(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 5 آبان 1390- شماره 20059

تو آن گل هميشه بهاري به باغ حسن
كتاب هاي خاطرات اسرا اين روزها مورد توجه است
مي داني تكريت كجاست؟
رابيندرانات تاگور شاعر ميهن دوست هند
از فرهنگ تسامح تا تسامح فرهنگي
مهرداد غفارزاده: جشنواره غني پور در حوزه ادبيات كودك و نوجوان جريان سازي بوده است



تو آن گل هميشه بهاري به باغ حسن

نصرت الله بيگي درباغي
تنها نه آبروي من از آبروي توست
چشم اميد خلق دو عالم به سوي توست

بس مرغ دل به گنبد تو لانه كرده است
بس قبله قبيله كه روي نكوي توست

در هر كجا كه رايحه عشق مي وزد
عطر حديث سلسله مشك بوي توست

تو آن گل هميشه بهاري به باغ حسن
دلهاي بلبلان همه در آرزوي توست

مهر تو سايه بر سر هر هستي فكنده است
در محفل ولايتيان گفت وگوي توست

تنها نه اي تو ضامن آهو كه روز حشر
رمز نجات خلق به يك تار موي توست

آيين حق هر آينه در سيره ات عيان
آيينه خداي نما خلق و خوي توست

از جرعه ولاي تو مستند عاشقان
آب حيات و رمز بقا در سبوي توست

بيگي كجا به روضه مينو نظر كند
وقتي بهشت زندگيش خاك كوي توست

 



