(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 17 آذر 1390- شماره 20091

دعاهاي صحيفه سجاديه، تفسير آيات قرآن كريم
به مناسبت 12محرم سالروز شهادت چهارمين خورشيد هدايت
نسيمي از آموزه هاي امام سجاد(ع)



دعاهاي صحيفه سجاديه، تفسير آيات قرآن كريم

آيت الله جوادي آملي
اگر وجود گرامي رسول اكرم(ص) به ما فرمود: قرآن و عترت همتاي همند؛ يكي از بارزترين مصداق همتايي قرآن و عترت اين است كه امام معصوم(ع) قرآن را بر مردم تلاوت مي كند، همان طوري كه رسول گرامي يتلوا عليهم آياتك (1). قرآن را و معارف قرآن را به مردم ياد مي دهد، همانطوري كه رسول گرامي يعلمهم الكتاب و الحكمه (2) راه تهذيب نفوس و تزكيه دلها را به مردم ياد مي دهد، همانطوري كه رسول گرامي يزكيهم(3) و چيزي كه در اختيار بشر نيست و بشر به آنها نيازمند است و راهي براي تحصيل آنها ندارد كه يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون(4) است و رسول گرامي عهده دار اين بخش چهارم است، عترت طاهرين هم همين كارها را مي كنند.
بعضي از امور است كه مورد نياز بشر هست، جامعه به آنها نيازمند است؛ ولي نه راهش را بلد است، نه بر فرض راه بلد باشد، توان طي آن طريق را دارد؛ اين راه «وحي» است. انسان كامل آن راه را طي مي كند و به آن مقصد مي رسد و مقصود خود را در آن مقصد مي بيند، دست ديگران را مي گيرد، مي گويد: بياييد، راه اين است اين بخش چهار مخصوص انسانهاي كامل است مثل اهل بيت، كه فرمود: و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون، نه ما لا تعلمون! نه چيزي به شما ياد مي دهد كه شما نمي دانيد، تا بگوييد ممكن است علم پيشرفت بكند. ما ياد بگيريم، فرمود: بشر را از معارفي آگاه مي كنند كه بشر آن نيستند كه ياد بگيرند. و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون. يعني شما جامعه بشري، آن نيستيد كه ياد بگيريد. اين حرف هم به عنوان نذيراً للبشر (5) است، نذيراً للعالمين است.
فرمود: اين كتاب مال بشريت است، ما هو الا ذكري للبشر (6). يا تبارك الذي نزل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيراً (7) يعني اين كتاب،كتاب جهاني است. بنابراين اين با عرب سخن نمي گويد، براي تازي و فارسي حرف نمي زند؛ براي هر كه بشر است ولو نتواند حرف بزند.
همين كه بشر شد، خداي سبحان مي فرمايد: تو به يك اموري نيازمندي. بدون آن نمي تواني به حيات انساني بار يابي. نه راهش را بلدي، نه مقصد را مي داني و نه مقصود را مي شناسي. و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون. نه ما لاتعلمون. اين كان منفي نقش اش اين است. مثل اينكه ذات اقدس اله به خود رسول گرامي(ص) فرمود: ما چيزي يادت داديم كه تو با همه فروغ و نبوغي كه داشتي و داري، هرگز بدون آن نمي توانستي آگاه شوي: و علمك ما لم تكن تعلم (8)، نه ما لاتعلم!
وجود مبارك امام سجاد(ع) هم مصداق بارز همين عناوين ياد شده است. يعني تلاوت آيات را دارد. تعليم كتاب و حكمت را دارد. تزكيه نفوس را دارد و حرف هاي نو دارد. حرف هاي نو كه هم مورد نياز هست و هم كسي راهش را بلد نيست و هم ديگري توان اينكه برود و بياورد، ندارد.
وجود مبارك امام سجاد در قالب دعا اين حرف ها را بيان مي كردند. شما وقتي در خدمت صحيفه سجاديه باشيد، مي بينيد اين به منزله تفسير تقريبا كامل يك دوره قرآن كريم است. آنچه را كه ذات اقدس اله به عنوان آيات آفاقي ذكر مي كند، ايشان به عنوان تفسير انفسي تشريح مي كند.
خدا براي خود كمالاتي ذكر مي كند، اسماي حسنائي ذكر مي كند، صفات عليايي ذكر مي كند، بعد منطقه ممنوعه را هم ترسيم مي كند، منطقه جائز را هم تشريح مي كند كه كجا يحذركم الله نفسه (9) است، كجا جاي شما نيست، كجا مخصوص خداست و كجا جاي فرشته هاست و كجا جاي انسانهاي كامل است و كجا جاي تحصيل است و مانند آن. اين مرزها را مشخص مي كند.
تا آنجا كه جاي فرشته هاست و انسانهاي كامل است، در اين ادعيه نوراني امام سجاد آمده؛ كه خدايا! فلان مقام را به ما بدهيد، فلان منزلت را به ما بدهيد، فلان درجه را به ما بدهيد، فلان رفعت را بهره ما بكنيد و مانند آن. اينها را به صورت دعا ذكر مي كند و از خداي سبحان مي خواهد. يعني آنچه كه در قرآن به عنوان بود و نبود مطرح است، امام سجاد به عنوان بايد و نبايد تبيين مي كند.
