خود شيفتگي علي محمد باب
|
|
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي امروز نهضت امام خميني فراگير شده است
|
|
E-mail:shayanfar@kayhannews.ir |
|
خود شيفتگي علي محمد باب
با اين كه سيد باب شيرازي مدتي در شيراز نزد فردي شيخي مسلك تحصيل نموده و جامع المقدمات و سيوطي و حاشيه ي ملاعبدالله يزدي (از متون درسي مقطع مقدماتي حوزه هاي علميه ي شيعي) را خوانده بود و دو سه سالي هم(تا1257هجري قمري) در كربلا در محضر درس پرحرارت و مرجعيت ستيز سيد كاظم رشتي حضور يافته و بهره ي قابل توجهي (از نظر فكري و احساسي) از او برده بود، اما براي اين كه برتري خود را بر ساير علماء اعلام نشان دهد(!)، آثار خود را تا آن زمان شامل چهارده هزار آيه ي متقنه مي داند كه كسي از علماء نمي تواند يكي مثل آن ها بياورد (تقليد از تحدّي قرآن در برابر كفار و مشركان!). وي از عظمت آياتي كه از خودش صادر شده، تعجب كرده و آن را حجتي همانند خورشيد در وسط آسمان براي همه ي موجودات محسوب كرده و يك آيه مي آورد كه آن را به تنهايي براي اهل شك و انكار كافي مي شمرد:«قل موتوا بغيظكم وادخلوالنّار بشرككم ثمّ كونوا حجاره من سجّين منضود!» و مي گويد كه اين نشانه ي قدرت تامه ي خداست كه در اوج اختلافات ديني ميان شيعيان (كه البته باني آن خود شيخيه و اخباريّه مخصوصاً در كربلا بودند) بنده اي را از عجم ها انتخاب فرموده و زبان او را به آياتي گشوده كه هيچ كس قبل از آن سبقت به مثل آن نگرفته و هرچه بخواهد در هروقتي تكلّم مي كند، در حالي كه «امّي صرف» (درس نخوانده ي محض) است!! البته چند سال تحصيل وي در شيراز و كربلا، در منابع تاريخي متعددي ذكر شده و دروغ وي محرز است. لذا منابع جديدتر بهايي كوشيده اند اين ادعايش را توجيه كنند. علي محمد مذكور، حجت وافيه و آشكار خود را از فوق عالم عقول و در نتيجه تصديق امر خويش را (كه به غايت عظيم و صعب است!) بر اغلب مردم دشوار مي داند و آوردن حتي يك آيه مثل آياتش را ممتنع و محال و آن را نه صنع خود بلكه همانند قرآن كريم از فضل خدا و از خزاين غيب مي شمرد كه از جانب حجت خدا (امام عصر عليه السلام) بر وي افاضه و بر زبان و قلمش جاري شده است و شباهتي تام به قرآن دارد434. از اين بالاتر:«سواي اين آيه ي عظمي و حجت كبري، شؤون لاهوتيه ي عجيبه (تندنويسي و نيل به مقام روح مناجات كه مقعد انس با محبوب است!) به صاحب اين نفس عطا فرموده435!». با اين حال وي تصريح مي كند:«كلّ آياتي كه خداوند از لسان من جاري فرموده، معني و لفظ آن در مقابل يك حرف از كتاب الله (قرآن) و كلمات اهل بيت عصمت، معدوم ص رف است...436» و علي رغم اين كه ادعا مي كند معاني و الفاظي كه از ملأ غيوب به عالم ظهور آورده در هيچ يك از ادعيه ي مأثوره(دعاهاي موجود در كتب شيعه) نيست، اقرار عجيبي مي كند كه خلاف دعاوي آينده ي خودش و ساير ادعاهاي بهاء و عبدالبهاء و پيروانشان است و نشان مي دهد كه وي فقط دنبال رياست و اثبات برتري خود بر علماي شيعه بود:«توهّم ننمايي كه مي گويم اين دعوات اتمّ و اعظم است! نه چنين است. به حق خداوندي كه آل الله(تعبير رايج بين شيخيه درباره ي اهل البيت عليهم السلام) را به ولايت مطلقه ي خود ظاهر فرموده كه وجود و صفات من و كلماتي كه از لسان و قلم من جاري شده و باذن الله خواهد شد، معادل يك حرف از ادعيه ي اهل بيت عصمت سلام الله عليهم