كتاب هاي خاطرات اسرا اين روزها مورد توجه است
مي داني تكريت كجاست؟

طه راستين
تا همين چند وقت پيش، از ميان خاطرات اسراي آزاد شده ايراني، تنها كتاب «مردي كه خواب نمي ديد»؛ خاطرات اسدالله خالدي، نوشته مرحوم داوود بختياري دانشور برايم جالب مي نمود.
از ميان خاطرات روزهاي اسارت رزمندگان ايراني در اردوگاه هاي عراقي تنها اين كتاب بود كه خواندن را برايم لذت بخش مي كرد و مرا سر شوق مي آورد. اين البته نه به معني جذاب نبودن خاطرات آزاد مردان آزاده باشد، كه بيشتر نظر به ضعف نوشتاري و ادبي كتاب هاي اين حوزه دارد كه شايد دليل اصلي آن را بتوان درجوان بودن اين شاخه از ادبيات مقاومت جست وجو كرد. واقعيت اين است كه خاطرات اسارت هنوز هم در ادبيات مقاومت ما چندان جايي بازنكرده است كه بايد آن را غفلت مسئولان و نويسندگان دانست. اين غفلت را حتي مي توان در مهمترين رويداد سالانه ادبيات دفاع مقدس كه همان جشنواره كتاب سال دفاع مقدس باشد هم ملاحظه كرد، چه اينكه تا دوره دوازدهم اين جشنواره، بخشي براي ارزيابي كتاب هاي خاطرات اسارت در نظرگرفته نشده بود و بعد از گذشت اين همه سال، در دوره سيزدهم، مسئولان جشنواره به فكر اضافه كردن بخشي با اين عنوان افتادند كه آن را بايد به فال نيك گرفت. بخشي كه دو كتاب «آوازهاي نخوانده» از ساسان ناطق و «شن هاي سرخ تكريت» از عبدالامير افشين پور (اين كتاب درحال تجديد چاپ است) را به عنوان برگزيده معرفي كرد. اما اين همه باعث نمي شود غفلت نويسندگان ادبيات دفاع مقدس از اين حوزه را فراموش كرد. بايد پذيرفت نويسندگان حوزه دفاع مقدس هم دراين موضوع كم كار بوده اند. در اين ميان اما افرادي همچون سيد قاسم ياحسيني، ساسان ناطق و مرحوم داوودبختياري دانشور و... در ليست نويسندگاني قرار دارند كه به اين حوزه توجه داشته اند. به هر صورت، خوشبختانه اين غفلت اما گويا پايان پذيرفته و در يكي دو سال اخير هم نويسندگان و هم مسئولان حوزه ادبيات دفاع مقدس به اين موضوع توجه بيشتري داشته اند.در همين چند ماه اخير كتاب هاي متعددي دراين حوزه منتشر شده كه ازآن ميان مي توان به 3عنوان كتاب «ساعت 25/1شب به وقت بغداد»، «يك وجب و چهار انگشت» و «ارديبهشتي ديگر» اشاره كرد. اگر چه دراين مدت كتاب هاي متعدد ديگري هم در حوزه خاطرات اسارت منتشر شده اما انتخاب اين سه كتاب توسط نگارنده را بايد به حساب جذابيت و قابليت ادبي آن ها گذاشت. بعضي از اين كتاب ها چنان زيبا و جذاب است كه به خواننده اجازه زمين گذاشتن كتاب را نمي دهد. جذابيتي كه ياد و خاطره مرحوم داوود بختياري دانشور و قلم زيباي او دركتاب «مردي كه خواب نمي ديد» را در ذهن زنده مي كند.
روزهاي سخت بغداد
«ساعت 25/1شب به وقت بغداد» خاطرات اسير آزاد شده ايراني، عادل خاني را دربرگرفته و اسماعيل امامي و مريم احدپور كار مصاحبه و تدوين آن را انجام داده اند. خواندن اين صفحات از زندگي «عادل خاني» واقعا تحمل مي خواهد.
درگوشه اي از خاطرات او آمده است: «روزهاي سختي را مي گذرانديم... بعثي ها براي زدن اسرا از كابل فشار قوي لخت شده و انواع باتوم و تسمه ماشين آلات سنگين استفاده مي كردند. از بيني، گوش، مژه ها و زبان اسرا انبرقفلي آويزان مي كردند و با انبردست دندان هاي اسرا را مي شكستند... بچه ها را لخت كرده و آنها را روي موزاييك مي كشيدند. پوست بدنشان كنده مي شد و مي سوخت. پايمان را به فلك بسته و با سيم لخت شده به كف پايمان مي زدند. مواد شوينده... را به خوردمان مي دادند...» (ص75)
صحنه هايي از اين كتاب، با ديگر كتاب تازه منتشرشده در حوزه خاطرات اسارت مشابهت دارد؛ صحنه هاي شكنجه و وحشي گري بعثي ها.
فرار از اسارت
با كمك مردم عراق
«ارديبهشتي ديگر» خاطرات عبدالمجيد خزايي، عنوان كتابي ديگر در اين حوزه است. كتابي كه مهناز فتاحي، نويسنده آن، نقطه اوج داستانش را فرار عبدالمجيد خزايي از زندان سليمانيه عراق به كمك مردم اين كشور عنوان مي كند. او مي گويد: عبدالمجيد خزايي توسط گروهك هاي ضدانقلاب اسير و به عراق تحويل داده مي شود و پس از يك سال اسارت در زندان هاي سليمانيه كشور عراق موفق مي شود فرار كند و به كمك كردهاي عراقي به ايران بازگردد كه خاطرات او از دوران اسارت و وقايع مربوط به فرار و بازگشتش در اين كتاب روايت شده است. فتاحي درخصوص انتخاب نام كتابش تحت عنوان «ارديبهشتي ديگر» توضيح مي دهد: عبدالمجيد خزايي در يكي از روزهاي ارديبهشت متولد شده كه اين تاريخ با زمان فرار وي از زندان سليمانيه عراق و بازگشتش به خاك ايران مصادف شده كه به همين منظور نام