(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 17 آبان 1390- شماره 20068

همراهي بهائيان با استعمارگران
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
تأثير الگوي انقلاب درآفريقاي جنوبي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




همراهي بهائيان با استعمارگران

در واقع علم گرايي ميرزا بهاء نوري از نوع علم زدگي است و تمام اهتمام وي (در بهترين حالت و به فرض قبول نيّت اصلاحي وي) همانند ميرزا ملكم خان ارمني الاصل فراماسونر، استفاده از علوم و فنون جديد غربي در ايران براي حيات دنيوي بود:«سبب علوّ وجود و سموّ آن، علوم و فنون و صنايع است... ولكن علومي كه اهل ارض از آن منتفع شوند نه علومي كه از حرف ابتدا شود و به حرف منتهي گردد... صاحبان علوم و صنايع را حق عظيم است بر اهل عالم!»215
وي كه «توصيه ي اخلاقي به تقوي الله و خشيه الله و محبّت و تحمّل ظلم (تفسير انفعالي از صبر) و ترك خشونت» را براي ظهور اخلاق روحانيّه و اعمال طيّبه كافي مي دانست، به سلاطين و علماي انام توصيه مي نمود كه به «حياء» (كه به زعم وي اختصاص به تعداد كمي از انسان ها دارد) تمسّك نمايند « چرا كه اوست علّت ظهور خشيه الله فيما سواه»216 و تلويحاً علت بي تقوايي مردم را بي حيائي علماء دانسته است! و سهم بابيان و بهائيان را در بي حيايي و بي تقوايي جامعه كه بعداً در عصر پهلوي ظهور كامل يافت، مكتوم گذاشته و باز تعريض كرده كه:«از حق مي طلبيم نور انصاف و آفتاب عدل را از سحاب تيره ي غفلت نجات بخشد و ظاهر فرمايد...»217
البته امروزه ديدگاه امثال حسينعلي نوري كه تربيت همه ي افراد و آبادي همه چيز را در كف با كفايت (!) حكام و سلاطين مي ديدند و آن ها را تقديس مي كردند، كهنه و منسوخ شده است. ولي وي دعا مي كرد كه حق جلّ جلاله «مشارق ثروت و اقتدار و مطالع عزّت و اختيار يعني ملوك ارض ايّدهم الله را بر صلح اكبر تأييد فرمايد! اين است سبب اعظم از براي راحت امم...از براي حفظ عالم... آنچه سبب آسايش عباد است...»218وي قسم مي خورد كه خيال رياست نداشته و ندارد و مقصودش رفع آنچه سبب اختلاف احزاب عالم و تفريق امم است، بوده و هست تا همه فارغ و آزاد شوند و به خود پردازند.219
ما حتي بدون تكذيب ادعايش، بر تخيّلي و استعماري بودن آن پاي مي فشاريم. زيرا استعمارگران و جباران كه نه دين دارند و نه اخلاق! بقيه ي مردم جهان هم اگر از توصيه هاي وي (بهائيت) پيروي كنند، يعني بايد قوّه ي غضبيّه ي خود را در برابر ظالمان تعطيل نموده و مقاومت و نهضت و انقلاب و دفاع را كنار بگذارند! آيا در اين صورت، همه فارغ و آزاد خواهند شد و به خود خواهند پرداخت؟! يكي از اصلي ترين مشكلات بهاء و عبدالبهاء با علماي شيعه ي آن عصر و بهائيان امروز با جمهوري اسلامي ايران و ولايت فقيه نيز در همين موضوع است.
اهل علم و تحقيق مي دانند كه«جنگ»، هم عامل ايجاد تمدن هاست، هم وسيله ي حفظ آن ها و هم باعث زوال و نابوديشان. البته اگر ميرزاي مذكور، فردي عالم و محقق و مطلع مي بود، مي فهميد كه چه نوع جنگ و تفرقه اي را تشويق كند و چه نوعي را تقبيح نمايد. قرآن كريم به صداي بلند و واضح، انبياي بزرگوار (صلوات الله عليهم) را عامل تفرقه افكني بين اقوامي معرفي كرده كه بر كفر و شرك متحد شده بودند و در نهايت، با حصول تفرقه و جدايي كامل بين دو گروه مؤمن و كافر،يكي همراه پيامبرشان نجات يافته و ديگري هلاك مي شد و اين سنت جاري و بدون تغيير خداوند بود. آيا ميرزا بهاء نوري مي خواست اين سنت را تغيير دهد يا علماي اصولي شيعه را از وراثت و خلافت پيامبران و انجام وظيفه ي آن ها خلع كند؟!! يا طبيعت حكّام فاسق و فاجر و ظالم عوض شده بود كه وي با افتخار و خوش خيالي نوشته:«و به حضرات ملوك و سلاطين ايّدهم الله تعالي القاء نمود آنچه را كه سبب آسايش و اتحاد و اتفاق و عمار (عمران؟) و راحت امم است!»220 البته امروزه در قرن بيست و يكم اين خيالبافي ها را ملت هاي خواهان تغيير و انقلابي ايران و جهان نمي پسندند و تخطئه مي نمايند.
