(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 17 آذر 1390- شماره 20091

اين كربلاي چندم ما بود ! (شعر)
مروري بر كتاب «نقد و نظري بر شعر گذشته فارسي از ديدگاه اخلاق اسلامي»
همه مصيبت ها در اثر بي اعتنايي به مباني اخلاقي است
نوحه ريز
نماز غربت



اين كربلاي چندم ما بود ! (شعر)

عليرضا قزوه
اين كربلاي يك است
و كربلاي تازه ي ما از فردا شروع مي شود
و خاكريز اول ما همان حياط باغ سفارت است
جنگ جنوب را
همين سفارت به راه انداخت
و چندي پيش
آن همه درخت را دار زدند
شهيد همت بالا پريد از ديوار سفارت
شهيد تهراني مقدم
در صف مقدم اين جنگ است
يا كافي المهمات
مهمات كم داريم
تنها امن يجيب بخوان و نترس
زيارت عاشورا بخوان و با او باش
و فكر نكن به بدمست ها
كه قي مي كنند هر شب
در صفحه هاي فيس بوك
يا كافي المهمات
اين كربلاي چندم ما بود؟
و كربلاي ديگر ما ديروز بود
در اجتماع فتنه گران در اينترنت
بنا نيست كربلا تمام شود
كه در حياط سفارت هر روز تعزيه ست
دوربين ها و جاسوس ها ديروز آمدند
آنها هر روز با هيأتي تازه از راه مي رسند.
گاهي از مغازه اي فرش فروشي در روبه روي سفارت
انگار تمام نمي شود اين بازي
تو فكر مي كني
اگر سفارت نروژ بسته شود
پس ما چگونه به سرزمين اسكيموها برويم؟
و خرس قطبي شكار كنيم
اگر سفارت ايطاليا بسته شود
پس ما در كجا پيتزاي پپروني بخوريم؟
و برج كج نگاه كنيم
اگر سفارت فنارسه بسته شود
پس ما براي تعطيلات آخر هفته
در كدام شانزه ليزه سرسره بازي كنيم و تياتر ببينيم؟
ببين چه قشقرقي راه انداخته اند
دو قلوهاي به هم چسبيده ي انگليس و اسرائيل
در سايت هايشان
اما هنوز بازي ما با انگليس باقي ست
بناست دو كشته ما از سال 59
حساب شود
بناست هزار كشته ما از جنگ هاي جهاني
دويست شهيد بعلاوه ي هشتصد شهيد
تا كودتاي شعبان بي مخ
همه حساب شود
حتي آروغ هاي چرچيل
در خيابان زمان شاهي اش در تهران
و ته سيگارهاي روشني را
كه انداخت در چاه هاي نفت
حتي اجازه اي كه ندادند به ناصرالدين شاه
براي سفر به جنوب
تمام را حساب خواهيم كرد
و صورتحساب را خواهيم فرستاد
براي روباهي
كه با دم بريده از ايران رفت
حتي تيري كه خورد به پاي ستارخان
از سفارت انگليس شليك شد
و پارچه اي كه با آن مدرس را كشتند
ملحفه شخصي سفير انگليس بود
اينجا هميشه ديگ سفارت مي جوشيد
و رقاصه ها مي رقصيدند
فرقي نمي كند زن يا مرد
آخوند يا كراواتي
پلو مي دهند هميشه براي كشتن حسين
حتي گاهي پرچم سياه هم مي زنند
و روضه خوان هم مي آورند
همين ابن زيادهاي معاصر
ابن زيادهاي نو
شمرهاي فضانورد
حرمله هايي كه در كره ماه
دنبال خون علي اصغر مي گردند
و هميشه آنلاين اند
نگاه كن الاغي كه پنجه اش شبيه انسان است
سر برده در شيره ي عسل
نگاه كن به حياط سفارت
ديروز مجلس تعزيه درخت كشان داشتند
آمده اند اكسيژن انسانيت را بمكند
معلوم نيست از زير درخت ها
به كجا تونل زده اند
به رختخواب جناح سبز
به چاه هاي نفت بصره
به خانه شيخ خزعل جديد
در خواب لحظه اي
برادرم قيصر را ديدم
از ديوار سفارت بالا مي رفت
ايستاده بود و فرمان مي داد
و شاعران كه سفارت را اشغال كردند
و ميرزاده عشقي
و شهريار و بچه هاي لشكر عاشوراي شعر
سفارت را شعر اشغال كرد
وگرنه آنها
با قطعنامه اي تمام درخت ها را قطع مي كردند
درخت ها همين انسان هايند
كه ريشه كرده اند در وال استريت
و يزيد همين مجسمه آزادي ست
همين آدم هايند
كه نفس شان بند است به قطعنامه ها
به جاي شش
قطعنامه دارند در سينه هايشان
با هر نفس قطعنامه اي سمي صادر مي كنند
براي زنده و مرده ما قطعنامه دارند
اينها به هيچ كس رحم نمي كنند
اينها يك درصدند
با دويست و بيست بي بي سي
بي بي سي هايي كه رله مي شود به الجزيره گاهي
و صدايش شنيده مي شود از الرياض هميشه
و با رياضت اقتصادي و نفت شيخ ها زنده ست
بي بي سي تبر درست مي كند و بلوا
بي بي سي هر شب چلوكباب وطني مي دهد
در كافه نادري شاهزاده ها
بي بي سي تا هنوز
ارگان نوكران سفارت خانه ست
ارگان شاه باجي ها
مي گويي نه
نگاه كن كه هنوز
چيزي نمي نويسد از الان
و از كساني كه به نيابت از ما
به خيابان آمده اند
در تظاهرات بزرگ لندن فرياد مي زنند
اينها به هيچ كس رحم نمي كنند
حتي به مردم خودشان
حتي به اعتبار اين مجسمه بدبخت آزادي
و بچه ها از خواندن نماز شكر مي آيند
مي گويند:
شكر خدا
فتنه گران يتيم شدند!
و كربلا از فردا
شلوغ تر خواهد شد.