خدا مي فرمايد كه: ذات اقدس اله اين اوصاف را دارد. امام سجاد عرض مي كند: خدايا! اين اوصاف را به ما بده! اين را در منطقه سوم مي گويد، نه منطقه اول، نه منطقه دوم. منطقه اول كه مقام ذات است كه منطقه ممنوعه است كه احدي راه ندارد. قلمرو دوم كه صفات ذات است و نامتناهي است، اين منطقه ممنوعه است و احدي راه ندارد كه كسي برود، اكتناه كند؛ آن نامتناهي را تحصيل كند!
منطقه سوم، منطقه اوصاف فعلي خداست؛ افعال خداست، كمالات فعلي خداست. فرشتگان در اين منطقه هستند، انسانهاي كامل، انبياء و اولياء (عليهم السلام) در اين منطقه هستند. وجود مبارك امام سجاد در دعاها به ما مي فرمايد: اين راهها را برويد، حالا هر اندازه رسيديد. هر اندازه بهره شما شد، راهتان اين است. اين دعاي مكارم الاخلاق بسياري از آيات را به همراه خود تفسير مي كند.
به خدا عرض مي كند: «اللهم عبدني لك و لا تفسد عبادتي بالعجب واجر للناس علي يدي الخير و لا تمحقه بالمن و هب لي معالي الاخلاق و اعصمني من الفخر(10). عرض كرد: خدايا! من انسانم. هم با تو رابطه دارم، هم با جامعه رابطه دارم، هم با جهان رابطه دارم. من يك پيوند مثلث گونه پربركتي دارم. رابطه من با تو رابطه بندگي محض باشد! توفيقي بده كه فقط تو را بپرستم و خوب هم بپرستم و از غير تو حساب نبرم و براي تو عبادت كنم. فقط مخصوص تو باشم، بنده تو باشم! نه ميل خودم را در اين پرستش دخيل بدانم، نه خواسته ديگري را.
عجب، نابودكننده اعمال و عبادات
گاهي انسان ممكن است توفيق عبادت پيدا بكند، ولي عجب و غرور يك آفتي است كه از درون اين را مي پوساند. ممكن است يك كسي بنده خدا باشد، عبادت بكند، ولي عجب از درون اين را مي پوساند. يك وقت مي بينيد يك ميوه از بيرون آسيب مي بيند، يك وقتي از درون مي پوسد. يك حشره اي در درون او پديد مي آيد. فرمود: مبادا عجب گرفتارم بكند وعبادت من به وسيله عجب از درون فاسد بشود. پس حدوثا و بقاء تو مدد ما باش! عبدني لك و لا تفسد عبادتي بالعجب. اين بخش عبادي است كه فعلا محل بحث ما نيست؛
بحث ما مربوط به ارائه خدمات نسبت به جامعه است. استانداري ها، فرمانداريي ها، بخشداري ها و زيرمجموعه هاي كارهاي اجرائي مشمول اين بخش از دعاي امام سجاد(ع) اند. عرض كرد: خدايا! آن توفيق را بده كه خير به دست من به مردم برسد! منظور از اين دست در مقابل پا نيست. منظور آن است كه شئون علمي و عملي من به سود جامعه مصرف بشود.
اينكه در قرآن كريم دارد: بما كسبت ايديكم(11)، معنايش اين نيست كه كارهائي كه شما با دست كرديد فقط حساب مي شود! چون غالب كارها با دست است، مي گويند: بما كسبت ايديكم. وگرنه انسان كاري را كه با پا انجام بدهد، جاي بدي را با پا برود، كار بد را با چشم بكند، كار بدي را با گوش بكند، همه اينها بما كسبت ايديكم است. امام سجاد عرض مي كند: خدايا! آن توفيق را بده كه با دست من خير به مردم برسد. تو كه مردم را مي پروارني، خير هم به مردم مي رساني، خوب چه بهتر كه به دست من باشد.
در همان دعاهائي كه در ماه مبارك رمضان مي خوانيد: واجعلني ممن تنتصربه لدينك و لا تستبدل به غيري(12) از همان قبيل هست، منتها در اجراي خير. خدايا! تو كه به مردم خير مي رساني، بندگانت را تأمين مي كني. آن توفيق را به من بده كه خير از طريق من به همه برسد.
سخن در اين نيست كه من به شيعه ها خير بكنم، به غير شيعه نكنم؛ يا به مسلمان خير برسانم، به غير مسلمان خير نرسانم! نه، مسلمان و كافر ندارد. وقتي انسان مظهر ذات اقدس اله شد؛ الآن كم نيستند كساني كه در ايران به سر مي برند و اسلام را متأسفانه درك نكردند و نپذيرفتند، ولي نظام اسلامي كاملا آنها را به عنوان يك شهروند تأمين مي كند. اين به بركت امام راحل است و خونهاي پاك شهيدان است كه آنها هم از امنيت برخوردارند.
لزوم جهاني فكر كردن
فرمود: خدايا! مردم، نه بندگان؛ مردم، چه تو را بپرستند، چه تو را نپرستند، آن توفيق را بده كه به دست من به آنها خير برسد. اين معنايش اين است كه آدم جهاني فكر مي كند. اين معنايش اين است كه مظهر ذات اقدس اله است. اينكه خدا فرمود: هيچ جنبنده اي نيست، مگر اينكه من او را روزي مي دهم. ديگر نمي گويم حالا اين مار و عقرب است يا اين گراز و كرگدن و گرگ است!! فرمود: من به طاووس هم روزي مي دهم، گرگ را هم روزي مي دهم. امام سجاد عرض مي كند: خدايا! ما را مظهر يك چنين نامي بكن! و اجرللناس علي يدي الخير، نه للمسلمين!