گفتيم كه وي علماي ايران را «مظاهر ظنون و اوهام» تلقي مي نمود(!) و از اين رو، در تحريض مرحوم آقا نجفي نوشت:«نعيم از براي نفسي كه خود را به مدد كوثر بيان مقصود عالميان (يعني علي محمد شيرازي!!) از ظنون و اوهام طاهر نمود و... قصد سجن اعظم (يعني قصر محل سكونت خودش يا شهر محصّنه ي عكّاء) نمود... اوهام، عباد را از افق ايقان (نام يكي از كتب وي بر عليه قرآن كريم) محروم نموده و ظنون از رحيق مختوم منع كرده...»221
به گفته ي وي، عالم مانند هيكل و بدن يك انسان است كه صحيح و كامل آفريده شده و سپس امراض با اسباب مختلف و متفاوتي او را آزرده و هر روز بيماري اش شديدتر مي شود و علماي غير بهايي مثل طبيب نماياني هستند كه با هواي نفس و اوهام خويش او را بيمار تر مي كنند!ترياك اعظم (دارو و ضد زهر) و سبب اتمّ براي صحت آن بدن، اتحاد تمام اهل زمين بر امر واحد (امر بهائيت) و شريعت واحد (احكام ميرزا بهاء نوري) است كه جز توسط طبيب حاذق كامل و مؤيّدي از جانب حق تعالي امكان پذير نيست و چنين شخصي هم خود اوست كه مصلح عالم است! اما او را مفسد قلمداد و در خراب ترين سرزمين ها (لفظي كه ادوارد براون در ديدار از شهر سرسبز و مصفا و قصر عكّا آن را به سخره گرفت) زنداني كردند!!222
با اين حال،محققان آثار امري (اعم از آثار باب و صبح و بهاء و عبدالبهاء و اتباع و اشياع ايشان) كاملاً واقف هستند كه بهائيّت (دقيقاً به خلاف تشيّع اثني عشري) فاقد نظام هاي منسجم اعتقادي، ارزشي-اخلاقي و شرعي (احكام ديني) مي باشد. چگونه ممكن است چنان اتحاد تامّ و صلح اكبر و عامي در جهان توسط آن برقرار شود؟!
يكي از دلايل دشمني وي با علماي اصولي شيعه (به خصوص ايراني) اين بود كه وي با استنباطي جبري از ظهور اديان و انبياء(ع) مي گفت كه حق تعالي در هر زمان به مظاهر نفسش ظاهر شده و چون او هرچه بخواهد، انجام مي دهد و به آنچه كه بخواهد، حكم مي كند، پس هيچ كس حق ندارد «ل م» (براي چه) و «ب م» (به چه دليل يا با چه چيزي) بگويد و هركه چنين بگويد، به درستي كه از خداوند ربّ الارباب اعراض و رويگرداني نموده است!223 اين تعليم وي، امروزه در بين بهائيان رايج و موجب سانسور و سركوب و اختناق شديد درون حزبي شده و در عصر خود بهاء نيز موجب نفرت وي و پيروانش از علماي ردّيه نويس و منتقد ضد بابيت و بهائيت بوده است و آن علماء را روگردان از خدا تلقي مي نمودند!!