نخواهد شد. لاجل(براي) آن كه ايشان در موادّ مشيّت الله سكني نموده اند و ماسواي ايشان در اثر فعل ايشان مذكورند...437» وي مدّعي بود كه مقامات غيبيه ي عاليه را به كلماتي مختصر بيان كرده تا مردم را از وقوف در حدود بعيده ي استدلال و مجادله و موعظه ي حسنه(كه او ذكري از آن ها ننموده) به ملأ اعلي ترقّي دهد و ادعا مي كرد كه احمد بن زين الدين(شيخ احسائي) موحّدي بزرگوار بود كه علماي شيعه حتي قشري(اندكي) از كلمات او را درك نكرده اند و صوفيه را نيز محجوب و دورافتاده از ظاهر و نيز باطن، بلكه راه پيماي طريقي كه كاملاً ظلمت و شرك است، مي شمرد و طرفداران ملاصدرا و امثال او را نيز بر باطل مي داند و مي گويد كه امام غايب عجل الله فرجه عبدي از عبيد خود را از بحبوحه ي اعجام و اشراف، براي حفظ دين انتخاب و علم توحيد و حكمت حقّه كه اعظم كلّ خيرات است به او عطا فرموده تا وي با علم به باطن باطن آيات الهي بر همه ي علماء (كه مشرف به دانش نكات ظاهري قرآن و احاديثند) و عرفا(كه مشرف به دقائق بواطن ملأ اعلي هستند) حجتي تام و كامل باشد كه طاعت و محبّتش و اطاعت احكامش را بر همگان واجب و تعاليمش را دين خالص خداوند مي شمرد و مدعي مي شود كه هركه او را دوست دارد، خدا و رسولش و اوليائش را دوست داشته و هركه به او جاهل است، به خدا و رسولش و اوليائش جاهل بوده و همين افتخار براي او بس است و گمان كرده كه اين ظهور آيات و مناجات، حاصل خوابي بود كه ديده كه سر مطهر امام حسين عليه السلام و ذوي القربي را مشاهده كرده و هفت جرعه از خون آن حضرت نوشيده و از بركت آن سينه اش منشرح و پر از حقيقت شده بود438. البته شايد هم تعبير آن،هفت سال دعوت شيطاني وي از1260تا 1266 و ريختن خون هزاران شيعه ي عالم و عامي و گمراهي ميليون ها نفر بر اثر تعاليم وي بوده باشد. به ادعاي وي تا وقتي كه در اواخر دوره ي پيامبر اسلام(ص) (يعني اكمال دين و اتمام نعمت در غدير خم)، دين و اهلش به مقام انسانيّت رسيدند و از آن زمان (كه مكلف به اوامر دين اسلام شدند) تا زمان آغاز غيبت امام عصر عليه السلام كه دينداران به بلوغ مشعر توحيد رسيدند، خداوند حفظ دين و اهلش را به چهارده نفس مقدّس واگذار فرمود و چون دينداران به اوّلين سال بلوغ (260 هجري) رسيدند، حجت خود را غايب و به مردم امر فرمود كه از حجتش پيروي كنند و آن ها با مجاهدات نفس به مقام علم و اجتهاد ترقي نمودند و در مدت ده قرن (يعني1260كه سال ادعاي وي بود) اختلافاتي در ميان فرقه ي اثني عشريه مقرر داشته تا آن كه همه از ترس خدا و حكم دين، صادقانه مجاهده و به اعمال حق مبادرت كنند و از ديگران بي نياز شوند و توحيد را كه مقصود بالذات ممكنات است درك نمايند. در اين دوره هركه كاملاً به دين اسلام عمل و به ولايت اهل البيت(ع) اقرار نمايد، اما از حكم حسين بن روح رحمه الله عليه اعراض كند، همه ي اعمالش بر باد رفته است و پس از هزار سال هم كه اختلاف به منتهي درجه اش رسيد، رحمت خدا اقتضا كرد كه«از جانب حجّت خود عبدي را با حجّت وافيه منتخب و اظهار فرمايد تا آن كه سبيل اختلافات را به نقطه ي وحدت برساند...439» پرواضح است كه وي مقام عقلي و توحيدي مردم زمانش را از مردم (شيعه) عصر پيامبر(ص)و ائمه(ع) و نيز مقام خودش را از مقام نواب اربعه ي امام عصر عليه السلام در دوره ي غيبت صغري بالاتر مي دانست و عليرغم اين كه ظاهراً تصريحي