 



مروري بر كتاب «نقد و نظري بر شعر گذشته فارسي از ديدگاه اخلاق اسلامي»
همه مصيبت ها در اثر بي اعتنايي به مباني اخلاقي است

با قر رجبعلي
كتابي به غايت خواندني را مرور مي كنيم به قلم استاد ارجمند دكتر «حسين رزمجو» كه در چاپهاي اوليه خود با عنوان «شعر كهن فارسي در ترازوي نقد اخلاق اسلامي» انتشار يافته بود، اما بعدها نام آن تغيير يافت و همچون قبل در دو مجلد وزين به جامعه عرضه شد.
از آنجا كه چاپ تازه را نيافتم و مهمتر اين كه با چاپ قبلي آن انس و الفت خاصي برقرار كرده بودم و نمي خواستم آن را از دست بدهم، مرورم با استفاده از همان دو مجلدي است كه مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي منتشر كرده، گو اين كه به هر حال فرقي نمي كند و هر كس بخواهد به اين كتاب رجوع كند، بايد چاپ جديد آن را به دست آورد و چاپي كه مرور ما مبتني بر آن است، به كلي ناياب و دست نيافتني است. به هر حال نقد اخلاقي، اخلاق و معيارهاي آن در اسلام، رسالت هنر و اخلاق، شعر و پيوند آن با اخلاق، تعهد و مسئوليت در شعر، و شعر و شاعري از ديدگاه اسلام، عناوين اصلي مجلد اول اين رساله است. مجلد دوم كه خود شامل دو دفتر تحت عناوين «روشنايي ها و تاريكي ها» است، شامل نقد و بررسي برخي از مضامين آموزنده و بدآموز در زمينه اخلاق در آثار منظوم كهن فارسي است.
مؤلف كتاب مي گويد: بي گمان قلمرو وسيع هزار ساله شعر كهن فارسي، باچشم اندازهاي زيبا و متنوع خود، تجليگاه فرهنگ و ادب و مظاهري از ذوق و هنر ايراني مسلمان در دوران تاريخي بعد از اسلام است.
اين نويسنده با عنايت به اين نكته كه نقد بي گمان بايد براساس معيارهايي منطقي و خردپسند، و برپايه آگاهي و نيتي خير انجام گيرد، و دور از هرگونه حب و بغض و سليقه و برداشت شخصي باشد، در تبيين انگيزه و هدف خود براي رساله مورد بحث مي افزايد: از آن جا كه عقل و وجدان حق پذير انسان در بسياري موارد تحت الشعاع اميال او قرار مي گيرد و فريبايي نمودهاي صوري و زيبايي هاي ظاهري- خاصه در قلمرو هنرها- گاه چنان اثرات ژرفي بر روح و احساس آدمي وارد مي كند كه او را وامي دارد تا به انگيزه خيال، و يا به سبب نگراني از سرزنش مدعيان، با خويشتن فريبي از بيان واقعيتها و جانبداري سرباز بزند و احياناً حقيقت را فداي مصلحت بكند.
مؤلف كتاب در پي طرح اين مسئله، و براي مصون ماندن از اين گونه لغزش هاي فكري و عاطفي، سعي كرده است در وهله اول از قرآن و سپس از آراء و گفتار پيامبر اكرم(ص) سود بجويد. به عبارت ديگر، براساس آنچه كه در پيشگفتار كتاب تصريح شده، كوشش مؤلف در بررسي موضوع مورد بحث بر اين بوده است تا براهين و توجيهات او در ارزش سنجي موضوعات كتاب، همواره بر ضوابط اخلاقي مبتني بر «اصالت وحي» استوار باشد. به اين معني كه بر ارزش هايي تكيه كند كه تطور رسوم معمول و سليقه هاي شخصي و ارزش هاي منبعث از «اصالت راي» در اصول فطري آنها تغييري نمي دهد و گذشت زمان از بها و اهميتشان نمي كاهد.
مطالب جلد اول اين كتاب، در واقع مدخلي است براي پرداختن به مباحث اصلي آن يعني نقد شعر كهن فارسي براساس ضوابط اخلاق اسلامي.
فصل اول كتاب، ضمن پرداختن به معاني گوناگوني كه براي نقد برشمرده اند، توضيحاتي پيرامون انواع نقد و زمينه هاي پيدايش هر كدام ارائه مي دهد و نتيجه مي گيرد كه: از ميان انواع نقد، «نقد اخلاقي» يا انتقاد آثار ادبي از ديدگاه موازين اخلاقي، نسبت به ديگر انواع نقد سابقه اي طولاني تر و طرفداران بيشتري تاكنون داشته است.
اساس نقد ادبي بر مبناي اخلاق، مبتني بر تحقيق اين نكته است كه آيا ادب و هنر وسيله و افزار اخلاق و تربيت است يا اين كه خود هدف و غايت خويش به شمار مي رود؟ نويسنده با تحقيق و كاوش پيرامون انواع مكاتب ادبي، به اين نكته اشاره مي كند كه بيان و ترويج اصول اخلاقي مقبول در هر دوره در بسياري از آثار مهم ادبي، غرض و هدف اصلي شعرا و نويسندگان بوده است. و نتيجه مي گيرد:
اخلاق هم مانند دين و فروع آن، از جمله مقررات اجتماعي است و نويسنده اي كه هنر خود را در راه ترويج اخلاق به كار مي برد، در واقع به تأييد يكي از مقررات اجتماعي خدمت مي كند و رسالت پيامبرگونه هنرمندان راستين به ويژه شاعران و نويسندگان متعهد و مسئول، جز در طريق نشر مكارم و فضائل اخلاقي و مبارزه با ناپاكي ها و جلوگيري از انحطاط و سقوط معنوي بشريت تحقق نمي يابد.
در فصل دوم، تعاريفي از اخلاق، محاسن و مكارم اخلاقي به دست داده مي شود. مي دانيم كه شكوهمندي و رونق زندگي انسانهاي والا، بسته به فروغ دانشهاست. علم و معرفت، خود مانند بذري است كه بايد در زمينه اي مساعد برويد و رشد كند.
زميني كه دانش و فرهنگ و فضيلت مي تواند در آن برويد، و درخت شعور و آگاهي و خردمندي در فضاي مستعد و مناسب آن ببالد و ثمر دهد، اخلاق است. اخلاق فردي و اخلاق جمعي، ياد دادن و ياد گرفتن، نشر و انتقال دانش، توسعه و تعميق ابعاد فرهنگ و فكر، نياز به دلهايي پاك و مهذب دارد. در ميان مردمي كه نفس آنان پيراسته نباشد و جانشان آكنده از فروغ پاكي نگردد هيچ پرتو دانشي نمي تابد و اگر هم تابيد نمي پايد. اين است كه دانايان بزرگ همواره تدريس و تعليم اخلاق را در رأس برنامه هاي خود جاي داده اند و مي دهند.
در مبحث اخلاق، نكته حائز اهميت در اين است كه متأسفانه عده اي از مردم برداشت منطقي از مفهوم اخلاق ندارند و نقش موثر آن را باور نمي كنند. در همين زمينه اكثر انديشمندان و مغزهاي متفكر جهان صريحا اعلام كرده اند كه همه مصيبت هايي كه براي انسان به وجود آمده، در اثر بي اعتنايي به مباني اخلاقي است و اگر انسان به آينده خود علاقه مند است بايد بنيان اخلاق و فضيلت را تقويت كند.
چهارمين فصل كتاب ياد شده، پس از بررسي رابطه ميان اخلاق و هنر، به تعريف هنر و هنرمند مي پردازد و گزيده اي از ديدگاههاي انديشمندان و نويسندگان مختلف، زينت بخش صفحات اين فصل شده است. آنچه از مطالب اين فصل و به ويژه بخش ياد شده، ملكه ذهن خواننده مي شود اين است كه به طور كلي صحنه هاي طبيعت و زندگي اجتماعي، دو قلمرو وسيع و آكنده از موضوعاتي است كه زمينه آفرينش هاي هنري را براي هنرمند فراهم مي آورد. هنرمند ناگزير است مضامين آثار خود را در آنها بجويد. او بايد از زندگي واقعي مردم مايه بگيرد و هنرش بايد بيانگر ارزشهاي والاي حيات معنوي و منعكس كننده آرمانها، غمها و شادي هاي مردم زمانه اش باشد.
به گفته شاعر:
گفتم براي دل كه هنر چيست؟ خنده زد- گفتا هنر به دامن درياي زندگي است- گفتا هنر شكوفه گلهاي زندگي است- هر جا بنفشه است، هر جا كه لاله هست- هر جا كه در نگاه غم انگيز بي كسي نقشي ز ناله هست- هر جا كه رنج مي شكند پشت زندگي- آنجا هنر چو غنچه گل موج مي زند- آنجا هنر پديده زيباي زندگي است.
در بخشهاي بعدي فصل چهارم با توجه به روابطي كه هنر با جامعه دارد، هنرمندان و نويسندگان و شاعران به سه دسته تقسيم مي شوند. آنها كه طرفدار هنر براي هنر هستند، آنها كه هنر را براي انسان و جامعه مي خواهند و بالاخره آنها كه به نظريه «هنر براي انسان در عرصه حيات معقول» معتقدند.
مؤلف كتاب ضمن رد نظريه اول (يعني هنر براي هنر)، نظريه دوم يعني (هنر براي انسان و جامعه) را به طور مشروط مي پذيرد و درباره آن توضيح مي دهد كه هنر مطلقا مي تواند به كمك يك فكر و عقيده و يا به جنگ يك فكر و عقيده بيايد. يعني همواره يك فكر، يك فلسفه، يك دين و آيين را مي شود به وسيله هنر تقويت كرد و يا به وسيله آن تضعيف نمود. اين مطلب را استاد شهيد، مرتضي مطهري تاكيد كرده است.
مؤلف كتاب به دنبال نقل سخن استاد شهيد، مي نويسد: لذا هنرمند واقعي كسي است كه همه وقت با احساس مسئوليت در برابر خدا و خلق بنويسد و بيافريند. او بايد به منظور تقويت قراردادهاي منزه اجتماعي، و سعادتمندي جامعه، از هنر (اين عالي ترين فرآورده ذوق و انديشه) به نفع اجتماع و در جهت ارتقاء مقام و كرامت انساني سود بجويد. همچنين مددكار و ناشر افكار متعالي و ارزشهاي معنوي و دشمن رذائل و تضعيف كننده ارزشهاي منحط باشد.
