(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 29 بهمن 1390- شماره 20146

ارتباط ابراهيم يزدي با دولت ايالات متحده
دولت موقت شيفته آمريكا
«محسن ثلاثي» در كنار سيدمحمد خاتمي و اسفنديار رحيم مشايي براي گسترش علوم انساني سكولار
كتاب هاي سفارشي CIA در تهران

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




ارتباط ابراهيم يزدي با دولت ايالات متحده
دولت موقت شيفته آمريكا

مرتضي صفار هرندي
خسرو قشقايي كه در آن زمان به صورت مستمر گزارش هماهنگ سازي گروه هاي مختلف مخالف امام را به اطلاع سفارت مي رساند، تحت تأثير دعواهاي ساليان پيش در كنفدراسيون دانشجويان بين اعضاي جبهه ملي و نهضت آزادي، از ابراهيم يزدي نزد عوامل سازمان سيا بدگويي مي كند.(1)
رحمت الله مقدم مراغه اي عامل قديمي سازمان سيا در مهرماه 1358 و در حالي كه در مجلس خبرگان قانون اساسي همراه با اعضاي دولت موقت با تصويب اصل مترقي ولايت فقيه و ديگر اصول مربوط به اسلاميت نظام مبارزه مي كرد، در گفت وگو با مأمور سيا يزدي را به كشمكش براي تحكيم قدرت خود متهم مي كند. مقدم مراغه اي در عين حال اذعان مي دارد:
يزدي را از پيش از انقلاب مي شناخته و او را اساساً فردي ميانه رو و حتي طرفدار غرب مي داند.(2)
در تابستان 1358 شاپور بختيار و اطرافيانش و نيز چند ژنرال دوران رژيم شاه گروهي به نام اتحاد ملي را شكل دادند كه قصد داشت با هماهنگ سازي گروه هاي مخالف امام اعم از «چپ گرا» و «راست گرا» در داخل كشور (مثل حزب خلق مسلمان، جبهه دموكراتيك ملي، چريك هاي فدايي خلق و مجاهدين خلق) براي ساقط كردن نظام جمهوري اسلامي برنامه ريزي كند. يكي از آن ها وقتي با خوش خيالي، سناريوي پس از سقوط امام خميني را براي مأمور قرارگاه سيا در پاريس توضيح مي داد، مهندس مهدي بازرگان را به عنوان «بهترين فردي كه پس از سقوط ]امام[ خميني يا بركناري او از قدرت، رياست يك دولت موقت را براي اعاده نظم عمومي و تدارك انتخابات برعهده داشته باشد» معرفي كرد. وي با بيان ادعاي احتمال جايگزيني ابراهيم يزدي در صورت بركناري بازرگان توسط امام، گفته بود:
يزدي مي خواهد بازي آمريكايي را اجرا كند.(3)
آمريكايي ها و عوامل آن ها در خيال پردازي هايشان براي پس از براندازي نظام نوپا نيز جايگاه بلندي براي ابراهيم يزدي قائل بودند. در نامه اي با طبقه بندي سري دفتر وابسته دفاعي آمريكا در اسلو (نروژ) به سازمان اطلاعات دفاعي واشنگتن چنين آمده بود:
نظرات زير توسط يك ديپلمات ارشد ايراني كه به مأموريت اسلو گمارده شده در يك مراسم رسمي كه توسط مقام SRE ]نام ديگر سازمان سيا[ در اسلو برگزيده شد ارائه گرديد: آيت الله خميني يك مرد سالخورده است كه به هيچ كاري عادت ندارد او قادر نخواهد بود كه فشار مقامش را تحمل كند و يا مي ميرد و يا خصوصيات سالخوردگي را پيدا مي كند.»