مسلمين، شيعيان، آنها يك معارف خاصه را دارند، روزي هاي مخصوص دارند. بركات ديگر دارند، علوم ديگر دارند؛ آن روزي هاي ويژه است. اما اصل خير رساندن كه خدا فرمود: بيده الخير(13)، خير به دست خداست: فرمود: مرا مظهر خودت بكن كه من به مردم خير برسانم.
گاهي هم انسان اين توفيق را دارد كه به جامعه خير مي رساند، ولي گرفتار غرور مي شود، منت مي گذارد. وقتي كه منت گذاشت، خير خودش را باطل مي كند: لاتبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذي(14)؛ فوراً امام سجاد از ذات أقدس اله درخواست مي كند: و لاتمحقه بالمن. مبادا خداي ناكرده من بر كسي منت بگذارم و كار خودم را باطل بكنم؛ اينچنين نباشد.
يك بيان نوراني پدر بزرگوار او يعني حسين بن علي(ع) از جدش نقل كرد كه ان الله سبحانه و تعالي يحب معالي الامور و يكره سفسافها(15). خداي سبحان همت هاي بلند، فكرهاي بلند، روحيه هاي بلند، انديشه ها و انگيزه هاي والا و بلند را دوست دارد. همت هاي پست را خدا دوست ندارد، فكر پست را خدا دوست ندارد. اين حديث شريف از وجود مبارك رسول گرامي به وسيله امام حسين(ع) به همه ما رسيده است.
وجود مبارك امام سجاد در آن دعا به خدا عرض مي كند: پروردگارا! و هب لي معالي الامور. آن همت هاي بلند، آن فكرهاي بلند، آن انديشه ها و انگيزه هاي بلند را به من ببخش؛ ولي و اعصمني من الفخر. آفت مقام بلند، فخر كردن است. مرا از اين آسيب و ويروس نجات بده. من به مقام والا برسم، ولي فخر نكنم. يعني اين ميوه شاداب و شيرين از درون آسيب نبيند.
شما اين معارف را مي بينيد كاملا ذات أقدس اله در آيات قرآن كريم تبيين كرده؛ يا اين را به عنوان اسماي حسناي خود شمرده، يا به عنوان اينكه فرشتگان يك چنين اوصافي دارند شمرده و مانند آن و امام سجاد(ع) به ما آموخت كه اين دعاها را بخوانيم و مضمونش را ازخداي سبحان طلب بكنيم.
قهراً دعاي امام سجاد، سنت و سيرت امام سجاد به منزله تفسير آيات قرآن كريم است بر منهج تفسير انفسي. يعني آنچه كه در آفاق است، آنچه كه در بود و نبود است، به بايد و نبايد مي كشاند. آنچه كه مربوط به اسماي حسناي الهي است، در خويشتن خويش پياده مي كند و به مقامي مي رسد و شاگردان خود را هم به اين مقام والا مي رساند. اين است كه دعاهاي آن حضرت به منزله تفسير قرآن كريم است.
قهراً امام مي شود تالي تلو قرآن؛ در تبيين قرآن، در تعليل قرآن، در اجراي قرآن، در حمايت و دفاع از احكام و حكم قرآن؛ امام همتاي قرآن كريم مي شود. آنچه كه در كربلا گذشت هم تبيين بود، هم تعليل بود، هم درصدد اجرا بود، هم درصدد حمايت.
مراتب امر به معروف و نهي از منكر
اين ايام هم كه ايام امر به معروف و نهي از منكر است؛ مستحضريد آن بخش هاي پاياني و مهم امر به معروف و نهي از منكر به عهده مسئولان نظام است، اما دو مرتبه اش ديگر وظيفه همه ماست. آن مرحله اولش «انزجار قلبي» است. يعني ما از گناه بدمان بيايد، اين براي ما واجب است. از گناهكار منزجر باشيم، اين براي ما واجب است. يعني اگر ديديم يك كسي تبهكار است، قلباً بايد از او منزجر باشيم.
اين انزجار دروني اولين مرتبه امر به معروف و نهي از منكر است كه واجب است. گفتن مرحله دوم است كه آن هم واجب است؛ ولي اولين مرحله انزجار است كه ما از كسي كه گناه مي كند، عالماً عامداً دارد گناه مي كند بدمان بيايد. كسي جاهل هست، بايد او را عالم كرد. كسي ساهي و ناسي و غافل است، بايد متنبه اش كرد، هشيارش كرد و مانند آن. اما كسي كه روي علم و عمد دارد گناه مي كند، ما بايد هم از گناه بدمان بيايد، هم از گنهكار بايد منزجر باشيم و اين بيان نوراني سيدالشهداء(ع) است.
بنابراين وجود مبارك امام سجاد(ع) از اين جهت مثل امام حسين(ع) يا سائر ائمه ديگر (عليهم السلام) همتاي قرآن است و سعي مي كند كه آن معارف و حكم قرآني را تفسير انفسي بكند و ما را به اين معارف آشنا سازد.
در روز عاشورا كه وجود مبارك أبي عبدالله اسرار امامت را به امام سجاد(ع) سپرد، بنابر اين شد كه همه اين قافله فتواها را از وجود مبارك امام سجاد بگيرند، منتها به حسب ظاهر زينب كبري(س) اينها را ابلاغ بكند تا آنها نفهمند.
كه امام زمان، وجود مبارك امام سجاد است. همين كار را هم مي كردند. زينب كبري(س) مسائل و احكام فقهي را از وجود مبارك امام سجاد داشت و به قافله اعلام مي كرد.