اما سومين (و به نقل مؤلف منطقي ترين و مقبول ترين) نظريه اي كه هنرمند واقعي بايد طرفدار آن باشد، نظريه «هنر انساني براي انسان» يا «هنر براي انسان در عرصه حيات معقول» است.
براي توضيح و اثبات منطقي بودن اين عقيده، مؤلف كتاب بحث نبوغ هنري بعضي از شاعران و نويسندگان را پيش مي كشد و معتقد است كه آثار اينان از نظر ادبي بسيار جالب است. اما مسئله اينجاست كه خواننده پس از خواندن آثار بدبينانه اين دسته از نويسندگان (كه شبيه به درد و آه و ناله بيمار تب دار است) به اضطراب مي افتد و تدريجا به پوچي مي رسد. برعكس اينها، آثار مولانا جلال الدين يا حافظ و سعدي و هزاران شاعر و نويسنده ديگر، توانسته اند جان آدميان بي شماري را از پوچ گرايي برهانند و جاذبه زندگي را در وجودشان تقويت كنند.
بنابراين تا مسئله تعليم و تربيت نتواند مغزها را تصفيه نموده و آنها را با خود واقعيات آشنا سازد، نظريه هنر فقط براي هنر (اگرچه باز كردن ميدان براي به فعليت رسيدن نبوغهاست، ولي چون به فعليت رسيدن نبوع ممكن است از مغزهاي پر از برداشتها و اصول پيش ساخته غيرمنطقي به جريان بيفتد) بطور مطلق مردود است و قابل دفاع نيست.
در عقيده دوم كه مي گويد «هنر براي انسان»، بدان جهت كه تفسير انسان از ديدگاه سياست بازان غير از تفسير انسان از ديدگاه اخلاقيون است، لذا هر گروهي خواهد گفت: هنر براي آن انسان كه من تفسير و توجيه مي كنم.
مؤلف كتاب باتوجه به هدف و فلسفه زندگي انسانها از ديدگاه اسلامي، به نظريه «هنر براي انسان در حيات معقول» معتقد است و براي اثبات اين عقيده ابتدا هدف زندگي هدفدار انسان را تعريف مي كند. او زندگي هدفدار يا حيات معقول را، تكاپويي آگاهانه مي داند، تكاپويي كه هر يك از مراحل زندگي در آن، سپري نمي شود مگر آن كه اشتياق و نيروي حركت به مرحله بعدي را در وجود آدمي بيفزايد. رهبر اين تكاپو، شخصيت انساني است. آن شخصيت كه لطف ازلي سرچشمه اش خواهد بود. حياتي كه با هدف مذكور به جريان بيفتد، «حيات معقول» ناميده مي شود.
هنر براي انسان در حيات معقول اين است كه ما هنر را، چه با نظر به نبوغ خود هنرمند، و چه با نظر به جامعه اي كه از اثر هنري برخوردار مي شود يك واقعيت بسيار باارزش تلقي مي كنيم. حذف چنين هنري از قاموس بشري چندان تفاوتي با حذف انسانيت انسان ندارد. در اين مورد بايد اضافه كرد كه حيات معقول يك هنرمند آن نيست كه هدف او از به وجود آوردن يك اثر هنري فقط جلب تحير و شگفتي مردم بوده باشد بدون اين كه حقيقتي سودمند را در جريان زندگي آنان وارد نمايد. حيات معقول يك هنرمند آن نيست كه نامش را دركتابها ثبت كنند و با ذكر نام او در سخنراني ها كف بزنند. به قول استاد محمدتقي جعفري تبريزي در كتاب «نگاهي به فلسفه هنر از ديدگاه اسلام» اگر يك هنرمند پيش از آن كه هنرمند باشد از حيات معقول برخوردار بوده باشد، بارقه هاي ذهني او پيش از آنكه كشتگاه حيات جامعه را بسوزاند. واقعيات ضروري و سودمند براي مردم را هدف قرار داده، آن بارقه ها را در راه روشن ساختن آن واقعيات به كار مي برد نه در آتش زدن به كشتگاه حيات جامعه. از طرف ديگر اگر رهبران خردمند، واقعاً براي مردم جامعه خود «حيات معقول» را مي خواهند، مجبورند كه به وسيله تعليم و تربيت، هنر و نتايج آن را براي مردم قابل درك سازند و خواسته هاي معقول و احساسات عالي آنان را تفسير و قابل پذيرش نمايند.
فصل پنجم كتاب، بحثي بسيار خواندني درباره تعهد و مسئوليت در شعر است. خدمت و خيانت برخي از شاعران و نويسندگان در زمينه هاي مختلف اجتماعي و سياسي، موضوعي است كه زمينه هاي آن در اين فصل چيده مي شود و خواننده را براي ورود به اصل مطلب كه تحت عناوين «تاريكي ها و روشني ها» در جلد دوم به چاپ رسيده است آماده مي كند.