كتاب را «ارديبهشتي ديگر» نهادم تا تولدي دوباره از يك آزاده را مطرح كنم. «ارديبهشتي ديگر» روايتي خطي دارد و نويسنده دراين كتاب سعي كرده به گذشته بازگردد و تاريخ خاطرات خزايي را از كودكي تا پايان اسارتش به قلم درآورده و مخاطب را با تك تك مراحل زندگي وي آشنا كند. او حتي اوج داستان را به همان ترتيب روايت آورده و انتخاب آن را به مخاطب واگذار كرده است. برهمين اساس به هيچ عنوان برگشت به عقب را در داستان استفاده نكرده تا به گفته خودش «نثر داستان روان تر از آنچه تصور مي شود، نشان دهد.» قسمت جالب در خاطرات عبدالمجيد خزايي زماني است كه مردم عراق به آزادي يك اسير ايراني كمك مي كنند. خاطرات اين كتاب حاصل 13 ساعت مصاحبه با خزايي است كه پس از هفت بار ويرايش كامل شده است.
در كربلاي گيلان
چه گذشت؟
«يك وجب و چهار انگشت» كتاب ديگري از حوزه خاطرات اسارت است كه خاطرات عظيم حقي را دربرمي گيرد. «يك وجب و چهارانگشت» كودكي را به تصوير مي كشد كه مثل همه مردم روستاي انزلي محله، با سختي هاي زندگي دست و پنجه نرم كرده است. نوجواني كه انقلاب را، از دريچه كوچك شهر كوچك خود نگريسته، جواني كه با جعل امضاي پدر، سر از جبهه هاي جنگ درآورده و سرانجام عمليات، جراحت، اسارت و فاتحه هايي كه بر مزار بي جنازه اش خوانده مي شود و در آخر او نظاره گر اين صحنه هاست. اين كتاب به قلم محمد پورحلم نگاشته شده است.عظيم حقي متولد كومله از توابع استان گيلان است. اين كتاب كه در 44 فصل تدوين شده و حاصل حدود 30 جلسه مصاحبه دوساعته با عظيم حقي است به زندگي راوي از روز تولد او تا پايان دوران اسارت او مي پردازد.«يك وجب و چهار انگشت» به زبان محاوره و با لحن شخص مصاحبه شونده نوشته شده و همين باعث جذابيت كتاب شده و سبب شده مخاطب با خاطرات ملموس تري مواجه شود. نويسنده حتي حرف هاي زندان بان عراقي را هم كه به صورت فارسي حرف مي زده به صورت محاوره آورده است.از طرف ديگر اين كتاب از نظر مردم شناسي، بوم شناسي و جامعه شناسي هم حايز اهميت است. با اطلاعاتي كه به خصوص در فصل اول كتاب آمده، مخاطب مي تواند با طرز تفكر مردم در شهر كومله و روستاي محل زندگي راوي آشنا شود. مثلا اينكه همشهريان حقي در مورد انقلاب و شاه چه فكر مي كردند، يا اينكه مردم آنجا شكست خوردن شاه و پيروزي انقلاب را محال مي دانستند، يا زنان شاليزار كه براي درو مي رفتند چه آوازهايي مي خواندند.
در «يك وجب و چهارانگشت»، گذشته از فصل اول كتاب كه مربوط به خود گيلان و شاليزار است و براي گيلاني ها يك حس نوستالژيك پديد مي آورد، خاطرات مربوط به عمليات كربلاي 2 را بايد نقطه اوج اين كتاب دانست. عملياتي كه در آن تيپ قدس گيلان گرفته مي شود و از يك گردان تنها دو سه نفر زخمي برگشتند و بر اين اساس مي توان گفت عمليات كربلاي 2، كربلاي گيلان بوده است.
اما جاي ديگري هم از اين كتاب جذابيت زيادي دارد، آنجا كه عظيم حقي از اسارت برمي گردد و روي دوش مردم به سمت بهشت زهرا مي رود و بالاي قبر خودش مي رسد. چرا كه او جزو رزمندگان مفقود الاثر بوده و صليب سرخ اطلاعي از زنده بودن او اعلام نكرده بوده است. براي اين رزمنده مردم قبري به يادبود بنا كرده بودند. اين گونه است كه به خود مي گويم روايت اسارت «عظيم حقي» را نخوان! نخوان و راحت باش! راحت باش از اينكه نمي داني در محل تولد صدام چه اردوگاهي بوده و چه كساني را آنجا برده اند و به چه حقارت ها كشانده اند و چه زجرها داده اند و چه شكنجه ها كرده اند و چه و چه. «عظيم حقي» را نخوان! فكر مي كنم اين «عظيم حقي» كه بوده كه براي رفتن به جبهه امضاي پدرش را جعل كرده و آمده جنگ و بعد اسير شده؛ آن هم اسيري كه اسمش از فهرست اسراء خارج است؛ يعني عراقي ها مي توانند هر بلايي خواستند سرش بياورند. اين سرنوشت به قول خودش از هزار بار كشته شدن بدتر است؛ به خصوص با آن ريش بلند حنايي كه همه فكر مي كنند فرمانده است و بيشتر زجر و توبيخش مي كنند. حق دارد بگويد هزار بار مردن بهتر از اسارت كشيدن است.
«آن قدر با كابل به بدن جعفر كوبيدند كه تمام بدنش خوني شده بود. بعد او را به طرف دالاني كه به جاي حمام استفاده مي شد بردند و چند بطري نوشابه را زير پاهاي برهنه اش خرد كردند و آن قدر او را زدند كه بيچاره روي شيشه ها مي افتاد و بلند مي شد تا جايي كه تمام بدنش شرحه شرحه شد و خون از همه جايش بيرون زد. بعد عدنان... رفت از آسايشگاه نمك آورد و روي بدن زخمي اش پاشيد. جعفر به خود مي پيچيد. دوباره با كابل به جانش افتادند و آن قدر زدند كه همانجا شهيد شد.» (ص 202)