در هنگام توديع اين بدن بي سر، وجود مبارك امام سجاد خيلي اظهار بي تابي مي كرد. البته اينها از آن جهت كه عطوف اند، رئوف اند، قلب ظريفي دارند. از آن جهت كه مي دانند در راه ذات أقدس اله اينها را قرباني كرده اند، در كمال عزت و عظمت اين مصيبت را تحمل كرده اند.
اينها در جائي كه بايد ساكت باشند، گريه نمي كردند. آنجايي كه جاي عاطفه و جاي انكسار دل بود، البته اشك مي ريختند وگرنه در مجلسين دولت اموي، آنجا كه جاي سخنراني بود اشك نمي ريختند وگرنه آنجا كه زينب كبري دارد استدلال مي كند، گفت وگو مي كند، آنها سخنراني مي كردند و همچنين در جائي كه امام سجاد(ع) در بين راه يا در شام مي خواست سخنراني كند، آنجا جاي اشك و اينها نبود.
وقتي زينب و زين العابدين(ع)؛ اين عمه و برادرزاده كنار اين نعش بي سر دارند وداع مي كنند از اين نعش، نقل كرده اند زين العابدين خيلي اظهار عاطفه كرد. زينب كبري(س) به او فرمود: چرا اين قدر بي تابي مي كني؟ فرمود: اينها نگذاشتند ما ابدان شهدايمان را دفن كنيم! همين طور در بيابان رها كرديم، داريم مي رويم و من مسئول دفن اجسادم. اينها كشته هاي خودشان را دفن كردند؛ بعد درباره شهداي ما گفتند: من ينتدب للحسين(16). كيست كه جواب ما را بدهد و اينها را اسب تازان كند و زير نعل ها له كند؟! من نگراني ام اين است و من مسئول دفن اين اجسادم.
زينب كبري به امام سجاد عرض كرد كه: كاني باسواق قد حفت حول هذا القبر الشريف(17). اينجا فعلا بيابان است، اما طولي نمي كشد اينجا شهر مي شود، اينجا آرامگاه مي شود، اينجا مغازه ها مي سازند. مهاجرين مي آيند، زائران مي آيند و اينجا بعد از يك مدتي شهر عظيم مي شود؛ همين طور هم شد. كوفه كه مركز فرمانروايي آنها بود به صورت يك ويرانه درآمد، اما كربلا به صورت شهر عظيمي شد.
بعد وجود مبارك سكينه(س)، دختر أبي عبدالله كنار اين بدن آمد؛ اينها يكسان نبودند. اين دختر در بين ساير دخترهاي أبي عبدالله يك مزيت خاص داشت. وقتي حسن مثني از أبي عبدالله درخواست ازدواج با يكي از دختران حضرت را كرد. وجود مبارك سيدالشهداء(ع) طبق اين نقل فرمود: دخترم سكينه در حدي است كه تو نمي تواني با او به عنوان همسر زندگي كني! او خانه دار باشد براي تو، نيست. كان الغالب عليها الاستغراق مع الله(18). اين غالباً غرق جمال و جلال الهي است. يعني تو در لياقت او نيستي كه با او زندگي كني!! او يك چنين سمتي دارد. او حالا بنشيند براي تو غذا طبخ كند و اينها، اين در آن حدي كه هست، تو در آن حد نيستي! اين را وجود مبارك سيدالشهداء درباره دخترش سكينه فرمود.
سفارش سيدالشهدا به شيعيان
اين جريان معروف هم از حضرت سكينه است. خيلي ها كنار آن نعش بي سر بودند. حضرت كه با اين زبان فيزيكي حرف نمي زد تا همه بشنوند! سر مطهر كه قرآن خواند، خيلي ها نشنيدند. با يك زبان ملكوت گفت، بعضي ها شنيدند، خواص شنيدند. گاهي مصلحت در اين است كه يك عده زيادي هم بشنوند وگرنه با جريان فيزيكي و عادي نمي خواندند!
خيلي ها كنار اين نعش بي سر بودند؛ فقط سكينه شنيد كه حضرت مي فرمايد سلام مرا به شيعيان من برسان، بگو: هر وقت آب سرد مي نوشيد، به ياد من باشيد.
شيعتي ما ان شربتم ماء عذب فاذكروني
أو سمعتم بغريب أو شهيد فاندبوني(19)
فرمود: دخترم! سلام مرا به شيعيان من برسان، بگو: ياد بچه هايشان بدهند وقتي آب مي نوشند، بگويند: يا حسين! اين را حتماً ياد بچه هايتان بدهيد؛ بگذاريد علاقه سيدالشهداء در جان همه ما ظهور كند.
اولين وظيفه ما همان طوري كه پيغمبر فرمود قرآن و عترت از هم جدا نيستند، ما هم همان كار را بكنيم. اين بچه هاي ما كه به دنيا مي آيند؛ زير گوش راستشان اذان بگوييم، زير گوش چپشان اقامه بگوييم، يعني به قرآن و نام خدا. كام آنها را با تربت حسيني بگيريم. اولين قطره اي كه اين كودك مي خورد، بگذاريد آب تربت أبي عبدالله باشد.
يك تربتي تهيه كنيد، يك قطره اي از آن آب را در كام اين كودك بچشانيد تا او عشق حسيني را از قبل از شير مادر بگيرد؛ بچه ها اينچنين باشند.
شما كه اين افتخار را از نزديك ديديد؛ اين كشور را حسين بن علي حفظ كرد. شما در شب هاي عمليات بوديد و ديديد. در خاكريز مقدم اول مرثيه كربلا، كربلا بود؛ بعد در خاكريزهاي سوم چهارم سرود اي ايران، اي ايران يا بود، يا نبود! اصلش جريان كربلا بود، مردم به شوق شهادت و نام مبارك أبي عبدالله اين كشور را حفظ كرده اند. در سنگين ترين خطر، نام أبي عبدالله حفظ كرد؛ اين سرمايه ماست.