وي، خود و سلف طغيانگرش علي محمد شيرازي را نفسي مي دانست كه به قدرت و قوّت الهي مقابل جميع احزاب عالم قيام كرده و همه را به افق اعلي دعوت نمود(!) و متقابلاً علماء را نفوسي دانسته كه همواره پشت پرده ها و حجاب ها ساكن و به حفظ خود مشغول بودند و دائماً به او و پيروانش افتراء و تهمت مي زدند و دروغ مي بستند!224البته گويا بايد به وي و ساير بابيان و ازليان دست مريزاد گفت كه با به راه انداختن جريان شديد و عريض و طويل تروريستي، علماي شيعه و مخالفان خود را وادار به حفظ نفس خود در پشت پرده ها و حجاب ها نمودند. با اين حال، همواره فقهاي اصولي شجاعي چون مرحوم شيخ شهيد حاج فضل الله نوري و مرحوم آقا محمد تقي نجفي اصفهاني علناً و علي رغم همه ي خطرات و توطئه ها و ترورها در مقابل گسترش بابيّت و بهائيت به تمام قد و مادام العمر ايستادند.
وي ظاهراً خاطره ي شخصي بدي نيز از رفتار علماء با خود داشت كه به طور تلويحي گفته: «در ايّامي كه در سجن ارض ميم بوديم، ما را يك يوم (روز) به دست علما دادند. ديگر معلوم است كه چه وارد شد!؟»225
وي كه در همين لوح صريحاً اقرار كرده كه جاهلان بابيّه در سال هاي نخست، رويكردي تروريستي داشته و علاوه بر توطئه ي ترور عليه شاه، در شهرهايي چون زنجان و نيريز فارس و قلعه ي طبري (طبرسي در مازندران) چه شورش ها و كشتار ها نمودند و كشته ها دادند!، با اين حال به خاطر كشته شدن چند بهائي، به علماي شيعه تهمت جهالت و كينه توزي و ستمگري و تسويل نفس و اعراض از حق تعالي و امثال آن زده و به ايشان توهين مي نمود! در حالي كه درواقع،روش خودشان به گونه اي بود كه علماي شيعه و شاه را به اين نتيجه ي منطقي رسانده بود كه راه كنترل و بازدارندگي ايشان از فتنه انگيزي ها اين است كه هر چند وقت چند نفرشان كشته شوند تا بقيه بترسند (وي اين ترس و خود سانسوري بهائيان را به حساب سعه ي صدر و دينداري و خدا ترسي و حق دوستي و صبر در راه خدا قلمداد كرده است!) آن ها خشت هاي اوّل ديوار بابي گري را كج گذاشته و بر خون مخالفان خود استوار كرده بودند و دولت و علماي شيعه و عامه ي مردم نيز معمولاً همه ي بهائي ها و ازلي ها را «بابي» مي خواندند و بين آن ها تفكيك و تمييز قائل نمي شدند. يكي از اهداف ميرزا بهاي نوري از بدگويي ها226عليه برادرش يحيي نوري و پيروان وي (ازليّه) ايجاد چنين تمايز و جداسازي مصنوعي بين اين دو گروه بابي است كه يكي گرگ صفت و ديگري روبه صفت و پسر عموهاي همديگر بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
215 . همان، ص20.
216 . همان، ص21.
217 . همان، ص22.
218 . همان، ص23.چون مطابق حديثي نبوي،دو صنف امراء و علماء با فساد يا صلاح خود،موجب افساد و اصلاح امّت خواهند شد،پس درهم شكستن و منزوي و مطرود كردن يكي از آنها،موجب بي مهار شدن ديگري در جهت فساد مي گردد و نحوه ي برخورد بابيه ي ازلي و بهائي و دهري ها(طبيعي مسلكان) و روشنفكران غرب زده با علماي اصولي شيعه،منشأ اصلي همه ي مفاسد امّت در عصر پهلوي و اواخر قاجاريّه بود.حسينعلي كه خود را از هدايت پيامبر اكرم(ص) بي نياز مي ديده اين حقايق را نمي فهميد.
219 . همان، ص25. با اين حال، هر اتّحادي مستلزم نوعي رهبري است و بي ترديد او خود را رهبر مللي مي پنداشت كه با تعاليمش متّحد شوند.
220 همان، ص34.
221 . همان، ص ص32-33.
222 . ر-ك: همان، ص ص47-46.
223 . همان، ص49.
224 . ر-ك: همان، ص ص50-49.
225 . همان، ص57.
226 . از جمله در صفحات آخر لوح ابن الذئب.

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
تأثير الگوي انقلاب درآفريقاي جنوبي

آرمانهاي انقلاب ايران
اين انقلاب بيش از ادّعا، آرمانهايي داشت. انقلاب نيامده بود كه براي مردم ايران پاسخگويي كند. انقلاب، انقلاب خود مردم بود. مردم براي تحقّق آرمانهايي انقلاب كردند. اين آرمانها عبارت بود از ساختن يك ايران آباد و آزاد، داشتن مردم آگاه و برخوردار از عدالت اجتماعي، نجات از وابستگي و عقب ماندگي علمي و استبداد و قهري كه آن روز بر اين مملكت حكمفرما بود.