 



رابيندرانات تاگور شاعر ميهن دوست هند

رابيندرانات تاگور شاعر، داستان نويس، نقاش، موسيقي دان، آموزشگر، مقاله نويس، فيلسوف و نظريه پرداز گفت گوي تمدن ها در بامداد روز هفتم ماه مه 1861 ميلادي چشم به جهان گشود. با اينكه در زمينه هاي مختلف تأليفات و آثاري داشت، اما آنچه او را بيش از هر چيز به شهرت رسانيد، شعر و شاعري بود. از اينرو، مي توان او را در رديف گوته و ويكتورهوگو به شمار آورد.
تاگور نخستين شعرش را در هشت سالگي سرود و هم بازي ها و اعضاي خانواده اش او را ستودند. از اين تاريخ بود كه پي درپي به موفقيت هايي در زمينه هاي گوناگون دست يافت. شعر تاگور موجب شهرت جهاني او گرديد و ادبيات بنگالي را مديون آثار و نوشته هاي خود گردانيد.
نهال آزادي ملت هند هم از لابه لاي گفتار شورانگيز و وطني اين انسان بزرگ و ميهن دوست باليدن گرفت و در سراسر كشور هند ورد زبان ها شد.
«آبشار آزادي»
در آنجايي كه دل از بيم آزاد است
و سر به سوي آسمان بلند كشيده
در آنجايي كه سيلان دانش دچار بند و بستي نيست
در آنجايي كه ديوارهاي خان و ماني، اين جهان را به حدود خود
محصور نساخته، و آن را بر خود تنگ و خرد نكرده
در آنجايي كه سخن از سرچشمه دل سرشار گشته برمي آيد
و از آبشار آزادي، بر هر ديار و بر هر سوي چون رود موج زنان روانست
و به اشكال گوناگون و در كردارهاي رنگارنگ بي شمار
توسن مقصود به سرمنزل رساند
و در آنجايي كه كشتار انبوه مراسم بيجان و پوسيده در سيلان علم و ادراك
راه خود گم كنند
بار خدايا!
ميهنم را بيدار كن!
تاگور مكتب گريز بود و پياپي مدرسه عوض مي كرد. بعدها خودش در دفتر خاطرات نوشت از درس دبستان چيزي دستگيرش نشد و چيزي به ياد ندارد، مگر چوب و فلك و كف دستي. در خانه چنان محدوديتي داشت كه فكر هواي بيرون و گلگشت، آنجا را درنظرش زندان و قفس ساخته بود. به طوري كه حال آن روزگار خود را در غزلي زيبا سرود:
«دست قضا»
مرغ رام در قفس بود و مرغ آزاد در جنگل، چون هنگام آن فرا رسيد
دست قضا آن دو را به هم رسانيد
مرغ آزاد مي نالد: «محبوبم، بيا تا به جنگل پركشيم.»
مرغ قفس زمزمه مي كند: «اينجا بيا، بيا تا در اين قفس زندگاني كنيم.»
مرغ آزاد مي گويد: «در ميان ميله هاي قفس تو، كجا مي توان بال گسترد؟»
مرغ قفس مي نالد: «افسوس، نمي دانم به كجاي آسمان مي توان نشست.»
مرغ آزاد مي نالد: «يارا، نغمه هاي جنگل را زمزمه كن.»
مرغ قفس مي گويد: «به كنارم بنشين، سخن دانايانت خواهم آموخت.»
... عشق اين دو مرغ مالامال اشتياق است، ولي آن دو هرگز نمي توانند بال به بال هم پرواز كنند.
(باغبان)
تاگور مي گفت: «اروپا تماميت بشر را ازهم دريده است. غرب مناطق تاريك و روشن نه تنها در منطقه خود بلكه در سرتاسر دنيا به وجود آورده است و انتظارات آن كه بي حد و حصر است نمي تواند در بين سرحدات خود آن اقناع شود. مردم بريتانيا ناچارند هند را تصاحب كنند براي اينكه ثروت لازم را براي زندگي متمدنانه ي(!) خود به دست آورده و آن را حفظ كنند. اگر هند را از كف بدهند چاره اي جز تنزل سطح تفنن خود نخواهند داشت و بايد مللي را به عنوان بنده يا آلت قدرت خود در اختيار داشته باشند به اين جهت تمام نژاد بريتانيايي چون طفيلي از وجود هند استفاده مي كنند و به همين جهت دول بزرگ اروپا اشتياق فراواني به تقسيم آسيا و آفريقا براي خود داشته اند. در غير اين صورت تمدن تفنني آنها دچار قحطي مي شود.»
تاگور علاوه بر شعر به موسيقي هم علاقه مند بود تا جايي كه در سراسر زندگاني پرشكوه خود بيش از دو هزار آهنگ ساخت. شايان ذكر است، شعر و آهنگ سرود ملي هند از آن اوست.
رابيندرانات از كودكي در نمايش هايي كه اهل خانه ترتيب مي دادند، شركت مي كرد و از همان دوران به كار نمايش و هنر تئاتر دلبستگي داشت. يكي از نمايشنامه هاي او نبوغ والميكي است كه خود شاعر آن را در سال1883 به روي صحنه آورد و نقش اول آن را هم خودش به عهده گرفت و از طرفي هميشه كارگرداني توانا بود.
مادر هند علاوه بر تاگور فرزند ديگري چون مهاتما گاندي را هم در آغوش خود پروراند كه چون تاگور در راه رستگاري مام ميهن خود با جان و دل كوشيد. تاگور درمورد گاندي نوشت: «گاندي جنگ ضداستبداد و ظلم ماشين را كه به دنيا فشار مي آورد اعلام كرده است. در اين مورد همه در زير پرچم او هستيم، نمي توانيم روحيه بردگي را كه ريشه تمام بدبختي و ننگ زندگي ملي ما است به عنوان متحد خود در اين نبرد قبول كنيم. اين در حقيقت دشمن واقعي ما است و تنها به وسيله شكست آن مي توان استقلال بروني و دروني را دريافت.»