شما در بسياري از كشورها مي بينيد؛ در مراكش، خيلي از كشورها انقلاب مي كنند. انقلابشان تا شهريور 57 مي رسد، مهر 57 مي شود، آذر 57 مي شود، گاهي تا آبان 57 مي رسد؛ بعد افت مي كند. آنجا چون حسين بن علي نيست، انقلاب ها به آن ثمر نمي رسد.
اگر شما مي بينيد جنوب لبنان آزاد شده، به بركت قيام شما بود! همين فداكاري و نثار و ايثار بود؛ بنابراين دنياي ما اين است، آخرت ما اين است، دين ما اين است، مملكت ما اين است. خوب چرا ما اين را عزيز ندانيم؟! تنها براي اشك ريختن كه نيست! اين قباله شرافت اين مملكت است و آدم قباله خودش را خوب حفظ مي كند. اين سند شرافت است؛ تنها عاملي كه اين كشور را حفظ كرد، اشتياق به شهادت و تأسي به سالار شهيدان بود.
اين است كه به ما گفتند: بچه هايتان را با تربت حسيني كام بگيريد و بچه هايتان و همه تان هر وقت آب مي نوشيد، بگوييد: يا حسين، سلام الله علي الحسين. اين سفارش أبي عبدالله است كه به دخترش سكينه(س) گفت كه به شيعيان من بگو: شيعتي ما ان شربتم ماء عذب فاذكروني.
بعد فرمود: اين مطلب را هم به ياد شيعيان ما بدهيد؛ اگر اينها شهيدي دارند، غريبي دارند، مظلومي دارند، شهيد گمنامي دارند و مانند آن؛ من را بهانه نكنند، براي آنها اشك بريزند! آنها را بهانه كنند، براي من اشك بريزند. اين جور باشد. مبادا من را بهانه كنيد، براي آنها گريه بكنيد! مرثيه من را بخوانيد، دلتان براي آنها بسوزد! مرثيه آنها را بخوانيد، دلتان براي من بسوزد. چون وقتي دلتان براي من سوخت؛ هم دينتان تأمين مي شود، هم آئينتان. چون دلتان روي عقلتان براي من مي سوزد. اما براي بستگانتان روي عاطفه نفساني مي سوزد. از آن كاري ساخته نيست.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته)
در جمع پرسنل لشكر 25 كربلاي مازندران؛ مصلاي ساري- اسفند 1381
ــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) بقره/ 129
(2) جمعه/ 2
(3) جمعه/2
(4) بقره/ 151
(5) مدثر / 36
(6) مدثر/ 31
(7) فرقان/1
(8) نساء/ 113
(9) آل عمران/ 28
10- صحيفه سجاديه/ دعاي 20
11- شوري/ 30
12- كافي/ 4/162
13) كافي/ 2/ 518
14) بقره/ 264
15) مستدرك الوسائل- 4/ 243
16) بحارالانوار/ 45/ 59
17) بحارالانوار/ 98/114
18)اسعاف الراغبين/ 202
19) مستدرك الوسائل/ 17/26

 



به مناسبت 12محرم سالروز شهادت چهارمين خورشيد هدايت
نسيمي از آموزه هاي امام سجاد(ع)

محمدمهدي رشادتي
در مطلب حاضر نويسنده گلچيني از آموزه ها و معارف بلند امام زين العابدين(ع) در زمينه اخلاق فردي و اجتماعي را فراهم كرده كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
آموزه اول:پرهيز از به رخ كشيدن عيب ها
من رمي الناس بما فيهم رموه بما ليس فيه- هر كس به مردم عيبي را نسبت دهدكه واقعاً داراي آن عيب هستند، نهايتاً مردم به او عيبي را كه ندارد، نسبت خواهند داد.
(ميزان الحكمه ج 1 ص 159)
دستگاه آفرينش به گونه اي طراحي شده كه حركت جريان باطل را برنمي تابد. ظلم از جمله مهم ترين جريانات باطل است كه مصداق بارز آن عيب جويي و عيب گويي است و معمولا در اشخاص بيمار دل و كوتاه نظر ظهور و بروز پيدا مي كند.
شخص عيب جو، خود اولين قرباني است كه در حركت جريان حق، از مسير صحيح كاروان هستي، منحرف گشته و از مراتب كمال سقوط مي كند. منشأ چنين حالت و روحيه اي در واقع به اين برمي گردد كه آدمي خود را خوب نمي شناسد و توجه ندارد به اينكه خودش به مراتب بيش از ديگران نقص و عيب دارد. (نهج البلاغه، حكمت 349)
از امام ششم نيز نقل است كه: هرگاه ديديد كسي گناهان و عيب مردم را مي جويد و گناهان خويش را از ياد برده، بدانيد كه گرفتار مكر خدا شده است. (ميزان الحكمه ج 2 ص 757)
اي بسي ظلمي كه بيني در كسان
خوي تو باشد در ايشان، اي فلان
اندر ايشان تافته هستي تو
از نفاق و ظلم و بد مستي تو
آن توي و آن زخم بر خود مي زني
بر خود آن ساعت تو لعنت مي كني
در خود آن بد را نمي بيني عيان
ورنه دشمن بوديي خود را به جان
حمله بر خود مي كني اي ساده مرد
همچون آن شيري كه بر خود حمله كرد
چون به قعر خوي خود اندر رسي
پس بداني كز تو بود آن ناكسي
(دفتر اول مثنوي- 1324- 1319)
آموزه دوم: تأكيد بر كيفيت نه كميت
لايقل عمل مع التقوي و كيف يقل مايتقبل. يعني هيچ كاري توام باتقوا كم نيست، چگونه كم باشد چيزي كه مقبول خدا واقع مي شود. (تحف العقول ص 582)
از نگاه ديني، عمل، بخودي خود فاقد ارزش است. عمل، هنگامي ارزشمند است كه با نيت خدايي همراه باشد. عمل هر گاه رنگ الهي به خود گرفت، قيمت پيدا مي كند.