بيانات در جلسه پرسش و پاسخ دانشجويان دانشگاه صنعتي اميركبير
22/12/79
اميرالمؤمنين علي(ع) ، الگوي انقلاب
انقلاب اسلامي بر اساس الگو قرار دادن همين شخصيت همه جانبه كامل به وجود آمد. آنهايي كه خواستند از انقلابهاي گذشته و از بعضي حوادث كشورهاي ديگر براي انقلاب اسلامي شبيه سازي كنند، به اين نكته توجّه نكردند. انقلاب اسلامي الگو و نمونه خود را از اميرالمؤمنين گرفت و نظام جمهوري اسلامي به وجود آمد. امام بزرگوار ما كه يك شاگرد و رهرو مكتب اميرالمؤمنين عليه الصّلاه والسّلام بودند، در رفتار و گفتار خود، همين توصيه ها را مي كردند. اگر نگاه كنيد، در تعاليم امام بزرگوار، جابه جا شاخصهاي علوي را مشاهده مي كنيد. به خاطر همين بوده است كه دشمنان، نقطه مقابل راه امام را هدف فعاليت خودشان قرار داده اند. تبليغات دشمنان انقلاب و نظام جمهوري اسلامي - كه دشمنان ملّت ايرانند - هدف خود را همين قرار داده اند كه نقطه مقابل راهي را كه امام بزرگوار با شاخصهاي معيّن ترسيم كرده بودند، در ميان مردم ترويج كنند.
بيانات در اجتماع بزرگ مردم مشهد و زائران حرم مطهر امام رضا (ع )ـ 1/1/80
قيام اسلامي ميرزا كوچك خان
ميرزاكوچك شجاع جنگلي، يك نمونه و يك مسطوره75 است؛ والّا وقتي مرحوم ميرزا كوچك جنگلي در اين منطقه دلش با احساسات شجاعانه اسلامي بيدار شد، آن روز نغمه اتّحاد اسلام در سرتاسر گيلان و در بين خواص اين مرز و بوم پيچيده بود. گيلانيها پيشرو مبارزات سياسي و فعّاليتهاي مطبوعاتي بودند. از جمله قديمي ترين روزنامه هاي كشور و قديمي ترين فعّاليتهاي سياسي، در اين منطقه بوده است. در دوران رژيم ستمشاهي چون اين جا خطّه سرسبز و با بركتي بود و آن را براي خودشان مي خواستند - نه براي مردم - انواع و اقسام جاذبه هايي را كه براي آنها جاذبه محسوب مي شد، در اين استان ايجاد كردند؛ شايد بتوانند دين را از اين مردم جدا كنند. من در آن سالها به گيلان آمدم و رشت و مناطق مختلف اين استان را از نزديك مشاهده كردم. ديدم دستهاي استعماري و مغرض، با فكر و دل و جان اين مردم چه مي كند؛ شايد بتواند اينها را از دين و دينداري جدا كند. اما بعد از آن كه شعله انقلاب برخاست و انقلاب پيروز شد، همه ديدند يكي از نقاطي كه آن چنان پاي مردانگي و استقامت فشرد كه همه را متوجّه خود كرد و هويّت و شخصيت خود را نشان داد، منطقه شمال كشور، از جمله منطقه گيلان بود؛ چه در انقلاب، چه در جنگ، چه در روزهاي قبل از جنگ در آغاز انقلاب؛ وقتي كه هركدام از گروهك هاي گوناگون مي خواستند يارگيري و سربازگيري كنند و از فضايي كه با خون مردم مسلمان و با همّت جوانان مؤمن و تحت رهبري امام بزرگوار پديد آمده بود، سوءاستفاده كنند. من همان روزها وارد رشت شدم، براي اين كه در محافل دانشگاهي و ميان جوانان سخنراني كنم. فراموش نمي كنم، در ميدان بزرگ شهر آن قدر پلاكارد و اعلاميه هاي بزرگ و پرده هاي عظيم از طرف گروهكها زده شده بود كه انسان متحيّر مي ماند! با مرحوم شهيد دكتر عضدي به قبرستان شهر رفتيم تا بر مزار ميرزا كوچك فاتحه اي بخوانيم. آن جا هم عناصر گروهكها خودشان را رساندند براي اين كه ما را تهديد كنند؛ براي اين كه ميرزاكوچك خان را تحقير كنند؛ براي اين كه حركت عظيم اسلامي مردم ايران را يك حركت مادّي و جداي از انگيزه هاي معنوي بنمايانند، كه البته موفّق نشدند. در آن شرايط، انسان گمان نمي كرد كه پنجه متجاوز آن بيگانه پرستها از اين شهر و از اين استان كنده شود؛ اما دين و ايمان و عشق و معنويت و جوهر ذاتي مردم اين منطقه، دستها و انگشتان بيگانه را قطع كرد.
