردن تاريخ نه حرف هاي مشايي را درست خوانده اند و نه از اسلام ايراني مورد نظر امام و شهيد مطهري تعبير درستي كرده اند، كه اگر خوانده بودند نه نوشتار روزنامه كيهان را «بازي سياسي» ذكر مي كردند و نه امام جمعه را يك فرد «غيرمطلع» كه درباره موضوعي اظهارنظر كرده اند، قلمداد مي كردند!
نشريه خاتون چند مصاحبه ديگر از روحانيون را نيز با هدف ايجاد وجاهت در نشريه چاپ كرده است، مصاحبه «آيت الله سيد محمد قائم مقامي»، از آن دسته گفت وگوهايي است كه چيزي براي سوءاستفاده به خاتون نمي دهد مگر شعري كه ايشان از قول حافظ نقل مي كند: «پري رو تاب مستوري ندارد» كه البته به تعبير آيت الله قائم مقامي منظور از پري رو در اين مصراع «ذات مقدس خداوند است» اما خاتون با زيركي و شيطنت اين مصرع را با زير تيتر: «بررسي زيبارويان و فلسفه خلقت» به عنوان تيتر اين مطلب دو صفحه اي چاپ مي كند تا خواننده به تفسير ديگري برسد. چنان كه خواننده مي تواند با خواندن اين تيتر برداشت كند كه زنان زيبا تحمل پوشش را ندارند. باتوجه به اين كه خاتون يك ويژه نامه است و همه بخش هاي مجله در خدمت يك هدف است، نمي توان و نبايد پس از ورق زدن صفحات قبل منظور ديگري را درك كرد، به خصوص اين كه چادر از زبان آقاي مهدي كلهر در صفحات قبل به گونه اي عجيب و منفي مورد عتاب واقع شده است.
همه چيز در خدمت سكشوال
يكي از يادداشت هاي عجيبي كه بعيد است نمونه آن تاكنون در هيچ كدام از نشريات كشور به لحاظ ابتذال چاپ شده باشد، نوشته اي است از «استاد اكبر جباري». اين نوشتار كه «جهان سكشوال و ماهيت سلوك انسان» نام دارد، به نوعي بيمارگونه به معماري، ورزش، صنعت و شهرسازي از ديدگاه سكس مي پردازد كه كمتر مي توان تصور كرد، حتي در ذهن بيماران جنسي نيز چنين تصوراتي از نمادهاي شهري به عنوان نمادهاي جنسي آن گونه كه در ذهن استاد نقش بسته است، تصوير شود.
در مقاله اكبر جباري آمده است: «... عناصر شكل دهنده شهر مدرن عناصري است، براي ايجاد «لذت بيشتر» ساختمان هاي مجاور را در ديد خود مي آورند. همه چيز در چشم انداز سكشوال مستقر مي شوند. نمادهاي مردانه (مانند برج ميلاد) در برابر نمادهاي زنانه (مانند تونل كردستان يا توحيد) مي ايستند. اتوبان ها و بزرگراه هايي كه مي توان با سرعت در ميان انبوه اتومبيل ها «لايي» كشيد. «لايي» كشيدن در ترافيك خيابان ها و لذت حاصل از آن، يك كنش سكشوال است. چنين كنشي، شب ها در اتوبان ها لذت بيشتري توليد مي كند.»
جباري در اين يادداشت كه به بهانه توضيح پديده بدحجابي به چاپ رسيده است، ماهيت ورزش هاي قهرماني را كاملا سكشوال مي بيند، وي با تأثيرپذيري كه از افكار و آراي فرويد در او مي بينم، حتي به ورزش فوتبال نگاهي سكشوال دارد و همه عناصر موجود در آن را جنسي بيان مي كند. «داخل كردن يك توپ درون يك سوراخ (دروازه) و لذت حاصل از اين فعل. لايي زدن به بازيكن حريف، به مثابه يك حريف جنسي و لذت حاصل از آن براي شخص فاعل (لايي زن) و خشم مفعول (لايي خور). فريادها و خوشحالي ها و حتي عصبانيت هاي حاصل از برد و باخت، همگي كنش هاي سكشوال هستند.»