نيت خدايي و رنگ الهي در واقع همان تقواست. يعني يك فرد مسلمان وقتي مي خواهد كاري انجام دهد، لازم است همه ضوابط شرعي را مراعات كند. محدوده هاي ممنوعه (حرام و مكروه) و منطقه هاي مجاز (واجب و مستحب) را محترم بشمارد.
بنابراين عمل با طعم الهي (رفتار همراه با تقوا) كوچك و بزرگش فرق نمي كند. رفتار شايسته، هر چند به لحاظ كميت ناچيز و به لحاظ حجم كوچك باشد، در پيشگاه پروردگار عالم مقبول مي افتد و همين گونه عمل است كه آدمي را به كمال و سعادت مي رساند.
لذا در قرآن تاكيد مي شود كه خداوند منحصراً از افراد متقي، عمل را مي پذيرد. (مائده/ 72) انسانها دعوت شده اند تا بهترين و نيكوترين رفتار را از خود بروز دهند و نه بيشترين و زيادترين آن را. (ملك/2)
آموزه سوم: اداي حقوق پدر و مادر
اما سجاد(ع) در رساله ارزشمند موسوم به حقوق درباره حق مادر و پدر مي فرمايند:
حق مادرت اين است كه بداني او:
1) تو را در جايي حمل كرد كه هيچ كس ديگري آن كار را انجام نمي دهد.
2) از ميوه دلش تو را خوراك داده است كه ديگري نمي دهد.
3) تو را با گوشش و چشمش و دستش و پايش و مويش و سراپايش و همه اعضايش نگه داري كرده است.
4) و به اين فداكاري شاد و خرم بوده و همواره از تو مواظبت نموده و هر ناگواري و دردي و هرگونه سختي و غم و اندوهي را تحمل كرده است تا دست آفات به تو نرسد.
5) دلش خوش بوده است كه تو سير باشي و او گرسنه، تو جامه بپوشي و او برهنه باشد.
تو را سيراب كند و خود تشنه بماند. تو را در سايه آورد و خود را زير آفتاب برد.
با سختي كشيدن ها تو را به نعمت رساند، با بي خوابي هاي خود تو را به خواب برد، شكمش را ظرف وجود تو ساخت، دامنش آسايشگاه تو و پستانش مشك آب تو، جانش فداي تو و بخاطر تو و به حساب تو، گرم و سرد روزگار را چشيد.
به اين اندازه كه دانستي، قدرش را بدان. البته جز به كمك و توفيق خداي توانا، توانايي سپاس او را نخواهي داشت.
اما حق پدرت اين است كه بداني: او بنياد و ريشه توست و تو شاخه او هستي.
اگر او نبود تو هم نبودي. پس هرگاه در خود صفت خوشايند و چيز پسنديده اي يافتي، بدان كه آن را از پدرت داري. خدا را سپاس گزار و او را نيز بدين مقدار كه دانستي قدر بدان و از او ممنون باش. (تحف العقول ص 926-862)
آموزه چهارم: آراستن خود به همه خوبي ها
امام چهارم مي فرمايند: همه خير و خوبي در دو چيز است:
1)مراقبت از نفس و خويشتن داري
2) بركندن چشم طمع از مال مردم و درخواست نكردن از آنان
(تحف العقول ص 582 و ميزان الحكمه ج 1 ص 343)
حضرت تاكيد فرمودند: انساني كه در هيچ كاري به مردم اميد نبندد و همه امور خود را به خدا واگذارد، خداوند نيز هر خواسته اي كه او داشته باشد، اجابت خواهد كرد. (ميزان الحكمه ج1 ص163)
درخواست از مردم نتايج بدي در پي دارد: از جمله:
1) مايه خواري و سرافكندگي در زندگي است.
2) شرم و حيا را از آدمي مي ستاند. (و تكرار آن قبح و زشتي تقاضا كردن را از بين مي برد)
3) از وقار و شكوه و منزلت انسان مي كاهد.
4) درخواست از مردم و تقاضاي كمك در واقع يك نوع فقر و نداري است. برعكس هر چه كمتر از مردم درخواست گردد، در واقع به يك نوع ثروت و توانگري دست يافته است.(تحف العقول ص 682 و ميزان الحكمه ج2 ص 977)
در آموزه هاي اسلامي به حفظ كرامت، عزت، بزرگواري و استقلال شخصيت انسانها بسيار تاكيد شده است. مومنان عزيزند، به هيچ قيمتي نبايد عزتمندي خويش را با درخواست هاي مكرر لكه دار كرده و يا آن را حراج كنند.