تاگور اذعان داشت كه گاندي قلب هند را با عشق خود مسخر كرده است و به همين جهت به او سر تعظيم فرود مي آوريم و مي گفت او قدرت كامل حقيقت را به شما نشان داده و به همين جهت مديون او هستيم.
دوستي پايدار تاگور و گاندي تا پايان زندگي هر دوي آنان استوار ماند. گرچه روش آنان درباره رهايي ميهن با همديگر تفاوت داشت اما راهي كه هريك در پيش گرفته بودند به همان مقصد گراييد.
تاگور بر اين باور بود كه ايمان باطني هند اين است كه وحدت را در تنوع پيدا كند. هند اين موضوع را قبول ندارد كه تفاوت موجب نزاع با هر بيگانه اي دشمن است. به اين جهت كه هيچ كس را از خود دور نمي كند و هيچ كس را نابود نمي سازد و براي هركس مقامي در سازمان وسيع اجتماعي پيدا مي كند. روش هاي مختلف مورد قبول اوست و بزرگي را هركجا بيابد مورد قدرداني قرار مي دهد.
تاگور از 38 سالگي به دنياي توده مردم قدم گذاشت و با غم و درد و فرهنگ آنان آشنا گرديد. در چهل سالگي بر آن شد كه در شانتي نيكتان مدرسه اي بسازد. براي اين كار، خانه خود را فروخت و همسرش نيز جواهرات خود را داد. بدين ترتيب، اين مدرسه از همان سال 1901 شروع به كار كرد و بعدها تكامل يافت و تبديل به دانشگاه شد.
ازدست دادن همسر و دو فرزند، براي تاگور غمي سخت و جانگداز بود. كتاب منظوم «كودك» اشعار دلنشيني است كه تاگور براي كودكان بي مادر نوشت. اما درغم از دست دادن همسر سرود:
ما دوتن مي توانستيم آخرين سخنان را با هم بگوييم
ترا چنين بختي نبود
من بار غم وداع خاموشي را به دوش مي كشم
و به انتظار عبث همه جا به جستجويم
امروز در زير انديشه هاي اين دل
سخن تو و من به هم مي آميزد
«نيلوفر عشق»
اما اين اندوه هاي سخت سبب نشد كه شاعر از حيات اجتماعي چشم بپوشد و انزوا اختيار كند. درسال 1905 پس از اينكه حكومت بريتانيا تصميم به تجزيه بنگال گرفت، تاگور نيز چون همه ناموران ميهن پرست براي برانگيختن مردم همت گماشت و اشعار ميهني بسيار سرود.
تاگور معتقد بود هند هرگز نيرويي براي غارت و تاراج اعزام نداشته مگراينكه حامل پيام صلح و حسن نيت بوده باشد. افتخار او ثمر رياضت بود كه عالي تر از شكوه سلطنت است.
تاگور سفري به ايران داشت و از شيراز ديدن كرد، و بر سر تربت حافظ شيرين سخن فال گرفت و ساعتها در آنجا به راز و نياز پرداخت. نوشته اند كه تاگور، حافظ حافظ بوده و تمام ديوان حافظ را از حفظ داشته است و هر بامدادي كه از خواب برمي خاسته، غزلي را مي خوانده است.
تاگور در 68 سالگي به نقاشي روي آورد و در نمايشگاه هاي بسياري شركت كرد. دانشگاه آكسفورد به او درجه دكتراي افتخاري داد، ولي او به علت بيماري نتوانست به انگلستان برود.
اندك اندك بيماري شاعر رو به فزوني نهاد تا سرانجام در 1941 بدرود حيات گفت.
رابيندرانات تاگور با اينكه پيش از آزادي هند ازجهان درگذشت، ولي در اشعار خود پيوسته خواسته ها و آرزوهاي ميهن دوستانه خود را اظهار داشته است. انديشه هاي فراگير تاگور با تكيه بر مفهوم «يگانگي بشريت» وي را به مقام آموزگاري معنوي بسي فراتر از زادگاهش هند، در آسيا و اروپا و آمريكا به شهرت رسانيد.
درك معنوي تاگور از عصر ما در تمامي آثارش نقش مي بندد، و ساختار انديشه شاعر حاصل تجربه خود اوست. از حقيقت و نگرش خاص او به انسان و جهان، به همين سبب هنر و فلسفه تاگور زير چتر انسان شناسي جامعي قرار دارد. به طوري كه گاندي او را نگهبان شرق خواند.
آلبرت شوايتزر در مورد تاگور گفته است: «اين فيلسوف تجلي اصالت و هماهنگي، اين گوته هند، نه فقط به ملت خود بلكه به تمامي بشريت تعلق دارد.»
اما دعاي هميشگي تاگور:
اي خداي بزرگ، ريشه لئامت و پستي را درقلب من خشك ساز.
مرا توانايي بخش تا رنج ها و شادي هاي خود را با صبر و شكيب تحمل كنم.
مرا توانايي بخش تا عشق خويش را در عبادت تو، سودمند و ثمربخش گردانم.
مرا توانايي بخش تا هرگز از ضعيفان روي نگردانم و درپيش قدرت هاي گستاخ و مغرور به زانو در نيايم.
مرا توانايي بخش تا انديشه و روح خويش را، از سطح ابتذالات معمول، بالاتر گيرم.مرا توانايي بخش تا قدرت خويش را مشتاقانه به اراده تو بسپارم.
ناهيد زندي پژوه
ـــــــــــــــــــــــــــــ
منبع:
1- رادفر، ابوالقاسم، انديشه هاي تاگور- تهران: بديهه. ليوسا، .1388