 



تحريف آيات قرآن درآثار باب و بهاء

بديهي است كه مصالحي كه مورد توجه خداي عليم و حكيم و مبناي روش هدايتي وحياني از جانب اوست، مصلحتهاي حقيقي و واقعي بشرند. اما مصلحت انديشي هاي عصري بشري نه از روي علم، بلكه نوعي گمانه زني و ظنّ محتمل الخطا است كه انسانها را از حق بي نياز نمي كند و بهائيت براساس تعدادي از همين گمانه زنيها پيدا شده و تبليغ مي شود نه بر مبناي خطا ناپذير الهي. و چون ظنون مردم متفاوت است، به جاي اين كه به قول خودشان بهائيت موجب وحدت اديان و اقوام شود، موجب تفرقه جوامع ،بلكه در درون خودش فرقه فرقه شد!!
نكته جالبي كه بعضي از مفسرين گفته اند اين است كه در قرآن دو فعل مهم براي خدا نسبت به قرآن كريم ذكر شده است:
ا حكام (محكم كردن) و تفصيل كه قرآن در مورد اول،منحصر به فرد است و در مورد دوم،مشترك با تورات . محكم كردن يعني اين كه آيات قرآن را از روي حكمت تامّه و از لحاظ بيان واقعيات، تطابق با نظام هميشگي و احسن جهان و نزول به اسلوب و شكل اعجاز همانند قاعده اي رياضي، محكم و استوار و ثابت و مصون از ورود خلل و فساد و راهيابي باطل(نفوذ ناپذيرند و دست نيافتني) ساخته است و خدا اين ويژگي قرآن را تضمين فرموده است. همچنين قرآن تفصيلي است براي هرچيزي.131 يعني جاي خالي براي ورود احكام غيرالهي نگذاشته است و همه نياز بشر را به قانون زندگي تأمين و برطرف مي كند.علماي شيعه به همين دليل با«قانون گذاري»در عرض شريعت(توسط مجلس شورا)مخالف بوده و هستند.
بايد پرسيد كه آيا اين استحكام(چه در اسلوب آيات و چه در تعاليم و آموزه ها) و تفصيل( در احكام و غيرآن) در آثار باب و بهاء و غير آنها نيز ديده مي شود؟ بايد محققان خردمند قضاوت كنند.
البته ازسياق آيه مورد بحث (پس خدا آنچه را كه شيطان القاء كرده نسخ و زايل مي فرمايد، سپس محكم مي كند آياتش را...)132 و با توجه به معناي القاي شيطان كه گفتيم القاء و مداخله در مردم و مخاطبان است نه در دل هاي پاك پيامبران (ص)؛ معلوم مي شود كه محكم نمودن آيات هم دردلهاي مردم و در جامعه ي مؤمنان صورت مي گيرد و احتمالاً به معني استحكام آيات قرآن كريم نيست. زيرا قرآن خود بخود محكم و نفوذ ناپذير آفريده شده و نيازي به استحكام بخشيدن بعد از القاي شيطان ندارد.بلكه محكم كردن آيات، به تثبيت نمودن آن در ظرف وعرصه ي خارجي(امت) مربوط مي شود و اين مفهوم،با معناي نسخ هم مناسب است. در اين صورت نيز مي توان جست وجو كرد كه آثار باب و بهاء در دلهاي بهائيان تا چه اندازه رسوخ يافته و تثبيت شده است؟! خاطرات بهائيان مسلمان شده حاكي از تزلزل و ترديد اكثريت بهائيان در باورها و آئين شان است.
نكته ديگر اين كه با توجه به آيات44 تا46 سوره مباركه حاقّه، انتساب دروغين جمله اي به خدا توسط پيامبر (ص) موجب نابودي ايشان مي شد و با توجه به آيه 15 سوره ي مباركه يونس(ع) ، پيامبر تصريح كرده اند كه تابع وحي بوده و هيچ اختياري براي تبديل آن از پيش خود ندارند و با توجه به آيات 3 و4 سوره ي مباركه نجم كه تمام سخنان پيامبر(ص) را وحي آسماني و نه از روي خواهش نفس مي شمرد و با توجه به آيه 73 سوره ي مباركه اسراء كه تصريح كرده كه اگر پيامبر بر اثر مفتون شدن توسط مشركان، چيزي را به خدا مي بست، آنها او را خليل و دوست صميمي خود قرار مي دادند! و با توجه به آيه32 سوره مباركه فرقان كه حاكي از تثبيت دل پيامبر(ص) توسط خداوند حكيم و به وسيله وحي است و با توجه به آيه ي 6 سوره مباركه اعلي كه فراموش نكردن آيات قرآن كريم توسط پيامبر (ص) را تضمين فرموده است و بالاخره با توجه به آيه ي 74 سوره مباركه اسراء كه تصريح مي كند كه اگر تو را تثبيت و ثابت قدم نكرده بوديم، نزديك بود كه دچار چيز اندكي از ركون به سوي مشركان بشوي(وحديث جعلي غرانيق حاكي از حصول اين ركون اندك به سوي مشركان است) ، معلوم مي شود كه حديث غرانيق افسانه اي ساختگي توسط منافقان اموي است. خصوصاً كه مستلزم ثابت قدم نبودن پيامبر اسلام و فراموشكاري و غفلت او از آيات الهي و تشخيص ندادن صحيح از سقيم و در معرض مجازات نابودي قرار گرفتن و جعل آيه به واسطه ي خواهش به ظاهر موجه نفس و فقدان تابعيت محض آن حضرت از وحي الهي و در نتيجه،ايجاد احتمال بطلان هر آيه اي از قرآن كريم بلكه توثيق ننمودن هيچ پيامبر و هيچ كتاب آسماني و شريعت الهي است. چيزي كه بر اثر تحريف تورات و انجيل، بصورت اعتقاد يهودان و مسيحيان درآمد و زمينه ساز انحراف و كفر و فساد آنها در قرون جديد و معاصر تاكنون شد.