پايان بخش مطالب جلد اول كتاب، مطلبي است تحت عنوان «شعر و شاعري از ديدگاه اسلام». در اين بخش شعراي متعهد و مسئول صدر اسلام و مسائلي كه در رابطه با شعر و شاعري در آن دوران وجود داشت مورد نقد و بررسي قرار مي گيرد.
پيش از پرداختن به جلد دوم كتاب، مطلب كوتاهي از آخرين بخشهاي جلد اول برگزيده ايم كه با هم بخوانيم. پيامبراكرم(ص) جامه خويش را بر دوش شاعري افكند كه شعر متعهد سروده بود. شعري در مدح فضيلت و نشر تعهد و گسترش حماسه و اگر مدح او بود هم به اين ملاك بود. اين را بايد درك كرد!
و همين گونه بود رفتار بزرگان دين با شاعران- كه اگر شعري را مي شنيدند گرامي اش مي داشتند. چنانكه امام جعفر صادق(ع) در ايام حج كه مردم براي عبادت در صحراي منا و عرفات گرد آمده بودند، قصايد سياسي و متعهد «كميت بن زيداسدي» را مي شنيد و مي فرمود تا همه مردم را براي شنيدن آن فراخوانند. «دعبل» درحمايت امام علي بن موسي الرضا(ع) مي توانست خطرناكترين شعرهاي سياسي زمان را بسرايد و بپراكند. امام صادق(ع) نيز به شيعه دستور داده بود كه شعرهاي شاعر شيعي «سفيان عبدي» را به كودكان و نوجوانان بياموزند تا از سالهاي كودكي و آغاز سن رشد، شور ديني و حماسه اعتقادي در وجود آنان زنده شود و سرگذشتها و حماسه هاي مردان خدا با خونشان ممزوج گردد.
جلد دوم كتاب «نقد و نظري بر شعر گذشته فارسي از ديدگاه اخلاق اسلامي» داراي دو بخش متضاد و متفاوت است، به اين معني كه در مطالب هر دو بخش موضوعات متفاوتي درباره شعر كهن فارسي به خواننده كتاب ارائه مي شود. در دفتر اول كه «تاريكي ها» نام دارد، جنبه هاي سياه، طرد شده و بدآموز اشعار برخي از شاعران كهن مورد انتقاد قرار مي گيرد و علل و عوامل پيدايش چنين جنبه هاي ناخوشايندي در شعر آنان بررسي مي شود. موضوعاتي كه نويسنده كتاب مورد بحث از آنها به عنوان تاريكي در شعر كهن فارسي ياد كرده است را مي توان به اين صورت فهرست كرد: نخستين تاريكي: مدح صاحبان زر و زور و تزوير. تاريكي دوم: ستايش از مي و مستي و ترغيب به ميگساري. تاريكي سوم: عشقهايي كز پي رنگي بود. تاريكي چهارم: تحقير خرد و خردمندي تاريكي پنجم: بي اعتنايي به سعي و عمل و موثر دانستن بخت و اقبال در امور زندگي.
تاريكي ششم: مسئوليت گريزي و تساهل هاي مذهبي برپايه جبرگرايي.
تاريكي هفتم: تحقير زن
تاريكي هشتم: يأس فلسفي و بدبيني هاي افراطي درباره روزگار و انسان
تاريكي نهم: بي عفتي و ناپاكي كلام و بالاخره تاريكي دهم: تعصبات نكوهيده عقيدتي و عصبيت هاي مذموم مذهبي و قومي.
در ذيل هريك از اين عناوين، مطالبي بسيار جامع و خواندني توسط نويسنده كتاب گردآوري شده است كه خواننده را به عمق مطالب و روح آن آشنا مي كند.
به دنبال چنين احساسي وقتي خواننده كتاب، دفتر دوم را كه تحت عنوان روشنايي ها به چاپ رسيده مي گشايد، با دنيايي از ايمان و نور الهي با ارزشهاي اخلاقي شعر كهن كه چونان كوهساري رفيع و پربركت خيز جلوه مي كند روبه رو مي شود.
در درآمد اين بخش، شعله هاي جاويدان شعركهن فارسي، در معرفي جانانه و خواندني مؤلف كتاب، گرماي دلپذير خود را برجان خواننده مي نشانند و او را به شور وامي دارند. فردوسي بزرگ با سجاياي اخلاقي و استعداد شگرف هنري كه جنگهايش درشاهنامه درجهت تحقق آرمانهاي انساني بود و شمشيرش در خدمت دفاع از حق.
ناصرخسرو قبادياني كه شعرش وسيله اي براي تبليغ اخلاق و مذهب بود و مي گفت:
من آنم كه درپاي خوكان نريزم
مر اين قيمتي در لفظ دري را
سنايي غزنوي كه شعرش مظهري از مسئوليت و تعهد بود و بيداري وجدان و مناعت طبعش خاص و عام را شگفت زده مي كرد.
فريدالدين عطار نيشابوري كه در صد قرن چون او نايد هرگز، و نظامي گنجوي استاد مسلم شعر تمثيلي و نيز جلال الدين مولوي، فروزان ترين ستاره آسمان عرفان، كه همواره قرآن و حديث زيربناي انديشه هايش بود و شعرش موجد شور و وجد و حال.
شيخ اجل سعدي شيراز كه فرزانه اي آگاه بود و مي گفت:
به جهان خرم ازآنم كه جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
و لسان الغيب حافظ شيراز كه معطرترين گل بوستان معارف اسلامي است و حقيقت هستي از ديدگاه وي جلوه اي ديگر يافته است و نيز چند شاعر ديگر در بخش شعله هاي جاويدان شعر كهن فارسي معرفي مي شوند تا زمينه ورود به روشنايي آماده شود.
عناويني كه مولف كتاب در ذيل آنها به جست وجوي روشنايي ها برآمده است را مي توان به اين صورت نام برد.
روشنايي نخستين: خداپرستي و خضوع بندگي.
روشنايي دوم: ستايش شايستگان ستايش. روشنايي سوم: بشردوستي و شفقت به همنوع. روشنايي چهارم: درگراميداشت عقل و علم و عمل.
روشنايي پنجم: عفت گرايي و نفس ستيزي. روشنايي ششم: نكوهش مي و ميخوارگي.
روشنايي هفتم: آزادگي و علو انديشه.
روشنايي هشتم: استبدادستيزي و مبارزه با ستم و ستمگر:
روشنايي نهم: تفسير زندگي و ارائه راز و رمزهايي از حكمت عملي.
روشنايي دهم: ياد مرگ و عبرت گيري از آن.
دكترحسين رزمجو، مؤلف كتاب مورد بحث در مورد اين كه چرا فقط اشعار مربوط به شاعران قرنهاي چهارم تا نهم هجري در رساله او به ترازوي نقد اخلاقي سپرده شده اند، مي گويد: از آنجا كه ظهور معروف ترين آثار حماسي، غنايي، اخلاقي و ساير انواع شعر فارسي (يا در واقع مرحله كمال و اوج درخشش آن) در ادوار يادشده به وقوع پيوسته است.
وي كه اين دوران را دوران طلايي شعر و ادب فارسي مي داند، مرحله بعد از آن را دوره بازگشت ادبي مي نامد و معتقد است كه در اين دوره، كار شعر و شاعري به تقليد و تكرار مضامين گذشتگان مي انجامد، چنانكه تا دوران مشروطيت و عصر حاضر، به ندرت مضموني بكر و تازه و شاعري مبتكر و نوآور (البته به جر چند تن انگشت شمار) ديده مي شود.
درباره موضوع كتاب و سبكي كه بررسي ارائه شده تابع آن بوده است، يادآوري اين نكته ضروري است كه هدف اصلي مؤلف- خصوصا در بخش تاريكي ها و روشنايي ها- بررسي درونمايه شعر كهن فارسي از لحاظ ارزشهاي فكري و اخلاقي گويندگان آن است و بنابراين به سبك اشعار و ديگر ظرافتهاي قالبي آن نزديك نشده است.
مؤلف درباره انگيزه خود در تبيين ديدگاه هاي مختلف اخلاقي، بيان اين نكته را لازم دانسته است كه نظريه اخلاق انتفاعي در جهت تكامل جامعه كه منبعث از جهان بيني مادي و حس خودپرستي است عده اي از منتقدان هنري را (به علت عدم تشخيص محاسن اخلاقي از مكارم آن و اعتقاد به اين كه اخلاق معيارهاي ثابتي ندارد و هردوره بسته به شرايط خاص خود اخلاق ويژه اي را مي طلبد) برآن داشته است كه سيئات اخلاقي را به دلخواه و يا تحت تأثير بعضي از مكتب هاي فكري و سياسي تفسير و توجيه كنند و درپاره اي موارد رذايل را محاسن جلوه دهند.
به نظر نويسنده كتاب مورد بحث، در چنين شرايطي، تظاهر و رياكاري و فرصت طلبي، به قدرت انطباق با جامعه و زرنگي و موقع شناسي تعبير مي شود.
چاپلوسي و تملق را فروتني و خوش خلقي، و بي عفتي و بي بندوباري را عشق آزاد نام مي نهند، و غربزدگي را تجددخواهي، و ستم و تجاوز به همنوع را ابزار پيروزي در تنازع بقاي زندگي مي دانند.
براساس اين نگرش و با توجه به تغييرناپذيري مكارم اخلاقي كه ريشه در فطرت و سرشت آدمي دارد، ارزش سنجي هاي اخلاقي انجام يافته در كتاب مورد بحث (كه بر مبناي ضوابط اسلامي استوار است)، اصولي تغييرناپذير دارد و در همه زمان ها و مكان ها قابل قبول و احترام است.
به دنبال مبحث «تاريكي ها» در شهر كهن فارسي، بخش «روشنايي ها» پيش روي ماست كه در آن وجه غالب ادبيات كهن ايران (يعني روشنايي) مورد تغيير و تحليل مؤلف قرار گرفته است.
مي دانيم كه شعر كهن فارسي چونان كوهساري رفيع و استوار، همواره رو به چشم اندازها و قلل شكوهمند زندگي داشته است. اگر كسي (ولو به طور گذرا) نگاهي بر آثار حماسي و عرفاني و تعليمي اين دوران بيفكند، يقينا چيزي جز روشنايي مكارم اخلاقي و فضائل انساني نصيبش نخواهد شد. با نگاهي گذرا به درونمايه شعر كهن فارسي، پژوهنده واقع بين- و به تبع او خواننده اين آثار- خواهند ديد كه در اين قلمرو وسيع ذوق و انديشه، از هر چه مقدس و محترم و اصيل و زيباست ستايش شده، و از تمامي ناشايست ها و رذائل (و آنچه كه موجب سقوط اخلاقي آدم ها مي شود) نكوهش و تقبيح به عمل آمده است.