 



از فرهنگ تسامح تا تسامح فرهنگي

حاجي حسن پور
تسامح كه به معناي رخصت دادن و آسان گيري به دور ازمنطق، در امور مي باشد از جمله موضوعاتي است كه در حوزه هاي مختلف اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و... قابل طرح مي باشد. متاسفانه آنچه در فضاي فرهنگي ما (به ويژه در دهه اخير و بالاخص پس از دوران به اصطلاح اصلاحات) مشهود است اين كه اصل بر تسامح و تساهل در اين حوزه حياتي گذارده شده و بسياري از مسائل، جدي گرفته نمي شود و به تعبيري، موضوع تسامح و تساهل به يك فرهنگ بدل گشته است كه براي جامعه ما بسي خطرناك و زيانبار مي نمايد.
در بررسي مفاهيم بلند ديني به اين مهم برمي خوريم كه دين هيچ گاه نسبت به مسائل فرهنگي نه تنها به تسامح روي نياورده بلكه به دليل حساسيت فوق العاده اين عرصه، شديدترين موضع را نيز نسبت به آن اتخاذ كرده است تا فرهنگ جامعه از هرگونه فرسايش و افول در امان بماند. به عنوان مثال از آنجا كه مهم ترين مسئله فرهنگي ما بحث امامت و خلافت پس از رسول خدا(ص) مي باشد خداوند در اين ارتباط به پيامبر اسلام(ص) مسئله اي را يادآوري كرده به اين كه فرموده است اگر اين موضوع (ولايت) به جامعه اسلامي و مسلمانان ابلاغ نشود مانند آن است كه اساسا رسالت ايشان به انجام نرسيده و تمام زحمات 23 ساله آن حضرت از بين مي رود: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته» مائده/.67
اي پيامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است (خلافت) به مردم برسان. اگر چنين نكني امر رسالت او را ادا نكرده اي.
يا اين كه خداوند در ارتباط با كيفيت ابلاغ وحي و عدم تبديل و تغيير آن كه نقش حساس و ويژه اي در ساخت فرهنگي جامعه ديني ما دارد نسبت به رسول اسلام(ص) چنين تعبير فرموده است: «ولو تقول علينا بعض الاقاويل¤ لاخذنا منه باليمين ¤ ثم لقطعنا منه الوتين» حاقه/ 45-.47
اگر پيامبر پاره اي سخنان را به افترا بر ما مي بست¤ با قدرت او را فرو مي گرفتيم¤ سپس رگ دلش را پاره مي كرديم.
بنابراين براساس آموزه هاي ديني نمي توان در باب مسائل فرهنگي به تسامح و تساهل روي آورد و در اين عرصه به نوعي واگرايي فرهنگي گرفتار آمد بلكه ما همواره بايد بر مواضع و داشته هاي فرهنگي خود اصرار ورزيده و در برابر بدخواهان فرهنگ خويش، (به دستور خداوند) شديد برخورد كنيم بگونه اي كه اين مهم را دشمن خود از عملكرد ما بفهمد. «يا ايها الذين آمنوا قاتلوا الذين يلونكم من الكفار و ليجدوا فيكم غلظه» توبه/ 123
اي كساني كه ايمان آورده ايد، با كافراني كه نزديك شمايند جنگ كنيد تا در شما شدت و درشتي يابند.
بدون شك امروز آنچه پيش روي جامعه اسلامي ما قرار دارد جنگ فرهنگي و به تعبيري جنگ نرم است كه به مراتب، از جنگ هاي نظامي و سخت، شكننده تر مي نمايد. از اين رو آنچه در اين زمان اهميت فوق العاده اي دارد اين كه ما بايد به درستي به اين موضوع توجه كنيم و براي مقابله با آن برنامه هاي دقيق و كاربردي ارائه نماييم كه يكي از اين برنامه ها مي تواند نوع برخورد با دشمنان عرصه فرهنگ باشد به اين كه با آنان هيچ گونه تسامحي در حوزه فرهنگ نداشته و هميشه ايام از آرمان ها و خواسته هاي متعالي خويش دفاع كنيم چرا كه اگر اين گونه نباشد اين دشمن غدار و مكار به چيزي كمتر از تهي سازي ما از هستي فرهنگي، رضايت نخواهد داد و به تعبير قرآن، دشمنان اسلام به كمتر از كنار نهادن دين از سوي مومنين، از ما رضايت نخواهند داد و همچنان برخواسته هاي ناپاك خويش اصرار خواهند ورزيد: «ولن ترضي عنك اليهود و لاالنصاري حتي تتبع ملتهم» بقره/ 120