اينك گذشته از آيات قرآن كه در آثار باب و بهاء بويژه در ايقان حسينعلي نوري تحريف و تبديل شده اند، بهائيان تمايل قلبي و ركون وي و پسرش عباس عبدالبهاء را به تزار كافر روسيه و حاكم ملحد بريتانيا وپادشاه فاسد و مستبد فرانسه و ساير حكام و ستمگران و ملحدان را كه در الواح ايشان كاملاً واضح و غير قابل انكار است، چگونه توجيه مي كنند؟ در حالي كه خداوند مخالف حتي اندك ركون و تمايل پيامبرانش به سوي مشركان و كفار است و حتي مؤمنان معمولي را نيز از ركون به ستمگران نهي فرموده است!133
پس معلوم است كه دعاوي باب و بهاء نفساني بود نه از طرف خدا و ربّاني.
خصوصا كه آيات مورد بحث،پس از آيه ي 51 سوره ي مباركه ي حج است كه در مورد جهنمي بودن كساني سخن مي گويد كه در آيات خداوند متعال براي عاجز نمايي پيامبر(ص) و ابطال آيات الهي سعي مي كنند و اين سعي و تلاش با اضافه و كم كردن از آيات يا ساختن جملات هموزن و ظاهراً شبيه به آن صورت مي گرفت و اين عيناً كاري است كه باب و بهاء كرده اند تا وانمود كنند كتابشان آسمانيست و قرآن و شريعت اسلام نسخ شده است!
اينها هم مانند مشركان و كفار ديگر از صدر اسلام تاكنون، مي خواستند با القاء تشويش و اضطراب و زيادت و نقصان در متون مقدس اسلام، اين دين مبين را(درست در زماني كه ايده ي اتحاد اسلامي مطرح شده بود!) از تجديد حيات و ادامه گسترش و جهانگيري عاجز كنند و در واقع بر قضاء و قدر خداوند و خواست و مشيّت او براي اظهار و چيرگي دينش بر همه اديان پيشي بگيرند! در حالي كه خدا همواره برامر خود غالب است.
پس با بررسي دقيق همين چند آيه ي شريفه،به خوبي مي توان زمينه هاي درگيري علماي شيعه و بخصوص آقا نجفي اصفهاني(كه موضوع تحقيق ماست) با فرقه هاي ضاله ي بابي،ازلي، بهائي، دهري (نيچري،طبيعي) سكولار، و حتي اهل كتاب را يافت و اهل حق و اهل باطل را از هم تميز داد و حتي به پالايش كتب تاريخ كه به دليل گرايش مؤلفانش به يكي از گروه هاي مذكور،علماي شيعه را مورد طعن و بدگويي و اتهام قرار داده اند،پرداخت و نيز مي توان جريانهاي تاريخي مثل نهضت لغو امتياز تنباكو، مشروطيّت،كودتاي رضاخان،ملّي شدن صنعت نفت،نهضت 15 خرداد و انقلاب اسلامي را از منظر قرآني تحليل نمود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
131- ر-ك: انعام/154 و عراف/ 145.