هر كه را باشد طمع، الكن شود
با طمع كي چشم و دل روشن شود
پيش چشم او خيال جاه و زر
همچنان باشد كه موي اندر بصر
(مثنوي- دفتر 2- 580- 975)
حد خود بشناس بر بالا مپر
تا نيفتي در نشيب شور و شر
گفت: اين معكوس مي گويي بدان
شور و شر، از طمع آيد سوي جان
(همان- دفتر 5- 2397-6932)
آموزه پنجم: بهره گيري از رحمت خدا
از اينكه كسي نجات يافته تعجب نيست، بلكه تعجب از انساني است كه هلاك شده است، كه چگونه با وجود رحمت گسترده خداوند سقوط نموده است. (ميزان الحكمه ج2 ص 914)
خداي مهربان براي هدايت و سعادت بشر از هيچ چيزي فروگذار نكرده است. پيش از همه فطرت الهي است كه از درون انسان وي را به سوي حقيقت و زيبايي و خيراخلاقي و كمال نهايي راهنمايي مي كند. ذات آدمي به زيباترين وجه با رنگ خدايي نقاشي شده است. (بقره/831)
انسان در پرتو نورافشاني فطرت و عقل از ناحيه درون و كمك و راهنمايي پيامبران الهي و دستگيري و رهبري مستمر امامان معصوم(ع) و علماء و اولياء و بالاخره با هدايت و همراهي كتابهاي آسماني از ناحيه بيرون، به سهولت مي تواند در مسير تعالي و تكامل قرار گيرد و انتظار معقول نيز همين است. آيا اگر دانش آموزي با فراهم بودن همه زمينه هاي تحصيل مانند مدرسه، معلم، كتاب تشويق و راهنمايي والدين و دوستان و امكانات مادي و معنوي و... باز هم بدنبال فرصت سوزي و بازيگوشي و بي اعتنايي باشد، شگفت انگيز نيست؟
رحمت خدا را ببينيد كه حتي اگر آدمي به اندازه سنگيني كوهها و درياهاي عالم گناه كند، همين كه واقعا پشيمان گردد، او را با آغوش باز مي پذيرد. آيا با اين همه سعه صدر و رحمت، اگر كسي بخواهد خود را به زور به جهنم ببرد، جاي تعجب نيست؟
سبق رحمت بر غضب هست اي فتي
لطف غالب بود در وصف خدا
(مثنوي- دفتر 5- 1951)
رحمت او سابق است از قهر او
سابقي خواهي برو سابق بجو
(مثنوي- دفتر 4- 5023)
آموزه ششم- عبرت گيري از مصيبت هاي روزانه
بيچاره آدمي، هر روز سه مصيبت به او مي رسد و حتي از يكي از آنها پند نمي گيرد. اگر عبرت مي گرفت و گوش فرا مي داد، كار دنيا و سختي هاي آن بر او آسان مي گرديد.
مصيبت اول: هر روز كه مي گذرد، يك روز از عمرش كاسته مي شود. اگر از مال او چيزي كم گردد، اندوهگين مي شود، در صورتي كه مال جايگزين دارد، اما عمر از دست رفته جبران نمي شود.
مصيبت دوم: هر روز روزيش را به طور كامل دريافت مي كند. چنانچه اين روزي، از راه حلال كسب شده باشد، بايد در قيامت حساب پس بدهد و اگر از راه حرام باشد، كيفر خواهد ديد.
مصيبت سوم: كه از دو قسم قبلي بزرگتر است، اين است كه هيچ روزي را به شب نمي رساند مگر اينكه يك منزل (يك گام) به آخرت نزديك تر شده است. اما او نمي داند كه آيا به سوي بهشت خواهد رفت و يا به طرف آتش گام برمي دارد. (ميزان الحكمه ج2 ص 546)
خرما نتوان خورد از اين خار كه كشتيم
ديبا نتوان كرد از اين پشم كه رشتيم
بر حرف معاصي خط عذري نكشيديم
پهلوي كبائر حسناتي ننوشتيم
ما كشته نفسيم و بس آوخ كه برآيد
از ما به قيامت كه چرا نفس نكشتيم
افسوس برين عمر گرانمايه كه بگذشت
ما از سر تقصير و خطا درنگذشتيم
پيري و جواني پي هم چون شب و روزند
ما شب و روز آمد و بيدار نگشتيم
(كليات سعدي ص 637)
آموزه هفتم: قدرداني و تشكر از ديگران
اشكر كم لله اشكر كم للناس. قدردان ترين شما از خدا، قدردان ترين شما از مردم است. (ميزان الحكمه ج 1 ص 745)
خداي متعال در روز قيامت به يكي از بندگان خود مي فرمايد: آيا از فلان كس تشكر كردي؟ بنده مي گويد: اي پروردگار از تو سپاسگزاري نمودم. خداوند مي فرمايد: چون از او تشكر نكردي از من نيز تشكر نكرده اي (همان) امام(ع) در رساله حقوق مي فرمايند: حق كسي كه به تو خوبي مي كند اين است كه از او تشكر نمايي و خوبي اش را به زبان آوري و از وي به نيكي ياد كني و ميان خود و خداوند برايش خالصانه دعا كني. اگر چنين رفتار كردي، بدون شك در نهان و آشكار در واقع از او تشكر كرده اي، وانگهي اگر روزي توانستي نيكي او را جبران كني، جبران كن. (تحف العقول ص172)
شكر او شكر خدا باشد يقين
چون به او احسان كرد توفيقش قرين
ترك شكرش، ترك شكر حق بود
حق او لاشك به حق ملحق بود
شكر مي كن مي خدا را در نعم
نيز مي كن شكر و ذكر خواجه هم
رحمت مادر، اگرچه از خداست
خدمت او هم فريضه ست و سزاست
زين سبب فرمود حق صلو عليه
كه محمد بود محتال اليه
در قيامت بنده را گويد خدا:
هين چه كردي آنچه دادم من تو را؟
گويد اي رب شكر تو كردم به جان
چون زتو بود اصل آن روزي و نان
گويدش حق: نه نكردي شكر من
چون نكردي شكر آن اكرام فن
بر كريمي كرده يي ظلم و ستم
نه زدست او رسيدت نعمتم
(مثنوي- دفتر 6- 3262-4523)
آموزه هشتم- نرم خويي و لطافت با مردم
امام چهارم(ع) فرمودند: آخرين سفارش حضرت خضر(ع) به جناب موسي(ع) اين بود كه: هيچ گناهكاري را به خاطر گناهش (و هر خطاي ديگري) سرزنش مكن و سپس فرمود: محبوب ترين صفات يك انسان در پيشگاه خداوند عبارتند از:
1)در عين توانگري و دارايي، قناعت در زندگي و روش ميانه (اقتصاد) را در پيش بگيرد.