بيانات در جمع كثيري از مردم استان گيلان در استاديوم شهيد عضدي شهرستان رشت ـ 11/2/80
تأثير الگوي انقلاب در آفريقاي جنوبي
جوان اين مملكت در دهه هاي پنجاه و شصت معجزه آفريد؛ جوان اين مملكت كاري كرد كه تا آن روز هيچ ملتي نتوانسته بود چنين كاري بكند؛ جوان اين مملكت با تن و جسم خود به خيابانهاي اين كشور آمد - در همين شهر رشت شما، در شهرهاي ديگر استان، در شهرهاي ديگر كشور - و چنان اين حضور را با همين جسم خود برجسته كرد كه آن نظام تا دندان مسلّح متّكي به پشتيباني همه سياستهاي استعماري دنيا، ديد ديگر جاي نفس كشيدن ندارد؛ لذا مجبور شد فرار كند و برود. اين تجربه، بعد از ما تكرار شد؛ قبل از ما هيچ جاي ديگر نبود. انقلابهايي كه در جاهاي ديگر رخ مي داد، نتيجه كارهاي چريكي و پارتيزاني و پرتاب ترّقه و شليك گلوله بود؛ اما اين تجربه، تجربه ملّت ايران بود كه به وسيله جوانان ايجاد شد.
«نلسون ماندلا» قبل از آن كه در آفريقاي جنوبي به پيروزي برسد - زماني كه تازه از زندان آزاد شده بود - به ايران آمد و با من ملاقات كرد. راجع به اوضاع آفريقاي جنوبي از او سؤال كردم، چيزهايي گفت. من به او گفتم، ما تجربه اي داريم كه گمان مي كنم در كشور شما هم قابل عمل باشد؛ و آن تجربه عبارت است از اين كه انسانهاي داوطلب - كه اكثريت جمعيت كشور ما را تشكيل مي دادند - زن و مرد، با جسم خودشان به خيابانها آمدند، نه با مشتشان، نه با سلاحشان، نه با نارنجكشان، نه با خانه ي تيمي شان، بلكه با تن خودشان آمدند؛ روي خود را هم نبستند، با صورت باز آمدند؛ لذا نظام را منفعل كردند و او هم ديد نمي تواند بايستد. واقعاً بر چه كسي مي خواست حكومت كند؟ گفتم به نظر من اين الگو در آفريقاي جنوبي قابل عمل است. او سري تكان داد. بعد از رفتن او، يكي دو ماه طول نكشيد كه خبرهاي تظاهرات عظيم مردمي در آفريقاي جنوبي را در روزنامه ها خوانديم! من فهميدم كه اين بذر، سبز شد؛ عين همان وضعيت ايران. تمام خيابانهاي شهرهاي بزرگ آفريقاي جنوبي از سياهان پر شد و يك عدّه از سفيدپوستها هم آمدند و همراه با آنها راهپيمايي كردند و گفتند ما هم با حكومت تبعيض نژادي مخالفيم! نتيجه نيز همان شد؛ يعني كسي كه در رأس بود، ديد اصلاً نمي تواند كاري بكند. اوّل رفت و كس ديگري را جاي خودش گذاشت؛ او هم ديد نمي تواند؛ لذا در يك انتقال قدرت آرام، حكومت را به دست سياهپوستان دادند و خود «ماندلا» هم رئيس جمهور شد! اين حادثه تقليدشدني و اين الگوي ملّتها براي آزاديخواهي، به وسيله جوان ايراني در دهه هاي پنجاه و شصت اتّفاق افتاد. معجزه انقلاب اسلامي در دهه پنجاه، و معجزه جنگ هشت ساله در دهه شصت اتّفاق افتاد.
بيانات در ديدار جوانان و فرهنگيان در مصلّاي رشت ـ 12/2/80
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
75. نمونه.

 

(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14