132- واژه ي « ثم » در اين آيه يعني بعد از گذشت زماني كه حق تعالي اراده كند و حكمت و مصلحت او اقتضا نمايد، و اين آيه تسليت و تضميني است براي پيامبر اسلام(ص) كه به شدت نگران آينده اسلام و قرآن و اهل البيت (ع) پس از انقلاب صحابه و مهجور ماندن قرآن بودند كه در خود قرآن پيشگويي شده بود و حق تعالي به ايشان اطمينان داد كه همچنان كه اديان و شرايع و كتب آسماني پيشين را حفظ فرموده تا در دلهاي اهل علم و ايمان تثبيت شوند و علي رغم ميل كفار و منافقان كوردل از بين نرفته اند؛ اسلام و قرآن و ائمه اطهار(ع) هم حفظ خواهند شد تا كم كم در زمين نفوذ يابند و سرانجام بر همه اديان چيره و پيروز شوند و زمين به نور پروردگارش روشن و كلمه توحيد در همه جاي آن رايج و غالب شود. اين مفهومي بود كه بني اميه و ساير منافقان آن را نمي خواستند و تحريف كردند( با وضع حديث).
133- ر- ك: سوره ي مباركه ي هود(ع) /113.

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
ارزش هاي مورد توجه ملت ايران

ارزش اول، ايمان است. مردم از هرهري مسلكي و بي بندوباري و بي ايماني بيزار و ناراضي بودند و مي خواستند دلشان به ايماني قرص باشد. ارزش بعدي، عدالت است. مردم مي ديدند كه جامعه، جامعه غيرعادلانه اي است. بي دريغ از بالا تا پايين ظلم مي كردند؛ خودشان هم به خودشان ظلم مي كردند. در داخل رژيم طاغوت، آن جا هم نسبت به همديگر ظلم و بي عدالتي روا مي داشتند؛ به مردم هم بي نهايت ظلم مي شد. در قضاوت ظلم مي شد، در تقسيم ثروت ظلم مي شد، در كار ظلم مي شد، به شهرهاي دور دست ظلم مي شد، به آدمهاي ضعيف ظلم مي شد. همه جا ظلم محسوس بود و انسان با پوست و گوشت خودش ظلم را حس مي كرد. مردم به دنبال عدالت و رفع شكاف طبقاتي و رفع فقر بودند. اين هم يكي از ارزشهايي بود كه مردم دنبالش بودند. اين مقوله ديگري غير از عدالت است. در جامعه، كسي يا مجموعه اي در اوج غنا و برخورداري؛ اما يك عدّه ديگر از اوّليات زندگي محروم. اين چيزي است كه هركسي از آن مشمئز مي شود و آن را نمي پسندد. مردم به دنبال رفع شكاف طبقاتي و نزديك كردن فاصله ها بودند. ما مثل كمونيستها ادّعا نمي كرديم كه همه بيايند نان خور دولت شوند و ما به همه حقوق مساوي بدهيم؛ نه. اما شكاف طبقاتي به اين صورت و با اين عمق، براي مردم و انقلابيون مسلمان و براي رهبر آنها قابل قبول نبود.
رژيم طاغوت و رژيمهاي قبل از آن در ايران، مردمي نبودند. مردم هيچكاره بودند. يك نفر به كمك انگليسها آمده بود، در تهران كودتا كرده بود و خودش را پادشاه ناميده بود. بعد هم كه خواست از ايران برود - يعني خواستند او را ببرند؛ چون پير شده بود و به دردشان نمي خورد - پسرش را جانشين خودش كرد! آخر اين پسر كيست و چيست؟! پس مردم چه كاره اند و رأي آنها چيست؟! اينها اصلاً مطرح نبود. قبل از آنها هم قاجاريه بودند. يك فاسد مي مرد، يك فاسد ديگر به جاي خودش مي گذاشت. مردم در اداره و تعيين حكومت، هيچكاره محض بودند. مردم اين را نمي پسنديدند. مردم مي خواستند كه حكومت متعلّق به آنها باشد؛ برخاسته از آنها باشد؛ رأي آنها در آن اثر داشته باشد. ارزش بعدي، دينداري است. مردم مي خواستند متديّن باشند. آن رژيم گذشته در همه جا - در محيط جامعه، در سربازخانه، در دانشگاه و در مدرسه - سعي مي كرد مردم را به بي ديني سوق دهد؛ اما مردم نمي خواستند. مردم متديّن بودند. مردم نشان دادند كه ايمان و اعتقاد به اسلام، تا اعماق جان آنها نفوذ دارد.
ارزش ديگر، دوري از اسراف و تجمّل در سطح زمامداران است. البته تجمّل و اسراف در همه جا بد است؛ اما آن چيزي كه مردم را وادار مي كرد كه نسبت به اين قضيه حسّاسيت نشان دهند، رفتارهاي مسرفانه و متجمّلانه و ولخرجي ها با مال مردم در سطح حكومت بود. اين از آن چيزهايي بود كه مردم نمي خواستند. نظام اسلامي بر اساس اين ارزش به وجود آمد كه چنين چيزي نباشد.