به لفظ بابيّت براي خود ندارد، اما با شرحي كه درباره ي نجباء (پيامبر-ص-، اميرالمؤمنين-ع-، ائمه و فاطمه زهرا صلوات الله عليهم ) اركان نقباء نجباء مي دهد و انكار و بغض آن ها را موجب ورود به دوزخ دانسته و ردّ ايشان را ردّ خداوند عالم و طاعت ايشان را طاعت او مي شمرد و معرفت يكي از آن ها را معرفت همه ي آن ها (نجباء) و انكار يكي را انكار همه ي آن ها مي داند و اعتقاد به آن ها را جزء اصول دين محسوب مي دارد و با توضيحاتي كه مي دهد، اركان و نقباء نجباء را در ذيل ائمّه ي اطهار عليهم السلام قرار داده و احكام معاد و آخرت را نيز منطوي و مسطور در معرفت خدا و پيامبر و ائمه(ع) دانسته است و شيخ احمد را شيعه ي خالص و منفرد در مقام توحيد (و قائل به معاد جسماني) و منكران و دشنام دهندگان او و قائم مقامش و دوستدارانش را ناصبي و جهنمي شمرده است. با جمع بين اين توضيحات و ادعاهايي كه در اوايل صحيفه ي عدليّه نموده و از نظر خوانندگان گذشت، قطعاً وي خود را جزء نجباء قلمداد كرده است كه ترجماني از همان ركن رابع است. در اين مرحله، او اميرالمؤمنين عليه السلام را حامل ولايت مطلقه و باب الله مي دانست، نه خودش را440. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 434 ر-ك: همان منبع، ص ص6-4. 435 همان، ص6. 436 همان، ص5. 437 همان، ص7. شيخيّه تابع نظر شيخ احمد احسائي (در شرح زيارت جامعه كبيره) بودند و اهل البيت عليهم السلام به منزله ي علل اربعه ي ماسواي خود هستند! علماي متشرع نيز اين عقيده را شرك و غلوّ مي دانند. 438 ر-ك: همان، ص ص9-8. 439 همان، ص4. 440 ر-ك: همان، ص ص23-17. پاورقي
|
|
|
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي امروز نهضت امام خميني فراگير شده است
صبر و يقين، دو خصوصيت هدايتگران مايلم عرايض خود را با آيه اي از قرآن آغاز كنم كه امام بزرگوار ما مصداق آن بود. در سوره ي مباركه ي سجده، خداي متعال ضمن بيان حالات ملّتها و اقوام و انسانهاي مبارز و پر تلاش مؤمن، اين تعبير را مي فرمايد: «و جعلنا منهم أئمّه يهدون بأمرنا لمّا صبروا و كانوا بأياتنا يوقنون»83؛ كساني كه دو خصوصيت و دو امتياز را در خود به وجود آوردند، به اين موهبت بزرگ سرافراز شدند كه خداي متعال زمام هدايت مجموعه هاي انساني را به آنها سپرد. آن دو خصوصيت، يكي صبر است و ديگري يقين؛ «لمّا صبروا و كانوا بأياتنا يوقنون». يقين، همان ايمان آگاهانه و روشن بينانه است كه وسوسه ها نمي تواند آن را در دل انسان، سست بنياد كند. صبر، خصوصيتي است كه به يك انسان بزرگ اين امكان را مي دهد كه در راه آرمانهايي كه آگاهانه و روشن بينانه انتخاب كرده است، به هنگام مواجهه با مشكلات، خود و راه خود را گم نكند؛ هدف را فراموش نكند و منصرف نشود. همه پيغمبران، همه هدايتگران و همه كساني كه توانسته اند در مسير تاريخ بشر يك اثر ماندگار و تحسين برانگيز از خود به جا بگذارند، بايد از اين دو خصوصيت برخوردار مي بودند. امام راحل ما، اين تجديد كننده حيات اسلام در ميان ملّت ما و امّت اسلامي، از اين دو خصوصيت برخوردار بود. فرق امام بزرگوار ما و ديگر مصلحان تاريخ اسلام در يكي دو قرن اخير همين بود. امام وارد صحنه شد، وسط ميدان آمد، ميان مردم بود، با مردم حرف زد، اصول خود را براي مردم تبيين كرد و آنها را به ايمان روشن بينانه و آگاهانه اي مثل ايمان خود رساند؛ آن گاه ايمان و انگيزه مردم و تعاليم اسلام، معركه را به سود حقّ و حقيقت تمام كرد. ديگران نمي توانستند و نتوانستند اين مرحله دشوار را پيش ببرند؛ اما امام توانست. ملّت ايران به اين اصول اعتقاد پيدا كرد، ايمان آورد و در راه آن به مجاهدت پرداخت. نتيجه اين شد كه اوّلاً نظام اسلامي علي رغم همه كارشكنيها و دشمنيها به پيروزي رسيد و روزبه روز تا امروز ريشه دارتر شد و ثانياً فكر تحقّق و حيات دوباره اسلام و نجات امّت اسلامي از ظلم و استكبار قدرتهاي مستكبر، در مرزهاي اين كشور محدود نماند. امروز شما به هر كشور اسلامي در شرق و غرب دنياي اسلام برويد - چه در خاورميانه، چه در كشورهاي عربي، چه در شمال آفريقا و چه در كشورهاي شرق آسيا؛ در مناطقي كه مسلمانان مجموعه هايي را تشكيل داده اند - خواهيد ديد انگيزه اسلامي، تمايل به حاكميت اسلام و نفرت از تسلّط استثمارگران و استعمارگران و ظالمان، در ميان مردم، بخصوص در ميان جوانان، نوجوانان، نخبگان و روشنفكران موج مي زند. در دنياي اسلام اين خبرها نبود. اصول امام چه بود كه توانست اين موفقيت بزرگ را به وجود آورد؟ بيانات در چهاردهمين سالگرد رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني ( ره ) ـ 14/3/82 اسلام و مردم، محورهاي اصول امام محور همه اصول و قواعد كار امام بزرگوار ما در دو چيز خلاصه مي شد: اسلام و مردم. اعتقاد به مردم را هم امام بزرگوار ما از اسلام گرفت. اسلام است كه روي حقّ ملّتها، اهميت رأي ملّتها و تأثير جهاد و حضور آنها تأكيد مي كند؛ لذا امام بزرگوار محور كار را اسلام و مردم قرار داد؛ عظمت اسلام، عظمت مردم؛ اقتدار اسلام، اقتدار مردم؛ شكست ناپذيري اسلام، شكست ناپذيري مردم. مهمترين كاري كه امام بزرگوار ما در سطح دنياي اسلام انجام داد، اين بود كه ابعاد سياسي و اجتماعي اسلام را احياء كرد. از روزي كه استعمار وارد كشورهاي اسلامي شد، همه تلاش استعمارگران و سلطه گران اين بود كه ابعاد سياسي و اجتماعي اسلام، عدالتخواهي، آزاديخواهي و استقلال طلبي اسلام را از اسلام حذف كنند. سلطه گران براي اين كه استيلاي خود را بر ملّتها و منابع كشورهاي اسلامي هرچه بيشتر گسترش دهند، خود را ناچار مي ديدند كه ابعاد سياسي اسلام را از اسلام جدا كنند و اسلام را به معناي تسليم در مقابل حوادث، تسليم در مقابل اشغالگر و تسليم در مقابل دشمن ظالم و قوي پنجه تفسير كنند. امام حقايق فراموش شده اسلام را احياء كرد؛ عدالتخواهي اسلام را سر دست بلند كرد؛ ضدّيت اسلام را با تبعيض و اختلاف طبقاتي و اشرافيتها علني كرد. از روز اوّل تا روزهاي آخر عمر، امام بزرگوار روي قشرهاي مستضعف، پابرهنه ها و محرومان تكيه كرد. بارها و بارها در آغاز تشكيل نظام اسلامي و در طول ده سال عمر با بركتش در مقام رهبري نظام اسلامي، به مسؤولان و به همه ما تأكيد كرد كه بايد رعايت حال ضعفا را بكنيد؛ شما مرهون طبقه پابرهنه اين كشوريد. عزيزان من؛ ملّت بزرگ ايران! هر جا و در هر موردي ما به اين توصيه امام توجّه نموديم و در برنامه ريزيها، قانونگذاريها، اجرا و عزل و نصبها، به اين نصيحت عمل كرديم، پيروزي نصيب ما شد. بيانات در چهاردهمين سالگرد رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني ( ره ) ـ 14/3/82 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 83. سوره ي سجده، آيه ي 24. پاورقي
|
|