البته ناگفته نماند ما درعين حالي كه درمسائل فرهنگي مامور به برخورد شديد با غارتگران اين حوزه هستيم و نمي توانيم از تساهل و تسامح سخن بگوييم بايد براي جذب ديگران به فرهنگ خويش برخورد خوب و مطلوب را همواره سرلوحه خود نماييم.
چرا كه همين برخورد نيكو و به تعبيري، خوش خويي و مهرباني بود كه خداوند آن را يكي از عوامل موفقيت رسول خود ياد كرده و مي فرمايد:«ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك»
آل عمران/ 159
اگر تندخو و سخت دل مي بودي (مردم) از اطراف تو پراكنده مي شدند.
بي ترديد بايد اعتراف نمود كه بحث تساهل و تسامح درحوزه فرهنگ داراي تبعات و آثار منفي فراواني است كه برخي از اين تبعات چنين اند:
واگرايي فرهنگي
از جمله مضرات و تبعات تسامح فرهنگي اين است كه رفته رفته و در دراز مدت موجب مي گردد تا جامعه با باورهاي فرهنگي خود بيگانه شده و به تعبيري ميان مردم و حوزه فرهنگ خودي، نوعي واگرايي و از خود بيگانگي فرهنگي و به عبارتي گسست فرهنگي اتفاق بيافتد كه طبعا مطلوب نخواهد بود.
از بين رفتن هنجارهاي فرهنگي
از همان ابتداي شكل گيري زندگي جمعي بشر در تمام جوامع بشري و به اقتضاي هر فرهنگ هنجارهايي مورد پذيرش مردم بوده و امروزه نيز چنين است. از آنجا كه اين امر درجوامع اسلامي كه بنيان آنها بر فرهنگ اسلام ناب محمدي (ص) نهاده شده است از معناي خاصي برخوردار است لذا تسامح فرهنگي باعث خواهد شد تا هنجارهاي ديني و به تعبيري خطوط قرمزي كه در فرهنگ ما مورد تاكيد قرارگرفته به فراموشي سپرده و فرهنگ اجتماع به باتلاق ديگر فرهنگ ها گرفتار آيد.
سلطه بيگانگان برسرنوشت جامعه
فرهنگ را مي توان بعنوان مهم ترين معبر ورود به جوامع بشري ياد نمود. اگر ملتي در اين حوزه شكست بخورد در ديگر حوزه ها نيز شكست او حتمي و قطعي مي نمايد.
به عنوان مثال مي توان از اندلس اسلامي ياد نمود كه دراثر سلطه فرهنگي غرب، به اسپانياي كنوني تبديل و اسلام از آن بيرون رانده شد. از اين رو از جمله آفات تسامح فرهنگي آن است كه بيگانگان بر سرنوشت جامعه اسلامي مسلط شده و آنچه خواستند انجام خواهند داد.
انهدام فرهنگ خودي
دشمنان فرهنگ هاي مترقي از جمله فرهنگ اسلام هميشه مي كوشند تا با برنامه هاي كوتاه مدت، ميان مدت و دراز مدت خويش بتوانند آن فرهنگ ها را به نابودي كشانده و فرهنگ خود را حاكم سازند كه از جمله اين برنامه ها مي توان به ترويج تساهل و تسامح فرهنگي دراين فرهنگ ها اشاره كرد. بنابراين انهدام و به عبارتي نابودي فرهنگ خودي از ديگر تبعات ناميمون و نامبارك تساهل و تسامح در حيطه و گستره فرهنگ مي باشد كه خود خيانتي نابخشودني و موجب ملامت در برابر نسل هاي آينده خواهد گرديد.