ارزش ديگر، سلامت ديني و اخلاقي زمامداران است. مردم مي خواستند كساني كه در رأس جامعه اند، متديّن باشند؛ فاسد نباشند؛ اخلاقشان فاسد نباشد؛ رفتارشان فاسد نباشد؛ خودشان فاسد نباشند؛ دوروبريهايشان فاسد نباشند، كه آن روز بودند!
رواج اخلاق فاضله، يكي ديگر از ارزشها بود. مردم مايل بودند كه اخلاق نيك و خلقيّات اسلامي پسنديده در بين آنها شيوع پيدا كند و برادري، محبت، همكاري، صبر، اغماض، بخشش، دستگيري از ضعفا و كمك به ضعفا و گفتن حق بين آنها رايج شود.
آزادي فكر و بيان هم يكي از ارزشهاي انقلاب بود. مردم مي خواستند آزادانه فكر كنند. آن روز، آزادي فكر، آزادي بيان و آزادي تصميم گيري هم نبود. مردم اين را نمي خواستند؛ مي خواستند اين آزاديها باشد.
يكي ديگر از ارزشها، استقلال سياسي و اقتصادي و فرهنگي است. مردم مي خواستند كه اين كشور از لحاظ سياسي، محكوم فلان رژيم اروپايي يا امريكا نباشد؛ از لحاظ اقتصادي، اقتصادش وابسته به كمپانيهاي جهاني نباشد كه هر كاري مي خواهند، با اين كشور بكنند. از لحاظ فرهنگي، با فرهنگ عميق و غني اي كه دارد، كوركورانه تابع و دنباله رو فرهنگ بيگانه نباشد.
البته ما امروز چون خودمان را با وضعيت مطلوب مقايسه مي كنيم، بسيار عقبيم؛ اما اگر با آن وضعيتي كه در آن روز بود، با آن وضعيتي كه در جاهاي ديگر بود، مقايسه كنيم، آن وقت مي بينيم كه اين نظام بسيار با توفيق توانست در اين ميدان حركت كند و اين انقلاب حقيقتاً كارآيي نشان داد و مردم همين را مي خواستند. آن وقت بروند بنشينند بگويند كه مردم نمي دانستند چه مي خواهند! نخير؛ مردم مي دانستند. مردم اسلام را مي خواستند. اسلام، فقط نماز خواندن و سجده كردن نيست - آنها هم جزو اسلام است - اسلام يعني بناي يك نظام اجتماعي و يك زندگي عمومي براي يك ملت، بر پايه هاي مستحكمي كه مي تواند سعادت دنيا و آخرت آنها را تأمين كند. مي تواند علم و پيشرفت و صنعت و ثروت و رفاه و عزّت بين المللي و همه چيز را براي آنها فراهم كند. مردم دنبال اين بودند.
اين ارزشهايي كه در جامعه هست و پايه نظام اسلامي است، بايد اوّلاً يكجا پذيرفته شود. اگر بعضي از اينها را قبول داشته باشيم، بعضيها را قبول نداشته باشيم، كار ناقص است. اگر به بعضي اهميت دهيم، به بعضي اهميت ندهيم، مقصود حاصل نخواهد شد. ثانياً خود انقلاب، حركت و تحوّل و رفتن به جلوست. بر پايه اين ارزشها جامعه بايد حركت كند، تحوّل پيدا كند و به جلو برود. بايد روزبه روز روشهاي غلط را اصلاح كند و يك قدم جديد بردارد تا بتواند به نتيجه برسد. عزيزان من! انقلاب يك امر دفعي نيست؛ يك امر تدريجي است. يك مرحله انقلاب كه تغيير نظام سياسي است، دفعي است؛ اما در طول زمان، انقلاب بايد تحقّق پيدا كند. اين تحقّق چگونه است؟ اين تحقّق به آن است كه آن بخشهايي كه عقب مانده و تحوّل پيدا نكرده است، تحوّل پيدا كند و روزبه روز راههاي جديد، كارهاي جديد، فكرهاي جديد و روشهاي جديد، در چارچوب و برپايه آن ارزشها در جامعه به وجود بيايد و پيش برود، تا آن ملّت بتواند با نشاط و با قدرت به سمت هدف خودش حركت كند. برگشت، غلط است؛ عقبگرد، خسارت است؛ اما ايستادن هم غلط است؛ بايد حركت كرد و به جلو رفت.
بيانات در خطبه هاي نمازجمعه تهران ـ 23/2/79

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14