تجلي روح انساندوستي، اعتقاد به خداوند و مقدسات مذهبي و گرايش به نيكي ها و سجاياي اخلاقي نظير: آزادگي، عدالت خواهي، ظلم ستيزي، جوانمردي، مناعت طبع، راستي و واقع بيني، احترام به حقوق همنوع، دانش اندوزي، ايثار و بخشندگي، شكيبايي، شجاعت و كليه آرمان هاي بلند بشري، از ويژگي هاي معنوي شعر كهن و از مقوله روشنايي هاي آن به شمار مي رود.
پس بديهي است كه پژوهنده آگاه، ضمن مرور بر تاريكي ها بايد بيشترين سعي خود را در تفسير و تحليل روشنايي ها به كار ببرد، همان طور كه مؤلف كتاب مورد بحث رساله خود را بر همين منوال به انجام رسانده است.
به عبارت ديگر- و به واقع- در همين «روشنايي»هاست كه جلوه هاي واقعي روح مردم مسلمان ما آشكار مي شود. اگرچه «تاريكي»ها وجود دارند و نمي توان بر آنها چشم انكار بست اما در نگاه مستمر و دقيق به روشنايي هاست كه تداوم زندگي معناي واقعي و اصيل خود را خواهد يافت.
بر اين اساس، اولين بخش دفتر دوم كتاب تحت عنوان «خداپرستي و خضوع بندگي» آغاز مي شود. اين آغاز بايسته از آن روست كه در قلمرو شعر كهن فارسي، نخستين موضوعي كه از لحاظ ارزش هاي اخلاقي اسلام حائزاهميت فراوان بوده، انديشه يكتاپرستي و اعتقاد به توحيد باريتعالي است. اين انديشه، غالبا با فروتني عابدانه اي توسط گويندگان فرزانه و پاكدل ما اظهار شده است.
مؤلف كتاب در ذيل اين عنوان، گشت و گذاري عارفانه را در جست وجوي نام خدا در شعر كهن فارسي آغاز كرده، و با دست پر، ضيافت خواننده خود را معطر كرده است. «ستايش شايستگان ستايش» نيز، دومين پنجره اي است كه او براي ديدن بخش ديگري از روشنايي هاي شعر كهن فارسي گشوده است. او در اين بخش از رساله خود، ستايش از صاحبان فضيلت و معرفت را (كه در واقع حمايت از مكارم اخلاقي و كرامت انساني است) امري خداپسندانه و خردپذير مي داند، چراكه اين گونه ستودنها در قياس با مدح زورمندان زرمدار مزوّر، موجب تقويت و نشر ارزشهاي معنوي و تحكيم حاكميت دين و ايمان در جوامع بشري است. از ميان سازندگان تاريخ افتخارات انسان، بي گمان سيماي پيامبران الهي و آنان كه همگام و همراه با ايشان، روشنگر افقهاي تيره جهل و گمراهي فرزندان آدم شده اند، درخشانتر و جاودانه تر است.
انسانيت، همواره مرهون مبارزات بزرگمردان مجاهد و فضيلت جوست. مرداني كه در فراز و نشيب معبر پر ماجراي تاريخ، چونان صخره هايي سترك و استوار در برابر سيل بنيان كن مصائب و تلخكامي هايي كه غالباً زورمندان زرمدار و ستم پيشه روزگار آنان برايشان فراهم آورده اند، استقامت كرده اند و انواع رنج و محنت و آوارگي و احياناً مرگ را به جان خريده اند، آنها كه همچون شمع سوخته اند تا جمع اصحاب را روشني ببخشند و مسير زندگاني نوع بشر را با چشم اندازهاي فرح بخش آثار خير خويش نشاط آور و مطلوب بسازند.
چنين افرادي شايسته ستايش اند و بر شاعران و نويسندگان است كه همواره با زبان و قلم، نام و راه اينان را پاس بدارند و تقويت كنند.
انسان دوستي و شفقت به همنوع و مراعات حال محرومان و درماندگان، توصيه هايي است كه در همه حال از سوي شاعران شفيق سرزمين ما ابراز شده است. اين موضوع، گوهر ديگري است از گنجينه معنوياتي كه از فروغشان ادبيات كهن فارسي، رونق و جلايي جاودانه يافته است. بخش سوم دفتر دوم كتاب، جست وجويي است پيرامون اين مسئله در دواوين اشعار مفاخر ادب فارسي.
عقل و علم و عمل نيز، سه سرمايه نفيس هستند كه انسان به كاربرد و بهره برداري صحيح آنها، راه تكامل و ارتقاء معنوي و مادي خويش را هموار مي سازد و سعادت دنيا و آخرتش را تأمين مي كند. مسئله گراميداشت اين سه سرمايه نفيس، موضوع چهارمين بخش مبحث روشنايي هاست.