اين ديپلمات ايراني كه احتمالا عباس اميرانتظام اولين سخنگوي دولت مهندس بازرگان بوده، سپس افزوده است:
وقتي كه نفوذ ]امام[ خميني شروع به كاهش پيدا كردن نموده يا بميرد، شخصي كه در حال حاضر بتوان او را قادر به تشكيل يك دولت جديد مورد توجه قرار داد، ابراهيم يزدي خواهد بود.(4)
در چند مورد رفتارهاي يزدي، نشان از تمايل او به مخفي نگه داشتن خيلي چيزها از نگاه رهبري انقلاب داشت. مرحوم حجت الاسلام اسماعيل فردوسي پور نقل مي كند، زماني كه انورسادات در «كمپ ديويد» توافق سازش با صهيونيست ها را امضا كرد و امام(ره) دستور قطع رابطه با مصر را دادند، ابراهيم يزدي و صادق قطب زاده از پخش خبر اين دستور امام در صداوسيما خودداري كردند. يزدي در واكنش به اعلام نگراني امام از اين امر گفته بود: «دير نمي شود.» البته آن ها در نهايت مجبور به انتشار دستور امام شدند، اما به هر حال امر گريزناپذير، تفاوت نگرش دولت نهضت آزادي با امام در موضوع «سياست خارجي» بود. در حالي كه شعاع انقلاب اسلامي در ديگر كشورها در حال گسترش بود، يزدي به عنوان وزير امور خارجه در ملاقات هاي خود با مقامات خارجي مانند «اجلاس جنبش غيرمتعهدها» در هاوانا مي گفت كه ايران قصد صدور انقلاب خود را ندارد.(5)
امام در آن روزها به صراحت ايده تشكيل حزب جهاني مستضعفين را اعلام كرده بودند، اما سياست خارجي دولت موقت به طور عمده ناظر بر رفع نگراني آمريكايي ها از رفتارهاي داخلي و خارجي جمهوري اسلامي بود. اين گرايش در بسياري از اوقات به چالشي جدي در سطح مديريت نظام بر آمده از انقلاب اسلامي منجر مي شد.
مخالفت هاي مهندس مهدي بازرگان با تصفيه سران مفسد رژيم سابق- علاوه بر نوع نگرش ليبراليستي او- در همين گرايش ريشه داشت؛ گرايش به رفع دغدغه هاي آمريكا از اوضاع ايران! موارد قابل توجهي در اسناد لانه جاسوسي آمريكا يافت مي شود كه نشان مي دهد اعضاي دولت موقت بازرگان در گفت وگو با ديپلمات هاي آمريكايي از قصد خود براي محدودسازي دادگاه انقلاب اسلامي سخن مي گويند. احمد صدر حاج سيد جوادي وزير دادگستري دولت موقت در ديدار 9 مرداد 1358 خود با كاردار سفارت آمريكا با بيان اين كه «انقلاب با خودش مشكلاتي همراه دارد؛ من جمله مشكلاتي كه به وسيله دادگاه انقلاب به وجود آمده است» گفته بود:
سياست دولت موقت اين است كه قدرت دادگاه هاي انقلاب را هر چه سريع تر، تا آن جايي كه شرايط اجازه مي دهد تقليل دهد.
حتي ناصر ميناچي، وزير اطلاعات و جهانگردي (ارشاد ملي) دولت موقت كه مسئوليتي در امور قضايي نداشت، در ديدار با كاردار سفارت آمريكا با انتقاد از عملكرد دادگاه هاي انقلاب در مجازات سران رژيم ديكتاتوري شاه، وعده تعطيل اين دادگاه ها را داده بود. بنابراين، طبيعي است كه قضاوت مأموران سفارت آمريكا درباره اين وزير دولت بازرگان چنين باشد:
اين يك حقيقت ناخوشايند است كه كنترل اداره دادگستري ايران در قسمت انقلابي در اختيار اشخاصي مانند او نيست.