 



مهرداد غفارزاده: جشنواره غني پور در حوزه ادبيات كودك و نوجوان جريان سازي بوده است

مهرداد غفارزاده- نويسنده و عضو شوراي نويسندگان مسجد جوادالائمه(ع)- در گفت وگو با ستاد خبري يازدهمين جشنواره كتاب شهيد غني پور عنوان داشت: اين جشنواره طي اين مدت كه برگزار شده، تأثيرگذار بوده است.
وي افزود: جشنواره شهيد غني پور توجه به ادبيات به خصوص ادبيات كودك و نوجوان را سرلوحه كارش قرار داده و وجود اين جشنواره در بي رونقي ادبيات كودك و نوجوان غنيمت است.
اين نويسنده تداوم جشنواره غني پور را حاصل تلاش دست اندركاران آن دانست و تصريح كرد: برگزاركنندگان اين جشنواره هر سال تلاش مي كنند آثار خوبي را در حوزه هاي مختلف به خصوص حوزه كودك و نوجوان معرفي كنند. همچنين بررسي خاطرات و آثار دفاع مقدس در جشنواره غني پور هر سال نشان از توجه به اين حوزه دارد.
وي گفت: ما جشنواره هاي زيادي در حوزه ادبيات داريم اما داوران جشنواره غني پور با نگاهي كه به محتواي آثار ادبي دارند، تاكنون آثار خوبي را معرفي كرده و جريان گسترده خوبي را در عرصه ادبيات به وجود آورده اند.
غفارزاده بيان داشت: در اين جشنواره قرار است بهترين داوري ها و انتخاب ها صورت بگيرد اما اين انتخاب ها و معرفي بهترين ها در هر دوره به كتابهاي منتشر شده آن سال هم بستگي دارد.
اين نويسنده اظهار داشت: اگر در طول سال آثار قابل تامل به لحاظ ساختاري و محتوايي منتشر شده باشد، به طور حتم در جشنواره غني پور مورد توجه داوران قرار گرفته است. معتقدم با توجه به آثار برگزيده جشنواره در دوره هاي گذشته، جشنواره غني پور توانسته آثار خوبي را به جامعه معرفي كند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14