 



نوحه ريز

دارا نجات
تشنه ترين لبان
با سب ز مويه ها
لبهاي نوحه ريز عاشقان حسين است.
و سبزترين عاشقانه را
با گلفشان سرشك
سوگواران حسين مي خوانند.
و عاطفانه ترين عطش
عطش شبنم ايمان حسين است
در بلوغ سپيده ي
به خورشيد جمال حق.
هنوز
در وادي اشك و محبت
دل بي كربلاي نيست
دلي بي شقايق خيمه ي عزا.
هنوز
خجالت اهل كوفه خط مي كشد به خاك
و خواناترين برات است
خط كوفي گلهاي شهادت
در شيرازه ي فرات رخ عاشقان حسين.

 



نماز غربت

محمد علي عجمي
در غربت خويشتن وطن كردم
پيراهن كاغذي به تن كردم

دل باز نداشت از تهي دستي
دل را با شعر خود كفن كردم

هرجا كه نماز غربتي خواندم
يادي ز حسين (ع) و از حسن (ع) كردم

هم بوسه به جانماز گل دادم
هم سجده به ياس و ياسمن كردم

خون نفسم چكيد و جوهر شد
خون دل خويش را سخن كردم

¤¤¤¤
نيزه را سرور من! بستر راحت كردي
شام را غلغله ي صبح قيامت كردي
به لب تشنه ات آن روز اشارت مي كرد
خاتمي را در انگشت شهادت كردي

بانگ » لبيك« كه حجاج به لب مي آرند
آيه هايي ست كه بر نيزه تلاوت كردي...


 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14