پنهان كاري يزدي و بازرگان در سياست خارجي بالاخره در اقدام خودسرانه آنان در ملاقات با زبيگنيو برژينسكي، مشاور امنيت ملي رئيس جمهور آمريكا بروز و ظهور يافت. به روايت مرحوم حاج سيد احمد خميني، ابراهيم يزدي حتي پس از اين ملاقات در هنگام ارائه گزارش سفر به حضرت امام خميني(ره) سخني از آن نگفت و سعي در پنهان كردن آن داشت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اسناد لانه جاسوسي، كتاب ششم، ص .378
2. همان، ص.312
3. اسناد لانه جاسوسي، كتاب چهارم، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1387، ص.639
4. اسناد لانه جاسوسي، كتاب سوم، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي ف بهار 1386، صص 424 و .425
5. اسناد لانه جاسوسي آمريكا، كتاب چهارم، (تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، بهار 1386) ص.574 يزدي بعدها وقتي سرپرستي مؤسسه كيهان را عهده دار شده بود، اين گونه توضيح داد كه ما به عنوان وزير خارجه گفتيم كه ايران قصد صدور انقلاب به معناي كشورگشايي يا اعزام جنگجو براي فتح عراق ندارد. ولي اگر صدور انقلاب به معناي انتقال ارزش ها و دستاوردها و تجارب و معرفي اسلام راستين است، ما آن را وظيفه خود دانسته و مي دانيم. (ابراهيم يزدي، دلايل بي اساس عراق در حمله نظامي به ايران، كيهان، سرمقاله، 4 آبان ماه 1359)

 



ارتش سري روشنفكران -40 / فصل سوم
«محسن ثلاثي» در كنار سيدمحمد خاتمي و اسفنديار رحيم مشايي براي گسترش علوم انساني سكولار
كتاب هاي سفارشي CIA در تهران

نويسنده: پيام فضلي نژاد
از نگاه آرنت «انقلاب آمريكا نمونه موفق همه انقلاب هاي مدرن» است و ديگر انقلاب ها را هم بايد با آن «الگوي آرماني» سنجيد تا اصالتشان محك بخورد.35 انقلاب آمريكا همه سنت ها را كنار مي زند، چون «اين سنت ها دستورالعملي براي اكنون نداشتند.» آمريكايي ها اندوخته هاي تاريخي را تنها زماني به كار مي بندند كه «سودمندي براي اكنون» آنان داشته باشد.36 پدران انقلاب آمريكا مي گفتند «تجربه بهترين رهبر ماست و خرد مي تواند ما را به لغزش بيندازد.»37 وانگهي، آرنت از «انقلاب فرانسه» به عنوان «پروژه اي غيرعقلاني» ياد مي كند، زيرا به روايت او اين انقلاب مبتني بر «حقيقت گرايي» است و حقيقت گرايي را پايه اي براي «رشد استبداد» مي داند.38 اين تحليل از انقلاب، منطبق با حقيقت گريزي، سودگرايي و عمل گرايي (پراگماتيسم) بود كه نمايندگان «فلسفه آمريكايي» مانند جان ديويي و ريچارد رورتي تبليغ مي كردند، اما آمريكا زدگي افراطي آرنت سبب گشت تا او نزد فيلسوفان MI6 نيز شخصيت مطلوبي نباشد. مثلاً استوارت همپشاير او را نمونه بارز «خودفريبي آمريكايي» دانست،39 اما آرنت همواره از حمايت ليبرال هاي يهودي در سازمان CIA مانند دانيل بل برخوردار بود.40 هرگاه اعتبار نظريه هايش فرو مي ريخت، نشريات روشنفكري اين سازمان چون پارتيزان ريويو يا امريكن اسكالر براي دفاع از او به ميدان مي آمدند.41 جان لوكاچ در مقاله «فرصت طلبي روشنفكرانه هانا آرنت» مي نويسد:
ده سال پس از انتشار كتاب «توتاليتاريسم» و درست پس از آنكه معلوم شد تزهاي آرنت بي معناست، «آلفرد كازين» در شماره زمستان سال 1361 مجله پرآوازه «امريكن اسكالر»، اين كتاب را در فهرست كتاب هاي ممتاز 30 سال گذشته جاي داد.42
كتاب هاي سفارشي CIA در تهران
2 سال پس از انتشار ترجمه فولادوند از كتاب انقلاب، انتشارات جاويدان نيز ترجمه كتاب توتاليتاريسم آرنت را توسط محسن ثلاثي به چاپ رساند تا «هرچه بيشتر خوانندگان فارسي زبان با حكومت نوپديد توتاليتر آشنا شوند و در پيشرفت آگاهي سياسي هم ميهنان ما موثر افتد.»43 (ناشر عنوان دوم كتاب را حكومت ارعاب، كشتار و خفقان گذاشت كه در نسخه اصلي وجود نداشت!) گرچه با گذشت 30 سال، اين اثر «بيشترين ضربه را از منتقدان ديد»44 و حتي نويسنده مجبور به پذيرش خطاهاي متعددش در نگارش آن گشته بود.45 توتاليتاريسم در نخستين سال فعاليت آرنت در CIA منتشر شد و ضرورت سياسي صهيونيسم را تأييد مي كرد. به خاطر كاركرد تبليغاتي اين اثر براي ايالات متحده در زمان انتشارش، «تابعيت آمريكا» را به آرنت دادند.46 او مي گويد «ايدئولوژي» نظامي به وجود مي آورد تا بتواند حكومت و مديريت جامعه را بر آن بنياد نهد و اين كار ضرورتا مستلزم ارعاب است. ارعاب يعني «كاربرد منظم، نهادينه، برنامه ريزي شده و بي حد خشونت جسمي و رواني كه قانون آن را توجيه مي كند»47 و زاده حكومت هاي آرمان خواه است. به عقيده آرنت، توتاليتاريسم در محيطي مي رويد و مي بالد كه شيرازه جامعه به صورت توده هاي سرگردان و بي ريشه از هم گسيخته باشد و دولتي پوك و بي مغز به شكل «دستگاهي زورگو» بر جامعه حكومت كند.48
هدف محسن ثلاثي49 از ترجمه اين كتاب سفارشي CIA در سال 1363، انتشار اثري مرجع در حوزه «جامعه شناسي سياسي» براي دانشجوياني بود كه پس از «انقلاب فرهنگي» و بازگشايي دانشگاه ها به سر كلاس هاي درس بازگشتند؛ همان طور كه در آستانه رويدادهاي دوم خرداد 1376 ترجمه كتاب «سامان سياسي در جوامع دستخوش دگرگوني » از ساموئل هانتينگتون را به عنوان يكي از منابع پايه تئوريك در زمينه كودتاهاي مخملي منتشر كرد و باز هم تزهاي منسوخ جامعه شناسي سياسي استراتژيست هاي پنتاگون را به اردوگاه اصلاح طلبان ايراني آورد. (يكي از دلايل ناكامي هاي پياپي اصلاح طلبان در پروژه براندازي نرم، اتكاء آنان به همين تئوري هاي منسوخ بود كه هيچ نسبتي هم با جنس واقعي تحولات در ايران نداشت.) ثلاثي در كنار باقر پرهام، منوچهر صبوري كاشاني و... پروژه تدوين منابع درسي سكولار را ادامه مي داد. به همين سبب انجمن جامعه شناسي ايران