2)در عين داشتن قدرت، گذشت از انتقام و چشم پوشي از خطاي ديگران را پيشه كند.
3)در مواجهه با مردم، نرمي و لطافت را سرلوحه كار خود قرار دهد.
و آن گاه تاكيد فرمودند: هيچ كس با ديگران در زندگي نرمي نكرد جز آنكه خداوند در روز قيامت با او به نرمي (ونه قهر و شدت) رفتار خواهد كرد. اي عزيز بدان كه اوج حكمت، ترس از خداي متعال است. (خصال ج1 ص821)
موسيا در پيش فرعون زمن
نرم بايد گفت قولا لينا
آب اگر در روغن جوشان كني
ديگدان و ديگ را ويران كني
نرم گو ليكن مگو غيرصواب
وسوسه مفروش در لين الخطاب
(مثنوي- دفتر 4- 3817-5183)
آموزه نهم: روش تعريف و تمجيد خدا
ابوحمزه ثمالي مي گويد: به امام سجاد(ع) گفتم شما مي فرماييد خدا را به پنج عبارت تمجيد كنيد. آن عبارات كدام هستند؟ حضرت فرمودند:
1) با عبارت (سبحان الله و بحمده) در واقع خدا را از سطح فكر افراد نادان و خدانشناس بالاتر دانسته اي.
2) با عبارت (لااله الاالله وحده لاشريك له) در واقع كلمه اخلاص را گفته اي و با گفتن اين ذكر از آتش جهنم نجات مي يابي مگر آنكه مستكبر و ظالم باشي.
3) با عبارت (استغفرالله و اتوب اليه) در واقع دو صفت مستكبر بودن و ظالم بودن را از خود پاك كرده اي.
4) با عبارت (لاحول و لاقوه الابالله) در واقع كار خود را به خدا واگذار كرده اي.
5) با عبارت (الحمدلله) در واقع در برابر همه نعمت ها شكر خداي متعال را به جاي آورده اي.
مستكبر و ظالم سه نشانه دارد كه از آن طريق قابل شناسايي است:
1- شخصي كه به گناه خود اصرار مي ورزد.
2- شخصي كه هواي نفس بر او غالب است.
3- شخصي كه دنيا را بر آخرتش بهتر و مقدم تر مي داند.
(خصال ج1 ص862)
آموزه دهم: پرهيز از دروغ
حضرت به فرزندان خود مي فرمودند:
از دروغ كوچك و بزرگش، جدي و شوخي اش دوري كنيد. زيرا انسان هرگاه در چيزي كوچك دروغ بگويد، به گفتن دروغ بزرگ تر نيز جرأت پيدا مي كند. (ميزان الحكمه ج2 ص178) از قول عايشه نقل مي كنند كه مي گفت: هيچ خصلتي از ديدگاه پيامبر(ص) منفورتر و زشت تر از دروغ نبود و هرگاه مطلع مي شد يكي از اصحابش دروغي گفته است، به او بي اعتنايي مي كرد تا آن وقتي كه خبردار مي شد وي توبه كرده است. (همان ص 589)
از منظر روانشناختي اگر توجه كنيم، شكستن حدود و مرزها، ورود به محدوده ممنوعه، هر چند اندك و كوچك باشد، كمترين اثرش، شكستن قبح و زشتي آن رفتار است، لذا در عمل به ضد ارزشها، نبايد مقياس را كوچك و بزرگ بودن و يا كم و زياد بودن آن قرار داد بلكه بدي و خطا و گناه را لازم است در تمام سطوح آن و در ذات خود زشت بدانيم تا بتوانيم از همه آنها اعم از كوچك و بزرگ اجتناب نماييم.
دل نيارامد به گفتار دروغ
آب روغن، هيچ نفروزد فروغ
در حديث راست، آرام دل است
راستي ها دانه دام دل است
(دفتر 2-6372- 5372)
دل بيارامد به گفتار صواب
آنچنانكه تشنه آرامد به آب
(دفتر 6- 6724) مثنوي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- قرآن كريم
2- نهج البلاغه، محمد دشتي، پيام مقدس
3- صحيفه كامله سجاديه، ترجمه عليرضا رجالي تهراني، نشر خادم الرضا
4- تحف العقول، شعبه الحراني، ترجمه علي اكبر غفاري، نشر اسلاميه
5- خصال، شيخ صدوق، ترجمه كمره اي، اسلاميه
6- منتخب ميزان الحكمه ، محمدي ري شهري، چاپ و نشر دارالحديث
7- مثنوي معنوي، مولوي، نشر مولي
8- كليات سعدي، نشر دوستان
9- پيشواي چهارم، هيئت تحريريه مؤسسه در راه حق، ناشر در راه حق

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14