كه اعضاء نهضت آزادي ايران را در دايره تئوريسين هاي خود دارد، سال 1386 آنان را به عنوان مترجمان برگزيده در حوزه «علوم انساني» معرفي كرد.50 حتي در دولت نهم، روزنامه ايران صفحه ويژه اي را به ستايش از ثلاثي اختصاص داد51 و سازمان ميراث فرهنگي (دوره رياست اسفنديار رحيم مشايي) نيز در فاصله سه ماه 2 بزرگداشت براي او گرفت!52 در حالي كه ثلاثي همان هنگام در جمع تئوريسين هاي سياسي بنياد باران (به رياست سيدمحمد خاتمي) قرار داشت53 و در همان روز بزرگداشت خود با انتشار پژوهشي پيرامون «رفتار سياسي» با ارجاع به آراء هانا آرنت، نظام جمهوري اسلامي را نظامي ديكتاتوري خواند كه بايد سرنگون شود.54 وانگهي، او سال ها با ترجمه كتاب هاي فيلسوفان صهيونيست كوشيد تا تحليلي ليبراليستي از انقلاب اسلامي را در ذهن نخبگان ايراني حاكم سازد و حتي برگزار كنندگان همايش نكوداشت اين مترجم در سازمان ميراث فرهنگي رسماً اعلام كردند:
ترجمه آثار متناوب با نياز روز در سال هاي اول پيروزي انقلاب اسلامي براي تبيين «پديده انقلاب» از منظر تئوري هاي اجتماعي، توسط دكتر «محسن ثلاثي» تأثيرات عمده اي داشته و دانشجويان دوره هاي مختلف «علوم اجتماعي» را از همان سال هاي ابتداي انقلاب با نام اين استاد آشنا كرد.55 براي نمونه ترجمه كتاب «توتاليتاريسم» از «هانا آرنت» در اين زمينه بسيار مفيد بوده است.56
در محافل آكادميك غرب آراء هانا آرنت با انتقادات ويرانگري روياروي شد؛ مثلاً يورگن هابرماس او را به عدم درك «خشونت ساختاري» متهم كرد؛57 نظريه اش درباره «ارعاب ايدئولوژيك» همخواني تام و تمام با رژيم غاصب اسرائيل يافت كه خود از پايه گذاران سياسي اش بود؛ فرضيه آرنت درباره توتاليتاريسم و سرشت آزادي خواهانه «انقلاب آمريكا» يكسره غلط از آب درآمد و شاگردانش نيز به آن اذعان داشتند؛58 حتي سال ها بعد به اعتراف مجله پارتيزان ريويو بنيان تمام فرضيه هايش كه استوار بر تعبير او از «وضع بشر» بود، فرو ريخت59 و بهترين ستايش گران آرنت پروژه اش را «شكستي قهرمانانه» خواندند،60 اما در دوره «انقلاب فرهنگي» آثارش به عنوان مرجعي معتبر براي دانشجويان رشته هاي علوم انساني تلقي گشت و همراه س ركارل پوپر و س رآيزايا برلين، در جمع يكي از «سه پيامبر يهودي» اصلاح طلبان جاي گرفت.61 جالب است كه هيچ كدام از اين سه نفر، يكديگر را قبول نداشتند. براي نمونه، برلين مي گفت كه «آرنت ياوه گويي است كه هيچ متفكر جدي اي او را برنمي تابد»62 اما اصلاح طلبان با استناد به آراء سراپا متناقض آنان در پيرامون «كمونيسم روسي»، يك نقد واحد را عليه آرمان خواهي در جمهوري اسلامي اقامه مي كردند! حتي رشته هاي «جامعه شناسي» و «انسان شناسي» در ايران را مديون محسن ثلاثي و ناصر فكوهي دانسته اند؛ دو چهره اي كه در زمره پيروان سياسي آرنت بودند.
پس از كوشش هاي فولادوند و ثلاثي، نظريه هاي آرنت توسط حسين بشيريه به حوزه جامعه شناسي و انديشه سياسي راه پيدا كرد. او از ابتداي دهه 1370 در ماهنامه اطلاعات سياسي- اقتصادي (وابسته به موسسه اطلاعات) مي نوشت. بشيريه نخست با نگارش سلسله گفتارهايي تحت عنوان «انديشه سياسي در قرن بيستم» و سپس با تدريس در مراكزي مانند دانشگاه امام صادق (ع) و موسسه باقرالعلوم كوشيد تا مباني ايدئولوژيك ليبرال سرمايه داري را در ذهن دانشجويان بگستراند و حتي در ميان نخبگان مذهبي هواداراني بيابد. سپس توانست تئوري هايش را تا درون جناح موسوم به «نوانديشان ديني» در حوزه علميه قم نفوذ دهد؛63 جناحي نوپا با محوريت افرادي چون طه هاشمي و محمد مهدي فقيهي (ناشر مجله نقد و نظر) در دفتر تبليغات اسلامي قم كه بعدها با ادعاي مبارزه با اصلاح طلبي سكولار، بودجه هنگفتي از نظام گرفتند و پشت ميز مديريت روزنامه انتخاب نشستند، اما به رواج انديشه هاي هانا آرنت و ديگر فلاسفه غربي پرداختند.64 تحليلگران اين روزنامه مانند علي اصغر حقدار با حمايت محمدجواد مظفر، مدير نشر كوير در ستايش اصول ماسوني ميرزا ملكم خان ارمني كتاب مي نوشتند و دلداده روايت هاي حسين بشيريه از فيلسوفان يهودي بودند. بشيريه در مهم ترين كتاب خود با پرداختن به نقش آرنت در «انتقال كودكان يهودي از آلمان به فلسطين» چنين فعاليت هايي را بر شكل گيري تئوري سياسي او موثر مي داند65 و با ارائه جمع بندي اي از آراء آرنت مي نويسد:
«انديشه حقيقت» خطري براي «آزادي» در حوزه زندگي سياسي است و شرط آزادي، يعني تنوع و تكثر، را از بين مي برد. در مسلخ دعواي حقيقت مطلق، انسانيت و روابط انساني قرباني مي شود. علم و ايدئولوژي و مذهب، بدين سان كار ويژه واحدي دارند... مانع تنوع عقايد مي شوند. تا حقيقتي «ثابت» نشده است، «آزادي» هست. آنچه با زندگي انسان رابطه اي عميق و نزديك دارد، نه حقايق علمي و فلسفي و مذهبي (كلاً حقايق عقلاني)، بلكه حقايق واقعي و منفرد و تاريخي است.66
اين، روايت حسين بشيريه از لب لباب انديشه سياسي هانا آرنت است كه گرچه هيچ يك از مباني معرفتي آن مستدل نيست و به اذعان منتقدان شهير مفروضات غلطي در دل خود دارد، اما اصلاح طلبان ايران را فريفت، آنان را به سوي «حقيقت ستيزي» و «آرمان گريزي» كشاند و در آخر به «دين ستيزي» واداشت. از دهه 1360، اغلب نقدهاي آنان به «حكومت ايدئولوژيك» از تزهاي منسوخ و بيانيه هاي سياسي ليبرال هاي يهودي برآمد. البته مترجمان سكولار و اصلاح طلبان هيچ گاه نگفتند كه با كدام مبناي عقلي، از ناتواني مذهب و فلسفه براي ايجاد «رابطه اي عميق با زندگي انساني» دم مي زنند. هيچ گاه آشكار نشد كه كدام مباني علمي يا تجربه تاريخي، جواز تعميم نظريه هاي نامعتبر آرنت را به فضاي سياسي ايران مي دهد. هيچ گاه شرح ندادند كه برپايه چه خير و مصلحتي بايد حقيقت ديني را به نفع آزادي ليبرالي كشت يا چرا بايد عقلانيت فلسفي را به مسلخ آراء ليبرال هاي يهودي برد. فقط طوطي صفت، روخواني و رونويسي مي كردند؛ بدون شرح و نقدي. مثلاً، آرنت مساله «يهودستيزي» را براي توجيه «ضرورت سياسي تاسيس اسرائيل» مدام به كار مي برد و نشان داديم كه اساساً، عناصر انديشه اش در حول و حوش آن شكل گرفت.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14